لذات عالیه

 

عالی

 

کارهای هنری عالی

 

 

 

هنر ازنظر کانت
ازنظر کانت، هنر جزئی از فلسفه عملی است یعنی هنر به همراه اخلاق و منطق فلسفه عملی را تشکیل می دهند در هنر انسان می کوشد افکار معنوی و آسمانی خود را که از طرفی نامحدود و از طرف دیگر نامحسوس می باشد با احساس خویش ممزوج نماید و آن را به شکلی محدود و محسوس مبدل سازد(رضای الهی،۱۳۵۴،ص۳۹).
ازنظر کانت هنر باید سه خاصیت داشته باشد(همان منبع):

 

 

  • خوش آیند باشد اما جنبه کلی و مطلق داشته باشد

 

 

 

  • خوش آمد باشد اما ازنظر روحی نه جسمانی.

 

 

 

  • جنبه بازی آزاد داشته باشد یعنی اولاً همچون بازی خوش آیند و مطلق باشد و از جهتی دیگر آزاد و ناشی از خرد ناب باشد منظور از خرد ناب اساسی است که اولاً با هیچیک از حواس انسان در ارتباط نیست، ثانیاً کلی و عمومی است و اکثر افراد بشر که دارای فکر سالم هستند آن را تأیید می کنند.

 

 

