طبقه بندی هموارسازی بین سود عملیاتی و غیر عملیاتی
زمانبندی معاملات یک انتخاب مدیریتی به غیر از یک انتخاب حسابداری است، و لیکن احتمالاً مهمترین روش مستقیم و مؤثرترین تعریف سود حسابداری است (کرباسی یزدی ، ۱۳۸۷: ۲۰۷).
همچنین در ارتباط با هموارسازی سود دو فرضیه رقیب[۵۵] مطرح می شود.
فرضیه بلااثر[۵۶]: که مدعی است تغییرات در سود حسابداری در صورتیکه ناشی از اعمال روشهای مختلف حسابداری باشد بر قیمت سهام تأثیری ندارد. این فرضیه به طور ضمنی بازار سرمایه را کارا فرض می کند.
فرضیه اثرگذار (مکانیکی)[۵۷]: نیز مدعی است که بازار سهام می تواند به وسیله روش های حسابداری گمراه شود. حتی اگر تغییرات در روش های حسابداری تأثیر در جریان های نقدی نداشته باشد. از این رو بعضی صاحب نظران عقیده دارند که مدیران رویه های حسابداری را انتخاب می کنند که متناسب با اهدافشان بر سود اثرگذار باشد. با وجود انجام تحقیقات فراوان در مورد آزمون فرضیات رقیب، ارتباط ارقام حسابداری و قیمت بازار سهام با ابهاماتی مواجه است (یزدانی ، ۱۳۸۵: ۶).
هموارسازی سود می تواند نتیجه هموارسازی طبیعی[۵۸] یا تعمدی[۵۹] باشد. هموارسازی طبیعی بیانگر این
است که فرایند سود به طور ذاتی تولید کننده جریان هموار شدن سود باشد و از اقدام ها و تصمیم های مدیریت ناشی نمی شود. هموارسازی تعمدی به اعمال و اقدام های مدیریت نسبت داده می شود. به عبارت دیگر هموارسازی تعمدی نتیجه اقدام هایی که توسط مدیریت انجام می شود. هموارسازی تعمدی به دو دسته هموارسازی واقعی و هموارسازی ساختگی[۶۰] تقسیم می شود.
هموارسازی واقعی به عنوان تلاش هایی که توسط مدیریت جهت پاسخ به شرایط اقتصادی انجام میپذیرد تفسیر می شود. هموارسازی ساختگی بیان گر کوشش و تلاش تعمدی و آگاهانه است که نوسانات جریان سود را به طور ساختگی کاهش می دهد. هموارسازی واقعی می تواند روی جریان نقدی تأثیر گذارد. اگر تقاضا برای محصول افزایش یابد نتیجه افزایش در فروش و به دنبال آن افزایش در سود است. این نشان دهنده کنترل وقایع اقتصادی واقعی است که به طور مستقیم روی سود آتی تأثیر می گذارد، به همین جهت هموارسازی واقعی نامیده می شود. هموارسازی ساختگی بیانگر دستکاری حسابداری است که توسط مدیریت برای هموارسازی سود انجام می شود. این دستکاری حاصل وقایع اقتصادی نبوده و روی جریان نقدی نیز تأثیر نمی گذارد، اما هزینه ها و یا درآمدها را از یک دوره به دوره دیگر انتقال می دهد.
در هموارسازی ساختگی از اعمال حسابداری اختیاری برای کاهش تغییرات روند سود گزارش شده استفاده می شود بدون اینکه تأثیری در ماهیت واقعی فرایند تولید گذارده شود. اعمال اختیاری حسابداری آنهایی هستند که سازمان، متعهد به انجام عملی ویژه نمی باشد و کاربرد آنها بر اساس قضاوت حرفه ای است، بنابراین باید قابلیت کنترل اعمالی مثل به تعویق انداختن، حذف کردن یا تسریع نتایج داد و ستد را داشته باشد در نمودار (۲-۱) انواع هموارسازی ترسیم شده است (ملانظری و کریمی زند ، ۱۳۸۶).
نمودار (۲-۱): انواع هموارسازی سود
معمولاً مدیران برای انجام هموارسازی سود انگیزه ها و اهدافی دارند که در مطالعات مختلف به شرح ذیل بیان شده اند:
افزایش ارزش سهام شرکت در بورس اوراق بهادار و در نتیجه افزایش ارزش شرکت.
کاهش ریسک شرکت و در نتیجه پرداخت بهره کمتر در استقراض و کاهش هزینه سرمایه شرکت.
حذف سرمایه، چون سرمایه گذاران و اعتبار دهندگان معتقدند ریسک گذاری کم است و محل مناسبی برای سرمایه گذاری می باشد.
انتقال اطلاعات داخلی شرکت به بازار و تسهیل قابلیت پیش بینی سود.
بهبود روابط با کارکنان، عرضه کنندگان مواد اولیه و غیره.
کسب منافع مالیاتی از طریق کاهش بدهی مالیاتی.
دریافت پاداش های مدیریتی که بر اساس درصدی از سود خالص گزارش شده می باشد.
کاهش احتمال اخراج و برکناری و ایجاد امنیت شغلی.
کاهش احتمال نقض پیمان در قرارداد بدهی های بلند مدت. از آن جایی که در قراردادهای بدهی بلند مدت محدودیت هایی قرارداده می شود تا از وام دهندگان در مقابل پرداخت سود نقدی بیش از حد معمول، استقراض بیشتر یا پایین آمدن سرمایه در گردش یا نسبت حقوق صاحبان سهام از یک سطح معین حمایت کند و تخلف از پیمان بدهی، هزینه سنگینی بر شرکت تحمیل می کند، مدیران ترجیح می دهند به شرایط نقض پیمان نزدیک نشوند بنابراین هموارسازی سود وسیله ای برای کاهش احتمال نقض پیمان می باشد (مهرانی و عارف منش ، ۱۳۸۷: ۴۰-۳۹).
۲-۲-۸- نظریه مدیریت سود
مانند هر عرصه یا صحنه پژوهشی حسابداری دیگر، اتفاق نظر و اجماع در خصوص یک نظریه یگانه برای تبیین و پیش بینی مدیریت سود وجود ندارد، با این حال، مرور ادبیات دانشگاهی مدیریت سود حاکی از سلطه یک نظریه، نظریه شرکت، در میان نظریه های رقیب است. در این بخش ابتدا بحثی در خصوص ارتباط نظریههای مدیریت سود با ارزش آورده میشود و فهرستی از پر بسامدترین نظریه های مدیریت سود ارائه میشود. سپس منتخب نظریه های مدیریت سود تبیین میشود و از این میان، نظریه شرکت به سه دلیل به عنوان نظریه مسلط در کانون بحث قرار میگیرد:
دست کم در عرصه های پژوهشی دیگر و مرتبط قدمتی بیش از بقیه دارد.
نظریه های دیگر مدیریت سود به نوعی وامدار آن هستند یا به عبارت دیگر این نظریه به مثابه پارادایمی برای مجموعه نظریه های رقبایش است.
نظریه های دیگر هر یک به نوعی رویکردی از نظریه شرکت هستند. آنگاه، نظریه شرکت با سه رویکرد شامل رویکرد هزینه قراردادها، رویکرد تصمیم گیری و رویکرد سیاسی- قانونی معرفی میشود. در ادامه این رویکردها و دیدگاههای مدیریت سود مربوط به آنها جداگانه تبیین و توصیف میشود.
۲-۲-۸-۱- ارتباط ارزشی سود و نظریه های مدیریت سود
اکثر ادبیات مدیریت سود فرض می کنند که مدیریت سود بر قیمت سهام تاثیر دارد. مثلا در این خصوص مطالعاتی برای بررسی رابطه مدیریت سود با معاملات مالی، مثل عرضه سهام و خرید اهرمی به ثمر رسیده است (وانگ و همکاران[۶۱] ، ۱۹۹۸: ۵۴-۶۷).
در اینجا تبیین های دانشگاهی ربط سود به ارزش بازخوانی میشود. به عبارت دیگر، ارتباط ارزشی سود[۶۲] از منظر نظریه های حسابداری تبیین کنندگی مدیریت سود بحث میشود .ادبیات متفاوت در عرصه مدیریت سود هر یک نظریه یگانهای را برای چرایی مبادرت شرکت ها و مدیران به مدیریت سود پیشنهاد میدهند. بنابراین، مانند هر عرصه یا صحنه پژوهشی حسابداری دیگر، اتفاق نظر و اجماع در خصوص یک نظریه یگانه برای تبیین و پیش بینی مدیریت سود وجود ندارد. هر کار پژوهشی از دیدگاه نظری متفاوتی به این پدیده پرداخته است.
همانند اکثر عرصه های پژوهش حسابداری، نظریه های مدیریت سود نیز از پژوهش های عرصههای
دیگر حسابداری، یا حوزه های دیگر دانش، مثل تامین مالی، اقتصاد و روانشناسی و مانند اینها وام گرفته شدهاند. در این میان نظریه پذیرایی[۶۳] و نظریه حساب شویی[۶۴] نسبتا جدید هستند. اولی از مطالعات سیاستگذاری سود تقسیمی در حوزه تامین مالی وام گرفته شده است و دومی مستقیما از دل مطالعات دانشگاهی مدیریت سود گرفته شده است. فهرست پر بسامدترین نظریه های مدیریت سود عبارتند از (والش و همکاران[۶۵] ، ۱۹۹۱: ۱۷۷):
نظریه چشمداشت
نظریه کارگزاری
نظریه پذیرایی
نظریه حسابشویی (آب از سر گذشتن)
نظریه علامت دهی
نظریه های رفتاری
نظریه بازی
نظریه ذینفعان
نظریه شرکت
به نظر میرسد تمام نظریه های مدیریت سود در سه چیز اشتراک دارند:
تمام آنها میکوشند رابطه بین مدیران شرکتها و گروه یا گروههای استفادهکنندگان یا ذینفعان را نسبت به مدیریت سود تبیین کنند.
به این دلیل و به دلیل استفاده از دو مقدمه منطقی “انسان عقلایی” و “نفع شخصی” و محصول این دو، یعنی “بیشینه سازی مطلوبیت"، همه این نظریه ها میکوشند رابطه مدیریت سود و ارزش را تببین کنند.
تمام این نظریه ها در عصر یکه تازی حسابداری اثباتی پرداخته شده اند و بنابراین طبیعت اثباتی و استقرایی دارند و از مشاهده و تجربه برگرفته شده اند.
ابتدا چند منتخب نظریه رقیب که نسبتا جدیدتر یا پر بسامدترند، شامل نظریه های چشمداشت، کارگزاری، حسابشویی و پذیرایی معرفی میشوند و در بخش بعدی به تفصیل در باره “نظریه شرکت” به عنوان نظریه مسلط بحث میشود.
۲-۲-۸-۲ منتخب نظریه های رقیب
نظریه های رقیب که در این جا آورده میشوند مهمترین رقبای نظریه شرکت در ادبیات مدیریت سود به شمار می آیند. اما همان گونه که پیش از این گفته شد هر یک در مقایسه با نظریه شرکت به نوعی یک رابطه خاص و عام دارند. به همین دلیل نظریه شرکت به عنوان یک نظریه عام و مسلط در کانون بحث این مقاله قرار میگیرد.
۱) نظریه چشم داشت: دو رویکرد به این نظریه وجود دارد: نظریه چشمداشت اطلاعاتی و نظریه چشمداشت ارزشی. هر دو رویکرد ریشه در نظریه چشمداشت روانشناسی دارند. برای اولین بار نظریه چشمداشت در حوزه حسابداری با رویکرد چشمداشت اطلاعاتی وام گرفته شد. اما سپس رویکرد ارزشی به این نظریه در کانون پژوهشهای مدیریت سود قرار گرفت.
اسکیپر[۶۶] (۱۹۸۹) چشم انداز اطلاعاتی را در مقام عنصر کلیدی زیر بنای مطالعه پدیده مدیریت سود قرار
میدهد. بر این اساس چشمداشت اطلاعاتی در اثر ناقرینگی اطلاعاتی که در ساختارهای شرکتهای سهامی پیچیده بین مدیریت مسلط و گروه ذینفعان دور افتادهتر وجود دارد ایجاد میشود. وی معتقد است چشمداشت اطلاعاتی فرض میکند که افشاهای حسابداری دارای یک درونه یا بار اطلاعاتی است که علائم فایدهمندی را به ذینفعان رله یا مخابره میکند. بنابراین مدیران با آگاهی از این چشمداشت از مدیریت سود برای برآوردن اهداف سود مورد انتظار ذینفعان استفاده میکنند.
بورگستقلر و دیچو[۶۷] (۱۹۹۷) رویکرد ارزشی را به عنوان نظریه چشمداشت اتخاذ میکنند. طبق این رویکرد تصمیم گیران یا ذینفعان ارزش را با توجه به یک مبلغ مرجع مانند سود استخراج میکنند تا سطوح مطلق ثروت، یعنی توابع ارزشگذاری افراد در دامنه زیان محدب و در دامنه سود مقعر است. این تلویحاً این مفهوم را میرساند که زیانها ناخوشایندتر از سودها هستند. از این رو، ذینفعان بالاترین ارزش را وقتی به دست میآورند که ثروت از یک زیان به یک سود به نسبت یک نقطه مرجع حرکت میکند. خلاصه مطلب این است که اگر همه چیز ثابت بماند، سرمایه گذاران ترجیح میدهند در شرکتهایی سرمایهگذاری کنند که سود کوچکتر را گزارش میکنند تا شرکتهایی که دارای سود نوسان پذیر هستند (کنوس و مرکر[۶۸] ، ۲۰۰۵: ۱۹۰). بنابراین تغییر در سود و سطح صفر سود دو نقطه مرجع برای سرمایهگذاران هستند.
اگر مدیران بتوانند سود را بالاتر از سطح این نقطه مرجع گزارش کنند بنابراین پاداش دریافت خواهند
کرد. به عبارتی سود در مقایسه با زیان و تغییر مثبت در مقایسه با تغییر منفی به عنوان مرجع پاداش محسوب میشوند. این نظریه همچنین گزینه مناسبی برای نظریه مطلوبیت مورد انتظار است.
[جمعه 1400-07-23] [ 12:54:00 ق.ظ ]
|