دانشگاه تبریز دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی گروه آموزشی علوم تربیتی |
وظیفه هر کدام از ساختارهایی که در تفکر مورد استفاده قرار میگیرند و اعمال استانداردهای ذهنی بر آنها کیفیت تفکر خود را بهبود میبخشد(شنز،2010). پاول[32](2001) چهار عنصر را بهعنوان عناصر اساسی در تفکر انتقادی مطرح می کند: توانایی شرکت در گفتمان منطقی، استدلالکردن با استانداردهای منطقی، استنتاج مناسب و نشان دادن یکپارچگی فکری(به نقل از بوتن،2008).
فاکون مهارتهای تفسیر، تجزیه و تحلیل، ارزشیابی، استنباط، تبیین و خودتنظیمی را به عنوان مهارتهای شناختی لیست کردهاست. این مهارتها با مهارتهای سطوح بالای تفکر انتقادی در طبقه بندی بلوم[33] انطباق دارد. سطوح بالای این طبقه بندی شامل صلاحیتهای ترکیب و ارزشیابی است(شنز،2010).
فاکون(1990) در پروژهای با حمایت مالی انجمن فلسفی آمریکا، یک گروه با 46 کارشناس را رهبری کرده و با بهره گرفتن از روش دلفی پژوهشی را انجام داد و تفکر انتقادی را چنین تعریف کرد:
« قضاوت هدفمند و خودنظمدهندهای که بر پایه نتایجی چون تفسیر، تجزیه و تحلیل، ارزشیابی و استنباط و همچنین ملاحظات موقعیتی، مفهومی، روششناختی، ملاکی یا زمینهای قرار دارد »(بهنقل از هاک ورث،2009).
در این تحقیق کارشناسان درمورد شش مهارت اصلی توافق داشتند که باید برای برانگیختن تفکر انتقادی در فراگیران آموخته شود:
- ترجمه[34] : توانایی درک اطلاعات؛ برای تقسیمبندی اطلاعات به دستههای مناسب، ترجمه و تفسیر معنای عبارت بهطور صحیح، برای تشخیص هدف اطلاعات
- تجزیه و تحلیل[35]: توانایی شناسایی روابط بین پدیدهها، شناسایی استدلالهای اصلی ارائهشده، مفروضات و اطلاعاتی که نقطهنظر اصلی را پشتیبانی می کنند
- ارزشیابی[36]:توانایی قضاوت در این مورد که آیا این استدلال معتبر است و آیا بر اساس منطق و شواهد دادهشده معتبر است؟
- استنتاج[37]:توانایی تصمیم گیری در باره اینکه چه چیز باور شود و چه کاری انجام شود براساس منطق سخت، و درک عواقب این تصمیم
- تبیین[38]: توانایی برقراری ارتباط بین فرایندهای استدلال با یکدیگر
- خودتنظیمی[39]: توانایی نظارت بر تفکر خود و تصحیح اشتباهات بر اساس منطق
همچنین در این مطالعه هفت گرایش یا آمادگی تفکر انتقادی مشخص شده و گزارش داده شد:
- کنجکاوی[40]: علاقه به آگاه شدن و آگاه ماندن
- حقیقتجویی[41]: تمایل به روبرو شدن با تعصبات خود و تجدیدنظر در دیدگاه ها
- اعتماد بهنفس[42]: اعتماد به توانایی خود در استدلال کردن
- ذهن باز[43] : انعطافپذیری در مورد ملاحظه قرار دادن دیدگاه های مختلف
- منظم و سیستماتیک بودن[44]: درگیر شدن در تفکری که یک فرایند منطقی و منظم را درپی دارد
- تحلیلی بودن[45]: درگیر شدن در تفکری که فراتر از درک و بهسوی تجزیه و تحلیل حرکت می کند.
- بلوغ شناختی[46]: تحمل ابهام به هنگام حل مسائلی که ساختار درستی ندارند(فاکون،1998؛به نقل از هوفریتر[47]،2005).
اگرچه با چنین تنوعی از تعاریف مشکل وجود خواهد داشت پاول از داشتن مزایای تعاریف متعدد از تفکر انتقادی سخن به میان میآورد. او معتقد است که چنین کثرتی به حفظ بازبودن چشماندازهای مختلف و جلوگیری از عدم انعطافی که همراه با تعاریف راکد و استاتیک میآید کمک می کند اما این کثرت تفسیر و کاربرد یافته های تحقیق را سختتر و پیچیدهتر می کند(ویلیامز و ورث،2001).
یک معلم چگونه می تواند تفکر انتقادی را در کلاس خود برانگیزد زمانی که درمورد چهچیز بودن تفکر انتقادی توافق کمی وجود دارد.
