پیامبر اکرم (ص) فرمودند : « لاتُضَیعَّی الثَّوبَ حَتی تُرَقَّیعه، جامه را ضایع مکن تا رقعه یعنی پیوندها بر آن نگذاری. هجویری با اشاره به این که حلاوت ایمان در جامه پشمین است به این حدیث استناد کرده است. زیرا روح و نفس انسانی به پوشاکی نیازمند است تا کمبودها و نقصهای آن را بپوشاند، و درون و باطن خود را با اعمال زشت کدر و تیره نکند تا با نور حق روشن و از گزند ناملایمات و تاریکها و آفات رها شود، و روشی به خود گیرد تا جان را از آفات روحی حفظ کند، زیرا لباس تقوا به مراتب مهمتر و ضروری‌‌تر از لباس ظاهری بوده که شخص برتن می‌پوشد، و این رو باطن خود را به لباس استغفار و توجه به پروردگار زینت بیشتری می‌دادند.
و از آن‌جا که ارزش اشخاص به روحانیت، معنویت، و صفای قلب بوده پس لباس تظاهر و همه نشانه‌های ظاهری از میان برداشته می‌شود.
۳-۵- فقر و صّفوت
با توجه به توضیح مطالبی پیرامون «فقر» در مباحث قبلی از تکرار مجدد مطالب خوددداری کرده و به تفاوت این دو واژه اکتفا می‌کنیم.
« صفوت و فقر معاملتی از روی تجرید دنیا و تخلی دست از آن، آن خود چیزی دیگرست و حقیقت آن به فقر و مسکنت باز گردد.» (هجویری، ۱۳۸۷: ۷۲)
هجویری در تفاوت بین فقر و صفوت می‌گوید : «علماء در این زمینه نظرشان متفاوت است به نزدیک گروهی فقر تمام‌تر از صفوت و به نزدیک گروهی صفوت تمام‌تر است آنان که فقر را مقدم بر صفوت کنند گویند : فقر فنای کل بود و انقطاع اسرار و صفوت مقامی است از مقامات آن، چون فنا حاصل آمد، مقامات جمله ناچیز گردد و آنان که صفوت را مقدم نهند گویند فقر شیء موجود است اسم پذیر و صفوت صفاست از کل موجودات و حفاعین فنا بود و فقر عین غنا پس فقر از اسامی مقامات است و صفوت از اسامی کمال.» (همان : ۷۹)
صفوت از صفا و پاکی گرفته شده و نوعی تحلیه و آراستن درون به صفات نیک، محامد و فضایل انسانی است و نهایت آن هم تابیدن انوار حق در دل سالک و عارف می‌باشد.
زیرا آن‌هایی که اهل صفوت هستند به دریافت و کشتن نفس و ترک علایق دنیا علاقه بیشتری دارند. احادیث مورد استناد وی پیرامون فقر و صفوت به شرح زیر بیان می‌شود :
« پیامبر اکرم (ص) فرمودند : کادَ الفَقرُ أنْ یکونَ کُفراً، نزدیک بود که فقر به کفر منجر شود، آن فقر که به کفر نزدیک است فقر دل است که علم و حکمت و اخلاص و صبر و رضا و تسلیم و توکل از دل ببرد، تا دل از این ولایتها درویش گردد. و چون زمین خراب شود و دل چون خراب شد منزل شیاطین گردد، آنکه چون شیطان فروآمد، سپاه شیطان روبه وی نهند: شهوت و غضب و حسد و شریک و شک و شبهه و نفاق، نشان این فقر آن بود که هر چه بیند همه کژبیند، سمع مجاز شنود، و زبان همه دروغ و غیبت گوید، قدم همه به کوی ناشایست نهد این آن فقه است که رسول خدا گفت : کادَ الفقران یکونَ کفراً.» (میبدی، ۱۳۸۳: ۲۵۲)
هجویری با اشاره به اینکه فقیر متعلق سببی بود و مسکین منقطع الاسباب و مسکین را برتر از فقیر دانسته به این حدیث استناد کرده است.
فقری که در این حدیث به کار رفته، فقر دل بوده، زیرا سبب شده فرد قدمی در مسیر تزکیه نفس ننهد و به آرایش و تحلیه درون توجیهی نکند و از آن جا که به ترک تعلقات خودی نپرداخته و دل خود را هم شیفته عشق الهی نکرده، همچنان فقیر بوده و پیامدی جز تباهی و سقوط برای وی نخواهد داشت و در آخرت هم خجالت زده می‌شود.
