کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          


کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب


 



۴-۴ عناصر تشکیل‌دهنده طریقت نوری
نورسی چهارعنصر اساسی یا چهار مرحله طریقت خود را بر پایهعجز، فقر، شفقت و تفکر استوار و آن را حقیقتی برگرفته از فیض قرآن، طریقتی کوتاه‌تر و نزدیک‌تر از هر نوع طریقت دیگر می‌داند که این چهار مرحله در قرآن و سنت نبوی آمده است. وی ضمن بیان اهمیت و فواید آن‌ ها برای جامعه، آن‌ ها را در کلمات روحی و ایمانی خلاصه و به‌طور مختصر شرح کرده است.[۴۵۸]
دانلود پایان نامه
۴-۴-۱ مرحله اول طریقت نوری؛ عجز (ناتوانی)
نورسی اولین گام را به وجود آمدن عجز در وجود انسان برای رسیدن مستقیم به قدیر ذی‌الجلال می‌داند.[۴۵۹] و بارها به آن اشاره می‌کند و می‌گوید: در این طریقت عجز (ناتوانی) انسان را از راه عبودیت، به محبوبیت می‌رسد.[۴۶۰] نورسی طبق آیه شریفه «… فَلَا تُزَکُّوا أَنفُسَکُمْ…» (نجم،۳۲): پس خودتان را پاکیزه نسازید. این آیه نشان از عدم تزکیه نفس دارد؛ چون انسان به اقتضای آفرینش و فطرت خود به‌طور مسلم دوستدار نفس خود است. بلکه خودش را بیش از هر چیز دیگر دوست دارد و درراه نفس همه‌چیز را قربانی می‌کند و به‌گونه‌ای که شایسته معبود است، فقط از نفس خود تعریف می‌کند و خود را منزه و مبرا می‌داند و به شکلی مشابه عبادت، از نفس خود دفاع و با انکار ابزارهایی که خداوند برای عبادت و ستایش در وجود او قرار داده، به‌سوی خود (نفس‌پرستی) منحرف می‌شود درنتیجه آیه شریفه درباره او است که می‌فرماید: «مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ»(فرقان،۴۳): (کسی که هوای نفس خود را معبود خود گرفته است) مغرور و خودپسند می‌شود و به نفس اعتماد می‌کند، بنابراین تزکیه نفس ضرورت پیدا می‌کند اما لازمه آن عدم تزکیه است، به این معنا که نباید نفس خود را پاکیزه جلوه داد.
- نورسی ضمن استناد و اقرار به عجز و ناتوانی در قدرت انسان به قرآن کریم[۴۶۱] می‌گوید: این موضوع به‌حسب ظاهر درست نیست، اما مؤمن در عجز، نیرو و قوت می‌گیرد.[۴۶۲] لذتی است که بالاتر از آن لذتی نیست؛ و کمال‌یافتگان ایمان، بالاترین لذت را در عجز و بیم از خدا یافته، حتی در پیشگاه خداوند، از قوت و توان خود تبری می‌جویند و با عجز خود به خدای متعال پناه برده و این عجز و ترس را دو وسیله و شفیع در محضر خالق جلیل قرار داده‌اند[۴۶۳] ازنظر نورسی: هر فرد مؤمنی با بصیرت خود می‌داند، زیبای حقیقی کیست و به‌اندازه میزان فهم و ذوق خود می‌تواند زیبایی را بفهمد، ولی لذت پنهان در عجز است… و نمی‌توان آن را با لذت‌های دیگر برابر دانست.»[۴۶۴]؛ نورسی برای نمایاندن جایگاه عجز می‌گوید: عجز معدن نیاز و احتیاج و منبع دعا.[۴۶۵]؛ راهی که انسان را به سرانجام می‌رساند[۴۶۶]؛ طریقتی هدایت‌کننده و اتصال‌دهنده در کوتاه‌ترین زمان با آسان‌ترین وسیله‌ها و روش‌ها است و همراهی عجز با فقر را دارای لذت می‌داند.[۴۶۷]
- نورسی اظهار عجز و ناتوانی را با نشانه‌هایی همانند رکوع، فروتنی و سجده کردن همراه تعظیم و اخلاص در مقابل کمال و جمال تغییرناپذیر خداوند می‌داند. ازاین‌رو اگر انسان این مطلب را نفهمد، نباید خود را انسان بنامد.[۴۶۸] نمازخواندن و عبادت کردن برای پناه بردن به معبودی لم‌یزل و مناجات دائمی ابدی در این دنیا همانند عموم مردم و نماز را از نشانه عجز انسان فانی می‌داند تا با آن مناجات خود را در زوایای عالم گسترانده و آینده‌اش را روشن کند و زخم ناشی از زوال، فراق محبوبان، یاران و رفیقان را پانسمان کند و با دیدن توجه رحمت رحمان و رحیم و درخواست نور هدایت خداوند، به‌نوبه خود دنیای مورد انسش را فراموش کند. نورسی عجز را روزنه‌ای جهت فعلیت اهداف نماز در نفس مؤمن تعریف می‌کند.[۴۶۹]
نورسی موازین عجز را درک قدرت الهی و غنای خداوند با میزان عجز، ضعف، بینوایی و نیازمندی موجود در نفس می‌داند؛ و بر این باور است که درجات قدرت و ثروت مطلق الهی به‌وسیله عجز و بینوایی نامتناهی با عبادت و مناجات همانند عموم مردم درک و امکان‌پذیر می‌شود. هرچند این سخن را جز فرد متکبر همه می‌پذیرند.[۴۷۰]
وی اظهار عجز در پیشگاه خداوند را موجب احساس زندگی و اثربخش در فاعلت انسان می‌داند، زیرا احساس عجز کامل، قدرت ایمان و شناخت انسان را افزایش و وظیفه فطری انسان که تکامل از راه دعا است ایجاد و تقویت می‌کند. ازاین‌رو نورسی پس از ایمان، دعا را اساس و مغز عبادت می‌شمارد.[۴۷۱]
به باور نورسی، راه بندگی مانند عشق، با ابراز عجز، ناتوانی و رسیدن به خداوند میسر است، زیرا رسیدن به محبوب از راه عبادت به‌وسیله عجز و ناتوانی، سالم‌ترین و نزدیک‌ترین راه است؛ عجز و ناتوانی، رساننده بنده به خداوند؛[۴۷۲] اساس عبادت، درک تقصیر و نقص بنده در مقابل باری‌تعالی است.[۴۷۳]
به نظر وی عجز و ناتوانی اساس دعا است. دعایی که بر اساس راز بیماری، دارای اخلاص باشد و مخصوصاً دعایی که ریشه در عجز، ناتوانی، نیاز و فروتنی داشته باشد، زمان زیادی طول نخواهد کشید و مستجاب خواهد شد. بیماری سرچشمه چنین دعای خالصانه است. بیمار دین‌دار و مؤمنان رسیدگی‌کننده وی، باید از دعا استفاده کنند.[۴۷۴] به باور وی بیماری، موجب یادآوری عجز و ناتوانی انسان است و بر اساس آیه ۷۷ سوره فرقان، دعای صادقانه دارای اسباب و دلایلی است که یکی از آن‌ ها بیماری است.[۴۷۵]
- نورسی عجز را عامل مهم رهایی انسان از خودخواهی می‌داند و می‌گوید: عجز عنصر اساسی درک مؤمن به ذات خود است، زیرا نفس دائماً خیر را به خود نسبت می‌دهد. این امر موجب برتر بینی، خودپسندی و تفاخر می‌شود. درنتیجه لازم است انسان به قصور، ناتوانی و فقر خود توجه کند و تمام محاسن و نیکی‌ها را از طرف خداوند بداند و به‌جای تفاخر و خودپسندی، سپاس گذار باشد.[۴۷۶]
- در باور وی عجز عنصر اساسی در ماهیت انسان است تا بتواند، قدرت بی‌انتهای خداوند را ببیند. ماهیت انسان با عجز، ضعف و نیازمندی بی‌حد همراه است اما ماهیت واجب‌الوجود، یعنی خدای مقتدر، توانمند، بی‌نیاز و متعال در نقطه مقابل آن است.[۴۷۷] خداوند برای نمایاندن قدرت بی‌حد و رحمت بی‌پایان خود، در انسان عجز بی‌حد و فقر بی‌نهایت قرار داده است.[۴۷۸]
- نورسی، عجز خالی از ایمان را مرگ دائمی و درد همراه و علاج آن را همراهی عجز باایمان دانسته است. ایمان کوتاه‌ترین و پرشتاب‌ترین راه برای رسیدن به‌سوی عجز و فقراست، زیرا عجز و فقر بیماری‌های مادی را که پرده غفلت روی آن است، کنار می‌زند. پرده‌هایی که انسان را در برگرفته و مانع معرفت قادر ذی‌الجلال و رحمت جامع و کامل است.[۴۷۹]
۴-۴-۲ مرحله دوم طریقت نوری؛ فقر (نیازمندی)
این گام به فقر (نیازمندی) و مانند آن اشاره دارد که انسان را به خدای «الرحمن» می‌رساند. نورسی با استناد به آیه شریفه: «وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ» (حشر،۱۹): (مانند آن‌ ها نشوید که خدا را فراموش کردند، آنگاه خدا کاری کرد که خود را فراموش کردند) می‌گوید: انسان غافل از خود، بافکر کردن به مرگ، آن را به چیز دیگری تغییر می‌دهد و با دیدن فنا و زوال، آن را به دیگری حواله می‌دهد که گویی هدفی ندارد. علت آن این است که نفس اماره چنین اقتضا می‌کند که خود را در مقام دریافت پاداش و نصیب یادآور می‌شود و به‌شدت طالب و ملتزم آن است، درحالی‌که خود را در مقام خدمت، کار و وظیفه فراموش می‌کند؛ بنابراین، تزکیه، پاکیزه کردن و تربیت نفس در این مرحله عبارت است از: اقدام به‌عکس این حالت، یعنی عدم فراموشی در عین فراموشی. نفس درخواسته‌ها، نصیب‌ها، اجرت، اندیشیدن و تفکر در آن به‌وقت خدمات و مرگ خود را فراموش کند.[۴۸۰]
مراد از فقر در ادبیات نورسی، اظهار فقراست اما نه در مقابل مردم، بلکه در مقابل خدای سبحان است.[۴۸۱] برای همین انسان به خدا اظهار فقر می‌کند و آن از مظاهر اسم «الرحیم» خداوند است. از نگاه نورسی انسان درنهایت ناتوانی، فقر و نیازمندی است که به‌وسیله نماز نزد معبودی لم یزل و محبوبی پابرجا پناه می‌گیرد و به مناجات می‌پردازد.[۴۸۲] رشد و پیشینه فقر در سایه قرآن و سنت است و از جهت استمداد هیچ تفاوتی با عجز ندارد. تمامی مواردی که برای عجز بیان شد، در فقر هم صادق است، لذا نیازی به تکرار آن در اینجا نیست.
۴-۴-۳ مرحله سوم طریقت نوری؛ شفقت؛ (مهربانی و رقت قلب)
این گام به شفقت اشاره دارد.[۴۸۳] شفقت مانند عشق است جز اینکه از عشق غنی‌تر و درخشان‌تر و ازلحاظ راه و مسیر فراخ‌تر است، چون انسان را به اسم «الرحیم» می‌رساند.
نورسی با استناد به آیه: «مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَهٍ فَمِن نَّفْسِکَ…»(نساء، ۷۹): (هر چه از خوبی‌ها به تو می‌رسد از جانب خداست؛ و آنچه از بدی به تو می‌رسد از خودتوست…) می‌گوید: چون نفس اقتضای نفس این‌گونه است که همیشه خیر را به خود نسبت می‌دهد این امر او را به‌سوی فخرفروشی، مباهات، خودپسندی و غرور می‌کشاند. در این مرحله ضروری است انسان قصور، نقص، ناتوانی و فقر خود را ببیند و تمام نیکویی‌ها و کمالات خود را بخشش و موهبت و نعمتی از جانب خالق بزرگوار بداند و به‌جای فخرفروشی و افتخار، سپاس گذار خداوند باشد و به‌جای تمجید از خود، به ستایش خداوند بپردازد. پس تزکیه نفس در این مرحله عبارت است از راز این آیه شریفه: «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا»(شمس،۹): (آنکه نفس را تزکیه کرد، رستگار شد) یعنی کمال نفس در شناختن عدم کمال خودش است و قدرتش در ناتوانی‌اش در مقابل خدا و در فقر خود است.
شفقت در طریقت نوری مهم‌ترین رکن از ارکان چهارگانه مسلک، مشرب و در زندگی نورسی محسوب می‌شود»[۴۸۴] نورسی شفت را اسمی از محبت می‌داند. وارد شدن اسم «الرحمن الرحیم» در بسمله و ذکر آن در ابتدای هر کاری حکمت بسیار دارد. با اسم «الرحمن الرحیم» نور بسیار بزرگی دیده می‌شود. نورسی مهم‌ترین وسیله برای رسیدن به این نور بزرگ را با همراه شدن «فقر با شکر» و «عجز با شفقت» و «عبودیت با فقر» دانسته است. حتی وی احساسات حضرت یعقوب (ع) نسبت به یوسف (ع) را احساس محبت و عشق نمی‌داند، بلکه آن را ناشی از شفقت می‌داند که از عشق و محبت بانفوذتر است.[۴۸۵]
نورسی موازین شفقت و مهربانی را متأثر از عناصر هستی دانسته است. تا حدی که حتی پرورش بچه حیوان توسط پدر و مادرش و مهر و محبتی که به آن بچه‌دارند را بیانگر بی حدی رحمت خداوند می‌داند. نورسی اذعان می‌کند آنچه از جریانات مختلف در هستی می بیبنیم، بیانگر این است که در پشت پرده، ربوبیتی باشکوه، با سلطنت بزرگ حکومت و فرمانروایی می‌کند.[۴۸۶] وی بین شفقت ایمانی و شفت عادی بین انسان‌ها تفاوت قائل است.[۴۸۷] هرگاه شفقت و مهر و محبت بر خلق خدا بیشتر شود، روح شاداب‌تر، وسیع تر و خیر و برکت افزایش پیدا می‌کند و رشد آن باعث خدمت به انسان‌ها و همکاری و شناخت یکدیگر می‌شود؛ اما شفقت و مهربانی به وجود آمده از غفلت و توهم، روح را در فشار و تنگنا می‌گذارد و به درد، ظلمت و نابودی دچار می‌کند.[۴۸۸]
۴-۴-۳-۱ اساس شفقت در طریقت نوری
منابع شفقت در قرآن: نورسی که طریقت خود را با توجه به فهم خود از قرآن بنا کرد و درباره شفقت، از قرآن شاهد می‌آورد. می‌گوید: من دیدم که دو اسم «الرحمن» و «الرحیم» نور بزرگی دارند به حدی که تمام هستی را پرکرده و دریافتم که بهترین وسیله برای رسیدن به این دو نور بزرگ، همراه داشتن «فقر با شکر» و «عجز با شفقت» است و به‌عبارتی‌دیگر؛ در مبحث عبودیت و فقر، نظر من مخالف علمای محقق حتی مخالف استادم امام ربانی است. آنچه یعقوب (ع) بدان دچار شد، محبت و عشق نبود، بلکه نشأت‌گرفته از شفقت او بود، چون شفقت از محبت و عشق نافذتر و به مقام نبوت شایسته تراست. محبت و عشق در وجود مخلوقات و محبوبات مجازی شدیدتر است، ولی شایسته مقام نبوت نیست. وسیله ای که موجب دست پیداکردن یعقوب به اسم «الرحیم» شد، مقام بالای شفقت بود، زیرا شفقت پاک، از کسی که به او شفقت شده است، درخواست اجرت و عوض نمی‌کند اما عشق، اجرت و عوض می‌خواهد، لذا شفقت از عشق برتر است.[۴۸۹]
منابع شفقت در سنت پیامبر:[۴۹۰] نورسی اهمیت شفقت را در آثارش متذکر شده و انواع گوناگون شفقت ازنظر کمی، کیفی، سطحی و عمیقی را جدا کرده است. وی شفقت بین انسان و خداوند، شفقت بین پیامبر اسلام (ص) با پیروان؛ شفقت با حیوانات و هستی را شرح و توضیح داده است. نورسی شفقت پیامبر (ص) با پیروان را از ناحیه رحمت الهی یادآور شده است. پیامبر (ص) در میان وظایف کلی و عمومی پیامبری، با نظر یک پدر دلسوز با پیروانش رفتار گاه در برخورد با امور جزئی و خاص، مهربانی‌های بزرگی نشان داده است. مهربانی‌های بزرگ او در برخورد با امور جزئی و خاص، در ظاهر، به نظر می‌رسد که با مسؤولیت پیامبری او تناسبی ندارد. مثلاً محبت فوق‌العاده و توجه فراوان رسول اکرم (ص) در حق حضرت حسن (ع) و حضرت حسین (ع) در سنین خردسالی، محبتی نبود که صرفاً از شفقت خانوادگی و احساس خویشاوندی سرچشمه بگیرد، بلکه محبت به یکی ازسرسلسله‌های خط نورانی رسالت پیامبری و یک وظیفه از وظایف نبوت بزرگ[۴۹۱] و سرمنشأ گروه خیلی مهمی بود که وارث نبوت و نماینده و چکیده آن بود.[۴۹۲] به باور نورسی چون اهل‌بیت (ع) حافظ رسالت و نبوت بودند و در آینده نفاق، جدایی و پراکندگی امت اسلام را به اتحاد و یکپارچگی حول خود جمع می‌کردند، بنابراین پیامبر با توجه به شفقت پیامبری، به خاندان و اهل‌بیت خود که ذخیره رسالت بودند، با نظر شفقت و مهربانی رفتار می‌کردند.
۴-۴-۳-۲ ویژگی‌های شفقت در طریقت نوری
