بورک (۲۰۰۷) در مطالعه مفهوم سازی فرآیندهای خود، نکات مشترک موجود در نظریه های ساختاری و فرآیندی را چنین عنوان میکند. هویت ها معانی هستند که شخص به خود به عنوان یک موضوع، در یک موقعیت اجتماعی یا یک نقش اجتماعی نسبت میدهد.
هویت ها رابطه ای اند، یعنی یک هویت علاوه بر این که با نقش ها رابطه دارد، در ارتباط با هویت های متقابل (هویت افراد دیگر) هم معنا میشوند.
هویتها بازتابیاند، به این معنا که هویت ها عملکردها را متأثر میسازند و این عملکرد، به وسیله خود و بر اساس نوع هویتی که بر آن دلالت دارند ارزیابی میشوند و هویت باز خوردی با هویت واقعی مقایسه میشود.
هویت ها منبع انگیزه اند (بورک، ۲۰۰۷). تلاش های پی گیر بورک از دهه هشتاد تا به امروز در قالب نظریه هویت وی تبلور یافته است. بنابراین نظریه، فرایندهویت، یک نظام کنترل- به خصوص یک نظام کنترل ادراک است. هویت، مجموعه ای از معانی به کار گرفته برای خوددریک نقش یاموقعیت اجتماعی است که فلانی بودن (کسی که یک شخص است) را تعریف میکند .این مجموعه از معانی برای این که شخص چه کسی است به عنوان هنجار یا مرجع به کار میرود.طبق نظر بورک افراد در مواجه با موقعیت های گوناگون، به منظور هماهنگ کردن ادراک خویشتن با معیارهای درونی که برای خود دارند، به صورت خود تنظیم عمل میکنند.این خودتنظیمیهمواره جاری است و اغلب به کمترین میزان توجه و دقت نیاز دارد. بنابراین تنها زمانی که شرایط به هنجار پیوسته موافق، در موقعیتی به هم بخورد، توجه افراد جلب میشود (استتس و تسوشیما[۱]، ۲۰۰۸).
هنگامیکه یک هویت فعال میشود (فرآیند تایید خود)، یک یا چند حلقه بازخورد به کارمیافتد. هر حلقه چندین مؤلفه دارد: یک هنجار درونی هویت یا مجموعه مرجع (مجموعه معانی خود)، یک درونداد از موقعیت (ادراکات معانی مرتبط با خویشتن)، فرآیندی که این درونداد را با هنجار مقایسه میکند (یک مقایسه گر) و یک برونداد یا رفتار. هنجار هویت شامل معانی مربوط به خود است که به نقش های اجتماعی نوجوان و عضویت وی در گروه مربوط میشود.درونداد یا ادراکات مربوط به خویشتن، یعنی این که شخص خودش را در یک موقعیت چگونه میبیند.این ادراک حاصل از ارزیابی ها و بازخوردهای بین فردی حاصل از رفتار نوجوان است. مقایسه گر یک مکانیزم درونی است که این دروندادها (ادراکات خویشتن) را با هنجارهای درونی هویت مقایسه میکند و تفاوت بین آن ها را ثبت میکند. نتیجه این مقایسه، برونداد یا رفتار است. این رفتار به منظور حفظ سازگاری میان درونداد و معانی هویت صورت میگیرد و در صورت هماهنگی درون داد و هنجار هویت، رفتار استمرار مییابد. در صورتیکه اختلاف فاحشی بین درونداد و هنجار ثبت شود، رفتار جهت تغییر و موقعیت و هماهنگ کردن این دو، تغییر میکند.
