نسبت سنت با مدرنیته |
ای بود برای ظهور پدیده ای که بعدها بازگشت به اسلام معروف شد.پدیده ای که اینک کاملا شناخته شده است.هر چند که گهگاه بی اهمیت جلوه داده می شود.به دنبال هویت اسلامی بودن تداوم همان کوشش ملی برای همسازی با مدرنیته است,البته این بار از طریق اصلاح گری اسلامی (میرسپاسی، ۱۲۴:۱۳۸۴).وی خیزش اسلام سیاسی در ایران را به مثابه تلاشی جدید برای مطابقت با مدرنیته می داند”(میرسپاسی، ۱۲۵:۱۳۸۴).
جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید. |
از نظر میرسپاسی نکته این است که سنت اسلامی و اسلام به عنوان یک نظام دینی یک گفتمان است و لذا باید محدودیتهای گفتمانی خاص خود را داشته باشد،نه یک پدیده جهانی یا دنیایی قائم به ذات.اسلام به دلیل اینکه یک گفتمان است به صورتی تاریخی شکل گرفته و لذا طبیعتا مثل همه گفتمانها ،پاره ای قضایا و مسایل را مطرح و شماری را حذف می کند.مساله این نیست که اسلام نمی تواند بیندیشد بلکه ضرورتا برای اندیشیدن محدودیتهای معینی دارد(میرسپاسی ، ج۲۶۷:۱۳۸۶).میرسپاسی بومی گرایی را ساخته صاحبان قدرت می داند و معتقد است که اکثر بومی گرایان ضد دموکراتیک هستند. “نکته دیگر این است که بومی گرایان برخلاف آنچه که به نظر می رسد آنقدرها هم در بومی گرایی خود ثابت قدم نیستند .شاید بتوان از آقای فردید به عنوان بزرگترین فیلسوف بومی گرای ایرانی از نظر فلسفی نام برد .اندیشه های فردید نه تنها برای مردم ایران بلکه برای روشنفکران ایران هم صرفا یک سری مغالطات عجیب و غریب است که از هایدگر و دیگر متفکران آلمانی و جاهای دیگر سر هم کرده است .نکته دیگر بومی گرایی ویژگی ضددموکراتیک آن است که گاه در قالب ضدغربی خود را نشان می دهد و گاه شکل ضداستعماری به خود می گیرد .اما به طور کلی بومی گرایی عمدتا ضددموکراتیک و اقتدارگراست و گاه هم حالتهایی از فاشیسم و کلی گرایی به خود می گیرد .بومی گرایان چون اصالتهای فراوانی برای اندیشه و اخلاق و فرهنگ خود قائلند و بر این باورند که مشروعیتشان را از خاک سرزمینشان گرفته اند پس می توانند افکار دیگر را با بهره گرفتن از ترویج خشونت از بین ببرند”(میرسپاسی ، ج۱۰:۱۳۹۳).
از نظر میرسپاسی پیدایش اسلام سیاسی در کشورهای خاورمیانه و مسلمان و به قدرت رسیدن دولتهایی مانند جمهوری اسلامی در ایران سبب مقبولیت بازگشت دولت مدرن در برخی از کشورهای اسلامی شده است.اما اسلام سیاسی که در شرایط شکست پروژه دولت مدرن اقتدارگرا سر بلند کرده و محبوبیت توده ای به دست آورده است در عمل گرفتار بحران شده است زیرا از یکسو ساختار کلی دولت در کشورهای مسلمان همان ساخت دولت مدرن اقتدارگراست و از سوی دیگر ایدئولوژی جدید در تضاد با این ساختار دولتی است.به همین علل دولت در عمل برای تحقق اهدافش با مشکلات بسیار جدی روبه روست .مجموعه این شرایط اوضاعی پدید آورده است که دولت دینی باید میان تفوق بر بحران مدیریت و ضعف کارآمدی که سبب تقویت برخی نهادهای محلی خواهد شد و رجعت به اقتدارگرایی کامل دست به انتخاب بزند(میرسپاسی ، الف۱۰۷:۱۳۸۸).