- نورسی بر این باور است که شفقت و مهربانی مهم‌ترین پایه از چهارپایه اساسی مسلک و مشرب او است؛ و همچنین ترحم و مرحمت را بزرگ‌ترین حقیقت رساله نور می‌داند که از افعال و حالات و درس‌های معنوی مادرش فراگرفته است. نورسی برای اثبات شفقت موجود در میان انسان‌ها باهم و نیز بین حیوانات مثال‌هایی می‌آورد. ازجمله زنان را که دست به فداکاری‌های قهرمانانه می‌زنند و در مقابل، هیچ مزدی نیز درخواست نکرده و بدون این‌که در به دنبال خودنمایی یا سود شخصی باشند، روح و جان خود را فدا می‌کنند را به علت شفقت، مهربانی و همچنین پرنده را نیز که برای نجات جوجه‌اش به شیر حمله‌ور می‌شود و خود را فدا می‌کند، نمونه بسیار کوچک شفقت معرفی می‌کند. درنهایت می‌گوید: لازم‌ترین و ارزشمندترین پایه در تربیت اسلامی و اعمال اخروی، اخلاص است و اخلاص حقیقی در فعل قهرمانانه شفقتی که گفته شد، به وجود می‌آید.[۴۹۳]
شفقت و بندگی حضرت محمد (ص) تجلی اسم «المجیب» و «الرحیم» است.
آیا ممکن است پروردگاری که دارای رحمتی وسیع و شفقتی بی‌پایان است و پنهان‌ترین مخلوق را می‌بیند و بامحبتی بی‌حد و رحمتی بی‌حساب، دردها را درمان می‌کند… و نیاز همه نیازمندان را اجابت می‌کند، نیاز بزرگ‌ترین بندگان و محبوب‌ترین خلق خود را برآورده نکند و آرزوهای آن‌ ها را برآورده نکند آیا معقول است چنین ربوبیتی متصف به کمال شفقت و مهربانی، زیباترین دعای بافضیلت ترین مخلوق خود را اجابت نکند؟[۴۹۴]
نورسی، شفقت، رحمت و حکمت الهی را موجب برخورداری از منزلت و رشد و پیشرفت انسان می‌داند که این‌ها را خداوند به خاطر ضعف و عجز انسان به وی بخشیده و اسباب آن را ایجاد کرده و در اختیار انسان قرار داده است، لذا انسان غرور و خودپسندی را باید از خود دور کند و با زبان دعا و خضوع نیاز خود را بیان کند.[۴۹۵] نورسی در باب شفقت الهی به حیوانات می‌گوید: «اگر به سراغ جوجه و حیوانات کوچک برویم که در دریا یا خشکی زندگی می‌کنند، در کمال رحمت و شفقت الهی پرورده می‌شوند، بپرسیم که چه می‌گویند: حتماً با زمزمه خود می‌گویند: یا جمیل یا جمیل… یا رحیم یا رحیم »[۴۹۶]
- نورسی منفعت و سود بسیار برای شفقت قائل است و آن را مانند عشق اما غنی‌تر و درخشان‌تر از آن و ازلحاظ راه و مسیر فراخ‌تر از آن می‌داند، چون انسان را به اسم “الرحیم ” می‌رساند».[۴۹۷] در نامه‌هایی به زندانیان می‌نویسد: «… مدت ایستادگی در مقابل دشمن و کارهای طاقت‌فرسا را با انجام فرایض، به یک سال عبادت تبدیل کنید، اگر فرایض انجام دهید، هر ساعت از عمرتان که در سختی زندان می‌گذرانید، به ساعت‌های بی‌شمار عبادت تغییر می‌شود و مشقات و سختی‌های زندان، به رحمت و بخشش تبدیل می‌شود[۴۹۸]
برای خلق کسی شفیق‌تر از خدا برای خلق نیست، زیرا او رحیم است همان‌طور که تحقیر کردن از شأن او نیست و در شفقت، تحکیم ابعاد فرهنگی، اجتماعی بلکه حتی معرفتی است.[۴۹۹]
- نورسی در بیان نفوذ و قدرت تأثیر شفقت می‌گوید: همراه کردن شفقت و معانی آن در بعد عقلی و قلبی در هنگام تعلیم و تبلیغ تأثیر بسیاری دارد، زیرا زیباترین، پاک‌ترین الطاف تجلیات رحمت الهی و اکسیر نورانی و بانفوذی است، حتی از عشق بالاتر و وسیله سریع‌تر برای رسیدن به‌حق تعالی محسوب می‌شود.[۵۰۰]
- نورسی شفقت موجب ارتباط قلب انسان به خداوند سبحان می‌شود. این ارتباط از کوتاه‌ترین راه و به ناب‌ترین و پاک‌ترین شکل بدون وجود هیچ مشکلی، آن‌گونه که در عشق تصور می‌شود، انجام می‌پذیرد.[۵۰۱]به عبارتی سهولت، آسانی و راحتی همراه آن است.
- نورسی ضمن باور به لزوم اعتدال در شفقت، آن را یکی از جلوه‌های مرحمت پروردگار می‌داند که نباید از حد رحمت تجاوز کند و حد شفقت ذات خداوند را پشت سر گذارد؛ زیرا در این صورت، دیگر شفقت و مرحمت نیست، بلکه بیماری روحی و قلبی است که سر از بی‌دینی و گمراهی درخواهد آورد. برای نمونه کسی نتواند سوختن کافران و منافقان در جهنم و یا مسائلی چون عذاب و جهاد را با شفقت خداوند توجیه کند، به سمت تأویل منحرف شود، درواقع به انکار و تکذیب بخش بزرگی از حقایق قرآن و ادیان آسمانی می‌رسد و مرتکب ستم بزرگ و امری به‌دوراز رحمت خداوند مرتکب شده است.[۵۰۲]
۴-۴-۴ مرحله چهارم طریقت نوری (تفکر)
این مرحله به تفکر (اندیشیدن) اشاره دارد که سالک را به اسم «الحکیم» خدا می‌رساند[۵۰۳] نورسی ضمن توجه و استناد به آیه شریفه: «… کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ…» (القصص،۸۸): (جز ذات او، همه‌چیز نابود شونده است) بر این باور است که چون نفس تصور می‌کند به اینکه آزادی و استقلال ذاتی دارد، ادعای نوعی خدایی دارد و در درون خود مقابل معبود حقیقی خود گردنکشی می‌کند. پس رستگاری انسان با درک حقیقت آینده است. حقیقتی که حتمی آینده و عبارت است از اینکه: هر چیز در حد ذات خود و به معنی اسمی آن نابود شدنی و حادث است، جز اینکه در معنای حرفی‌اش (همانند وظیفه آینه) منعکس‌کننده اسمای صانع جلیل و به اعتبار وظایف مهم آن، شاهد، مشهود و یگانه موجود است. پس تزکیه نفس در این مرحله عبارت است از: شناختن اینکه عدمش در وجودش و وجودش در عدمش قرار دارد؛ یعنی با دیدن ذات خود و وجود دادن به خود، در تاریکی عدم به گسترش و وسعت تمام هستی است، غرق می‌شود و اگر از خدا (هستی‌بخش حقیقی خود)، غافل و به وجود شخصی خود مغرور شود، خود را به‌تنهایی در تاریکی فراق و نیستی بی‌نهایت غرق می‌شود اما با کنار گذاشتن خودخواهی و غرور، درواقع خودش ازنظر ذات هیچ، بلکه فقط آینه‌ای انعکاس‌دهنده تجلیات هستی‌بخش حقیقی می‌بیند، به وجود بی‌نهایت می‌رسد. به‌این‌ترتیب هر کس خدا را پیدا کند، همه‌چیز را یافته است و تمام موجودات به‌جز تجلیات اسمای حسنی خدا، چیزی نیستند.[۵۰۴]
نورسی در آثار خود، همواره انسان را به تفکر دعوت می‌کند و آموزش می‌دهد. معرفت الهی به‌دست‌آمده با علم و تفکر، روح را به گستردگی هستی، وسعت می‌دهد. در طریقت نوری تفکر دارای ارزش و اهمیت بسیار و یکی از چهار رکن و مرحله این طریقت است و انسان متعبد به تفکر، انسانی واقعی است که بهترین حالات در درونش نمایان است که به یمن دارا بودن ایمان و برکت، شایسته امانت بزرگ و خلیفه درستکار در زمین است.[۵۰۵]
قرآن کریم و سنت نبوی یکی از پایه‌های اساس تفکر در طریقت و مشرب نوری است. اهمیت این تفکر قرآنی وی به‌اندازه‌ای است که اصولاً یکی از پایه‌های مشرب مأخوذ وی از قرآن است. او در آثار خود همواره انسان را به تفکر و اندیشیدن دعوت می‌کند. درجایی می‌گوید: معرفت خداوند که با علم و تفکر به دست بیاید، برای روح وسعتی به گستردگی کائنات تأمین می‌کند؛ و با ذکر این عبارت که «و فی کل شیء له آیه تدل علی انه واحد» می‌گوید: در هر چیز نشانه‌ها و دلایل و آیه‌ای از صانع واحد وجود دارد. به همین جهت بر اساس راز «تفکر ساعه خیر من عباده سنه»[۵۰۶] حرکت می‌کرد.
در خلاصه، خاتمه آیات و جاهای دیگر قرآن کریم به تفکر توجه و تذکر داده‌شده است: ازجمله تأکید بر این‌که جزئیات مادی در حال تغییر و دگرگونی، به کیفیت‌ها و احوال مختلف بستگی دارد. سپس به خاطر تغییر و دگرگونی جزئیات مادی به حقیقت‌های ثابت، آن را مقید می‌کند و همان جزئیات را با اسمای نورانی و کلی الهی به‌اجمال می‌آورد، یا خلاصه‌ای ذکر می‌کند که عقل به تفکر و عبرت گرفتن کشیده می‌شود.[۵۰۷] قرآن عظیم بارها مردم را به اندیشیدن و توجه کردن به هزاران دلیل عقلی قطعی (همانند آیات ۱۴ سوره نوح و ۷۹ سوره یس) دعوت کرده است.[۵۰۸]
نورسی تفکر را جستجویی در پی راز و اسرار دانسته.[۵۰۹] و آن را تفکر ایمانی نامیده است. تفکری که در آن قلب باعقل انسان یکی شده است. نورسی با بهره‌گیری از آیاتی که به تفکر کردن تشویق و دستور می‌دهد همانند: «لعلکم تتفکرون»، «لعلهم یتفکرون»، «أوَ لم یتفکروا فی أنفسهم ما خلق الله السموات والأرض»، «لآیات لقوم یتفکرون» و همانند این‌ها و نیز حدیث شریف پیامبر که تشویق فراوانی به تفکر در آن است: «تفکر ساعه خیر من عباده سنه.»[۵۱۰] روش تفکر قرآنی را در پیش‌گرفته است.
نورسی از جهت اهمیت و جایگاه تفکر در طریقت خود، رساله تفکر خود را (ابتدای لمعه ۲۹) جلیل‌القدر و اینکه امام علی (ع) آن را «آیه الکبری» نامیده است دارای ارزش والا دانسته است. نیز آن معرفت ایمانی است که در بین اذکار نماز به عین‌الیقین بر قلبش واردشده، دارای ثمرات بسیار، خوراک عقل و علاج (بیماری) عقل و فکر در طول سی سال است.[۵۱۱]
۴-۴-۴-۱ویژگی‌های تفکر در طریقت نوری
از ویژگی‌هایی که نورسی درباره ماهیت این تفکر در طریقت خود بیان کرده، تعهد به قرآن؛ سادگی و آسانی؛ جمع بین عقل و قلب؛ عدم ایجاد ملال و خستگی از تکرار؛ از بین برنده غفلت؛ دارو و درمان بودن؛ کلید جهان هستی بودن می‌توان نام برد.- تفکر در طریقت نوری از تعهد و پایبندی به قرآن نشأت‌گرفته و آن وسیله تفکر ایمانی معروف قرارگرفته است. همچنین این تفکر قرآنی وسیله‌ای برای معرفت خدا، عبادت او، معراج ترقی و عروج در نردبان مقام اخروی است.[۵۱۲]
- تفکر در طریقت نوری آشکار، روشن، نورانی، ساده، غنی‌تر از عشق و بزرگراهی است که سالک را به اسم «الحکیم» خدا می‌رساند.[۵۱۳] به‌شرط آنکه تفکر ایمانی باشد، طوری که از پوچی و بیهودگی جدا و برای رسیدن به مقاصد شریعت ربانی انتخاب‌شده باشد.
- از عناصر طریقت نوری جامع بودن میان عقل و قلب است. مسلک تفکر ایمانی نوری به همراهی و ارتباط قلب و عقل تشویق می‌کند[۵۱۴] و در آن به آیات و احادیث نبوی اشاره می‌شود. در رسائل النور عقل و قلب در کنار یکدیگر با منطق و دلیل عقلی در ترکیب با حقائق علمی و مشاهده جهان مادی و فیزیکی، ایفای نقش می‌کنند.[۵۱۵] رسائل النور همانند بقیه تألیفات عالمان دینی و حکما و متکلمان تنها بر طبق تدریس عقل و عقلانیت نیست و همچنین تنها بر پایه ذوقیات قلبی، کشف و شهودات اولیای متصوفه نیست، بلکه عقل و قلب را باهم ترکیب می‌کند و با همکاری دوجانبه این دو قوه، به بالاترین نقطه تعالی و به مرحله‌ای می‌رسد که فلسفه مهاجم غربی به آن دست نمی‌یابد و انوار حقایق ایمانی را برای چشم‌های نابینا بیان می‌کند.[۵۱۶] نورسی ضمن جامع دانستن و ترکیب رسائل النور از عقل، روح و قلب،[۵۱۷] مسلمانان را شاگردان قرآن و پیرو برهان معرفی می‌کند که باعقل، فکر و قلب خویش به حقایق ایمانی وارد می‌شوند. نورسی در نامه‌ای به یکی از شاگردانش می‌نویسد: ازآنجایی‌که مسیر تفکر و اندیشه را انتخاب کرده، سعید قدیمی به سعید جدید تبدیل‌شده است.
اهمیت دادن به تفکر در آرای نورسی را می‌توان در کتاب «خلاصه الخلاصه» دید. وی شکل «آیه الکبری»،[۵۱۸] به‌ضمیمه «جوشن کبیر»[۵۱۹] و مختصر «آیه الکبری» را به زبان عربی با عنوان «خلاصه الخلاصه» شکل داد.[۵۲۰] که شامل تأمل و تفکر انسان در مورد تمام موجودات و هستی است که آن را به شکل مسافران در رساله «آیه الکبری» آورده و وحدت و یگانگی خالق را بیان می‌کند.
نورسی حقیقت واقعی را در تفکر می‌بیند. «یک ساعت تفکر از یک سال عبادت والاتر است» بعد از گذشت بیست سال تفسیر و توضیح، در طریقت نوری معنی «یک ساعت تفکر» و عبادت کامل آشکارشده است. وی می‌گوید: من مشاهده کردم که «جوشن کبیر»، «رسائل النور» و «حزب نوری» کل کائنات را روشن، تاریکی‌ها و جهل را پراکنده ساخته و بی‌پروایی را از بین برده و حجاب‌هایی که باعث گرفتاری انسان‌ها به جهل و نادانی هستند را پاره کرده است. آن‌ ها نور الهی را از پشت دورترین و بزرگ‌ترین حجاب‌های جهل نشان می‌دهند. کل هستی همانند آینه‌ای جلوه‌گر اسمای و صفات الهی است. هیچ مانعی بر وجود حق نیست. من دیدم که در تصوف - اهل طریقت و حقیقت- کائنات را فهم نمی‌کنند و به فراموشی سپرده‌اند. درباره هستی به‌مجرد دستیابی به حضور دائمی، تفکر نمی‌کنند، ولی من تفکر را در مرتبه حضور، وسعت کائنات و در دایره بندگی که در وسعت کائنات نهفته است، به‌طورقطع پیداکرده‌ام.[۵۲۱]
دیدگاه نورسی در استفاده همزمان از عقل و قلب و تأکیدی که بر این موضوع در رسائل خود دارد، حائز اهمیت بسیاری است. نورسی درباره همراهی عقل و قلب می‌گوید: درست است که کتب عالمان گذشته و بیشتر کتب اولیای صالح از نتایج و ثمرات ایمان و فواید معرفت خدای تعالی بحث می‌کنند اما به دلیل اینکه در دوره ایشان ایمان محدود نشده بود و هجوم جهت از بین بردن ریشه‌ها و اساس ایمان اتفاق نیفتاده بود، بنابراین اساس ایمان محکم و استوار بود،[۵۲۲] اما اکنون یک هجوم منظم، فراگیر و خشن بر ارکان و اساس ایمان شده است. لذا غالب آن کتب و رسائل فقط افراد و مؤمنین خاص را مخاطب قرار می‌دهد و در برابر جریان هولناک و نیرومند این دوره نمی‌تواند مقاومت کند؛ اما ازآنجاکه رسائل النور معجزه معنوی قرآن کریم است، اساس و ارکان ایمان را نجات می‌دهد و آن‌هم با تثبیت و نجات ایمان در دل‌ها و نجات ایمان از شبه‌ها و اوهام به‌وسیله دلایل بسیار و برهان قوی تا جایی که وی ایمان را همانند نان و دارو ضروری این عصر می‌داند.[۵۲۳] بنابراین رسائل النور از سویی نه همانند بقیه تألیفات علمی بر طبق جریان عقلی و دلایل و نظرات آن است و از سوی دیگر، نیز نه همانند آثار اولیای صوفی که پایه ذوق و کشفیات قلبی هستند، بلکه رسائل در مسیر اتحاد عقل با قلب و ممزوج بودن آن‌ ها و همکاری روح با لطایف دیگر سیر می‌کند. پس حلقه وار به‌طرف اوج و بالا حرکت می‌کند و به‌جایی می‌رسد که فلسفه مهاجم (فلسفه مادی) به آن نمی‌رسد.[۵۲۴]
نورسی بر تلفیق مباحث اعتقادی و عقلی و نیز تلاش برای آمیزش دو روش «عقل» و «قلب»؛ و ارائه شیوه جدیدی که مباحث کلامی و اعتقادی متضمن هر دو باشد،[۵۲۵] تأکید داشت و ضمن یادآوری اهمیت عقل و قلب در زندگی، بر این باور بود که آن‌ ها قابلیت برای جهت دادن به حیات سیاسی و اجتماعی انسان و بالطبع تضمین سعادت واقعی او رادارند.[۵۲۶]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1400-07-22] [ 10:52:00 ب.ظ ]




