معنای دوم: با معنای نخست حریم منافاتی ندارد. نهایت اختلاف میان آن دو، در شیوه وضع لغت حریم برای منع است که گویا معنای نخست را قائلین به وضع تعیینی و معنای دوم را قائلان به وضع تعیّنی تعریف کرده اند.
بنابراین معنای حریم به نظر اهل لغت «منع» است و تعبیرهای دیگر چون، آنچه شکستن آن جایز نیست یا آنچه مورد حمایت واقع شود و شخص از آن دفاع کند، اخذ به لوازم همان معنای اصلی است، زیرا وقتی امری ممنوع شد، هتک آن جایز نخواهد بود و در برابر مرتکبان و متجاوزان مورد حمایت قرار می گیرد و از آن دفاع می شود.

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

تعریف اصطلاحی حریم:

هرچند معنای اصطلاحی حریم با معنای لغوی آن تناسب دارد، از آن جا که برای شناخت عناصر و ماهیت حریم تا حدودی باید تعریف را در نظر گرفت، اهمیت پژوهش در آن می کند. فقیهان معمولاً حریم را چنین معنی می کنند: حریم هر چیز عبارت است از مقداری که برای انتفاع از آن چیز ضرورت دارد.[۳۱]
علاّمه حلّی در تذکره الفقهاء، حریم را این گونه تعریف می کند: حریم به مکان های نزدیک هر چیز گفته می شود که در بهره بردن کامل مردم به آن نیاز باشد مانند آب راه و محل ریختن خاکروبه و مانند آن.[۳۲]
وجود اراضی موات و مجاورت آن ملک: مشهور فقهاء، موات بودن اراضی مجاور ملک را برای ایجاد حق حریم یاد کرده اند و افزوده اند که در املاک مجاور، حریم وجود ندارد. محقق حلّی پس از بیان مصادیق و مقدار حریم می گوید: بر تمام آن موارد در صورتی حریم، شکل می گیرد که در زمین موات باشد و آنچه که در املاک دایر صورت می گیرد، حریم
نمی سازد[۳۳] و وی نمی تواند از ملک، کمال استفاده را ببرد و اگر کسی در حریم ملکی به گونه ای تصرف کند که مانع از استفاده صاحب ملک گردد در حقیقت منافع ملک او را تلف کرده است.

گفتار چهارم: حریم خصوصی

علی رغم سابقه کوتاه غرب در حمایت از حریم خصوصی، پژوهشها نشان می دهد که حمایت از حریم خصوصی در حقوق اسلامی از قدمت بسیار برخوردار است. مقوله های مختلف این حق با مبانی متعدد و محکمی مورد حمایت قرار گرفته است.
در منابع اسلامی نظیر قرآن، سنت و اجماع، احکام متعددی در باره مقوله های مختلف حریم خصوصی وجود دارد. البته، اصطلاح «حریم خصوصی» نه در آیات قرآن و نه در روایات اسلامی استعمال نشده است و موضع اسلام در مواجهه با مقوله حریم خصوصی، موضع به اصطلاح «تحویل گرایانه» است یعنی حریم خصوصی، در قالب احاله به حقوق و آزادی های دیگر نظیر حق مالکیت، منع تجسّس، اصل برائت، منع سوء ظن و اشاعه فحشا و سب و هجو و قَذف و نمیمه و غیبت و خیانت در امانت حمایت شده است.
با وجود این می توان حریم خصوصی را به این صورت تعریف کرد: قلمروی از زندگی هر فرد است که آن فرد نوعاً و عرفاً یا به اعلان قبلی، انتظار دارد دیگران بدون رضایت وی به اطلاعات راجع به آن قلمرو دسترسی نداشته باشند یا به آن قلمرو وارد نشوند یا به آن قلمرو نگاه یا نظارت نکنند یا به هر صورت دیگران، وی را در آن قلمرو مورد تعرض قرار ندهند، منازل و اماکن خصوصی، جسم افراد، اطلاعات شخصی و ارتباطات خصوصی از مهم ترین مصادیق حریم خصوصی هستند ورود بدون اجازه به منازل و اماکن خصوصی، ایست و بازرسی های بدنی و تفتیش بدن، رهگیری انواع مکالمات و ارتباطات، دسترسی به اطلاعات شخصی، افشای مسائل خصوصی در جامعه، فضولی در امور دیگران و پاییدن افراد نیز از مهم ترین مصادیق اعمال نقض کننده حریم خصوصی محسوب می شوند.

