جدول ۶۲: نتایج آزمون ضریب همبستگی پیرسون در خصوص فرضیه فرعی پژوهش ۲۷۳
جدول۶۳ : نتایج آزمون ضریب همبستگی پیرسون در خصوص فرضیه فرعی پژوهش ۲۷۴
جدول ۶۴: نتایج آزمون ضریب همبستگی پیرسون در خصوص فرضیه ششم پژوهش ۲۷۴
جدول۶۵ : نتایج آزمون ضریب همبستگی پیرسون در خصوص فرضیه رسانه داخلی پژوهش ۲۷۵
جدول ۶۶: نتایج آزمون ضریب همبستگی پیرسون در خصوص فرضیه رسانه های خارجی پژوهش ۲۷۶
جدول۶۷ : نتایج آزمون ضریب همبستگی پیرسون در خصوص فرضیه اساسی هشتم پژوهش ۲۷۷
جدول ۶۸: نتایج آزمون آنالیز واریانس یک طرفه در خصوص برابری میزان گرایش به دموکراسی در بین گروه های سنی ۲۷۷
جدول ۶۹:مقایسه میانگین گرایش به دموکراسی در بین گروه های سنی ۲۷۸
جدول ۷۰ : نتایج آزمون کای دو برای آزمون فرضیه نهم پژوهش ۲۷۹
پایان نامه - مقاله - پروژه
جدول۷۱ : نتایج آزمون تی استیودنت دو نمونه ای برای مقایسه میزان گرایش به دموکراسی مردان و زنان ۲۷۹
جدول ۷۲: نتایج آزمون ضریب همبستگی پیرسون در خصوص فرضیه اعتماد عمومی ۲۸۰
جدول۷۳ : نتایج آزمون ضریب همبستگی پیرسون در خصوص فرضیه اعتماد نهادی پژوهش ۲۸۱
جدول ۷۴: آزمون رابطه متغیر مخالفت با اقتدار گرایی و متغیر های مستقل ۲۸۲
جدول شماره ۷۵ ضرایب تحلیل رگرسیونی ساده شاخص گرایش به دموکراسی و سایر متغیرها ۲۸۵
جدول ۷۶: ضرایب تحلیل رگرسیونی چند متغیره شاخص گرایش به دموکراسی و سایر متغیرها ۲۸۷
جدول۷۷: متغیرهای خارج مانده از معادله رگرسیون ۲۸۸
جدول ۷۸ : اثرات مستقیم و غیر مستقیم متغیر های مستقل بر حسب تحلیل مسیر ۲۸۹
فصل اول
کلیات تحقیق
طرح مساله
دموکراسی بی شک یکی از متداول ترین مفاهیم عصری است که ما در آن زندگی می کنیم. اغلب حکومت ها از ترتیبات دموکراسی به عنوان یک حاکمیت شایسته، برای مشروعیت بخشیدن به خود استفاده می کنند. رسانه ها در نقد سیاستهای حاکمان از دموکراسی به عنوان یک سلاح بهره می گیرند. نظریه پردازان و تحلیل گران علوم اجتماعی نیز سیر حرکت دموکراسی و تحولات و تغییرات آن را روز به روز دنبال می کنند. به طوریکه امروزه دموکراسی یکی از پر استقبال ترین مفاهیم در میان نظریه های اجتماعی است.
هر چند رویکردهای متعدد و متفاوتی راجع به دموکراسی وجود دارد، و این حجم گسترده و متنوع ادبیات دموکراسی، پژوهش درباره آن را دشوار می کند. با وجود این، بر مبنای تجربه تاریخی دموکراسی مجموعه عوامل برشمرده در نظریات مختلف را شاید بتوان شرایط لازم دموکراسی دانست، اما نمی توان آنها را شرط کافی نیز دانست. همانگونه که کوهن به درستی می گوید: در هر جامعه ای شرایط لازم و کافی تحقق دموکراسی متفاوت است. همچنین در تبیین عوامل اجتماعی موثر بر برقراری دموکراسی، باید به یاد داشت که با توجه به سیالیت مفاهیم اجتماعی، تقسیم عوامل اجتماعی به دسته های متفاوت، به معنی جدایی قطعی آنها نیست. در واقع شرایط اجتماعی دارای مرزهای مشترک و وابسته به یکدیگر اند. بین عوامل فرهنگی، اقتصادی و سیاسی موثر بر دموکراسی رابطه دیالکتیکی وجود دارد.