از نظر میرسپاسی دولت اقتدارگرا در ایران وجود دارد که دموکراسی سکولار در ایران را تضعیف می کند.از نظر میرسپاسی”اسلام باید پای خود را از بسیاری از وجوه زندگی عقب بکشد تا جا برای امور غیرمذهبی تجربی باز شود همچنین مدرنیته باید در زندگی عمومی ایرانیان نقش تعیین کننده ایفا کند و اسلام تنها می بایست نقش حاشیه ای اخلاقی برعهده داشته باشد(میرسپاسی ، ۳۰۸:۱۳۸۴).دین باور به امر مقدس است چه در سطح عوام چه در سطح عالمان دینی و چه در سطح عالمان علوم اجتماعی ترکیب دین و سیاست اگر به معنای تقدس بخشیدن به نهادها و رهبران سیاسی باشد دیگر نمی تواند مردمی باشد چرا که اگر مشروعیت دولت و نهادهای سیاسی متکی به مردم باشد این نوع مشروعیت مقوله ای کاملا غیرمقدس است و همانند مشروعیت نمایندگی است یعنی مشروعیتی که مردم به افراد یا نهادها می دهند اما می توانند آنرا پس بگیرند(میرسپاسی، ۱۰۶:۱۳۸۱). اصولا مفاهیمی که در گفتمان سیاسی جامعه ما رایج هستند مثل حقوق شهروندی،جامعه مدنی و شفافیت سیاسی مفاهیمی هستند که به لحاظ تاریخی در متن تقدس زدایی از رهبران سیاسی به وجود آمده اند”(میرسپاسی، ۱۰۸:۱۳۸۱).
از نظر میرسپاسی”ما هیچ راه دیگری برای رویارویی با سنت یا رویارویی با کسانی که می خواهند از طریق تعریف حقیقت مطلق متافیزیک که از راه آیینهای دینی و تفکر دینی به ما داده شده نداریم .منظور من این است که ما نمی توانیم یک گسست مطلق از جوامع سنتی به جوامع مدرن داشته باشیم”(میرسپاسی، ب۵:۱۳۸۷).میرسپاسی می گوید”سنت هایی که من منتقدشان هستم و فکر می کنم در رابطه با امر سیاسی و اندیشه دموکراسی مخرب است یا کمکی نمی کند سنت هایی است که به اسم های مختلفی در ادبیات فلسفه سیاسی یا نظریه های جامعه شناسی می آیند .هستی شناسی،هویت اندیشی ،تفکر متافیزیک این سنتها وجه مشترکی دارند و ان این است که دنیای واقعا موجود را اصل نمی دانند و قائل به هیچ گونه تقدمی در حوزه واقعیات واقعا موجود نیستند و یک مفهوم نظری و فلسفی را همیشه بر عمل و تجربه واقعیات امروزی برتری می دهند .این دیدگاه ها همه به شکلی دیدگاه متافیزیکی هستند .این سنتهای فکری قائل به تقدم ایده بر عمل هستند .بحث کلی من این است که این نگرش متافیزیکی یا هستی شناسی به طور اصولی یا دشمنی با دموکراسی دارد و یا اینکه بهتر است وارد امر سیاسی نشود چون هیچگونه کمکی در تحقق توسعه ی سیاسی به ما نمی کند “(میرسپاسی، الف۱:۱۳۹۰).از نظر میرسپاسی در جامعه ایران” نزاع اصلی میان سنت و مدرنیته نیست نتیجه آنکه آن شکل از روشنفکری که وظیفه خود را نشر ایده های جدید برای گذار از سنت به مدرنیته می دانست هم به پایان خود رسیده است “(میرسپاسی، الف۳:۱۳۹۳).
در بخش قبل تنها به مفاهیم مدرنیته و سنت در آرا دکتر میرسپاسی پرداختیم.در ادامه به بررسی ریشه های تئوریک اندیشه ایشان می پردازیم تا به گستره عمیق تری از نظریاتش دست یابیم.
