گافمن معتقد است «نگرش­هایی که ما آدم­های عادی نسبت به فرد داغ­خورده داریم، و کنش­هایی که در مقابل­اش انجام می­دهیم، کاملا شناخته شده ­اند، زیرا این پاسخ­ها همان چیزی هستند که کنش­های اجتماعی خیرخواهانه برای تلطیف و اصلاح­شان طراحی شده ­اند. البته مطابق تعریفی که از اصطلاح داغ ننگ ارائه شد، ما تصور می­کنیم یک فرد داغ خورده، انسان کاملی نیست و بر اساسِ همین تصور، انواع تبعیض­های مختلف را علیه وی اعمال می­کنیم، و به شکلی کارآمد، شاید هم اغلب از روی بی­فکری، فرصت­های زیستی­اش را کاهش می­دهیم. در واقع به نوعی یک «نظریه داغ ننگ» می­سازیم، یک ایدئولوژی که پست بودن وی را تبیین کند و دلیلی برای خطرناک تلقی کردنش در اختیار ما بگذارد»(گافمن، ۱۳۸۶: ۳۴-۳۵).

 

پایان نامه

 

«دغدغه­ی اصلی یک فرد داغ­خورده در زندگی­اش … بر می­گردد به همان چیزی که غالبا به شکلی ابهام­آمیز «پذیرش»[۱] خوانده می­شود. افرادی که با فرد داغ خورده مراوداتی دارند غالبا نمی­توانند آن توجه و احترامی را که جنبه­ های سالم هویت اجتماعی وی مطالبه می­ کنند، و خود وی نیز انتظار دریافت آن را دارد، به او ارزانی کنند؛ او زمانی به این مساله پی­می­برد که می­بیند بعضی از صفات خودش موجب این وضعیت شده ­اند.

 

پایان نامه

 

فردِ داغ خورده چگونه به موقعیت خود واکنش نشان می­دهد؟ در بعضی موارد برای فرد این امکان وجود دارد که با یک تلاش مستقیم آن­چه را که به عنوان مبنای عینی نقص­اش محسوب می­شود از بین ببرد، مانند زمانی که یک فرد معلول جسمی از جراحی پلاستیک استفاده می­ کند، یک نابینا از معالجه­ چشم، یک بی­سواد از کلاس­های سوادآموزی، و یک هم­جنس­خواه از روان درمانی»(گافمن، ۱۳۸۶: ۳۹). و بدین ترتیب یک تبدیل­خواه جنسی، تلاش می­ کند از طریق عمل تغییر جنسیت، نسبت به رفع این نقیصه اقدام کند.

 

 

 

۲-۴-۳-۳ استیگما و مساله­ی وضعیت دوگانه­ی هویت

 

«وقتی تفاوتی بین هویت اجتماعی بالفعل و بالقوه یک فرد وجود داشته باشد، ممکن است قبل از این­که تماسی بین او و ما آدم­های عادی حاصل شود، یا وقتی که او خود را در معرض دید ما بگذارد، این اختلاف فاش شود. چنین فردی یک فرد بدنام شده است … امکان دارد ما هیچ بازشناخت آشکاری نسبت به چیزی که وی را بدنام می­ کند از خود نشان ندهیم، و زمانی که این سلب توجه با دقت در حال انجام باشد، موقعیت می ­تواند برای هر دو طرف، خاصه شخصِ داغ خورده، متشنج، نامطمئن و ابهام­آمیز شود» (گافمن، ۱۳۸۶: ۹۱). ما با افرادی مواجه­ایم که از کودکی به واسطه­ی تفاوتشان با دیگر کودکان هم­جنس(پسر) با انگ دختر بزرگ می­شوند و این بر چیستی هویت آنان تاثیرگذار است.

 

«وقتی من از هویت شخصی صحبت می­کنم تنها دو ایده اول را در ذهن دارم- نشانه­ های بارز یا قلاب­های هویتی، و ترکیب منحصر به فرد وقایع تاریخ زندگی که با کمک این قلاب­های هویتی به فرد متصل می­شوند. بنابراین، هویت شخصی با این فرض سرو کار دارد که فرد می ­تواند از سایر افراد دیگر متمایز شود و به واسطه­ی این تمایزپذیری، سابقه­ پیوسته واحدی از واقعیات اجتماعی می ­تواند به وی چسبیده، گیر کند و، مانند پشمک، به ماده­ی چسبناکی تبدیل شود که دیگر وقایع زندگی نامه­ای فرد را هم بتوان به آن چسباند. چیزی که فهمش دشوار است این است که هویت شخصی می ­تواند یک نقشِ ساختاری، معمول و استاندارد شده در سازمان اجتماعی بازی کند و می­ کند، صرفا به این خاطر که خاصیتی منحصر به فرد دارد»(گافمن، ۱۳۸۶: ۱۱۱).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...