از این رو هر کدام از نظریه پردازان به اقتضای رویکرد تحلیلی خود و ویژگیهای زمانی و تاریخی جوامع مورد بررسی، برخی عوامل اجتماعی را با تاکید بیشتری مطالعه کرده اند. برخی ازاین تحلیل گران عوامل کلان مانند میزان توسعه اقتصادی و یا ساختار سیاسی جوامع را مورد توجه قرار داده اند و به دموکرات کردن دستگاه حکومت می اندیشند. در مقابل آنان رویکردهای خرد در دموکراتیزاسیون، بر همخوانی نگرشها و ارزشهای کنشگران جامعه و فرهنگ آنان تاکید دارند. آنها معتقدند همیشه و در همه جوامع ساختار اقتصادی مناسب و یا ایجاد یک دولت دموکرات از بالا، بدون تحول فرهنگی جامعه، به برقراری دموکراسی نمی انجامد. اما بی شک برخی عوامل از جمله: توسعه اقتصادی، وجود جامعه مدنی، طبقات مستقل، سطح بالای آموزش و ارزشها و نگرشهای متناسب با دموکراسی، در برقراری دموکراسی تاثیر گذار هستند.
در رویکرد های فرهنگی، ظهور دموکراسی در یک جامعه را نه فقط با خواست نخبگان و تلاش سیاستمداران، بلکه با گرایش عموم مردم به آن ممکن می دانند. پایداری و دوام دموکراسی نیز، نه فقط به ترتیبات و نهاد های سیاسی بلکه به سایر روابط و نهادهای اجتماعی، وابسته است. در واقع بقاء نهادهای دموکراتیک در گرو تطبیق آنها با نگرشهای افراد یک جامعه است. به طوریکه می توان ادعا کرد، سرنوشت یک نظام سیاسی، عمدتا به وسیله نگرشهای مردم تعیین می شود. به بیان ارسطو اشکال متفاوت حکومت، فضیلت های رایج در میان مردم را منعکس می کنند.
بسته به آنکه نگرشهای شهروندان یک جامعه و شیوه زیست فردی، اجتماعی آنان تا چه میزان دارای عناصر و ویژگیهای دموکرات باشد، پتانسیل آن جامعه برای رسیدن به یک دموکراسی پایدار معین می شود. دموکراسی علاوه بر شکلی از حکومت، شیوه زندگی نیز می باشد. جوامعی که دموکراسی در آنها طبیعتی صرفا سیاسی داشته باشد و ویژگیهای دموکراتیکی نظیر مدارا، گفت وگو، اعتماد و تمایل به مشارکت و خودگردانی در زندگی روزانه آنان راه نیافته باشد، به سمت حکومت اقتدار گرا یا در نهایت یک دموکراسی صوری و ناپایدار حرکت خواهند کرد. از این رو میزان گرایش به دموکراسی در هر جامعه ای را می توان با توجه به خصوصیات عمومی آن جامعه تبیین کرد.
علاوه بر رویکردهای فرهنگی، یکی دیگر از مسیرهای ممکن مطالعاتی برای تبیین گرایش های متفاوت افراد به دموکراسی، مطالعه قشری، طبقاتی می باشد. برینگتون مور وجود طبقه بورژوازی مستقل از دولت را شرط لازم برقراری دموکراسی می داند، لیپست و هانتینگتون نیز اهمیت وجود طبقات متوسط را در نظریه های خود مورد تاکید قرار می دهند. همچنین هانا آرنت جامعه بی طبقه را زمینه مساعد برای گرایش توده ها به اقتدار گرایی می داند. تحلیل طبقاتی، مستلزم آن است که بتوانیم اقشار و طبقات جامعه را با معیار مناسبی از همدیگر تمایز دهیم.
مطالعات اخیر بوردیو و گیدنز در باره تبیین طبقاتی نشان می دهد که با تحولات جدید، مفهوم طبقه اجتماعی به تنهایی نمی تواند نوع شناسی مناسبی از انواع گونه ها و گروه های اجتماعی موجود در جامعه ترسیم کند، چرا که از سویی با گسترش اقتصاد سرمایه داری و فرهنگ مصرفی طبقات اجتماعی شباهت های زیادی با یکدیگر پیدا کرده اند و مرزهای طبقاتی به هم ریخته است. از سوی دیگر تمایز و تنوع درون طبقاتی، با امواج جدید مدرنیته و ارتباطات، کثرت یافته است. به طوری که اکنون ما نمی توانیم از یک طبقه متجانس و هماهنگ به نام طبقه متوسط یاد کنیم. بلکه طبقات متوسط متنوعی بسته به سرمایه های فرهنگی و اقتصادی متفاوت وجود دارد.
