:

ازجمله متغیرهایی که باعث افزایش سلامت روان و بهزیستی روان شناختی این مادران می شود، تاب آوری است که به افراد در مواجهه و سازگاری در موقعیت های پرتنش کمک می کند و آن ها را در مقابل اختلالات روان شناختی حفظ می کند. با توجه به تعریف تاب آوری والدین دارای کودکان کم توان ذهنی هرچقدر تاب­آور­تر باشند، توان عملکرد مثبت در شرایط ناگوارشان بالاترمی رود و در برابر رنج ناشی از نگهداری فرزندانشان مقاوم تر خواهند بود و کیفیت زندگی شان هم بالاتر خواهد رفت (حق رنجبر، کاکاوند، برجعلی و برماس، ۱۳۹۰).

هیمان[۲۶] (۲۰۰۲) در پژوهشی مربوط به تاب­آوری و چیره شدن بر مشکلات و انتظارات آینده در خانواده هایی با کودکان ناتوانی یادگیری و معلولیت جسمانی، نتیجه گرفت که والدین این کودکان نیاز به الگوهای سازگاری و حمایتی دارند؛ زیرا پدر و مادرها مجبور به ایجاد تغییراتی در زندگی خود می شوند و در زندگی اجتماعی خود نیز سطوح بالایی از سرخوردگی و نارضایتی و تلاش زیادی برای حفظ زندگی عادی و قبلی خود می کنند.

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.

 

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

طبق پژوهش حق رنجبر و همکاران (۱۳۹۰)، با عنوان تاب آوری و کیفیت زندگی مادران دارای کودکان کم توان ذهنی، یافته ها حاکی از آن بود که بین تاب آوری و تمام مؤلفه های کیفیت زندگی همبستگی مثبت و معناداری وجود دارد. میکائیلی و همکاران (۱۳۹۱) در پژوهشی با عنوان مقایسه تاب آوری، رضایت زناشویی و سلامت روان در والدین با کودکان دارای ناتوانی یادگیری و عادی به این نتیجه رسیدند که بین دو گروه والدین، ازنظر رضایت از زندگی، تاب آوری و سلامت روان تفاوت معنی داری وجود دارد اما متأسفانه پژوهشی در مورد تاب آوری بر روی مادران کودکان کم شنوا، به طور جداگانه انجام نشده است. بیات[۲۷] (۲۰۰۷) هم در بررسی شواهد تاب آوری در خانواده های کودکان اوتیسم وجود چند عامل از تاب آوری را در خانواده ها، شناسایی کرد، ازجمله: ارتباطات خانواده و نزدیکی افراد خانواده، معنادار کردن مثبت معلولیت و معنویت و رشد شخصی. نتایج نشان داد که شناسایی خاص فرآیندهای تاب آوری، مثل معنی سازی مثبت ناتوانی، بسیج منابع و یکپارچه شدن به عنوان یک خانواده می تواند باعث لذت بیشتر از زندگی شود.

تولد و حضور کودک ناتوان در خانواده با تأثیرگذاری بر کمیت روابط زناشویی و ایجاد دگرگونی در شرایط معمول خانوادگی و چگونگی تعامل اعضای خانواده می تواند موجب آشفتگی و افزایش میزان استرس در والدین شود و درنتیجه به عملکرد خانواده و رضایت زناشویی آسیب می رساند (دیسون[۲۸]، ۱۹۹۷؛ هینترمیر[۲۹]، ۲۰۰۶؛ اسچفر، ویکراما و کیت[۳۰]، ۱۹۹۸). نمی توان از این نکته غافل شد که نارضایتی و اختلاف زناشویی والدین بر سازگاری و رشد عاطفی کودکان اثر منفی می گذارد و هیجان های مثبت و منفی ناشی از کیفیت روابط زناشویی به روابط والد-کودک نیز منتقل می شود (ال- شیخ و هارگر[۳۱]، ۲۰۰۱؛ هیل[۳۲]، ۲۰۱۳).

مطالعه رماین و براون[۳۳] (۲۰۱۰) نشان می دهد که والدین کودکان کم شنوا سازگاری زناشویی کمتری نسبت به والدین کودکان عادی دارند. هنگلر، واتسون، ولان و مالن [۳۴] (۱۹۹۰) حتی به این نتیجه رسیدند که میزان رضایت زناشویی این والدین با میزان شنوایی فرزندشان مربوط است. قراشی، سرندی، فرید (۱۳۹۱) در پژوهشی به این نتیجه رسیدند که رضایتمندی زناشویی والدین کودکان کم شنوا نسبت به والدین کودکان عادی پایین تر است.

وجود کودک معلول، تأثیر منفی بر خانواده می گذارد. شواهد نشان می دهد که والدین کودکان ناتوان از سلامت جسمی و روانی ضعیف تری برخوردار هستند. اکثر این والدین دچار کمردرد، سردرد، میگرن، زخم روده، اضطراب، خشم، احساس گناه، اندوه، انزوای اجتماعی، محرومیت از خواب و افسردگی هستند (گرنکیوویست و کیرک پاتریک[۳۵]، ۲۰۰۴؛ مورفی، کریستین، کاپلین و یانگ[۳۶]، ۲۰۰۷). نتایج پژوهش یزد خواستی و یار محمدیان (۱۳۸۸) نیز نشان داد که میانگین افسردگی مادران کودکان ناشنوا بیشتر از مادران کودکان شنواست. مادران کودکان کم شنوا علاوه بر تحمل فشارهای مرتبط بازندگی عادی، فشار حاصل از وجود کودک کم شنوا را نیز تحمل می کنند.

نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

موللی و نعمتی (۲۰۱۰) گزارش دادند که مشکلاتی مانند اختلال در ارتباطات گفتاری، مشکلات آموزشی و تحصیلی، هزینه های سنگین توان بخشی شنوایی و سمعک باعث نگرانی و استرس والدین می شود. وی می افزاید نگرانی از آینده شغلی، تحصیلی و اجتماعی کودک، طولانی بودن برنامه توان بخشی و مشکلات موجود در جامعه، مثل نگاه کنجکاوانه و ترحم آمیز دیگران، به نوبه خود باعث افزایش فشار روانی والدین شده و سلامت روان و بهزیستی روان شناختی آن ها را تحت تأثیر قرارمی دهد. فلک افلاکی و کلانتر کوشه[۳۷] (۲۰۱۳) در پژوهشی به این نتیجه رسیدند که مادران کودکان کاشت حلزون نسبت به مادران کودکان عادی افسردگی و استرس و نگرانی بیشتری دارند.

بررسی های نریمانی، آقامحمدیان و رجبی (۱۳۸۶) نشان دادند که مادران کم شنوا و مادران کودکان استثنایی، در مقایسه با مادران کودکان عادی، سطح سلامت عمومی و روانی کمتر و اضطراب، افسردگی و پرخاشگری بیشتری نشان دادند. میتچل و هاوسر-کرام[۳۸] (۲۰۰۸) دریافتند که مادران نوجوانان مبتلابه ناتوانی های رشدی، بهزیستی روان شناختی کمتر و افسردگی بیشتری از خود نشان می دهند. در تحقیقی که توسط قاسم پور (۱۳۹۱) انجام شد، مشخص شد که میزان بهزیستی روان شناختی و مؤلفه های آن در مادران کودکان ناشنوا به طور معناداری پایین تر از مادران کودکان عادی است.

اغلب پژوهش های انجام شده کودکان استثنایی را به صورت کلی مدنظر قراردادند و کودکان ناشنوا در پژوهش های اندکی به طور جداگانه موردمطالعه قرار گرفته اند. این در حالی است که ۱۵ تا ۲۶ درصد جمعیت جهان دارای نقص شنوایی هستند، بوبیکو و همکاران[۳۹] (۲۰۰۷) گزارش دادند که از هر ۱۰۰۰ نفر، ۷ نفر دارای کم شنوایی شدید تا عمیق هستند که معمولاً کم شنوایی در آن ها قبل از شکل گیری زبان اتفاق افتاده است. حدوداً یک کودک در ۲۷۰۰ کودک با نقص شنوایی متولد می شود و شیوع این اختلال در سال اول زندگی افزایش می یابد و به حدود یک نفر در ۱۰۰۰ نفر می رسد (هیندلی[۴۰]،۲۰۰۵)

ازآنجایی که وجود کودک کم شنوا، علاوه بر تأثیر بر میزان استرس و فشار به خانواده و والدین، می تواند باعث اختلافات زناشویی و جدایی شود (کویتنر و همکاران[۴۱]،۲۰۱۰) و با توجه به اینکه آمار طلاق در ایران و خارج از کشور رو به افزایش است، بطوریکه تا سال ۱۳۸۹، ۱۳۷۲۰۰ نفر در ایران طلاق گرفته اند که نسبت به مشابه سال قبل ۹ درصد افزایش داشته است (سایت ثبت احوال کشور،۱۳۹۲)، بررسی مسائل مرتبط با طلاق می تواند از اهمیت ویژه ای برخوردار باشد. از سوی دیگر، بنا بر تحقیقات میکائیلی منیع (۱۳۸۷) و قاسم پور (۱۳۹۱) بهزیستی روان شناختی مادران کودکان کم شنوا کمتر از مادران عادی است.

اکنون این سؤال مطرح می شود که آیا وجود کودک کم شنوا می تواند در بی ثباتی ازدواج، تاب آوری و بهزیستی روان شناختی والدین تأثیر و نقشی داشته باشد؟ بر این اساس، مقایسه مؤلفه هایی همچون بی­ثباتی ازدواج، تاب آوری و بهزیستی روان شناختی مادران در دو گروه از مادران دارای کودکان عادی و فرزند کم شنوا در تحقیق حاضر انجام خواهد گردید.

اهمیت و ضرورت پژوهش:

میزان بالای طلاق در جوامع تأییدکننده این حقیقت است که بسیاری از زوجین تمایلی نسبت به ماندن در ازدواج های ناکام را ندارند، تحقیقات در ایالات متحده نشان می دهد که ۶۰ درصد زوجین در اولین سال ازدواج، سرخوردگی[۴۲] را تجربه می نمایند (کایزر[۴۳]،۱۹۹۳). بیش از ۶۰ درصد از اولین ازدواج ها در آمریکا به طلاق ختم می شود (چرلین[۴۴]،۱۹۹۲). در ایران هم شاهد افزایش نرخ طلاق و سست تر شدن نظام خانواده هستیم. به طوری که در سال ۱۳۸۳ به ازای هر ۸/۹ ازدواج صورت گرفته، ۱ مورد طلاق رخ داده است و این نسبت در سال ۱۳۸۹ کاهش چشمگیری داشته است، به طوری که در این سال به ازای هر ۵/۴ ازدواج صورت گرفته ۱ مورد طلاق ثبت شده است و با توجه به آمار سایت سازمان ثبت احوال کشور بین ۴۳ تا ۵۰ درصد طلاق ها در ۵ سال اول زندگی مشترک اتفاق افتاده است (سایت ثبت احوال کشور،۱۳۹۲).

والر و هیل[۴۵] (۱۹۵۱) اولین محققانی بودند که پیشنهاد دادند طلاق ممکن است ریشه در سرخوردگی زوجین داشته باشد. سرخوردگی و فرسودگی زناشویی[۴۶]، کاهش تدریجی دلبستگی عاطفی به همسر است که بااحساس بیگانگی، بی علاقگی و بی تفاوتی زوجین به یکدیگر و جایگزینی عواطف منفی به جای عواطف مثبت همراه است. در یک ازدواج سرخورده یکی یا هردو زوج ضمن تجربه احساس گسستگی از همسر و کاهش علایق و ارتباطات متقابل، نگرانی های قابل توجهی در خصوص تخریب فزاینده رابطه و پیشروی به سمت جدایی و طلاق دارند .

کایزر (۱۹۹۳) معتقد است باوجوداینکه تمامی ازدواج ها به نوعی سرخوردگی را تجربه می کنند اما بسیاری از این ازدواج ها باکیفیت پایین ادامه یافته و زندگی متأهلی بی ثباتی را تشکیل می دهند که متمایل به فروپاشی است، اگرچه ممکن است لزوماً به طلاق منجر نشود.

در سه ماهه اول سال ۹۳، ۷۵۶۲۳ نفر طلاق گرفته اند که نسبت به مدت مشابه قبل ۶/۷ درصد افزایش داشته است (سایت ثبت احوال کشور،۱۳۹۳)، بررسی مسائل مرتبط با طلاق می تواند از اهمیت ویژه ای برخوردار باشد. در زندگی خانوادگی، گاهی کودکان اسباب رنجش، بی حوصلگی، ناسازگاری و نارضایتی والدین و زمانی پیام آور رضایتمندی و مایه ی امید والدین به زندگی می باشند که این پیامدهای تولد فرزند می تواند موجب تعمیق یا کاهش روابط زناشویی زوجین شود (گلد ثورپ[۴۷]،۱۹۸۷).

تحقیقات صورت گرفته در ایران هم نشان می دهد که مادران دارای کودکان ناشنوا و کم توان ذهنی از سلامت روانی پایین تر و همین طور استرس و افسردگی بیشتری رنج می برند (نریمانی و همکاران ،۱۳۸۶). واکنش های هیجانی والدین کودکان معلول به نبود سلامتی که انتظارش را داشتند یا به نبود فرصت ها و خواسته هایی که فرزندشان نمی تواند به آن ها دست یابد، ارتباط دارد. بدین ترتیب آنان حالاتی را تجربه می کنند که ممکن است برای سایر والدین کمتر و سطحی تر تکرار شود؛ بنابراین با توجه به تحقیقات پیشین انجام شده، کودک کم شنوا به احیای این زمینه کمک کرده و نارضایتی زناشویی والدین را فراهم می کند اما آیا وجود این کودک و مشکلاتی که به آن اشاره شد، باعث بی ثباتی ازدواج در والدین این کودکان می شود و یا برعکس، آیا وجود کودک کم شنوا در خانواده می تواند به عنوان یکی از عوامل مؤثر در ثبات ازدواج به شمار آید؟ تحقیقی در این زمینه یافت نشد. همچنین، این سؤال مطرح می شود که آیا تاب آوری مادران کودکان کم شنوا مانند تاب آوری مادران کودکان عادی است و یا اینکه تاب آوری این مادران مانند مادران کودکان کم توان ذهنی کم­تر از مادران کودکان عادی می­باشد؟ از سوی دیگر، کدام مؤلفه های بهزیستی روان­شناختی در مادران کودکان کم شنوا نسبت به مادران کودکان عادی ضعیف تر است که متأسفانه بیشتر تحقیقات بهزیستی روان­شناختی را به صورت کلی در نظر گرفته اند در نتیجه با پاسخ به سؤالات فوق می توان نقاط ضعف و قوت این مادران را در مؤلفه ­های تاب آوری و بهزیستی روان­شناختی شناسایی کرد و متخصصین می­توانند از این یافته­ ها در جهت تدوین برنامه ­های مشاوره­ای و درمانی برای بهبود مؤلفه ­های بهزیستی روان­شناختی و تاب­آوری و افزایش رضایت زناشویی و ثبات ازدواج این مادران استفاده کنند.

نتیجه تصویری درباره سلامت روانی

اهداف پژوهش

هدف کلی:

مقایسه تاب آوری، بی ثباتی ازدواج و بهزیستی روان شناختی در دو گروه از مادران دارای کودکان کم شنوا و عادی

پرسش های تحقیق:

پرسش اصلی:

تاب آوری، بی ثباتی ازدواج و بهزیستی روان شناختی در دو گروه از مادران دارای کودکان کم شنوا و عادی چگونه تبیین می شود؟

پرسش های ویژه:

تاب آوری در میان دو گروه از مادران دارای کودکان کم شنوا و عادی چگونه تبیین می شود؟

بی ثباتی ازدواج در میان دو گروه از مادران دارای کودکان کم شنوا و عادی چگونه تبیین می شود؟

بهزیستی روان شناختی در میان دو گروه از مادران دارای کودکان کم شنوا و عادی چگونه تبیین می شود؟

تعریف مفاهیم تحقیق:

الف) تعریف نظری:

تاب آوری: تاب آوری، به توانایی فرد در برقراری تعادل زیستی – روانی در شرایط خطرناک گفته می شود (کانر و دیوید سون، ۲۰۰۳).

بی ثباتی ازدواج: شامل حیطه­ای از فعالیت های تفکر و صحبت کردن، پیرامون جدایی و طلاق را دربرمی گیرد (ادواردز، جانسون، بوث،۱۹۸۰). مفهوم بی ثباتی ازدواج به عنوان قطب منفی از یک پیوستاری که تداوم و پیوستگی ازدواج را نشان می دهد، دیده می شود. اگر یک ازدواج باثبات و پایدار نیروهای زیادی دارد که هر عضو زوج را ملزم به باهم بودن می کند، یک ازدواج ناپایدار و بی ثبات نیروهای زیادی دارد که هر عضو زوج را در جهت جدا شدن از هم سوق می دهد (بوث، جانسون و ادوارز، ۱۹۸۳).

بهزیستی روان شناختی: ریف و کیز[۴۸] (۱۹۹۵) بهزیستی روان­شناختی را تلاش برای کمال در جهت تحقق توانایی­های بالقوه می­دانند. ازنظر ریف (۱۹۸۹) بهزیستی روان­شناختی به رشد فردی و نیل به استعداد­ها و توانایی­های فرد مربوط می­ شود. او معتقد است که محققان درباره معیارهایی از قبیل دیدگاه مثبت نسبت به خود، توانایی ایجاد بافت هایی منطبق با وضعیت روانی خود، روابط گرم و قابل اعتماد با دیگران، احساس هدفمندی و جهت مندی، رشد پیوسته ی توانایی های بالقوه فردی و خودمختاری اتفاق نظر دارند.

مادر: زنی که یک یا چند بچه به دنیا آورده باشد (لغت نامه دهخدا، ۱۳۷۳).

کودک کم­شنوا: همه ی کودکانی که کاهش شنوایی آن ها به اندازه­ای است که به نوعی آموزش ویژه نیاز دارند (نورثر و داونز[۴۹]، ۲۰۰۲).

ب) تعریف عملیاتی:

تاب آوری: در بخش کمی منظور از تاب آوری، نمره­ای است که فرد در پرسش نامه تاب آوری کانر و دیویدسون می آورد و در بخش کیفی منظور از تاب آوری، مصاحبه ای است که از طریق پرسش نامه ی محقق ساخته جهت دستیابی به اطلاعات دقیق تر با افراد انجام می گیرد.

بهزیستی روان شناختی: در بخش کمی منظور از بهزیستی روان شناختی، نمره­ای است که فرد در پرسش نامه ۸۴ سؤالی بهزیستی روان شناختی ریف می آورد و در بخش کیفی منظور از بهزیستی روان شناختی، مصاحبه ای است که از طریق پرسش نامه ی محقق ساخته جهت دستیابی به اطلاعات عمیق تر با افراد انجام می گیرد.

بی ثباتی ازدواج: در بخش کمی منظور از بی ثباتی ازدواج، نمره­ای است که فرد در پرسش نامه بی ثباتی ازدواج ادواردز، جانسون و بوث می آورد و در بخش کیفی نیز اطلاعات از طریق پرسش نامه محقق ساخته جمع آوری می شود.

مادر: در بخش کمی و کیفی، زنانی که دارای حداقل یک کودک می­باشند و به بیمارستان­های امیراعلم، لقمان، مرکز پژواک، مهدکودک­ها و خانه خلاقیت­های شهر تهران مراجعه می­ کنند.

کودک کم­شنوا: کودکانی که افت شنوایی دارند و در بیمارستان­های امیراعلم، لقمان، مرکز پژواک تحت خدمات توان­بخشی و آموزشی قرار دارند.

فصل دوم: ادبیات و پیشینه پژوهش

این فصل شامل ۴ بخش است. در بخش اول به تاب آوری، در بخش دوم به بی ثباتی ازدواج، در بخش سوم به مفاهیم مربوط به بهزیستی روان­شناختی و در بخش آخر به مادران کودکان کم شنوا و مشکلات این خانواده ها پرداخته می شود و در پایان فصل جمع بندی از این مفاهیم به عمل می آید.

بخش اول: تاب آوری

تاریخچه مفهوم تاب آوری:

منشأ مفهوم تاب آوری از پژوهش های روان شناختی اولیه در مورد کودکانی به دست آمد که به موقعیت های ناخوشایند زندگی آسیب ناپذیر بودند. به مرورزمان کلمه «آسیب ناپذیر» به وسیله تاب آوری جایگزین شد و زمینه جدیدی از نظریه و تحقیق به وجود آمد. مفهوم تاب آوری از دهه ۱۸۰۰ آشکار شد و تاکنون نیز ادامه دارد (جکسون، فیرتکو و ادنبورق[۵۰]، ۲۰۰۷).

تحقیق سلیگمن[۵۱] (۱۹۹۰) «روی درماندگی آموخته شده[۵۲]» معلوم کرد که افراد می توانند برای منفعل بودن و ناامیدی از حل مسائل، هنگامی که فعالیت های آنان طبق انتظار پیش نمی رود و به پاداش نمی انجامد، شرطی شوند. سپس سلیگمن دریافت که افراد وقتی به این باور می رسند که تلاش هایشان می تواند با موفقیت همراه باشد، خوش بینی نیز آموخته می شود و این مفهوم تاب آوری را برای ما روشن می کند.

تعریف تاب آوری:

تاب آوری به فرایند پویایی انطباق مثبت با تجربه های آسیب زای زندگی اطلاق می شود (لاتار وچیچتی،۲۰۰۰) که «مقاومت در برابر استرس» (گارمزی، ۱۹۸۵)، یا «رشد پس ضربه ای» (شاو، جوزف و لینلی[۵۳]، ۲۰۰۵؛ سنول-دوراک و آیواسیک، ۲۰۱۰) هم نامیده شده است. پس تاب آوری، پدیده ای بیشتر از زنده ماندن در مقابل استرس ها و تلخی های زندگی است (بونانو[۵۴]،۲۰۰۴). بنا به تعریفی از اولسون و همکاران (۲۰۰۳) تاب آوری به انطباق موفقی گفته می شود که در مصائب ناتوان ساز آشکار می شود. این تعریف بیانگر این است که تاب آوری مستلزم این است که فرد بین عوامل مشکل ساز و مثبت محافظت کننده تعامل برقرار کند. آریهارت[۵۵] (۲۰۰۵) بیان داشت که ماهیت تاب آوری توانایی برای برگشت از استرس به طور مؤثر و به دست آوردن عملکرد خوب باوجود مشکل است. ازنظر والش[۵۶] (۲۰۰۶)، تاب آوری شامل تعامل بین عوامل فردی، خانوادگی و اجتماعی است که اغلب تأثیر چالش های استرس زای زندگی را تعدیل می کند. کروگر و پرینسلو[۵۷] (۲۰۰۸) اظهار کردند که تاب آوری سازه­ای پیچیده است و توسط محققان به صورت فرایند رشدی پویا، آمادگی یا ظرفیت یا پیامد مثبت حفظ شده، تعریف شده است. تاب آوری به یکی از مفاهیم مهم در تحقیقات و نظریه های سلامت روانی در دهه های گذشته تبدیل شده است. درحالی که بعضی افراد به طور طبیعی تاب آور هستند برخی دیگر برای داشتن آن باید تلاش کنند (گریفیت[۵۸]،۲۰۰۷). گرچه تعاریف زیادی از تاب آوری ارائه شده است اما به طورکلی واژه تاب آوری به عوامل و فرآیندهایی اطلاق می شود که خط سیر رشد را از رفتارهای مشکل زا و آسیب روان شناختی قطع کرده و باوجود مشکلات و شرایط ناگوار به پیامدهای سازگارانه منتهی می کند.

برخی از ویژگی های مرتبط با تاب آوری را می توان یاد داد و تقویت نمود. با یک جمع بندی کلی می توان تاب آوری را شامل این موارد دانست: حفظ آرامش در هنگام رویارویی با فشار، انعطاف پذیری در مقابل موانع، حفظ خوش بینی و احساسات مثبت در دشواری ها، اجتناب از راهبردهای فرسایشی. علاوه بر آن افراد تاب آور به طور عادی قادر به تفکر خلاقانه و منعطف درباره حل مشکلات می باشند و هر وقت نیاز باشد از افراد دیگر کمک می گیرند و به دیگران هم در مواقع بحرانی کمک می کنند. این افراد دارای درجاتی از سلامتی و استقلال هستند. آن ها به توانایی هایشان برای تغییر محیط باور دارند (بوگار و هولس- کیلاکی[۵۹]، ۲۰۰۶).

جدول ۱-۲ عوامل تأثیرگذار بر تاب آوری

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عامل/عوامل مؤثر رابطه با تاب آوری سال شهر/کشور تعداد عنوان مقاله
خودکارآمدی، عزت نفس بالا، حس امیدواری و کنترل فردی مثبت ۱۹۸۵ بریتانیا مروری تاب آوری در مواجه شدن با مصیبت ها و سختی ها
محیط حمایتی خانواده مثبت ۱۹۷۹ سنگاپور مروری عوامل حمایتی در پاسخ دهی کودکان به استرس و شرایط نامساعد
ویژگی های فردی، حمایت خانوادگی و تعامل مثبت والدین با فرزندان مثبت ۲۰۰۴ پنسیلوانیا مروری رفتارهای خطرناک و تاب آوری در میان نوجوانانی که به طور جسمی مورد سوءاستفاده قرار گرفته اند.
عامل/عوامل مؤثر رابطه با تاب آوری سال شهر/کشور تعداد عنوان مقاله
خلاقیت و استفاده از راهبردهای فراشناختی مثبت ۱۳۸۹ شوشتر ۳۸۶ رابطه راهبردهای فراشناختی و خلاقیت با تاب آوری در دانشجویان
سرسختی مثبت ۱۳۸۷ اردبیل ۱۰۰ بررسی ارتباط بین سرسختی روان شناختی و خود تاب آوری با فرسودگی شغلی
استفاده از مهارت های مقابله ای مثبت ۱۳۸۸ تهران ۲۷ اثربخشی آموزش مهارت های مقابله ای مبتنی بر مدل مارلات در پیشگیری از عود و افزایش تاب آوری در افراد وابسته به مواد
مذهب و معنویت مثبت ۱۳۹۰ کرمانشاه ۱۰۰ بررسی رابطه سلامت روان و هوش معنوی با تاب آوری در دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه

با توجه به جدول ۱-۲، صفات فردی مثل سرسختی (نریمانی و مسلم، ۱۳۸۷)، خلاقیت و استفاده از راهبردهای فراشناختی (بشارت و عباس پوردوپلانی، ۱۳۸۹)، استفاده از مهارت های مقابله ای (جعفری، اسکندری، سهرابی و دلاور، ۱۳۸۸) و مذهب و معنویت (حمید، کیخسروانی، بابامیری و دهقانی، ۱۳۹۰) در تاب آوری مؤثر است. همچنین ازنظر روتر[۶۰] (۱۹۸۵) خودکارآمدی، عزت نفس بالا، حس امیدواری، کنترل فردی، مهارت های حل مسئله باعث مقابله موفق با سختی ها می شود. درحالی که حس درماندگی، احتمال اینکه یک بدبختی به بدبختی دیگری بیانجامد را افزایش می دهد. در تحقیقی دیگر روتر (۱۹۷۹) دریافت که محیط خانواده یک عامل حمایتی و منسجم است که بر تاب آوری تأثیرگذار است. پرکینز و جونز[۶۱] (۲۰۰۴) علاوه بر حمایت خانواده سه عامل دیگر را مطرح کردند: ۱- ویژگی های فردی ۲- تعامل مثبت والدین با فرزندان ۳- عوامل فرا خانوادگی مثل ارتباط مثبت با افرادی در خارج از محیط خانواده، فعالیت های فوق برنامه و جو مناسب مدرسه که باعث می شود نوجوانان در برابر بروز برخی رفتارهای پرخطر مقاومت کنند. درمجموع افراد تاب آور از سه منبع حمایت های اجتماعی و شخصی، توانایی های درونی و فردی، مهارت های شخصی و حل مسئله برخوردارند.

