کلمه فرهنگ مرکب از دو جزء “فر” و “هنگ” به معنای کشیدن و نیز تعلیم و تربیت می باشد. در زبان های انگلیسی و فرانسوی واژه Culture به کار می رود و معنای آن کشت و کار و یا پرورش بوده است و هنوز هم در اصطلاحات کشاورزی و باغداری به همان معنا به کار می رود و در زبان های رومانیایی و انگلیسی تا دیر زمانی واژه تمدن را به جای فرهنگ به کار می بردند و از آن معانی پرورش، بهسازی، تهذیب یا پیشرفت اجتماعی استنباط می کردند. اما امروزه اصطلاح فرهنگ از نظر تنوع و وسعت معانی و سیر تاریخی و برداشت ادبی چنان ابعاد گسترده ای یافته است که دیگر نمی توان آن را محدود به مفهوم “دانش و تربیت” دانست (روح الامینی، ۱۳۶۸، ص ۱).
اغلب انسان شناسان و جامعه شناسان در برخورد با مفهوم فرهنگ به طور ضمنی و صریح اذعان می نمایند که تعریف فرهنگ کار چندان ساده ای نیست (ویلیامز ۱۹۹۷، بی ۱۹۷۴، هریس ۱۹۸۰، آرچر ۱۹۹۲، استوری ۱۹۹۳، هال ونیتر ۱۹۹۳).
تخمین زده می شود که تاکنون بیش از ۴۰۰ نوع تعریف از فرهنگ ارائه شده است. اما تعاریف مشترکی می توان یافت که حالت ساده تری داشته و قابل فهم تر هستند. فرهنگ به مجموع ویژگی های رفتاری و عقیدتی قابل اکتساب در اعضای یک جامعه خاص تعریف کرد که واژه تعیین کننده در این تعریف همان “اکتسابی بودن” است که فرهنگ را از رفتاری که نتیجه وراثت زیست شناختی است متمایز می ساز. (آرگون، ۱۳۷۷).
یکی از تعاریف نسبتاً جامع از فرهنگ توسط ادوارد بارنت تیلور[۴] ارائه شده است، به اعتقاد این مردم شناس انگلیسی، فرهنگ عبارت است از “مجموعه ای پیچیده از علوم، دانش ها، مفاهیم، افکار، اعتقادات، قوانین و مقررات، آداب و رسوم، سنت ها و به طور خلاصه، کلیه آموخته ها و عاداتی که یک انسان به عنوان عضو جامعه اخذ می کند” (ایران زاده، ۱۳۷۷، ص ۲).
پارسونز[۵] نیز فرهنگ را الگویی می داند که به رفتارها و فرآورده های کنش بشری مربوط است و می تواند به ارث برسد، یعنی بدون دخالت ژن ها از نسلی به نسل دیگر منتقل شود (آشوری، ۱۳۸۰، ص ۵۴).
استانلی دیوبس معتقد است انسانهایی که در یک نظام اجتماعی کوچک یا بزرگ تر زندگی می کنند دارای باورها، اعتقادات، ارزش ها، سنت ها و هنجارهای مشترکی هستند که در مجموع، فرهنگ آن نظام اجتماعی را تشکیل می دهند (میرسپاسی، ۱۳۷۳،ص ۵).
مارگارت مید[۶] فرهنگ را اینگونه تعبیر کرده است: “مجموعه ای از رفتارهای آموختنی، باورها، عادات و سنن که میان گروهی از افراد مشترک است و به گونه ای متوالی توسط دیگران که وارد آن جامعه می شوند آموخته و به کار گرفته می شود (فرهنگی، ۱۳۸۰، ص ۳۲).
دکتر علی شریعتی فرهنگ را شامل مجموعه ای از تعابیر فکری، غیرمادی، هنری، تاریخی، ادبی، مذهبی و احساسی در شکل علائم، سمبل ها، سنت ها، رسوم و شعائر یک ملت می داند که در جریان تاریخ به شکل واحدی انباشته شده است (پور آرمن، ۱۳۸۰).
۲-۱-۳- سطوح و حوزه های فرهنگ
آگبورن[۷] فرهنگ را در دو سطح طبقه بندی نموده است:
سطح مادی شامل جنبه های عینی، مادی و ظاهری فرهنگ و زندگی روزمره همچون انواع غذاها، خانه ها، مواد خام ملموس و محسوس و قابل اندازه گیری را شامل می شود.
سطح غیرمادی شامل زبان، هنر، آداب و رسوم، اعتبارات و ارزش ها می باشد.