گفتار پنجم: شخص حقیقی

هر فردی در جامعه دارای شخصیت حقیقی می باشد و می تواند بوسیله آن از حق و
تکلیف برخوردار گردد و آن را اجرا نماید این قابلیت از طرف خداوند به اعتبار طبیعت انسانی در او به ودیعه گذاشته شده است و بدین جهت انسان را شخص حقیقی، نامند. شخص بر دو قسم است: ۱) شخص طبیعی که آن را حقیقی نیز گویند. ۲) شخص حقوقی که آن را اخلاقی نیز نامند.[۳۴]
در ملل قدیم برای تمامی انسان ها شخصیت نمی شناختند، بلکه عده ای از افراد بودند که به جهتی از جهات اجتماعی در قید بردگی درآمده و نسبت به آنان مانند اموال رفتار می شد یعنی در مالکیت افراد دیگری بودند و مورد خرید و فروش قرار می گرفتند و موضوع حق بودند نه طرف حق. ولی اکنون بردگی سپری شده و هر فردی دارای شخصیت می باشد.
پس از تعریف شخصیت و تقسیم آن به حقیقی و حقوقی روشن می گردد که مفهومی که از شخصیت در این پژوهش مدّ نظر ماست همان مفهوم شخص حقیقی است. و از آنجایی که شخص حقیقی یا فرد انسانی دارای وجودی است که در این دنیا محدود به دو حد تولد و مرگ است بنابراین در ادامه بحث، آغاز و پایان شخص حقیقی را مورد بحث قرار می دهیم.
آغاز وجود شخص حقیقی: اصولاً وجود شخص حقیقی از لحاظ حقوقی با تولد او آغاز می شود و از این تاریخ که انسان طرف قرار می گیرد و از حقوق مدنی و سایر حقوق برخوردار می گردد ممکن است جنین از لحاظ زیست شناسی موجود مستقلی به شمار آید و شخص محسوب گردد لیکن از نظر حقوقی چون دارای وجود مستقلی نمی باشد و در خارج با مادر متحد است، در ردیف افراد انسان حقیقی به شمار نمی آید و اصولاً نمی تواند دارای حق و تکلیف باشد مگر اینکه زنده متولد شود.[۳۵]
فقهای امامیه معتقدند که جنین از حقوقی که بواسطه وصیت یا ارث برای او ایجاد می شود متمع و برخوردار می باشد و این حق به صورت بالقوه در او ایجاد می شود تا این که زنده به دنیا بیاید. پس اگر زنده متولد شد ولی لحظه ای پس از آن فوت کند وارث او ارث می برند ولی اگر مرده متولد شود، وارث او ارث نخواهد برد.[۳۶] قانونگذار نیز در مواد (۹۵۷، ۸۵۱، ۸۷۵ ق.م) صریحاً به این مسأله اشاره نموده است و برخوردار بودن جنین از حقوق مدنی، چون وصیت وارث را مشروط به زنده متولد شدن و زنده بودن او می داند، اگر چه فوراً بمیرد. بنابراین جنین نیز دارای شخصیت حقیقی است که متزلزل می باشد و با زنده متولد شدن او، این حقوق برای او مستقر می گردد یعنی اگر جنین زنده متولد گردد، کشف می شود که از زمان انعقاد نطفه دارای شخصیت حقیقی بوده و هرگاه مرده متولد شود معلوم می گردد که در هیچ زمانی دارای شخصیت حقیقی نبوده است.
پایان وجود شخص حقیقی: وجود اشخاص حقیقی با مرگ پایان می یابد و با احراز مرگ و پایان عمر، احکام مرده چون: کفن و دفن و ارث و وصیت، عده وفات در مورد زوجه و قطع اعضای مردگان به منظور پیوند به بیماران و… بر فرد مرده جاری می شود. ماده ۹۵۶ ق.م. در مورد پایان وجود شخص حقیقی صریحاً ابراز می دارد: «اهلیت برای دارا بودن حقوق با زنده متولد شدن انسان شروع و با مرگ او تمام می شود».