نمودار (۲-۱) شکل گیری هویت را از طریق فرایند سیبرنتیک نشان میدهد همان طور که در تعاریف فوق به آن اشاره شد، باز خورد بین فردی دریافت میشود (A) و منجر به یک ادراک خویشتن میشود (B) که توسط مقایسه گر با درون داد © معیار هویت مقایسه میشود. هنگامیکه هنجار و ادراک خویشتن ناهماهنگ باشد، خطا یا اختلالی به وجود میآید (D) که برای تایید رفتار منجر به اصلاح هویت درهم ریخته قبلی میشود. برای این که اصلاح صورت گیرد رفتار شناختی ممکن است ادراکات خویشتن را به طور منظم شکل دهد (E). یا رفتار اجتماعی ممکن است موقعیت بین فردی را تغییر دهد (F) که منجر به بازخوردهای اجتماعی جدید (A) میشود. معیار اصلی هویت هنگامیبه دست میآید که رفتار، بین ادراکات خویشتن و معیار هویت هماهنگی ایجاد کند، اما هنگامیکه دوباره رفتار نتواند باعث هماهنگی بین ادراک خویشتن و معیار هویت گردد روش دیگری را برای هماهنگی با معیار هویت خویشتن به کار می گیرد (G).
نمودار ۲-۱٫مؤلفه های فرایند کنترل هویت (اقتباس از بورک، ۲۰۰۷)
کار سیستم کنترل هویت به ترموستات شبیه است.این سیستم، هماهنگی بین دروندادها و معیارها درونی را به طور مستمر بازنمایی میکند و تنها زمانی فعال میشود که یک عدم هماهنگی و اختلال را مشاهده کند.
قسمت بالای نمودار ۲-۱، پاسخ سیستم را به بازخوردهای درونی موافق وسازگار نشان میدهد.این بازنمایی هیچگونه اختلال و ناهماهنگی را بین ادراکات خود و هنجارهای هویت نشان نمیدهد. موقعی که برخوردهای بین فردی منجر به ایجاد ادراکی از خویشتن میشود که با هنجارهای هویت موافق نیست همان طور که در قسمت پایین نمودار ۲-۱ مشاهده میشود یک اختلال ایجاد میشود که بین اختلال و عدم هماهنگی منجر به تجربه یک فشار هیجانی و فعال شدن فرایند کنترل میشود. در این جا رفتار، به عنوان پاسخ به یک سیستم کنترل، فعال شده، برای به حداقل رساندن این فشار هیجانی، صادر میشود.
نمودار ۲-۲٫ پیامدهای با خورد هماهنگ و ناهماهنگ درباره هویت فرد (کرپلمن، ۲۰۰۸)
از لحاظ نظری، فرآیند فعال کنترل تا زمانی که هنجارهای هویت اصلاح شوند ادامه دارد و سپس سیستم به حالت غیر فعال باز میگردد (کرپلمن، ۲۰۰۸)
دیدگاه برزونسکی به هویت
برزونسکی (۲۰۰۷) با استناد به نظریه کنترل هویت، به ارائه مدلی پرداخته است، که روی تفاوت های فردی در زمینه پردازش شناختی – اجتماعی نوجوانان در رویارویی یا اجتناب از سازماندهی یا سازماندهی مجدد مسائل مربوط به هویت تأکید میکند. در پنج دهه اخیر اغلب تحقیقات مربوط به هویت بر اساس پایگاه های چهار گانه هویتی که توسط مارسیا (۱۹۶۶) مطرح شد انجام شده است. یکی از محدودیت های مدل پایگاهی هویت این است که جنبه های گوناگون هویت از قبیل: فرآیند، محتوی و ابعاد ساختاری، در قالب دسته بندی افراد در این چهار پایگاه از هم متمایز نمیشوند.
بر اساس مدل شناختی – اجتماعی[۲] برزونسکی( ۲۰۰۷) هویت به عنوان نظریه “خود” در نظر گرفته میشود. نظریه “خود” یک ساختار مفهومیمتشکل از مفروضه ها، اصول موضوعه و ساختارهای مرتبط با خود است که ضمن تعامل نوجوان با دنیای فیزیکی و اجتماعی شکل میگیرد. هویت شامل دانش رویه ای یا طرحواره ها و ساختارهای شخصی برای درک و ساختن حسی از وقایع و تجارب شخصی است (اپستین، ۲۰۰۹).