مقاله - پروژه
پیامبر اکرم (ص) فرمودند : تَعِسَ عبدُ الدّرهم و تَعِسَ عَبدُ الدّینا رو تَعِسَ عبدُالخَمیصَهِ و القَطیعَه، بنده درهم و دنیا، رو جامه رنگین و آراسته که در کسب و حفظ آن‌ ها جانفشانی می‌کند و آن‌ ها را اصل زندگی می‌داند تباه شده است. هجویری با اشاره به این که فقر و صفوت معامله‌ای از روی تجرید دنیا است به این حدیث استناد کرده است. آن‌چه که از فحوای حدیث فوق متوجه می‌شویم این است که : وقتی انسان مشغول امور دنیوی و متوجه به ذخارف دنیا شود از یاد خدا غفلت می‌ورزد و اثری از انوار و عظمت جلال حق در او پیدا نمی‌شود و چنین فردی غرق در خود نمایی و خود بینی و محبت دنیا خواهد بود و مصداق کسانی است که در حدیث فوق تمام دلبستگی خودشان را به درهم و دینار و زرق و برق و تجملات دنیایی نشان داده‌اند و حرص و طمع سرانجام آن‌ ها را به سمت اخلاق ناپسند می‌کشاند. راغب اصفهانی در مفردات الفاظ قرآن آورده است : « تَعِسُ عَبَدالدِرْهَمْ، و تَعِسُ عَبدَالدینار، بندگان درهم و دینار نگونسار و هلاکت بارند، براین اساس اگر گفته شود هر انسانی بنده و عبد خدای نیست صحیح است، عبد در این مفهوم به معنی عابد است ولی مفهوم عبد رساتر و بلیغ‌تر از عابد است، تمام مردم عبادالله هستند بلکه اشیاء هم همگی این چنینیند ولی بعضی بدون اختیار و قهراً و بعضی دیگر با اختیار.» (راغب اصفهانی، ۱۳۷۴: ۵۴۲)
۳-۶- ملامت
اگر بخواهیم به اسوه و نمونه کامل در باب ملامت مثالی بزنیم حضرت رسول اکرم (ص) را به عنوان الگو معرفی می‌کنیم قبل از اینکه به مقام با عظمت پیامبری نائل شود و هنوز وحی خداوند متعال به او نرسیده بود در بین مردم بزرگ با ارج و قرب بود اما هنگامی که خداوند ردای دوستی بر شانه او افکند مردم به سرزنش او پرداختند و هر کدام تهمت‌های گوناگون به آن حضرت زدند ولی پیامبر به حرف ‌آن‌ ها توجهی نداشت از این رو به هدایت مردم در پرتو تعالیم قرآن می‌پرداخت، و در همان مسیری که قدم برداشته بود به طور راست و مستقیم ادامه می‌داد (تبلیغ دین)، و هر چه که مردم او را ملامت می‌کردند، به خواسته آن‌ ها توجهی نداشت و از آن‌جا که پیامبر پسندیده پروردگار بود برایش مهم نبود که آیا مردم او را می‌پذیرند یا نمی‌پذیرند.
گاهی مواقع انسان از روی اختیار، و به سیلقه خود کارهایی می‌کندکه مورد سرزنش عام قرار گیرد، به گونه‌ای که اختیار خود فرد دخیل بوده است، در مواقعی دیگر هم ناخودآگاه رفتاری از انسان سر می‌زند که به عقیده خود شخص و اطرافیان رفتار عادی نبوده است.