۸-۴- ریشه های تئوریک اندیشه دکتر علی میرسپاسی:
“نظریات انتقادی میرسپاسی بر هر دو سویه ی منازعه تمدنی شرق و غرب نام او را در زمره دانشگاهیان منتسب به پارادایم جامعه شناسی انتقادی قرار داده است.محور عمده آثار وی نقد تاریخ تفکر اجتماعی در ایران و کشورهای اسلامی از منظر مواجه با غرب و مدرنیته است “(شوقی ، ۱:۱۳۹۲).
میرسپاسی می گوید:اندیشمندی که از آثارش بسیار بهره برده ام اندیشمند آمریکایی ریچارد رورتی است . میرسپاسی می گوید:در مورد وضعیت طرح افکار رورتی می توان گفت:”افکار رورتی در جامعه ایران امکان طرح دارد زیرا از دیرباز مشکل اساسی جامعه ایران استبداد بوده است و امید به بهبود ساختار سیاسی دموکراتیک در سطح وسیعی میان مردم وجود دارد متاسفانه با توجه به این موضوع روشنفکران ایرانی از مطرح کردن افکار رورتی که هم و غم و پروژه فلسفی اش دموکراسی است خودداری کرده و افکار قشر تحصیل کرده را به قرائت دوباره و چندباره از آرای هگل و هایدگر تشویق می کنند مشخص نیست که چگونه علاقه و دلبستگی این محافل روشنگری در جامعه ایران به آرای متفکرانی که به آسانی منتقد غرب و پروژه دموکراسی اند موجب ایجاد و توسعه دموکراسی خواهد شد(میرسپاسی، الف۱۴۴:۱۳۸۸).در واقع میرسپاسی تحت تاثیر رورتی به سنت پست مدرنیستی روی آورده است.”سنتهای جدید جامعه شناسی مثلا سنت پست مدرنیستی نظریه هایی نقادانه و جستجوگر و اخلاقی هستند.اما اخلاق آنها اخلاقی مطلق گرایانه و بسته نیست بلکه اخلاقی پراگماتیستی است بدین معنا که جامعه شناسی با توجه به نتایج و پیامدهای نظریه های جامعه شناختی در جامعه در تلاشی مجدد می کوشد تا زمینه ساز پیدایش گفتار مشترکی شود که آدمیان با توسل به آن آینده ای برای خود ترسیم کنند و بدان امید می بندند(میرسپاسی، ۱۲۵:۱۳۸۱).
میرسپاسی می گوید”از آنجا که پروژه اصلی که من به لحاظ آکادمیک دنبال می کنم رابطه دموکراسی و روشنفکران است از مدتها پیش به اندیشه های ریچارد رورتی علاقمند بوده ام با این حال این توجه به او برای من زمانی بیشتر شد که سال۶۷به ایران آمدم.در سفر به ایران متوجه شدم بحثهای فلسفی چه با ربط و چه بی ربط به مقوله دموکراسی بی نهایت مهم است آن روزها ایران درگیر ماجرای آزادی های سیاسی بود و در حالی که نام متفکران ضد مدرن و ضددموکراسی همچون هایدگر و نیچه بر سر زبانها بود اما نامی از رورتی در میان نبود .دلیل دیگر توجه ام به رورتی در آن زمان آن بود که متاسفانه رویکرد و زبان رشته اصلی من یعنی جامعه شناسی چندان مقبول نیست و درباره دموکراسی برای مردم و روشنفکران ایران لاجرم می بایست به زبان فلسفه سخن گفت.آن زمان به نظرم رسید چرا جامعه ای که درگیر مساله دموکراسی و ارتباط با جهان مدرن است به جای پرداختن به فیلسوفان ضدروشنگری به سنتی فلسفی بسیار انتقادی و دموکراتیک که رورتی در زمان حیاتش نماد آن بود نمی پردازد(میرسپاسی، ب۱:۱۳۸۶).
