به بیان اریکسون (۱۹۶۸، نقل از استاینبرگ، ۲۰۰۵)، پیچیدگی‎های لاینفک تحول هویت در جامعه متجدد، نیاز به تعویق روان ـ اجتماعی۱[۱](وقت استراحتی در خلال نوجوانی، فراغت از مسئولیت‌پذیری‎ها و وظایف مفرطی که می‌توانند پیگیری اکتشاف خود نوجوان را محدود کنند) را به‎جود آورده است. در خلال تعویق روان‎اجتماعی، نوجوان می‌تواند نقش‎ها و هویت‎های متفاوتی را در بافتی که این نوع اکتشاف را مجاز می‌داند و ترغیب می‌کند، به بوته آزمایش گذارد. این آزمایشگری شامل تمرین حالات وضعی۲ متفاوت، شخصیت‎ها، و شیوه‌های متفاوت رفتار است. بدون دوره تعویق، اکتشاف تمام و کمال انتخاب‎های موجود برای نوجوان نمی‌تواند به وقوع پیوندد، و تحول هویت تا حدّی بازداری می‌شود. به بیان اریکسون، نوجوانان باید برای هویت بزرگسالانه پرورش یابند نه اینکه به صورتی رشدنایافته بدان وادار شوند. بدیهی است که تعویقی که اریکسون توصیف می‌کند، آرمانی است اما از دیدگاه او، فقدان تعویق روان‎اجتماعی در زندگی نوجوانان، خواه به سبب محدودیت‎هایی که نوجوان برای خود، قائل است یا دیگران برای او قائل می‌شوند، یا به سبب شرایط زندگی او، واقعاً تأسف‌بار است. به بیان اریکسون، بدون بخت اکتشاف و آزمایشگری، و انتخاب از میان گزینه‎ها برای آینده، نوجوانان ممکن است همه آنچه را که قادر به شدن آن هستند، متحقق نسازند. بنابر نظریه اریکسون، این افراد باید در حل بحران‎های بعدی مبنی بر صمیمیت، پدیدآورندگی، و تمامیت با دشواری‎هایی روبه‎رو شوند.

 

 

 

 

۵-۱ ابعاد هویت

 

اریکسون (۱۹۸۰، نقل از شوارتز و پانتن، ۲۰۰۶) تأکید دارد که هویت سازه‎ای چند بعدی۱و چند سطحی۲ و نه پدیده‎ای واحد است. او سه بعد هویت را پیشنهاد کرده است: هویت من، هویت شخصی و هویت اجتماعی. هویت من، بنیادی‎ترین بعد است و شاید از ابعاد دیگر کمتر شناخته شده باشد. هویت من به‎طور عمده از نظریه روان‎تحلیلگری فروید در باب خود استخراج شده است. هویت من مبیّن درونی‎ترین و ناهشیارترین فرایندهایی است که در زیربنای احساس خود قرار دارند.

 

اریکسون هویت من را از دیدگاه‎های گوناگون توصیف کرده است. از دیدگاه فاعل۳(یعنی شخص تجربه کننده خود)، هویت من به احساس خود فرد به منزله یک موجود متداوم (عامل۴) در مجموعه متنوعی از بافت‎ها و طی گذشت زمان اطلاق می‎گردد. از دیدگاه دیگری۵[۲]، هویت من به نیرومندی‎ای که من از نظر ظرفیت تسلط و حفظ هویت باثبات در سراسر موقعیت‎ها و در خلال زمان دارد، اطلاق می‎شود. بنابراین از دیدگاه اریکسون تداوم زمانی ـ مکانی تظاهرات فاعلی و عینی دارد: به منزله احساس باثباتی که به وسیله شخص تجربه می‎شود و ثبات در رفتار که به وسیله شخص در حضور دیگران به نمایش گذاشته می‎شود (کوت و لوین، ۲۰۰۲).  فرایندهای عمده‎ای که در زیربنای”هویت من”قرار دارند؛ یعنی، ثبات خود در موقعیت‎ها و در طی زمان (تداوم مکانی و زمانی)، خودهدایتگری۶(عاملیت) و انعطاف‎پذیری، بسیار ناهشیارند (شوارتز و پانتن، ۲۰۰۶). از نظر اریکسون هر چه احساس هویت من که شخص تجربه می‎کند، بیشتر باشد شخصیتش متحدتر است (یعنی مفهوم خودها منسجم‎تر و توحیدیافته‎ترند)، هر چه شخصیت متحد‎تر باشد، یکپارچگی زندگی شخص با دنیای اجتماعی بیشتر است. هرچه زندگی شخص از نظر اجتماعی یکپارچه‎تر باشد، رفتار شخص همسان‎تر است. البته رابطه دنیای روان‎شناختی و اجتماعی دیالکتیکی است؛ بنابراین، جهت علّیّت دو طرفه است (کوت و لوین، ۲۰۰۲).