مروری بر پژوهشها نشان میدهد که اگرچه تعاریف تفکر انتقادی رشد و توسعه یافته است اما مربیان بهبود معنادار مهارتهای تفکر انتقادی را در فراگیران خود انجام ندادهاند (بروک و بوتز،1998؛ فیتز پاتریک،2005؛ به نقل از هاکورث،2009). توانایی دانشجویان در تفکر به صورت انتقادی به هنگام تصمیمگیریهای حرفهای اغلب در کلاس درس رشد مییابد بنابراین استراتژیهای تدریس مورد استفاده باید تفکر انتقادی را بیشتر از حفظ کردن محتوا بهبود بخشد.
رویکرد به تدریستفکرانتقادی بهاندازه باورها وتفسیرهای این اصطلاح متنوع است.یکی از حوزههای اصلی بحث مربوط میشود به این سئوال که آیا تفکر انتقادی باید در حوزه دانشخاص تدریس شود یا به عنوان یک موضوع مستقل تدریس شود؟(برز[48]،2005؛پلث، انگلیش،کونورس و بوریج[49]،1999؛به نقل از بوتن،2008).
برخی از نظریهپردازان تفکر انتقادی را به عنوان یک توانایی استدلال کلی درنظر میگیرند که مستقل از زمینه است و می تواند به عنوان یک مهارت منحصر به
فرد آموزش دادهشود، مهارت زمانی که یادگرفته شد می تواند به عنوان یک نیاز بدون توجه به موقعیت یا زمینه گسترش یابد. این رویکرد مورد حمایت توسط انیس(1989؛به نقل از بوتن،2008)کاملا مخالف این نقطهنظر مکپک(به نقل از بوتن،2008) است که«شرایط برای تفکر انتقادی طبق ماهیت مساله تغییر مییابد».
برخلاف انیس مکپک معتقد است که تفکر انتقادی یک موضوع خاص است. از دید وی مهارتهای عمومی که بتوان به عنوان مهارتهای تفکر انتقادی برچسب زد وجود ندارد. مکپک معتقد است که دادن اصول بسیار کلی برای حل مساله به مردم مثل دادن یک زبان با یک دستور زبان بدون هیچگونه معنایی به مردم است که این از نظر عملکردی کاملا بیمعناست. مکپک معتقد است که مهارتهای تفکر انتقادی از حیطهی موضوعی به حیطهی موضوع دیگر متفاوت است و بنابراین مهارتهای تفکر انتقادی نمی تواند بین رشتههای مختلف انتقال یابد. وی بر اهمیت دانش و درک درست از محتوا و معرفتشناختی یک دیسیپلین به منظور استفاده موثر از مهارتهای تفکر انتقادی تاکید می کند. به عنوان مثال یک متفکر منتقد خوب بودن در رشته ریاضی به این معنا نیست که شما قادر به انتقال مهارتهای خودتان از رشته ریاضی به علوم باشید(بوتن،2008).
بحث درباره عمومی بودن یا خاص بودن تفکر انتقادی در سه حوزه بیان میشود: ویژگی حوزه یا قلمرو، ویژگی موضوع معرفت شناختی، ویژگی مفهومی موضوع.
در ویژگی قلمرو تفکر انتقادی نیاز به دانش پسزمینه دارد و بعید به نظر میرسد که بدون آموزش و انتقال صریح از یک حوزه به حوزه دیگر انتقال یابد. ویژگی معرفتشناختی نیز بر اهمیت دانش زمینه برای تفکر انتقادی تاکید می کند این دیدگاه بحث می کند که تفکر انتقادی از یک رشته به رشته دیگر متفاوت است و درک کامل از رشته خود به دانشجو کمک می کند تا در حوزه مورد علاقه خود به صورت انتقادی بیندیشند. در این حوزه نیز بعید است که مهارتهای عمومی که در یک حوزه یاد میگیرند با موفقیت به حوزه دیگر انتقال یابد.(انیس، 1990).
ویژگی مفهومی ادعا می کند که مهارتهای عمومی وجود ندارد که بتوان به عنوان مهارتهای تفکر انتقادی برچسب زد، مهارتهای تفکر انتقادی از یک حوزه به حوزه دیگر متفاوت است، بنابراین مهارتهای تفکر انتقادی از یک موضوع به موضوع دیگر انتقال نمییابد.
این مطلب را هم اگر خواستید بخوانید :
تحقیقات مهمی تدریس تفکر انتقادی را در میان محتوای رشتهها پشتیبانی می کنند(بروکفیلد،2007؛ کروم ول،1986؛ پل و الدر،2001، ویلینگهام، 2007).
در حالی که بروکفیلد(2007) علاوه بر این استدلال می کند که تفکر انتقادی تنها می تواند درحوزه دانش یادگرفته و تمرین شود»، که اغلب به عنوان محتوای رشته تفسیر میشود، وی همچنین نشان میدهد که چنین حوزه دانشی ممکن است نمایانگر حوادث و تجارب یک زندگی باشد . در این راستا او موضوع را شامل فرضیاتی میداند که شخص درباره چگونگی عملکرد جهان و آنچه که اقدام مناسب شمرده میشود میداند.اگرچه بروکفیلد ارزش تدریس تفکر انتقادی درچارچوب رشته را تخفیف نمیدهد، اما ادعا می کند که تفکر انتقادی را میتوان با موفقیتهایی در خارج از محدوده دوره های سنتی دانشگاهی تدریس کرد.
