بحث اسطوره با تمثیل و سمبل و استعاره نزدیک و درآمیخته است. میتولوژی نظامی از سمبل‌هاست که به ضمیر ناخودآگاه مربوط می‌شود. یکی از نکات جالب، بررسی‎های اسطوره‌ای لوی اشتروس دقتی است که در معانی اسم‌ها می‌کند. در تحلیل ساختاری که از اسطوره ادیب کرده، می‌گوید: ادیب به معنی کسی است که پای او متورم است و لایوس (پدر ادیب) به معنی چپ دست یا کسی که روی پای چپ می‌لنگد و جالب اینکه اسم پدر لایوس، لابداکوس به معنای لنگ است. در اساطیر ما هم معنی اسم‌ها بسیار قابل تأمل است. رستم ممکن است به معنی برآمده از رود باشد و اسم مادر او هم رودابه است. جنگ او با اسفندیار کنار رود هیرمند است. لوی اشتروس تأکید می‌کند که معنی یک اسطوره وقتی کامل است که در ارتباط با کل نظام اساطیری فهمیده شود. در اسطوره قهرمان (که معمولاً از خدایان است) و محیطش بالاتر از دیگران است. در رمانس هم قهرمان از دیگران بالاتر است و هم اعمال محیر العقول انجام می‌دهد، ولی به هر حال انسان است نه از خدایان.

در حماسه و تراژدی هم قهرمان برتر از ماست، اما از محیط طبیعی برتر نیست. در ادبیات اگر از عهد قدیم به طرف عصر حاضر بیاییم، با توجه به نوع قهرمان، از اسطوره به طنز می‌رسیم. در قدیم قهرمان هوش و کیاست فراوان داشته اما در طنز امروزی قهرمان از ما پایین‌تر است.

نتیجه تصویری برای موضوع هوش

 

11- اسطوره شرح تاریخ:

به مفهومی کل اسطوره بخشی از تاریخ است، زیرا اسطوره دیدگاه‌های انسان را درباره‌ی خود و جهانش و تحول آن در بردارد. این مطلب به ویژه در مورد اساطیر ایرانیان صدق می‌کند، زیرا اسطوره‌های آنان درباره آفرینش و بازسازی جهان تفسیرهایی است از فرایند تاریخ جهان یا تفکراتی است درباره‌ی این فرایند/ ایرانیان جهان را به چهار دوره سه هزار ساله تقسیم می‌کنند/ دو دوره‌ی نخستین مربوط به آفرینش است، دوره‌ی سوم دوره‌ای است که خواست‌های اورمزد و اهریمن در جهان با هم در آمیزد و دوره‌ی چهارم دوره‌ای است که شر مغلوب خواهد شد.

نخستین هزاره از آخرین دوران، خود به دوره‌های زرین و سیمین و فولادین و آهنین تقسیم می‌شود و آخرین این ادوار زمانی است که شر با نیروی تجدید حیات یافته به جهان حمله می‌کند. منظور از این اسطوره این است که چگونه جهان نیک خدا می‌تواند پر از بدی و تاریکی و درد و رنج و مرگ شود. پاسخ این است که صحنه نبرد میان خدا و اهریمن است، میان هرچه نیک است و هرچه بد.

«اما مقصود اسطوره فقط تفسیر گذشته نیست بلکه حال را نیز توصیف می‌کند» (هینلز، 1388: 163).

با سقوط امپراتوری ساسانی دین زردشتی با مشکلات بزرگی روبرو شد. فقط این نبود که انبوه ی از مردم به اسلام گرویدند -از روی صدق یا به امید سود یا ترس- مسئله عمیق‌تر از این بود. بنابر اسطوره سنتی، انتظار نخستین منجی هزار سال پس از زردشت می‌رفت. با در نظر گرفتن زمان زردشت که مورد قبول عموم دانشمندان است، می‌بایست منجی در حدود سال 400 میلادی ظهور کند. اما در قرن هفتم میلادی امپراتوری ایران و همراه آن ظاهراً دین نیز سقوط کرد و بحرانی برای دین پیش آمد. آیا سبب آن بود که خدا آنان را به حال خود رها کرده بود؟ آیا سبب آن بود که دین آنان کاملاً باطل بود؟ نویسندگان کتاب‌های پهلوی می‌کوشند تا به این پرسش‌ها پاسخ دهند و در پی آنند که اسطوره و تاریخ را با هم تلفیق کنند.

نویسندگان کتاب‌های پهلوی با این مسئله مبتلا به روزگار خود به دو طریق روبرو می‌شوند. یکی از این متن‌ها که بهمن پشت نام دارد، تأخیر آمدن منجی را با افزودن سه دوره اضافی به چهار دوره‌ای که پیش از ظهور او وجود دارد، توجیه می‌کند. به دوره‌هایی که نماد آن‌ ها زر و سیم و فولاد و آهن است دوره‌های روی و قلع و سرب نیز، پس عز دوره فولاد اضافه شده است، گرچه این کار پاسخ گویی این پرسشی بود که چرا منجی هنوز نیامده است -با این جواب که زمان آن هنوز فرا نرسیده است- اما پرسش عمیق‌تر دیگری که آیا خدا در زمان استیلای اسلام درمانده شده بود، بی پاسخ ماند.

تدوین کنندگان بندهشن و دینکرد در فصولی از این کتاب خاص به این مسئله می‌پردازند. «در طرح تاریخ که مبتنی بر اوستای قدیم است، آمده است که دوره آهن دوران سختی خواهد بود که دین تنزل خواهد کرد. زندگی اجتماعی و خانوادگی پراکنده خواهد شد و بی نظمی در همه جا، نه تنها در زمین بلکه در عالم، به صورت خشکسالی و بیماری مسری گسترش خواهد یافت»  (هینلز، 1388: 164).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...