ویژگی افراد تاب آور:

تاب آوری توانایی سازگاری و کنترل برحسب شرایط محیطی است. افراد خود تاب آور از رفتارهای خودشکنانه دور هستند، توانایی تغییر شرایط استرس زا را دارند و همچنین ازنظر عاطفی آرام هستند (بلوک[۶۲]، ۲۰۰۲). توگارد و فردیکسون[۶۳] (۲۰۰۷) اشاره می کنند که افراد تاب آور ازنظر جسمی هم تاب آوری خوبی دارند. اگرچه افراد تاب آور و افراد غیر تاب آور سطوح مساوی از برانگیختگی قلبی- عروقی و تجارب منفی درونی را در پاسخ به یک عامل تنش زا تجربه می کنند اما باید اشاره کرد که افراد تاب آور برانگیختگی های سریع تری را در بهبود بیماری های قلبی- عروقی نشان می دهند. افراد تاب آور هیجانات مثبت مثل قدردانی، علاقه، عشق را بیشتر از هیجانات منفی مثل خشم، ناراحتی و ترس تجربه می کنند، همچنین افراد تاب آور رشد بیشتری را در ویژگی های شخصی مثل افزایش خوش بینی، آسودگی و آرامش نشان می دهند. کاپلان[۶۴] (۲۰۰۲) معتقد است اشخاص تاب آور در رفتارهای ارتقاء سلامتی مشارکت بیشتری دارند و از درگیری در فعالیت های روزانه استقبال می کنند، از چالش لذت می برند و تغییر را به جای ثبات ترجیح می دهند.

فرایبورگ، هجمدال، روزنوینگ و مارتینوسن[۶۵] (۲۰۰۳) هم به ویژگی هایی اشاره می کنند که شخص را قادر می سازد تا ارتباطات مثبتی با اعضای خانواده و دوستان در موقعیت های استرس زا برقرار سازند، مثل داشتن خوش بینی، منبع کنترل درونی، تصور مثبت از خود، رفتارهای فرا اجتماعی، احساس همدلی با دیگران و توانایی تنظیم مسئولیت های روزمره. در ادامه به برخی از این ویژگی ها پرداخته می شود.

۱- منبع کنترل درونی

به نظر زیکا و چمبرلین[۶۶] (۱۹۸۷) منبع کنترل یکی از اجزای ادراک خود[۶۷] است و عاملی مهمی در پیش بینی احساس بهزیستی است. منبع کنترل باورهای تعمیم یافته فرد در ارتباط با توانایی تأثیرگذاری بر رویدادها است و در افراد احساسی ایجاد می کند مبنی بر اینکه می توانند در محیطشان تأثیرات مطلوب به جای بگذارند.

افراد تاب آور موفقیت هایشان را ناشی از تلاش، توانایی و دارایی های خودشان می دانند. وقتی شکست یا اشتباهی رخ می دهد، افراد تاب آور آن را به منزله ی فرصتی برای یادگیری می نگرند، آن ها شکست را به عوامل قابل تغییر مثل کوشش ناکافی یا اهداف غیرواقع بینانه نسبت می دهند (بروکس[۶۸]، ۱۹۹۴) و افرادی که تاب آوری کمتری دارند موفقیت و شکست را حاصل شانس و نیروهای خارج از کنترل می دانند (والش، ۲۰۰۶).

۲- عزت نفس

برخی از محققان و صاحب نظران حیطه تاب آوری ازجمله ماستن و بست و گارمزی[۶۹] (۱۹۹۰) بر این باورند که عزت نفس از ویژگی های افراد تاب آور است. عزت نفس یک عامل حفاظتی در کودکان، بزرگ سالان و زوجین است. عزت نفس، ارزش و بهایی است که فرد برای خودش قائل است. به عبارت دیگر، عزت نفس را سطح رضایت یا نارضایتی فرد از خودش می دانند.

۳- امید[۷۰]

امید یکی از اجزای داشتن هدف و معنا است و به عنوان داشتن دید مثبت به آینده و توانایی ایجاد گذرگاه هایی بری رسیدن به اهداف و آرزوها تعریف شده است (جانسون[۷۱]، ۱۹۹۸). امید ترکیب نوعی عزم درونی- جهش ایمان- با رویدادهای بیرونی است که ما آرزو داریم رخ بدهند (والش،۲۰۰۶). امید در ایجاد تاب آوری مؤثر است، زیرا افراد را درگیر تصور داشتن آینده ای بهتر و کوشش برای رسیدن به آن می کند. هورتون و والاندر[۷۲] (۲۰۰۱) در بررسی های خود دریافتند که امید و حمایت اجتماعی برای تاب آوری مادرانی که فرزند با بیماری مزمن دارند یک متغیر واسطه ای محسوب می گردد.

۴- خوش بینی[۷۳]

به نظر اسنایدر[۷۴] (۲۰۰۰) و سلیگمن و سیکزنت میحالی[۷۵] ( ۲۰۰۰) افراد خوش بین کسانی هستند که انتظار دارند پیامدهای خوبی اتفاق بیفتد در مقابل افراد بدبین انتظار دارند که پیامدهای بدی برای آن ها رخ بدهد، به ویژه در موقعیت های مشکل یا مبهم. افراد خوش بین نسبت به بدبین ها ناراحتی های روان شناختی کمتری را تجربه می کنند و سطح بهزیستی روان شناختی آن ها بالاتر است و موقعیت های دشوار را به طریق کارآمدتری مدیریت می کنند و تحقیقات بسیاری تأثیر قدرت تفکر مثبت را در مواجهه با استرس و شرایط ناگوار تأیید کرده اند.

۵- داشتن چشم انداز و نگاه رو به آینده

به اعتقاد آلوورد و گرادوس[۷۶] (۲۰۰۵)، افراد تاب آور اسیر گذشته خود نیستند. آن ها دور نمای کارها و رویدادها را می بینند و به آن توجه می کنند، نگاه مثبتی به آینده دارند، برای آینده شان هدف و برنامه دارند و زندگی برایشان معنادار است و از فاجعه ساز کردن رویدادهای ناخوشایند می پرهیزند و به عبارتی آن ها را فاجعه زدایی می کنند.

۶- معنویت

معنویت یک عامل کلیدی در ایجاد تاب آوری و افزایش آن است (والش،۲۰۰۶). گریف و لوبسر[۷۷] (۲۰۰۸) در مطالعاتشان نشان دادند که معنویت به افراد کمک می کند تا مشکلات زندگی شان را مدیریت کنند، با استرس و افسردگی هایشان کنار بیایند و درعین حال سلامت جسمی و روانی خودشان را حفظ کنند.

۷- طنز و شوخ طبعی

شوخ طبعی و طنز نقش درمانی مهمی را در کاهش استرس و کنار آمدن با مشکلات برای افراد ایفا می کند و با برخی از ویژگی های همبسته با سلامت ازجمله برون گرایی در ارتباط است (زیو وگادیش[۷۸]،۱۹۹۰).

۸- همدلی و علاقه اجتماعی

یکی از ویژگی هایی که در افراد تاب آور شناسایی شده است، همدلی و علاقه اجتماعی است. علاقه اجتماعی با مؤلفه ها و شاخص های تاب آوری مانند اعتمادبه نفس، خودکارآمدی، رضایت از زندگی و بهزیستی روان شناختی، شادمانی و حس شوخ طبعی رابطه مثبت و با درماندگی، خودشیفتگی، افسردگی، اضطراب و آسیب پذیری همبستگی منفی دارد (علیزاده، ۱۳۸۸).

۹- خودکارآمدی

خودکارآمدی که توسط بندورا[۷۹] (۱۹۹۴) بیان شده نیز یکی از ویژگی های افراد تاب آور است. بندورا (۱۹۹۰) بر این باور است هنگامی که فرد بر هیجانات و رفتارهایش احساس کنترل دارد و دنیا برایش پیش بینی پذیر به نظر می رسد، احساس بهزیستی و شادکامی بیشتری می کند. این مسئله باعث می شود که افراد برای مواجه شدن با چالش ها و در روابط بین فردی احساس اطمینان بیشتری داشته باشند و رضایتشان بیشتر شود.

جدول ۲-۲ تحقیقات انجام شده در مورد تاب آوری در ایران و خارج از کشور

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

متغیر نوع رابطه با تاب آوری سال شهر/کشور تعداد عنوان
سلامت روانی مثبت ۱۳۸۷ تهران ۱۳۹۰ رابطه تاب آوری و سخت کوشی با موفقیت ورزشی و سلامت روانی در ورزشکاران
سبک دلبستگی ایمن مثبت ۱۳۸۹ شیراز ۶۰ بررسی رابطه بین سبک های دلبستگی و میزان تاب آوری همسران جانبازان
سبک دلبستگی ناایمن اجتنابی منفی
سبک ناایمن اضطرابی تأثیر ندارد
خوش بینی و راهبرد مسئله مدار مثبت ۱۳۸۹ دزفول ۳۰۰ رابطه راهبردهای مقابله با استرس و تاب آوری با خوش بینی در دانش آموزان دختر مقطع متوسطه شهرستان دزفول
راهبرد مقابله هیجان مدار منفی
سرسختی، خود افزایی، داشتن خلق وخو و احساسات مثبت مثبت ۲۰۰۸ آمریکا ۳۲۷ زیان، آسیب و تاب آوری بشر. آیا ما ظرفیت انسان را برای کامیابی بعد از حوادث بیش ازحد آزارنده ناچیز می شماریم؟
رضایت از زندگی افراد آسیب نخاعی مثبت ۲۰۱۰ آمریکا ۴۲ تاب آوری و شاخص های سازگاری در طی توان بخشی افراد آسیب نخاعی

با توجه به جدول ۲-۲ تاب آوری با سلامت روان­شناختی (بشارت، صالحی، شاه محمدی، نادعلی و زبردست، ۱۳۸۷)، رضایت از زندگی (وایت، درایور و وارن[۸۰]، ۲۰۱۰)، سبک دلبستگی ایمن (اکبری، وفایی و خسروی، ۱۳۸۹)، سرسختی، داشتن خلق وخو و احساسات مثبت (بونانو، ۲۰۰۸)، خوش بینی و راهبرد مقابله­ای مسئله مدار (نصیر،۱۳۸۹) رابطه مثبت دارد و با سبک دلبستگی ناایمن اجتنابی (اکبری و همکاران، ۱۳۸۹) و راهبرد مقابله ای هیجان مدار (نصیر، ۱۳۸۹) رابطه منفی دارد.

سبک های مقابله:

علم روان شناسی در حوزه های مختلف ازجمله روان شناسی اجتماعی و سلامت اهمیت زیادی برای نقش سبک های مقابله ای در نظر می گیرد. به صورتی که مطالعه سبک های مقابله ای گسترده ترین موضوع مطالعاتی در روان شناسی معاصر و یکی از مهم ترین عوامل روانی اجتماعی است که رابط بین فشار و بیماری های روانی است.

فرایند مقابله[۸۱] عمدتاً به تلاش های شناختی و رفتاری فعالانه یا منفعلانه در پاسخ به شرایط استرس زا گفته می شود و به منظور تسلط یافتن بر چالش ها و کاهش آثار منفی آن ها است. مقابله به بازسازی رویدادها و سازگاری بهتر با شرایط جدید کمک می کند (سامسون، سیام و لاویگن[۸۲]، ۲۰۰۷)؛ بنابراین روش های مقابله­ای برای سازگاری و تطابق با شرایط جدید لازم و ضروری است.

از دیدگاه فلکمن[۸۳] (۱۹۸۴) و لازاروس[۸۴] (۱۹۹۳) سبک مقابله ای به تلاش های رفتاری و شناختی برای مدیریت، پیشگیری و کاهش استرس گفته می شود. این نظریه پردازان دو روش عمده ی مقابله با استرس را شناسایی کرده اند که عبارت اند از: مقابله های متمرکز بر مسئله که فعالیت های مستقیم مبتنی بر خود و محیط را در جهت رفع یا تغییر شرایطی که به عنوان تهدید ارزیابی می شوند و مقابله های متمرکز بر هیجان، شامل فعالیت ها یا افکاری که برای کنترل احساسات نامطلوب ناشی از شرایط استرس زا استفاده می شوند را دربرمی گیرد.

راهبردهای مقابله[۸۵] بیان کننده تلاش افراد در برابر اوضاع تنیدگی زای زندگی هستند و شامل سه سبک اصلی مسئله مدار، اجتناب مدار و هیجان مدار می باشند. بعد مشخصه سبک مسئله مدار، عملکرد مستقیم برای کاهش استرس ها است و سبک مقابله اجتناب مدار که ویژگی اصلی اش، اجتناب از مواجهه با عوامل استرس است و سبک مقابله­ای هیجان مدار راهبرد شناختی­ای هست که حل یا حذف عامل استرس زا را با دادن معنی جدید به تأخیر می اندازد (اندلر[۸۶]، ۱۹۹۶).

یکی از چشم اندازهای غالب پژوهشی در حوزه روان شناسی دین، سلامتی و بهزیستی، الگوی مقابله دینی[۸۷] است. مقابله دینی شکلی از مقابله است که با کاربرد فنون شناختی و رفتاری در مواجهه با رویدادهای تنیدگی زای[۸۸] زندگی، ریشه در دین و معنویت دارد (تیکس و فرازیر[۸۹]، ۱۹۹۸). این الگوی نظری اعمال دینی را در غالب یک الگوی مقابله ای در نظر می گیرد که به عنوان یک عامل میانجی بر سلامتی تأثیر می گذارد. به عبارت دیگر، عقاید و اعمال دینی در قالب شیوه های خاصی از مقابله دینی نمایان می شوند و به طور مستقیم بر سلامتی فرد در موقعیت های تنیدگی زای روانی- اجتماعی تأثیر می گذارند. پارگامنت[۹۰] (۲۰۰۲) و لویس، ملت بای و دی[۹۱] (۲۰۰۵) بر این باور هستند که الگوی مقابله دینی بهتر می تواند ارتباط بین دین داری و بهزیستی روان شناختی را تبیین کند. این فرایند پیچیده و مستمر که به واسطه آن، دین بازندگی افراد پیوند می خورد، به افراد فرصت می دهد تا با فشارهای روانی مقابله کنند.

پارگامنت، اسمیت، کوئینگ و پرز[۹۲] (۱۹۹۸) مدل دوعاملی الگوهای مقابله دینی مثبت و منفی را ارائه کرده اند؛ الگوی مقابله دینی مثبت[۹۳] که ارزیابی دینی نیکوکاری[۹۴]، مقابله جمعی دینی[۹۵]، تسلیم شدن فعال دینی[۹۶]، تمرکز دینی[۹۷]، بخشش دینی[۹۸]، ارتباط معنوی[۹۹]، مشخص کردن مرزهای دینی[۱۰۰]، جستجوی حمایت معنوی[۱۰۱]، کمک دینی[۱۰۲]، نو کیشی و جهت گیری دینی[۱۰۳] را دربرمی­گیرند، ناشی از یک احساس ارتباط ایمن باخدا، احساس معنویت، اعتقاد به وجود معنا در زندگی و احساس تعالی روحی و معنوی است. درحالی که الگوی مقابله دینی منفی[۱۰۴] که از ارتباط شکننده باخدا، دیدگاه نومیدانه نسبت به دنیا و کشمکش دینی برای یافتن معنا در زندگی ناشی می شود، شامل ارزیابی مجدد خدای تنبیه گر[۱۰۵]، ارزیابی مجدد پلیدی[۱۰۶]، ارزیابی مجدد قدرت خدا[۱۰۷]، طفره روی دینی[۱۰۸]، تقاضای شفاعت مستقیم[۱۰۹]، نارضایتی معنوی[۱۱۰] و نارضایتی دینی بین فردی[۱۱۱] است.

انواع سبک های مقابله و مادران کودکان ناتوان

تولد کودک استثنایی به همراه خود مشکلات جدید و مضاعف را برای والدین این کودکان به دنبال دارد، در چنین خانواده هایی درخواست های جدیدی برای والدین به واسطه ی نیاز به بستری شدن، مراقبت های پزشکی و نیازهای مراقبتی، آموزشی و توان بخشی کودک، ایجاد می شود و این عوامل به نوبه ی خود می تواند فرایند سازگاری و بهزیستی والدین را تحت تأثیر قرار دهد و پیامدهایی همچون تنیدگی[۱۱۲] را به دنبال داشته باشد (پاستر، برندوین و والش[۱۱۳]، ۲۰۰۹).

جهت گیری مذهبی نقش مهمی در زندگی مادران دارای کودکان ناتوان دارد. خباز و همکاران (۱۳۹۰) در پژوهشی نشان دادند که باورهای مذهبی خصوصاً مذهب گرایی و ارزنده سازی مذهبی نقش مهمی در پیش بینی سبک مقابله مسئله محور در مادران دارای کودک ناتوان ذهنی نسبت به مادران دارای کودک بدون ناتوانی ذهنی دارند.

تاب آوری و سبک های مقابله

استمسما، هیجر و استالن[۱۱۴] (۲۰۰۶) دریافتند که آموزش تاب آوری می تواند استفاده از راهبردهای فعال، جستجوی حمایت اجتماعی، خود دلگرم سازی و افکار مثبت را در بین افراد افزایش و راهبردهای کنار آمدن منفی مانند واکنش های افسردگی، راهبردهای منفعلانه و اجتنابی را کاهش می دهد و باعث کاهش افسردگی می شود. در پژوهش دیگری استینهارد و ودلبیر[۱۱۵] (۲۰۰۸) به این یافته رسیدند که برنامه افزایش تاب آوری، باعث افزایش راهبردهای مقابله ای مؤثرتر، افزایش عوامل حفاظتی مانند عواطف مثبت، اعتمادبه نفس و خود رهبری و کاهش عواطف منفی، استرس و افسردگی می شود.

نونه و هستینگز[۱۱۶] (۲۰۰۹) نیز در پژوهشی دریافتند که ایجاد تاب آوری از طریق ایجاد پذیرش روان شناختی، باعث کاهش استرس کاری و افزایش سلامت روانی کارکنان و معلمانی که با افراد کم توان ذهنی در تعامل بودند، می شود.

بنابراین، تاب آوری تا حدی، ویژگی شخصی و تا حدی نیز نتیجه تجربه های محیطی افراد است ولی انسان ها قربانی محیط یا وراثت خود نیستند و می توان واکنش افراد را در مقابل استرس، رویدادهای ناخوشایند و دشواری ها تغییر داد به طوری که علاوه بر پایداری در برابر آسیب ها و شرایط تهدیدکننده، شرکت فعال و سازنده در محیط پیرامون خود داشته باشند و همان طور که گفته شد می توان ویژگی تاب آوری را یاد داد و تقویت کرد. ازآنجایی که تاب آوری با سبک های مقابله­ای فعال رابطه مستقیم دارد، پس می­توان نتیجه گرفت که با افزایش تاب آوری، می توان راهبردهای مقابله هایی فعال را جایگزین راهبردهای منفعلانه کرد و درنتیجه باعث کاهش استرس و عواطف منفی شد.

بخش دوم: بی ثباتی ازدواج[۱۱۷] یا احتمال وقوع طلاق[۱۱۸]

ازدواج یک پیمان مقدس است که تقریباً در میان تمام اقوام و ملل و تمام زمان ها و مکان ها وجود داشته است، به طوری که بیشتر ادیان بر این سنت دیرینه و نیاز زن و مرد تأکید داشته اند و تمامی زوجین خواهان ثباتی در ازدواج خود می باشند؛ ثبات ازدواج، فقدان مشکلات زناشویی نیست، بلکه حضور شور و اشتیاق، صمیمیت و تعهد است که ازدواج را سالم و بی عیب حفظ می کند تا اینکه علل طبیعی مانند مرگ یکی از همسران موجب فروپاشی آن شود (سانتراک[۱۱۹]، بی تا؛ ترجمه فیروز بخت، ۱۳۸۴).

بی ثباتی ازدواج همراه مفاهیمی مانند ازهم پاشیدگی زناشویی[۱۲۰]، قطع روابط زناشویی[۱۲۱]، طلاق[۱۲۲]، کیفیت زناشویی پایین و ترک ازدواج، استفاده شده است (بروان، سنتز، نوک و رایت[۱۲۳]، ۲۰۰۶). می توان گفت که این موارد درعین حال که به هم مرتبط اند، مفاهیم متمایزی هستند. ازهم پاشیدگی زناشویی عمل قانونی انحلال یک ازدواج را به واسطه طلاق یا جدایی دائمی، تعیین می کند. به عبارت دیگر قطع روابط زناشویی، دربرگیرنده ازهم پاشیدگی عمدی از طریق طلاق یا جدایی و ازهم پاشیدگی غیر عمد از طریق مرگ است. کیفیت زناشویی پایین نیز، در مقایسه ارزش یابی کیفی از ازدواج سالم مشخص می شود. کیفیت زناشویی پایین درواقع درجه پایینی از سازگاری، رضایت پایین، ناخشنودی در یک رابطه و شاید عملکرد نابسنده زوج را نشان می دهد. کیفیت زناشویی پایین لزوماً بر تمایل بالا برای طلاق، جدایی یا ترک کردن رابطه دلالت نمی کند (بوث و ادوارز، ۱۹۸۵).

مفهوم بی ثباتی ازدواج

این اصطلاح برای مشخص کردن گرایش یک زوج به انحلال ازدواج دلالت دارد. بی ثباتی ازدواج در این تعریف دربرگیرنده سه حالت است که عبارت اند از: ۱- یک وضعیت عاطفی (من چه احساسی درباره ازدواجم دارم).۲- نگرانی های شناختی رابطه (من چه فکری درباره چگونگی نتیجه احساسم می کنم یا پشت احساس من چه فکری وجود دارد؟). ۳- اعمال معین (من واقعاً درنتیجه احساسم و افکار متعاقب آن دست به چه اعمالی می زنم؟) (وایت، لوو و لوین[۱۲۴]، ۲۰۰۹).

در تعریفی دیگر، مفهوم بی ثباتی ازدواج به عنوان گرایش زوج به طلاق اشاره دارد که این موضوع شامل دو حالت است:۱- حالت شناختی (فکر کردن درباره این موضوع که آیا ازدواجشان در وضعیت دشواری قرار دارد یا فکر به وقوع پیوستن طلاق)۲- حالت رفتاری (عملی که فرد درنتیجه احساسش و یا گفتگو با همسرش درباره طلاق انجام می دهد). درواقع بی ثباتی ازدواج زمانی مطرح است که یک عضو از زوج یا هر دو عضو زوج، درباره طلاق یا جدایی می اندیشند و یا اعمالی را انجام می دهند که به پایان رساندن ازدواج، گرایش دارد (بوث و ادوارز، ۱۹۸۵؛ بروان و همکاران، ۲۰۰۶).

به طورکلی مفهوم بی ثباتی ازدواج به عنوان قطب منفی از یک پیوستاری که تداوم و پیوستگی ازدواج را نشان می دهد، دیده می شود. اگر یک ازدواج باثبات و پایدار نیروهای زیادی دارد که هر عضو زوج را ملزم به باهم بودن می کند، یک ازدواج ناپایدار و بی ثبات نیروهای زیادی دارد که هر عضو زوج را در جهت جدا شدن از هم سوق می دهد (بوث، جانسون و ادوارز، ۱۹۸۳).

عوامل مؤثر بر ثبات ازدواج یا بی ثباتی ازدواج

در ازدواج های باثبات زن و شوهر پیوسته همدیگر را تمجید می کنند، لحن مثبت آن ها در صحبت هایشان با یکدیگر و در مورد یکدیگر، زندگی مشترکشان را پیش می برد، طرفین یکدیگر را دوست خود می دانند و در هنگام استرس و بروز مشکلات از یکدیگر حمایت می کنند، هیچ یک از طرفین اصراری برای قبضه ی قدرت ندارند و در این مورد معتقد به وجود تساوی هستند و همچنین زن و شوهرها در ازدواج های موفق باهم مشکلات را حل می کنند و در هنگام بروز اختلاف، هیجانشان را کنترل و باهم مصالحه می کنند (سانتراک، بی تا؛ ترجمه ی فیروزبخت، ۱۳۸۴).