« صورت ملامت قصد کردن آن بود که یکی جاه بسیار از خلق پیدا آید و اندر میانه ایشان نشانه گردد و دلش به جاه میل کند و طبعش اندر ایشان آویزد، خواهد تا دل خود را از ایشان فارغ کند و به حق مشغول گردد، به تکلیف راه ملامت خلق بر دست گیرد اندر چیزی که اندر شرع زیان ندارد، و خلق از وی نفرت آرند و این راه او بود در خلق و خلق از وی فارغ و صورت ملامت ترک کردن، آن بود که یکی را کفر و ضلالت طبعی گریبان گیر شود تا به ترک شریعت و متابعت آن بگوید و گوید این ملامتی است که من می‌کنم و این راه او بود اندر او.» (هجویری، ۱۳۸۷: ۸۸-۸۷)
عطار نیشابوری در تذکره الاولیاء آورد است :
« حمدون قصار را پرسیدند از ملامت گفت : راه این برخلق دشوار است و مغَلق اما طرفی بگویم رجاء مرجیان و خوف قدریان، صفت ملامت بود یعنی در رجاء چندان برفته باشد که مرجیان تا بدان سبب همه کس ملامتش می‌کنند و در خوف چندان سلوک کرده باشد که قدریان تا از آ‌ن جهت همه خلق ملامتش می‌کنند تا و در همه حال نشآن‌های تیر ملامت بود و گفت : من نیکخویی را ندانم مگر در سخاوت و بدخوئی را نشناسم الا در بخل». (عطاء نیشابوری، ۱۳۸۲: ۳۶۸)
از آن‌جا که در فصل دو پایان نامه پیرامون ملامتیه به طور مفصل پرداختم لذا به همین مقدار توضیح بسنده می‌کنیم و در ادامه آیات قرآنی که هجویری در این باب به آن‌ ها پرداخته اشاره می‌کنیم و سپس آن‌ ها را مورد بررسی قرار می‌دهیم.
آیات قرآنی مورد استناد هجویری به شرح زیر بیان می‌شود :
« یا اَیُهَا الذینَ ءامنوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَنْ دینه فَسَوفَ یَأتِی اللهُ بقومٍ یُحِبُّهُمْ و یُحِبُّونَهُ أذِلّهٍ عَلی المُؤمنینَ أَعِزَّهٍ عَلَی الکافرینَ یُجاهدونَ فی سَبیل اللهِ ولایخافونَ لومَهَ لائِمٍ ذَالِکَ فَضْلُ اللهِ یُؤتیِه مَنْ یَشَاءُ واللهُ واسِعٌ عَلیمٌ ای گروهی که ایمان آوردید هر که از شما از دین خود مرتد شود به زودی خدا قومی که بسیار دوست دارد و آن‌ ها نیز خدا را دوست دارند و نسبت به مؤمنان سرافکنده و فروتن و به کافران سرافراز مقتدرند (مانند علی (ع) و شیعیانش) به نصرت اسلام برمی‌انگیزد که در راه خدا جهاد کنند و در راه دین از نکوهش و ملامت احدی باک ندارند این است که فضل خدا هر که را عطا کند و خدا را رحمت وسیع نامنتها است و ( به احوال هر که استحقاق آن را دارد) داناست.» (قرآن کریم، المائده/۵۴)
هجویری با اشاره به این که ملامت در خلوص محبت تأثیر عظیمی دارد و مختص اهل حق بوده است به این آیه استناد کرده است.
طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل آیه آورده است :
« در این آیه صفات و خصوصیات قومی ذکر شده و نام و نشانه‌های آن قوم آمده است خدای سبحان در این آیه و آیات قبل و بعد از آن مؤمنین را از اینکه یهود و نصارا را اولیای خود بگیرند برحذر داشته و با شدیدترین لحن تهدیدشان می‌کندو در یک پیش گویی به آینده در اثر این مولات و دوستی به دشمنان خبر می‌دهد که اگر چنین کنید بنیه روش دینی خود را از دست می‌دهید و آن وقت است که خدای تعالی مردمی بر می‌انگیزد که قائم به امر دین شوند و بنیه دین را بعد از انهدام به حالت اصلی و اولیش برگردانند.» (علامه طباطبایی، ۱۳۸۷: ۶۰۳)
نگارنده بر این عقیده است : وقتی حضرت رسول (ص) به تبلیغ و ترویج دین اسلام در بین مردم می‌پرداخت و پیام خداوند را به آن‌ ها ابلاغ می‌کرد آن‌ ها به حدی درک و فهم‌شان پایین بود که به استهزاء پیامبر می‌پرداختند، و او را مورد ملامت قرار داده و به او نسبت‌های ناروا می‌زدند در حالی که پیامبر هرگز به سخن آن کج فهمان توجهی نداشت، و در برابر سرزنش آن‌ ها صبور و شکیبا بود و این آیه را نازل کرد و خطاب به پیامبر فرمود : خداوند هر چه را بخواهد می‌کند و او بخشنده و دانا است.