گفتار ششم: اذن

اذن چنانکه ابن منظور در لسان العرب بیان می دارد در لغت به معنای علم و آگاه بودن است چنانکه در آیه )فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ([۳۷] به معنای اعلام کردن می باشد و گفته شده است که به معنای گوش فرا دادن «نَصْتْ» نیز می باشد به خصوص واژگان ایذان، استیذان، مأذون و آذِن به ترتیب به معنای اجازه دادن، طلب اذن و اذن گرفته و اذن دهنده از واژگان هم خانواده واژه «اذن» می باشد.[۳۸] البته به نظر برخی محققین واژه اذن در قرآن در معانی دیگری علاوه بر اجازه چون اراده، اطاعت و علم به کار رفته است و اگر با حرف (با) بیاید به معنای اباحه و اعلام به اباحه و در معنای رخصت و در هنگامی که با (فی) جارّه بیاید دارای معنی اذن دادن می باشد؛ مانند (الاذن فی الشیء اذنٌ فی لوازمه) یا در اثر کثرت استعمال از مطلق اعلام به اعلام رضایت و رخصت انتقال معنی یافته است.[۳۹]

معنای اصطلاحی اذن

به نظر می رسد معنای اصطلاحی اذن، با معنای لغوی آن نزدیکی و تقارب داشته باشد تعاریف مختلفی از مفهوم فقهی و حقوقی اذن به چشم می خورد.
۱- «اذن، برطرف نمودن مانعی است که قانونگذار بر آن اثری را مترتب می کند».[۴۰]
۲- «اذن، رخصت دادن و برداشتن منع یا اعلام رضایت است».[۴۱]
۳- «اذن، برطرف نمودن منع و حجری می باشد که معلول رقیت یا صِغَر سن است و [به منزله ی] ساقط نمودن حق [می باشد].».[۴۲]
در این سه تعریف بیشتر به معنای موجبه ی اذن یعنی رفع کردن مانع تأکید شده است.
با بررسی و جمع بندی تعریف های فوق الذکر می توان به صورت نسبتاً جامع و مانع، اذن را چنین تعریف نمود: که «اذن، انشای رضایت مقنّن یا مالک (یا نماینده ی قانونی او) یا کسی که قانون برای رضایت او اثری قائل شده است به یک یا چند نفر معین یا اشخاص غیر معین برای انجام دادن یک عمل حقوقی یا تصرف خارجی».[۴۳]
در میان تعاریف ارائه شده از فقها، تعریف صاحب عناوین بیشتر به معنای لغوی اذن نزدیک می شود و در آن به تبیین مفهوم اذن و اجازه پرداخته است:
«و الاذن عبارهٌ عن رخصه المالک و من بحکمه فی التصرف و اثبات الید و هو قد یکون قبل التصرف و هو المسمّی بالاذن، و قد یکون بعد ذلک و یسمّی بالاجازه»[۴۴]
یعنی اذن عبارت است از رخصت مالک و هر آن که در حکم اوست مانند ولی و وکیل و… و [به منزله ی] اثبات ید است و گاهی پیش از تصرف است که به اذن موسوم است و گاهی بعد از تصرف می باشد که اجازه نامیده می شود. رخصت در این جا یعنی ترخیص و برداشتن مانع و آزادی دادن که از جانب مالک به صورت باز گذاشتن اختیار با اظهار و ابراز رضایت به تصرف است معنا می شود.[۴۵]

