هنگامی که احساس مورد توجّه بودن در بین آمریکاییهای فیلیپینی تبار افزایش یابد احساس هویّت قومی و اجتماعی آنان نیز بیشتر می شود. شرکتکنندگان نسل اوّل در پژوهش از هویّت قومی نیرومندی نسبت به نسل دوّم برخوردار بودند، امّا در زمینه هویّت اجتماعی تفاوت معنادار بین دو نسل وجود نداشت.
کلایر
(۲۰۰۹)
شکل گیری هوّیت در جامعه معاصر (تأثیر رسانه بر شکل گیری هویّت)
نظریه بحران اجتماعی، نظریه های رسانه و نظریه های هویّت اجتماعی
استفاده از رسانه
پیمایش
مدارس انگلیسی زبان آفریقای جنوبی
تأثیرات رسانه در رفتار و ایدئولوژی انعکاس داده می شود که این به نوبه خود هویّت اجتماعی افراد را تحت تأثیر قرار میدهد.
۲-۲- بخش دوم: فرهنگ و فرهنگپذیری
۲-۲-۱- تعریف فرهنگ
در تازهترین تعریف، فرهنگ را «معرفت مشترک بشرى» با ویژگىهایى همچون «اکتسابى بودن»، «تحوّلپذیرى» و «قابلیتیادگیرى» خواندهاند که با توجّه به حوزههاى گوناگون آن، داراى مؤلفهها و عناصر مهمّى همانند «باورها» (جهانبینى)، «ارزشها»، «ایدئولوژى»، «هنجارها»، «نمادها»، «فنّاورى مادّى و اجتماعى» مىباشد (ایتزن، ۱۵:۱۳۷۶).
کلمه فرهنگ در زبان انگلیسی و فرانسوی به معنای کشت و کار یا پرورش بوده است و در زبانهای رومانیایی و انگلیسی ازآن معنای پرورش، بهسازی، تذهیب یا پیشرفت اجتماعی را استنباط میکردند،امّا امروزه فرهنگ از نظر تنوّع و وسعتهای معنایی و سیر تاریخی و برداشت ادبی چنان ابعاد گستردهای یافته است که دیگر نمیتوان آن را محدود به مفهوم «دانش و تربیت» دانست (روحالامینی،۱۳۶۸، به نقل از واعظی و همکاران،۱۳۸۷: ۴۰).
در کتب مختلف علمی، تعاریف متعدّدی از فرهنگ شده است، ولی با توجّه به تغییرات متنوّعی که در عرصه فرهنگ جهانی رخ داده است، شاید لازم باشد که بازتعریفی از فرهنگ انجام شود تا بتوان در شرایط کنونی، تعریفی علمی از فرهنگ ارائه کرد.
فرهنگ عبارت است از: “کلیّه اشکال زندگی یک قوم و همچنین تمام زمینههای فنّی موجود آن قوم و نیز الگوهای صریح و ضمنی برای رفتارهای اکتسابی و قابل انتقال به وسیله نمادها و آراء و اندیشههای سنتی یعنی افکار و عقایدی که به طور تاریخی پدید آمده و گزینش شدهاند و به خصوص ارزشهای مرتبط با آنها” (بشیریه، ۱۲:۱۳۸۵).
فرهنگ در معانی وسیع تر شامل همه فرآوردهها و تولیدات انسانی است که در مقابل فرایندها و تولیدات طبیعت قرار میگیرد. برخی دیگر از فرهنگشناسان و تمدّنشناسان، دو واژه فرهنگ و تمدّن را یکی تلقی نموده، در حالی که برخی دیگر، این دو را جدا میکنند (گیروشه،۱۲۰:۱۳۶۷).
همچنین تعریف ریموند ویلیامز از فرهنگ نیز قابل توجّه است. به نظر وی، فرهنگ را به عنوان “فرایند عمومی تکامل و توسعه فکری، معنوی و زیباشناختی و به عنوان شیوه خاص زندگی مردمی خاص یا دورانی خاص ” تعریف میشود و یا به طور کلی به عنوان فرآوردههای فعالیت فکّری و هنری تعریف میگردد که به نظر میرسد این تعریف، شامل کل فلسفه، اندیشه، هنر و خلاقیّت فکّری یک عصر یا کشور و همچنین آداب، عادات و رسوم و مناسک اقوام و ادبیّات و هنرهای مختلف میشود (بشیریه،۹:۱۳۷۹).