« و اذقالَ رَبک لِلمَلائِکَه إنی جاعِلُ فِی الاَرْضِ خَلیفهً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفسِدُ فیها وَ یسْفِکُ الدّماءَ وَ نَحنُ نُسَبحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِسُ لَکَ قالِ إنی اعلمُ ما لاتَعْلَمُونَ، به یاد آر آن گاه که پروردگار تو به ملائکه فرمود من در زمین خلیفه برگمارم ملائکه گفتند پروردگارا می‌خواهی کسانی را بگماری که فساد کنند در زمین و خونها بریزند و حال آنکه ما خود تو را تسبیح و تقدیس می‌کنیم خداوند فرمود من می‌دانم چیزی که شما نمی‌دانید.» (قرآن کریم، البقره/۳۰)
هجویری با اشاره به این که اگر کسی پسندیده حق بود ملامت دیگران در نپذیرفتن وی بی‌تأثیر است به این آیه استناد کرده است.
« در این که در این آیه منظور از خلیفه آدم است که تردید ندارد؛ اما در این مورد که چرا خداوند او را به عنوان خلیفه و جانشین خواند، دیدگاه ها متفاوت است عده‌ای عقیده دارند که بدان جهت که « آدم» نماینده و خلیفه خدا در زمین است. ۲- برخی گویند : چون او جانشین فرشتگان است. ۳- حسن بصری گوید : خداوند بدان جهت آدم را جانشین خود خواند که فرزندان او هر کدام پس از پدر خویش، در آباد کردن زمین و برپا داشتن عدل و داد، جانشین پدرشان می‌شوند.» (طبرسی، ۱۳۷۹: ۱۷۳-۱۷۲)
« در این آیه شریفه فرازی در تقدیر است و آن این گونه است که : من در زمین جانشینی پدید خواهم آورد و می‌دانم که از نسل او کسانی خواهند بود که دست به تبهکاری و خون ریزی خواهند زد و آنگاه که فرشتگان پرسیدند : آیا ما که جز عبادت و تقدیس پروردگار خویش، به چیزی نمی‌اندیشیم، زیبنده آن نیستم که در روی زمین جانشین باشیم.» ( همان، ۱۳۸۹: ۱۷۳)
آن‌چه که در این آیه بیان شده البته براساس فهم نگارنده این گونه است که : واجب است انسان از خود پسندی و عجب پرهیز کرده و در طی طریق، مجاهدت و تلاش بسیار کند به گونه‌ای نباشد که مردم از وی تعریف و تمجید کنند، به عنوان مثال شیطان را مخلوقات و ملائکه پسندیدند و نسبت به او رضایت داشتند، ولی پروردگار او را نپسندید و مورد لعنت خویش قرار داد، در مقابل، حضرت آدم (ع) را پسندیده خود معرفی کرد و آن هنگام که می‌خواست را جانشین خود در زمین بیافریند ملائکه آدم را قبول نکردند و نپذیرفتند، حتی خود آدم هم نمی‌خواست ولی خداوند او را انتخاب کرد و بر او رحمت فرستاد.
« قالا رَبَّنا ظَلمنا أَنفُسَنا و إنْ لُمْ تَغْفِرلَنا و تَرْحَمْنا لِنَکُونَن مِنَ الخَاسرِینَ، گفتند خدایا ما بر خویش ستم کردیم و اگر تو ما را نبخشی و به ما رحمت و رفعت نفرمایی سخت از زیان کاران شده‌ایم.» ( قرآن کریم، الاعراف/۳۴)
هجویری با اشاره به این که لطف و فضل خدا درباره بندگان مخلص خود راه ملامت دیگران را نسبت به این فرد می‌بندد به این آیه استناد کرده است.
رضایی اصفهانی در تفسیر قرآن مهر آورده است :
« این آیه به ما می‌آموزد که نخستین گام در راه توبه و بازگشت این است که انسان از مرکب غرور پایین آید و در درگاه خدا به خطای خویش اعتراف کند؛ این اعتراف در مسیر تکامل و سازندگی او را یاری می‌رساند؛ و گام دوم درخواست آمرزش از خداست تا ا نسان پاک شود؛ و گام سوم درخواست رحمت الهی است تا توفیق یار شود وا نسان بتواند به طرف سازندگی و تکامل و سعادت رهسپار گردد.» (رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹: ۲۳۸)
آن‌چه از این آیه قابل درک است این است : وقتی انسان مرتکب گناهی می‌شود و یا خدای ناکرده در برابر دستورات الهی نافرمانی می‌کند اگر در قبال کار بد خود از پروردگار غفور آمرزش نخواهد، و توبه نکند او ملامت شده است، و دچار تباهی و خسران شده و هنگام مرگ دیگر مجالی برای توبه باقی نمی‌ماند. و در آن دنیا دچار پشیمانی شده و بدون شفیع بوده در چنین مواقعی فرد به ملامت خود می‌پردازد.