تفاوت اذن و رضایت:

در معنای لغوی، رضایت به عدم سخط و غضب شدید معنا شده است.[۴۶] و در اصطلاح رضایت را چنین تعریف نموده اند:
«میل قلبی است به طرف یک عمل حقوقی که سابقاً انجام شده است یا الآن انجام می شود یا بعداً واقع می شود».[۴۷]
چنانکه رضایت طبق ماده ۱۹۰ قانون مدنی از شرایط صحت معامله ذکر شده است. هرچند گاهی نیز رضایت به معنای قصد انشاء آمده است مانند ماده ۱۹۹ قانون مدنی که بیان داشته است: «رضای حاصل در نتیجه اشتباه یا اکراه موجب نفوذ معامله نیست».
خلاصه و ثمره بحث، آن که رضایت و رضا با اذن رابطه عموم و خصوص من وجه دارد یعنی رضایت تا موقعی که ابراز نشده باشد «رضایت باطنی» است ولی به محض ابراز از هر طریقی که در آن به نوعی قصد انشاء نهفته باشد اذن خوانده می شود.[۴۸] لازم به ذکر است که رضا در اینجا اعم از اذن می باشد.

تفاوت اذن و اجازه:

در زبان فارسی معمولاً این دو واژه در محاورات به معنای واحد پنداشته می شود ولی با دقت در معنای این دو به فرق اساسی این دو که زمان تحقق هر یک می باشد پی می بریم. در نقلی که کمی پیشتر در کتاب عناوین صورت گرفت بیان شد که اگر رفع مانع از تصرف و اثبات ید در صورت وقوع، قبل از تصرف باشد اذن و در صورت وقوع بعد از تصرف، اجازه نامیده می شود.[۴۹] با این حال برخی محققین به ذکر تفاوتهای دیگری از این دو مفهوم پرداخته اند، مانند رافعیت از منع و اعلام رضای موجود در اذن بر خلاف صراحت اجازه به اعلام رضایت به خاطر نامقبول بودن وقوع رخصت و رفع منع از تصرف گذشته، برگشت پذیر بودن اجازه بر خلاف اذن و مانع ضمان بودن اذن به صورت غالبی بر خلاف اجازه که مسقط ضمان است و نهفته بودن نوعی وکالت یا در حکم وکالت به مأذون بر خلاف مُجاز.[۵۰]

گفتار هفتم: حق

 

معنای لغوی:

مفردات راغب اصفهانی حق را چنین تعریف کرده است:
«المطابقه و المواضعه کمطالبقه رجل الباب فی حقه لدورانه علی استقامه»[۵۱]
مجمع البیان نیز در تفسیر آیه هفتم سوره انفال به تعریف حق پرداخته: «حق آن است که چیزی در موضع خود واقع شود».
در فقه در همین معنی کلمه سلطه را به کار می برند و خود در تعریف سلطه می گویند: اختیار قانونی شخص بر اشیاء یا اموال یا اشخاص دیگر. حق به این معنی دارای ضمانت اجراء است.[۵۲]
تعریف دیگری که از حق در فقه امامیه ارائه شده است این است:
«حق عبارت است از قدرت فرد انسان برابر قانون بر انسان دیگر یا بر مال یا بر هر دو، اعم از مادی و معنوی»[۵۳]
واژه حق در فرهنگ لغت به معنای راست، درست، یقین، ثابت و واجب، عدل، نصیب و بهره از چیزی، ملک و مال، انصاف، سزاواری، شایستگی باری تعالی آمده است.[۵۴]

تعریف اصطلاحی حق:

«حق اقتداری است که قانون به افراد می دهد تا عملی را انجام دهند و در انجام و عدم انجام آن عمل، افراد آزاد باشند آزادی عمل، رکن اساسی حق می باشد».[۵۵]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...