به اعتقاد حسینی بیرجندی (۱۳۸۰) تشابهاتی برای ازدواج لازم است ازجمله: ۱- هوش: اگر بهره هوشی و نه تحصیلات زوجین در یک ردیف یا نزدیک به هم باشد ثبات ازدواج بیشتر است.۲- ارزش ها: اگر زن و شوهر درباره ی مسائل عقیدتی و مذهبی و ارزش های زندگی خانوادگی وحدت نظر نداشته باشد وجود اصطکاک میان آن ها حتمی است.۳- علایق: اگر زن و شوهر در بسیاری از زمینه ها علایق مشترک داشته باشند، بی ثباتی ازدواج کمتر است.۴- توقع از نظامات خانوادگی: زن و شوهر باید درباره وظایف و مسئولیت های یکدیگر در رابطه زناشویی وحدت نظر داشته باشند. طرز فکر افراد در این زمینه به دو نوع تقسیم می شود. بعضی از افراد در مورد وظایف و مسئولیت های زن و شوهر به طور سنتی فکر می کنند. بدین معنا که مدیریت داخلی منزل به عهده ی زن است و مرد نیز به عنوان مدیر بیرونی منزل، یا نان آور خانواده تلقی می شود. فردی که در این زمینه به طور سنتی فکر می کند باید با فردی ازدواج کند که با او هم فکر است اما در حال حاضر عده ای معتقد به تساوی حقوق بین زن و مرد هستند و وظایف و مسئولیت های مشابهی نیز برای آنان قائل می شوند. اختلافاتی که می تواند باعث عدم ثبات زندگی زناشویی شوند عبارت اند از: ۱- میزان انرژی: اختلاف در میزان انرژی زن و شوهر در زمینه های مختلفی ازجمله معاشرت های اجتماعی، فعالیت های مذهبی، فعالیت مربوط به خانه و تفریحات نمایان می شود. ۲- عادات شخصی: وقتی زن و شوهر عادت های شخصی متفاوتی داشته باشند ازجمله وقت شناسی، نظم و ترتیب و مسئولیت پذیری. ۳- مهارت های کلامی: اگر یکی از زن و شوهر علاقه مند به گفتگو و دیگری خواهان سکوت باشد استرس فراوان ایجاد می شود. از عوامل دیگر در ایجاد بی ثباتی ازدواج خست، عصبانیت، دورویی، دروغ، پنهان کاری، پرخاشگری، خشونت، لجاجت، خودبینی و تحقیر دیگری و بی انضباطی می توان اشاره کرد. همچنین به نظر می رسد وضعیت نامساعد اقتصادی، عدم رضایت از مسائل جنسی، مشکلات روان شناختی زوجین و داشتن تصورات خیالی و کمال گرایانه از زندگی مشترک، در سازش با وظایف و مسئولیت های زندگی زناشویی اخلال ایجاد می کند و نهایتاً منجر به ناسازگاری می شود.

عکس مرتبط با اقتصاد

فرایند تحول و تکوین خانواده در طول زمان و ارتباط آن با تغییرات رضایت زناشویی

دووال و میلر[۱۲۵] (۱۹۸۵) فرایند تحول و تکوین خانواده را به ۸ مرحله تقسیم می کنند.

این مراحل عبارت اند از:

  1. زوج های بدون فرزند
  2. خانواده های بچه دار که در آن ها کودک رشد کمتر از ۳۰ ماه دارد.
  3. خانواده هایی با بچه های پیش دبستانی که بزرگ ترین کودک آن ها دو سال و نیم تا ۶ سال دارد.
  4. خانواده هایی با بچه های مدرسه رو که کودک ارشد خانواده بین ۶ تا ۱۳ سال دارد.
  5. خانواده هایی با بچه های نوجوان که بزرگ ترین کودک ۱۳ تا ۲۰ سال دارد.
  6. خانواده هایی که جوانان آن ها جدا می شوند. این مرحله با عزیمت اولین بچه از خانه شروع می شود و با رفتن آخرین آن ها خاتمه می یابد.
  7. والدین میان سال، از هنگامی که فرزندان آن ها منزل را ترک کرده اند تا زمان بازنشستگی.
  8. مرحله تعهدات اعضای خانواده، مرحله بازنشستگی تا مرگ.

طبق این دیدگاه، بسیاری از خانواده ها باوجود هرگونه ساختار یا ترکیبی که دارند، رویدادها و مراحل قابل پیش بینی خاصی را پشت سر می گذارند. هر مرحله بر اثر رویداد خاصی حادث می شود، رویدادی که مستلزم تغییر و سازگاری مجدد با آن رویداد است. این مراحل می توانند به خاطر تغییر در ساخت ترکیبی خانواده روی دهند یا ممکن است درنتیجه یک تغییر اساسی در فرایند خود پیروی اعضا (رفتن به مدرسه، ورود به دنیای جوانی، بازنشستگی) حادث شوند. ویژگی نظام خانواده در هنگام پیشرفت عبارت است از: تداوم و تغییر در برخی موارد به صورت منظم، تدریجی و مداوم هستند. در سایر موارد امکان دارد ناگهانی، ناراحت کننده و ناپیوسته باشند. در هر دو وضعیت لازم است که سازمان کلی نظام متحمل تغییر و تحولاتی شود. برای مثال ممکن است خانواده ناگهان دچار رویدادهای فاجعه بار و غیرمنتظره شود. این بحران ها جریان تحولی عادی خانواده را بر هم می زنند و ناگزیر باعث تغییرات ارتباطی میان اعضای خانواده می شوند (گلدنبرگ و گلدنبرگ، بی تا؛ ترجمه حمید رضا حسین شاهی برواتی، سیامک نقش بندی و الهام ارجمند، ۱۳۸۸).

به طورکلی طبق این دیدگاه روابط خانوادگی به مرورزمان پیچیده تر می شوند و این در حالی است که خانواده ها نیازها و تمایلات مختلفی در مراحل مختلف چرخه زندگی دارند. در سال های اولیه (قبل از پدر و مادر شدن) شادی بالایی وجود دارد که در اواسط سال های ازدواج (سال های پدر و مادر شدن) این امر کاهش می یابد و در سال های آخر (پس از پدر و مادر شدن) باز افزایش می یابد. داشتن کودک به کاهش میزان رضایتمندی زناشویی در سال های اولیه منجر می شود، درحالی که وقتی بار کار سخت کاهش می یابد و مسئولیت های والدینی کمتر شوند، این دو باعث افزایش رضایتمندی زناشویی در سال های پایانی ازدواج می شوند (پلگ[۱۲۶]، ۲۰۰۸).

خشنودی زناشویی با تولد فرزندان سیر نزولی می یابد و زنان بیشتر از مردان از آن تأثیر می پذیرند. شلزینگر[۱۲۷] (۱۹۸۳) بر اساس مطالعات خود روی ۱۲۹ زوج که حداقل ۱۵ سال از ازدواجشان گذشته و صاحب یک فرزند بودند، به این نتیجه رسید که: میزان خشنودی زناشویی دارای یک افت پیوسته در دوران پس از ماه عسل است و ۲- خشنودی زناشویی به صورت منحنی U شکل می­باشد که اوج آن در سال های آغازین و قعر آن هنگام تولد کودکان است و هنگامی بهبود پیدا می کند که بچه ها خانه را ترک کرده باشند.

پیامدهای اختلافات زناشویی والدین در کودکان:

وجود تعارض و کشمکش در رابطه زناشویی، زن و مرد و کل خانواده را متحمل تنش و فشار شدیدی می کند. نحوه ی واکنش زن و مرد به درگیری های زناشویی متفاوت است. به نظر می رسد ازآنجایی که برای زنان داشتن ارتباط عاطفی و صمیمیت اهمیت فراوانی دارد پس از اختلافات زناشویی تا مدت ها به مسئله فکر می کنند و مرتباً آن را در ذهن خود مرور می کنند. از طرف دیگر مردان حساسیت کمتری به گرمی و صمیمیت در روابط زناشویی نشان می دهند؛ بنابراین، مردان، احتمالاً کمتر در تعارضات زناشویی متأثر می شوند و بیشتر به استقلال و رشد شخصی اهمیت می دهند. درحالی که زنان بیشتر از فرازوفرودهایی که در زندگی به وجود می آید متأثر می شوند؛ اما درمجموع مسلم این است که اختلافات زناشویی کل خانواده را درگیر می کند و مخصوصاً بیش از همه فرزندان را تحت تأثیر قرار می دهد (مهدی خان، ۱۳۸۲).

بر اساس پژوهش مازیک و می یر[۱۲۸] (۲۰۱۰) تعارض زناشویی والدین در کوتاه مدت سبب ایجاد مشکلات تحصیلی کودکان و مشکلات درون نمود در آن ها می شود و در بلندمدت احتمال سوء مصرف مواد و ازدواج زودهنگام آن ها که جدایی های زودهنگام را در پی دارد، در آن ها افزایش می دهد. درحالی که زندگی با مادر به تنهایی و یا حتی زندگی با مادر و ناپدری البته درصورتی که تعارض و اختلافی وجود نداشته باشد با مشخصه های بهزیستی بیشتری همراه است.

آبلو[۱۲۹] و همکاران (۲۰۰۹) معتقدند، بسیاری از کودکان خود را در تعارضات زناشویی والدین مقصر می دانند دچار اختلالات درون نمود (افسردگی و اضطراب) می شوند. در بسیاری از موارد تعارضات و درگیری های والدین و نارضایتی زناشویی آن ها سبب کاهش منابع روانی و اجتماعی و عدم توانایی آن ها در به وجود آوردن جوی گرم و مطمئن در خانواده می شود و چنان قابلیت های روانی و مهارت های فردی و اجتماعی والدین را تضعیف می کند که دیگر والدین توانایی حفظ بهزیستی خانواده را نخواهند داشت و بنابراین پیش از آنکه طلاق اتفاق بیفتد، سلامت روحی و روانی فرزندان به شدت تحت تأثیر قرار می گیرد (استروچن[۱۳۰]، ۲۰۰۵).

اختلافات زناشویی به دلیل شرایط ناآرامی که در کل محیط خانواده ایجاد می کند سبب ایجاد خلق منفی و انواع اختلالات درون نمود در کودکان خردسال می شود. در چنین وضعیتی کودکان خردسال اغلب اوهام و پندارهای ترسناکی را تجربه می کنند، احساس تنها ماندن دارند و مایل هستند واقعیت وضع خانواده را نادیده بگیرند. والدین به دلیل تنشی که خوددارند، اغلب نمی توانند کودکان را امیدوار و کمکشان کنند تا وضع موجود را درک کنند. کودکان بزرگ تر نیز احساس درماندگی می کنند، قدرت تفکر و مقابله خود را از دست می دهند و حتی نشانه های روان تنی بروز می دهند که نشانگر اضطراب آن ها است. درنهایت این قبیل کودکان در مقابل عوامل فردی و اجتماعی آسیب پذیر خواهند شد لذا تاب آوری در آن ها شکل نمی گیرد (اسوین[۱۳۱]، ۲۰۱۱).

می توان بیان داشت که پدر و مادر باید به ارضای نیازهای عاطفی، روانی و جسمانی کودک پرداخته و شرایط را طوری آماده کنند که فرزند، خاطرات خوب و تصویر مثبتی از زیستن و برقراری ارتباط با دیگران پیدا کند. والدین و اطرافیان کودک هرگاه خواسته های طبیعی و نیازهای اساسی کودک را تأمین نکنند، عمل کودک آزاری اتفاق افتاده است و ازآنجایی که یکی از حقوق کودک داشتن محیط امن و آرام در خانه است پس مشاجره ی والدین با یکدیگر به نوعی کودک آزاری ناآگاهانه است. پدر و مادر کودک همان طور که حق تنبیه بدنی او را ندارند، نباید او را به لحاظ روحی و روانی مورد آزار قرار دهند. زمانی که پدر و مادر بر سر کوچک ترین مسائل جلوی چشم کودکان خود باهم مشاجره کرده و اوضاع خانواده را متشنج می کنند به مرورزمان آثار سوء و منفی بر فرزندانشان بر جای می گذارد.

جدول ۳ – ۲، تحقیقات انجام شده در مورد بی ثباتی ازدواج در ایران و خارج از کشور

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

متغیر رابطه با بی ثباتی ازدواج سال شهر/کشور تعداد عنوان پژوهش
سبک دلبستگی اضطرابی دوسویه مثبت ۱۳۸۹ تهران ۱۵۰ نفر (۸۷ مرد و ۶۳ زن) بررسی ارتباط بین سبک های دلبستگی و میزان بی ثباتی ازدواج در زنان و مردان متأهل
فرسودگی زناشویی مثبت ۱۳۹۰ فلاورجان از هر گروه (کنترل و آزمایش) ۲۰ نفر اثربخشی بازآموزی اسنادی در کاهش فرسودگی زناشویی و احتمال وقوع طلاق در زوجین متقاضی طلاق
تأثیر مشاوره منفی ۱۳۸۹ اصفهان از هر گروه آموزش ۱۵ نفر مقایسه فرایند داوری خانواده و مشاوره در کاهش میل به طلاق در زوج های متقاضی طلاق شهر اصفهان
اثربخشی رویکردهای ارتباطی ستیر و تجربی ویته کر منفی ۱۳۸۹ کرج دو گروه آموزشی که هرکدام ۸ نفر بودند و یک گروه ۸ نفر کنترل مقایسه اثربخشی رویکردهای ارتباطی ستیر و تجربی ویته کر در کاهش احتمال وقوع طلاق در زوج های متعارض در آستانه طلاق
زندگی مشترک قبل از ازدواج مثبت ۲۰۱۲ آمریکا ۱۴۸۳ مرد و۲۰۰۳ زن هم خانگی پیش از ازدواج و انحلال ازدواج: یک بررسی از ازدواج های اخیر
برنامه آموزشی برای زوج ها منفی ۲۰۱۰ آلمان ۱۰۱ زوج پیشگیری از بی ثباتی و آشفتگی ازدواج. بررسی نتایجی از ۱۱ سال پیگیری طولی
شرایط غیراستاندارد کار (نوبت شب زنان) مثبت ۲۰۱۰ آمریکا ۲۸۹۳ زوج کار غیراستاندارد و بی ثباتی ازدواج: شواهدی از بررسی طولی شهروندان جوانان

با توجه به جدول ۳-۲ بی ثباتی ازدواج با فرسودگی زناشویی (شریفی، کارسولی و بشلیده، ۱۳۹۰) و شرایط غیراستاندارد کاری (کلیل، زیول- گواست، لوین و اپستین[۱۳۲]، ۲۰۱۰) سبک دلبستگی اضطرابی دوسویه (نظری، صاحبدل و اسدی، ۱۳۸۹) و زندگی مشترک قبل از ازدواج (مانینگ و کوهن[۱۳۳]، ۲۰۱۲)، رابطه مثبتی دارد. در میان کوهبیتورها[۱۳۴]، تعهد زناشویی در قبل از زندگی مشترک بدون ازدواج (برنامه ی مشخص و یا تعاملی برای ازدواج) به خطرات پایین تر بی ثباتی ازدواج گره خورده است. از سوی دیگر برنامه های آموزشی برای زوج ها در آلمان (هالگ و ریچر[۱۳۵]، ۲۰۱۰) و رویکرد ستیر و ویته کر (جعفری، ثنایی ذاکر، پاشا شریفی و کرمی، ۱۳۸۹) و مشاوره (علی مردانی، فاتحی زاده، جلالی و باغبان، ۱۳۸۹) برای زوجین متقاضی طلاق در ایران به کاهش بی ثباتی ازدواج انجامیده است.

بنابراین، زندگی های زناشویی که به دلیل عدم شباهت ها و عدم انعطاف پذیری میان زن و شوهر در مسائل مختلفی چون ارزش ها، میزان هوش، میزان انرژی، اختلاف در دیدگاه ها، خلق وخوی و علایق دچار تزلزل و نابسامانی می گردد و احتمال وقوع طلاق یا جدایی در مورد آن ها زیاد می شود. این جدایی طبق تحقیقات اثرات سوء زیادی بر خانواده و به ویژه کودکان می گذارد طلاق چیزی بیش از یک چالش موقتی برای کودکانی است که پایان زندگی مشترک پدر و مادرشان را تجربه می کنند. التزام پدر و مادر به ادامه زندگی مشترک در کودک حس بودن، تعهد و تعلق به وجود می آورد. وقتی طلاق والدین این احساس را از بین می برد، اضطراب وجود کودک را در برمی گیرد و درنتیجه بهزیستی کودک و توانایی او را برای کنار آمدن با دنیا و برقراری ارتباط با دیگران محدود می کنند؛ اما با آموزش مهارت های مختلف برای افزایش رضایت زناشویی و کاهش تعارضات و اختلافات زناشویی می توان تا حد بسیاری از فراوانی وقوع طلاق جلوگیری کرد.

بخش سوم: بهزیستی روان شناختی

امروزه دیدگاه جدیدی در علوم وابسته به سلامت به طور اعم و در روان شناسی به طور اخص در حال شکل گیری و گسترش است. در این دیدگاه علمی تمرکز بر روی سلامتی و بهزیستی از جنبه ی مثبت، توضیح و تبیین ماهیت بهزیستی روان شناختی می باشد (ریف وسینگر، ۱۹۹۸).

مفهوم بهزیستی روان شناختی

بهزیستی مفهوم کلیدی و اصلی تفکر گسترده ای است که شامل رضایت معمولی فرد از زندگی، احساسات مثبت و فقدان احساس منفی می باشد. اولین مؤلفه ی آن یک قضاوت شناختی درباره ی این است که زندگی فرد چه طور می گذرد، مؤلفه بعدی شادکامی فرد در سطوح تجارب شخصی است (داینر، اویشی و لوکاس[۱۳۶]، ۲۰۰۳).

مفهوم بهزیستی شخصی به انواع ارزیابی های گوناگون (مثبت و منفی) افراد از زندگی شان اشاره دارد که شامل ارزیابی های شناختی و فکری (مانند رضایت از زندگی، رضایت شغلی، علائق و تعهدات) و واکنش های عاطفی به حوادث زندگی (مانند لذت ها، شادی ها، غم ها و دل تنگی ها) می باشد؛ بنابراین بهزیستی روان شناختی اصطلاحاً چیزی است که برای ارزیابی گوناگونی که مردم از زندگی خود، اتفاقاتی که برای آن ها می افتد، جسم و ذهنشان و شرایط محیطی که در آن زندگی می کنند، دارند. بهزیستی روان شناختی به درک افراد از زندگی خودشان در حیطه رفتارهای هیجانی و عملکردهای روانی و ابعاد سلامت روانی تعریف شده است. تحقیقات در مورد بهزیستی روان شناختی قلمروهایی از شخصیت، انگیزش و عامل های شناختی (ادراک، اعتمادبه نفس، خوش بینی) را نشان داده است که همه ی این عوامل در رضایتمندی افراد از زندگی مشارکت دارند (داینر،۲۰۰۶).

ویژگی های مهم روانی که فرد واجد سلامت می بایست از آن برخوردار باشد، احساس بهزیستی یا رضایتمندی است. احساس بهزیستی اصطلاحاً این گونه تعریف می شود: احساس مثبت و احساس رضایتمندی عمومی از زندگی که شامل خود و دیگران در حوزه های مختلف است. احساس بهزیستی هم دارای مؤلفه های عاطفی و هم مؤلفه های شناختی است. افراد با بهزیستی بالا به طور عمده ای هیجانات مثبت را تجربه می کنند و از حوادث و وقایع پیرامون خود ارزیابی مثبتی دارند، درحالی که افراد با بهزیستی روان شناختی پایین، حوادث و موقعیت زندگی شان را نامطلوب ارزیابی می کنند و بیشتر هیجانات منفی نظیر اضطراب، افسردگی و خشم را تجربه می کنند (می یرز و داینر[۱۳۷]، ۱۹۹۵). علاوه بر این افرادی که سطوح بالای بهزیستی را تجربه می کنند به طور متوسط بیشتر قابل اعتماد هستند و همکاری بیشتری با افراد دیگر دارند (تو و داینر[۱۳۸]، ۲۰۰۸).

بهزیستی روان شناختی را می توان واکنش های عاطفی و شناختی به ادراک ویژگی ها و توانمندی های شخصی، پیشرفت بسنده، تعامل کارآمد و مؤثر با جهان، پیوند و رابطه مطلوب با جمع و اجتماع و پیشرفت مثبت در طول زمان تعریف کرد. این حالت می تواند مؤلفه هایی مانند رضایت از زندگی، انرژی و خلق مثبت را نیز در برگیرد (کارادماس،۲۰۰۷).

کارول ریف (۱۹۹۸) از ترکیب مفاهیم مطرح شده درزمینه ی روان شناسی مثبت، به یک مدل چندوجهی بهزیستی روان شناختی دست یافت که منجر به ساخت مقیاس هایی با عنوان مقیاس های اندازه گیری بهزیستی روان شناختی ریف گردید. مدل بهزیستی روان شناختی ریف دارای شش بعد است که هر یک از ابعاد چالش هایی را در برمی گیرد که هر فرد در هنگام سیر به سوی کمال، یعنی زمانی که می خواهد شایستگی ها و استعدادهای خود را به منصه ظهور برساند، با آن ها مواجه می شود. این شش بعد در ترکیب با یکدیگر بهزیستی پایدار و عمیقی را منعکس می سازند که حاصل تحول مثبت فرد از گذشته تا حال می­باشد، به عبارت دیگر این ابعاد رشد و تکامل دائمی و پیوسته ای را منعکس می سازند که باور به هدفمند و معنادار بودن زندگی، داشتن توانایی برقراری ارتباط با دیگران، توانایی اداره زندگی شخصی و محیط اطراف و احساس خود تعیین گری را در فرد به وجود آورده است. شش وجه بهزیستی روان شناختی عبارت اند:

خودآئینی[۱۳۹] به احساس خود تعیین کنندگی، استقلال و آزادی اطلاق می شود. فردی که بتواند بر اساس افکار، احساسات و باورهای شخصی خود تصمیم بگیرد، دارای ویژگی خودمختاری است. در حقیقت، توانایی فرد برای مقابله با فشارهای اجتماعی، به این مؤلفه مربوط می شود. مؤلفه هدفمندی در زندگی[۱۴۰]، به مفهوم دارا بودن اهداف درازمدت و کوتاه مدت در زندگی و معنادار شمردن آن است. فرد هدفمند نسبت به فعالیت ها و رویدادهای زندگی علاقه نشان می دهد و به شکل مؤثر با آن ها، درگیر می شود. یافتن معنی برای تلاش ها و چالش های زندگی در قالب این مؤلفه قرار می گیرد (ریف، لاو، اسکس و سینگر[۱۴۱]، ۱۹۹۸)، مؤلفه رشد شخصی[۱۴۲] به گشودگی نسبت به تجربیات جدید و داشتن رشد شخصی پیوسته گفته می شود. فردی دارای این ویژگی همواره درصدد بهبود زندگی شخصی خویش از طریق یادگیری و تجربه است (ریف و کی یز، ۱۹۹۵)

تسلط بر محیط[۱۴۳] مؤلفه ی دیگر این مدل به معنی توانایی فرد برای مدیریت زندگی و مقتضیات آن است. لذا فردی که احساس تسلط بر محیط داشته باشد، می تواند ابعاد مختلف محیط و شرایط آن را تا حد امکان دست کاری کند، تغییر دهد و بهبود بخشد. روابط مثبت با دیگران[۱۴۴] یعنی داشتن رابطه باکیفیت و ارضاکننده با دیگران است. افراد با این ویژگی عمدتاً انسان های نوع دوست و توانا در دوست داشتن دیگران هستند و می کوشند رابطه ای گرم بر اساس اعتماد متقابل با دیگران، ایجاد کنند (کی یز، ۲۰۰۲).

مؤلفه پذیرش خود[۱۴۵] به معنی داشتن نگرش مثبت نسبت به خود و زندگی گذشته خویش است. اگر فرد در ارزشیابی استعدادها، توانایی ها و فعالیت های خود در کل احساس رضایت کند و در رجوع به گذشته ی خود احساس خشنودی کند، کارکرد روانی مطلوبی خواهد داشت. همه ی انسان ها تلاش می کنند علی رغم محدودیت هایی که در خود سراغ دارند، نگرش مثبتی به خویشتن داشته باشند، این نگرش پذیرش خود است (هاوسر، اسپرینگر و پودروسکا[۱۴۶]، ۲۰۰۵).

جدول ۴-۲، تحقیقات انجام شده در مورد بهزیستی روان شناختی در ایران و خارج از کشور

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

متغیر نوع رابطه با بهزیستی روان شناختی سال شهر/کشور تعداد عنوان
تاب آوری و امیدواری مثبت ۱۳۹۰ تبریز ۴۰۰ رابطه امیدواری و تاب آوری با بهزیستی روان شناختی در دانشجویان
مؤلفه های بهزیستی معنوی، انگیزش درونی مذهبی، نماز، رضایت از زندگی مثبت ۱۳۸۸ تبریز ۲۵۱ الگوی تحلیل مسیر روابط بین انگیزش درونی مذهبی، نماز، بهزیستی معنوی و کیفیت از زندگی با بهزیستی روان شناختی دانشجویان
حس انسجام مثبت ۱۳۸۹ تهران ۴۰۰(۲۰۰ دختر و ۲۰۰ پسر) بررسی همبستگی بین بهزیستی روانی و حس انسجام در دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی – واحد تهران مرکز
نارسایی هیجانی، اضطراب، افسردگی و درماندگی روان شناختی منفی ۱۳۸۷ تهران ۱۳۶ پسر و ۱۷۰ دختر رابطه نارسایی هیجانی با اضطراب، افسردگی و درماندگی روان شناختی و بهزیستی روان شناختی
سبک مقابله مسئله مدار مثبت ۲۰۰۸ آمریکا ۹۳ استرس روزمره، مقابله و بهزیستی در والدین کودکان اوتیسم: یک رویکرد چند سطحی
حمایت اجتماعی مثبت ۲۰۱۰ آمریکا ­­­­­­­­­­­­____ پدران کودکان بیش فعال: یک بررسی از بهزیستی و حمایت اجتماعی والدین
نارسایی هیجانی، اضطراب، افسردگی و درماندگی روان شناختی منفی ۱۳۸۷ تهران ۱۳۶ پسر و ۱۷۰ دختر رابطه نارسایی هیجانی با اضطراب، افسردگی و درماندگی روان شناختی و بهزیستی روان شناختی

با توجه به جدول ۴-۲ بهزیستی روان شناختی با تاب آوری و امیدواری (بهادری خسروشاهی و هاشمی نصرت آبادی، ۱۳۹۰)، سبک مقابله مسئله مدار (پوتی و اینگرام[۱۴۷]، ۲۰۰۸)، رابطه مثبتی دارد و افرادی که در برابر سختی ها حمایت اجتماعی دریافت می کنند، بهزیستی روان شناختی بالاتری دارند (نف[۱۴۸]، ۲۰۱۰). بنا بر تحقیقات واحدی (۱۳۸۸) بین مؤلفه های بهزیستی معنوی، انگیزش درونی مذهبی، نماز و رضایت از زندگی و بهزیستی روان شناختی دانشجویان رابطه مثبت معناداری وجود داشت. علاوه بر این معنویت نقش بسیار مهمی در بهزیستی روان شناختی ایفا می کرد. همچنین بهزیستی روان شناختی می تواند تغییرات مربوط به حس انسجام را تعیین کند (آقا یوسفی و شریف، ۱۳۸۹). از سوی دیگر، بین نارسایی هیجانی و مؤلفه های آن با درماندگی روان شناختی، اضطراب و افسردگی رابطه مثبت معنادار و با بهزیستی روان شناختی رابطه منفی معنادار وجود دارد (بشارت، ۱۳۸۷).

بنابراین، بهزیستی روان شناختی شامل تمامیت و یکپارچگی در تمام جنبه های فرد است. افراد دارای بهزیستی روان شناختی شرایط خود را با توجه به انتظارات، ارزش ها و تجاربشان ارزش گذاری می کنند. در زندگی افراد دارای بهزیستی روان شناختی، بین هدف های معین و ترسیم شده با رفتار و عملکردشان هماهنگی وجود دارد و درنتیجه فرد از این ارزیابی به رضایت درونی در طی زندگی دست می یابد. درنتیجه بهزیستی روان شناختی جزء روان شناختی کیفیت زندگی است.

بخش چهارم: مادران کودکان کم شنوا

در ابتدا به ارائه تعاریف کم شنوایی، ناشنوایی و شیوع آن پرداخته می شود. سپس به مشکلات خانواده های کم شنوا و درنهایت به تحقیقات پیشین انجام شده در مورد «مادران» که مرتبط با تاب آوری و بهزیستی روان شناختی و رضایت زناشویی بوده است، پرداخته خواهد شد.

تعریف مفهوم کم شنوا و ناشنوا

تعریفی که نورثر و داونز (۲۰۰۲) در مورد آسیب شنوایی ارائه کرده اند، همه ی کودکانی را شامل می شود که کاهش شنوایی آن ها به اندازه­ای است که به نوعی آموزش ویژه نیاز دارند. از­نظر سیف نراقی و نادری (۱۳۸۷) ناشنوا فردی است که با بهره گرفتن از وسایل کمکی یا بدون بهره گیری از آن ها نمی تواند گفتار دیگران را از طریق حس شنوایی بشنود، به عبارت دیگر میزان ناتوانی حس شنوایی این گروه از افراد ۷۰ دسی بل[۱۴۹] یا بیشتر است و لذا از فراگیری زبان پیرامون خود از طریق حس یادشده محروم می شوند و به لحاظ مقاصد آموزشی کم شنوا شخصی است که با بهره گرفتن از وسایل کمکی یا بدون بهره گیری از آن ها در شنیدن گفتارهای دیگران مشکل دارد. به عبارت دیگر میزان ناتوانی حس شنوایی این گونه افراد بین ۶۹-۲۵ دسی بل است. از سوی دیگر میلانی (۱۳۸۵) افراد ناشنوا را، افرادی تعریف می کند که ۹۵ دسی بل از بالاترین حد شنوایی خود را ازدست داده باشند و افراد کم شنوا را افرادی می داند که ۳۰ تا ۹۰ دسی بل از حد شنوایی برخوردارند.

شیوع کم شنوایی

۱۵ تا ۲۶ درصد جمعیت جهان دارای نقص شنوایی هستند، بوبیکو و همکاران (۲۰۰۷) این میزان را در کشورهای جهان سوم بالاتر گزارش کردند. بر اساس گزارش بوبیکو و همکاران از هر ۱۰۰۰ نفر، ۷ نفر دارای کم شنوایی شدید تا عمیق هستند که معمولاً کم شنوایی در آن ها قبل از شکل گیری زبان اتفاق افتاده است. حدوداً یک کودک در ۲۷۰۰ کودک با نقص شنوایی متولد می شود و شیوع این اختلال در سال اول زندگی افزایش می یابد و به حدود یک نفر در ۱۰۰۰ نفر می رسد (هیندلی، ۲۰۰۵).

خانواده های کودکان کم شنوا و مشکلات آن ها

خانواده، در حیات اجتماعی کودک نقش و تأثیر فوق العاده­ای دارد. وظیفه خانواده، مراقبت از فرزندان و تربیت آن ها، برقراری ارتباط سالم اعضا باهم و کمک به استقلال کودکان است، حتی اگر کودک مشکل دار داشته باشد. امروزه خانواده به عنوان نظامی تعاملی و وابسته به هم مطرح می شود که فرد فرد اعضای آن ارتباط متقابل با یکدیگر دارند؛ به گونه ای که هر عاملی بر یک عضو از خانواده اثر گذارد بر دیگر اعضای خانواده و درنهایت بر کل خانواده مؤثر خواهد بود (رایفه و تروگت[۱۵۰]، ۲۰۰۶).

می توان گفت، باوجود یک کودک مشکل دار، معلولیت های کودک، کندی رشد و امکانات ویژه ای که برای مراقبت جسمی و روانی لازم است به همراه سرخوردگی و رؤیاهای بربادرفته، والدین را زیر فشارهای خود می گیرد و موجب بر هم خوردن آرامش و تعادل خانواده می شود. به همین دلیل بسیاری از افرادی که با افراد معلول کار می کنند، به اهمیت خانواده واقف اند و اثر یک کودک معلول را بر پویایی های خانواده درک نموده و بر آن تأکید می کنند.

یکی از عوامل ایجاد استرس در خانواده تولد فرزند معلول است. فرزندانی که ازنظر جسمی یا ذهنی ناتوان هستند استرس خاصی را بر والدین، به ویژه مادر، تحمیل می کنند. مهم ترین مسائل و مشکلات این والدین عبارت اند از: مشکل پذیرش ناتوانی کودک، خستگی ناشی از پرستاری و مراقبت، مسائل مربوط به اوقات فراغت، مشکلات مالی خانواده، مسائل پزشکی و آموزشی و همچنین استرس والدین می تواند به بد عملکردی نظام خانواده و به طورکلی فرزند پروری نامناسب منتهی شود (کوپر، مک لاناهان، میدوس و بروکس- گون[۱۵۱]، ۲۰۰۹). عواملی مانند ویژگی های کودک، روابط بین زن و شوهر، رابطه ی کودک با والدین و ویژگی های محیطی در استرس والدین نقش تعیین کننده دارند (دمپسی، کین، پنل، او ریلی و نیلندس[۱۵۲]، ۲۰۰۹).

در این میان کم شنوایی از مهم ترین علت های ناتوانی در کودکان است. به عقیده ون الدیک[۱۵۳] (۲۰۰۴) تولد و حضور کودکی با نقص شنوایی چالش های منحصربه فرد و متفاوتی را برای خانواده فراهم می کند که احتمالاً ناامیدی، غمگینی، افسردگی، ناباوری و همچنین خشم و درماندگی، احساس گناه، شرم و حقارت را در پی خواهد داشت و افراد چنین خانواده هایی رفتارهای متفاوتی مانند پرخاشگری، گوشه گیری، طرد کنندگی و اجتماع گریزی از خود نشان می دهند.

بیش از نود درصد از کل کودکان کم شنوا در خانواده هایی با والدین شنوا متولد می شوند. برای بیشتر این خانواده ها، فرزندشان نخستین فرد کم شنوایی است که تاکنون دیده اند. پرورش فرزند حتی برای والدین تحصیل کرده طبقه متوسط و دارای فرزند سالم و طبیعی نیز وظیفه سنگین به شمار می رود. از دیدگاه خانوادگی، کم شنوایی پیچیده ترین ضایعه حسی است و والدین را با استرسی دائمی روبه رو می سازد. اغلب مراقبت هایی که در محیط های خارج از خانه، در مراقبت از کودکان دارای نارسایی های رشدی ازجمله کودک کم شنوا به عمل می آید به واسطه کیفیت پایین ارائه خدمات، مشکلاتی را برای خانواده و کودک به وجود می آورد. مراقبت از کودکان در چنین شرایطی، این گروه از افراد را در طول دوران بزرگ سالی در معرض خطر سلامت روانی قرار می دهد (ماسون و ماسون[۱۵۴]، ۲۰۰۷؛ مینزن – در لیم، چو، بوینیسکی و ویلی[۱۵۵]، ۲۰۰۸).

بسیار مشکل می توان همه مسائل والدین کودکان کم شنوا را به همه آن ها عمومیت بخشید اما چهار مشکل عمده والدین شنوای کودکان کم شنوا طبق گزارش خود آنان عبارت بوده است از: آموزش دوری از خطرات، غلبه بر ناامیدی، سر کردن با هیجانات منفی، حمایت از فرزند خود جهت دستیابی به مهارت های زبانی و برقراری ارتباط. در حقیقت می توان سه مورد اول را هم به مورد چهارم نسبت داد که منشأ همه مشکلات مربوط به فرزند کم شنوا است (نوتسون، جانسون و سالیوان[۱۵۶]، ۲۰۰۴).

از میان گروه­های مختلف کودکان استثنایی آنچه در مورد خانواده، والدین و پرورش کودکان کم شنوا وجود دارد، بیشتر مربوط به مشکلاتی است که بسیاری از کودکان کم شنوا در رشد اجتماعی- روان شناختی خود دارند که ما را به شناسایی محیط های خانوادگی نه چندان مطلوب آن ها هدایت می کند (دالزل، نلسون، هایق، ویلیامز و مونتی[۱۵۷]، ۲۰۰۷) و یا رشد زبانی ضعیف بسیاری از کودکان کم شنوا که به شیوه های نادرست تعامل والدین- فرزند نسبت داده می شود (پلسو- ولفسون و اپستین[۱۵۸]، ۲۰۰۵).

تربیت کودک کم شنوا به دلیل مشکلات ارتباطی مشکل تر از کودک شنوا است و والدین کودکان شنوا بیش تر از تنبیه فیزیکی استفاده می کنند (نوتسون و همکاران، ۲۰۰۴). غالباً به نیازهای هیجانی و رفتاری کودکان کم شنوا توجه کمتری می شود و والدین دراین ارتباط با مشکلاتی روبه رو هستند (هاتزمن، موریس-استام، هیمنز وگروتن هویس[۱۵۹]، ۲۰۰۹).

شواهد نشان می دهد که والدین کودکان کم شنوا، به احتمال بیشتری با مشکلات اجتماعی، اقتصادی و هیجانی که ماهیت مخرب و محدودکننده دارند، مواجه می شوند (جکسون، وگنر و تورنبول[۱۶۰]، ۲۰۱۰). آن ها همچنین خاطرنشان کردند که کودکان ناشنوا با ویژگی هایی همچون انزواطلبی، تأخیر در گویایی و حتی ناگویایی کامل، بدبینی و زودرنجی باعث ایجاد مشکلات و آشفتگی های هیجانی و روانی در خانواده ها می شوند که در این میان مادران به خاطر نقش مراقب بیشتر تحت تأثیر این مشکلات و آشفتگی ها قرار می گیرند. آن ها اظهار داشتند بیشترین دغدغه ی والدین کودکان کم شنوا، ابتدا دست وپنجه نرم کردن با خود موضوع ناشنوایی فرزند و سپس بهبود مهارت های گفتاری اوست. ارتباطات اجتماعی این خانواده ها کمتر از خانواده های عادی است و در آن ها مشکلات مربوط به نگهداری از فرزند ناشنوا، با میزان استرس و از هم پاشیدن بهزیستی روان شناختی والدین به خصوص مادر، ارتباط نزدیک دارد.

خانواده های شنوای دارای فرزند کم شنوا میزان استرس بسیار بیشتری نسبت به والدین کم شنوا دارند. احتمالاً مهم ترین عامل در سازگاری این خانواده ها میزان حمایت های اجتماعی است که از دیگران دریافت می کنند (هینترمیر، ۲۰۰۶؛ موست و زایدمن- زایت[۱۶۱]، ۲۰۰۱).

به نظر می رسد مادرانی که حمایت های عاطفی و عملی از سوی خانواده و دوستان دریافت می کنند سازگاری بهتری با وضعیت خود پیدا می کنند. یکی از مهم ترین منابع کمکی، گروه های حمایتی شامل کارشناسان و والدین دارای کودک کم شنوا هستند. برای درک بهتر موضوع به برخی از مشکلات آن ها در زیر پرداخته می شود.

سازگاری خانواده با کم­شنوایی کودک

تشخیص کم شنوایی در یک کودک پیامدهای گوناگونی بر خانواده دارد که کل خانواده را متأثر می کند. هدف اصلی در این موقعیت حفظ تعاملات هنجار و مناسب در محیط خانه است. مسئولیت این کار بر عهده همه اعضای خانواده است. روند سازگاری خانواده با کم­شنوایی فرزند به دنبال برنامه های غربالگری شنوایی در سال های اخیر تغییر بسیار کرده است زیرا والدین از بدو تولد از کم شنوایی فرزند خود آگاه می شوند و فرصت زندگی با یک کودک طبیعی را از دست می دهند (دس جرج[۱۶۲]، ۲۰۰۳؛ کورتزر- وایت و لوترمن[۱۶۳]، ۲۰۰۳).

عموماً پس از شناسایی کم شنوایی کودک، والدین وارد مرحله سوگواری و غم می شود و غم کم شنوایی فرزندشان را به مثابه غم از دست دادن یک کودک «کامل» و یک زندگی «هنجار» برای او و کل خانواده در نظر می آورند. نخستین مرحله انکار والدین است که تصور می کنند تشخیص اشتباه بوده است. سپس به دنبال درمان های مختلف می افتند و کودک را از یک متخصص به متخصص دیگر می برند. پس ازآن وارد مرحله خشم، غم و تأسف، احساس گناه و ناامیدی می شوند. مراحل سوگواری طبیعی و برای والدین سودمند است و در افراد مختلف باشخصیت های مختلف بسیار متفاوت است (هاو[۱۶۴]، ۲۰۰۶؛ ون الدیک و همکاران، ۲۰۰۴). باید تأکید نمود این احساسات والدین گذرا است. پس از رفع شوک های اولیه، والدین تلاش می کنند اطلاعات بیش تری در مورد کم شنوایی به دست آورند و با کم­شنوایی فرزند به گونه ای کنار آیند (هینترمیر، ۲۰۰۶). تنها پس از پذیرش کامل کم شنوایی فرزند است که والدین به تدریج برای فرزندشان ارزش قائل می شوند، او را به خاطر خودش دوست دارند و تلاش می کنند زندگی خود را به گونه ای تغییر دهند که بتوانند نیازهای ویژه فرزندشان را برآورده کنند.

توانایی مادر در کنار آمدن با کم­شنوایی فرزند، زندگی کودک را به طرق مختلفی متأثر می کند. مادرانی که اعتماد و اطمینان بیش تری به خود دارند، فرزندشان در سال های بعد پیشرفت تحصیلی بهتری دارند. برای این که کودک کم شنوا کودکی هنجاری را پشت سر بگذارد نیازمند آن است که والدینش موضوع کم شنوایی او را بپذیرند. درواقع به ندرت قوانینی قابل تعمیم به همه کودکان کم شنوا در مورد نوع آموزش، توان بخشی و غیره وجود دارد. نگرش والدین نسبت به فرزند کم شنوای خود اثرات مهمی بر پیشرفت تحصیلی آتی و رشد هیجانی و اجتماعی او دارد و کودک کم شنوا باید مانند کودکان شنوا با والدین خود تعامل داشته باشد و تجربیاتی مشابه کسب کند (آرام، موست و مایافیت[۱۶۵]، ۲۰۰۶).

ناهماهنگی بین والدین در خانواده

بسیاری از والدین کودکان کم شنوا در ارتباط با تربیت و آموزش انضباط و بایدها و نبایدها به فرزند کم شنوای خود دچار مشکل اند. این وضعیت به ویژه در خانواده هایی به چشم می خورد که مادر بسیار بیشتر از پدر درگیر مسائل فرزند کم شنوای خود است.

یکی دیگر از مسائل والدین مربوط به تصمیم گیری هایی نظیر انتخاب روش ارتباطی، نوع مدرسه، نوع سمعک و غیره در ارتباط با فرزند کم شنوای خود است. ناهماهنگی بین تصمیم های اتخاذشده توسط والدین گاه اشکالاتی ایجاد می کند. از سوی دیگر در بیش تر خانواده ها، اتخاذ تصمیم درست و مسئولیت کارها به طورکلی به مادر سپرده می شود. در خانواده هایی که مادر به حد کافی از سوی همسر خود موردحمایت قرار می گیرند، تعادل بیشتری برقرار است و فرزندان کم شنوا عملکرد بهتری دارند (یونگ[۱۶۶]، ۲۰۰۳).

نقش اضافی که بر دوش والدین کودکان کم شنوا است، دست وپنجه نرم کردن با هیجانات خود، همسر و دیگر اعضای خانواده و از سویی اجبار به اتخاذ تصمیم های خاص و سرنوشت ساز آنان را تحت فشارهای بسیار قرار می دهد (جونز[۱۶۷]، ۱۹۹۶؛ ماسون و ماسون، ۲۰۰۷).

تأثیر بر برادران و خواهران

زمان، انرژی و هزینه های زیادی که اجباراً صرف کودک کم شنوا می شود، مستقیماً روی دیگر فرزندان خانواده نیز تأثیر می گذارد؛ زیرا این رفتارهای متفاوت سبب بروز حس حسادت و ناراحتی و رنجش در آنان می شود. برقراری تعادل لازم بین روابط فرزندان گاه بسیار مشکل می شود و بسیاری از موارد برای دیگر فرزندان خانواده ملموس و قابل درک نیست. هم چنین گاه دیگر فرزندان مایل به بازی و برقراری ارتباط با کودک کم شنوا نیستند و بین آن ها فاصله به وجود می آید؛ اما در برخی خانواده ها وضعیت به گونه ای دیگر است و خواهران/ برادران کودک کم شنوا با درک نیازهای او در فشار وارده به والدین خود تجربه ای مثبت به وجود می آورند و روحیه همکاری و همدلی در خانواده به شدت تقویت می شود (یونگ، ۲۰۰۳).

پدران کودکان کم شنوا

یکی از مشابهت های پدران و مادران در واکنش های عاطفی پس از شناسایی کم شنوایی فرزند به عنوان مثال اضطراب بوده است. استرس بیشتری در مادران کودکان کم شنوا گزارش شده است و مادران در مقایسه با پدران حمایت کم تری را از سوی همسر خود دریافت می کنند (برند و کوتزر[۱۶۸]، ۱۹۹۴؛ مگنوسون و هرگیلس[۱۶۹]، ۱۹۹۹). پدران هم چنین سازگاری کم تری با کم­شنوایی فرزندشان از خود نشان می دهند و غالباً واکنش انکار را پیش می گیرند (سانپول و آلمک[۱۷۰]، ۲۰۰۸).

مادران غالباً بیش از همه در تماس با متخصصان بوده و آموزش های فرزند کم شنوا را در منزل انجام می دهند و بهتر از پدران قادر به برقراری ارتباط با فرزند خود هستند و گاه نقش رابط آنان را دائماً به عهده دارند (گرگوری[۱۷۱]، ۱۹۹۵). کودکان کم شنوا نیز غالباً سخنان مادر را بهتر درک می کنند و لب خوانی سخنان پدرانشان با ریش و سبیل برای آن ها مشکل است (وک کاری و مارس چارک[۱۷۲]، ۱۹۹۷).

میزان درک دیگران و مشکلات اجتماعی خانواده های کودکان کم شنوا

والدین کودکان کم شنوا غالباً از برخورد افراد جامعه، فامیل، دوستان و اطرافیان در مورد فرزند خود، هم چنین از پیشنهاد­ها، نصیحت ها و اندرزهای آنان و یا سوءتفاهم آن ها و دیدگاه های نادرستشان در مورد فرزند خود دچار رنجش و ناراحتی می شوند. عکس العمل های افراد نسبت به کودک کم شنوا در مجامع عمومی و عدم درک و پذیرش او برخی اوقات سبب ناراحتی شدید والدین شده و آنان را به انزوا و دوری جستن از دیگران و ترک برخی ارتباطات می کشاند. این موضوع در جوامع اقلیت بیش تر به چشم می خورد. گرچه خانواده ها با کم­شنوایی فرزند خود کنار می آیند اما بیش تر آن ها از نگرش اطرافیان و جامعه نسبت به کم شنوایی فرزند خود ناراحت اند (استنبرگ، داویلا، کولازو، لو و فیسگراند[۱۷۳]، ۱۹۹۷).

جکسون و همکاران (۲۰۱۰) و نریمانی و همکاران (۱۳۸۶) معتقدند که مادران کودکان استثنایی، ازجمله مادران کودکان ناشنوا، به دلیل فرزند ناشنوای خود با چالش های جدیدی مواجه می شوند که نحوه ی واکنش اطرافیان و بستگان، یکی از آن ها است. به طوری که جکسون و همکاران (۲۰۱۰) معتقدند که معمولاً آشنایان درک کمتری از موضوع دارند و واکنش های آن ها عمدتاً به صورت دلسوزی و ترحم است. ازاین رو مادران معمولاً به نوعی انزوا و کناره گیری اجتماعی روی می آورند که سطح روابط صمیمانه و اجتماعی را کاهش می دهد. ضمن اینکه هرقدر ناشنوایی کودک آشکارتر و مشکلات رفتاری وی بیشتر باشد، این انزوا و کناره گیری اجتماعی افزایش خواهد یافت. خانواده های کودکان ناشنوا، به طورکلی، شبکه اجتماعی کوچک تری دارند.

پرورش یک فرزند کم شنوا می تواند تجربه ای مثبت باشد

هیچ یک از والدین کودکان کم شنوا پرورش فرزندشان را ساده نمی دانند و خاطرنشان می کنند که گاه شدت مشکلات و ناامیدی ها و ناکامی ها سراسر زندگی آن ها را فرامی گرفته است؛ اما برخی از آن ها این تجربه را گاه، مثبت می دانند.

– تجربه­ای که زندگی آن­ها را غنی کرده است.

– تجربه ای که سبب رشد شخصی آن ها و یا رشد کل خانواده شده است.

– برای برخی گذشت زمان نشان داده است داشتن یک فرزند کم شنوا یک فاجعه و مصیبت نبوده است.

– برای برخی، این زمان بیش ازحد، تلاش بیش ازحد، امید بیش ازحد، ارتباط بیش ازحد که برای فرزند خود گذاشته اند سبب شده است بیش تر قدر او را بدانند و برایشان فرزندی منحصربه فرد شود (جونز، ۱۹۹۶؛ یونگ، ۲۰۰۳). برخی از پژوهش ها نیز نشان داده اند که پرورش فرزند کم شنوا مانند فرزند شنوا می تواند بسیار لذت بخش، شادی آور و هیجان انگیز باشد (ویسل، موست و میکائیل[۱۷۴]، ۲۰۰۷).

مادران کودکان کم شنوا و واکنش های روانی آن­ها:

شواهد نشان می دهد که والدین کودکان ناتوان از سلامت جسمی و روانی ضعیف تری برخوردار هستند. اکثر این والدین دچار کمردرد، سردرد، میگرن، زخم روده، اضطراب، خشم، احساس گناه، اندوه، انزوای اجتماعی، محرومیت از خواب و افسردگی هستند (گرنکیوویست و کیرک پاتریک، ۲۰۰۴؛ مورفی، کریستین، کاپلین و یانگ، ۲۰۰۷). نتایج پژوهش یزدخواستی و یار محمدیان (۱۳۸۸) نیز نشان داد که میانگین افسردگی مادران کودکان ناشنوا بیشتر از مادران کودکان شنوا است. در پژوهش علی آبادی دهکردی (۱۳۸۹) هم این یافته به دست آمد که استرس این مادران از میزان استرس در مادران کودکان کم توان ذهنی و مادران کودکان عادی بیشتر است. فلک افلاکی و کلانتر کوشه (۲۰۱۳) در مقایسه افسردگی، استرس و نگرانی مادران کودکان کاشت حلزون و مادران کودکان عادی به این نتیجه رسیدند که مادران کودکان کاشت حلزون نسبت به مادران کودکان عادی افسردگی، استرس و نگرانی بیشتری دارند. هینترمیر (۲۰۰۶) و کویتنر و همکاران (۲۰۱۰) نشان دادند که کم شنوایی کودکان می تواند منجر به استرس والدین و مشکلات هیجانی و اجتماعی کودکان شود. البته والدین با شنوایی هنجار که فرزند کم شنوا دارند استرس بسیار بیشتری نسبت به والدین کم شنوا دارند. زایدمن- زایت[۱۷۵] (۲۰۰۸) در پژوهشان به این یافته رسیدند که والدین کودکان کاشت حلزون هرروز با استرس ۹ مشکل مواجه هستند: خرابی دستگاه ایمپلنت، مسائل و مشکلات ارتباطی، رفتار و شخصیت کودک، اجتماعی شدن، نیازهای توان بخشی، نقش پدر و مادری، خدمات، مشکلات مالی، حمایت دیگران، تحصیلات دانشگاهی. هینترمیر (۲۰۰۶) در پژوهشی که روی والدین کم شنوا انجام داد به این نتیجه دست یافت که هرچه اضطراب والدین کودکان کم شنوا کمتر باشد مشکلات هیجانی و اجتماعی فرزندانشان هم کمتر است.

تحقیقات صورت گرفته در ایران هم نشان می دهد که مادران دارای کودکان ناشنوا و کم توان ذهنی از سلامت روانی پایین تر و همین طور استرس و افسردگی بیشتری، رنج می برند (نریمانی و همکاران ، ۱۳۸۶). واکنش های هیجانی والدین کودکان معلول به نبود سلامتی که انتظارش را داشتند یا به نبود فرصت ها و خواسته هایی که فرزندشان نمی تواند به آن ها دست یابد، ارتباط دارد. بدین ترتیب آنان حالاتی را تجربه می کنند که ممکن است برای سایر والدین کمتر و سطحی تر تکرار شود.

مادران کودکان کم شنوا و تاب آوری

همان طور که بیان شد، یکی از عواملی که می تواند کارکرد روانی اعضای خانواده در قالب تفکر، خلق و رفتار بهبود دهد و توان مقابله با مشکلات هیجانی و روان شناختی را افزایش دهد، تاب آوری است. تحقیقاتی درزمینه ی تاب آوری والدین و یا مادران کودکان با نیازهای ویژه انجام شده است که به خلاصه آن ها پرداخته می شود.

هیمان (۲۰۰۲) در پژوهشی تاب آوری و چیره شدن بر مشکلات و انتظارات آینده در خانواده هایی با کودکان ناتوانی یادگیری و معلولیت جسمانی انجام داده بود، نتیجه گرفت که والدین این کودکان نیاز به الگوهای سازگاری و حمایتی دارند؛ زیرا پدر و مادرها مجبور به ایجاد تغییراتی در زندگی خود می شوند و در زندگی اجتماعی خود نیز سطوح بالایی از سرخوردگی و نارضایتی و تلاش زیادی برای حفظ زندگی عادی و قبلی خود می کنند. در پژوهش گروهولث، استیگام، نوردهاجن و کهلر[۱۷۶] (۲۰۰۳) نشان داده اند که احساس یکپارچگی و تاب آوری در والدین کودکان دارای شرایط خاص، از والدین کودکان عادی پایین تر است. آهلرت و گریف[۱۷۷] (۲۰۱۲) در پژوهشش با عنوان عامل­های تاب آوری مرتبط با سازگاری خانواده های کم شنوا و ناشنوا، به این یافته رسید که تأکید بر ارتباطات و سرسختی خانواده، حمایت اجتماعی، مهارت های حل مسئله، مذهب، جستجو برای معنا و پذیرش ناتوانی باعث تاب آوری این خانواده ها بودند. بیات (۲۰۰۷) هم در بررسی شواهد تاب آوری در خانواده های کودکان اوتیسم وجود چند عامل از تاب آوری را در خانواده ها، شناسایی کرد، ازجمله: ارتباطات خانواده و نزدیکی افراد خانواده، معنادار کردن مثبت معلولیت و معنویت و رشد شخصی. نتایج نشان داد که شناسایی خاص فرآیندهای تاب آوری، مثل معنی سازی مثبت ناتوانی، بسیج منابع و یکپارچه شدن به عنوان یک خانواده می تواند باعث لذت بیشتر از زندگی شود.

کاوه و همکاران (۱۳۹۰) در تدوین برنامه افزایش تاب آوری در برابر استرس و تأثیر آموزش آن بر مؤلفه های کیفیت زندگی والدین دارای کودک کم توان ذهنی خفیف به این یافته رسیدند که برنامه افزایش تاب آوری بر مؤلفه های کیفیت زندگی والدین، اثرگذار است. بهبود روابط والد- فرزند و افزایش رضایت از زندگی ممکن است ناشی از کاهش استرس والدینی، تغییر طرح واره ها و نگرش های والدین به ناتوانی و همچنین بهبود مهارت ها و رفتارها در والدین باشد.

میکائیلی و همکاران (۱۳۹۱) در پژوهشی با عنوان مقایسه تاب آوری، رضایت زناشویی و سلامت روان در والدین با کودکان دارای ناتوانی یادگیری و عادی به این نتیجه رسیدند که بین دو گروه والدین، ازنظر رضایت از زندگی، تاب آوری روان شناختی و سلامت روان تفاوت معنی داری وجود دارد.

بر طبق پژوهش حق رنجبر، کاکاوند، برجعلی و برماس (۱۳۹۰)، با عنوان تاب آوری و کیفیت زندگی مادران دارای کودکان کم توان ذهنی، یافته ها حاکی از آن بود که بین تاب آوری و تمام مؤلفه های کیفیت زندگی همبستگی مثبت و معناداری وجود دارد.

خدابخش احمدی، شیخ و سرابتدی (۱۳۹۱) به نقش دلبستگی به خدا در تاب آوری و سلامت روان والدین کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر پرداختند. نتایج نشان داد که بین دلبستگی ایمن به خدا با تاب آوری و سلامت روان ارتباط مثبت و معناداری وجود دارد و بین دلبستگی اجتنابی و اضطرابی به خدا با تاب آوری رابطه منفی و معنی دار و با سلامت روان نیز رابطه منفی و معنی دار وجود دارد.

مادران کودکان کم شنوا و بهزیستی روان شناختی

مادران به علت نقشی که در خانواده دارند مسئولیت های بیشتری در قبال کودکان کم شنوا دارند، فرض بر این است که مشکلات مربوط به مراقبت از چنین فرزندانی، والدین به ویژه مادر را در معرض خطر ابتلا به مشکلات مربوط به سلامت روانی و بهزیستی روان شناختی قرار می دهد (موللی وهمکاران،۲۰۱۰).

به نظر می رسد استرس تأثیر نیرومندی بر بهزیستی داشته باشد. با توجه به رابطه بین سلامت جسمی و بهزیستی، به نظر می رسد وقتی سلامت جسمی افراد به خطر می افتد بهزیستی نیز کاهش می یابد (لینلی و جوزف[۱۷۸]، ۲۰۰۴).

نتایج پژوهش کلینگ[۱۷۹] و همکاران (۱۹۹۷) نشان داده است مادران دارای فرزند عادی در مؤلفه های خودمختاری، تسلط بر محیط، رشد شخصی و پذیرش خود، نسبت به مادران مراقب کننده از فرزند کم توان ذهنی وضعیت بهتری دارند، اما در مؤلفه احساس داشتن هدف در زندگی، مادران گروه دوم بهتر بودند.

در پژوهشی، قاسم پور و همکاران (۱۳۹۱) با عنوان مقایسه بهزیستی روان شناختی و سبک های مقابله­ای در مادران کودکان کم شنوا و عادی به این یافته رسیدند که فقدان حس شنوایی کودکان بر بهزیستی روان شناختی و سبک های مقابله ای مادرانشان تأثیر گذاشته و اثر آن می تواند به صورت مشکلات روان شناختی و استفاده کمتر از سبک های مقابله ای سازگارانه قابل مشاهده باشد.

میتچل و همکاران (۲۰۰۸) به این نتیجه رسیدند که والدین کودکان ناتوان در معرض استرس و حالات افسردگی قرار دارند و بین سلامت روانی مادران کودکان استثنایی و عادی تفاوت معناداری وجود دارد و مادران کودکان استثنایی، نسبت به مادران کودکان عادی از سلامت روانی پایین تری برخوردارند. این والدین مشکلات روان شناختی بیشتری را درزمینه ی شکایت جسمانی، حساسیت بین فردی، افسردگی، اضطراب، پرخاشگری، روان پریشی و حالات وسواس تجربه می کنند و بهزیستی روان شناختی پایین تری دارند (میکاییلی منیع، ۱۳۸۷؛ کشاورزی ارشدی و آزموده، ۱۳۸۸).

از طرفی نریمانی و همکاران (۱۳۸۶) نشان دادند که مهم ترین مسئله و شاید از مشکل آفرین مسائل مربوط به یک کودک ناشنوا بعد تربیتی اوست. ازآنجاکه بیشترین بار تربیتی بر عهده مادر است، وجود کودک ناشنوا می تواند موجب سنگینی این بار بر دوش مادر باشد، به ویژه که در فرهنگ ما مادر وقت بیشتری را در خانه سپری می کند؛ بنابراین این بار تربیتی و ناکامی های پی درپی در تربیت کودک ناشنوا ممکن است به کاهش بهزیستی روان شناختی وی منجر شود.

باکر، بلچر و السون[۱۸۰] (۲۰۰۵) معتقدند که عواملی همچون شدت مشکلات و اختلالات رفتاری کودکان استثنایی و کارکرد مناسب خانواده و حضور هر دو والد در خانواده متغیرهای مهمی به شمار می روند که می توانند در احساس سلامت و بهزیستی روان شناختی مادران کودکان استثنایی، ازجمله مادران کودکان کم شنوا، مؤثر باشند.

علاوه بر این نریمانی و همکاران (۱۳۸۶) معتقدند که مادران کودکان ناشنوا به دلیل شرایط خاص فرزندشان، وقت کمتری برای برقراری روابط اجتماعی دارند. به همین علت می توان پایین بودن سطح مؤلفه های بهزیستی روان شناختی در مادران کودکان ناشنوا را در محدودیت شبکه اجتماعی آن ها، ارتباطات اجتماعی اندک و مشکلات فرزندانشان جستجو کرد. علاوه بر این، می توان گفت وضعیت خاص کودکان ناشنوا موجب می شود مادران آن ها بسیار بیشتر از کودکان عادی برایشان وقت اختصاص دهند و به همین دلیل فرصت کمتری برای پرداختن به علایق شخصی، فعالیت های اجتماعی و افزایش مهارت ها دارند؛ بنابراین وضعیت بهزیستی روان شناختی و مؤلفه های آن در مادران کودکان ناشنوا در مقایسه با مادران کودکان عادی پایین تر است.

کورآ، بونیلا و ری یز- مک فرسون[۱۸۱] (۲۰۱۱) پژوهشی بر روی ۲۵ مادر دارای فرزند معلول و ۴۰ مادر دارای فرزند عادی انجام دادند و به این یافته رسیدند که مادران دارای فرزندان معلول نسبت به مادران فرزندان عادی بیشتر در جستجوی حمایت دیگر اعضای خانواده هستند. همچنین نتایج نشان داد مادران دارای فرزند معلولی که از جانب دیگر اعضای خانواده و دوستان خود حمایت می شدند، نسبت به مادرانی که حمایت نمی شدند، بهزیستی روان شناختی بالاتری نشان دادند.

مادران کودکان کم شنوا و رضایت زناشویی

از عوامل بروز دهنده تعارضات زناشویی می توان به مسائل اقتصادی، روابط جنسی، روابط خویشاوندی، دوستان، فرزندان، نحوه صرف اوقات فراغت، خیانت، به پایان رسیدن عشق متقابل، مشکلات عاطفی، سوءاستفاده جسمانی، ازدواج در سنین پایین، درگیری شغلی اشاره کرد (ثنایی، ۱۳۷۸)؛ بنابراین فرزندان و مشکلات آن ها می تواند در رضایت زناشویی تأثیرگذار باشد.

در زندگی خانوادگی، گاهی کودکان اسباب رنجش، بی حوصلگی، ناسازگاری و نارضایتی والدین و زمانی پیام آور رضایتمندی و مایه ی امید والدین به زندگی می باشند که این پیامدهای تولد فرزند می تواند موجب تعمیق یا کاهش روابط زناشویی زوجین شود (گلدثورپ، ۱۹۸۷).

با تولد یک کودک ناتوان کارکردهای روان شناختی خانواده به هم می خورد که در سطح کلان، سلامت روان، پویایی و هدفمندی خانواده و در سطح خرد نیز کارکردهایی همچون ابراز کردن، حل تعارض، استقلال، پیشرفت، تفریح و سرگرمی، ارزش های اخلاقی و مذهبی، ساختار و سازمان، رفت وآمد با اطرافیان، اتحاد، کنترل و حل مسئله را تحت تأثیر خود قرار می دهد. علاوه بر سلامت روان، رابطه سازگاری زناشویی نیز با سلامت جسمی و ذهنی کودکان در ارتباط می­باشد، تولد و حضور کودک ناتوان در خانواده با تأثیرگذاری بر کمیت روابط زناشویی و ایجاد دگرگونی در شرایط معمول خانوادگی و چگونگی تعامل اعضای خانواده می تواند موجب آشفتگی و افزایش میزان استرس در والدین شود و درنتیجه به عملکرد خانواده و رضایت زناشویی آسیب می رساند (دیسون، ۱۹۹۷؛ هینترمیر، ۲۰۰۶؛ اسچفر، ویکراما و کیت، ۱۹۹۸).

نمی توان از این نکته غافل شد که نارضایتی و اختلاف زناشویی والدین بر سازگاری و رشد عاطفی کودکان اثر منفی می گذارد و هیجان های مثبت و منفی ناشی از کیفیت روابط زناشویی به روابط والد-کودک نیز منتقل می شود (ال- شیخ و هارگر، ۲۰۰۱). در پژوهشی از به پژوه و رمضانی (۱۳۸۴) با عنوان مقایسه رضایت زناشویی والدین کودکان عادی و کم توان ذهنی، این یافته به دست آمد که رضایت زناشویی والدین عادی بسیار بالاتر از والدین کودکان کم توان ذهنی است.

در بررسی که توسط جناآبادی و ناستی زایی (۱۳۸۹) در مورد رضایت زناشویی والدین کودکان کم توان ذهنی انجام شده بود گزارش شد که این والدین ازنظر رضایت زناشویی در وضعیت مطلوبی به سر نمی برند. در تحقیق معتمدین و همکاران (۱۳۸۷) بهداشت روانی و رضایت زناشویی والدین کودکان کم توان ذهنی به طور معناداری پایین تر از والدین کودکان عادی بوده است.

مطالعه رماین و براون (۲۰۱۰) نشان می دهد که والدین کودکان کم شنوا سازگاری زناشویی کمتری نسبت به والدین کودکان عادی دارند. هنگلر و همکاران (۱۹۹۰) حتی به این نتیجه رسیدند که میزان رضایت زناشویی این والدین با میزان شنوایی فرزندشان مربوط است.

در پژوهش دیگری که توسط قراشی و همکاران (۱۳۹۱) با عنوان مقایسه میزان استرس و رضایتمندی زناشویی در والدین کودکان کم شنوا و عادی انجام شد، رضایتمندی زناشویی والدین کودکان کم شنوا پایین تر از والدین عادی بود. طبق شواهد پژوهشی، تحقیقات کمی پیرامون زندگی زناشویی و کیفیت زناشویی مادران کودکان کم شنوا صورت گرفته است و بیشتر به مادران کودکان کم توان ذهنی پرداخته شده است و هیچ تحقیقی در مورد احتمال وقوع طلاق آن ها انجام نشده است.

خاتمه:

سرانجام می توان بیان داشت که وجود کودک کم شنوا در خانواده به مثابه ی رویدادی نامطلوب سبب بروز مشکلات وسیع در ابعاد عاطفی، شناختی، اجتماعی در میان والدین این کودکان می شود. در چنین شرایطی به احتمال زیاد به عنوان عامل محدودکننده و مخرب تمامی کارکردهای خانواده را تحت تأثیر قرار می دهد که این خود بر میزان تاب آوری، سلامت روان و درنتیجه بهزیستی روان شناختی والدین به خصوص مادر اثر منفی می گذارد.

والدین کودکان کم شنوا علاوه بر تحمل سایر فشارهای مرتبط با زندگی عادی، فشار حاصل از وجود کودک کم شنوا را نیز تحمل می کنند. مشکلاتی مثل اختلال در ارتباطات گفتاری، مشکلات آموزشی و تحصیلی، هزینه های سنگین توان بخشی شنوایی، سمعک و کاشت حلزون باعث نگرانی و استرس والدین می شود. آینده شغلی، تحصیلی و اجتماعی کودک، طولانی بودن برنامه های توان بخشی و مشکلات موجود در جامعه برای این گونه کودکان، از سوی دیگر باعث افزایش استرس در والدین شده و میزان سازگاری زناشویی آن ها را هم تحت تأثیر قرار می دهد. کودکانی که تحت استرس مادران پرورش می یابند، خود نیز همانند منابع استرس اضافی عمل می کنند. این چرخه خانوادگی روابط خانوادگی، کارایی والدین و فرزندان را محدود می کند و ارتباط والد- کودک را خدشه دار می کند. این در حالی است که والدین و به ویژه مادران کودکان عادی، این گونه مشکلات را ندارند.

علاوه بر مشکلات کودک کم شنوا، عمده ترین درگیری های والدین شامل نحوه تربیت و پرورش کودک، غلبه بر ناامیدی، درگیری با افکار و هیجانات منفی و سختی های پیگیری مراحل توان بخشی می تواند سلامت روانی والدین را به خطر اندازد. به نظر می رسد متفاوت بودن نیازهای کودکان کم شنوا، باعث افزایش استرس و نگرانی و کاهش تاب آوری و بهزیستی روان شناختی والدین می شود.

وجود کودک کم شنوا مانند یک متغیر مستقل رضایت زناشویی والدین را تحت تأثیر قرار می دهد. نارضایتی زناشویی زمانی اتفاق می افتد که وضعیت موجود بین زوج در روابط زناشویی با وضعیت مورد انتظار و دلخواه آن ها منطبق نباشد، بنابراین با توجه به تحقیقات پیشین انجام شده، کودک کم شنوا به احیای این زمینه کمک کرده و نارضایتی زناشویی والدین را فراهم می کند اما آیا وجود این کودک و مشکلاتی که به آن اشاره شد، باعث بی ثباتی ازدواج در والدین این کودکان می شود و یا برعکس، آیا وجود کودک کم شنوا در خانواده می تواند به عنوان یکی از عوامل مؤثر در ثبات ازدواج به شمار آید؟ متأسفانه تحقیقی در این زمینه یافت نشد. از سوی دیگر، این سؤال مطرح می شود که کدام مؤلفه های بهزیستی روان­شناختی در مادران کودکان کم شنوا نسبت به مادران کودکان عادی ضعیف تر است که متأسفانه تحقیقات زیادی در این زمینه انجام نشده و بیشتر تحقیقات بهزیستی روان­شناختی را به صورت کلی در نظر گرفته اند و باز این سؤال مطرح می شود که آیا تاب آوری مادران کودکان کم شنوا مانند تاب آوری مادران کودکان عادی می­باشد؟ با پاسخ به سؤالات فوق می توان نقاط ضعف و قوت این مادران را در مؤلفه ­های تاب آوری و بهزیستی روان­شناختی شناسایی کرد و متخصصین می توانند برای مشکلات این مادران برنامه ریزی جامع تری ارائه دهند.

فصل سوم: روش شناسی

شکل (۱-۳). چارچوب تحقیقاتی پژوهش

انتخاب جامعه

کمی

روش تحقیق

کیفی

مادران دارای کودکان عادی مراجعه کننده به مهد کودک ها و خانه های خلاقیت تهران

مادران دارای کودکان کم شنوا مراجعه کننده به بیمارستان های امیر اعلم ولقمان و مرکز شنوایی پژواک تهران

اجرای پرسش نامه های:

تاب آوری کانر و دیویدسون، بی ثباتی ازدواج، بهزیستی روان شناختی ریف

کمی: از هر گروه ۱۰۰ نفر

اجرای مصاحبه محقق ساخته

کیفی: از هر گروه ۷ نفر

تجزیه و تحلیل آماری

بررسی مقایسه ای و تبیین کلی

کدگذاری باز و محوری

یافته های کمی و کیفی با هم همسو می باشند. تاب آوری و بهزیستی روان­شناختی در مادران کودکان کم شنوا کم تر از مادران کودکان عادی است و بین بی ثباتی ازدواج دو گروه تفاوتی وجود ندارد.

تصمیم گیری درباره روش تحقیق بستگی به هدف تحقیق، ماهیت مسئله موردمطالعه و روش های مختلف بررسی آن دارد. پس روش تحقیق باید با توجه به مسئله موردمطالعه انتخاب شود. در فصل حاضر به بحث پیرامون روش تحقیق، جامعه، نمونه، روش نمونه گیری، شیوه اجرا و جمع آوری داده ها، ابزار پژوهش و نیز روایی و پایایی آن و روش های تجزیه وتحلیل داده ها پرداخته می شود.

روش تحقیق:

مطالعه حاضر یک پژوهش ترکیبی[۱۸۲] (کمی-کیفی) محسوب می‏شود که طی آن متغیرهای تاب آوری و بی ثباتی ازدواج و بهزیستی روان­شناختی متغیرهای وابسته و متغیر مادران کودکان کم شنوا به­عنوان متغیر مستقل در نظر گرفته شده اند. هدف اساسی در این نوع پژوهش دستیابی به داده های کامل و متفاوت در باب موضوع موردبررسی است. برای این تحقیق به طورکلی از طرح همگرا[۱۸۳] استفاده خواهد شد. در این نوع طرح داده های کمی و کیفی در طی مراحلی جداگانه گردآوری، تحلیل و تفسیر می شوند و سرانجام در تفسیر نهایی به مقایسه نتایج کمی و کیفی با یکدیگر پرداخته خواهد شد و نتیجه گیری نهایی صورت خواهد گرفت و برای هر روش به صورت جداگانه نیز روش های مخصوص به خود انجام می گیرد.

الف) روش کمی پژوهش:

در این بخش اطلاعات از طریق پرسش نامه جمع آوری می شود.

ب) روش کیفی پژوهش:

در این نوع تحلیل، داده ها در اصل به صورت گفتار تولید می شوند ولی بعداً آن ها را به منظور تحقیق با دقت و با بهره گرفتن از علائمی که تأکیدها، مکث ها، خنده ها و سایر ظرایف غیرکلامی را هم بر کاغذ بیاورد، به نوشتار تبدیل می کنند. موضوع این دسته از مطالعات به یک معنا «پیام» است.

پس از انجام دو روش کمی و کیفی، گام بعد ترکیب نتایج هر دو پژوهش است. به بیان دیگر در پژوهش ترکیبی هم از پژوهش کمی و هم از پژوهش کیفی استفاده می شود و تحلیل داده ها بر مبنای داده های کمی و کیفی صورت خواهد گرفت. برای این بخش از روش تحلیل داده های موازی استفاده می شود.

جامعه آماری:

جامعه موردنظر مادران دارای کودکان کم شنوای مراجعه کننده به مرکز توان بخشی شنوایی پژواک، بیمارستان های امیراعلم و لقمان شهر تهران و مادران دارای کودکان بدون نقص شنوایی، مراجعه کننده به مهدکودک ها و خانه خلاقیت های شهر تهران در سال ۹۲ است.

نمونه و روش نمونه گیری و حجم نمونه:

با توجه به کمی و کیفی بودن تحقیق حاضر، در بخش کمی، نمونه ی موردنظر ۱۰۰ نفر از مادران دارای کودک کم شنوا و ۱۰۰ نفر از مادران کودکان عادی بوده است. روش نمونه گیری در دسترس بوده است. همچنین، در بخش کیفی نیز جهت پاسخ به سؤالات محقق ساخته، از ۷ نفر از مادران دارای کودکان کم شنوای مراجعه کننده به بیمارستان امیراعلم و بیمارستان لقمان و ۷ نفر از مادران حاضر در مهدکودک، مصاحبه­ای به عمل آمد و این تعداد نمونه به جهت به اشباع رسیدن پاسخ ها به دست آمد.

ابزارهای پژوهش:

مقیاس تاب آوری کانر و دیوید سون (CD-RTSC):

برای سنجش تاب آوری از این مقیاس استفاده می شود. این مقیاس ۲۵ سؤال دارد و ۵ خرده مقیاس (تحمل عواطف منفی/ اعتماد به غرایز شخصی، شایستگی/ استحکام شخصی، پذیرش عواطف مثبت/ روابط امن، مهار، معنویت) دارد که در یک مقیاس لیکرتی بین صفر (کاملاً نادرست) تا چهار (همیشه درست) نمره گذاری می شود و برای اندازه گیری تاب آوری یک نمره کل محاسبه می شود. این مقیاس در ایران توسط محمدی (۱۳۸۵) هنجاریابی شده است. روایی مقیاس (به روش تحلیل عامل و روایی همگرا و واگرا) و پایایی (به روش باز آزمایی و آلفای کرونباخ) توسط سازندگان آزمون در گروه های مختلف (عادی و در مخاطره) احرازشده است (کانر و دیوید سون،۲۰۰۳). در ایران، جوکار (۱۳۸۶) پایایی مقیاس را با بهره گرفتن از آلفای کرونباخ ۹۳% گزارش کرده است. در پژوهش حاضر پایایی آن به روش آلفای کرونباخ ۸۰/ به دست آمد.

مقیاس بی ثباتی ازدواج (MII)[184]:

این پرسشنامه که به طورکلی برای اندازه گیری عدم ثبات زناشویی و خصوصاً مستعد طلاق بودن تدوین شده است. این ابزار متکی بر این نظر است که برای ارزیابی بی ثباتی و خطر بالقوه طلاق زن و شوهر باید هم شناخت و هم رفتار به حساب آورده شود. این مقیاس توسط ادواردز، جانسون و بوث (۱۹۸۳) در مورد ۲۰۳۴ زن و مرد متأهل زیر ۵۵ سال و با ۱۵۷۸ (۷۸%) از این نمونه در سال ۱۹۸۳ بکار گرفته شد. نمره بالا در این مقیاس نشان می دهد که احتمال وقوع طلاق در زوج ها بالاست و نمره پایین نشان می دهد که احتمال وقوع طلاق در زوج ها پایین است (جعفری، ثنایی ذاکر، پاشا شریفی و کرمی، ۱۳۸۹). «شاخص بی ثباتی ازدواج» با ضریب آلفای ۹۳% از یک همسانی درونی عالی برخوردار است و همچنین با مقیاس های مربوط به مشکلات و اختلافات زناشویی همبستگی مثبت و با مقیاس های مربوط به تعامل و خرسندی زناشویی همبستگی منفی دارد (علیمردانی، فاتحی زاده، جلالی و باغبان، ۱۳۸۹). در ایران نیز یاری پور (۱۳۷۹)، ضریب اعتبار ۷۰/ را گزارش کرده است. در پژوهش حاضر پایایی آن به روش آلفای کرونباخ ۷۳/ به دست آمد.

پرسشنامه ی بهزیستی روان شناختی ریف:

ریف این پرسش نامه را در سال ۱۹۸۹ ساخته است و در سال ۲۰۰۲ مورد تجدیدنظر قرار داده است. یک پرسشنامه ی خود گزارش دهی از نوع لیکرت است و فرم اصلی این پرسشنامه ۱۲۰ سؤال دارد که بعدها سه فرم کوتاه ۱۸، ۵۴ و ۸۴ سؤالی تهیه شدند و در این تحقیق از فرم ۸۴ سؤالی استفاده می شود. پاسخ به هر سؤال در یک طیف ۶ درجه ای از کاملاً موافق تا کاملاً مخالف قرارمی گیرد. این پرسشنامه دارای ۶ خرده مقیاس پذیرش خود، روابط مثبت با دیگران، خودمختاری، تسلط بر محیط، زندگی هدفمند و رشد شخصی می­باشد. هم چنین در پژوهشی که کلانترکوشه و نواربافی[۱۸۵] (۲۰۱۲) بر روی ۴۳۴ مرد و ۴۳۵ زن برای هنجار کردن پرسشنامه ی ۸۴ سؤالی ریف در ایران انجام داد ضریب آلفای کرونباخ برای کل پرسشنامه ۹۲۴/۰ به دست آمد، بعلاوه تمام خرده مقیاس ها روایی بالایی داشتند و تنها خرده مقیاس خودمختاری برای زنان روایی کمتری نسبت به بقیه خرده مقیاس ها داشت. در پژوهش حاضر پایایی آن به روش آلفای کرونباخ ۹۳/ به دست آمد.