« و لَقَد عَهْدِنا إلی ءادَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسیَ و لَمْ نَجِدَ لَهُ، عزماً، و ما به آدم عهدی بستیم و در آن عهد او را استوار و ثابت قدم نیافتیم.» (قرآن کریم، الطه/۱۱۵)
هجویری با اشاره به این که ملامت ملائکه نسبت به آدم در برابر غیرت خدا کاساز نبود به این آیه استناد کرده است.
« ما آدم را وصیتی کردیم و او را نیافتیم که در حفظ آن عزم باز می‌داشته باشد یا بر آن وصیت صبر کند و اما اینکه مقصود از آن عهد چه بوده به طوری که از داستان آن جناب در چند جای قرآن برمی‌آید، عبارت بود از خوردن درخت که در سوره اعراف چنین آمده : « لاتَقربا هذِهِ اَلشَجَره » (علامه طباطبایی، ۱۳۸۷: ۳۰۷)
« این همان صورتی است از زندگی دنیا برای آدم مهثل شده، نخست خدای تعالی او را داخل بهشت نمود و کرامت داد، تا سرانجام کارش به آن جا کشید که کشید، از آن جا که این واقعه قبل از تشریع دین اتفاق افتاده و بهشت او بهشت برزخی بوده که در این زندگی غیر دنیوی برایش مهثل شده، لذا نهی در آن نیز نهی دینی و مولوی نبوده، بلکه نهی ارشادی بوده، که مخالفتش کار و سرنوشت او را به امری قهری کشانیده.» (همان، ۱۳۸۷: ۳۰۶)
در این آیه و آیه‌های بعدی سوره به سرنوشت آدم به عنوان مثل اعلای ملامتی، و وارد شدن او و همسرش در بهشت تا اینکه به وسوسه شیطان فریب خورده، و از آن میوه ممنوعه تناول کردند، از بهشت رانده شدند. اشاره شده است در چنین شرایطی خداوند پایان نیک بختی بندگان، را درگرو پیروی از دستورات الهی، بدبختی و بدفرجامی و ملامت آن‌ ها را در اعراض از دستورات الهی بیان کرده است.
حدیث مورد استناد هجویری در باب ملامت به شرح زیر بیان می‌شود :
هجویری با اشاره به این که بندگان خاص خدا در برابر ملامت دیگران خم به ابرو نمی‌آورند به این حدیث استناد کرده است.
جبرئیل (ع) : اولیائی تحت قبا بی لایَعْرفَهُمْ غیری اِلا اولیائی : دوستان من زیر قبه سرا پرده منند جز من کسی آن‌ ها را نمی‌شناسد، این گونه افراد کسانی هستند که از ملامت و سرزنش دیگران نمی‌ترسند. حق تعالی آن‌ ها را مورد قبول خود دانسته و به همین دلیل اگر دیگران آن‌ ها را ملامت کنند باز هم به راه خود ادامه می‌دهند و به حق مشغول شده باکی ندارند از اینکه مردم آن‌ ها را رد کنند و نپذیرند زیرا دوستان حق هرکاری که کنند برای او می‌کنند و چون خودشان می‌دانند که مجاهدتشان برای خداست راه خود را ادامه داده و به حرف مردم و ملامت آن‌ ها اهمیتی نمی‌دهند.
۳-۷- باب فی ذکر ائمتهم من اهل بیت:
هجویری در این باب به صورت خلاصه به آیه تطهیر که مختص به خاندان اهل بیت (ع) است اشاره کرده و ابتدا مطالبی پیرامون شخصیت ابومحمد حسن بن علی (ع)، ابوعبدالله حسین بن علی بن ابی طالب، ابوالحسن علی بن حسین، و ابو جعفر محمدبن علی، و ابومحمد جعفربن محمد بن علی پرداخته و هنگام توضیح مطالب به آیات و احادیث قرآنی استناد جسته است که مادر زیر به آن‌ ها اشاره می‌کنیم.
آیات قرآنی مورد استناد هجویری به شرح زیر بیان می‌شود :
«قُلْ فَللهِ اَلْحُجهُ البالِغَهُ فَلَوْشَآءَ لَهَدَاکُمْ أجْمَعینَ، بگو ای پیغمبر برای خدا حجت بالغه است پس اگر مشیتش قرار می‌گرفت همه شما را هدایت می‌کرد.» (قرآن کریم، الانعام/۱۴۹)
هجویری ذیل مطالبی پیرامون شخصیت علی بن حسین (ع) و با اشاره به این که او در حقایق و اصول مقام والایی داشت به این آیه استناد کرده است.