استانداردهای عملکرد عبارت از شرایطی که کار از لحاظ کمی وکیفی در حد قابل قبول انجام می شود.
ارزشیابی دقیق عملکرد:
فرآیندی است که کلیه مراحل زیر در آن طی می شود:
الف: گفتگو یا مصاحبه آغاز دورهشامل برنامه ریزی عملکرد- تعیین وظایف یا ابعاد مهم شغل یا طراحها و تدوین حدود انتظار یا استانداردهای عملکرد.
ب: بررسی طی دوره:شامل بررسی مستمرد تلاش و کوشش و نحوه انجام وظایف کارکنان – تشخیص و ثبت نقاط ضعف و قوت- ارشاد- راهنایی وارائه تدابیری برای اصلاح وبهبود عملکرد.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
ج: سنجش عملکرد: ارزشیابی عملکرد بر اساس اطالاعات جمع آوری شده در طی دوره و در مقایسه با حدود انتظار یا استانداردهای عملکرد.
د: گفتگو یا مصاحبه پایان دوره: شامل آگاه نمودن کارکنان از نتیجه ارزشیابی- بحث و بررسی در زمینه نقاط قوت و ضعف عملکرد- ارائه راهنماییهای شغلی در جهت بهسازی وی
۷- سابقه تاریخی موضوع:
د رخصوص بررسی تکنیکهای ارزیابی عملکرد در سازمانها تحقیقات کتابخانه ای بسیای انجام گرفته است لیکن پیرامون علل نظام ارزیابی عملکرد موجود در شرکت الکتریک خودرو شرق که به طرح ارزشیابی مشهور است در این شرکت تحقیقاتی علمی و ارزشمند انجام نگرفته است.
۸- روش تحقیق
درهر تحقیقی از آنجائیکه تحقیقی بایستی بر مبنای اطلاعات علمی روز انجام گیرد. لذا جهت پر بارکردن هر چه بیشتر اطلاعات علمی و کلاسیک موضوع نیاز به تحقیق کتابخانه‌ای می باشد. پس از آن نیز برای اثبات یا عدم اثبات فرضیه ها پرسشنامه ای تنظیم و با توجه به حجم کم جامعه مورد نظر ۰مدیران و سرپرستان شرکت الکتریک خودرو شرق) جمع آوری اطلاعات را انجام و سپس با بهره گرفتن از تکنیکهای آماری به نتیجه گیری در خصوص فرضیه ها خواهیم پرداخت.
۹- حیطه تحقیق
این تحقیق در مرداد ماه سال ۱۳۸۴ در شرکت الکتریک خودرو شرق در رابطه با بررسی نظام ارزیابی عملکرد کارکنان که حدود ۲۳۰ نفر پرسنل غر تولید دارد انجام گرفته است و از هر یک از قسمتهای شرکت مزبور چند نفر انتخاب گردیده ایت.
۱۰- موانع و محدودیتهای تحقیق
از آنجائیکه موضوع تحقیق- موضوع نسبتا جدید است و هر مدیری نیز خواهان اصلاح روشها و تکنیکهای ارزشیابی عملکرد و بالا بردن کار آیی نظام ارزیابی عملکرد است واز طرفی کارکنان هر سازمان نیز خواهان ارزیابی صحیح از عملکردشان می باشند لذا احتمال اینکه با موانع خاصی از جمله عدم همکاری مدیریت آن شرکت یا عدم همکاری کارکنان روبرو شویم خیلی کم است لیکن وجود مشکلات دیگری در هنگام تحقیق ازجمله تکثیر پرسشنامه و زمان مورد نیاز برای تحقیق و مواردی از این خصوص است.
فصل دوم - پیشینه پژوهش
تئوریهای مدیریت
نظری اسناد
عموما از فریتس هاید به عنوان مبدا این نظریه نام می برند هایدر عقیده داشت که هم نیروهای درونی (اسنادهای شخصی نظیر استعداد و توانایی مساعی وخستگی) وهم نیروهای خارجی (اسنادهای محیطی مانند مقررات و شرایط جدی) بر روی هم تعیین کننده رفتار هستند وی تاکید می کرد که آنچه برای رفتار اهمیت دارد به جای آنکه عوامل تعیین کننده واقعی باشد عوامل تعیین کننده ادراک شده است اگر انسانها پس از اداراک اسنادهای خارجی اسنادهای درونی رفتار خودشان را ادراک کنند رفتاری متفاوت خواهند داشت همین مفهوم اسنادهای متفاوت است که در انگیزش کاری اهمیت فراوان دارد[۱] مع الوصف لازم است در آینده ابعادی غیر ازجایگاه نظارت درونی و بیرونی مورد توجه و مطالعه قرار گیرد. به عنوان مثال یک روال شناس اجتماعی پیشنهاد می کند که ابعاد ثبات (اعم از ثابت یا متغییر) نیز باید مورد توجه قرار گیرد. احتمالا کارکنان مجرب درباره توانایی های خود یک اسناد درونی ثابت دارند در صورتیکه اسناد درونی آنان نسبت به بذل تلاش غیر ثبات است. علاوه بر بعد ثابت محققان دیگر عقدیه دارند که ابعادی همچون توافق عمومی تداوم وتمایز در نوع اسنادهای انجام شده موثر است برای مثال اگر توافق در عمومی تداوم و تمایز زیاد باشد اسنادها به علل درونی نسبت داده می شود. در حالیکه اگر توافق عمومی و تمایز کم و تداوم زیاد باشد اسناد متوجه علل درونی خواهد بود[۲].
تئوری انتظار جذابیت
فرض اساسی این تئوری این است که در مقابل کوشش موجود زنده انتظار دسترسی به عمرکد خوب و از ماحصل آن رسیدن به پیامهای با ارزش درونی بوجود می آید.[۳]
بر پایه این تئوری انتخاب رفتار فرد از بدیلهای مختلف آگاهانه صورت می پذیرد و بطور منظم با فرآیندهای روان شناختی به ویژه ادراک و ساخت باورها و نگرشهای وی مربوط است.[۴]
جذابیت در تئوری جذابیت وسیله ای انتظار به سطح مورد انتظار خشنودی که از پیامدهای کار عاید می شود اطلاق می گردد.[۵]
وروم وسیله بودن را احتمال ارتباط یک پیامد ( سطح عملکرد) با پیامدهای دگر می داند احتمال در صورتی (۱-) است که اگر پیامد اول تحقق یابد دستیابی به پیامد دوم حتمی باشد. احتمال در صورتی صفر (۰) است که رابطه‌ای بین تحقیق پیامد اول و دستیابی به پیامد دوم وجود نداشته باشد احتمال در صورتی منهای یک (۱-) است که دستیابی به پیامد دوم بدون دخالت پیامد اول مفهوم انتظار عبارت ازاحتمال ذهنی برای رسیدن به پیامد ویژه‌ای است که در مقابل کوشش مشخصی عاید می شود[۶].
با توجه به توضیحات فوق اگر کارمندی خوب کار کند ولی در پایان سال نتیجه ارزشیابی اش به گونه یک فرد معمولی باشد خلاف انتظارش خواهد بود و از کار دلسرد خواهد شد.
نظریه برابری
معمولا اهمیت و اعتبار نظریه برابری به عنوان یک نظریه انگیزش کاری به جی استیی آدامز نسبت داده می شود. به زمان بسیار ساده بحث نظریه مبین آن است که میزان ادراک برابری (یا نابرابری) از شرایط کاری یک داده مهم درعملکرد و رضایت خاطر است به بیان دیگر این نیز یک نظریه انگیزش دیگر مبتنی بر شناخت است و آدامز فرایند خاص چگونگی پیدایی آن را مشخص می کند آدامز با بهره گرفتن از اصلاح (شخص) ( هر کس که برابر یا نابرابری برایش وجود داشته باشد) و دیگری(هرکسی) هر گاه ادات شخصی این باشد که نسبت به نتایج او در داده ها و نسبت نتایج دیگران در داده های دیگران برابر نباشد، برای او برابری وجود خواهد داشت.[۷]
هم داده ها و هم بازده شخص ودیگری بر ادراک شخص استوار است سن، جنس- تحصیلات- پایگاه اجتماعی- ارتقاء- ترفیع و علاقه درونی به شغل را شامل می شود. اساسا نتایج به ادراک مشخصی از آنچه می دهد ( داده) وآنچه دریافت می کند ( ستانده) در مقایسه با آنچه دیگری می دهد و می ستاند استوار است این شناخت ممکن است با شناخت شخص دیگر از نسبتهای مذکور نیز با شرایط عملی و واقعی یکسان یا با آن مغایر باشد اگر نسبتی که شخص ادراک می کند نسبتی که دیگری ادراک می کند مساوی نباشد شخص خواهد کوشد تا نسبت مذکور را به سمت برابری سوق دهد. از این کوشش برای ایجاد برابری در تبیین انگیزش کاری استفاده می شود.[۸]
تئوری تقویت اسکز
بر پایه این تئوری اگر کارکنان با پیامدهای مثبتی از عملکرد روبه رو شوند بهتر برانگیخته خواهند شد. در ضمن در قبال رفتار غیر موثر آنان نیز نباید به تقویت مثبت و یا تنبیه متوسط گردید. عمدتا برنامه های زمان بندی شده تقویت تاثیرات مشخصی در رفتار بوجود می آورد.[۹]
بعد از رفتار کنشگر موجود زنده می توان محرک یا رویدادی را ارائه کرد که احتمال تکرار رفتار مورد نظر را افزایش دهد به چنین فرآیندی تقویت و محرک بعد از رفتار را که سبب افزایش احتمال بروز رفتار می شود. محرک تقویت کننده یا تقویت کننده گویند.
اگر پس از ارائه محرک موجود زنده جهت دریافت مجدد آن از خود کوشش نشان دهد در این صورت محرک تقویت کننده مثبت است و اگر با توسل به رفتار کنشگر خود درصدد احتراز یا قطع تماس با آن براید در اینصورت محرک تقویت کننده منفی است.[۱۰]
رابطه همخوانی پاداش یا رفتار (عملکرد) اهمیت دارد عملکرد در مقابل پاداشهای سازمانی (معمولا حقوق و دستمزد) یا وابسته است و یا غیر وابسته مثلا پرداخت حقوق و دستمزد حقوق و دستمزد به روال سنتی در سازمانها یک تقویت غیر وابسته و پرداخت کارمزدی در سازمانها یک پاداش وابسته است. در ارزشیابیها اگر نتیجه ارزشیابی و پرداخت پاداش به فرد با عملکردش همخوانی داشته باشد در اینصورت موجب برانگیختگی فرد خواهد شد و در غیر اینصورت رفتار منفی را در او تثبیت خواهد کرد.
پژوهش همروهمرنشان می دهد که مدیران موثر وکارآمد در سازمانهای مورد مطالعه آنان برای تامین سه شرط یاد شده برنامه های انگیزشی تقویت مثبت را در چهار مرحله بکار بسته اند.
ترتیب دادن برنامه ای برای رسیدگی به عملکرد به منظور تعیین الگوهای عملکردی مورد علاقه و سنجش میزان عملکرد جاری
تعیین هدفهای ویژه و معقولانه برای هر یک از کارکنان
آموزش هر یک از کارکنان برای کسب تجربه کاری
تقویت ابعاد مثبت عملکرد آنان توسط سرپرستان [۱۱]
در چنین برنامه چهار مرحله ای، کارکنان دو شانس موفقیت بدست آورند: می توانند سطح عملکرد پیشین را بهبود بخشند و در ضمن به هدف تعیین شده نیز برسند. همچنین در این نظام تقویت چون کارکنان از مسائل و دشتواریهای رسیدن به هدف آگاهی دارند خود درجریان باز خورد منفی قرار می گیرند در حالیکه باز خورد مثبت هم از سوی کارکنان و هم از سوی سرپرستان بدست می آید.[۱۲]
نظریه تعیین هدف
سرمربی ورزش دانش آموزان دبیرستانی که به صورت سراسری (آمریکا) انجام می شد به گروه ورزشی خود در مسابقه نهایی چنین گفت: هر یک از شما از نظر بدنی در آمادگی کامل به سر می برد حالا باید خود را نشان داده و نهایت سعی خود را بنمایید. هیچ کس نمی تواند چیزی بیش از آن از شما بخواهد. هر یک از ما بارها این جمله را شنیده‌ایم نهایت سعی خود را بکنید از شما همین را می خواهند و بس ولی پرسش در این است که نهایت سعی خود را بکنید چه معنی دارد؟
آیا هرگز ما می توانیم پیش بینی کنیم که آیا به آن هدف نه چندان روش رسیده ایم یا خیر؟ آیا آن گروه ورزشی نسبت به بقیه سرعت بیشتری داشت و آیا سرمربی مزبور هدف خاصی را برای آنان تعیین کرده بود؟ پدر و مادر به شما می گفتند که در امتحان زبان انگلیسی نهایت سعی خود را بکند آیا اگر به شما گفته بودند که بکوشید و سعی کنید تا هفده از بیست یا نمره بالاتری بگیرید آیا شما بهتر عمل می کردید؟ در تحقیقی که بر روی نظریه تعیین هدف انجام می شود به این مسائل می پردازیم و همانگونه که خواهید دید هدفهای خاص برای عملکردها اثر می گذارد.
در آخرین سالها دهه ۱۹۶۰ ادوین لاک پیشنهاد کرد که باید در جهت تامین هدف خاصی اقدام نمود و اینکه چنین مسئله ای می تواند یکی از محرکهای اصلی کار حساب آید یعنی هدف مشخص می نماید که کارگر یا کارمند چه باید بکند و باید چه مقدار تلاش کند.
نتیجه تحقیقات نظریه ارزش هدف را تایید کرده اند برای اینکه مطلب را به صورتی دقیقتر بیان کرده باشیم می توانیم بگوییم که هدفهای خاص موجب افزایش عملکرد می گردند و اینکه اگر تامین هدف مشکل باشد کسی که آنرا بپذیرد عملکرد بهتری خواهد داشت و سرانجام اینکه بازخور نمودن نتیجه کار موجب عملکردهای عالی تر خواهد شد(البته در مقایسه باکارهایی که نتیجه کار بازخور نمی شود).
نتیجه کلی که از بحث مزبور می گیریم این است که قصد یا نیت افراد (که ما این پدیده را به صورت هدفهای مشخص و سخت بیان می کنیم) به عنوان یک نیروی محرک به حساب می آید که باعث انگیزش فرد میگردد آنها باعث می شوند که عملکرد در سطحی عالی تر باشد ولی در این مورد که هدفهای مزبور با بالا رفتن رضایت شغلی همراه است. هیچ سند یا مدرکی در دست نیست.
نظریه تناسب شغل با شخصیت [۱۳]
این نظریه توسط جان هالند به بهترین طریقه بیان شده است نظریه مزبور بر این تصور قرار دارد که رغبت یا علاقه فرد (با فرض اینکه آن نشان دهنده شخصیت فرد باشد) با محیط کارش متناسب است این محقق شش نوع شخصیت ارائه می کند و پیشنهاد می نماید که رضایت شغلی و نیل به ترک شغل به درجه ای بستگی دارد که فرد می تواند به صورتی موفقیت آمیز شخصیت خود را با یک محیط شغلی وفق دهد هر یک از این شش نوع شخصیت مناسب محیط شغل خاص خود است.
به نظریه مزبور بیانگر این مطلب است که اگر شخصیت افراد و نوع شغل آنها با هم متناسب باشد رضایت شغلی به بالاتری حد و جابجایی کارکنان به پایین ترین حد می رسد باید با توجه به نوع شخصیت فرد کار مناسب به وی واگزار کرد اگر کسی از نظر شخصیتی دارای مهارت فنی- بهینه قوی و رفتاری پرخاشگرانه باشد در مشاغل کشاورزی و جنگلبانی شمارده شود دارد بگذارند بسیار نامناسب خواهد بود.
نکات اصلی الگوی مزبور عبارت از
افراد از نظر شخصیتی تفاوتهای ذاتی و واقعی دارند
مشاغل متفاوتند
افرادی که در مشاغلی متناسب با شخصیتشان گمارده شوند رضایت شغلی بیشتری خواهند داشت و احتمال کمتری است که بصورت اختیاری از کار خود استعفا دهند.[۱۴]
تئوری دو عاملی هرز برگ[۱۵]
فرض اساسی این تئوری این است: عواملی که در خشنودی شغلی مداخله می کند متفاوت از عواملی هستند که در ناخشنودی شغلی دخالت دارند یعنی خشنودی شغلی و ناخشنودی شغلی دو مفهوم متفاوت بوده حالت متضاد یک مفهوم نمی باشند. عواملی انگیزشی موجب خشنودی و انگیزش کارکنان در سازمان می گردند پیشرفتی را که فرد درکار بدست آورده و در قبال آن شناخته می شود احراز مسئولیت و ایکان فرصتهای لازم برای مسئولیتهای بیشتر و با اهمیت تر وجود زمینه برای رشد و تعالی فردی و نقش کار نیازهای انگیزشی را برآورده می سازند.[۱۶]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:52:00 ب.ظ ]




رابطه اخلاق و تغذیه‏
شاید در ابتداى امر، عنوان بالا براى بعضى مایه شگفتى شود، که چگونه می‌‏تواند تغذیه در اخلاق و روحیات و ملکات نفسى اثر بگذارد؟ چرا که آن مربوط به جسم است و این مربوط به روح، ولى با توجه به رابطه بسیار نزدیک و تنگاتنگى که در میان جسم و روح آدمى است، جایى براى این تعجب باقى نمی‌‏ماند.
بسیار می‌‏شود که یک حالت‏ بحرانى روحى و غم و اندوه شدید جسم را در مدت کوتاهى، ضعیف و پژمرده و ناتوان می‌‏سازد، موهاى انسان را سفید، چشم را کم نور، قوت و توان را از دست و پا می‌‏گیرد؛ عکس این مساله نیز صادق است که حالات خوب جسمانى در روح انسان اثر می‌‏گذارد، روح را شاداب و فکر را قوت می‌‏بخشد.
عصبانیت بی دلیل، اضطراب، بی دقتی، مشکلات رفتاری، تغییر دستخط، گیجی، افسردگی، زود رنجی، نداشتن اعتماد به نفس و کم شدن حافظه مواردی هستند که میتوانند بر اثر مصرف مواد غیر طبیعی یا شیمیایی به وجود آیند.
رابطه میان تغذیه و سلامت جسمانی برای همه کاملا مشخص است، اما بسیاری از ما اطلاع چندانی از تغییرات رفتاری به دلیل مصرف غذاهای مختلف نداریم.
پایان نامه - مقاله - پروژه
بسیاری از مردم از شنیدن این که مواد غذایی بر رفتار آنها تآثیر دارد شوکه میشوند اما جالب است بدانیم مواد غذایی روی سلولهای مغزی هم به اندازه هر سلول دیگر بدن تأثیر گذارند.
بسیاری از مواد به دلیل شباهت ساختاری با مواد مترشحه در مغز باعث بی نظمی در کل بدن میشوند. بسیاری از دانشمندان حذف یک ماده خاص و سپس وارد کردن ان به رژیم غذایی باعث بروز بسیاری از بیماریها مثل جنون وهم و خیال افسردگی و سوءظن میدانند.
با کمی دقت میتوان متوجه این تغییرات شد از احساس نشاط با نوشیدن یک دم نوش گیاهی مانند به لیمو و دمنوش میوه به در صبح گرفته تا زود رنجی و رخوتی که بر اثر گرسنگی بیش از حد یا پر خوری بوجود میآید.[۱۷۳]
از قدیم الایام تأثیر غذاها بر روحیات اخلاق انسانى مورد توجه دانشمندان بوده است و حتى این مطلب جزء فرهنگ توده‏‌هاى مردم شده است مثلاً، خونخوارى را مایه قساوت و سنگدلى می‌شمردند، و معتقد بودند که عقل سالم در بدن سالم است. براساس دلیل وجدانی هم برای ما پیش آمده است که بعد از صرف غذای مورد علاقه، احساس آرامش و نشاط شده است؛ نیز گاهی اتفاق افتاده است که با شرایطی استرس‌زا مواجه شده‌ایم که در این شرایط، ناخودآگاه به سمت مواد خوراکی رفته‌ایم تا به این طریق، استرس را از خود دور کنیم یا بسیاری از زنان دچار کم‌خونی هستند، که این مسأله باعث افسردگی و خستگی زودرس می‌شود بنا براین هر یک از ما در خود می‌یابیم که بین خصلت‌های اخلاقی و تغذیه، ارتباط برقرار است و بهداشت در تغذیه، می‌تواند در بهبود اخلاق نقش داشته باشد. در آیات قرآن مجید و روایات اسلامى نیز نشانه‏ هاى روشنى براى این معنى دیده می شود.
از جمله در آیه‏ ۴۱ سوره (مائده) درباره گروهى از یهود که مرتکب کارهاى خلافى از قبیل جاسوسى بر ضد اسلام و تحریف حقایق کتب آسمانى شده بودند، می‌‏فرماید:
«آنها کسانى هستند که خدا نخواسته است دلهایشان را پاک کند « اولئک الذین لم یرد الله ان یطهر قلوبهم …» و بلافاصله در آیه‏ بعد می ‏فرماید: «سماعون للکذب اکالون للسحت؛ آنها بسیار به سخنان تو گوش فرا می‌‏دهند تا آن را تکذیب کنند و بسیار مال حرام می‌‏خورند» .
این تعبیر نشان می‌‏دهد که آلودگى دلهاى آنها بر اثر اعمالى همچون تکذیب آیات الهى، و خوردن مال حرام بطور مداوم بوده است، زیرا بسیار از فصاحت و بلاغت دور است که اوصافى را براى آنها بشمرد که هیچ ارتباطى با جمله «لم یرد الله ان یطهر قلوبهم‏» نداشته باشد. و از این جا روشن می‌شود که خوردن مال حرام سبب تیرگى آیینه دل و نفوذ اخلاق رذیله و فاصله گرفتن با فضائل اخلاقى است.
در آیه‏۹۱ سوره مائده درباره شراب و قمار مى‏فرماید: «شیطان مى‏خواهد در میان شما به وسیله شراب و قمار، عداوت ایجاد کنند؛ «انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم‏العداوه و البغضاء فى‏الخمر و المیسر».
بى شک عداوت و بغضاء دو حالت درونى و اخلاقى است که در آیه‏بالا رابطه میان آن و نوشیدن شراب ذکر شده، و این نشان مى‏دهد که غذا و نوشیدنى حرامى همچون شراب مى‏تواند در شکل گیرى رذائل اخلاقى همانند پرخاشگرى و ستیزه‏جویى و عداوت و دشمنى اثر بگذارد.
در آیه‏۵۱ سوره مؤمنون مى‏خوانیم: «اى پیامبر از غذاهاى پاکیزه بخورید و عمل صالح انجام دهید؛ یا ایها الرسل کلوا من الطیبات و اعملوا صالحا».
هرگز ما نمى‏گوئیم غذاها علت تامه براى اخلاق خوب یا بد است، بلکه همین اندازه مى‏دانیم که طبق روایات یکى از عوامل زمینه‏‌ساز پاکى و اخلاق، تغذیه است هم از نظر نوع غذاها و هم از نظر حلال و حرام بودن آنها.
دانشمندان امروز نیز معتقدند بسیارى از پدیده‏هاى اخلاقى به خاطر هورمونهائى است که غده‏ هاى بدن تراوش می‌‏کند و تراوش غده‏ها رابطه نزدیکى با تغذیه انسان دارد؛ بر همین اساس، بعضى معتقدند که گوشت هر حیوانى حاوى صفات آن حیوان است، و از طریق غده‏ ها و تراوش آنها در اخلاق کسانى که از آن تغذیه مى‏کنند اثر می‌‏گذارد. گوشت درندگان انسان را درنده‏ خو می‌‏کند، و گشت‏ خوک صفت ‏بى‏ بندوبارى جنسى را که از ویژگیهاى این حیوان ست ‏به خورنده آن منتقل می‌‏سازد.
این از نظر رابطه طبیعى و مادى، از نظر رابطه معنوى نیز آثار خوردن غذاى حرام غیر قابل انکار است، غذاى حرام قلب را تاریک و روح را ظلمانى می‌‏کند و فضائل اخلاقى را ضعیف می‌‏سازد.
بررسی روایی
با نگرشی در روایات پیامبر(ص) و اهل بیت (ع) در مورد نقش تغذیه بر اخلاق و رفتار آدمی، اهمیت بحث مشخص میشود، ما در این جا برای روشن شدن بیشتر موضوع نمونهای از روایات را به صورت گزینشی میآوریم:
خوردن گوشت