ابزار کیفی:

با توجه به روش تحلیل محتوا، ابزار مورداستفاده، پرسش نامه ی محقق ساخته ای بود که به منظور تکمیل اطلاعات به دست آمده از بخش کمی تدوین شد. این پرسش­نامه دارای سؤالات به صورت باز پاسخ در مورد تاب­آوری، بی­ثباتی ازدواج و بهزیستی روان­شناختی بوده است. این مصاحبه، از دو گروه مادران کودکان عادی و مادران کودکان کم شنوا به عمل آمد.

روش اجرای پژوهش:

روش کمی:

پس از اخذ معرفی نامه های لازم به کمک مسئولین بیمارستان های لقمان و امیراعلم و مرکز کم شنوایی پژواک و همچنین مهدکودک ها و خانه های خلاقیت شهر تهران، قبل از پر کردن پرسش نامه ها توضیحاتی برای اعتمادسازی و بالا بردن سطح همکاری مادران داده شد (از قبیل اینکه پرسش نامه ها بدون نام هستند و برای اهداف پژوهشی استفاده می شوند). بعد از جلب رضایت مسئولین و مادران این مراکز، پرسشنامه ها بین گروه نمونه توزیع گردید و بعد از جمع آوری وارد نرم افزار SPSS شد و تحلیل داده ها با آزمون های آمار توصیفی (جداول توزیع فراوانی، محاسبه میانگین و انحراف معیار) و استنباطی (آزمون t_test) استفاده شد.

روش کیفی:

بعد از طراحی پرسش های مصاحبه، سؤالات آن توسط چند تن از اساتید دانشکده روان شناسی دانشگاه علامه طباطبائی مورد بازبینی قرار گرفت و اصلاح شد. سپس با مراجعه به بیمارستان ها و مراکز و مهدکودک ها و انتخاب نمونه و جلب رضایت مادران و مسئولین جهت ضبط مصاحبه، اجرای مقدماتی مصاحبه و پیاده کردن روی کاغذ، اصلاح اشکالات مصاحبه، انجام مصاحبه های نهایی و تجزیه وتحلیل داده ها صورت گرفت.

روش تجزیه وتحلیل داده ها:

روش کمی:

در پژوهش کمی تحلیل داده ها با آزمون های آمار توصیفی (فراوانی، محاسبه میانگین و انحراف معیار) انجام شد و آزمون t-test گروه های مستقل گرفته شد.

روش کیفی:

در این قسمت نیز که با روش تحلیل محتوا انجام گرفت، صدای افراد مصاحبه شونده ضبط شد، اطلاعات همه بر روی برگه یادداشت و با آوردن جداول فراوانی برای هر گروه شرحی از نتایج کار ارائه شد.

پس از انجام دو روش کمی و کیفی گام بعدی ترکیب نتایج هر دو روش خواهد بود. به دیگر بیان، در پژوهش ترکیبی هم از پژوهش کمی و هم از پژوهش کیفی استفاده می شود و تحلیل داده ها بر مبنای داده های کمی و کیفی صورت خواهد گرفت.

فصل چهارم: تجزیه وتحلیل داده ها

در این فصل با تجزیه وتحلیل داده های گردآوری شده از طریق پرسشنامه و مصاحبه ها، به پاسخ گویی به سؤالات پژوهش می پردازیم. در ابتدا به بخش کمی پژوهش و سپس به بخش کیفی پژوهش پرداخته می شود. در بخش کمی به یافته های تحلیل توصیفی و استنباطی و در بخش کیفی به جداول فراوانی و کدهای باز و محوری اشاره می شود.

الف) بخش کمی پژوهش:

یافته های جمعیت شناختی:

در هر پژوهشی آمار توصیفی و بررسی متغیرهای جمعیت شناختی یکی از بخش های مهم آن فرایند محسوب می شود که در جای خود از اهمیت عمده ای برخوردار است، لذا تحلیل این بخش از داده ها نیز در فرایند پژوهش مفید و مؤثر خواهد بود.

درآمد:

جدول ۴-۱٫ توزیع فراوانی نمونه موردمطالعه به تفکیک درآمد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شاخص آماریدرآمد فراوانی عادی فراوانی کم شنوا
زیر یک میلیون ۱۸ ۴۸
یک تا یک و نیم میلیون ۵۳ ۴۳
بالای یک و نیم میلیون ۲۹ ۹
مجموع کل ۱۰۰ ۱۰۰

نمودار ۴-۱٫ توزیع فراوانی نمونه موردمطالعه به تفکیک درآمد

تحصیلات:

جدول ۴-۲٫ توزیع فراوانی نمونه موردمطالعه به تفکیک تحصیلات

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شاخص آماریتحصیلات فراوانی عادی فراوانی کم شنوا
زیر دیپلم ۷ ۳۶
دیپلم ۴۵ ۵۱
بالاتر از دیپلم ۴۸ ۱۳
مجموع کل ۱۰۰ ۱۰۰

نمودار ۴-۲٫ توزیع فراوانی نمونه موردمطالعه به تفکیک تحصیلات

سن:

جدول ۴-۳٫ توزیع فراوانی نمونه موردمطالعه به تفکیک سن

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شاخص آماریسن فراوانی عادی فراوانی کم شنوا
۲۰ الی ۲۵ سال ۲ ۱۵
۲۶ الی ۳۰ سال ۴۱ ۳۶
۳۱ الی ۳۵ سال ۳۴ ۳۲
۳۶ الی ۴۰ سال ۲۰ ۱۳
بالای ۴۰ سال ۳ ۴
مجموع کل ۱۰۰ ۱۰۰

نمودار ۴-۳٫ توزیع فراوانی نمونه موردمطالعه به تفکیک سن

تعداد فرزندان:

جدول ۴-۴٫ توزیع فراوانی نمونه موردمطالعه به تفکیک تعداد فرزندان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شاخص آماریتعداد فرزند فراوانی عادی فراوانی کم شنوا
یک ۵۵ ۵۴
دو ۳۸ ۲۷
سه ۷ ۱۵
چهار و بیشتر ۰ ۴
مجموع کل ۱۰۰ ۱۰۰

نمودار ۴-۴٫ توزیع فراوانی نمونه موردمطالعه به تفکیک تعداد فرزندان

وضعیت اشتغال:

جدول ۴-۵٫ توزیع فراوانی نمونه موردمطالعه به تفکیک وضعیت اشتغال

 

 

 

 

 

 

 

 

شاخص آماریشاغل فراوانی عادی فراوانی کم شنوا
بلی ۳۷ ۸۸
خیر ۶۳ ۱۲
مجموع کل ۱۰۰ ۱۰۰

نمودار ۴-۵٫ توزیع فراوانی نمونه موردمطالعه به تفکیک وضعیت اشتغال

تحلیل توصیفی از یافته های تحقیق

یافته های توصیفی متغیرهای پژوهش در دو گروه مادران عادی و مادران دارای کودک کم شنوا در جداول (۴-۶) و (۴-۷) آورده شده است.

جدول ۴-۶٫ یافته های توصیفی خرده مقیاس های تحقیق در گروه مادران عادی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شاخص آماریمقیاس تعداد میانگین انحراف استاندارد
تاب آوری ۱۰۰ ۲۸/۶۸ ۳۵/۱۶
بی ثباتی ازدواج ۱۰۰ ۱۹/۱۶ ۸۶/۸
بهزیستی روان شناختی ۱۰۰ ۵۵/۳۳۳ ۲۹/۳۰

جدول ۴-۷٫ یافته های توصیفی خرده مقیاس های تحقیق در گروه مادران دارای کودک کم شنوا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شاخص آماریمقیاس تعداد میانگین انحراف استاندارد
تاب آوری ۱۰۰ ۰۵/۵۸ ۶/۱۹۸
بی ثباتی ازدواج ۱۰۰ ۱۷/۱۷ ۹۸/۸
بهزیستی روان شناختی ۱۰۰ ۰۸/۳۱۷ ۸۶/۳۷

همان گونه که مقایسه نتایج دو جدول نشان می دهد گروه مادران دارای کودک کم شنوا میانگین کمتری در تاب آوری و بهزیستی روان­شناختی و میانگین بیشتری در بی ثباتی ازدواج نسبت به گروه مادران عادی دارند.

تحلیل آماری سؤالات تحقیق

آمار استنباطی بخش اصلی تحلیل آماری را در برمی گیرد، در این بخش در پی پاسخ به پرسش اصلی پژوهش مبنی بر اینکه آیا بین متغیرهای تاب آوری، بهزیستی روان شناختی و بی ثباتی ازدواج مادران دارای کودک عادی و کم شنوا تفاوت وجود دارد؟

در بکار گیری روش آماری، ابتدا با بهره گرفتن از آزمون آماری کولموگروف اسمیرنوف نرمال بودن داده ها مورد آزمون قرار گرفت تا نوع روش آماری (پارامتری، غیر پارامتری) که باید استفاده شود مشخص می گردد و در صورت نرمال بودن داده ها یکی از مهم ترین پیش فرض های آزمون های پارامتریک برقرار می باشد.

جدول ۴-۸، آزمون کولموگروف اسمیرنوف تک نمونه ای

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شاخص آماریمقیاس Z Sig سطح معناداری
تاب آوری ۸۳/۰ ۵۱/۰ ۰۵/۰
بی ثباتی ازدواج ۲۲/۱ ۰۹/۰ ۰۵/۰
بهزیستی روان شناختی ۹۵/۰ ۳۲/۰ ۰۵/۰

با توجه به نتایج جدول و سطوح معناداری به دست آمده هریک از متغیرهای پژوهش که بزرگ تر از ۰۵/۰ می باشد، داده های تمام متغیرها نرمال است.

همگنی واریانس ها

برای بررسی این مفروضه از آزمون لوین استفاده شد که نتایج آن در جدول زیر ذکر گردیده است.

جدول ۴-۹٫ آزمون F لوین برای بررسی همگنی واریانس ها در گروه ها

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بی ثباتی ازدواج بهزیستی روان شناختی تاب آوری متغیرها شاخص
۱ ۱ ۱ df 1
۱۹۸ ۱۹۸ ۱۹۸ df 2
۵۳/۰۴۷/۰ ۰۲/۰۹۷/۰ ۰۶/۱۳۱/۰ FSig

همان گونه که مشاهده می شود فرض تساوی واریانس ها برای همه متغیرهای پژوهش برقرار است (p>0.05).

با توجه به مجموع پیش فرض های مطرح شده مشاهده می گردد که داده های این پژوهش قابلیت ورود به تحلیل آزمون t را دارا می باشند و می توان تفاوت های گروه ها را در متغیرهای وابسته موردبررسی قرارداد.

سؤال ویژه اول:

تاب آوری در میان دو گروه از مادران دارای کودکان کم شنوا و عادی چگونه تبیین می شود؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سطح معناداری درجات آزادی مقدار t تفاوت میانگین ها میانگین تعداد شاخص آماریگروه­ها
۰۰۱/۰ ۱۹۸ ۲۲/۳ ۲۳/۱۰ ۲۸/۶۸۰۵/۵۸ ۱۰۰۱۰۰ عادیکم شنوا
       

جدول ۴-۱۰٫ مقایسه میانگین های دو گروه در تاب آوری

همان گونه که نتایج جدول ۴-۱۰ نشان می دهد ازآنجاکه مقدار t به دست آمده با درجه آزادی ۱۹۸، از مقدار t جدول بزرگ تر است و همچنین ازآنجاکه سطح معنی داری این آزمون برابر ۰۰۱/ ۰ می باشد و چون این مقدار کوچک تر از سطح معنی داری ۰۵/۰ می باشد، بنابراین با ۹۵ درصد اطمینان می توان گفت که تفاوت مشاهده شده بین میانگین نمرات دو گروه معنی دار می باشد؛ بنابراین فرضیه پژوهش مبنی بر اینکه «تفاوت معناداری در تاب­آوری مادران دارای کودک کم شنوا و عادی وجود دارد» با ۹۵ درصد اطمینان تأیید و فرض صفر رد می گردد.

سؤال ویژه دوم:

بی ثباتی ازدواج در میان دو گروه از مادران دارای کودکان کم شنوا و عادی چگونه تبیین می شود؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سطح معناداری درجات آزادی مقدار t تفاوت میانگین ها میانگین تعداد شاخص آماریگروه­ها
۲۰/۰ ۱۹۸ ۲۷/۱ ۹۸/۰ ۱۹/۱۶۱۷/۱۷ ۱۰۰۱۰۰ عادیکم شنوا
       

جدول ۴-۱۱، مقایسه میانگین های دو گروه در بی ثباتی ازدواج

همان گونه که نتایج جدول ۴-۱۱ نشان می دهد ازآنجاکه مقدار t به دست آمده با درجه آزادی ۱۹۸، از مقدار t جدول کوچک تر است و همچنین ازآنجاکه سطح معنی داری این آزمون برابر ۲۰/۰ می باشد و چون این مقدار بزرگ تر از سطح معنی داری ۰۵/۰ می باشد، بنابراین با ۹۵ درصد اطمینان می توان گفت که تفاوت مشاهده شده بین میانگین نمرات دو گروه معنی دار نمی باشد؛ بنابراین فرضیه پژوهش «تفاوت معناداری در بی­ثباتی ازدواج مادران دارای کودک کم شنوا و عادی وجود دارد» با ۹۵ درصد اطمینان رد و فرض صفر تأیید می گردد.

سؤال ویژه سوم:

بهزیستی روان شناختی در میان دو گروه از مادران دارای کودکان کم شنوا و عادی چگونه تبیین می شود؟

جدول ۴-۱۲، مقایسه میانگین های دو گروه در بهزیستی روان شناختی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سطح معناداری درجات آزادی مقدار t تفاوت میانگین ها میانگین تعداد شاخص آماریگروه­ها
۰۰۱/۰ ۱۹۸ ۴۴/۳ ۴۷/۱۶ ۵۵/۳۳۳۰۸/۳۱۷ ۱۰۰۱۰۰ عادیکم شنوا
       

همان گونه که نتایج جدول ۴-۱۲، نشان می دهد ازآنجاکه مقدار t به دست آمده با درجه آزادی ۱۹۸، از مقدار t جدول بزرگ تر است و همچنین ازآنجاکه سطح معنی داری این آزمون برابر ۰۰۱/۰ می باشد و چون این مقدار کوچک تر از سطح معنی داری ۰۵/۰ می باشد، بنابراین با ۹۵ درصد اطمینان می توان گفت که تفاوت مشاهده شده بین میانگین نمرات دو گروه معنی دار می باشد؛ بنابراین فرضیه پژوهش «تفاوت معناداری در بهزیستی روان­شناختی مادران دارای کودک کم شنوا و عادی وجود دارد» با ۹۵ درصد اطمینان تأیید و فرض صفر رد می گردد.

ب) بخش کیفی:

در زیر ابتدا جداول گفتار مادران در سه متغیر تاب آوری، بی ثباتی ازدواج و بهزیستی روان شناختی در دو گروه مادران کودکان عادی و کم شنوا آورده شده است. سپس در ادامه، به جداول خلاصه و یافته های جداول کیفی پرداخته می شود.

جدول ۴-۱۳، تاب آوری در مادران کودکان کم شنوا:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

محتوا و عبارات مهم کدگذاری باز فراوانی درصد کدگذاری محوری درصد

§  از طرز نگاه اجتماع به خاطر سمعک فرزندم، زود ناراحت می شوم.§  در مقابل مشکلات دچار ضعف و سستی می شوم.

 

§  در هنگام مشکلات بیشتر با بچه ها و کارهای خانه خودم را مشغول می کنم.

§  بعضی اوقات سکوت می کنم.

§  احساس ناامیدی می کنم و می گویم چرا همش برای من اتفاقات بد می افتد.

§  خیلی زود گریه می کنم (۲).

§  بزرگ ترین مشکلم برخورد مردم با مشکل کم شنوایی پسرم بود.

§  احساس افسردگی می کنم (۲).

§  گاهی اوقات هنگام برخورد با مشکلات نمی توانم تمرکز کنم و درست فکر کنم.

عدم کنترل احساسات در برخورد اولیه با سختی ها ۱۱ ۳۷% تاب آوری ۲۸%
§  اول احساس ناامیدی می کنم بعد سعی می کنم مشکل را بپذیرم و به دنبال راه حل می گردم.§  بستگی دارد سختی و مشکل چی باشد، معمولاً عصبی می شوم اما زود از آن حالت بیرون می آیم و به نظر من همه چیز را می توان تحمل کرد کنترل احساسات در برخورد اولیه با سختی ها ۲ ۶%

§  در سختی ها، با شخصی درد دل می کنم (با دوست، خواهر، مادر، پدر) و از آن ها می خواهم حمایتم کنند (۶).§  بیشتر از همسرم برای حل مشکلات کمک می گیرم (۲).

 

§  وقتی فهمیدم فرزندم کم شنوا است ابتدا بسیار ناراحت شدم و گریه کردم اما بعد از مدتی پرس وجو کردم که چه کار کنم و به کجا باید مراجعه کنم و چه طور مشکلم را حل کنم.

§  ابتدا پذیرش کم شنوایی فرزندم را نداشتم اما بعد از مدتی توانستم اطلاعاتی در این زمینه بگیرم و با مادرانی که مشکل شبیه من داشتند، صحبت کردم و راهنمایی خواستم.

§  در اینترنت جستجو می کنم، ببینم افرادی که مشکلی شبیه به من دارند چه­کار می کنند.

حل مشکل از طریق گفتگو با دیگران و جستجوی راه حل ها ۱۱ ۳۷%
محتوا و عبارات مهم کدگذاری باز فراوانی درصد

§  از خدا می خواهم که یاری ام کند تا به فرزندم کمک کنم (۲).§  دعا می کنم تا فرزندم خوب حرف بزند (۲).

 

§  گاهی اوقات، خودم و همسرم به ائمه معصومین توسل می کنیم تا فرزندمان شفا یابد.

§  به نظر من در سختی های زندگی، حکمتی هست.

مقابله دینی ۶ ۲۰%
جمع کل   ۳۰ ۱۰۰%    

همان طور که در جدول ۴-۱۳، مشاهده می شود بیشترین فراوانی جملات مربوط به کد عدم کنترل احساسات در برخورد اولیه با سختی ها و حل مشکل از طریق گفتگو با دیگران و جستجوی راه حل ها در مادران دارای کودکان کم شنوا است. این مادران در پاسخ به سؤالاتی که در مورد برخورد با سختی ها و مشکلات زندگی شان بود، بیشتر به مشکلات مربوط به فرزند کم شنوای خود اشاره می کردند اما اکثر این مادران بیان کردند که در برخورد با مشکلات به دنبال منابع حمایتی و جستجوی راه حل می گردند و به همین علت گفته­­ی «در سختی ها، با شخصی درد دل می کنم (با دوست، خواهر، مادر، پدر) و از آن ها می خواهم حمایتم کنند» بیشترین فراوانی را داشت. گفته های تعداد کمی از این مادران به سبک مقابله­ی دینی اشاره داشت.

جدول ۴-۱۴، تاب آوری در مادران کودکان عادی:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

محتوا و عبارات مهم کدگذاری باز فراوانی درصد کدگذاری محوری درصد
§  ناراحت می شوم اما سعی می کنم در آن نمانم (۴).§  غمگین می شوم اما امیدم را به خدا از دست نمی دهم (۲). کنترل احساسات در برخورد اولیه با سختی ها ۶ ۲۵% تاب آوری ۲۶%

§  با همسرم یا دوستم درد دل می کنم.§  به مشکلم فکر می کنم و با همسرم در میان می گذارم و ممکن است از بقیه کمک بگیریم (۴).

 

§  تمام راه حل های ممکن برای مشکلم را جستجو می کنم.

§  در پی علت مشکلم و سپس راه حل آن برمی آیم.

حل مشکل از طریق گفتگو با دیگران و جستجوی راه حل ها ۷ ۲۹%
محتوا و عبارات مهم کدگذاری باز فراوانی درصد

§  در مشکلات، اول توکل به خدا می کنم و دعا می کنم که خدا یاری ام دهد بعد فکر می کنم و دنبال راه حل می گردم (۴).§  هر چه خدا صلاح بداند، به خدا پناه می برم.

 

§  راضی به رضای خدا هستم.

§  سعی کردم همواره آماده امتحان های الهی باشم (۲).

§  سعی می کنم صبور باشم و آرامش خود را حفظ می کنم.

§  به وعده های خدا و کمک او امید دارم (۲).

مقابله دینی ۱۱ ۴۶%
جمع کل   ۲۴ ۱۰۰%    

با توجه به جدول ۴-۱۴، در کد کنترل احساسات در برخورد اولیه با سختی ها، بیشترین فراوانی مربوط به جمله­ «ناراحت می شوم اما سعی می کنم در آن نمانم» اختصاص دارد. در کد حل مشکل از طریق گفتگو با دیگران و جستجوی راه حل ها، بیشترین فراوانی مربوط به گفته­ی «به مشکلم فکر می کنم و با همسرم در میان می گذارم و ممکن است از بقیه کمک بگیریم» می باشد. گفته های مادران کودکان عادی بیشتر از جملات مادران کودکان کم شنوا دربرگیرنده ی سبک مقابله دینی هست به طوری که بیشترین فراوانی گفته های این جدول مربوط به کد مقابله دینی می باشد و بیشترین جمله بیان شده توسط مادران کودکان عادی در این کد، مربوط به گفته­ی «در مشکلات، اول توکل به خدا می کنم و دعا می کنم که خدا یاری ام دهد بعد فکر می کنم و دنبال راه حل می گردم» می باشد.

جدول ۴-۱۵، بی ثباتی ازدواج در مادران کودکان کم شنوا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

محتوا و عبارات مهم کدگذاری باز فراوانی درصد کدگذاری محوری درصد
§  وقتی شنیدم که فرزندم کم شنوا است تصمیم گرفتم از همسرم جدا شوم. بعضی اوقات نیز همسرم را با بقیه مردها مقایسه می کنم و دوست ندارم با او زندگی کنم. احتمال وقوع طلاق ۱ ۱۴% بی ثباتی ازدواج ۵/۶%

§  به طلاق فکر نکرده ام (۴).§  در زمان بارداری، زمانی که فهمیدم همسرم معتاد است تصمیم به جدایی گرفتم اما الآن مشکلی نداریم.

 

§  قبل از فرزند دار شدن، مشکلات زیادی با همسرم و خانواده او داشتم و به جدایی فکر می کردم اما بعد از تولد فرزند کم شنوایم، رابطه مان بسیار بهبود پیدا کرد و هر دو برای بهبود فرزندمان تلاش می کنیم.

عدم احتمال وقوع طلاق ۶ ۸۶%
§  جمع کل   ۷ ۱۰۰%

همان طور که در جدول ۴-۱۵، مشاهده می شود، از بین ۷ مادر دارای کودک کم شنوا، فقط یک مادر به کد مربوط به احتمال وقوع طلاق اشاره کرده است و گفته های بقیه مادران به کد عدم احتمال وقوع طلاق مربوط می­باشد.

جدول ۴-۱۶، بی ثباتی ازدواج در مادران کودکان عادی:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

محتوا و عبارات مهم کدگذاری باز فراوانی درصد کدگذاری محوری درصد
§  گاهی در سختی ها و عصبانیت به فکر طلاق افتاده ام. احتمال وقوع طلاق ۱ ۱۴% بی ثباتی ازدواج ۵/۷%
§  هرگز به طلاق فکر نکرده ام (۵).§  اگر به عقب برگردم دوباره با همین شخص ازدواج می کنم. عدم احتمال وقوع طلاق ۶ ۸۶%
§  جمع کل   ۷ ۱۰۰%

با توجه به جدول ۴-۱۶، از بین ۷ مادر دارای کودک عادی فقط یک مادر به کد مربوط به احتمال وقوع طلاق اشاره کرده است و گفته های بقیه مادران به کد عدم احتمال وقوع طلاق مربوط می باشد.

جدول ۴-۱۷، بهزیستی روان شناختی در مادران کودکان کم شنوا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

محتوا و عبارات مهم کدگذاری باز فراوانی درصد کدگذاری محوری درصد کل

§  تا حدودی از عهده مسئولیت های زندگی ام برمی آیم و برنامه ریزی برای کارهای روزانه ام دارم اما گاهی اوقات به دلیل کلاس های توان بخشی فرزندم و انجام تمریناتش به برنامه ریزی روزانه ام نمی رسم (۴).§  به خاطر شغلم، بعضی از کارهای خانه را نمی توانم انجام دهم.

 

§  بیشتر مسئولیت های زندگی بر دوش همسرم است و همسرم در برنامه ریزی موفق تر است، چون من زمان زیادی را برای آموزش فرزندمان صرف می کنم (۲).

عدم برنامه ریزی موفق برای مسئولیت های روزانه ۷ ۱۰% بهزیستی روان شناختی ۵/۶۵%
محتوا و عبارات مهم کدگذاری باز فراوانی درصد

§  نظرات دیگران در زندگی ام اثر نمی گذارد و کار خودم را انجام می دهم (۲).§  خیلی برایم مهم نیست بیشتر کار خودم را انجام می دهم مگر اینکه ثابت شود کار یا حرف من اشتباه بوده است.

 

§  در تقابل نظرم با دیگران، باهاشون بحث و گفتگو می کنم و طرف را متقاعد می کنم.

§  در ظاهر تأیید می کنم اما درنهایت کار خودم را انجام می دهم.

§  بیشتر کاری که خودم فکر کنم درست است انجام می دهم (۲).

§  بستگی به طرف دارد. اگه بدانم شخص منظوری نداشته باشد و می­توانم منظورم را به او بفهمانم حرفم را می زنم اما اگه این طور نباشد سکوت می کنم.