به نظر می رسد اتخاذ رویکرد فرهنگی، طبقاتی با تجربه تاریخی موجهای دموکراسی خواهی در ایران مناسب باشد. اگر چه گرایش به دموکراسی در دوره های مختلف از انقلاب مشروطه تا به حال، به طور متناوب تبدیل به تقاضا و خواست مردم شده و دگرگونیهایی را در عرصه اجتماعی و سیاسی سبب شده است. اما این تقاضا و خواست در بین طبقات و گروه های مختلف اجتماعی به یک میزان و یک شکل گسترش نیافته و در نتیجه تبدیل به خواست جدی و پایدار آنان نشده است. طبق دیدگاه برخی تحلیل گران دموکراسی خواهی اغلب جنبشهایی از سوی طبقه متوسط بوده است.
گاه روشنفکران شناخت درست و روشنی از مطالبات عموم مردم نداشته اند و تقاضاهای خود را به کل جامعه تسری داده اند. افزون بر آن تلاش آنها معمولا ایجاد یک حکومت دموکرات و ترسیم ترتیبات و الزامات سیاسی آن بوده است، برقراری فرهنگ و شیوه زیست دموکرات در اولویت های بعدی آنها قرار داشته است. گویی قرار است حکومت دموکرات فرهنگ و سبک زندگی دموکرات را به مردم اعطا کند. این گروه روشنفکران، در بعضی برهه های تاریخی با بهره گرفتن از نارضایتی مردم از شرایط موجود به خصوص وضعیت نامطلوب اقتصادی، برای مدتی جامعه را همراه خود کرده اند، اما بعد از مدتی به راحتی آنها را از دست داده اند.
نگاه صرف سیاسی به دموکراسی آسیبهایی را برای جامعه ایرانی به همراه داشته است. اول آنکه دموکراتیزه کردن اگر از سیاست آغاز شود الگوی متناسبی با آن جامعه نخواهد بود چرا که بومی نیست، و در نتیجه احتمالا با فرهنگ مردم و ارزشهای سنتی آنان هماهنگ نیست، از آنجایی که این دموکراسی از بالا به جامعه تحمیل می شود، مردم به اصول آن خو نمی گیرند، به آن شیوه زندگی نمی کنند، و اعتقادی به آن ندارند. در نتیجه خواسته و ناخواسته با آن بیگانه اند و به استمرار و استقرار آن کمکی نمی کنند.
دوم اینکه پیگیری و برنامه ریزی روشنفکران تنها در سطح سیاسی و به روشهایی مانند جنبش و انقلاب سبب هزینه ها و شکست های پیاپی شده، بحرانها و شکاف های اجتماعی را به وجود می آورد. در نتیجه برنامه ریزی مناسب و پایداری برای جامعه ترسیم نمی شود. اگرچه الگوی دموکراتیزاسیون سیاسی زودتر نتیجه می دهد اما به همان سرعت قابل بازگشت به اقتدارگرایی است. همان گونه که در غرب نیز در مراحل اولیه، برخی دموکراسی ها به راحتی به اقتدارگرایی تبدیل شدند. دموکراتیزه شدن فرهنگ شاید نسلهای زیادی را در گیر کند اما پایدارتر است. جامعه ایرانی نیاز به راهبرد هایی دارد تا همبستگی خود را حفظ و شیوه و نوع متناسب دموکراسی خود را ترسیم کند. به این جهت اولین گام برای تعیین راهبرد، شناخت صحیح و علمی نگرشهای متفاوت موجود در جامعه است.
این پژوهش قصد دارد به دو سوال اصلی در زمینه گرایش به دموکراسی پاسخ دهد. میزان گرایش به دموکراسی در جامعه چقدر می باشد و چه عوامل اجتماعی بر این میزان گرایش به دموکراسی شهروندان تاثیر می گذارند؟
اهداف پژوهش:
توصیف مناسب می تواند مقدمه ای راهگشا برای تبیینی خوب باشد. چراکه می تواند تحلیل را از هر گونه پیش داوری و سوگیری مبرا کند. شناخت میزان گرایش به دموکراسی در بین شهروندان و نگرش آنها نسبت به ابعاد و مولفه های مختلف آن، یکی از اهداف این پژوهش می باشد. این پژوهش قصد دارد به زمینه های فرهنگی، اجتماعی و نقش آن در موفقیت ها یا شکست های دموکراسی در تاریخ معاصر ایران توجه نماید. توجه به زمینه های فرهنگی و بومی جامعه ایرانی، سبب اجتناب از تعریف عام گرایانه و تقلیدی از دموکراسی می شود.
هدف دیگر پژوهش شناخت عوامل اجتماعی موثر بر گرایش شهروندان به دموکراسی می باشد. از میان عوامل اجتماعی تلاش می شود سهم هر کدام از این عوامل اعم از عوامل فرهنگی و طبقاتی، بر گرایش به دموکراسی معین شود. با شناخت نگرشها و گرایشهای موجود و عوامل موثر بر شکل گیری آن می توان مدل دموکراسی متناسب با جامعه ایرانی را ترسیم نمود.
ضرورت پژوهش:
اکثر پژوهشهای انجام شده تا کنون به بررسی عوامل کلان موثر بر شکل گیری دموکراسی پرداخته اند. به نظر می رسد مطالعه دموکراسی نیازمند پژوهشهایی در سطح خرد است. شناخت، توصیف و تبیین بسترهای فرهنگی و اجتماعی شکل گیری دموکراسی از جمله میزان و چگونگی پذیرش اصول دموکراسی و یا پتانسیل تحقق سبک زندگی دموکرات در میان شهروندان یک جامعه از دو جنبه جزء ضروریات مطالعاتی جامعه شناسان در زمینه آسیب شناسی روند شکل گیری دموکراسی است. نخست آنکه به نظر می رسد جنبشهای دموکرات به اندازه کافی به تفاوتها و ویژگیهای خاص جامعه ایرانی و مطالبات گروه های اجتماعی مختلف توجه نکرده اند. از این لحاظ نتوانستند به برنامه و مدل مناسبی برای کمک به روند تحقق دموکراسی یابند، و دموکراسی خواهی را تبدیل به یک خواست پایدار و تقاضای عمومی جامعه ایرانی کنند.
علاوه بر این گروه ها و طبقات اجتماعی موجود در جامعه ایرانی در زمینه گرایش به دموکراسی دارای تفاوتها و اختلاف نظرهایی هستند که در برخی رویداد های اجتماعی می تواند تبدیل به بحران همبستگی در جامعه شود. بنابراین شناخت به موقع و توصیف میزان تفاوتها و اختلاف نظرها از سوی جامعه شناسان و ارائه راهکار، از وظایف ضروری جامعه شناسان می باشد.
تاریخچه مطالعات دموکراسی
شاید اولین گام برای تعریف گرایش به دموکراسی آشنایی با خود مفهوم دموکراسی و تاریخچه آن باشد. دموکراسی ابعاد، معانی، روش‌ها و مصداق‌های گسترده و متنوعی دارد که مورد مناقشه متفکران هستند.
لاری دایاموند(Diamond ) بر وجود ۵۵۰ تعریف از دموکراسی تاکید می کند، او این تعاریف را در سه مقوله قرار می دهد، که عبارتند از : ۱- دموکراسی حداقلی یا دموکراسی انتخاباتی. ۲- دموکراسی حد وسط یا شبه دموکراسی ۳- دموکراسی حداکثری یا پلی آرشی. وبر به تحلیل دموکراسی انتخاباتی، آنچنان که عملا در جوامع مدرن وجود دارد، پرداخت و استدلال نمود که ایده آل دموکراسی مشارکتی نمی تواند در جوامع وسیع و پیچیده تحقق یابد. اما ازطرف دیگر او بر این باور بود که دموکراسی تنها شیوه ای است که به وسیله آن می توان خانه سخت فولادی قدرت بوروکراتیک مدرن را در هم شکست (نش، ۱۳۷۹: ۳۰). وبر کلیت جمعیت را جاهل و غیر عقلانی می دانست. معهذا دموکراسی از نظر وبر مهم بود، اساسا به این دلیل که انتخابات باعث محک خوردن رهبران کاریزماتیکی خواهد شدکه قرار است اداره مردم به آنها واگذار شود. رهبرانی که توانایی کاهش قدرت ماشین بوروکراتیک را دارند. در نظر وبر دموکراسی نه چندان حکومت مردم، بلکه بیشتر حکومت نخبگانی مرکب از رهبران استثنایی و کارشناسان بوروکراتیک است(همان:۳۲).
جامعه شناسان نخبه گرا نظیر شومپیتر دموکراسی را از زاویه نگرش وبر می بینند. شومپیتر دموکراسی را نوعی روش سیاسی می داندکه نخبگان در رقابت با یکدیگر برای تصمیم گیری انتخاب می شوند. در این مدل مردم با رای دادن به حکومت، مشروعیت می بخشند. و رهبران به وسیله محدودیت های قانونی کنترل می شوند تا به دیکتاتوری منحرف نشوند(نانسی و هرسیج، ۱۳۸۴: ۲۹).