 

از سطوح متفاوت هویت که اریکسون مطرح می‎کند،”هویت شخصی” توجه بیشتری را به خود جلب کرده است. هویت شخصی به اهداف، ارزش‎ها و باورهای فرد اطلاق می‎شود؛ هویت شخصی “خود”ی است

 

که شخص به جهان بیرونی ارائه می‎دهد. از نظر اریکسون،”هویت اجتماعی”مبیّن احساس وحدت درونی با آرمان‎ها و هویت یک گروه است و مقدمتاً به همسان‎سازی‎های گروهی اطلاق می‎گردد (شوارتز و پانتن، ۲۰۰۶).

 

همان‎طور که ملاحظه شد، مفهومی که اریکسون از هویت ارائه می‎دهد چند بعدی و از نظر گستره و شمول وسیع است (شوارتز، ۲۰۰۱). از زمان ارائه مفهوم هویت از سوی اریکسون، طی سال‎ها کوشش‎های زیادی برای عملیاتی‎سازی و بررسی تجربی این مفهوم صورت گرفته است، کروگر۱(۲۰۰۱) به این کوشش ـ ها، در قالب سه خط پ‍‍ژوهشی اشاره کرده است:

 

در یک خط پژوهشی به بررسی جایگاه مرحله احراز هویت در برابر سردرگمی نقش، در هشت مرحله تحول شخصیت درگستره زندگی پرداخته شده است (برای مثال، روزنتال و دیگران، ۱۹۸۱)؛ در خط پژوهشی دوم، تنها به مرحله پنجم اریکسون پرداخته شده و بر حسب دو قطب مفهوم‎پردازی شده است (برای مثال، تان[۳]۲، کندیس۳، فاین۴ و پوراک۵، ۱۹۷۷) و در خط پژوهشی سوم کوشش شده است یک یا چند بعد از هویت من، که توسط اریکسون مطرح شده است، بررسی شود. در چهارچوب این خط سوم، روی‎آوردی که بسیار مورد توجه قرار گرفته است، به منصه ظهور رسید. در این روی‎آورد سعی شده است رابطه بین متغیرهای تعهد و اکتشاف در شکل‎گیری هویت من، فهمیده شود (برای مثال، مارسیا، ۱۹۶۶). در ادامه این بحث به بررسی الگوی مارسیا خواهیم پرداخت.

 

 

 

 

  1. الگوی جیمز مارسیا

 

نظریه‎پردازان روان‎تحلیلگر، تصاویری از چشم‎اندازهای پیچیده اجتماعی و روان شناختی همراه با فرایندهای درون روانی عمیق و کلاف سردرگمی از پویایی‎های نادیده را که استنباط می شوند و هرگز به ‎طور مستقیم به مشاهده درنمی‎آیند، ارائه کردند. این محدودیت‎ها، انجام دادن پژوهش‎های غیر بالینی را دشوار ساخت و پژوهشگران علاقه مند را با ابزارهای محدود علمی رها ساخت (آدامز، ۱۹۹۷).