 

    1. امیرالمومنین (ع) میفرماید: گوشت بخورید همانا گوشت از گوشت است و گوشت گوشت میرویاند و فرمودند هر کسی خوردن گوشت را چهل روز ترک کند بد اخلاق میشود.[۱۷۴]

 

    1. رسول خدا (ص) میفرماید: هر کس چهل روز پیاپی گوشت بخورد، سخت‌دل خواهد شد.[۱۷۵]

 

از این روایات به‌خوبی استفاده می‌شود که در “گوشت” ماده یا مواد‌ی است که اگر برای مدت طولانی از بدن انسان قطع شود، در روحیات و ویژگی‌های اخلاقی فرد اثر می‌گذارد و کج‌خلقی و بد اخلاقی به بار می‌آورد و همچنین اگر ماده‌ یا مواد مذکور زیاد شود، قساوت قلب می‌آورد.
زیتون
رسول خدا (ص) فرمود: بر شما لازم است که از زیت (روغن زیتون ) استفاده کنید؛ زیرا صفرا را برطرف و بلغم را از بین می‌برد و عصب را محکم و تقویت، بیماری را نابود و اخلاق انسان را نیکو می‌کند و نفس انسان را خوش بو و غم را از بین میبرد.[۱۷۶]
خرما
رسول خدا (ص) فرمود: به زن باردار در ماهی که در آن وضع حمل می‌کند، خرما بخورانید که فرزند او بردبار و پرهیزکار خواهد شد.[۱۷۷]
کشمش
رسول خدا (ص) فرمود: بر شما سفارش میشود به خوردن کشمش؛ چون ‌که صفرا را خاموش می‌کند، بلغم را می‌برد، به بدن سلامتی می‌بخشد، خُلق را نیکو، عصب را محکم و قوی و بیماری را نابود می‌کند.[۱۷۸]
انگور
امام صادق (ع) فرمودند: نوح(ع) از غم و اندوه به پیشگاه خداوند شکایت کرد، خدای متعال به او وحی کرد: انگور سیاه بخور؛ چون ‌که انگور سیاه، غم و اندوه را می‌برد.[۱۷۹] در روایت دیگری از حضرت امام صادق (ع) امده است که ایشان فرمودند: یکی از پیامبران الهی از اندوه به پیشگاه خداوند شکایت کرد، خدای متعال به او دستور داد که انگور بخورد.[۱۸۰]
انار
امام صادق (ع) میفرماید: هرکس اناری بخورد قلبش نورانی میشود و کسی که قلبش نورانی شود شیطان از او دور است.[۱۸۱]
به مقتضای روایات، بین خوردن انار و از میان رفتن وسوسه‌های شیطانی و به وجود آمدن نورانیت دل، رابطه‌ای برقرار است.
به
رسول خدا (ص) فرمود: به بخورید که خوردن آن، قلب را تقویت می‌کند و ترسو را شجاع می‌سازد.[۱۸۲]
در حدیث دیگری امام صادق(ع) فرمود:
«إِنَّ فِی السَّفَرْجَلِ خَصْلَهً لَیسَتْ فِی سَائِرِ الْفَوَاکِهِ»؛ همانا در به خاصیتی وجود دارد که در دیگر خوراکی‌ها نیست.
حضرت در توضیح فرمود:
«یشَجِّعُ الْجَبَان» به آدمی، شجاعت می‌بخشد.[۱۸۳]
عدس
یکی از پیامبران در مورد قساوت قلب قومش به درگاه خداوندی شکوه نمود؛ در حالی که در عبادتگاهش بود، از سوی خداوند ـ عزّ و جلّ ـ به او وحی شد که: امتت را به خوردن عدس دستور بده؛ چون‌عدس باعث رقت قلب می‌گردد و اشک را از چشم جاری می‌کند و کبر را می‌زداید و غذای نیکان است.[۱۸۴]
ما در این بحث بیشتر نمونه هایی از تأثیرات مثبت تغذیه بر اخلاق را متذکر شدیم و الا اثرات پرخوری و غذاهای حرام و نجس و حتی غذاهای مکروه بر اخلاق، را باید دریک مقاله جداگانهای بررسی کرد.
از دیدگاه مبانی طب سنتی و حکماء بزرگ ما هم علم طبّ به دو بخش تقسیم می‌شود: جزء نظری و جزء عملی. در بخش نظری به مطالب و مسائلی پرداخته می‌شود که صرفاً جنبه نظری دارند؛ همچون مباحث ارکان، طبایع، مزاج و… . و در بخش عملی، مسائلی مطرح می‌شود که عبارتند از راهکارها و دستورالعمل‌هایی که در مقام عمل، به کار طبیب می‌آیند؛ مانند مباحث مختلفی که درباره علاج امراض مطرح می‌شود. این جزء دوم (بخش عملی طب) خود به دو جزء تقسیم می‌شود: علم صحّت و علم علاج؛ چراکه گاه در پی حفظ صحّت و تندرستی موجود هستیم و گاه صحّت، به بیماری تبدیل شده است و ما به دنبال بازگرداندن صحّتِ از دست رفته‌ایم. آن بخش از علم طبّ که راه‌های حفظ صحّت موجود و به عبارت دیگر، تدبیر ابدان صحیحه را به ما می‌آموزد، «علم حفظ الصحّه» و آن قسمت که طرق علاج بیماری‌ها و بازگرداندن صحّتِ از دست رفته و به عبارت دیگر، تدبیر ابدان مریضه را متکفّل است، «علم علاج» می‌نامند.
در علم حفظ الصحّه، مسائلی مطرح می‌شود که با رعایت آن‌ ها می‌توان به حفظ تندرستی، امید بیشتری داشت و از بروز بیماری‌ها - تا جایی که در توان و امکان آدمی است- جلوگیری کرد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:51:00 ب.ظ ]




از نظر دهخدا «تمدن»، خارج شدن یک جامعه از مرحله ابتدایی و وحشی‌گری، خوگرفتن به اخلاق و آداب شهرنشینی معنا شده.[۵] ابن خلدون نیز از کلمه حضارت، شهری‌گری و به خوی و اخلاق شهریان درآمدن و تیپ زندگی شهری پذیرفتن را اراده می کند.[۶]

۲- معنای اصطلاحی

تعاریفی که از تمدن در دوران معاصر شده است، دامنۀ وسیعی را دربرمی‏گیرد. برای مفهوم اصطلاحی تمدن، تعریف‌های بسیاری گفته شده است؛ هنری لوکاس معتقد است که پاسخ به این سؤال که «تمدن چیست؟» دشوار است و راه به مسائل فلسفی می‏برد. پدیده‏های درهم تنیده تمدن، هم مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را دربرمی‏گیرد و هم گسترش و کمال هنر، ادبیات، تفریحات، علم، اختراعها، فلسفه و دین را.[۷] و تمدن «مرحله یا نوعی خاص از فرهنگ که در عصر معینی موجودیت یافته و حاصل نبوغ اقلیت مبتکر و نوآور است»[۸]
پایان نامه - مقاله - پروژه
آقای ولایتی در تعریف تمدن نگاشته، که تمدن، «حاصل تعالی فرهنگی و پذیرش نظم اجتماعی.»[۹]است و آن را « شامل مجموعه پیچیده‌ای از پدیده‌های اجتماعی قابل انتقال حاوی جهات مذهبی، اخلاقی، زیبایی شناختی، فنی و یا علمی و مشترک در همه اعضای یک جامعه وسیع و یا چندین جامعه مرتبط با یکدیگر است » .[۱۰]
آنچه که در تمام این تعاریف وجود دارد و مشترک است این است که تمدن، پویایی و تکامل و پیشرفت جامعه از وضعیت موجود آن است، گرچه برخی تمام افراد جامعه را در ایجاد این تکامل سهیم می‌دانند و هرکس به نوعی در آن همکاری دارد برخلاف برخی که تنها افراد ممتاز جامعه را در ایجاد آن سهیم می‌دانند

۳- مولفه های تمدن ساز

در اصطلاح علوم اجتماعی «تمدن» همانند بسیاری دیگر از مفاهیم رایج در علوم انسانی معنای مورد قبول همگان پیدا نکرده است. و لذا در ارکان تمدن ساز هم ممکن است اختلافاتی وجود داشته باشد.
ویل دورانت برای تمدن‌ها چهار رکن و عنصر اساسی را برمی‌شمارد: ۱. پیش‌بینی و احتیاط در امور اقتصادی؛ ۲. سازمان سیاسی؛ ۳. سنن اخلاقی؛ ۴. کوشش در راه معرفت و بسط هنر. به نظر ویل دورانت ظهور تمدن هنگامی امکان‌پذیر است که هرج و مرج و ناامنی پایان پذیرفته باشد؛ زیرا تنها هنگام از بین رفتن ترس است که کنجکاوی و احتیاج به ابداع و اختراع به کار می‌افتد و انسان خود را تسلیم غریزه‌ای می‌کند که او را به شکل طبیعی به راه کسب علم و معرفت و تهیه وسایل بهبودی زندگی سوق می‌دهد.[۱۱]
ابن خلدون بین نشانه های تمدن و عوامل آن که در واقع ارکان و عناصر سازنده تمدن هستند تفکیک می گذارد. در نظر وی این عوامل متعددند که از آن جمله می توان به دین، دولت و رهبر، قانون و ثروت، جمعیت، عصبیت، حرف، عدالت، دانش اشاره کرد. اما نشانه های تمدن عبارتند از چیزهایی چون لباس خوراک، هنر، مسکن که به اقتضای تمدن نمایان می شوند.[۱۲]
امام خمینی قدس‌سره گرچه برای تمدن تعریف مشخصی ارائه نداده، اما از برخی عبارات وی استفاده می‌شود مهم‌ترین عنصر تمدن نه در نمادهای فیزیکی آن، بلکه در توان انسان‌سازی آن نهفته است. با این مقیاس، وی فرهنگ غرب را با تمام توانایی‌هایی که در تولید مصنوعات بشری و کشف قوانین طبیعت دارد، به لحاظ نگاه تک ‌بعدی‌اش به انسان، تمدن نمی‌داند؛ ایشان می‌فرمایند:
« آیا اروپای امروز که مشتی بی‌خرد آرزوی آن را می‌برند باید جزء ملل متمدنه به شمار آورد؟ اروپایی که جز خون‌خوارگی و آدم‌کشی و کشورسوزی مراسمی ندارد و جز زندگی ننگین سرتاسر آشوب و هوسرانی‌های خانمانسوز منظوری در پیش او نیست، با قانون اسلام که کانون عدالت و دادگستری است چه کار؟ …..اگر تمدن اسلام در اروپا رفته بود این فتنه‌ها و آشوب‌های وحشیانه که درندگان نیز از آن بیزاند در آنجا پیدا نمی‌شد».[۱۳]

ب-فرهنگ

 

۱- لغت

واژۀ فرهنگ، در زبان فارسی با مفهوم culture در زبان های انگلیسی و فرانسه شباهت نزدیک دارد. culture از فعل لاتینی colere به معنای پروراندن، گرفته شده است. این واژه نخستین بار در قرن ۱۱ میلادی در اروپا ابداع شد و در دو معنا به کار رفت: ۱. مراسم دینی؛ ۲. کشت و زرع.
در حال حاضر، این کلمه در فرهنگ های اروپایی به معنای دوم، یعنی کشت و زرع نیز به کار می رود این وژه در قرون وسطی به معنای پرستش نیز به کار می‌رفت. از قرن ۱۶ میلادی، دانشوران و هنرمندان واژه culture را برای نخستین بر در بعد معنوی اش به کار گفتند. به عبارت دیگر، از عصر رنسانس معنای لغوی این واژه که به رشد طبیعی، یعنی کشت و زرع گرایش داشت، گسترش یافت و در فراگرد توسعه انسانی نیز به کار برده شد.[۱۴]
اما برخلاف رویکرد غربیان، فرهنگ در زبان فارسی بیشتر بار معنوی داشته است تا مادی؛ مثلا دهخدا می‌گوید: « فرهنگ در فارسی از فر، و هنگ، ترکیب یافته است. فر، پیشوند است، به معنای جلو، پیش، بالا، و هنگ، از ریشه اوستایی است به معنای کشیدن؛ بنابراین فرهنگ، یعنی بالا کشیدن و اعتلا بخشیدن است»[۱۵]
آموزش، پرورش، تعلیم و تربیت، علم و دانش، معرفت، عقل، بزرگی، سنجیدگی، حکمت، کتاب لغت، آثار علمی و ادبی یک قوم وملت، هنر، صنعت، ارزشهای گوناگون یک جامعه، خود نخواستن، راه و رسم زندگی یک جامعه و…معناهای گوناگون واژۀ فرهنگ در زبان فارسی است.[۱۶] همگی از معانی است که در لغت نامه های فارسی از آن صحبت به عمل آمده است.

۲- اصطلاح

وقتی سخن از فرهنگ در میان است، چنین تصور می گردد که مفهوم روشنی از آن درذهن مخاطب وجود دارد. ولی وجود اختلاف ها در تعریف، چنین برداشتی را منتفی می کند؛ چرا که برخی به فرهنگ، به عنوان مجموعه آداب و رسوم و عادات جمعی می نگرند؛ دسته‌ای دیگر، تصویر فرهنگ را با نمودار تاریخی یک قوم، یعنی مجموعه دستاوردهای علمی، فنی و هنریِ آنان معادل می دانند و پاره‌ای دیگر، دستارِ این واژه را با مفهوم آموزش و تعلیم و تربیت گِرِه می زنند و واژه های (با فرهنگ) را در تعمیم این معانی ابداع کرده اند. و با تغییر نگاه تعریی که از فرهنگ ارائه می شود متفاوت می‌گردد.
کارشناسان علوم اجتماعی، در تعریف و تبیین واژه فرهنگ اختلاف دارند؛ پژوهشگرانی چون «هنری لوکاس» فرهنگ و تمدن را به یک معنا دانسته؛ با این حال، ترجیح داده از واژه فرهنگ به جای تمدن بهره گیرد. وی در توضیح فرهنگ چنین می‌نویسد:فرهنگ، راه مشترک زندگی، اندیشه و کنش انسان است و دربرگیرنده، سازگاری کلی با نیازهای اقتصادی؛ سازمان مشترک برای فرونشاندن نیازهای اجتماعی و سیاسی، مجموعه مشترکی از اندیشه‌هاو دستاوردها و بالاخره فرهنگ شامل هنر، ادبیات،علم، آفرینش‌ها، فلسفه و دین است.[۱۷]
به اعتقاد تایلور، فرهنگ مجموعه علوم، دانش، هنر، افکار و عقاید، اخلاقیات، مقررات و قوانین، آداب و رسوم و سایر آموخته ها و عاداتی است که انسان به عنوان یک عضو جامعه کسب می کند.[۱۸] و به نحوه زیستن گفته می شود که هر جامعه ای برای رفع احتیاجات اساسی خود، از حیث بقاء، ادامه نسل و انتظام امور اجتماعی اختیار می کند.[۱۹]
یک فرهنگ شامل معانی و ارزشهای تقسیم شده ای است که اعضای هر گروه، به طور مشترک دارا می باشند[۲۰] و دربردارنده شیوه های تفکّر، احساس و عمل در هر جامعه انسانی برای ساخت انسان.[۲۱]
به اعتقاد ادوارد سایپر: فرهنگ عبارت است از نظام رفتارهایی که جامعه به افراد تحمیل می کند و در عین حال، نظام ارتباطی که جامعه بین افراد برقرار می کند.[۲۲]
ساترلند تعریف دیگری دارد: فرهنگ، شامل هر آن چیزی است که بتواند از نسلی به نسلی فرا رسانده شود. فرهنگ یک قوم، همان میراث اجتماعی آن است. (به عبارت دیگر)کلیت هم تافته ای است شامل: دانستن، دین، هنر، اخلاقیات، قانون، فنون، ابزار سازی و کاربرد آنها و روش فرا رساندن آنها.[۲۳]
کاملاً مشخص است که دیدگاه ها و طرز تلقیهای متنوعی درباره مفهوم فرهنگ وجود دارد و در معنای گسترده‌تر، فرهنگ معادل با واژه تمدن در نظر گرفته می‌شود و بر این اساس، شامل تمامی دستاوردهای مادی و معنویِ بشر خواهد بود. و در پذیرش همین معناست که اندیشه‌وران علوم اجتماعی، فرهنگ رابه دو بخش متفاوت، امّا ملازم با یکدیگر، تقسیم می کنند: فرهنگ مادی و فرهنگ معنوی.
فرهنگ مادی شامل ابزارها و اشیائی است که به دست مردم ساخته می شود وشیوه‌ها و فرایندهای ساخت و ساز بشر از مواد طبیعی است. فرهنگ معنوی شامل ارزش ها دیده‌ها و باورها، اندیشه و فنها و..می باشد.بنابراین فرهنگ شامل همه سازمایه‌های مادی و معنوی زندگی اجتماعی است که فرد درون آن زاده و پرورد می شود.و در این جامعه به فرد شخصیتی داده می شود که به آن هویت فرهنگی می گویند.[۲۴]

ج- رابطۀ فرهنگ و تمدن

در یک دید کلی، تمدن را به امور مادی(تکنولوژی و علم) و محسوس، و فرهنگ را به امور معنوی(عقاید، اسطوره و دین) مربوط داتسته است. واحتمالا بر همین اساس است که برخی فرهنگ را وجه معنوی و متعالی زندگی اجتماعی و تمدن را وجه مادی و فنی زندگی اجتماعی معنا کرده است.[۲۵]
خصوصا اگر ما تعریف ویل دورانت در نظر داشته باشیم متوجه میشویم که ایشان در تعریف تمدن چنین خاطر نشان می کنند که تمدن نظم اجتماعی است که باعث خلاقیت فرهنگی می‌شود و لذا تمدن را در بردارنده فرهنگ می دانند و گویا در نظر وی وجه اعلای تمدن وجود فرهنگ و ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی مردم می باشد.
لذا تمدن در مقایسه با فرهنگ حوزه وسیعتری دارد و مردمانی بسیار و از دیدگاه فرهنگی منفک و متمایز را در برمی‌گیرد»[۲۶]
نکته‌ای که تمایز این دو را قدری روشن‌تر می کند این است که تمدن امری تاریخی و فرهنگ مربوط به زمان حال است؛ نوربرت الیاس در تبیین این تمایز، که بر مبنای مصطلح آلمانی این دو واژه مطرح شده است، می‌گوید: «تمدن معرف یک روند یا دست کم معرف سرانجام یک روند است» ، اما فرهنگ با فراورده های انسانی مربوط می شود که «همچون شکوفه در کشتزارها» حضور دارند».[۲۷]
ساموئل هانتینگتون، تمدن را بالاترین گروه‌بندی فرهنگی و گسترده‌ترین سطح هویت فرهنگی به شمار می‌آورد.[۲۸]
تعدد تعریف ها از این دو واژه کار را برای ارائه ما به الامتیاز این دو مشکل می کند ولی با توجه به تعریف ها از فرهنگ و تمدن، با وجود ارتباط فرهنگ و تمدن این دو لازم و ملزوم یکدیگر نیستند؛ تمدن بیشتر در حوزه نظم فراگیر در همه حوزه ها و پیشرفت علمی و تکنیکی در زمینه های گوناگون را در ذهن تداعی می کند و فرهنگ نیز بر مبنای همان معنایی که در زبان فارسی در نظر گرفته شد بیشتر بار معنوی دارد تا مادی. و به قول علامه جعفری، ممکن است که اعتلای فرهنگی موجب دست یابی جامعه به مدنیت شود؛ همچنین جامعه می تواند صرفا برپایه اقتباس از تمدنی دیگر رشد کند و به تمدنی دیگر تبدیل شود که با تمدن مادر متفاوت است. در سوی دیگر، این نکته نیز ضروری است که جامعه غیر متمدن نیز دارای فرهنگ باشد.[۲۹]
ارزشهای فرهنگی، اساس حرکت و فعالیتهای فردی و اجتماعی یک قوم محسوب می گردند.به تعبیر دیگر، می توان فرهنگ را به عنوان زمینه رویش و جوشش رفتار، عادات، کنش و واکنشهای فردی و جمعی یک ملت وجامعه تلقی نمود. به همین دلیل، برخی جامعه شناسان، با برداشتن فاصله میان زمینه پیدایش رفتارهای عمومی، و خود این رفتار و فعالیت، فرهنگ را بر مجموعه رفتار، عادات و توانایهای یک قوم اطلاق می کنند[۳۰].

د- باور

کلمه باور » از لغاتی است که متناسب با ترکیبی که با کلمات دیگر پیدا می کند مفهومی متناسب با آن پیدا می کند و در کتاب های لغت به معانی زیر آمده است:
معین، می‌گوید: باور یعنی قبول سخن کسی، یقین و اعتقاد، باور کردن سخن کسی را به معنای راست دانستن و باطنا تصدیق قول کسی کردن است.[۳۱] ودر لغت نامه دهخدا چنین آمده: باور به معنای داشتن، استوار داشتن، راست پنداشتن، قبول داشتن، پذیرش، تصدیق ککردن و ایمان داشتن هم آمده است.[۳۲]

ه- دین

دین نیز در تعاریف در حیطه های مختلف مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. که ما به شمه‌ای از این تعاریف می‌پردازیم:

۱- معنای لغوی

دین و شریعت و ملت، هر سه لغات عربی هستند و در لغت، تقریبا به یک معنی آمده‌اند و شاید به همین جهت در تعریف هر کدام از آن سه، آن دوی دیگر نیز داخل شده‌اند؛ حال برخی تعاریف لغوی را در ذیل می‌آوریم:
راغب اصفهانی، گفته است: « دین عبارت است از پرستش و پاداش و به طور استعاره، درباره شریعت به کار می رود» بعد می‌گوید: «دین مثل ملت است ولی آن را به اعتبار پرستش و اطاعت از شریعت، دین می گویند.»[۳۳]
در العین آمده است: الدین، جمع الادیان و الدین الجزاء کقولک: « دان الله العباد یدینهم یوم القیامه، ای یجزیهم»[۳۴] پس به معنای جزا آمده است و دیگر معنی ای که اختیار میکند: «و الدین: الطاعه و دانوالفلان ای اطاعوه» دین به معنای اطاعت می باشد. واژه دین در این لغت نامه به معنای :« الدین: العاده» نیز آمده است
در لسان العرب، آمده: الدیان: القهار، و قیل: الحاکم و القاضی و هو فعال من دان الناس، ای قهرهم علی الطاعه یقال: دنتهم فدانوا: قهرتهم فأطاعوا[۳۵] یعنی دیان به معنی قهار نیز آمده است. و دیان صیغه مبالغه است . آمده، دان الناس، یعنی وادار کرد آنان را بر اطاعت. گفته می شودد« دنتهم فدانوا» یعنی آنا را وادار کردم پس وادار و مجبور شدند.
با بررسی اجمالی متوجه می‌شویم دین در کتب لغت به معانی،۱- جزا ۲- اطاعت ۳- عادت و شأن ۴- حاکم ۵- اعتقاد ۶- شریعت ۷- حساب ۸- خداپرستی ۹- قاضی ۱۰- قانون ۱۱- بندگی امده است.

۲- معنای اصطلاحی

پ‍‍ژوهشگران ،مفهوم دین و آموزه‌های دینی را از زوایای مختلف بررسی کرده‌اند؛ دین‏پژوهان مغرب زمین در تعریف دین، گاه دایرۀ دین را چنان وسیع گرفته‌اند که شامل اسطوره و خرافات شده و گاه دایرۀ آن را به گونه‌ای تنگ گرفته‌اند که فقط بر بعضى از ادیان منطبق است. نتیجۀ این امر آن بوده که تعریف‌های گوناگونی از دین ارائه شده ‏است و تأمل درباره هر یک نشان می‏دهد که مشکل بتوان تعریفی جامع و مانع از دین ارائه کرد.[۳۶] و در نتیجه هر تعریفی برگرفته از دین یا ادیان خاصی است و « در غرب طی روزگاران، آن قدر تعریف های فراوان از این پدیده آمده که حتی ارائۀ فهرستی ناقص ازآان غیر ممکن است»[۳۷].

۱) تعریف دین از نگاه غربیان

تعریف دین یکی از مشکلات متخصصین هر رشته به حساب می آید:
برخی نیز در تعاریف ماهوی و توصیفی در جستجوی این امر هستند که دین چه ماهیتی دارد؟
پارسونز، بر مجوعه‌ای از باورها، اعمال، شعایر و نهادهای دینی که افراد بشر در جوامع مختلف بنا کرده‌اند را دین می نامد؛ و برخی هم به دین نگاه کارکردگرایانه دارند؛ و این دسته از تعاریف یکنواخت نیستند و بر این مطلب دلالت دارند که دین، چه کاری را انجام می دهد. پاره ای از آن ها کارکرهای فردی یا اجتماعی دین و برخی دیگر کارکردهای منفی یا مثبت را گزارش کرده اند[۳۸]
برخی نیز به گونه‌ای تعریف ازدین ارائه داده اند که انوع گوناگونی از تعریف اعتقادی-اخلاقی، اعتقادی- سمبلیک، و اعتقادی – آدابی را در بر میگیرد[۳۹]
برخی از اندیشمندان غربی مانند گلاک و استارک با بررسی پژوهش های دینی، دینداری را در بردارنده جنبه‌های زیر دانسته‌اند:۱. جنبه اعتقادی یا باورهای دینی.۲. کارهای دینی که شامل شعایر و مناسک و پرستش و دعاست. ۳. بعد تجربی دین که در موقعیت های برتر ایجاد شده، فرد ، خود را با شعور برتر رو به رو می بیند. ۴. دانش دینی(آگاهی فرد مؤمن از دین پذیرفته او).۵. پی آمدها (این بعد از دین بر رفتار روزمره و غیر دینی افراد اشاره می کند.[۴۰]از دیدگاه این دو دانشمند، در همه دین ها با وجود تفاوت هایی که در امور جزئی وجود دارد، عرصه های مشترکی به چشم می خورد که دین داری در آن آشکار می شود. این عرصه ها شامل جنبه های اعتقادی، کارهای دینی، فکری، عاطفی و پی آمدهای است .

۲) تعریف دین از دید متفکران اسلامی
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:51:00 ب.ظ ]