آنچه درباره این ملاکها می توان گفت اینست که آنها در زمینه جلب نظر کردن مشترکند اما جنبه روحانی و معنوی آنان است که درک آنها به چشم دل نیاز دارد تا فرق بین زیبایی کارهای هنری سطحی که با لذات جسمانی همراه بوده و زیبایی کارهای هنری و عالی که با لذات نفسانی و روحانی همراه است درک شود.
موضوع بعدی در زیبایی شناسی کانت انواع هنر ازنظر این فیلسوف می باشد که وی دراین باره به سه هنر کلام، نمایش و صدا اشاره می کند و بقیه هنرها را منبعث از آنها می داند. برای مثال از کلام، فصاحت و شعر؛ از نمایش، نقاشی و مجسمه سازی و در نهایت از صدا موسیقی منشعب می گردند. شعر با موسیقی نیز وقتی توأم باشند با هیجانات و احساسات سرکار دارند(همان منبع،ص۸۳).
دانلود پایان نامه
به طور کلی زیبایی شناسی کانت موضوعی است که نیاز به شرح مبسوط و تخصصی دارد که اولی به جهت خارج بودن از حوصله بحث و دومی به لحاظ عدم تخصص نگارنده امکان پذیر نیست. اما آنچه می توان گفت این است که در دیدگاه زیبایی شناسی کانت، زیبایی ها و لذات معنوی جایگاه خاصی دارند و کارهای هنری نیز باید در راستای آنها صورت پذیرند و نکته مهمتر اینکه زیبایی و کار هنری باید جنبه کلی و عمومی داشته باشد و جنبه منفعت طلبی شخصی نداشته باشد به عبارت دیگر تفکیک بین زیبایی شناسی هنری با خوش آمد های معمولی و خواهش های دل از نکات برجسته زیبایی شناسی کانت می باشد.
زیبایی شناسی دیویی
جان دیویی از فیلسوفان مشهور مکتب پراگماتیسم می باشد. زیبایی شناسی دیویی نیز در چارچوب تفکرات پراگماتیستی او قرار دارد وی در حوزه زیبایی شناسی بیشتر از هنر و تجربه زیباشناختی سخن می گوید و اندیشه های زیبایی شناسی او را می توان در کتاب وی با عنوان هنر به مثابه تجربه دریافت کتابی که تأثیر مهمی در حوزه زیبایی شناسی قرن بیستم داشته است(لدی[۲۱]،۲۰۰۳).
به عقیده دیویی هنر یک زبان بین المللی بوده و آمیخته با زندگی اجتماعی، فرهنگی و مادی است(همان منبع). هنر هر نوع تجربه بشری است که دارای سازمان و ساختار معین و کیفیت فراگیر می باشد(اسمیت،۲۰۰۸،ص۴). ازنظر او هنر فعلی یگانه و نماینده همه عواطف آدمی است و همچنین چکیده و خلاصه همه فعالیت های هوش است. دیویی(۱۹۳۴،ص۴۵) می گوید:« هنرمند در فرایند کار خویش با برقراری ارتباط بین آنچه که قبلاً انجام داده و آنچه که بعد از آن انجام می دهد کنترل می شود … او همچنین بین هر چیزی که انجام می دهد و کل آن چیزی که می خواهد تولید کند ارتباط برقرار می کند. درک و فهم این ارتباط وظیفه و کار هوش را مشخص می سازد».
همان طور که در فلسفه جان دیویی مبارزه با تفکرات دوآلیستی وجود دارد و جدایی هایی از قبیل هدف و وسیله را مردود می داند این تفکر را در هنر نیز جاری می دانست و این نوع اندیشه در کتاب هنر به مثابه تجربه واضح و نمایان است. وی با تفکر ضد دوآلیستی جدایی بین طبیعت و تجربه، تجربه و عمل، تجربه و نظریه، هنر و علم، هنرهای زیبا و هنرهای کاربردی،هنرهای والا و پست، فرهنگ والا و فرهنگ عامه، فرم و محتوا را رد می کند وی همچنین هنرمند را تافته جدا بافته از جامعه نمی داند وی هنرمند را تکنسینی ماهر می داند که می تواند با بهره گیری از دانش خویش باعث تغییر در عادات مرسوم شود و هنرها دامنه ای از معنی را در تجربیات به طور لذتبخش ارائه می کنند. از این برداشت هنر معنایی وسیع می یابد و دیگر نمی توان میان هنر و اعمال روزمره بشری جدایی چندانی قائل بود دیویی تلاش می کند هنر را به درون محیط اجتماعی فرهنگی و مادی برگرداند و تجربه زیباشناسانه را به تجربه زندگی روزمره وارد کند و کمتر آن را ویژه و خاص