§  خیلی برایم مهم است دیگران چه فکری در مورد من می کنند، بیشتر اوقات مراقبم کاری انجام ندهم که کسی از من ناراحت نشود؛ اما تا جایی که ممکن باشد حرف خود را می زنم و کار خود را انجام می دهم.

استقلال ۹ ۱۳%
§  زود کنار می آیم و بحث نمی کنم.§  اگر نظر همسرم یا بزرگ ترم با من فرق داشته باشد، کوتاه می آیم. عدم استقلال ۲ ۳%
با همسرم برنامه ریزی می کنیم. اول قسط ها را کنار می گذاریم و مابقی را برای سایر هزینه ها (خرد و خوراک، قبض های منزل، هزینه ی کلاس های توان بخشی فرزندمان و…) برنامه ریزی می کنیم. مدیریت امور مالی و برنامه ریزی برای آن ۵ ۷%
به علت مخارج بالای کلاس های توان بخشی فرزندمان، مشکلات مالی داریم و مجبوریم از خیلی از چیزها بگذریم. معمولاً مسائلی پیش می آید که نمی توانیم طبق برنامه ریزی پیش برویم (دخل وخرجمان تطبیق ندارد). عدم مدیریت امور مالی و برنامه ریزی برای آن ۲ ۳%
محتوا و عبارات مهم کدگذاری باز فراوانی درصد

§  از گذشته خودم راضی نیستم، نمی دانستم با افراد مختلف چه طوری برخورد کنم. زودرنج بودم اما الآن این طور نیستم و کمی بهتر شدم (۲).§  از خودم بیشتر از این ها انتظار داشتم (۲).

 

§  فکرمی کنم به اون چیزهایی که می خواستم نرسیدم.

عدم پذیرشخود ۵ ۷%
§  تقریباً میشه گفت که از خودم و زندگی ام راضی هستم. پذیرش خود ۲ ۳%
§  از زندگی ام راضی نیستم، پیشرفت زیادی نداشته است، چون بیشتر مسئولیت زندگی بر دوش من است.§  هرگاه که مستمر تلاش کردم، موفق بودم در غیر این صورت شکست خورده ام ولی الآن که فکر می کنم، زیاد پیشرفت نکرده ام و انگار در زندگی ام درجا می زنم. عدم رشد زندگی شخصی ۲ ۳%
§  زندگی مان روبه پیشرفت است (۲).§  زندگی ام نسبت به قبل، چه ازلحاظ مالی و چه ازلحاظ رابطه بین خودم و خانواده همسرم بهبود پیداکرده است (۳). رشد زندگی شخصی ۵ ۷%

§  در جمع فامیل و محل کار خونگرم هستم. با افراد مختلف همدلی می کنم و رازدار آن ها هستم.§  هرکس مشکلی داشته باشد، به پیش من می آید و درد دل می کند.

 

§  سعی می کنم برخورد خوبی با همه داشته باشم و همه را از خودم راضی کنم.

§  دوستان صمیمی زیادی دارم (۲).

§  با هرکس متناسب با خودش و سنش برخورد می کنم.

§  معاشرت با دیگران باعث پیشرفت انسان می شود.

ارتباط مثبت با دیگران ۷ ۱۰%
محتوا و عبارات مهم کدگذاری باز فراوانی درصد

§  در جمع فامیل های خودم راحتم، اما در جمع فامیل های همسرم نه.§  خانواده همسرم من را فردی «نجوش» می دانند.

 

§  خیلی زودرنج هستم و زود از کوره در می روم.

§  زیاد رفت وآمد نداریم.

§  با خانواده خودم و همسرم زیاد گرم نیستیم.

ارتباط منفی با دیگران ۵ ۷%

هدف اولم این است که فرزندم خوب حرف بزند و در آینده موفق شود (۷).ادامه تحصیل دهم (۴).

 

شاغل شوم (۴).

با خدا باشم، از خدا فاصله نگیرم (ایمانم را قوی تر کنم)(۱).

صاحب خانه شویم (۳).

هدف های زندگی ۱۹ ۲۷%
جمع کل   ۷۰ ۱۰۰%    

همان طور که در جدول ۴-۱۷، مشاهده می شود، تمام مادران دارای کودکان کم شنوا به کد عدم برنامه ریزی موفق برای مسئولیت های روزانه اشاره داشته اند و گفته­ی «تا حدودی از عهده مسئولیت های زندگی ام برمی آیم و برنامه ریزی برای کارهای روزانه ام دارم اما گاهی اوقات به دلیل کلاس های توان بخشی فرزندم و انجام تمریناتش به برنامه ریزی روزانه ام نمی رسم» بیشترین فراوانی را دارد. محتوای گفتار ۵ نفر از مادران به کد استقلال و ۲ نفر از آن ها به کد عدم استقلال مربوط می شود. ۵ نفر از مادران به کد مدیریت امور مالی و برنامه ریزی برای آن و ۲ نفر به کد عدم مدیریت امور مالی و برنامه ریزی برای آن اشاره داشته اند. ۵ نفر از مادران به کد عدم پذیرش خود اشاره داشته اند و جملات «از گذشته خودم راضی نیستم، نمی­دونستم با افراد مختلف چه طوری برخورد کنم. زودرنج بودم اما الآن این طور نیستم و کمی بهتر شدم» و «از خودم بیشتر از این ها انتظار داشتم» بیشترین فراوانی را دارد. ۵ نفر از مادران به گفته­ی «زندگی ام نسبت به قبل، چه ازلحاظ مالی و چه ازلحاظ رابطه بین خودم و خانواده همسرم بهبود پیداکرده است» اشاره کرده اند که در زیرمجموعه ی کد رشد زندگی شخصی قرارگرفته است. فراوانی کد ارتباط مثبت با دیگران بیشتر از کد ارتباط منفی با دیگران می باشد. بیشترین فراوانی گفته های این جدول مربوط به کد هدف های زندگی است و بیشترین گفته «هدف اولم این است که فرزندم خوب حرف بزند و در آینده موفق شود» می­باشد.

جدول ۴-۱۸، جدول بهزیستی روان شناختی در مادران کودکان عادی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

محتوا و عبارات مهم کدگذاری باز فراوانی درصد کدگذاری محوری درصد کل
§  برای بیشتر اوقات روزانه ام برنامه ریزی دارم اما گاهی اوقات در طول روز اتفاقاتی پیش می آید که نمی­توانم طبق برنامه پیش بروم (۲). عدم برنامه ریزی موفق برای مسئولیت های روزانه ۲ ۳% بهزیستی روان شناختی ۵/۶۶%
§  در مورد کارهای داخل و خارج از خانه تقسیم وظایف داریم و طبق برنامه پیش می رویم (۴).§  از عهده کارهای روزانه برمی آیم. خدا بهم کمک می­کنه؛ اما اگر همسرم بیشتر در تربیت بچه ها بهم کمک می کرد، بهتر بود. برنامه ریزی موفق برای مسئولیت های روزانه ۵ ۸%

§  نظر دیگران تا آن حدی مهم است که معقول باشد اما اگه فردی باشد که تابع احساسات باشد برایم مهم نیست (۲).§  ارزیابی دیگران برایم اهمیت ندارد. خودم را با دیگران ازنظر مالی و اعتقادی مقایسه نمی­کنم.

 

§  ارزش زیادی برای ارزیابی های دیگران قائل هستم اما درنهایت نظر خودم مهم تر است (۲).

§  اگر نظرم مخالف نظر دیگری باشد، نظر خودم را بیان می کنم، البته به صورتی که بهشان برنخورد و نظر و اعتقادات خودم برایم مهم تر است (۲).

§  درنهایت کاری را که خودم می دانم درست است، انجام می دهم.

§  نظرات مخالف دیگران، بستگی دارد در مورد چی باشد و تا چه حد بشود انعطاف به خرج داد و طرف مقابلم چه کسی است. حرفش عقلانی نباشد بحث نمی کنم، اما نظرم را مطرح می کنم (۲).

§  در تصمیم گیری ها، بیشتر اوقات خودم تصمیم نهایی را می گیرم.

§  سعی کردم بیشتر اوقات به تنهایی مشکلم را حل کنم.

استقلال ۱۲ ۲۰%
محتوا و عبارات مهم کدگذاری باز فراوانی درصد

§  در حدی که لازم و ضروری هست، خرید می کنم. اسراف نمی کنم (۲).§  درآمدمان برنامه ریزی شده است. یه مقداری صرف خوردوخوراک می شود و یه مقداری به حساب من واریز می شود. یه مقدار خرج های جانبی و…(۴).

 

§  همسرم حسابگر است و من هم سعی می کنم به فرزندم یاد بدهم که همه چیز راحت به دست نمی آید.

مدیریت امور مالی و برنامه ریزی برای آن ۷ ۱۱%

§  از عملکردم و انتخاب هایم در زندگی گذشته و حال راضی هستم (۲).§  به علت بهبود شرایط زندگی ام و تغییر طرز تفکرم درباره زندگی و سعی در تغییر دادن چیزهایی در خصوصیات اخلاقیم، از زندگی ام در زمان حال بیشتر راضی ام (۴).

 

§  درست است درگذشته اشتباهاتی کرده ام، اما در کل از خودم بیشتر راضی ام تا ناراضی.

پذیرش خود ۷ ۱۱%

§  بهتر است انسان از همه جنبه ها رشد کند و یک بعدی رشد نکند.§  زندگی ام روبه پیشرفت است (۳).

 

§  احساس می کنم خلأ زندگی ام پرشده است و مسیر زندگی ام رشد صعودی دارد.

§  فکر می کنم زندگی ام همواره یه مسیر رو به جلویی رو داشته، گاهی کم، گاهی زیاد (۲).

رشد زندگی شخصی ۷ ۱۱%

§  من سعی می کنم با همه ارتباط خوبی داشته باشم و از تجربه های آن ها استفاده کنم.§  با دیگران صمیمی هستم و آن ها با من درد دل می کنند و راهنمایی می خواهند (۴).

 

§  دوستان زیادی دارم.

§  خیلی زود با بقیه گرم می گیرم و بقیه می گویند خونگرم هستم و بهم اعتماد دارند (۲).

ارتباط مثبت با دیگران ۸ ۱۳%
محتوا و عبارات مهم کدگذاری باز فراوانی درصد
§  زیاد با کسی نمی جوشم.§  دوستان کمی دارم و رابطه گرمی با دوستانم ندارم. درواقع علاقه­ای به برقراری ارتباط ندارم. ارتباط منفی با دیگران ۲ ۳%

§  عاقبت به خیری خودم و همسرم (۲).§  کمک به آینده فرزندانمان (۴).

 

§  مادر و همسر خوبی باشم (۳).

§  اطرافیان دوستم داشته باشند و از من راضی باشند.

خانه دار شویم (۲).

هدف های زندگی ۱۲ ۲۰%
جمع کل   ۶۲ ۱۰۰%    

با توجه به جدول ۴-۱۸، محتوای گفتار ۵ نفر از مادران دارای کودکان عادی به کد برنامه ریزی موفق برای مسئولیت های روزانه اشاره دارد و گفته ی «در مورد کارهای داخل و خارج از خانه تقسیم وظایف داریم و طبق برنامه پیش می رویم» بیشترین فراوانی را دارد. کد استقلال و هدف های زندگی بیشترین فراوانی را دارد. فراوانی در کدهای پذیرش خود و مدیریت مالی و برنامه ریزی برای آن و رشد زندگی شخصی مساوی می باشد و کد ارتباط مثبت با دیگران فراوانی بیشتری نسبت به کد ارتباط منفی با دیگران دارد و بیشترین فراوانی گفته ها در کد ارتباط مثبت با دیگران مربوط به «با دیگران صمیمی هستم و آن ها با من درد دل می کنند و راهنمایی می خواهند» می باشد.

مقایسه داده های جدول های کیفی:

جدول ۴-۱۹، مقایسه داده های کیفی در مورد تاب آوری در دو گروه مادران

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  مادران کودکان کم شنوا مادران کودکان عادی
عدم کنترل احساسات در برخورد اولیه با سختی ها ۳۷%  
کنترل احساسات در برخورد اولیه با سختی ها ۶% ۲۵%
حل مشکل از طریق گفتگو با دیگران و جستجوی راه حل ها ۳۷% ۲۹%
مقابله دینی ۲۰% ۴۶%
درصد کل ۱۰۰% ۱۰۰%

جدول ۴-۱۹، کدگذاری عبارات مهم گروه نمونه در خصوص تاب آوری مادران کودکان کم شنوا و عادی را نشان می دهد. کدهای به دست آمده در این خصوص عبارت اند از: کنترل (عدم کنترل) احساسات در برخورد اولیه با سختی ها، حل مشکل از طریق گفتگو با دیگران و جستجوی راه حل ها، مقابله ی دینی. نتایج این جدول نشان داد که مادران کودکان کم شنوا در عدم کنترل احساسات در برخورد اولیه با سختی ها درصد ۳۷ را کسب کرده اند و همین مادران در کد کنترل احساسات در برخورد اولیه با سختی ها درصد ۶ و مادران کودکان عادی در همین کد، درصد ۲۵ را به دست آوردند؛ بنابراین می توان نتیجه گرفت مادران کودکان کم شنوا در کنترل احساسات در برخورد اولیه با سختی ها و دشواری های زندگی ناتوان هستند و از این لحاظ مادران کودکان عادی در وضعیت بهتری قرار دارند.

از سوی دیگر، حل مشکل از طریق گفتگو با دیگران و جستجوی راه حل ها در مادران کودکان کم شنوا ۳۷ درصد و در مادران کودکان عادی حدود ۲۹ درصد به دست آمد. پس مادران کودکان کم شنوا بیشتر از مادران کودکان عادی به دنبال راه حل برای مشکلاتشان می گردند.

مقابله دینی در مادران کودکان کم شنوا ۲۰ درصد و در مادران کودکان عادی ۴۶ درصد بوده است؛ بنابراین مادران کودکان عادی از سبک مقابله دینی بیشتری در برخورد با مشکلات استفاده می کنند.

جدول ۴-۲۰، مقایسه داده های کیفی در مورد بی ثباتی ازدواج دو گروه از مادران

 

 

 

 

 

 

 

 

  مادران کودکان کم شنوا مادران کودکان عادی
احتمال وقوع طلاق ۱۴% ۱۴%
عدم احتمال وقوع طلاق ۸۶% ۸۶%
درصد کل ۱۰۰% ۱۰۰%

جدول ۴-۲۰، کدگذاری عبارات مهم گروه نمونه در خصوص بی ثباتی ازدواج در مادران کودکان کم شنوا و عادی را نشان می دهد. کد به دست آمده در این خصوص: احتمال وقوع طلاق و عدم احتمال وقوع طلاق.

احتمال وقوع طلاق در مادران دارای کودکان کم شنوا و عادی ۱۴ درصد و عدم احتمال وقوع طلاق در مادران دارای کودکان کم شنوا و عادی ۸۶ درصد است؛ بنابراین تفاوتی در بین دو گروه از این لحاظ دیده نشد.

جدول ۴-۲۱، مقایسه داده های کیفی در مورد بهزیستی روان شناختی در دو گروه مادران

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  مادران کودکان کم شنوا مادران کودکان عادی
برنامه ریزی موفق برای مسئولیت های روزانه   ۸%
عدم برنامه ریزی موفق برای به مسئولیت های روزانه ۱۰% ۳%
استقلال ۱۳% ۲۰%
عدم استقلال ۳%  
مدیریت امور مالی و برنامه ریزی برای آن ۷% ۱۱%
عدم مدیریت امور مالی و برنامه ریزی برای آن ۳%  
پذیرش خود ۳% ۱۱%
عدم پذیرش خود ۷%  
رشد زندگی شخصی ۷% ۱۱%
عدم رشد زندگی شخصی ۳%  
ارتباط مثبت با دیگران ۱۰% ۱۳%
ارتباط منفی با دیگران ۷% ۳%
هدف های زندگی ۲۷% ۲۰%
درصدکل ۱۰۰% ۱۰۰%

جدول ۴-۲۱، کدگذاری عبارات مهم گروه نمونه در خصوص بهزیستی روان شناختی مادران کودکان کم شنوا و عادی را نشان می دهد. کدهای به دست آمده در این خصوص عبارت اند از: برنامه ریزی موفق (عدم برنامه ریزی موفق) برای مسئولیت های روزانه، استقلال (عدم استقلال)، مدیریت مالی و برنامه ریزی برای آن (عدم مدیریت مالی و برنامه ریزی برای آن)، پذیرش خود (عدم پذیرش خود)، رشد زندگی شخصی (عدم رشد زندگی شخصی)، ارتباط مثبت یا منفی با دیگران و هدف های زندگی.

نتایج جدول نشان می دهد که مادران کودکان کم شنوا در برنامه ریزی موفق برای مسئولیت های زندگی روزانه، ناتوان هستند و عدم برنامه ریزی موفق برای مسئولیت های روزانه در این مادران ۱۰ درصد می باشد، این در حالی است که عدم برنامه ریزی موفق در مادران کودکان عادی حدود ۳ درصد است و برنامه ریزی موفق در مسئولیت های روزانه ۸ درصد است؛ بنابراین، برنامه ریزی موفق برای مسئولیت های روزانه در مادران کودکان عادی بیشتر است و این مادران موفقیت بیشتری در این زمینه دارند.

استقلال در مادران کودکان کم شنوا ۱۳ درصد اما استقلال مادران کودکان عادی نزدیک به ۲۰ درصد است و عدم استقلال در مادران کودکان کم شنوا ۳ درصد است؛ بنابراین استقلال مادران کودکان عادی بیشتر از مادران کودکان کم شنوا است.

عدم مدیریت مالی و برنامه ریزی برای آن در مادران کودکان کم شنوا نزدیک به ۳ درصد و مدیریت مالی و برنامه ریزی برای آن در مادران کودکان کم شنوا تقریباً ۷ درصد و در مادران کودکان عادی حدود ۱۱ درصد است؛ بنابراین، مادران کودکان عادی در این مؤلفه وضعیت بهتری دارند.

در مؤلفه ی عدم پذیرش خود، مادران کودکان کم شنوا ۷ درصد و پذیرش خود در همین مادران نزدیک به ۳ درصد است و در مادران کودکان عادی ۱۱ درصد است؛ بنابراین، مادران کودکان عادی پذیرش خود بالاتری دارند.

با توجه به جدول ۴-۲۱، مشخص می شود که عدم رشد زندگی شخصی در مادران کودکان کم شنوا تقریباً ۳ درصد و رشد زندگی شخصی همین مادران حدود ۷ درصد است و رشد زندگی شخصی در مادران کودکان عادی حدود ۱۱ درصد است؛ بنابراین، این مؤلفه در مادران کودکان عادی بیشتر است.

مؤلفه ارتباط مثبت با دیگران، در مادران کودکان کم شنوا ۱۰ درصد و در مادران کودکان عادی تقریباً ۱۳ درصد می باشد و بنابراین مادران دارای کودکان عادی در ارتباط مثبت با دیگران موفق ترند؛ اما ارتباط منفی با دیگران در مادران کودکان کم شنوا بیش از ۷ درصد و در مادران کودکان عادی بیش از ۳ درصد است؛ بنابراین مادران کودکان عادی، نسبت به مادران کودکان کم شنوا ارتباط منفی کمتری با دیگران دارند.

مؤلفه ی هدف های زندگی در مادران کودکان کم شنوا ۲۷ درصد و در مادران کودکان عادی حدود ۲۰ درصد است؛ بنابراین مادران کودکان کم شنوا نسبت به مادران کودکان عادی، هدف های بیشتری در زندگی دارند.

درمجموع، مادران کودکان عادی در تمام کدهای به دست آمده به جز «حل مشکل از طریق گفتگو با دیگران و جستجوی راه حل ها» و «هدف های زندگی» امتیاز بیشتری از مادران کودکان کم شنوا به دست آوردند و در وضعیت بهتری قرار دارد. همچنین تفاوتی بین مادران دارای کودکان عادی و کم شنوا ازلحاظ «بی ثباتی ازدواج» دیده نمی­ شود.

فصل پنجم: بحث و نتیجه گیری

در فصل حاضر به بحث و نتیجه گیری در مورد یافته­ های پژوهش پرداخته خواهد شد. در ابتدا به خلاصه نتایج پژوهش و یافته­ های تجربی پژوهش اشاره و سپس تبیین این یافته­ ها بر اساس یافته­ های پیشین پژوهشی انجام می شود. در پایان به مشکلات و محدودیت های پژوهش و پیشنهادهای نظری و کاربردی ارائه می گردد.

در زندگی خانوادگی، گاهی کودکان موجب رنجش و ناسازگاری و نارضایتی والدین می شوند و زمانی عامل رضایتمندی هستند. وجود کودک کم توان در خانواده غالباً تجربه­ای ناراحت کننده است. یکی از مهم ترین علت های ناتوانی کودکان، کم شنوایی است که برای بسیاری از والدین، احساسی شبیه داغ دیدگی به همراه دارد (موللی و نعمتی،۲۰۱۰). خانواده های دارای کودکان کم شنوا با چالش های متفاوتی روبه رو می شوند و دراین بین، مادران به علت نقش مراقب مسئولیت های بیشتری در قبال این کودکان دارند. درنتیجه با مشکلات مربوط به سلامت روان و بهزیستی روان شناختی بیشتری مواجه می شوند. اینکه والدین و بخصوص مادران چه طور با این تجربه مختل کننده مواجه می شوند و آن را کنترل می کنند تا حد زیادی به تاب آوری والدین و بخصوص مادر بستگی دارد و دراین بین ممکن است والدین نتوانند با شرایط پیش رو سازگار شوند و احتمال وقوع طلاق بالا رود.

پژوهش حاضر با هدف مقایسه تاب آوری، بی ثباتی ازدواج و بهزیستی روان­شناختی در دو گروه مادران دارای کودکان کم شنوا و عادی شهر تهران صورت گرفت. تعداد ۱۰۰ نفر از مادران کودکان عادی مراجعه کننده به مهدکودک ها و خانه خلاقیت های شهر تهران و ۱۰۰ نفر از مادران کم شنوا مراجعه کننده به مراکز توان بخشی شنوایی پژواک، بیمارستان های امیراعلم و لقمان شهر تهران در سال ۹۲ به صورت در دسترس انتخاب شدند و پرسش نامه ها را تکمیل کردند و سپس جهت بررسی دقیق تر مصاحبه­ای از ۷ نفر از مادران کودکان عادی و ۷ نفر از مادران کودکان کم شنوا به عمل آمد. از طریق مصاحبه با این تعداد از مادران پاسخ ها به حد اشباع رسید و نتایج حاصل از آن برای بررسی سؤالات پژوهش مورداستفاده قرار گرفت. در انتها با بهره گرفتن از نتایج حاصل از تجزیه تحلیل آماری (قسمت کمی) و یافته های مصاحبه (قسمت کیفی)، یافته ها تبیین شدند. علت استفاده از روش کیفی همراه با روش کمی این بود که دقت داده ­های کمی افزوده شود و مقایسه بین نتایج کمی و کیفی صورت پذیرد و نتایج قابل استنادتری پدید آید.

بحث و نتیجه گیری:

بر اساس سؤال اصلی پژوهش مبنی بر اینکه تاب آوری و بی ثباتی ازدواج و بهزیستی روان شناختی در دو گروه از مادران دارای کودکان کم شنوا و عادی چگونه تبیین می شود، می توان بیان داشت که یافته های کمی و کیفی باهم مطابقت داشتند و همسو بودند به طوری که در بخش کمی، تاب آوری و بهزیستی روان­شناختی مادران دارای کودکان کم شنوا کم تر از مادران کودکان عادی بود و بین بی ثباتی ازدواج دو گروه تفاوت معناداری وجود نداشت. در بخش کیفی، نیز فراوانی جملات مادران کودکان عادی در تمام کدهای به دست آمده به جز کد «جستجوی راه حل ها و حل مشکل از طریق گفتگو با دیگران» و «هدف های زندگی» بیش­تر از مادران کودکان کم شنوا بود و به طورکلی ازنظر بهزیستی روان­شناختی و تاب آوری در وضعیت بهتری قرار داشتند. در بخش مربوط به بهزیستی روان­شناختی مادران کودکان عادی، فراوانی در کدهای «پذیرش خود» و «مدیریت مالی و برنامه ریزی برای آن» و «رشد زندگی شخصی» مساوی بود و همچنین در نتایج کیفی تفاوتی بین مادران دارای کودکان عادی و کم شنوا ازلحاظ «بی ثباتی ازدواج» دیده نشد.

پرسش ویژه اول:

تاب آوری در میان دو گروه از مادران دارای کودکان کم شنوا و عادی چگونه تبیین می شود؟

با توجه به یافته های کمی، مادران کودکان کم شنوا از تاب آوری کمتری برخوردارند. این یافته با پژوهش های گروهولث، استیگام، نوردهاجن و کهلر (۲۰۰۳)، آلریکسون- اسچمیت[۱۸۶] و همکاران (۲۰۰۷) و میکائیلی، گنجی و طالبی جویباری (۱۳۹۱) همسو است که در آن ها تاب آوری افراد ناتوان ذهنی و مادران دارای کودکان کم توان ذهنی و کم شنوا کمتر از مادران کودکان عادی است. جهت تبیین این یافته این گونه می توان گفت که داشتن فرزند کم شنوا بر عقاید، باورها، افکار و احساسات مادران آن ها تأثیر فراوانی دارد تا جایی که والدین آن ها احساسات مختلفی ازجمله سردرگمی، تلخ کامی، تکذیب و انکار، افسردگی، ناامیدی و بسیاری از احساسات منفی متفاوت را تجربه می کنند که این خود باعث کاهش تاب آوری می شود و کاهش میزان تاب آوری در برابر رویدادهای زندگی فرد را با نوعی احساس فشار روانی، اضطراب یا افسردگی مواجه می کند.