شخص دیگری غیر از مرتکب، مطالب خلاف واقع را ایجاد می­ کند و مرتکب به عنوان رابطه اقدام به انتشار آن در محیط­های مجازی می­ کند.
در هر صورت قانونگذار برای هر دو حالت یک حکم را در نظر گرفته و اهمیت آن را یکسان فرض نموده است.
پایان نامه - مقاله - پروژه
ب) موضوع جرم
موضوع جرم این ماده انتشار مطالب « خلاف حقیقت » می­باشد به عبارتی بر خلاف عمل افترا که تحقق آن مستلزم جرم بودن عمل اسنادی است در جرم نشر اکاذیب، اکاذیب اظهار شده یا اعمال اسناد داده شده باید بر خلاف حقیقت باشد و جرم بودن آن الزامی نمی ­باشد.[۷۸]۱ضمناً باید به این موضوع توجه کرد
که منظور از کاذیب و اعمال خلاف حقیقت نوع آنهاست و بر حسب عرف به یک عمل هم صدق می­ کند، بنابراین اگر کسی یک فقره امر کذب هم به دیگران نسبت دهد، مشمول این می­ شود.
افراد موضوع جرم این ماده اشخاص حقیقی یا حقوقی یا مقالات رسمی می­باشند، این سه دسته کسانی هستند که قانون آنها را مورد خطاب قرار داده که معنای واضحی دارند، ولی باید گفت مقامات رسمی جزء همان شخص حقوقی هستند که در دسته شخص حقوقی عمومی جای دارند ولی به علت حساسیت خاصی که نسبت به این مقامات وجود دارد چنین تصمیماتی اتخاذ شده است.
ج) وسیله ارتکاب جرم
سیله ارتکاب جرم این ماده سیستم­های رایانه­ای یا مخابراتی می­باشند. بنابراین اگر فردی با غیر از وسایل مندرج در این ماده اقدام به نشر اکاذیب نماید، چنانچه جزء وسایل مندرج در ماده ۶۹۸ قانون تعزیرات باشد طبق آن ماده مجازات می­ شود.
د) نتیجه جرم
جرم نشر اکاذیب در فضای سایبر همانند جرم موضوع ماده ۶۹۸ قانون تعزیرات جرم مطلق است. لذا صرف نشر اکاذیب در محیط مجازی صرفنظر از اینکه باعث تشویش اذهان عمومی یا مقامات رسمی شود و یا اینکه منتهی به ضرر غیر شود، مشمول این ماده می­ شود.
گفتار سوم) رکن معنی جرم موضوع این ماده از جرایم عمدی است و دارای سوءنیت عام و سوءنیت خاص می­باشد. یعنی مرتکب باید علم به کذب بودن مطالب داشته باشد و عمد در اظهار نشر اکاذیب به شخص حقیقی یا حقوقی یا مقامات رسمی داشته باشد. بنابراین چنانچه منتهی به نشر اکاذیب ثابت کند که قصد اضرار یا تشویش اذهان عمومی را نداشته و اعتقاد به حقیقت داشتن مورد انتسابی داشته است مشمول این ماده نمی­ شود.[۷۹]۱
مبحث سوم) افشاء اسرار خصوصی
انتشار اسراسر یا تصویر خصوصی افراد در برخی مواقع می ­تواند آثار زیان باری بر بزه دیده داشته باشد. پدیده انتشار فیلم­های خصوصی یا خانوادگی و اسراسر دیگران چندان پدیده جدیدی نیست ولی
فناوری­های نوین سرعت و سهولت انتشار آن را افزایش داده و فراوانی این پدیده چنان افزوده شده است که قانونگذار ناچاراً به جرم انگاری خاص در این پدیده شوم و ضد اخلاقی شده است. در سال ۱۳۸۰ در پی انتشار فیلم جشن خصوصی دختران دانشجوی یکی از استان­ها دو نفر بادرت به خودکشی کردند. در حالی که نفس عمل انتشار دهنده در مقررات آن زمان جرم نبود و مسائل دیگری که از همین نوع در آن زمان اتفاق افتاد از علل عمده جرم انگاری نمودن موضوع به شمار می­روند.
در مورد این عنوان مجرمانه نکته قابل تعمق اینکه انتشار یا در دسترس قرار دادن فیلم­های خصوصی یا اسرار دیگران را زمانی می­توان مشمول این ماده دانست که بدون رضایت آنها صورت پذیرفته باشد، لذا انتشار فیلم و صوت خصوصی و خانوادگی هر چند که با الگوهای جامعه منطبق نباشد مادامی که با رضایت فرد یا افراد باشد به استناد این ماده قابل تعقیب نمی ­باشد هر چند که این امر مانع پیگیری مسئله به استناد مواد دیگر ( مواد ۱۴ و ۱۵) قانون نمی­گردد.
استفاده از عبارت «جز در موارد قانونی» در این ماده به صورت عام از آن جهت که محدوده قانونی مواردی که انتشار فیلم یا صورت خصوصی یا اسرار دیگران بدون رضایت آنها جایز است را مشخص نمی­نماید و این مسئله بر خلاف اصول مسلم حقوق کیفری بابت تخصیص­ها و تفاسیر متعدد در این زمینه را بازنگه می­دارد قابل تامل به نظر می­رسد.
عبارت «اسرار دیگری» یکی دیگر از ابهامات این ماده به نظر می­رسد چه اینکه مشخص نیست منظور از آن اسراری است که به طریق از قبیل صوت و تصویر، فیلم عکس و یا متن و … انتشار می­یابد. با صرفاً قانونگذار به دنبال عبارات فیل خصوصی یا خانوادگی عبارت مزبور را در جهت تکمیل مفاهیم خصوصی به کار برده است که در صورت صحت فرض دوم خلاء جرم انگاری در مورد انتشار متن خصوصی متعلق به دیگری مانند ماده قبل محسوس است.[۸۰]۱
گفتار اول) رکن قانونی
رکن قانونی این جرم ماده ۱۷ قانون جرایم رایانه­ای است که مقرر می­دارد کس به وسیله سامانه­های رایانه­ای یا مخابراتی صوت یا تصویر یا فیلم خصوصی یا خانوادگی یا اسرار دیگری را بدون رضایت او جز در مواد قانونی منتشر کند یا در دسترس دیگران قرار دهد، به نحوی که منجر به ضرر یا عرفاً موجب هتک حیثیت او شود، به حبس از نود و یک روز تا دو سال یا جرای نقدی از پنج میلیون (۰۰۰/۰۰۰/۵) ریال تا چهل میلیون (۰۰۰/۰۰۰/۴۰) ریال یا هر دو مجازات محکوم خواهد شد.»[۸۱]۲
گفتار دوم) رکن مادی
اقدام به این جرم از طریق افعال مثبت، انتشار یا در دسترس قرار دادن تحقق پیدا می­ کند شرایط لازم تحقق آن از نظر قانونی این است که فیلم و صوت جزء اسراسر خصوصی شخصی یا اشخاص یا خانوادگی آنها باشد و نحوه انتشار و در دسترس قرار دادن آن باید در فضای مجازی و از طریق رایانه یا ابزارهای مخابراتی باشد و اینکه این اقدام باعث هتک حرمت و حیثیت افراد بشود لذا این ارکان را تحت عنوان: رفتار مجرمانه، موضوع جرم، وسیله جرم و نتیجه جرم و در این گفتار مورد بررسیق قرار می­گیرد.
الف) رفتار مجرمانه مرتکب
فعلی فیزیکی مثبت موضوع ماده ۱۷ قانون جرایم رایانه­ای، منتشر ساختن یا در دسترس دیگران قرار دادن فیلم یا تصویر یا صوت و یا اسرار خصوصی است.
«انتشار» ناظر به توزیع محتویات ذکر شده در ماین چندین نفر است که عرفاً از آن به انتشار تلقی می­ شود. «در دسترس دیگران قرار دادن» به معنای ارائه محتویات ذکر شده به هر نحو به دیگری است اعم از خرید و فروش به امانت سپردن، بخشیدن و …. که در اثر این تصاویر، عکس­ها، فیلم­ها و کلاً اسرار خصوصی و خانودگی به دیگران ممکن است مشکلات و اختلافات بسیری در روابط خصوصی پیش می ­آید. لذا فردی که با انجام فعل مثبت و از طریق سیستم­های رایانه­ای یا مخابراتی موارد فوق را انجام دهد مرتکب رفتار مادی جرم افشای اسرار خصوصی شده است.
ب) موضوع جرم
موضوع جرم در این ماده فیلم یا تصویر یا صوت یا اسرار خصوصی یا خانوادگی است منظور از فیلم، تصاویر متحرک واقعی افراد است که عمدتاً شامل نشست­­ها، جشن­­ها و مسافرت­های خصوصی و از این قبیل می­گردد. تصویر شامل عکس، نقاشی یا هر طرحی می­گردد که جنبه محرمانه و خصوصی داشته باشد. عکس شخصی یا عکس دیگری و همچنین نقاشی یا هر طرح دیگر، وقتی شامل این ماده می­ شود که اولاً ارتباط مستقیم با حریم خصوصی افراد داشته باشد و کلاً محرمانه و خصوصی تلقی شود و ثانیاً موضوع حقوق و مقررات دیگر همچون کپی رایت نگردد.
صوت، شامل صدای واقعی اشخاص است و اسرار خصوصی یا خانوادگی، شامل هر چیزی می­ شود که دسترسی دیگری به آنها عمدتاً به عدم رضایت صاحب آن مواجه می­­گردد و عرفاً جنبه سر داشته باشد. موضوع جرم در هر صورت باید واقعی باشد، یعنی نسبت به آن شبیه سازی یا دخل و تصرف و یا تغییر صورت نگرفته باشد و غیر این صورت حسب مورد جعل، تخریب یا تحریف انگاری یا هرزه نگاری هویت خواهد بود.
ج) وسیله ارتکاب جرم
وسیله ارتکاب عمل مجرمانه در این ماده سیستم رایانه­ای یا مخابراتی است و به عبارت دیگر جرم و مجازات موضوع این ماده، فقط در فضای سایبر و مخابرات قابل تحقق است.
د) نتیجه جرم جرم افشاء و انتشار یا در دسترس قرار دادن اسرار خصوصی، در زمره جرایم مقید است که باید منجر به نتیجه شود که حصول یکی از نتایج زیر برای تحقق جرم کفایت می­ کند:
۱- ایراد ضرر به غیر
ضرر وارده در اثر انتشار یا در دسترس قرار دادن محتویان خصوصی دیگری ممکن است مادی باشد و یا معنوی که در هر صورت این ضرر تحقیق می­یابد. نتیجه مجرمانه این جرم بیشتر ضرر معنوی است که بر اساس اصل ۱۷۱ قانون اساسی قابل مطالبه است.
۲ – هتک حیثیت عرفی
انتشار یا ارائه تصاویر، فیلم یا اسراسر خصوصی و خانوادگی از منظر عرفی ممکن است موجب هتک حیثیت شود. منظور از هتک حیثیت، افترا، قذف یا توهین نیست، بلکه منظور آبروزیزی یا حیثیت رفتگی است که عرف گواه بر آن است والا اگر انتشار یا ارائه محتویات موضوع ماده ۱۷ مشمول افترا، قذف یا توهین باشند،بر اساس قانون مجازات اسلامی قابل محاکمه هستند نه این ماده و این ماده صرفاً شامل مواردی می­ شود که انتشار با ارائه محتویات فوق­الذکرموجب آبروریزی یا کسرشان و حیثیت فرد می­ شود.
گفتار سوم) رکن معنوی
این جرم از جرایم عمدی است لذا دارای سوءنیت عام می­باشد یعنی مرتکب با علم به اینکه این اسرار یا فیلم یا تصاویر با صوت مربوط به دیگری است و آنانن رضایت به افشا و در دسترس قرار دادن آن ندارند اقدام به این کار کند. ضمناً با توجه به اینکه این جرم مقید است ارتکاب این اعمال باید منجر به ضرر غیر و یا هتک حیثیت وی شود، در غیر این­صورت قابل مجازات نیست.
در پایان لازم به ذکر است که منوط کردن تحقیق این جرم به هتک حیثیت یا وارد شدن ضرر به شخص صحیح نمی ­باشد. چون هدف از جم انگاری این رفتار حمایت از حریم خصوصی افراد است و صرف تجاوز به حریم خصوصی افراد اعم از اینکه موجب هتک حیثیت یا وارد شدن ضرر به صاحب حریم بشود یا نشود در موارد استثنائات قانونی باید جرم تلقی شود. به علاوه اثبات ضرر و هتک حیثیت بسیار مشکل است و موجب می­ شود که این جرم عملاً قابل اثبات نباشد.
ضمناً عدم رضایت صاحب فیلم یا تصویر یا صوت یا اسرار خصوصی و خانوادگی، شرط لازم تحقق جرم موضوع ماده ۱۷ است اما شرط کافی نیست. یعنی عدم رضایت درونی یا سکوت صاحب محتویات فوق کفایت نمی­کند بلکه باید عدم رضایت خود درانتشار یا در دسترس قرار دادن اسرار خصوصی و خانوادگی یا تصاویر، فیل یا صوتش را اعلام کند.
لذا سوءنیت عام مرتکب اعم است از عمد در انتشار یا در دسترس قرار دادن تصاویر خانوادگی یا اسراسر خصوصی دیگران به وسیله سامانه­های رایانه­ای و مخابراتی است با علم به محتوی آنها و اینکه عمل او مصداق انتشار و در دسترس دیگران قرار دادن است.[۸۲]۱
فصل پنجم
جرایم ویژه در فضای مجازی
مبحث اول) دسترسی غیر مجاز
دسترسی غیر مجاز که از آن به عنوان دستیابی غیر مجاز هم یاد می­ شود. جزء جرایم رایانه­ای محض است. جرم دسترسی غیر مجاز در میان جرایم رایانه­ای صرف، جرمی زاینده یا مادر تلقی می­ شود و چه از نظر آماری و چه از نظر میزان خسارت در سطح بالایی قرار دارد. از دسترسی غیر مجاز گاه به عنوان نفوذ غیر مجاز و هک یاد می­ شود. اما به نظر می­رسد استعمال این دو واژه مترادف به جای دسترسی غیر مجاز صحیح نباشد. چون هکینگ تنها مربوط به سیستم­های ایمن و دارای محافظ است به این معنی که مرتکب با گذر از سیستم­های ایمن و محافظ رایانه به آن دست می­یابد و به این ترتیب تنها سیستم­های ایمن مورد هدف است. در حالی که در دسترسی غیر مجاز هم سیستم­های فاقد تدابیر حفاظتی آماج قرار می­گیرد. با توجه به اینکه دسترسی دارای معنایی اعم از دست یافتن ساده و بدون نقص تدابیر حفاظتی و دست یافتن به همراه نقص تدابیر امنیتی به سیستم می­باشد، هکینگ را می­توان یکی از مصادیق دسترسی غیر مجاز دانست.
تفاوت دیگر آن است که دسترسی غیر مجاز، صرف دست یافتن به سیستم­ها و داده ­های رایانه­ای است در حالی که هکینگ، افزون بر دسترسی غیر مجاز، اقدام­های دیگری نیز انجام می­ شود. این اقدام­ها عموماً ناظر به تجزیه و تحلیل یا مداخله در عملکرد پردازش سیستم یا نسخه برداری از داده ­ها یا ایجاد وقفه یا اخلال در سیستم و مانند آن است.[۸۳]۱
تفاوت دیگری که می­توان برای هکینگ و دسترسی غیر مجاز بر شمرد، آن است که اصطلاح هک عموماً مربوط به فضای مجازی می­ شود حال آنکه وقوع دسترسی غیر مجاز هم در فضای مجازی و هم خارج از فضای مجازی متصور است. با توجه به مطالب فوق مشخص می­ شود که هک یا نفوذ غیر مجاز دارای مفهوم خاص از جرم دسترسی غیر مجاز بوده و بلکه می­توان آن را مصداقی از جرم دسترسی غیر مجاز برشمرد.
گفتار اول) دسترسی غیر مجاز به داده ­ها و پیشینه تاریخی آن
الف) تعریف
اولین بار که تعریف از دستیابی غیر مجاز در ادبیات جزایی رایانه­ای دیده شد متعلق به سازمان توسعه و همکاری اقتصادی (OECD) در سال ۱۹۸۶ بوده که در آن چنین آمده است «دستیابی یا شنود در یک سیستم رایانه­ای یا ارتباطی به طور آگاهانه و بدون کسب مجوز از فرد مسئول سیستم مزبور، اعم از آنکه با تخطی از تدابیر صورت گیرد یا به اهداف غیر شرافتمندانه و یا مضربه آن صورت گرفته باشد.»
در کنوانسیون جرایم سایبری، جرم دستیابی غیر مجاز بدین صورت تعریف شده است: «هر نوع دسترسی عمدی و بدون حق به همه یا بخشی از سیستم رایانه­ای» و همچنین در سال ۱۹۸۹ شورای اروپا در توصیه نامه ۹ (۸۹) R خود نیز جرم دسترسی غیر مجاز را بدین صورت تعریف کرده است: دستیابی غیر مجاز عبارت است از دستیابی بدون حق به سیستم یا شبکه رایانه­ای از رهگذر تجاوز و تدابیر و ابزارهای امنیتی
چون در برخی از کشورها شرط جرم بودن دسترسی، عمد بودن و برخی دیگر متقلبانه بودن را شرط آن قرار داده بعضی کشورها در تعریف دسترسی غیر مجاز قائل به رویکرد موسع شدند و هر نوع نفوذ عمدی و ورود بدون اجازه و بدون حق به تمام یا قسمتی از رایانه ­ها را دسترسی غیر مجاز دانسته ­اند و در حقوق جزایی ایران قانونگذار در ماده ۱ قانون جرایم رایانه­ای از آن به عنوان دسترسی یاد نموده و شرط امنیتی و حفاظت شده را برای عنوان شرط اعمال مجازات یا جرم دانسته که در ذیل به بررسی آن می­پردازیم.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:50:00 ب.ظ ]