تلقی نماید و خاستگاه تجربه زیباشناسانه و کارهای هنری ازنظر دیویی مردم عادی و زندگی روزمره است و هنر در زندگی مهم بوده اما جدا و فراتر از آن نیست(مک للاند[۲۲]،۲۰۰۵). دیویی(۱۹۳۴،ص۳) می گوید:« هرکس به نوشتن درباره هنرهای زیبا مشغول است به ناچار وظیفه ای دارد وظیفه او این است که میان اشکال خالص پالوده شده و غنا یافتۀ تجربه که در آثار هنری متبلور می شوند و حوادث روزانه، اعمال و رنج هایی که عموماً به عنوان عامل قوام بخش تجربه فهم می شوند پیوندی دوباره برقرار سازد».
از این رو هنر در نظر دیویی نزد هنرمند خلاصه نمی شود بلکه فاصله بین هنرمند و مخاطب را ازمیان بر می دارد و هردو را مدنظر قرار می دهد. وی هنر را محصول تعامل موجود زنده با محیط زندگی می داند و این تعامل مخصوص هنرمند نیست بلکه دریافت کننده هنر را نیز در بر می گیرد و آثار هنری تنها رسانه برقراری ارتباط کامل و بدون مانع بین دو انسان هستند و این نیروهای ارتباطی شالوده نیروی عظیم هنر در تمدن بشری را تشکیل می دهند(مک للاند،۲۰۰۵).
از دیدگاه دیویی تجربه زیباشناختی نیز همانند هنر از تجارب زندگی جدا نیست. وی(به نقل از شایگان فر، ۱۳۸۸) می گوید وقتی در موقعیت مبهم و بغرنج هوش، ادراک، احساس و آرزوهای فرد با محیط تعامل می کنند با بهره گرفتن از آنها فرد رفتاری انجام می دهد که بوسیله آن رفتار از محیط تأثیر پذیرفته و برآن تأثیر می گذارد این موقعیت ها خواه عقلانی و خواه احساسی موجب تجربه زیباشناسانه می شود. از این رو ازنظر دیویی موقعیت های مسئله مدار که فرد با تمام قوا درصدد حل آن می باشد موجد تجربه زیباشناختی می باشند.
به طور خلاصه در نگاه دیویی هنر یک زبان بین المللی است و از طریق این زبان ارتباط کامل و بدون مانع بین افراد برقرار می شود و این نیرو سبب تأثیرگذاری آن در زندگی روزمره و عادات مردم می گردد. دیویی با تفکر ضد دوآلیستی خود جدایی هنر و هنرمند را از زندگی روزمره و محیط اجتماعی فرهنگی و مادی مردود می شمارد، آنها را در متن زندگی مورد بررسی قرار می دهد، به هنرمندان و زیباشناسان گوشزد می کند از پرداختن به انتزاعیات دوری کنند و بین زندگی و مسائل آن و کارهای هنری ارتباط برقرار سازند. وی تجربه زیباشناختی را نیز از تجارب روزمره تفکیک نمی کند، موقعیت های بغرنج و مسئله مدار را عامل بوجود آورنده این نوع تجربه می داند و بیان می کند هر گاه انسان با هوش، ادراک و تمام عواطف خود به تعامل با موقعیت برخیزد بر موقعیت تأثیر گذشته و برآن تأثیر بگذارد تجربه زیباشناختی به دست می آورد و ضمن آگاهی لذت نیز کسب می کند.
زیبایی شناسی در اسلام
سخن درباره زیبایی شناسی اسلامی نیاز به اشراف کامل به مکاتب و نحله های گوناگون فلسفه اسلامی دارد با این حال در اینجا سعی شده است با مطالعه کتب و مقالات متعدد مطالبی در خصوص زیبایی شناسی اسلامی اگرچه ممکن است در حد اکمل نباشد ذکر گردد.
زیبایی شناسی اسلام را می توان از دو منظر مورد توجه قرار داد یکی از طریق آیات قرآن و روایات و دوم از طریق نظر فیلسوفان و صاحبنظران مسلمان که به نوعی دومی تا اندازه ای مبتنی بر اولی است در اینجا ما براساس دیدگاه برخی صاحبنظران زیبایی شناسی در اسلام را بررسی می کنیم.
زیبایی
اینکه حقیقتی بنام زیبایی وجود دارد بین صاحبنظران اتفاق نظر وجود دارد آنچه که مایه اختلاف نظر بین آنان است مفهوم و ویژگی های یک شی یا موضوع زیبا است و هر کدام از فیلسوفان و صاحبنظران تعاریف گوناگونی از این مفهوم ارائه داده اند. مطهری (به نقل از تاجدینی،۱۳۶۹) می گوید قبل از آنکه بتوان زیبایی را تعریف کرد باید گفت که زیبایی با ذوق درک می شود و یک امر وجدانی است.یعنی زیبایی قابل بیان و توصیف نیست بلکه به ذوق انسانها بستگی دارد و تعریف آن مشکل است.
فارابی معتقد است هرچه موجودی به نقطه کمالش نزدیک تر باشد زیباتر است(نصر،۱۳۸۹ ).
ابن سینا می گوید زیبایی و شکوه هر چیزی زمانی بروز می یابد که آن چیز همانی باشد که باید باشد یعنی وقتی موجودی به کمال مقررش دست می یابد زیباست. ابن سینا همچون فارابی واجب الوجود را زیبای محض می داند، در همه حال زیبایی معقول را از زیبایی محسوس برتر می داند و کمال شناخت زیبایی شناختن زیبایی معقول می باشد. وی در خصوص ویژگی های یک شی زیبا به هماهنگی و تناسب اشاره دارد، لذت زیباشناختی را محصول اندریافت هماهنگی و تناسب می داند و درک هماهنگی و تناسب ازنظر وی لذت می آفریند. از طرف دیگر هر چه قدر نسبت میان قوه اندریافت(مدرکه) و اندریافته(موضوع ادراک شده) نزدیکتر باشد لذت حاصل نیز بیشتر است(همان منبع). به طور خلاصه زیبایی ازنظر ابن سینا عبارتست از نظم، تألیف و هماهنگی(بلک،۱۳۸۹)
مطهری نیز بیان می کند هنرمند عاشق است و هنر فیضان عشق است در کار او. شاهکارهای زیبا مولود دو عامل عشق و درد هستند در واقع جمال و زیبایی با جاذبه عشق، ستایش،طلب و حرکت توأم است زیبایی موجد حرکت و جنبش است و همه حرکت ها مولود عشق هستند. (تاجدینی،۱۳۶۹،ص۱۲۴) در واقع مطهری به وجود عشق و درد جدایی از زیبایی اشاره می کند و این عشق و طلب را ناشی از جدایی انسان از زیبایی می داند زمانی که افرادی زیبایی و جمال حق را در می یابند عشق رسیدن به این جمال و درد هجران در فرد بیدار می گردد.
جعفری(۱۳۶۹) می گوید زیبایی در مفهوم عام عبارت است از کیفیت نگارین نمودی که موجب انبساط خاص روانی می گردد اما با توجه به مفهوم حقیقی آن زیبایی نمودی است نگارین و شفاف بر روی کمال که کمال عبارتست از قرار گرفتن یک موضوع در مجرای بایستگی و شایستگی مربوط به خود. تعریف استاد جعفری تا حدودی به تعریف فارابی و ابن سینا نزدیک است که آنها هم در تعریف زیبایی به کمال و غایت یک شی زیبا اشاره می کنند.
مصباح برای زیبایی تعریف ساده و روشنی دارد. وی می گوید هنر و زیبایی آن است که چیزی به گونه ای باشد یا کاری به گونه ای تحقق یابد که بر اثر ارتباط با آن اعجاب و لذتی برای انسان یا هر موجود ذی شعور دیگری پدید آید و در تعریف کاربردی تر می گوید زیبایی وصفی است در موجودات که درک آن سبب پیدایش شگفتی و لذت برای درک کننده اش می شود(تاجیک و حسینی،۱۳۹۱).
طباطبایی در تفسیر المیزان در موارد متعددی خوبی و حسن را معنا نموده اند .حُسن عبارت از آن است که شی با غرض و هدفی که از او مطلوب و مقصود است موافق و سازگار باشد و اجزا کاملاً با یکدیگر سازگاری و موافقت داشته باشند و هر چیز که موافق با مقصودی که از نوع آن چیز در نظر گرفته شده است هماهنگی دارد حسن نام دارد(تاجدینی،۱۳۸۹). نگاهی به این تعریف نیز نشان می دهد که این معنا با تعریفی که فارابی ، ابن سینا و حتی جعفری ارائه داده اند همخوانی دارد.
ماهیت زیبایی
در خصوص ماهیت زیبایی سه نظریه وجود دارد
الف) نظریه اول برون ذات می باشد که بیان می کند زیبایی نمودی است عینی که خوشایند و مورد پسند ذهن باشد و ذهن آدمی هم نقشی جزء منعکس ساختن آن ندارد.این نظریه به دیدگاه بازنمایی معروف است که قبلاً شرح داده‌شده است.
ب) نظریه دوم درون ذات است که بیان می کند زیبایی درک و دریافت ذهنی از پدیده های عینی است اگر آدمی چنین درک ذهنی نداشته باشد زیبایی هم وجود ندارد. درواقع این دیدگاه بیان می کند زیبایی ماهیت ذهنی دارد و عواطف، احساسات و برداشت افراد در زیبا پنداشتن یک شی نقش دارد و این دیدگاه همان فرانمایی است.