برزونسکی معتقد است که نظریه “خود” به عنوان چارچوب ارجاعی برای پردازش و تفسیر اطلاعات مرتبط با خود است. بنابراین نظریه “خود” نه تنها از رفتارهای پیشین سرچشمه میگیرد، بلکه شامل راهبردهای پردازش اطلاعات است که به کوشش های فرد برای سازگاری و روبه رو شدن با موقعیت های زندگی جهت میهد. افراد از راههای مختلف درباره “خود” نظریه پردازی میکنند و در تصمیم گیری، پرداختن به مسائل شخصی و پردازش اطلاعات به صورت های متفاوتی عمل میکنند و این تفاوتهای فردی به عنوان فرآیندهایی در نظر گرفته میشوندکه ضمن آن ملاک های هویتی درونی سازی میشوند و به عنوان راهی برای تنظیم رفتار، مورد استفاده قرارمیگیرند. (برزونسکی، ۲۰۰۷).
به نظر کلی[۳] (۲۰۰۸) افراد برای درک تجارب، سازه های شخصی را شکل میدهند که انتخاب، سازماندهی و درک محرک های محیطی را اداره میکند. حقایق ذاتاً معنادار نیستند. آنها همیشه درون سیستمیاز سازه ها تفسیر میشوند. تفسیرهای شخصی از وقایع و نه خود وقایع، واقعیت شخصی را تشکیل میدهند.
اگرچه مفهومسازی فرایندی هویت مفید است، اما این نظریه به تنهایی یک دیگاه ساده و تحریف شده را فراهم میآورد. اگرچه فرایند ممکن است ساختار “خود” افراد را تحت تاثیر قرار دهد، لیکن تحول ساختاری نیز متعاقباً بر فرایندهایی را که افراد مورد استفاده قرار میدهند، تاثیر میگذارد. هویت یک ساختار چند وجهی است که ابعاد وابسته به یکدیگر نظر فرایند، ساختار، کارکرد، بافت و محتوا را شامل میشود. سنجش سبک هویت، تنها روی یک بعد از هویت تمرکز میکند (برزونسکی، ۲۰۰۷).
فرآیند هویت
بروزنسکی (۲۰۰۷) مفهوم هویت را به عنوان یک نظریه راجع به خویشتن بسط میدهد تا فرآیندهای پویای ساختارهای درونی آن را نشان دهد او اظهار میدارد که افراد نظریهپردازانی هستند که در فرآیند استدلال نظری مربوط به خود درگیرند. نظریه خود یک ساختار مفهومی است که از مجموعه منظمی از فرضیات، طرحها، ساختارها و تقاضاهای مربوط به خود در تعامل با دنیای اطراف تشکیل شده است. مثل هر نظریه دیگری، نظریه خود، درکی از اطلاعات و تجارب را در مواجه با زندگی روزانه سازماندهی و منسجم میکند. نظریه خود نه تنها ریشه در رفتارهای قبلی دارد، بلکه شامل راهبردهای پردازشی یا ساختارهای عملیاتی است که کوششهای فرد را در جهت تطابق و مواجه با زندگی روزانه جهت و نظم میبخشد. تلاشهای سازگارانه با توجه به معیارها و اهداف فرد ارزیابی میگردند که گاهی این تلاشها منجر به بازخورد منفی میشوند. در یک دنیای پویا و متغیر تقاضاها، انتظارات و ساختارهای موقعیتی که در گذشته موثر بودهاند ممکن است دیگر معتبر نباشد. بنابراین تحول بهینه هویت در یک فضای پویا و متغیر باعث کنش متقابل و مستمر بین فرایندهای مشابهای میشود که این فرآیندها توسط ساختار هویت و جریان های اصلاح ساختارها هدایت میشوند.
برزونسکی (۲۰۰۷، به نقل از موشمن، ۲۰۰۸) معتقد است افراد به شیوههای متفاوتی به نظریهپردازی راجع به خود میپردازند یعنی افراد در چگونگی مواجه و پردازش اطلاعات، تصمیمات و تعارضات مرتبط با هویت با هم تفاوت دارند. وی سه سبک نظریهپردازی را تشخیص داده است که عبارتند از: علمی (اطلاعاتی)، جزمی(هنجاری)، موقعیتی (موردی).
[۱] – stats & Tsushima
[۲] – Social-Cognitive Model of identity
[شنبه 1399-09-15] [ 07:55:00 ب.ظ ]
|