با توجه به مصاحبه های انجام شده از مادران کم شنوا در مورد تاب آوری، می توان به همین یافته رسید که مادران کودکان کم شنوا به طورکلی، تاب آوری کمتری نسبت به مادران کودکان عادی دارند. این مادران در برخورد اولیه با مشکلات و سختی ها کنترل احساسات مناسبی ندارند اما اکثر آن ها بعد از مدتی با کم­شنوایی فرزند خود کنار می آیند و به جستجوی راه حل ها و حل مشکلاتشان از طریق ارتباط با دیگران می پردازند و منابع دست یابی به راه حل ها را بیشتر از مادران کودکان عادی جستجو می کنند به همین علت کد «حل مشکل از طریق گفتگو با دیگران و جستجوی راه حل ها» بیشترین فراوانی را در مادران کودکان کم شنوا داشت که این یافته همسو با پژوهش کورآ و همکاران (۲۰۱۱) و آهلرت (۲۰۱۲) می باشد. این محققان تصریح کردند که مادران دارای فرزندان معلول ازجمله کم شنوا، نسبت به مادران فرزندان عادی بیشتر در جستجوی حمایت دیگر اعضای خانواده هستند و حمایت اجتماعی و ارتباطات خانوادگی باعث افزایش تاب آوری آن­ها می شود.

در قسمت کیفی، مادران کودکان عادی در کد «کنترل احساسات در برخورد اولیه با سختی ها» وضعیت بسیار مناسب تری نسبت به مادران کودکان کم شنوا داشتند و بیشتر مادران دارای کودکان کم شنوا به کد «عدم کنترل احساسات در برخورد اولیه با سختی ها» اشاره کردند که این یافته نیز با پژوهش هیمان (۲۰۰۲) همسو است. این محققان بیان داشتند که پدر و مادرها بعد از تولد فرزند معلول خود مجبور به ایجاد تغییراتی در زندگی خود می شوند و در زندگی اجتماعی خود نیز سطوح بالایی از سرخوردگی و نارضایتی را تجربه می کنند و تلاش زیادی برای حفظ زندگی عادی و قبلی خود می کنند. پس طبیعی است که در سال های ابتدایی فرزند دار شدن، نگرانی های زیادی داشته باشند و این باعث به هم ریختن تعادل روانی آ­ها شود.

از سوی دیگر، گفته های تعداد کمی از مادران کودکان کم شنوا به سبک مقابله­ی دینی اشاره داشت. این در حالی است که در یافته­ های مربوط به تاب آوری مادران کودکان عادی، به کد «مقابله­ی دینی» بیشتر اشاره شده بود و این کد بیشترین فراوانی را داشت. مادران کودکان عادی بیشتر از مادران کودکان کم شنوا به مقابله دینی در برخورد با مشکلات می پردازند که این یافته نیز قابل توجیه است که باورهای مذهبی و عقاید دینی با نتایج مثبت مانند بهبود کیفیت زندگی، صبر و تاب آوری بالاتر، سلامت جسمی و روانی و بهزیستی روان شناختی مرتبط هستند که این یافته با پژوهش عسگریان، اصغری و حسن زاده (۱۳۹۲) همسو می­باشد. این محققان تصریح کردند که آموزش مهارت­ های مقابله دینی در ارتقای سطح سازگاری، توانمندسازی، انطباق پذیری و افزایش تاب آوری می تواند مؤثر باشد. فرد مذهبی به یک مبدأ متعالی معتقد است و او را پرستش می کند. باورهای مذهبی و معنوی، بر مؤلفه های شناختی افراد ازجمله تفسیر وقایع، خوش بینی یا بدبینی و نوع تفکرات آن ها تأثیر گذاشته و این مؤلفه ها نیز بر سلامت و بهزیستی جسم و روان تأثیر می گذارند. معنویت، ظرفیت روان شناختی و توانایی مقابله با استرس ها و مشکلات را افزایش می دهد؛ بنابراین با توجه به پژوهش بیات (۲۰۰۷) و آهلرت (۲۰۱۲) اگر مادران دارای کودکان کم توان ذهنی و کم شنوا ازلحاظ اعتقادات و باورهای مذهبی تقویت شوند، تاب آوری بیشتری خواهند داشت که این نیز با یافته­ های خباز و همکاران (۱۳۹۰) نیز قابل توجیه است. این محققان نشان دادند که باورهای مذهبی در پیش بینی سبک مسئله مدار و کاهش استرس در مادران کم توان ذهنی کمک کننده است و از سوی دیگر، گفته شد که سبک مقابله مسئله مدار با تاب آوری رابطه مستقیم دارد، بنابراین با ارزنده سازی مذهبی می توان باعث افزایش تاب آوری، افزایش راهبردهای مقابله ای مؤثرتر، افزایش عوامل حفاظتی مانند عواطف مثبت، اعتمادبه نفس و خود رهبری و کاهش عواطف منفی، استرس و افسردگی شد.

پرسش ویژه دوم:

بی ثباتی ازدواج در میان دو گروه از مادران دارای کودکان کم شنوا و عادی چگونه تبیین می شود؟

با توجه به تحقیقات پیشین رماین و براون (۲۰۱۰)، نامجویان شیرازی و کشاورز (۱۳۹۲)، قراشی و همکاران (۱۳۹۱) و به پژوه و رمضانی (۱۳۸۴)، در مورد رضایت زناشویی مادران کودکان کم توان ذهنی و کم شنوا که کمتر از مادران عادی گزارش شده بود، می توان بیان داشت که مادران کودکان کم شنوا استرس فزاینده­ای در مواردی مثل عدم سلامت کودک، نیاز به امکانات ویژه درمانی، آموزشی، مشکلات خانوادگی شامل سرخوردگی، آرزوها و رؤیاهای بربادرفته، تحمل صحبت های دیگران و نگاه ترحم آمیز اطرافیان، احساس خجالت و گناه، پنهان کردن کودک، هزینه های بالای توان بخشی و وسایل کمک شنیداری و نیاز به پیگیری های متوالی و درازمدت آموزش کودکان اشاره کرد که همگی باعث ایجاد فشار و تشدید آن درگذر زمان می گردد. با تولد کودک، به علت عدم شناخت درست از کم شنوایی و ترس از عوارض آن، خانواده دچار شوک می شود. تغییراتی در کارکرد خانواده و روابط والدین ایجاد می شود که ممکن است تهدیدی برای امنیت عاطفی و کاهش رضایت زناشویی و درنتیجه سبب افزایش احتمال غفلت زن و شوهر از یکدیگر شود. مشغله بسیار مادران و تلاش آن ها برای موفقیت فرزندانشان می تواند از دلایل پایین بودن رضایت زناشویی مادران کم شنوا باشد. هیچ پژوهشی در مورد بی ثباتی ازدواج این مادران یافت نشد که بتوان این یافته را با یافته های حاصل از آن مقایسه کرد. در این پژوهش در قسمت کمی میانگین بی ثباتی ازدواج مادران کم شنوا بیشتر از مادران کودکان عادی است اما بین بی ثباتی ازدواج هر دو گروه تفاوت معنادار نبود. در قسمت کیفی هم ۶ نفر از مادران کودکان کم شنوا و ۶ نفر از مادران کودکان عادی به عدم احتمال وقوع طلاق اشاره کردند؛ بنابراین، نتایج کمی و کیفی در این مورد همسو است. می توان این یافته را این گونه توجیه کرد که ممکن است خانواده ها بعد از پذیرش ناشنوایی کودک و مشکلات او باهم برای بهبود او تلاش کنند و این خود مانع فروپاشی خانواده شود به طوری که یکی از مادران به این گفته اشاره کرد «قبل از فرزند دار شدن، مشکلات زیادی با همسرم و خانواده او داشتم و به جدایی فکر می کردم اما بعد از تولد فرزند کم شنوایم، رابطه مان بسیار بهبود پیدا کرد و هر دو برای بهبود فرزندمان تلاش می کنیم». پس می توان گفت که مادران کودکان کم شنوا ممکن است رضایت زناشویی پایین تری داشته باشند اما این لزوماً باعث افزایش طلاق در این مادران نسبت به مادران کودکان عادی نمی­ شود.

پرسش ویژه سوم:

بهزیستی روان­شناختی در میان دو گروه از مادران دارای کودکان کم شنوا و عادی چگونه تبیین می شود؟

نتایج پژوهش کمی نشان داد که نمره کل بهزیستی روان شناختی و مؤلفه های آن در مادران کودکان کم شنوا کمتر از مادران کودکان عادی است. این یافته با نتایج قاسم پور و همکاران (۱۳۹۱)، میکائیلی منیع (۱۳۸۷) و میتچل و هاوسر- کرام (۲۰۰۸) همسو بوده است. در این پژوهش ها مشخص شد که مادران کودکان استثنایی، ازجمله کودکان کم شنوا، از سلامت روانی و بهزیستی روان شناختی پایین تری نسبت به مادران کودکان عادی برخوردارند. در تبیین این یافته می توان گفت که بین بهزیستی روان شناختی مادران و ناتوانایی های حسی فرزندان آن ها رابطه تنگاتنگی وجود دارد. کودکان کم شنوا با ویژگی هایی همچون انزواطلبی، تأخیر در گویایی و حتی ناگویایی کامل، بدبینی و زودرنجی، باعث ایجاد مشکلات و آشفتگی های هیجانی و روانی در خانواده ها می شوند. استرس تأثیر نیرومندی بر بهزیستی روان شناختی دارد و با توجه به رابطه بین سلامت جسمی و بهزیستی، به نظر می رسد وقتی سلامت جسمی افراد به خطر می افتد بهزیستی روان شناختی نیز کاهش می یابد. مادران به علت نقشی که در خانواده دارند مسئولیت های بیشتری در قبال کودکان کم شنوا دارند، درنتیجه در معرض خطر ابتلا به مشکلات مربوط به سلامت روانی و بهزیستی روان­شناختی قرار دارند.

بیشترین دغدغه ی والدین کودکان کم شنوا، ابتدا پذیرش موضوع کم شنوایی فرزند و سپس بهبود مهارت های گفتاری اوست. ارتباطات اجتماعی این خانواده ها کمتر از خانواده های عادی است و نبود حمایت های عاطفی اطرافیان، استرس و خدمات اجتماعی نامناسب باعث نگرانی و اضطراب مادران کم شنوا می شود. از سوی دیگر، از مهم ترین مسائل مربوط به یک کودک کم شنوا، بعد تربیتی اوست. ازآنجاکه بیشترین بار تربیتی بر عهده مادر است، وجود کودک کم شنوا می تواند موجب سنگینی این بار بر دوش مادر باشد، به ویژه که در فرهنگ ما مادر وقت بیشتری را در خانه سپری می کند؛ بنابراین این بار تربیتی و ناکامی های پی درپی مادر ممکن است به کاهش بهزیستی روان شناختی مادر بیانجامد. عواملی مثل شدت مشکلات و اختلالات رفتاری کودکان استثنایی و کارکرد مناسب خانواده و حضور هر دو والد در خانواده متغیرهای مهمی به شمار می روند که می توانند در بهزیستی روان شناختی مادران کم شنوا، مؤثر باشند.

در بخش کیفی، این یافته نیز به دست آمد که مادران کودکان کم شنوا در برنامه ریزی برای مسئولیت های روزانه نسبت به مادران کودکان عادی موفقیت کمتری دارند و تمام مادران به کد «عدم موفقیت در برنامه ریزی برای فعالیت های روزانه» اشاره داشتند و گفته­ی «تا حدودی از عهده مسئولیت های زندگی ام برمی آیم و برنامه ریزی برای کارهای روزانه ام دارم اما گاهی اوقات به دلیل کلاس های توان بخشی فرزندم و انجام تمریناتش به برنامه ریزی روزانه ام نمی­رسم» بیشترین فراوانی را داشت.

از سوی دیگر، گفته های بیشتر مادران دارای کودکان کم شنوا به کدهای «استقلال»، «مدیریت امور مالی و برنامه ریزی برای آن»، «رشد زندگی شخصی» و «ارتباط مثبت با دیگران» اشاره داشت و جملات کم­تری از آن ها حاوی کدهای «عدم استقلال»، «عدم مدیریت امور مالی و برنامه ریزی برای آن»، «عدم رشد زندگی شخصی» و «ارتباط منفی با دیگران» بود ولی بیشتر مادران کودکان کم شنوا «پذیرش شخصی» کمی داشتند و به طورکلی در تمام مؤلفه های بهزیستی روان­شناختی (به جز مؤلفه هدف های زندگی) مادران کودکان عادی وضعیت بهتری نسبت به مادران کودکان کم شنوا داشتند.

مادران کودکان کم شنوا «استقلال» و «رشد شخصی» کمتری را نسبت به مادران کودکان عادی گزارش کردند که این با یافته­ های کشاورزی ارشدی و آزموده (۱۳۸۸) و قاسم پود (۱۳۹۱) همسو و با یافته­ های میکائیلی منیع (۱۳۸۷) ناهمسو می­باشد. میکائیلی منیع (۱۳۸۷) به این یافته رسید که بین دو گروه از مادران از لحاظ استقلال و رشد بالندگی تفاوتی وجود ندارد در حالی که کشاورزی ارشدی و آزموده (۱۳۸۸) تصریح کردند که مادران کودکان استثنایی استقلال و رشد و بالندگی کمتری نسبت به مادران کودکان عادی دارند. این یافته ها را این گونه می توان تبیین کرد که مادران کودکان کم شنوا به خاطر نیازهای ویژه این کودکان، ناچارند زمان بیشتری برای این کودکان نسبت به کودکان عادی اختصاص دهند و به همین دلیل فرصت کمی برای پرداختن به علایق شخصی، برنامه ریزی برای امور روزمره، فعالیت های اجتماعی و افزایش مهارت ها دارند. درنتیجه پایین بودن مؤلفه های پذیرش شخصی، استقلال و رشد زندگی شخصی را می توان در آن ها توجیه کرد.

از سوی دیگر، فراوانی گفته های مربوط به کد «ارتباط مثبت با دیگران» در این مادران تفاوت زیادی با گفته های همین کد در مادران کودکان عادی نداشت که این یافته با پژوهش های کشاورزی ارشدی و آزموده (۱۳۸۸) همسو است؛ اما کد «ارتباط منفی با دیگران» فراوانی گفته های مادران کودکان کم شنوا بیشتر از مادران کودکان عادی بود. این گونه می توان استنباط کرد که مادران کودکان کم شنوا به دلیل شرایط خاص فرزندشان، وقت کمتری برای برقراری روابط اجتماعی دارند. مادران کودکان استثنایی ازجمله مادران کودکان کم شنوا با نحوه واکنش اطرافیان با ناشنوایی فرزندشان روبه رو هستند. معمولاً آشنایان و بستگان درک کمتری از موضوع دارند و واکنش های آن ها عمدتاً به صورت دلسوزی و ترحم است. ازاین رو مادران معمولاً به نوعی انزوا و کناره گیری اجتماعی روی می آورند که سطح روابط صمیمانه و اجتماعی را کاهش می دهد؛ بنابراین می توان علت پایین بودن مؤلفه ارتباط مثبت با دیگران را در محدودیت شبکه اجتماعی آن ها، ارتباطات اجتماعی اندک و مشکلات فرزندانشان جستجو کرد. همچنین فراوانی جملات مربوط به هدف های زندگی مادران کودکان کم شنوا، بیشتر از مادران کودکان عادی بود. محتوای گفته­های مادران کودکان کم شنوا مربوط به این موضوع بود که «اولین هدف زندگی شان این است که فرزندشان صحبت کند» و بیشتر علت تفاوت فراوانی هدف های زندگی در دو گروه به خاطر این جمله بود. این یافته را این­گونه می توان توجیه کرد که مادران بعد از پذیرش کم شنوایی فرزندشان، بهبود گفتار و مشکلات فرزندشان را جزو هدف های زندگی خود قرار می دهند که این یافته با نتایج پژوهش کلینگ و همکاران (۱۹۹۷) همسو است. این محققان تصریح کردند که مادران دارای فرزند عادی در مؤلفه های خودمختاری، تسلط بر محیط، رشد شخصی و پذیرش خود، نسبت به مادران مراقبت کننده از فرزند کم توان ذهنی وضعیت بهتری دارند؛ اما در مؤلفه داشتن هدف در زندگی، مادران گروه دوم بهتر بودند؛ اما یافته های پژوهش میکائیلی منیع (۱۳۸۷) این نتایج به دست آمد مادران کودکان عادی در مؤلفه های پذیرش خود، ارتباط مثبت با دیگران، هدفمندی در زندگی و تسلط بر محیط وضعیت بهتری دارند. پس نتایج این پژوهش ازنظر مؤلفه­ی هدف های زندگی، با کلینگ و همکاران (۱۹۹۷) همسو و با میکائیلی منیع (۱۳۸۸) و قاسم پور و همکاران (۱۳۹۱) ناهمسو است.

محدودیت های پژوهش:

  • محدود بودن نمونه به مادران کودکان کم شنوایی است که به مراکز توان بخشی و بیمارستان­ها مراجعه کردند.
  • ناهمگنی که در گروه نمونه ازلحاظ سطح تحصیلات و وضعیت اقتصادی- اجتماعی وجود دارد، می تواند در تعمیم نتایج مسئله ساز باشد.
  • نتایج پژوهش مختص مادران کودکان کم شنوا می­باشد و در تعمیم آن به دیگر گروه های مادران، ازجمله مادران کودکان کم توان ذهنی، نابینایان و دیگر اختلالات رشدی باید دقت کرد. از سوی دیگر، چون نمونه گیری به صورت در­دسترس بوده، تعمیم آن به تمام مادران کم­شنوا و تمام مادران کودکان عادی مقبول نیست.

مشکلات پژوهش:

  • تعداد زیاد سؤالات پرسش نامه ها
  • حذف تعدادی مادران به دلیل بی سوادی آن ها
  • عدم همکاری بعضی مسئولین بیمارستان ها و مهدکودک ها و همچنین مادران برای جمع آوری داده های کمی، فرایند جمع آوری داده ها را بسیار مشکل می کرد.
  • تحقیقات بسیار اندکی در مورد بی ثباتی ازدواج بخصوص در ایران انجام گرفته بود.

پیشنهادها

بر مبنای یافته های این پژوهش، دودسته پیشنهاد قابل طرح می­باشد. نخست پیشنهادهایی که بر نتایج تحقیق استوارمی باشند. دسته دوم پیشنهادهایی است که به سایر محققین توصیه می شود.

پیشنهادهای کاربردی

  • آماده سازی برنامه های حمایت اجتماعی و دوره های مشاوره رایگان فردی و گروهی در مراکز توان­بخشی این کودکان که متناسب با نیازهای ویژه کودکان و خانواده های آن ها در مراحل مختلف زندگی باشد.
  • تغییر باورهای مربوط به مقصر شناختن خود و پیشگیری از نا ارزنده سازی مادران کودکان کم شنوا
  • آموزش تقسیم مناسب وظایف بین اعضای خانواده­ی دارای فرزند کم شنوا
  • تسهیلات مالی و خدمات توان بخشی قابل دسترس تر.

پیشنهادهایی برای پژوهش های آتی

  • این پژوهش زمینه ای را برای تحقیق بیشتر در این مورد فرامی خواند و باید تحقیقات گسترده تری صورت بگیرد. همچنین بهتر است، در یک مطالعه طولی بی ثباتی ازدواج را در خانواده هایی که دارای فرزند ناشنوا هستند، بررسی کرد و تأثیر حضور کودک بر بی ثباتی ازدواج در طول سال های بیشتری موردبررسی قرار گیرد.
  • به نظر می رسد لازم است عوامل دیگری نیز که احتمال می رود در فرایند تطابق مادر با شرایط کودک ناتوانش مؤثر باشند، مانند ویژگی های فردی، شرایط روانی و عاطفی دیگر اعضای خانواده و همچنین تأثیر عوامل اقتصادی موردبررسی قرار گیرند.
  • پیشنهاد می شود تحقیقات بیشتری پیرامون بی ثباتی ازدواج این والدین و والدین کودکان کم توان ذهنی انجام شود.
  • پیشنهاد می شود همین تحقیق در مورد پدران این کودکان نیز انجام شود و با نتایج این تحقیق مقایسه شود.
  • بهتر است دوره­ای آموزشی برای تقویت تاب آوری و بهزیستی روان شناختی این مادران برگزار شود و نتیجه آن بررسی شود.

منابع:

منابع فارسی:

احمدی، خدابخش، شیخ، مهدی و سرابتدی، حسن. (۱۳۹۱). نقش دلبستگی به خدا در تاب آوری و سلامت روان والدین کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر. پژوهش در سلامت روان شناختی، ۶، ۱، ۹-۱.

اکبری، زهرا. وفایی، طیبه و خسروی، صدر اله. (۱۳۸۹). بررسی رابطه بین سبک های دلبستگی و میزان تاب آوری همسران جانبازان. طب جانباز،۳،۱۰، ۱۷-۱۲٫

آقا یوسفی، علی رضا و شریف، نسیم. (۱۳۸۹). بررسی همبستگی بین بهزیستی روانی و حس انسجام در دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی – واحد تهران مرکز. پژوهنده، ۱۵، ۶، ۲۷۹-۲۷۳٫

بشارت، محمدعلی. (۱۳۸۷). رابطه نارسایی هیجانی با اضطراب، افسردگی و درماندگی روان شناختی و بهزیستی روان شناختی. پژوهش های نوین روانشناسی (روان شناسی دانشگاه تبریز)، ۳، ۱۰، ۴۰-۱۷٫

بشارت، محمدعلی. صالحی، مریم. شاه محمدی، خدیجه. نادعلی، حسین و زبردست، عذرا. (۱۳۸۷). رابطه تاب آوری و سخت­کوشی با موفقیت ورزشی و سلامت روانی در ورزشکاران. روانشناسی معاصر،۳، ۲، ۴۹-۳۸٫

بشارت، محمد و عباس پوردوپلانی، طاهره. (۱۳۸۹). رابطه راهبردهای فراشناختی و خلاقیت با تاب آوری در دانشجویان. روان شناسی اجتماعی (یافته های نو در روان شناسی)، ۵، ۱۴، ۱۲۴-۱۱۱٫

بهادری خسروشاهی، جعفر و هاشمی نصرت آباد، تورج. (۱۳۹۰). رابطه امیدواری و تاب آوری با بهزیستی روان شناختی در دانشجویان. اندیشه و رفتار (روان شناسی کاربردی)، ۶، ۲۲،۵۰ -۴۱٫

به پژوه، احمد و رمضانی، فریدون. (۱۳۸۴). بررسی رضایت زناشویی والدین کودکان کم توان ذهنی و کودکان عادی. مجله علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز،۲۲، ۴(پیاپی ۴۵)، ۸۱ -۷۲٫

ثنایی، باقر. (۱۳۷۸). مثلث سازی و مثلث های پاتولوژیک در مشاوره خانواده. مجموعه مقالات همایش سراسر مشاوره، تهران: سازمان بهزیستی.

جعفری، اصغر. ثنایی ذاکر، باقر. پاشاشریفی، حسن و کرمی، ابوالفضل. (۱۳۸۹). مقایسه اثربخشی رویکردهای ارتباطی ستیر و تجربی ویته کر در کاهش وقوع طلاق در زوج های متعارض در آستانه طلاق. فصلنامه تازه ها و پژوهش های مشاوره، ۹،۳۴،۴۷-۲۵٫

جعفری، عیسی. اسکندری، حسین. سهرابی، فرامرز و دلاور، علی. (۱۳۸۸). اثربخشی آموزش مهارت های مقابله ای مبتنی بر مدل مارلات در پیشگیری از عود و افزایش تاب آوری در افراد وابسته به مواد. فراسوی مدیریت، ۱، ۳، ۸۷ -۷۷٫

جنا آبادی، حسین و ناستی زایی، ناصر. (۱۳۸۹). رضایت زناشویی والدین کودکان کم توان ذهنی. طلوع بهداشت، ۹، ۲-۳، ۴۴-۳۳٫

جوکار، بهرام. (۱۳۸۶). نقش واسطه ای تاب آوری در رابطه بین هوش هیجانی و هوش عمومی با رضایت از زندگی. روان شناسی معاصر، ۲(۲)،۱۲-۳٫

حسینی بیرجندی، سید مهدی. (۱۳۸۰). مشاوره در آستانه ازدواج. تهران: انتشارات آوای نور.

حق رنجبر، فرخ. کاکاوند، علیرضا. برجعلی، احمد و برماس، حامد. (۱۳۹۰). تاب آوری و کیفیت زندگی مادران دارای فرزندان کم توان ذهنی. سلامت و روان­شناسی، ۱،۱، ۱۸۹-۱۷۹٫

حمید، نجمه. کیخسروانی مولود. بابامیری، محمد و دهقانی، مصطفی. (۱۳۹۱). بررسی رابطه سلامت روان و هوش معنوی با تاب آوری در دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه. جنتا شاپیر، ۳،۲(پیاپی ۷)، ۳۳۸-۳۳۱٫

خباز، محمود. رضاپور میر صالح، یاسر. عبدی، کیانوش و صافی، محمدهادی. (۱۳۹۰). بررسی مقایسه ای نقش ابعاد جهت گیری مذهبی و ابعاد شخصیت در پیش بینی سبک های مقابله مادران کودکان با و بدون ناتوانی ذهنی. توان بخشی، ۱۲،۲، ۴۷-۴۱٫

دهخدا، علی اکبر. (۱۳۷۳). لغت­نامه دهخدا. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.

سانتراک، جان دبلیو. (بی تا). آیا من باید ازدواج کنم؟ (ترجمه ی مهرداد فیروز بخت، ۱۳۸۴). تهران: انتشارات رسا.

سایت ثبت احوال کشور، ۱۳۹۲ و ۱۳۹۳www.sabteahval.ir

سیف نراقی، مریم و نادری، عزت الله. (۱۳۸۷). روان شناسی و آموزش کودکان استثنایی. تهران: انتشارات ارسباران.

شریفی، مرضیه. کارسولی، سلیمان و بشلیده، کیومرث. (۱۳۹۰). اثربخشی بازآموزی اسنادی در کاهش فرسودگی زناشویی و احتمال وقوع طلاق در زوجین متقاضی طلاق. مشاوره و روان درمانی خانواده، ۱، ۲، ۲۲۵ -۲۱۲٫

عسکریان، سمیه. اصغری ابراهیم آباد، محمد جواد، حسن زاده، محمد حسن. (۱۳۹۲). تاثیر آموزش مهارت­ های مقابله دینی بر تاب­آوری، انطباق پذیری و مدیریت فشاررانی همسران جانباز. مجله طب جانباز، ۶، ۲۱، ۶۸-۶۰٫

علی اکبری دهکردی، مهناز. کاکو جویباری، علی اصغر. محتشمی، طیبه و یکتاخواه، سرور. (۱۳۹۰). میزان استرس در مادران کودکان هنجار، کم شنوا و س

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...