 

مارسیا (۱۹۶۶، ۱۹۷۶، نقل از شوارتز، ۲۰۰۱) برای فائق‎آمدن بر چنین محدودیت‎هایی، نظریه مرحله ای تحول هویت اریکسون را عملیاتی ساخت و بر مبنای مفاهیم اکتشاف هویت و تعهد هویت، چهار پایگاه هویت را مشخص ساخت که پیامدهای مرحله تحولی هویت در مقابل پراکندگی هویت تلقّی می گردد: هویت موّفق، هویت معوّق۶، هویت بازداشته، و هویت پراکنده۷. “اکتشاف” را می‎توان به عنوان رفتار حل مسئله تعریف کرد که هدفش کسب اطلاعات در مورد فرد یا محیط او به منظور تصمیم‎گیری در مورد یک انتخاب مهم زندگی است و “تعهد”، پای‎بندی به مجموعه خاصی از اهداف، ارزش‎ها و باورهاست.

 

از نظر مارسیا (۱۹۹۳) شکل‎گیری هویت تلفیق مهارت‎ها، باورها و همسان‎سازی‎های دوره کودکی در قالب یک کلِّ کم و بیش منسجم و یکتاست که هم احساس تداوم با گذشته و هم جهت‎گیری برای آینده را برای فرد جوان تدارک می‎بیند.

 

در روی‎آورد مارسیا (۱۹۹۳، ۱۹۶۶) به شکل‎گیری هویت، براساس اینکه افراد تا چه اندازه تعهداتی را به عهده گرفته‎اند و تا چه حد در این فرایند در جستجوی مداوم بوده‎اند، چهار پایگاه هویت مشخص شده است: هـویت موّفق (حضـور تعهد و حضـور اکتشاف)، هویت معوّق (عدم حضـور تعهد و حضـور اکتشاف)، هـویت

 

بازداشته (حضور تعهد و عدم حضور اکتشاف) و هویت پراکنده (عدم حضور تعهد و عدم حضور اکتشاف)

 

(شکل ۳ـ۲).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                                  «تعهد»
         حضور

      غیاب

 

 

 

«اکتشاف»   حضور هویت موّفق هویت معوق
  غیاب هویت بازداشته هویت پراکنده
         

 

 

 

شکل ۳ـ۲ مقوله‌های پایگاه هویت از دیدگاه مارسیا

 

 

 

“موفقیّت” مبیّن تعهدی است که به‎ دنبال دوره‎ای از اکتشاف، برقرار می‎شود. افراد واجد پایگاه موفق، تفکر متعادل و روابط بین شخصی عمیقی دارند.”تعویق”، حاکی از دوره‎ای از اکتشاف فعال بدون تعهد است. این پایگاه اغلب با اضطراب و دیگر اشکال استیصال مرتبط است. “بازداشتگی” مبیّن تعهداتی است که بدون اکتشاف قبلی، برقرار می‎شود. افراد واجد پایگاه بازداشته به عنوان افرادی مستبد، از خودراضی و متکبر مشخص می‎شوند. پراکندگی، بیانگر عدم حضور اکتشاف نظامدار هویت و فقدان واقعی تعهد است. این پایگاه با سطوح پایین عاملیت مرتبط است (شوارتز و پانتن، ۲۰۰۶). در درون هر یک از این مقوله‌ها، امکان ترسیم تمایزهای ظریف‌تر هم وجود دارد؛ مثلاً تمایز میان افراد واجد پایگاه بازداشته که بازداشتگی آنها موقت به نظر می‌رسد، و افرادی که بازداشتگی آنها تحکیم شده است (کروگر، ۱۹۹۵، نقل از استاینبرگ، ۲۰۰۵).