برای فرهنگ تعاریف بسیار متعدّد و متنوّعی شده است که در اینجا برای روشن شدن موضوع و قلمرو آن به تعریف جامعی که تایلور در کتاب خود به نام «فرهنگ ابتدایی» ارائه داده است اشاره میکنیم: «فرهنگ مجموعه پیچیدهای است شامل: معارف، معتقدات، هنرها، صنایع، فنون، اخلاق،قوانین، سنن، باور و سرانجام تمام عادات، رفتار و ضوابطی که فرد به عنوان عضو جامعه خود آن را فرا میگیرد و در برابر آن جامعه، وظایف و تعهداتی بر عهده دارد.» (روحالامینی، ۱۸:۱۳۷۲) میتوان گفت که فرهنگ، روش زندگی گروهی ازمردم میباشد که در برگیرنده الگوهای رایج تفکّر و رفتار شامل: ارزشها، اعتقادات، قواعد رفتار، نظام سیاسی، فعالیت اقتصادی و مانند آن است، که از نسلی به نسل دیگر از طریق آموختن- و نه از راه توارث زیستی- انتقال مییابد (کوپر[۶]، ۱:۱۹۵۸) فرهنگ مجموعه افکار و اعمال، بایدها و نبایدها، هنجارها، ارزشها و نظام اعتقادات یک جامعه مشتمل بر سنّت، آداب و رسوم، مذاهب، ایدئولوژی، زبان و کلیه عادات یا دیدگاههای مشترک دیگر است که ممکن است از این نوع مفاهیم مستثنی شده باشد (توحید فام، ۱۹:۱۳۸۱).
برای فرهنگ سه جزء اساسی میتوان در نظر گرفت. جزء اوّل ارزشها (باورهای اساسی) است که دارای ویژگی پایدار و بادوام میباشند و جزء دوّم نگرشها (گرایش به عمل) میباشند که اختصاصی و موقعیتی هستند و جزء سوّم رفتارها میباشند (اعمال) که متعدّد و متغیر هستند (جعفری، ۱۳۸۲).
فرهنگ، به عنوان کلیّت تامی از ویژگیهای معنوی، مادّی، فکّری و احساسی گروهی اجتماعی، سرچشمههایی برای هویّت است که با تغییرات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و تکنولوژیکی دچار دگرگونی میشود. همه فرهنگها از فرهنگهای دیگر و تحوّلات اجتماعی درونی و بیرونی تأثیر میپذیرند و درواقع هیچفرهنگی ثابت و ایستا نیست.
درونمایه فرهنگ و سنّت با گذر زمان تغییر می کند، آنچه ما در هر زمان تصوّر میکنیم فرهنگ ماست نوعی جمعبندی از حافظه فرهنگی تا آن زمان است. فرهنگ ما منحصراً محصولی محلّی نیست، بلکه همواره رگههایی از وامگیری یا تأثیرات فرهنگی پیشین را در خود دارد که بخشی از این جمعبندی است که به اصطلاح بومی شدهاند(همان، ۸۴).
۲-۲-۲- کارکردهای فرهنگ
فرهنگ کارکردهای گوناگونی دارد. یکی از مهمترین کارکردهای فرهنگ تأمین نیازهای درونی و بیرونی انسان است که به وسیله آن زندگی خود تداوم و ایمنی میبخشد. نیازهای درونی و بیرونی خود طیف وسیعی از نیازها را دربرمیگیرد. یکی از مهمترین کارکردهای فرهنگ تأمین نیازهای درونی انسان برای ادامه حیات است، یک گروه از این نیازها، نیازهای فیزیولوژیک است که از طریق بهرهبرداری از امکانات محیط طبیعی و اجتماعی صورت میگیرد. در حقیقت فرهنگ واسطه تأمین امنیت و بقای انسان با محیط خویش میباشد و سازگاری انسان با محیط و تأمین نیازهای روانی و اجتماعی جز با بهرهگیری از دانش و ابزار و مهارتها که خود یکی از اجزاء فرهنگ میباشند، میسر نیست (پناهی، ۸۷:۱۳۷۵).
کارکرد دیگر فرهنگ ایجاد احساس تعلّق و خودآگاهی جمعی و فردی یا همان هویّت فرهنگی است. به عبارت دیگر فرهنگ به افرادی که در درون آن زندگی میکنند و به طور مشترک از اجزاء فرهنگ استفاده میکنند، نوعی احساس یگانگی و وحدت و وجدان جمعی خاص میبخشد که به کمک آن افراد میتوانند مرز بین خودی را از غیرخودی مشخص کنند. اشتراک بین فرهنگ و اجزاء و عناصر فرهنگی عامل اصلی مرزبندی بین گروهها و مجموعههای انسانی و مشخص کننده روابط درونگروهی و برونگروهی و به معنی هویّت و صبغه خاصی است که انسانها آن را از طریق فرهنگپذیری در خود درونی می کنند (تنهایی، ۱۳۷۷؛ پناهی، ۱۳۷۵).