« برنامه‌های الهی در ای آیه براساس دلیل رسا استوار است. ۲. خدا هدایت اجباری و سلب آزددی بشر را نمی‌خواهد ۳. مبلغان دینی و رهبران الهی برنامه‌ها را براساس دلیل رسا و اختیار بشر بنیان می‌نهند. (رضای اصفهانی، ۱۳۸۹ : ۱۹۰)
« یکی از فواید حجت و دلیل روشنی آن است که جلوی عذر تراشی را می‌گیرد و راه هر گونه بهانه جویی را می‌بندد و کسی نمی‌تواند بگوید « نمی‌دانستم» یا اینکه «خدا با سکوت خویش اعمال کسی را امضاء کرده است.» (همان، ۱۳۸۹: ۱۸۹)
نگارنده نکات قابل فهم از آیه فوق را به شرح زیر بیان می‌کند:
۱- به قدرت خداوند و برنامه‌های الهی او براساس شواهد و دلایل رسا و استوار اشاره شده است ۲-اطاعت از برنامه‌ها و تعالیم الهی سبب رشد و تکامل و سعادت انسان می‌شود. ۳- رحمت خداوند بر عذاب او مقدم بوده و هنگامی که شامل حال انسانی شود، او را به سجایای اصیل انسانی و تقوای فوق العاده‌ای آراسته می‌سازد، زیرا هدف رهبران الهی همان گونه که خودشان هم بیان کرده‌اند، هدایت و راهنمایی انسان‌ها، پارسایی، خیرخواهی، دانش افزایی بوده است. ۴- اگر انسان‌ها اهل فکر و اندیشه باشند هیچ‌گاه از هدایت رهبران دینی روی گردان نمی‌شوند.
« لاإکْراهَ فی‌الدّینِ قَدْتَبَیّنَ اَلْرُشْدُ مِنَ اَلْغَی فَمَنْ یَکْفُرْ بِاْلطَّاغوتِ و یُؤمِنْ بِاللهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بالعُروَه اَلْوُثْقی لاانفِصام لَهَا وَاللهُ سَمَیعٌ عَلیمٌ، کار دین با اجبار نیست راه هدایت و ضلالت برهمه کس روشن گردید پس هر که از راه کفر و سرکشی برگردد و به راه ایمان و پرستش خدا گراید به رشته محکم و استواری چنگ زده که هرگز نخواهد گسست و خداوند شنوا و داناست.» (قرآن کریم، البقره/۲۵۶)
هجویری ذیل مطالبی پیرامون شخصیت امام باقر (ع) و اینکه ایشان به دقایق علوم و لطافت و اشارات قرآن آگاه بوده به این آیه استناد کرده است.
« آیه الکرسی در واقع مجموعه‌ای از توحید و صفات جمال و جلال خدا بوده که اساس دین را تشکیل می‌دهد، و چون در تمام مراحل با دلیل عقل قابل استلال است و نیازی به اکراه و اجبار نیست، در این آیه می‌فرماید : در قبول دین هیچ اکراهی نیست زیرا راه درست، از بیراهه آشکار شده است و از آن‌جا که دین و مذهب با روح و فکر مردم سر و کار دارد و اساس و شالوده‌اش بر ایمان و یقین استوار است، خواه و ناخواه، راهی جز منطق و استدلال نمی‌تواند داشته باشد.» (مکارم شیرازی، ۱۳۸۸: ۳۲۷)
نکات آموزنده از آیه فوق به شرح زیر بیان می‌شود :
۱- احکام و مقررات اسلامی جاودانی و برابر با قانون و منطق بیان شده، جواب قاطعی است به کوته فکرانی که خیال می‌کنند قبول اسلام توأم با زور و اجبار بوده است، در حالی که این گونه نیست و آن‌ ها سخت در اشتباهند زیرا انسان‌ها با انتخاب آزادانه، دینداری را برگزیده‌اند. ۲- خداوند راه هدایت و گمراهی انسان‌ها را مشخص کرده و مردم را آزاد گذاشته تا خودشان دین مورد علاقه خود را انتخاب ۳- بدانند کسی که به خدا تکیه می‌کند و از طاغوت دوری می‌گزیند، اولیاء و امامان در سختها به او کمک کرده و هنگام افتادن در مهلکات سقوط به دادش می‌رسند و دست گیرش می‌کنند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...