آزاد ارمکی می گوید:آقای میرسپاسی اولا جامعه شناس است تا فیلسوف و همین به ایشان مشروعیت ورود به بحث دموکراسی را می دهد.به نظر می رسد بیشترین آشنایی که آقای دکتر میرسپاسی با مسائل ایران دارد از طریق جامعه شناسی ایران و مباحث مربوط به دموکراسی و نهادهای مدنی است .یکی از عوامل آشنایی میرسپاسی با جامعه ایرانی همکاری با جامعه شناسان و دانشجویان جامعه شناسی و حضور در دانشکده علوم اجتماعی و در نتیجه حساسیت نسبت به مشکلات این حوزه بوده است .ایشان به عنوان فردی که دوره ای در این عرصه زندگی کرده با مشکلات این حوزه آشنایی دارد و مشکل اساسی جامعه شناسی ایرانی را به لحاظ تاریخی ،کم اعتنایی به دموکراسی خواهی از یک طرف و سیاسی شدن آن در طول چند دهه اخیر می دانند .آقای دکتر میرسپاسی یکی از استادان خارج از کشوری است که به مسائل خارج از صف بندی های سیاسی می نگرد و تلاش بسیاری دارد که در تحلیلهای خود تجربه زیسته ایرانیان را مد نظر قرار دهد (میموند و تاجیک، ۱:۱۳۸۸). از نظر میرسپاسی جامعه شناسی درصدد است امکان گفتگو را فراهم کند و از خلال این گفت و شنود آموزش متقابل میان جامعه شناسی و مردم را به ظهور برساند .جامعه شناسی مردمدار در پی آن است که فضای زمانی را پدید آورد که مشوق گفتگو و بحث آزاد باشد و از کشیدن دیوارهای فکری میان گرایشهای گوناگون فکری خودداری کند.ایجاد چنین فضایی گامی اساسی در شکل دادن به چیزی خواهد بود که جامعه شناسی حوزه عمومی می نامند(میرسپاسی،الف۲۵:۱۳۸۸).
میرسپاسی می گوید:”این بحث من که دموکراسی پروژه ای جامعه شناسانه است و طرح این مساله که دموکراسی دینی یا غیردینی یا یک فلسفه نیست سبب برخی سو تفاهم ها شده باشد.من از یکسو دموکراسی را هم از حوزه دین و هم از حوزه فلسفه متمایز می پندارم و هیچگونه رابطه علی میان آنها قائل نیستم .همچنین میان دین و فلسفه و دموکراسی سازگاری قائل بوده و تحقق دموکراسی را دلیل نفی یا حذف دین یا فلسفه نمی دانم .به عکس نظر من این است که برخی از مخالفان نظری من هستند که با توسل به بحثهای دینی یا فلسفی به عدم سازگاری این پدیده ها رای داده اند.مهمتر اینکه به نظر من بسیاری از ارزشهایی که از تاریخ و تجربه ادیان و اندیشه فلسفی به ما رسیده اند نقش مهمی در تاسیس ،توسعه و حفظ دموکراسی ایفا کرده و می کنند.هم ارزشهایی که ریشه در دین و اخلاق دینی دارند و هم مقوله هایی که در فلسفه طرح شده اند مکان برجسته در یک جامعه دموکراتیک دارند .در ایران عدم درک صحیح از مفهوم سکولاریسم سبب شده که نوعی تصویر بی روح و غیر دموکراتیک از مدرنیته در ذهن ما هستی یابد”(جاوید و نجاری، ۴۷:۱۳۸۸). در واقع میرسپاسی با تاثیر پذیری از رورتی می گوید: ایجاد جامعه ای دموکراتیک مستلزم مهیا شدن زمینه ای است که در آن نوعی همبستگی ملی مبتنی بر چشم اندازی امیدبخش از ایران آینده وجود داشته باشد.محدود بودن حوزه سیاسی جامعه به دو جناح سبب خواهد شد که بخش عمده ای از شهروندان جامعه از شرکت در تعیین سرنوشت خود و کشورشان محروم شوند و کماکان به منزله حذف شدگان سیاسی قلمداد شوند.چنین وضعیتی رفته رفته این اقشار وسیع جامعه را نسبت به آینده ای روشن و ایجاد همبستگی ملی و دموکراتیک ناامیدتر و بدبین تر خواهد کرد(میرسپاسی، ۱۰۳:۱۳۸۱).از نظر میرسپاسی گفت و گو میان سنتهای فکری و فرهنگی در ایران چشم اندازی باز و آزاد میان متفکران مدرن و سنتی،محافظه کار و اصلاح طلب به وجود می آورد و جامعه روشنفکران ایران را از سنگربندی فکری و فرهنگی و درافتادن به دام خود را محق کامل پنداشتن برحذر میکند(میرسپاسی، ۱۱:۱۳۸۱).میرسپاسی باور به گفت وگو را راه حلی برای بهره بردن از فرهنگهای جهانی و رسیدن به دموکراسی می داند.