ج)زیبایی پدیده دو قطبی است. این نظریه بیان می کند که زیبا بودن یک شی به ویژگی های عینی آن شی و برداشت آدمی بستگی دارد. زیبایی دو وجهی و حاصل دو قطب درون ذات و برون ذات است و هر شی زیبا خالی از عنصر عینی و ذهنی نیست.
نگاهی به تعریف هایی که از اندیشمندان اسلامی ارائه گردید نشان می دهد که برخی از آنان از قبیل طباطبایی، فارابی و ابن سینا بیشتر به ویژگی های خود شی (موافقت شی با هدف خود) و برخی مانند مطهری بیشتر بر برداشت ذهن و ذوق تأکید می نمایند برخی نیز همانند مصباح بر هردو یعنی ویژگی شی و برداشت مخاطب(لذت و تعجب فرد) اشاره می کنند. مصباح می گوید درک زیبایی وابسته به کیفیت شی و خود ادراک است(تاجیک و حسینی،۱۳۹۱،ص۱۷۹).بر این اساس به طور کلی نظر اندیشمندان اسلامی بیشتر با دیدگاه سوم توافق دارد و زیبایی امری دوقطبی یعنی درون ذاتی و برون ذاتی است به این معنا که نمودهای زیبا مانند دیگر حقایق و پدیده های طبیعی واقعیت دارند خواه انسانی وجود داشته باشد که آنها را ببیند و از آنها لذت ببرد و خواه انسانی آن ها را نبیند اما مسئله اینست که نباید زیبایی در واقعیت عینی متوقف شود بلکه انسان هست که باید از آن واقعیت عبور کرده و واقعیت دیگری که عالی تر،معقول تر و اصیل تر است دریابد. این حرکت و عبور از زیبایی های محسوس به سمت زیبایی اصیل و حقیقت ناب در متن زیبایی ها به تصعید و والایش در زیبایی شناسی اسلامی معروف است. منظور از تصعید در زیبایی شناسی اسلام عبارت از تقویت مغز برای دریافت زیبایی آرمانهای معقول و سپس درک زیبایی و شکوه و جلال هستی و دریافت جمال خداوندی است. انسان با اعتلاهای معنوی و روحی گام از لذایذ محسوس و سطحی بالاتر می گذارد و موفق به دریافت لذایذ معقول تر می شود تا آن گاه که زیبایی روح خویشتن را که دارای فروغی از جمال الهی است در می یابد.(جعفری،۱۳۶۹،ص۱۴۶).
انواع زیبایی ها ازنظر اندیشمندان اسلام
هر یک از اندیشمندانی که تعریفی دربارۀ زیبایی ارائه کرده اند در خصوص انواع زیبایی نیز دیدگاه هایی دارند که به برخی از آنها اشاره می گردد.
طباطبایی زیبایی ها را بر اساس مبدأ پیدایش آنها ، دسته بندی می کند و عوالم سه گانه مختلف را منشأ زیبایی های مختلف می داند ازنظر ایشان عوالم به صورت کلی سه دسته اند: ۱- تام عقلی ۲- عالم مثال ۳- عالم ماده
این عوالم ازنظر مرتبه بر یکدیگر مقدم اند ابتدا عالم عقل، سپس عالم مثال و بعد ماده پدید آمده است و این تقدم و تأخر وجودی است نه زمانی و هریک علتی برای دیگری است هرسه موافق هم اند و هریک کمال معلول خود را داراست یعنی عالم مثال کمال عالم ماده و عالم عقل کمال عالم مثال را دارد و بین آنها همخوانی وجود دارد. براین اساس زیبایی به سه دسته زیبایی های عالم ماده، مثالی و عقلی تقسیم می شود در عالم انسان نیز همین مراتب وجود دارد ۱- زیبایی حواس پنجگانه ۲- زیبایی خیال ۳- زیبایی عقل
زیبایی طبیعی نازله و سایه زیبایی عالم مثال و زیبایی عالم مثال سایه و نازله زیبایی عالم عقل می باشند( تاجدینی،۱۳۸۹) براین اساس زیبایی ها دارای سلسله مراتب هستند و این سلسله مراتب زیبایی ها با قوای مدرکه انسان همخوانی دارد طوری که زیبایی طبیعی و عالم ماده توسط حواس پنجگانه، زیبایی عالم مثال توسط خیال و زیبایی عالم عقل توسط عقل درک می گردد و براین اساس اصل تصعید نیز صورت می گیرد و انسان با بهره گرفتن از قوای مدرکه خویش از زیبایی های محسوس به سمت زیبایی های معقول صعود می کند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...