اشنایدر و بارسو[۸] حوزه های فرهنگ را به ۷ حوزه تقسیم کرده اند:
فرهنگ منطقه ای: که برخاسته از پیوندهای قومی، جغرافیای، مذهبی، زبانی و تاریخی است.
فرهنگ ملی (درون مرزها): که در آن عوامل جغرافیایی، تاریخی، سیاسی، اقتصادی، زبان و مذهب موجب رشد و تکامل فرهنگ های منطقه ای شده اند.
فرهنگ ملی (برون مرزها): در این حوزه شباهت های میان فرهنگ ها موجب پیدایش فرهنگ های منطقه ای می شود که فراتر از مرزهای ملی است.
فرهنگ صنعتی
فرهنگ حرفه ای
فرهنگ وظیفه ای
فرهنگ سازمانی: که در آن نتیجه تأثیر و نفوذ شخصیت های بنیان گذار رهبران برجسته تاریخ و منحصر به فرد سازمان و مراحل توسعه آن می دانند ( اعرابی و ایزدی، ۱۳۷۹، ص ۱۰۹).
۲-۱-۴- تعریف سازمان
تعاریف متعددی از سازمان ارائه شده است. عده ای سازمان را تشریک مساعی و همکاری گروهی از افراد برای رسیدن به هدف یا هدف های تعیین شده می دانند. به اعتقاد برخی دیگر سازمان ها محل تجمع مردمی هستند که با هم طبق یک سازمان هماهنگ و مصوب کار می کنند تا هدف و هدف های سازمانی را تحقق بخشند (بارنی و گریفین، ۱۹۹۹، ص ۵) سازمان ها ترتیبات اجتماعی برای کنترل عملیات رسیدن به هدف های جمعی اند (هوزینسکی و باچنن، ۱۹۹۱، ص ۷).سازمان ها محل خلق مدیریت های آگاهانه و ترتیبات لازم برای تحقق بخشیدن هدفها بوسیله ابزارهای جمعی اند (تامسون و هگ، ۱۹۹۵، ص ۳). بنابراین در همه تعاریف یک محور مشترک وجود دارد و آن محور جمعی و اجتماعی و مردمی سازمان است که به عنوان یک ابزار اصلی برای تحقق هدف های سازمان نیاز به هماهنگی دارد.
پایان نامه - مقاله - پروژه
شاید بتوان در تعریفی کامل گفت سازمان سیستمی اجتماعی است که مرزهای نسبتاً مشخصی دارد و با اجزایی هماهنگ، به طور آگاهانه و مستمر جهت تحقق اهداف خاص خود فعالیت می کند.
در سازمان رکن اصلی این نیست که مجموعه ای از سیاست ها و رویه ها ارائه گردد. در تعریف سازمان بر دو واژه پدیده اجتماعی و حد و مرز نسبی مشخص تأکید می گردد. واژه پدیده اجتماعی بیانگر آن است که واحد فوق از گروه ها و یا افراد تشکیل شده است که تأثیرگذاری متقابل بر یکدیگر دارند، این تأثیرهای متقابل یکباره ایجاد نشده اند بلکه با مطالعه و بررسی قبلی می باشد از این رو سازمان موجودی اجتماعی است. بگونه ای که باید میان اعضای آن توازن ایجاد کرد تا از دوباره کاری و اعمال زاید جلوگیری گردد و البته در عین حال وظایف اصلی به طور کامل اجرا می گردد، از این رو نیاز به ایجاد هماهنگی متقابل میان اعضا می باشد (سید جوادین، ۱۳۸۳، ص۱۶). سازمان از افراد و رابطه ای که با یکدیگر دارند تشکیل می شود. هنگامی که افراد برای انجام وظایفی ضروری در جهت تأمین هدف ها با یکدیگر روابط متقابل برقرار می کنند، سازمان بوجود می آید.
در سیستم های مدیریت کنونی به اهمیت منابع انسانی توجه می شود و تازه ترین روش ها به گونه ای طرح ریزی می شود که اختیارات بیشتری به کارکنان واگذار شود و آنها بتوانند از فرصت ها استفاده های بیشتری ببرند، در تأمین هدف های عمومی مطالبی جدید بیاموزند و نقشی فعال تر بر عهده گیرند ( علی پارساییان و سیدمحمد اعرابی، ۱۳۷۷، ص ۱۹).
۲-۱-۵- تعاریف فرهنگ سازمانی
هستۀ اصلی فرهنگ سازمانی را ارزش هایی تشکیل می دهند که اعضای سازمان همگی باهم در آن مشترک هستند و براساس این ارزش ها، رفتارهای درون سازمانی شکل می گیرند(حاجی کریمی، ۱۳۸۳، ص ۱۰۸).