رورتی اعتقاد دارد” اندیشه در باب دموکراسی بدون توجه به سکولاریسم کار چندان ساده ای نیست.در طول تاریخ همه حکومتها با گذشتن از این مسیر توانسته اند به سوی دموکراتیک شدن پیش روند.به سخن دیگر وی معتقد است که دموکراسی با سکولاریسم ملازم است .به هر حال دموکراسی و سکولاریسم دو پایه ی تجدد به حساب می آیند”(گودرزی، ۴۹:۱۳۸۶).در نظر میرسپاسی نیز مانند رورتی سکولاریسم عینی بسیار نمود دارد .” مظهر این سکولاریسم عینی در نظر او جدایی دین از دولت است که از اجزای اساسی تجدد می باشد”(گودرزی، ۴۹:۱۳۸۶). می توان گفت میرسپاسی بیشتر از”مدرنیته سیاسی که در قالب مفاهیم مدرنی از دموکراسی و حقوق شهروندی شکل می گیرد”متاثر است(گودرزی، ۵۰:۱۳۸۶).
پروژه علی میرسپاسی را نیز می توان به تاسی از دیویی “نقد متافیزیک سیاسی در ایران دانست او که عمیقا تحت تاثیر نقد جان دیوئی بر فکر متافیزیکی قرار دارد .تقدم ایده را بر عمل و شناخت عقلانی را بر عقل سلیم نفی می کند. از نظر او تفاوتی هستی شناسانه میان فیلسوف-روشنفکر و عامه مردم وجود ندارد .بخشی از نقد او به روشنفکری ایرانی از همین جا سرچشمه می گیرد .بنا بر پژوهش او در کتاب تاملی در مدرنیته ایرانی در سالهای بعد از کودتا روشنفکران ایرانی تحت تاثیر گفتمان اصالت قرار گرفتند .گفتمان اصالت در واقع شکلی از متافیزیک سیاسی است .گفتمانی که می خواهد جامعه را برپایه ایده هایی اصیل سامان دهد .چنانکه گفته شد اساس این فکر در فلسفه افلاطون به خصوص در رساله جمهوری ریشه دارد”(مینا، ۲:۱۳۸۹).در مجموع نقد متافیزیک سیاسی در ایران مهمترین و بهترین دستاورد نظری میرسپاسی بوده است .این پروژه ریشه های نظری بسیاری از مشکلات نظری در جامعه معاصر ایران را توضیح می دهد و در مقابل راه حلی عمیقا دموکراتیک و اصلاح طلبانه پیشنهاد می دهد(مینا، ۳:۱۳۸۹).