 

مارسیا (۱۹۹۳) برای هویت سه ویژگی اصلی پیشنهاد می‎کند: ساختاری۱[۴]، پدیدارشناختی۲و رفتاری۳. از نظر”ساختاری”، هویت مبیّن یک حلقه از زنجیره تحولی بزرگ‎تر است. الگوی تحولی اریکسون را هشت مرحله دو قطبی تشکیل می‎دهد. این مراحل بر مبنای یکدیگرند؛ بدین معنا که موفقیت در هر مرحله بر مبنای موفقیت مرحله قبلی پیش‎بینی می‎شود. تحول هویت مرحله پنجم، طی نوجوانی اتفاق می‎افتد و پیوند تحولی بین کودکی و بزرگسالی است. جنبه”پدیدارشناختی” هویت به هسته فرد اطلاق می‎گردد. این هسته از خلال فرایند اکتشاف و تعهد نسبت به عناصر خاص هویت (یعنی، نقش‎ها، باورها، ارزش‎ها و غیره) تحول می‎یابد. از خلال فرایند اکتشاف، افراد به عناصر هویت متعهد می‎شوند. تثبیت عناصر انتخاب‎شده، هسته هویت فرد را تشکیل می‎دهد. اکتشاف و تعهد، نیروهای سوق‎دهنده تحول هویت هستند. ترکیبات متفاوت این دو مشخصه به چهار پایگاه منجر می‎شود.”رفتار”؛ یعنی، سومین جنبه هویت، نتیجه مستقیم تعهد به عناصر هویت است. با شکل‎گیری هسته درونی، فرد عمل بر طبق ارزش‎های مرتبط با عناصر هویت هسته درونی را انتخاب می‎کند. رفتار منتج از تعهدات نسبت به عناصر هویت، صرفاً مبیّن جنبه قابل اندازه‎گیری هویت است. جنبه‎های ساختاری، پدیدار‎شناختی و رفتاری با هم چهارچوبی برای هویت فرد ایجاد می‎کند.

 

مارسیا (۱۹۸۷، نقل از مک لین[۵] و پرت۲، ۲۰۰۶) در بازنگری چندین مطالعه گزارش کرد که اشخاص واجد پایگاه‎های متفاوت از چندین جهت با یکدیگر متفاوت‎اند؛ برای مثال، هویت”موفق”با داشتن ظرفیت برای روابط صمیمی، انعطاف پذیری روان شناختی و مقاومت در برابر دستکاری حرمت خود؛ هویت”معوق”با اضطراب، حساسیت به مباحث اخلاقی و روابط خانوادگی دوسوگرا، هویت”بازداشته”با ارزش‎های اقتدارگرا و روابط گرم خانوادگی، و در نهایت، هویت”پراکنده”با بی تفاوتی نسبت به مدرسه و روابط سرد خانوادگی مرتبط است.

 

همچنین واترمن (۱۹۹۹، نقل از نافو۳ و شوارتز، ۲۰۰۴) نشان داد که نوجوانان دارای هویت موفق، در مقایسه با نوجوانان دارای هویت پراکنده، تعریف خود، ثبات و حس سلامت روان شناختی بیشتری دارند.

 

مارسیا، اوایل نوجوانی را به صورت مرحله به‎هم‎ریختگی ساختار یا ساختارزدایی۴ شکل‎گیری هویت توصیف می‎کند؛ به این معنا که به علت تغییرات سریع جسمانی، شناختی و اجتماعی، نوجوانان کم سن‎تر علاقه‎مند به تجدید نظر در ارزش‎ها و هویت‎یابی دور‎ه کودکی خود هستند (مارسیا، ۱۹۹۱، نقل از شهرآرای، ۱۳۸۴).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۱٫ psychosocial moratorium    
۲٫ postures    

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۱٫ multidimensional ۳٫ subject ۵٫ other
۲٫ multilevel ۴٫ agent ۶ self-directedness  .
     

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۱٫ Kroger, J. ۴٫ Fine, J. T. ۷٫ diffused
۲٫ Tan, A. L. ۵٫ Porac, J.  
۳٫ Kendis, R. J. ۶٫ moraterium  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۱٫ structural    
۲٫ phenomenological    
۳٫ behavioral    

 

 

 

 

    1. McLean, K. C. 3. Knafo, A.

 

  1. Pratt, M. W. 4. deconstructing
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...