فرهنگ مجموعه ای از ارزش های کلیدی است که توسط اعضای سازمان به طور گسترده پذیرفته شده است (سویی و دیگران، ۲۰۰۶، ص ۴).
برخی دیگر بر روی بخشهای نامحسوس و نانوشته در سازمان متمرکز شده اند؛ لذا فرهنگ را همان چیزی می دانند که به عنوان یک پدیده درست، به اعضای تازه وارد آموزش داده می شود و نشان دهنده بخش نانوشته و نامحسوس سازمان است (هادیزاده مقدم و حسینی، ۱۳۸۳، ص ۷۹).
فرهنگ سازمانی فلسفه ای است که خط مشی سازمان را به سمت کارکنان و مشتریان هدایت می کند(الوانی ، ۱۳۸۳، ص ۴۷).
دنیسون[۹]، فرهنگ سازمانی را نیروی قدرتمندی می داند که نحوه عمل کردن و چگونگی عملیات ها را تعیین می کند (دنیسون، ۱۹۸۴).
کونتز[۱۰] فرهنگ سازمانی را عبارت از الگوی عمومی رفتارها ،باورها، تلقی مشترک و جمعی ارزشهایی که اکثر اعضای سازمان در آن سهیم اند و شریک اند، دانسته است (کونتز، ۱۹۹۰، ص ۲۰۶).
شفریتز[۱۱] فرهنگ سازمانی را الگویی از فرضیه ها اساسی میداند که به خوبی تعریف شده اند و به اعضای جدید تحت عنوان روش صحیح ادراک، اندیشه و احساس در رابطه با مشکلاتشان یاد داده می شوند (شفریتز، ۱۹۸۷).
ریچارد موریس[۱۲] فرهنگ سازمانی را اعتقادات نسبتاً ثابت ارزش ها و ادراکات مشترک که توسط اعضای سازمان حفظ می گردد تعریف می کند (موریس، ۱۹۹۲، ص ۲۸).
جورج گوردون[۱۳] فرهنگ سازمانی را به عنوان مجموعه ای از فرضیه ها و ارزش های سازمان می داند که به طور گسترده رعایت می شود و به الگوی رفتاری خاص منجر می گردد (گوردون، ۱۹۹۱، ص ۳۹۷).
آرتور شارپین[۱۴] فرهنگ سازمانی را عبارت می داند از “سیستمی متشکل از ارزش ها (چه چیزی اهمیت دارد و چه چیزی مهم نیست) و عقاید (افراد چگونه عمل می کنند) که در ارتباط با نیروی انسانی، ساختار سازمانی و سیستم کنترل می باشد و در نتیجه هنجارهای رفتاری را در سازمان شکل میدهد (شارپین، ۱۹۸۵، ص ۱۰۲).
آرجریس[۱۵] فرهنگ سازمانی را نظامی زنده می خواند و آن را در قالب رفتاری که مردم در عمل از خود آشکار می سازند، راهی که واقعاً بر پایه آن می اندیشند و احساس می کنند و شیوه ای که واقعاً با هم رفتار می کنند، تعریف می کند (زارعی، متین، ۱۳۷۳، ص ۵۱).
استیفن رابینز[۱۶]درویرایش نهم کتاب رفتارسازمانی خود درمورد فرهنگ سازمانی می‎نویسد:"فرهنگ سازمانی به سیستمی از مصادیق، خصوصیات اساسی(نوآوری و ریسک پذیری، توجه به فرعیات، توجه به نتایج، توجه به افراد، تیم مداری، جاه طلبی و ثبات)اطلاق میشود که برای سازمان ارزش دارند هرکدام ازاین خصوصیات برروی طیفی از کم تا زیاد قرار میگیرند. اگر سازمان ازنظر این هفت خصوصیت بررسی شود تصویر کاملی ازاحساسات‌وادراکات مشترک که اعضاء در مورد سازمان دارند، بدست می آید(رابینز، ۲۰۰۲).
وندل فرنچ[۱۷] در تعریف فرهنگ سازمانی می گوید: “فرهنگ سازمانی بر ارزش ها، اعتقادات، فرضیه ها، افسانه ها و مقاصدی که به طور گسترده در سازمان پذیرفته شده اند دلالت می کند” و اجزاء فرهنگ سازمانی را به شرح زیر تعریف می کند:
عقیده: عبارت است از تأیید و پذیرش صحت چیزی.