از نظر میرسپاسی” زمینه های سیاسی و فرهنگی لازم در جهت توسعه و طراوت بخشیدن به جنبشهای اجتماعی در جهت آبادانی ایران و کم کردن درد ایرانیان براساس اصلاح تدریجی امور واقعا امکان پذیر است البته با یاری گرفتن از اندیشه و رفتار و گفتار صلح طلبانه و بی خشونت و تکیه بر اعتماد ملی(میرسپاسی، د۲:۱۳۸۸). از این جملات میرسپاسی می توان دریافت که وی اصلاح طلب است.” میرسپاسی در اغلب گفتارها،مصاحبه ها و کتابهای خود به نقد خشونت تاکید می گذارد و در پی کشف روش های اعتدالی برای اصلاح جامعه ایران است.دکتر میرسپاسی نیز به آن دسته از روشنگران ایرانی تعلق دارد که سعی دارد به جای روش های خشونت آمیز ، روش های صلح جویانه را جایگزین کند.ایشان پس از وقوع حوادث خشونت بار اخیر در کشور چنین روشهایی را میوه ناقص مدرنیته در ایران می داند نه برگرفته از سنتهای ایرانی “(موسوی خوزستانی، ۶:۱۳۸۸).میرسپاسی در مورد سنت دموکراتیک در ایران می گوید”اگر قبول کنیم که تجربه و عمل در امر سیاسی به یک سری ایده ها برتری دارند بحث من این است که اتفاقا ایران در صد ،صد پنجاه سال اخیر تجربه های مهم دموکراتیک داشته و ما اصولا امروز پدیده ای را داریم به اسم سنت دموکراتیک در ایران که اتفاقا بخشی از وظیفه ما این است که توجه کنیم به این سنتها.میرسپاسی تجربه های مهم دموکراتیک در ایران را مشروطیت،دوره ملی شدن صنعت نفت،انقلاب۵۷ و جنبش سبز خواند .چنین تجربه هایی در تاریخ بعضی از کشورها حتی یکبار هم وجود ندارد .در مقایسه با کشورهای عربی از قرن نوزده تا امروز ایران غنی ترین و وسیع ترین جنبشهای اجتماعی را داشته در نتیجه سنتی است که باید مورد توجه واقع شود .ایرانی ها از طریق تظاهرات ،اعتصاب،نافرمانی مدنی و اصلاحی و علنی مبارزه کرده اند و نتیجه هم گرفته اند .در دیگر کشورها عمدتا تغییرات بیشتر با کودتا و دخالت خارجی به وجود آمده است .ما در تمام این جنبشها و اصناف مختلف را داشتیم که با هم متحد می شدند .از دیدگاه من ما همیشه ائتلاف ملی برای دموکراسی می خواهیم .در دموکراسی فقط با آدمهایی که خوشمان می آید که ائتلاف نمی کنیم شما با ارتجاعی ترین بخش هم باید تماس داشته باشید”(میرسپاسی، الف۵:۱۳۹۰).
میرسپاسی می گوید:روشنفکران ما در تکاپوی بازسازی فرهنگی ایران هستند .به نظر من این روشنفکران چه در پیش از انقلاب و چه در حال حاضر برخی نظریات سیاسی خود را که علی رغم ظاهر به اصطلاح فرهنگی شان بسیار سیاسی است ،در چارچوب گفتارهای هویتی یا ملی و دینی به عنوان راه نجات همه ایرانیان ارائه می دهند(جاوید و نجاری، ۲۰:۱۳۸۸).ما نباید رسیدن به مدرنیته و تحقق جامعه دموکراتیک را فرایندی مانند پیوستن به یک دین جدید دانسته و تاکیدمان را بر تحول فکری یا روان شناسانه ایرانیان بگذاریم .کاملا برعکس زیبایی و قدرت دموکراسی در این است که شرایطی را فراهم می اورد که در آن انسان بدون اجبار به کنار نهادن ارزشهای اخلاقی و آنچه به وجدان وی مربوط است در جامعه آزادانه زندگی می کند و فقط زمانی که به آزادی وجدان دیگران بی احترامی کرد و در فکر تجاوز به آن افتاد جامعه وی را محدود می کند(جاوید و نجاری، ۲۲:۱۳۸۸).
از نظر میرسپاسی” بومی گرایی از آن چیزهایی است که بعضی اوقات توسط روشنفکران و گاهی هم توسط صاحبان قدرت ساخته می شود .چیزی نیست که به صرف خودش وجود داشته باشد اینگونه نیست که صرفا یک تفکر اصیل در یک
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1399-12-17] [ 05:51:00 ب.ظ ]
|