در دموکراسی حد وسط یا شبه دموکراسی می توان به نظریات رابرت دال اشاره کرد. به عقیده تکثر گرایان موضوع سیاست رقابت گروه های ذینفعی است که هیچ یک نمی توانند به طور کامل بر دیگران مسلط شوند، چرا که همه آنها به منابع متفاوتی دسترسی دارند. وجود گروه های قدرت متعدد در این نظریه هم به عنوان امری مطلوب و لازمه دموکراسی و هم به عنوان امری واقعی و مبین نحوه توزیع قدرت سیاسی در جوامع دموکراتیک تلقی می شود. از نظر رابرت دال وجود گروه ها و علایق متفاوت اساس دموکراسی است و راه را بر دیکتاتوری می بندد(نش، ۱۳۷۹: ۷۶).
در تعریف دال دموکراسی به معنای حکومت و رقابت گروه ها است . دال شرط ضروری دموکراسی را شهروندانی می داند که از درک آگاهانه امور و حقوق مدنی برخوردار باشند و امکان مشارکت آنها فراهم باشد(نانسی و هرسیج، ۱۳۸۴: ۳۱).
لاری دایاموند برای دموکراسی حداکثری نیز ویژگیهایی را مطرح می کند که عبارتند از اینکه قدرت واقعی در دست مردم باشد. حق بیان برای همه گروه ها ممکن باشد. آزادیهای فردی و اجتماعی نظیر آزادی بیان و آزادی نشر در کنار حاکمیت قانون برقرار گردد. و دولت در زندگی شهروندان مداخله نداشته باشد(نانسی و هرسیج، ۱۳۸۴: ۳۲).
اما درباره تاریخچه و شکل گیری دموکراسی ها نیز مطالعاتی صورت گرفته است. رابرت دال در کتاب درباره دموکراسی، معتقد است تصور آن‌ که دموکراسی از زادگاه خود یونان و دو هزار و پانصد سال پیش رشد یافت و به نقاط دیگر سرایت کرد، تصوری زیبا ولی به دو دلیل غلط است. اول این‌که، ظهور حکومت‌های مردمی، پس از سپری شدن چند قرن اولیه، به افول و نابودی انجامید. نمی‌توان ظهور دموکراسی را مانند صعودی پایدار در نظر گرفت که تنها با چند فرود کوتاه در بعضی مواقع قطع شده است. سیر تاریخ دموکراسی بیشتر شبیه گذرگاهی است که مسافری، پس از پیمودن بیابانی صاف ولی بی انتها با چند تپه سرانجام صعود طولانی خود را به سوی قله‌های فعلی آغاز می‌کند.
ثانیاً اشتباه خواهد بود اگر تصور شود دموکراسی فقط یک بار و برای همیشه ابداع گردید، یعنی همان‌طور که ماشین بخار اختراع شد، دموکراسی شبیه آتش، نقاشی یا نوشتن، بیش از یک بار و در چند جا اختراع شده است. تصور دال آن است که دموکراسی می‌تواند هر جا که شرایط مناسبی رخ داده باشد مستقلاً و از نو اختراع شده باشد و باورش آن است که این شرایط در زمان‌های مختلف و مکان‌های گوناگون موجود بوده‌اند (دال، ۱۳۷۸: ۱۲).
رابرت دال، معتقد است هر جا که شرایط مطلوبی برای گرایش به دموکراسی وجود داشته باشد، امکان شکل‌گیری آن نیز وجود دارد. به عنوان مثال قبیله‌های پیش از تاریخ نیز ممکن است دموکراسی و برابری را برای خود برقرار کرده بودند. اما به تدریج و با گسترش جوامع برابری گروهی کمتر و دخالت خارجی بیشتر شد و در نتیجه شکل‌های سلسله مراتبی و سلسله طبیعی‌تر به نظر رسیدند و نظام‌های اقتدارگرایانه، استبدادی و سلطنتی شکل گرفتند. سپس در حوالی ۵۰۰ ق.م در مناطق متعددی از جهان شرایط مطلوبی مجدداً ظاهر شدند و عمده‌ترین این‌گونه تحولات، در اروپا رخ دادند. سه مورد در امتداد سواحل مدیترانه و موارد دیگر در اروپای شمالی.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...