فرضیه: داستان کهن که می تواند مطمئن، تا حدودی مطمئن یا خیالی باشد.
هنجار: قاعده نامکتوب و غیرمدون در مورد نحوه رفتار کردن افراد است.
مقصد: مأموریت سازمان یا نتیجه مورد انتظاری که کارکنان سازمان آن را دنبال می کنند.
در مجموع ارزش ها، اعتقادات، فرضیه ها، افسانه ها، هنجارها و مقاصد مختلفی که مورد قبول اکثر اعضای سازمان است، فرهنگ سازمانی را شکل می دهد (فرنچ، ۱۹۹۹).
نلسون و کوئیک[۱۸] فرهنگ سازمانی را این چنین تعریف کرده اند، الگویی از مفروضات اساسی که به عنوان اندیشه ای معتبر مطرح شده و به اعضای سازمان، به عنوان راه و روش ادراک و تفکر و احساس، آموخته می شود (نلسون و کوئیک، ۱۹۹۷، ص ۴۳۷).
از نظر مک نامارا[۱۹] فرهنگ سازمانی عبارت است از شخصیت سازمان که شامل مفروضات، ارزش ها، فرم ها که نشانه های هویدای اعضای سازمان و رفتارشان می باشد، که بوسیله اعضای یک سازمان درک می شوند (مک نامارا، ۲۰۰۲، ص ۲۱۵).
هوی و میسکل[۲۰] فرهنگ سازمانی را کوششی برای رسیدن به احساس، عواطف، منش، شخصیت و تصویر یک سازمان می دانند که شامل بسیاری از مفاهیم اولیه سازمان غیررسمی، ارزش ها، ایدئولوژی و سیستم های نوظهور می باشد (سید عباس زاده، ص ۲۲۱).
دوبرین[۲۱] فرهنگ سازمانی را لیستی از ارزش ها، باورها و اعتقادات مشترک می داند که این ارزش ها و باورهای مشترک بر رفتار کارکنان اثر می گذارد (دوبرین، ۱۹۹۷، ص ۲۳۳).
یکی از جامع ترین تعاریف فرهنگ سازمانی توسط شاین[۲۲] ارائه شده است: “الگویی از مفروضات بنیادی است که اعضای گروه برای حل مسائل مربوط به تطابق با محیط خارجی و تکامل داخلی آن را یاد می گیرند و چنان خوب عمل می کند که معتبر شناخته شده، سپس به صورت یک روش صحیح برای درک، اندیشه و احساس کردن در رابطه با حل مسائل سازمان به اعضای جدید آموخته می شود. جیمز پرسی معتقد است که افراد یک سازمان دارای ارزش های مشترک، عقاید، معیارهای مناسب برای رفتار، زبان مخصوص، رمزها و سایر الگوی فکری و رفتاری هستند و به طور خلاصه، فرهنگ سازمان را الگویی از مقاصد مشترک افراد سازمان تعریف می کند” (شاین، ۱۹۸۵).
۲-۱-۶- خاستگاه فرهنگ سازمانی
بارون و گرینبرگ[۲۳] منشاء فرهنگ سازمانی را اینگونه بیان می کنند که چرا افراد در درون سازمان در ارزش ها، نگرش ها و تجارب مشترک اند؟ چندین عامل به پیش آمدن این حالت و حتی شکل گیری فرهنگ سازمانی کمک می کنند. عبارتند از:
فرهنگ سازمانی ممکن است حداقل در یک بخش بوسیله بنیان گذاران شرکت پی ریزی شود. این اشخاص غالباً از قابلیت ها و شخصیت های فردی پویا، ارزش های قوی و دید روشنی از اینکه سازمان باید چگونه باشد برخوردارند.
فرهنگ سازمانی غالباً بیرون از حیطه تجارب سازمانی و بهمراه محیط خارجی توسعه می یابند.
فرهنگ با نیاز به حفظ روابط کاری مؤثر میان اعضای سازمان گسترش می یابد. در مجموع، فرهنگ سازمانی غالباً بوسیله اشخاص ذی نفوذ (اثرگذار) حال حاضر که هر روز در سازمان حاضرند، محیط خارجی که کارها در درون آن انجام می گیرد، ماهیت کسب و کار کارکنانش شکل می گیرد. (بارون و گرینبرگ، ۱۹۹۰، ص ۲۵۷).
شکل شماره ۲-۱
منبع و منشاء فرهنگ سازمان (بارون و گرینبرگ، ۱۹۹۰، ص ۲۹۸)
۲-۱-۷- نقش های فرهنگ سازمانی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...