به نظر میرسد هیچ توافق جهانی درمورد بهترین روش برای تدریس به دانشجویان به منظور توسعه مهارتهای خود به عنوان متفکران انتقادی وجود ندارد. با این حال انیس(به نقل از بوتن،2008) معتقد است رویکردها به تفکر انتقادی می تواند بهطور کلی در یکی از چهار روش: عمومی، غوطهورسازی، القا یا ترکیبی مورد ملاحظه قرار میگیرد.
رویکرد عمومی تفکر انتقادی را به عنوان یک دوره یا واحد آموزشی جداگانه و منحصر به فرد درنظر میگیرد که به اعتقاد انیس می تواند جدا از موضوع تدریس شود.
رویکرد القا داخل محتوای یک ماده درسی تدوین میشود و اصول تفکر انتقادی بهصراحت تدریس میشود. حمایت گستردهای ازاین رویکردتدریس تفکر انتقادی وجود دارد( بروکفیلد، 2007؛ کرومول،1986؛ پل و الدر، 2001؛ ویلینگهام، 2007 و مکپک،به نقل از الدقثر،2009).
روش غوطهورسازی همچنین در داخل محتوای یک رشته تنظیم میشود اما اصول تفکر انتقادی صراحت ندارد. این رویکرد شبیه رویکرد القائی است با این تفاوت که فراگیران درمورد موضوعات مناقشهآمیز فکر می کنند و به صورت گروهی مباحثه می کنند(والاندیز و آنجلی، به نقل از بدری، 1387).
رویکرد ترکیبی از ترکیبی از هر دو روش غوطهوری یا القا و رویکرد عمومی استفاده می کند. در مورد اثربخشی رویکردهای ترکیبی و غوطهوری کمتر نوشته شدهاست.
با این حال مربیان در این مورد که مهارتهای تفکر انتقادی می تواند یاد گرفته شده و تسریع شوند توافق دارند (انیس،1989،1990؛کوهن،1999؛ بهیر،1987؛ مکپک،1990؛شوارتز و پرکینز،1990؛به نقل از الدقثر،2009)، چند روش تدریس تفکر انتقادی که مورد آزمایش قرار گرفته و موثر بودن آنها در تسریع یادگیری مهارتهای تفکر انتقادی اثبات شده عبارتند از «یادگیری مشارکتی»«بحث گروهی»«پرسش و پاسخ»«پروژه گروهی»«و استفاده از مطالعه موردی. برای مثال وود(به نقل از الدقثر،2009) پیشنهاد می کند که استفاده از مطالعه موردی بههمراه آموزش با کامپیوتر، دانشجویان را برای تفکر بهطور انتقادی تشویق می کند. همچنین ویلکنسون(به نقل از الدقثر،2009) پیشنهاد می کند که نقشه مفهومی، مطالعه موردی، خاطره گویی و داستانگویی ابزارهای موثری هستند که به دانشجویان کمک می کنند تا مهارت تفکر انتقادی خود را رشد دهند. همچنین نوشتن تاملی به عنوان یک ابزار موثر در ارتقا مهارتهای تفکر انتقادی شناخته شده است زیرا در نوشتن تاملی دانشجویان به منعکس کردن دیدگاه های خود و تجارب قبلی خود تشویق میشوند(جیمز[50]،2005). بسیاری از تحقیقات در حوزه تفکر انتقادی از تاثیر روش های یادگیری مشارکتی[51]، پرسش و پاسخ[52] و بحث گروهی[53] بر رشد مهارتهای تفکر انتقادی گزارش میدهند.
انتقال مهارتهای تفکر انتقادی در قلب بحث درباره بهترین روش کمک به دانشجویان جهت رشد به عنوان یک متفکر منتقد است(بوتن،2008).
متاسفانه تحقیقات نشان میدهد که مربیان در آموزش خود به تمرکز بر فراهم آوردن اطلاعات به جای آموزش استدلال و حلمساله ادامه میدهند. اغلب فارغالتحصیلان قادر به تجزیه و تحلیل مشکلات، سازگاری با تکنیکها و تصمیم گیری در عمل نیستند(فورنریس[54]،2004؛ زیگموند و شفر[55]،2006). این مطلب ممکن است تا اندازهای ناشی از این حقیقت باشد که مربیان نیاموختهاند که چگونه بهصورت انتقادی فکر کنند، بنابراین به الگوبرداری از همان استراتژیهای مورد استفاده در آموزش و پرورش قبلی خود ادامه دادهاند.
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1399-07-05] [ 01:33:00 ق.ظ ]
|