به علاوه تضمین بقا و تداوم تاریخی یک جامعه کارکرد دیگر فرهنگ است که از طریق آن هر جامعهای طی فرایند اجتماعی کردن میراث خود را به افراد نسل بعد انتقال میدهد. به همین دلیل است که حفظ هویّت فرهنگی و دفاعی از فرهنگ کم اهمیتتر از دفاع از سرزمین نیست (تنهایی، ۱۳۷۷؛ پناهی، ۱۳۷۵).
از دیگر کارکردهای فرهنگ ایجاد هماهنگی و انسجام بین نهادها و اجزای مختلف نظام اجتماعی است به گونهای که یکپارچگی آن نظام حفظ شود. بدون تحقّق این کارکردها هیچ جامعهای برپا نمیماند (پناهی،۹۰،۱۳۷۵).
از عمده ترین کارکردهای فرهنگ میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
-
- فرهنگ مانند یک علامت و نشان، جوامع را از یکدیگر جدا می کند. با شناخت فرهنگ است که میتوانیم مفاهیم و معانی، نوع رفتار، نحوه گویش و … را چه اجتماعی و چه فردی بشناسیم.
- فرهنگ از مستحکمترین پایه های همبستگی اجتماعی به شمار میآید. فرهنگ نه تنها آینه تمام نمای اجتماع و جامعه است بلکه عناصر لازم را برای شناخت جامعه فراهم می کند و در اختیار میگذارد و انسان با مشارکت در جامعه بدون آنکه مجبور باشد، شیوه های فکرکردن را اختراع می کند و بالاخره فرهنگ پیونددهنده قسمت های مختلف رفتار فرد یا افرد است (روحالامینی،۳۸:۱۳۶۸).
به طور کلی میتوان گفت: اساس فرهنگ بر سه اصل مبتنی است: باورها، ارزشها و هنجارها.
با توجّه به محورهای اساسی فرهنگ، ثبات و پویایی آن منوط به پایداری عناصر سه گانه آن میباشد. رعایت هنجارهای یک فرهنگ آنگاه ضمانت اجرای کافی خواهند یافت که مبتنی بر ارزشها و باورها باشد. بسیاری از مشکلات اجتماعی در ابعاد فرهنگی، ناشی از این است که رفتارها بر پایه مستحکمی استوار نشده اند. با این حساب، با اندک تبلیغ و تلقینی چهره عوض می کنند که مدگرایی افراطی به ویژه در میان قشر جوان جامعه را میتوان از نمونههای مشخص این مسأله بر شمرد.
مبلغان بینش و نگرشهای فرهنگی بیگانه، با توجّه به ساختار شخصیّتی و فکّری خود، با بهره گرفتن از امکانات، به ویژه ابزارهای دیداری و شنیداری، در صدد برهم زدن ساختار سه حلقهای این زنجیر فرهنگی هستند. آنان بیش از هر چیز، از طریق دگرگون کردن هنجارها وارد خواهند شد چرا که هنجارها نسبت به باورها و ارزشها از استحکام درونی کمتری برخوردارند و درنتیجه آسیب به هنجارها آسیب به باورها و ارزشهاست.
نظام فرهنگی آنگاه پویا و شکلدهنده شخصیّت افراد در جامعه خواهد بود که در جامعه طنینانداز باشد. اگر عموم افراد جامعه اطلاعات لازم فرهنگی (باورها، ارزشها، هنجارها)را از مسیر مناسب دریافت کنند این امر، موجب یکپارچگی فرهنگی و شخصیّت همسان افراد جامعه می شود.
بنابراین، شاهد هم گامی و یکسویی و یک دستی در مقام عمل خواهیم بود و تقلیدها و مدگراییها به حداقل خواهد رسید. در مقابل در جهان اطلاع رسانی کنونی افراد با منابع و اهداف مختلفی مواجهند که همگی در ترویج باورهای خود در تلاشند. لذا هر منبع فرهنگی که بتواند اطلاع رسانی موفّقتری داشته باشد، نظام فرهنگی را شکل میدهد و الگوی خود را حاکم خواهد کرد .
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت