کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          


کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب


 



.

(ب) سبک ناایمن، دوسوگرا، در این سبک دلبستگی کودک در عین حال که درگیر کاوش های مستقل است، بر تعاملات دلبستگی- مراقبتی و وابستگی بیش از حد به مراقبین توجه دارد.

(پ) سبک ناایمن، اجتنابی و طرد شده، این دلبستگی منجر به گسترش تعامل نابهنجار از طریق تمرکز دفاعی در کاوش ها می شود.

(ت) سبک ناایمن و سازمان نایافته[۳۰] : در این نوع دلبستگی ترس بسیار زیاد کودکان از رفتارهای مراقب، مانع شکل گیری دلبستگی سازماندهی شده در کودک می شود.

اینثورث(۱۹۸۵)، چهار ویژگی که روابط دلبستگی را از انواع دیگر روابط مجزا می کند را بیان می کند:

۱) شخص دلبسته مجاورت با مراقب را جستجو می کند به ویژه زمانی که آسیب یا خطر را احساس می کند۲) چهره دلبستگی نقش مراقبت کننده و حامی را دارد۳) چهره دلبستگی پایه ایمنی برای کاوش کودک در محیط است۴) تهدید به جدایی، موجب اضطراب در شخص و فقدان چهره دلبستگی باعث غم و اندوه شخص دلبسته می شود.

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

۲-۴-۲- دلبستگی بزرگسالی

دلبستگی بزرگسالی، گرایش پایدار شخص به تلاش ویژه  برای حفظ شدن ،دست یافتن یا حفظ همجواری و ارتباط با یک شخص خاص است که توانایی فراهم آوردن سلامت و امنیت جسمی و روان شناختی وی را دارد(هازان و شیور، ۱۹۸۷). همزمان با رشد و تحول کودک از نوجوانی و جوانی به بزرگسالی، رفتارهای دلبستگی در قالب الگوی دلبستگی بزرگسالی به موضوعات مختلفی متمرکز می شوند که از آن میان می توان دلبستگی به دوستان نزدیک و همسالان، دلبستگی به همسر و شریک زندگی و فرزندان را نام برد.

هازان[۳۱] و شیور[۳۲](۱۹۸۷)، منطبق بر طبقه بندی اینثورث (۱۹۸۵)، از سبک های دلبستگی کودکی که در موقعیت های ناآشنا و بر روی کودکان یک ساله انجام شده بود، با مشاهدات و تحقیقات متعدد موفق به ردیابی سه سبک دلبستگی کودکی در بزرگسالان شدند.

بزرگسالان با سبک دلبستگی ایمن با دیگران احساس صمیمیت و نزدیکی می کنند، قادرند به دیگران اعتماد کنند و خود را دوست داشتنی و باارزش بدانند، بالعکس بزرگسال با سبک دلبستگی دوسوگرا، رفتارها و هیجان های متغیری نسبت به خود و موضوع دلبستگی دارد و بیش از حد به او وابسته است و اغلب نگران ترک و طرد شدن است. بزرگسال با سبک دلبستگی اجتنابی، نسبت به دیگران تعهد کمتری احساس می کند و اطرافیان را غیر قابل اعتماد می داند اما خود را در مقابل دیگران خوب می پندارد.

همانطور که بالبی(۱۹۶۹)، بر ثبات سبک دلبستگی کودکی در خلال بزرگسالی تاکید داشت، بررسی های متعدد هازان و شیور(۱۹۸۷)، نشان دادند که سبک های دلبستگی در طول عمر تداوم می یابند و موضوع دلبستگی به والدین در کودکی، در بزرگسالی علاوه بر والدین، دوستان نزدیک، همسر و فرزندان را در بر می گیرد. بر این اساس سبک های دلبستگی متفاوت در بزرگسالی مشابه تفاوتهای فردی در سبک های دلبستگی دوران کودکی است و در واقع دلبستگی از گهواره تا گور تداوم می یابد. شیور و هازان(۱۹۸۸)، معتقدند روابط بزرگسال بر مبنای سبک دلبستگی مراقبین اولیه از لحاظ ابعاد شناختی، هیجانی و رفتاری شکل می گیرد.

۲-۴-۳- دلبستگی به خدا

نظام دلبستگی بالبی به دلبستگی بزرگسالی ختم نمی شود و در بعد معنوی نیز، حضور خداوند و ارتباط مومنان با خداوند را می توان نوعی دلبستگی به خدا قلمداد نمود. دلبستگی به خدا به صورت دلبستگی عاطفی فرد به خداوند تعریف می شود. در این تعلق خاطر، خدا به عنوان پایگاه امنی شناخته می شود که در زمان های پریشانی پناهگاه بشر است و با آزادی کامل می توان در زمان آسایش خاطر او را جستجو کرد(کیرک پاتریک، ۲۰۰۵). ارتباط افراد با خدا شباهت زیادی به دلبستگی مراقب-کودک دارد(گرانکوئیست، ۲۰۰۵).

دلبستگی به خدا آن گونه که توسط انسان تجربه می شود، اساسا یک تجربه رابطه ای است. مولفه ای از یک رابطه گسترده تر که بین طفل و مراقبان اولیه اش برقرار می شود. این مدلها شامل یک پیوند یا رابطه عاطفی اند که بین شخص و دیگران برجسته شکل می گیرد. این پیوند برگرفته از تجربه است و در رفتار کودک انعکاس می یابد(کیرک پاتریک، ۱۹۹۴). تکرار تجارب مطلوب و کمترمطلوب بین طفل و مراقبانش منجر به “گزینش و تشکیل موقعیتهای تعاملی” می شود و الگوهای دلبستگی به مرور زمان تثبیت و بازتثبیت می شوند. در زمینه دلبستگی اولیه، کودک ادراکاتی را شکل می دهد که محتوای شناختی و عاطفی داشته و به صورت رفتارهایی در قالب تعاملات بین فردی بروز می یابد که روی هم رفته در بازنمودهای مربوط به خود و دیگران (برای طفل، دیگران، همان مراقبان اولیه اند) ظاهر می شود. بنابراین چگونگی احساسات، افکار و رفتارهای فرد نسبت به خود و دیگران برجسته در روابط بعدی ریشه در روابط دلبستگی اولیه دارد. مدل خود (مدل درون کاری از خود) نشان می دهد که خود در چشم تصویر دلبستگی چه مقبولیت و پذیرشی دارد، در حالیکه مدل مربوط به تصاویر مراقبان اولیه، دیگران، (مدل درون کاری از دیگران)، ادراکاتی را در مورد دسترس پذیری و حمایت عاطفی انعکاس می دهد. بنابراین روابط بعدی در زندگی بوسیله تاریخچه رابطه ایِ دلبستگی کودکی فرد تعیین می شود(سروف و همکاران، ۲۰۰۶).

اگرچه شباهتهای زیادی بین دلبستگی به خدا و دلبستگی بزرگسالی بر اساس الگوی اولیه دلبستگی کودکی وجود دارد، اما تفاوتهایی نیز در کیفیت دلبستگی بزرگسالی و دلبستگی به خدا وجود دارد. تفاوت دلبستگی در روابط بزرگسالی با دلبستگی به خدا در این است که، رابطه بزرگسال با چهره دلبستگی یک رابطه دو طرفه متقابل است که هر یک نقش چهره دلبستگی را برای یکدیگر دارند، اما خداوند به عنوان چهره دلبستگی مطلق همواره ویژگیهای قادر و دانا را دارد و به ویژه شامل مولفه های جنسی نمی شود و فرد از طرف رفتار چهره دلبستگی تحت فشار و محدودیت قرار نمی گیرد همچنین خداوند فراگیر است و همیشه در دسترس و پاسخگو است اما چهره دلبستگی انسانی همواره در دسترس نیست. در حقیقت از این جهت، شکل تجربه عشق در ارتباط با خدا شباهت زیادی به دلبستگی کودک – مادر دارد و می توان گفت دو ویژگی ارتباط با چهره دلبستگی و عاطفه و هیجانی که فرد با چهره دلبستگی تجربه می کند در ارتباط با خدا نیز وجود دارد، بنابرابن خداوند به عنوان چهره دلبستگی می باشد(کیرک پاتریک، ۱۹۹۴).

اولین نکته مشخص برای کاربرد نظریه دلبستگی در مذهب، مشاهده و بررسی ارتباط فرد با خداست. گالوپ و جونز(۱۹۸۹)، در یک مطالعه تجربی دریافتند از بین ۴ گزینه ۱) محموعه ای از اعتقادات ۲) عضویت در جامعه مذهبی ۳) یافتن معنی زندگی ۴) ارتباط با خدا، ۵۱ درصد شرکت کنندگان ارتباط با خدا را بهترین گزینه برای توصیف اعتقاد و ایمان خود انتخاب نمودند. تحقیقات در بافت فرهنگی مسیحیت نیز نشان داده است، مردم مومن با آیین های مختلف با خدایان و چهره های مقدس دیگر ارتباط دارند و این چهره های مقدس به عنوان چهره های شبیه دلبستگی عمل می کنند. دومین نکته مشخص جهت کاربرد نظریه دلبستگی در مذهب، اهمیت هیجان، دوست داشتن و صمیمیتی است که در سیستم های اعتقادی مذهبی دیده می شود. تجربیات عاطفی و هیجانی در ارتباط با مذهب نیز مطرح است. فرد عابد در ارتباط با خدا، عشق و هیجان را تجربه می کند، اگر چه این ارتباط از لحاظ کیفی با تجربه روابط عاطفی فرد بزرگسال متفاوت است(کیرک پاتریک، ۱۹۹۹).

کیرک پاتریک(۱۹۹۴)، معتقد است چهار ویژگی که اینثورث(۱۹۸۵)، برای دلبستگی انسانی (دلبستگی کودکی) برشمرده است در ارتباط با خداوند به عنوان چهره دلبستگی قابل ردیابی است. او مجموعا پنج ویژگی در ارتباط با دلبستگی به خدا مطرح می نماید:

۱) جستجو و حفظ مجاورت با خداوند: نوجوانان بر اثر رشد شناختی و تفکر انتزاعی حتی در غیبت چهره دلبستگی و فقدان تعاملات دیداری یا کلامی به صرف ادراک و آگاهی از اینکه چهره دلبستگی در صورت نیاز در دسترس است، احساس ایمنی می کنند. به نظر می رسد آگاهی از این که چهره دلبستگی از لحاظ روانشناختی وجود دارد اگر چه حضور فیزیکی ندارد و قابل مشاهده نیست، کافی است و فرد باز هم احساس ایمنی می کند در دلبستگی به خدا نیز اگر چه فرد نمی تواند به طور فیزیکی به خدا نزدیک شود اما بسیاری از رفتارهای مذهبی همانند دعا کردن، شبیه وارسی کردن های های متناوب کودک برای اطمینان از این که چهره دلبستگی در دسترس و پاسخگو است می باشد و نوعی رفتار مجاورت جویانه با خداست. علیرغم اینکه خداوند فراگیر است و شخص همیشه در نزدیک خدا است اما جایگاههای مخصوصی همچون مسجد، کلیسا و زیارتگاهها در مذاهب مختلف وجود دارد تا فرد مومن به خدا نزدیکتر شود.

۲) خداوند به عنوان پناهگاه مطمئن: همانطور که کودک در شرایط استرس زا و بحرانی به سمت چهره اصلی دلبستگی(مراقب) بر می گردد، فرد مومن نیز در شرایط استرس، درماندگی و بحران به خداوند به عنوان پناهگاه مطمئن پناه می برد.

۳) خداوند به عنوان پایه و اساس ایمنی: همانطور که کودک، مادر را پایه و اساس ایمنی می داند و در محیط کاوش می کند فرد مومن نیز با اعتقاد به این که خدا پایه و اساس ایمنی است، احساس قدرت کرده و این امر باعث افزایش اعتماد به نفس و امنیت وی در لحظات اضطراب و ترس می شود و احساس ایمنی نیز باعث آرامش روحی شده و فرد را برای مقابله با مشکلات و چالش های زندگی آماده می کند. پایه ایمنی همانند پادزهری در برابر ترس و اضطراب است.

۴) جدایی و فقدان: اگر چه جدایی از خدا باعث اضطراب و فقدان او باعث غم و اندوه می شود اما خداوند فراگیر است و همه جا حضور دارد، بنابراین فرد نمی تواند همانطور که از یک چهره دلبستگی انسانی جدا می شود یا او را از دست می دهد از خدا نیز جدا شود. افرادی که از آیین ها ی دینی و مذهبی دور می شوند، اضطراب جدایی را همانند جدایی های زناشویی تجربه می کنند و افرادی که به مذهب گرایش پیدا می کنند، نوعی شادمانی و احساس آرامش را تجربه می کنند که این حالت باعث حفظ تعامل با خدا می شود.

۵) خداوند به عنوان قادر و دانای کل: رابطه انسان و خدا بهتر از رابطه مراقب- کودک این ویژگی را آشکار می کند و این ویژگی در ارتباط فرد با خدا نسبت به رابطه دو فرد عاشق بزرگسال دائمی تر بوده و بیشتر حفظ می شود.

۲-۵-مدل ها ی دلبستگی به خدا

مدل کیرک پاتریک

کیرک پاتریک(۱۹۹۲)، نظریه پرداز برتر در زمینه دلبستگی به خدا، با شناسایی سه سبک دلبستگی به خدا ( دلبستگی ایمن، دلبستگی ناایمن دوسوگرا، دلبستگی ناایمن اجتنابی)، مجموعه ای از شاخصها را برای هر سبک دلبستگی برشمرده است:

شاخصهای دلبستگی ایمن به خدا اینگونه تعریف می شوند: آندسته از افراد که دلبستگی ایمن به خدا دارند ممکن است ترکیبی از شاخص های زیر و یا همه آنها را گزارش کنند: (۱) ارزش دهی به رابطه شان با خدا (۲) انگاره ای از خدا که با اصطلاحاتی این چنینی مشخص می شود: خدای مهربان، دلسوز، دردسترس، پاسخگو به نیازهایشان، فهیم، تسلی دهنده، محافظ (۳) تجارب رابطه ای که عمدتا با لحن مثبت همراه اند(۴) ظرفیتی منعطف برای پذیرفتن و ترکیب کردن تجارب مثبت و منفی زندگی در چارچوب معنویت و رابطه شان با خدا(۵) اذعان به اینکه شک و تردید بخشی از یک رابطه سالم است، احساس ناخوشایندی از تردیدها، و قبول وجود آنها (۶) آزادی و یا راحتی برای تحقیق و بررسی اعتقاداتشان.

در مقابل آنهایی که نیمرخ دلبستگی ناایمن به خدا دارند ممکن است ترکیبی از شاخص های زیر و یا همه آنها را گزارشدهند:دلبستگی ناایمن دوسوگرا: (۱) عدم شفافیت یا اطمینان راجع به احساسات خدا یا ارزشدهی به آنها(۲) دل مشغولی- شیفتگی متوسط تا افراطی نسبت به رابطه شان با خدا (۳) احساسات مبهم نسبت به خدا (مثلا: میل به نزدیکی به خدا اما اضطراب از نزدیکی، عصبانیت نسبت به جنبه های رابطه اما کاستن عصبانیت مذکور، احساسات نوسانی)، همراه با سردرگمی درباره چگونگی حس کردن خدا(۴) تجارب رابطه ای که آمیزه ای از لحنهای مثبت و منفی در محتوا دارند (۵) صفات خدا عبارتست از: تا حدی در دسترس، پاسخگو ولی عدم اطمینان به ثبات در پاسخگویی، حاضر و حامی ولی با انتظار عدم حضور در هر لحظه، خدای غیرشخصی، دور، غیرقابل دسترس، بی توجه، و بی علاقه به امور آنها.

دلبستگی ناایمن اجتنابی: (۱) بی ارزش جلوه دادن، فاصله یا کاهش رابطه شان با خدا (۲) در تجارب رابطه ای، تجارب منفی بر تجارب مثبت و خنثی غلبه دارند (۳) اجتناب ازتوکل به خدا، زمانیکه گزارش می کنند می خواهند روی پای خود بایستند، ادعای قدرت و استقلال دارند.

مدل ماروین

ماروین(۱۹۹۰)، با سنجش نگرش افراد در دو مقوله خود و دیگران(خدا)، مدل چهارگانه، شامل انواع سبک های دلبستگی ایمن، دوسوگرا، اجتنابی و ترسرا در ارتباط با خدا شناسایی نمود. برای هر دو بعد (خود و دیگران)، امتیازات پایین نشان دهنده ی نگرش منفی است و امتیازات بالا نشان دهنده ی نگرش مثبت است. شرح آن در ادامه آمده است.

الف) دلبستگی ایمن (دیدگاه مثبت به خود و خدا). افرادی که دلبستگی ایمن به خدا دارند نگران رها شدن نیستند. آنها خدا را قابل اعتماد و اطمینان می دانند. آنها در تلاشند تا رابطه ی نزدیکی با خدا ایجاد کنند. خدا به عنوان دیگر در دلبستگی ایمن در دسترس، پاسخگو به نیازهای آنها و یاریگر، به خصوص زمانیکه موقعیتهای نامطلوب روی می دهند است. خدایی که آماده و مهیا به هنگام نیاز تجربه می شود، خدایی که پاسخگو بوده و به پاسخگویی خود هنگامی که حمایت و آرامش از او خواسته می شود ادامه می دهد. خودِ ایمن نیز خود را پر بها و ارزشمند دانسته و می داند که دوست داشته می شود، به دانشی که به آنها قوت قلب داده و آنها را تشویق می کند، پیوسته خود را ارزشمند تلقی کنند اطمینان دارد و همین امر است که منجر می شود در طول زندگی احساس آرامش کرده و جهان بیرون و درون خود را کشف کند.

(ب) دلبستگی دوسوگرا (نگاه منفی به خود و نگاه مثبت به خدا). افرادی که دلبستگی آنها از نوع دوسوگرا است، اغلب بسیار احساس گناه و شرم می کنند. آنها بسیار نگران رها شدن و یا طرد شدن از جانب خدا هستند. خداوند بطور متناقض در دسترس یا پاسخگوست، او کسی است که حضور یا حمایتش را در هر لحظه ای ممکن است باز پس گیرد، خدایی که از منظر مومن احساساتش شفافیت و قطعیت نداشته، به نحوی که مومن قادر به شناسایی صحیح احساسات خدا برای ارزش دهی به او نیست. اگرچه این افراد میل بسیار به ارتباط نزدیک با خدا دارند، اما احساس می کنند که به اندازه ی کافی خوب نیستند و بسیار گرفتار حسودی و رنجش هستند و اغلب گله مندند.

(پ) دلبستگی اجتنابی (نگاه مثبت به خود و نگاه منفی به خدا). افرادی که دارای این نوع سبک دلبستگی هستند، بیشتر بر خود و قابلیت های خود در انجام کارها تکیه می کنند و کمتر به خدا تکیه می کنند. آنها احساس می کنند که نمی توانند به خدا تکیه کنند چون خدا “غیرقابل پیش بینی” است. این افراد کمتر علاقه به شرکت در کارهای مذهبی دارند. این چنین افرادی مثلاً ممکن است یک بار در سال در مسجد یا کلیسا حضور یابند و از هرگونه تعهدات مذهبی اغلب اجتناب می کنند. ارزش و بهای آنها به عنوان یک انسان مربوط به ادراک آنها از عدم حضور خدا و یا پس کشیدن او از آنها به طور کلی است که از احساس بی ارزشی کلی نظیر “من اصلا لیاقت ندارم” تا اعتماد به نفس کاذب متغیر است، موضعی دفاعی نظیر “من خوبم، مشکلی ندارم”.

(د) دلبستگی همراه با ترس (نگاه منفی به خود و خدا). افرادی که این نوع دلبستگی را دارند همواره ترس از طرد شدن از سوی خدا را دارند اما نمی خواهند رابطه ی نزدیکی با خدا برقرار کنند. این افراد نگاه بدبینانه ای به زندگی و چیزهای اطراف خود دارند.

۲-۶- دلبستگی به خدا در اسلام و مسیحیت

کیرک پاتریک و همکاران (۱۹۹۲)، مبتنی بر پژوهش در فرهنگ مسیحیت معتقدند که رابطه بندگان با خدا را می توان به عنوان رابطه دلبستگی بیان نمود. بسیاری از ویژگیهای رفتاری مومنان از قبیل جوارجویی در دعاها و اعتراض به جدایی در مواقعی که احساس می کنند که ارتباط آنان با وجود باریتعالی بهم خورده است، در رفتارهای دلبستگی کودکان و نوجوانان با والدین و همسالان خود نیز دیده می شود. افزون بر این بسیاری از مومنان خداوند را پناهگاه امن می دانند که در مواقع فشارهای روانی و تهدیدهای مختلف به او روی می آورند تا آرامش پیدا کنند و خداوند را پایگاه امن می دانند که برای آنها جسارت و رودررویی با مشکلات را فراهم می نماید. سایر ایده های دلبستگی به خدا در فرهنگ مسیحیت در سراسر پیشینه پژوهش بیان شده است.

در اسلام مفاهیم و موضوعات مربوط به دلبستگی به خدا در کتاب آسمانی قرآن، احادیث روایت شده از پیامبر اکرم(ص)، دعاهای: کمیل، صحیفه سجادیه، مفاتیح الجنان، صحیفه علویه و برخی منابع دست دوم همچون: تفاسیر قرآنی، مناسک و آداب و رسوم مذهبی و نوشته های عرفانی آمده است. مسلمانان خداوند را در نیایش های خود مجیب می خوانند و خداوند نیز خود را اجابت کننده درخواست بندگان معرفی می کند. در ارتباط با الگوی خود، انسان مشتاق به لقاء خدای خود است و از درون استعداد بالندگی و عروج دارد و رابطه تنگاتنگی با خدا دارد. وقتی از تجلی و حضور خداوند در هستی صحبت می شود، مسلمانان فراتر از پاسخگو بودن و حضور فکر می کنند، آنان به نزدیک بودن خداوند حتی نزدیک تر از خودشان و رگ های گردنشان اشاره می کنند، همنوایی که هسته اصلی دلبستگی ایمن است و به روابط نزدیک که در آن عواطف و احساسات طرفین نسبت به هم رد وبدل می شود اطلاق می گردد. در این نوع رابطه انگاره دلبستگی قادر است به طور موثر احساسات و هیجانات فرد نیازمند را درک نموده و به آن پاسخ دهد، این مسئله در بسیاری از نمادها و مناسک مانند نماز، طواف کعبه، رفتن به مسجد، نیایش، دعا و موارد دیگر که نمایانگر تقرب(جوارجویی) فرد مسلمان است، متجلی شده است. وجود خداوند در هستی به صورت سمبلیک، که هر چیز آیه و آینه ای از حضورخداوند است وهمه چیز از خداوند است و به سوی او بازمی گردد(سوره بقره ۱۵۶و ۲۱۰؛ سوره انعام، ۶۲). قرآن به ما یادآوری می کند که هر چه در شرق و غرب است به خدا تعلق دارد، هرکجا که انسانها بروند در حضور خداوند هستند خداوند حکیم و داناست و در همه جا حضور دارد(سوره بقره، آیه، ۱۱۵). از این طریق است که مسلمانان علیرغم مبرا دانستن خداوند از ویژگیهای انسانی، معتقد هستند که خداوند به آنان نزدیک است، پاسخگو بوده، صدا و نجوای بندگان را می شنود و به آنان پاسخ می دهد.

در مسیحیت، همنوایی با انگاره دلبستگی معنوی(خدا) از طریق حضرت عیسی صورت می گیرد. در اسلام از طریق انسان کامل که در مذهب شیعه امام بر حق است و از طریق همانند سازی با او تحقق می یابد. انسان کامل به عنوان پیشوا انسانها را با الگو واقع شدن و رهنمودهای معنوی به خداوند پیوند می دهد. آدم نماد انسان کاملی است که خداوند اسمای حسنای خود را بر او آشکار ساخته است. مسلمانان افزون بر همانند سازی با پیامبران و امامان خود از طریق اسمای ربوبی و جمالی خداوند نیز با او پیوند بر قرار می نمایند. مسلمانان با خواندن اسامی مخصوص خداوند خود را با آن اسم همنوا نموده و از طریق همین همنوایی خود را به خدا نزدیک می سازند.

در دین مبین اسلام اعتقاد غالب بر این است که کلیه انسانها با فطرت پاک و خداشناس به دنیا می آیند. فطرت پاک خدایی به انسان این امکان را می دهد که در شرایطی که گناه انسان را به سوی جهل و از دست دادن نور خداوندی سوق می دهد، بتواند به سوی خداوند بازگردد. این حالت ارزشمندی انسانها به این موضوع منجر می شود که انسانها فکر کنند ارزش مراقبت، محافظت، بخشیده شدن و بنابراین جوارجویی و رسیدن به قرب الهی را دارند و زمانی که دچار ناراحتی و پریشانی می شوند، خداوند آنها را به حال خود وا نمی گذارد.

جدایی از خداوند زمانی پیش می آید که افراد فکر می کنند، همنوایی و پیوند عاطفی با خداوند دچار بحران و تزلزل شده است. فرد مومن هنگام تجربه جدایی از خداوند از هجران و دوری ناله می کنند و جویای نزدیکی با خداوند می شود. مصداق تجربه هجران ازخداوند در بین مسلمانان، اشعار مولوی با شرح “سینه ای پاره پاره از فراق در بیان درد شور و اشتیاق” است. تعدادی از اهل عرفان و تصوف، هبوط آدم را به عنوان یک حادثه ازلی سمبولیکی برای جدایی انسانها از وجود متعالی می دانند که به دنبالش ناله های جدایی سرداده شده است و تقرب جویی و جوارجویی را به دنبال دارد(غباری و حدادی کوهسار، ۱۳۹۰).

۲-۷- سنجش و اندازه گیری دلبستگی به خدا

در انتخاب مدل مناسب برای سنجش دلبستگی به خدا، تاکید بر شناسایی مدل های موجود اندازه گیری دلبستگی به خدا و انتخاب یک مدل مناسب برای این امر ضروری به نظر می رسد. چنین مدلی می بایست: (۱) به لحاظ روش شناسی دقیق باشد (۲) دارای مبنای مفهومی محکم و مبتنی بر ایده های کلیدی دلبستگی باشد. (۳) فراتر از تمرکز بر جنبه های صرفا رفتاری ارزیابی دلبستگی حرکت کند، با نظر به اینکه نمی توان خدا را مستقیما مشاهده کرد (۴) و سرانجام یک مدل از ارزیابی که سازگار با دیدگاه رشدی دلبستگی باشد و روی استخراج مولفه های عاطفی، رابطه ای و کمترخودآگاه تجارب دلبستگی افراد تاکید کند، ضمن اینکه مسائل فرهنگی نیز می بایست لحاظ گردد(سیم و لوه،۲۰۰۳).

اغلب پژوهشهای مربوط به دلبستگی به خدا در چارچوب دیدگاه شناختی- اجتماعی و بافت و فرهنگ مسیحیت انجام شده اند و پژوهشگران این حوزه عموما از مقیاس های پیوسته، قیاسی و اصلاح شده موجود برای سنجش دلبستگی انسانی در حیطه بزرگسالان و کودکانبرای دلبستگی بهخدا استفاده کرده اند. برای مثال، کیرکپاتریک، پژوهشگر برتر در حوزه پژوهش روی دلبستگی به خدا، برای اولین باراز مقیاس های قیاسی، نظیر اقتباس مقیاس سه طبقه ایِ هازان و شیور درمورد دلبستگی بزرگسالان استفاده کرد. در مطالعات بعدی کیرکپاتریک و همکاران مدل ۴ طبقه ایِ بارتولمیو و گریفین و بارتولمیو در مورد دلبستگی بزرگسالان که دارای ۴ طبقه اصلی از دلبستگی به خدا بود را اقتباس کردند. همچنین مقیاس دلبستگی به خدا پراکتور، (۱۹۹۸)، اقتباسی از مقیاس دلبستگی بزرگسالانِ کالینز و ریداز این نوع هستند. رووات و کیرکپاتریک (۲۰۰۲)، نیزمقیاسی پیوسته و چندبعدی ساختند وپس از ساخت این مقیاس، به منظور یافتن متغیرهای مخل، رابطه بین دلبستگی به خدا و مقیاس های شخصیت و احساسات را مورد بررسی قرار دادند. در مقایسه با مقیاس های طبقه بندی شده اولیه، این مقیاس را می توان به عنوان پیشرفتی چشمگیر در اندازه گیریهای این چنینی در نظر گرفت. به خصوص در مورد اینکه این مقیاس تمایز بین سبک های دلبستگی ایمن و ناایمن را در دلبستگی به خدا تشخیص می دهد. سایر مقیاس های موجود شامل: پرسشنامه دلبستگی به خدا، بک و مک دونالد(۲۰۰۴) مقیاس دلبستگی به خدا سیم و لوه، (۲۰۰۳) می باشد.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

تمامی این مقیاسها به منظور سنجش دلبستگی به خدا در فرهنگ مسیحیت ساخته شده اند. از معدود مقیاس ها که با هدف سنجش دلبستگی به خدا در بافت و فرهنگ اسلامی ساخته و هنجاریابی گردیده است، پرسشنامه دلبستگی به خدا، غباری و حدادی(۱۳۹۱)، می باشد. این پرسشنامه ۳۷ سئوالی دارای چهار عامل یا مولفه اساسی می باشد، که عبارتند از “پایگاه ایمن”، “پناهگاه مطمئن” بودن موضوع دلبستگی، “جوارجویی” به موضوع دلبستگی در مواقع استرسو “اعتراض به جدایی” موضوع دلبستگی. این چهار عامل عملکرد سیستم دلبستگی در زیر دو الگوی درون کاری یعنی الگوی درون کاری از خود و دیگری (خدا) جا می گیرند. در مجموع می توان این آزمون را از لحاظ روایی و پایایی یک آزمون نسبتا کارآمد تلقی کرد، به ویژه اینکه در فرهنگ اسلامی ساخت و هنجار یابی شده است. در پژوهش حاضر نیز از این پرسشنامه استفاده شده است.

۲-۸- تاب آوری

زندگی تمام انسان ها با فشار روانی و مواجه شدن با شرایط ناگوار همراه است. این فشارها و استرس ها از منابع متعدد و گوناگونی سلامت فرد را تهدید می کنند. با وجود این، می توان در مقابل این فشارها تاب آورد و به زندگی ادامه داد. تاب آوری نوعی قابلیت و فرایند مواجه شدن با شرایط پرفشار است که به فرد کمک می کند تا خود را در شرایط عادی نگه دارد.

تاب آوری به مفهوم انعطاف پذیری، بهبود و بازگشت به حالت اولیه پس از رویارویی با شرایط ناگوار است. این مفهوم معمولا سه پدیده را توصیف می کند؛ پیامد های رشدی خوب، با وجود وضعیت مخاطره آمیز که فرد با آن مواجه است( مانند وضعیت اجتماعی اقتصادی پایین، تحصیلات پایین و فقر)، حفظ شایستگی و صلاحیت در شرایط تهدید آمیز و استرس زا( مانند طلاق و بیماری) و برگشت به حالت اولیه پس از تجربه ضربه روانی( گیلسپی، ۲۰۰۷).

عکس مرتبط با اقتصاد

ویژگیهای افراد تاب آور

مطالعات و پژوهش های مختلف ویژگیهای متفاوتی را برای افراد تاب آور ذکر کرده اند که برخی از این ویژگیها عبارتند از: عزت نفس، اطمینان، خوش بینی، امید، استقلال، تمایل برای رشد و خود ارتقایی، توانایی کنار آمدن با استرس، مردم آمیزی، نگرش مثبت در مواجهه با مشکلات و حل آنها، بینش مندی، توانایی برقراری روابط بین فردی، ابتکار عمل، خلاقیت، شوخ طبعی و طنز، اخلاقی بودن، استفاده از سازوکارهای دفاعی رسش یافته. در ادامه به برخی از این ویژگیها پرداخته می شود.

  1. منبع کنترل درونی

منبع کنترل یکی از اجزای ادراک خود است و عامل مهمی در در پیش بینی احساس بهزیستی است. منبع کنترل باور های تعمیم یافته فرد در ارتباط با توانایی تاثیر گذاری بر نتایج رویدادهاست( راتر، ۱۹۶۶، به نقل از جنینگر، ۲۰۰۲) و در افراد احساسی ایجاد می کند مبنی بر اینکه می توانند در محیط شان تاثیرات مطلوب به جای گذارند. افراد با منبع کنترل درونی، خود را قادر به تاثیر گذاری بر نتایج رویدادها می دانند. این ادراک، اعمال و آینده افراد را تحت تاثیر قرار می دهد. افراد با منبع کنترل درونی بالا نه تنها خودشان را قادر به انجام اعمال و تاثیر گذاری می دانند، بلکه با احتمال بیشتری مسئولیت اعمالشان را می پذیرند.

در مقابل، افراد با منبع کنترل بیرونی پیامد ها را نتیجه رویدادهای غیر قابل کنترل و شانس می دانند. این افراد خود را درمانده می پندارند. آنان با احتمال کمتری مبادرت به عمل می کنند، زیرا اینطور می پندارند که کوشش هایشان تاثیری بر نتایج یک موقعیت ندارد. آنان عوامل موقعیتی یا دیگران را مسئول اتفاقات می دانند. افراد تاب آور موفقیت هایشان را ناشی از تلاش، توانایی و دارایی های خودشان می دانند و افرادی که تاب آوری کمتری دارند موفقیت و شکست را حاصل شانس و نیروهای خارج از کنترل می دانند(والش، ۲۰۰۶).

  1. عزت نفس

عزت نفس، ارزش و بهایی است که فرد برای خود قایل است. عزت نفس با داشتن معنا و هدف در زندگی همبستگی دارد ولی داشتن اعتماد به نفس بالا لزوما نشانگر داشتن هدف و معنی در زندگی نیست. به نظر می رسد که عزت نفس، پیش نیاز داشتن معنا و هدف در زندگی باشد. بنابراین، عزت نفس مسیر داشتن معنا و هدف در زندگی را هموار می سازد. برخی از محققان و صاحبنظران حیطه تاب آوری بر این باورند که عزت نفس از ویژگیهای افراد تاب آور است(میلر و دانیل، ۲۰۰۷).

  1. امید

امید یکی از اجزای داشتن هدف م معنا است و به عنوان داشتن دید مثبت به آینده و توانایی ایجاد گذرگاههایی برای رسیدن به اهداف و آرزوها تعریف می شود. اسنایدر و همکاران(۱۹۹۱)، معتقدند که امید پیش بینی کننده تنظیم اهداف و دستیابی به آنها است. امید ترکیب نوعی عزم درونی – جهش ایمان – با رویدادهای بیرونی است که ما آرزو داریم رخ دهند(والش، ۲۰۰۶). امید نقش اکسیژن روانی را برای بشر ایفا می کند، که وجود آن برای بقا و مبارزه با چالشها در زندگی ضروری است. امید یکی از پیش بینی کننده های تاب آوری است و در ایجاد تاب آوری موثر است زیرا افراد را درگیر تصور داشتن آینده ای بهتر و کوشش برای رسیدن به آن می کند(گیلسپی، ۲۰۰۷).

  1. خوش بینی

امروزه خوش بینی یکی از پیشایند ها و و نشانه های سلامت روانی تلقی می گزدد و با افزایش سازش یافتگی جسمانی و روانی با وقایع تنش زای زندگی رابطه دارد. عموما مردم خوش بینی را به صورت در نظر گرفتن نیمه پر لیوان، یا دیدن لایه براق در هر پدیده، یا عادت به انتظار پایانی خوش داشتن برای هر دردسر واقعی، در نظر می گیرند. خوش بینی مستلزم تکرار عبارت هایی تقویت کننده با خود است یا تجسم آنکه همه کارها با موفقیت انجام می پذیرد. در تمامی این موارد، تجلیاتی از خوش بینی و مثبت اندیشی وجود دارد با این حال مبنای خوش بینی و مثبت اندیشی، در عبارت های امیدوار کننده یا تجسم موفقیت جای ندارد، بلکه در نحوه تفکر افراد درباره علت ها ریشه دارد. به عبارتی این سبک تبیین افراد از خوش بینی و بدبینی را تعیین می کند(رایویچ، جی کاکس و گیلهام، ۱۹۹۵). افراد خوش بین بر این باورند که ترس و شرایط ناگوار به طور موفقیت آمیزی می توانند کنترل شوند. اطمینان، پشتکار و کوشش های پی گیرانه در مواجهه با شرایط نامساعد، اتخاذ روش های مساله محور و جنبه های مثبت ( به ویژه وقتی اترس غیر قابل کنترل باشد)، پذیرش موقعیت های غیر قابل تغییر، خودکنترلی و خود فرمانی، عدم تمرکز بر درماندگی ها و علایم جسمی از جمله راهبردها و کنش های افراد خوش بین هستند. خوش بینی باعث می شود افراد هدف هایی را تنظیم کنند، متعهد تر باشند، با شرایط ناخوشایند و درد کنار آیند و پس از تجربه این شرایط ناگوار به حالت اول برگردند(کارور و شی یر، ۲۰۰۲).

نتیجه تصویری درباره سلامت روانی

  1. داشتن چشم انداز و نگاه روز به آینده

افراد تاب آور اسیر گذشته خود نیستند. آنها دورنمای کارها و رویدادها را می بینند و به آن توجه می کنند، نگاه مثبتی به آینده دارند، آنها خوش بین هستند، برای آینده شان هدف و برنامه دارند و زندگی برایشان معنی دار است. از فاجعه ساز کردن رویداد های ناخوشایند می پرهیزند و به عبارتی آن را فاجعه زدایی می کنند(گرادوس، ۲۰۰۵).

  1. معنویت و داشتن هدف و معنا در زندگی

افراد تاب آور به احتمال بیشتری در مواجهه با شرایط ناگوار در جستجوی معنی هستند. داشتن ایمان به افراد قدرت تحمل سختی ها، غلبه بر چالش ها و تغییر زندگی می دهد(ورنر و اسمیت، ۲۰۰۱). معنویت به افراد کمک می کند تا مشکلات زندگی شان را مدیریت کنند، با استرس های شان کنار بیایند و در عین حال سلامت جسمی و روانی شان را حفظ کنند(گریف و لوبسر، ۲۰۰۸).

  1. همدلی و علاقه اجتماعی

یکی از ویژگیهایی که در افراد تاب آور شناسایی شده است، همدلی و علاقه اجتماعی است. علاقه اجتماعی با مولفه ها و شاخصه های تاب آوری مانند اعتماد به نفس، خودکارآمدی، رضایت از زندگی و بهزیستی روانی، شادمانی و حس شوخ طبعی رابطه مثبت دارد(باس و همکاران، ۲۰۰۲؛ علیزاده، ۱۳۸۳).

۲-۹- دیدگاه های تاب آوری

دیدگاه بندورا

یکی از نظریات مرتبط با تاب آوری، نظریه شناختی اجتماعی بندورا است. این رویکرد رفتار انسان را بر حسب تعامل بین شناخت، رفتار و عوامل محیطی تبیین می کند و بر تشریک مساعی بین رفتار، انسان و شناخت و عوامل محیطی تاکید می کند. همچنین تاکید می کند سازگاری، بستگی به عواطف، اهداف، صلاحیت ها و تجارب فرد دارد. بر اساس این نظریه تاب آوری از تعامل بین عوامل محیطی، رفتاری و فردی به وجود می آید. دیدگاه ما درباره آینده، به نگرش مان در ارتباط با خودمان و توانایی کنار آمدن با مقتضیات و موقعیت های استرس زا بستگی دارد(ویندر،۲۰۰۶). این عقیده که ما منابعی برای رویارویی با شرایط ناگوار داریم، نسبت به این باور که ناتوانیم، پیش بینی کننده سازگاری بهتری است و بالعکس، افراد وقتی خودشان را این طور ادراک می کنند که نمی توانند رویداد های آزارنده را کنترل کنند و آنچه می خواهند را به دست بیاورند، مضطرب و افسرده می شوند(هسلین و کله، ۲۰۰۶).

نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

دیدگاه الیس

الیس معتقد است، مجموعه ای از باورهای غیر منطقی هستند که انسانها را ناراحت می کنند و نمی گذارند به اهداف شان برسند. در آشفتگیهای هیجانی، رویداد های برانگیزاننده همیشه از طریق باورهای نامعقول و غیر منطقی پردازش می شوند و ریشه اصلی روان رنجوری هستند. سرزنش کردن خود محور اغلب آشفتگیهای هیجانی است از ویژگیهای افراد تاب آور این است که شجاعت ناکامل بودن دارند و به جای فاجعه سازی رویداد های ناخوشایند سعی می کنند به گونه ای منطقی با آنها مواجه شوند. بنابراین برای اینکه از اختلالات روان رنجوری رهایی یابیم بهتر است که از سرزنش کردن خود و دیگران بپرهیزیم. الیس و دیگر درمانگران رفتار درمانی عقلانی- هیجانی برای درمان مراجعان خود از فنون شناختی، شامل به چالش طلبیدن عقاید غیر منطقی، تغییر نحوه بیان مراجعان در رابطه با خودشان و استفاده از شوخی و انجام دادن تکالیف شناختی و همچنین فنون هیجانی، استفاده می کنند. در افزایش تاب آوری و تفکرات تاب آورانه، یکی از مداخلات مهم استفاده از فنون شناختی برای تغییر دادن عقاید غیر منطقی فرد است(کوری،۲۰۰۵، ترجمه سید محمدی،۱۳۸۵).

دیدگاه بک

بک به جای عقاید غیر منطقی الیس، ترجیح می دهد از شناخت های ناسازگارانه و کژکار استفاده کند. او معتقد است این گونه عقاید خیلی مطلق، گسترده، افراطی، یا بسیار دلبخواهی و اختیاری هستند. او برخی از خطاهای منظم در استدلال که به فرض های غلط می انجامد را تحریف های شناختی می نامد و نزدیک ترین راه را برای تغییر دادن هیجان ها و رفتار کژکار، تغییر دادن تفکر نادرست و کژکار و اصلاح برداشت های معیوب می داند. گیلپسی(۲۰۰۷)، بر این باور است که مفهوم تاب آوری ریشه در نظریه شناختی بک دارد. نظریه های شناختی ازاین ایده حمایت می کنند که خلق و رفتار به وسیله روشی که افراد از نظر شناختی دنیا را مورد تعبیر و تفسیر قرار می دهند، تعیین می شود. پس به طور کلی به این دلیل که به باور بک، تعبیری که هر رویداد برای فرد دارد از خود آن رویداد مهمتر است، تاب آوری تحت تاثیر شناخت ها، نگرش ها و باورهای فرد قرار می گیرد. نظام باورها هنگام رویارویی با شرایط ناگوار در فرد احساس امید و خوش بینی و در زندگی احساس معنا ایجاد می کند که این عوامل اساس و مبنای تاب آوری را تشکیل می دهند.

دیدگاه سلیگمن

مارتین سلیگمن به عنوان یکی از پیشگامان روانشناسی مثبت نگر معتقد است، مبنای تاب آوری، مثبت اندیشی و خوش بینی در نحوه تفکر افراد درباره علت ها ریشه دارد. روشی که افراد رویدادهای ناخوشایند را تفسیر می کنند بسیاری از حیطه های زندگی آنان را تحت تاثیر قرار می دهد. سلیگمن با ارائه نظریه تجدید نظر شده درماندگی آموخته، معتقد بود سبک تبیین افراد که در دوران کودکی شکل گرفته، مادامی که از خارج دخالتی در آن اعمال نشود، در سرتاسر عمر پابرجا می ماند. سبک های تبیین نیز سه بعد دارد؛ تداوم، فراگیر بودن و شخصی سازی. افراد ممکن است سبک تبیین خوش بینانه یا بدبینانه داشته باشند. در سبک تبیین خوشبینانه که الهام بخش روش های حل مسئله و زمینه ساز شکل گیری تاب آوری فرد در برابر شرایط ناگوار است، فرد اعتقاد دارد که علل رویدادهای ناگوار بیرونی، موقتی و مربوط به موقعیت خاص است و رویدادهای خوشایند درونی، کلی و همیشگی هستند(کلر،۲۰۰۳). سلیگمن (۱۹۹۱)، معتقد است سبک تبیین یا سبک تفکر می تواند توانایی افراد در پاسخدهی تاب آورانه به دست اندازها و ضربه های غیر قابل اجتناب در مسیر زندگی را تسهیل کند و یا به عنوان مانعی در برابر آنها عمل کند.

دیدگاه فرانکل

از دیدگاه فرانکل آنچه در هستی انسان اهمیت دارد، سرنوشتی نیست که انسان انتظارش را می کشد، بلکه شیوه ای است که انسان سرنوشت را می پذیرد. اینکه زندگی تحت هر شرایطی معنا دار است و انسان موجودی پر از معنا است گاهی به شکل غلط تفسیر می شود. این مطلب به معنای تسلیم شدن در برابر بدبختی ها و تیره روزی نیست بلکه معنادرمانی به شکل فراگیر دارای پیامی عینی برای شخصی عینی است تا از این رهگذر برای بهبود آنچه که می تواند بهتر گام بردارد. این چیزی است که در تاب آوری رخ می دهد. زیرا تاب آوری منفعلانه عمل کردن و اجتناب از موقعیت های استرس زا و تسلیم شدن در برابر آنها نیست، بلکه رویارویی و مقابله با آنهاست. فرانکل به طور کلی بر این عقیده است که انسان می تواند در رویارویی با رنج های عظیم و دشواری ها، معنا و منظوری در زندگی بیابد. معنادرمانی راه متفاوتی را برای نگریستن به مشکلات و رنج های اجتناب ناپذیری که در زندگی اتفاق می افتد، ارائه می کند. معنا دادن به زندگی عنصر اساسی برای باقی ماندن در شرایط ناگوار است. افرادی که در شرایط ناگوار برای خودشان اهدافی با آغاز و پایان مشخص و دلیلی برای امیدوار بودن دارند، مسیری برای تاب آوری خود می گشایند(فانیوف، ۲۰۰۸).

۲-۱۰- دلبستگی و تاب آوری

مفهوم تاب آوری بر اساس اصول اولیه نظریه دلبستگی قرار دارد و برخی از محققان و صاحبنظران بر این باورند که نظریه دلبستگی از ریشه های مفهوم تاب آوری است. بالبی و اینثورث معتقدند، تاب آوری نتیجه ایمن بودن دلبستگی است. زیرا کودک با بهره گرفتن از تکیه گاه امن دلبستگی (والدین)، به عنوان منبع آرامش، به مقابله با سختیها و شرایط ناگوار پرداخته و به کاوش محیط می پردازد(تراویس و کومبوس- ارمه، ۲۰۰۷). دلبستگی ایمن باعث رشد صفات روانشناختی مثبت همچون تاب آوری، عواطف مثبت و امید در افراد می شود که این صفات نیز مهارتهای مقابله، احساس ارزش وظرفیت تحمل و سازش با تنیدگی را افزایش می دهند(میکولنسر و شاور، ۲۰۰۷).

افرادی که پاسخ های پذیرا در زمینه نیازهای فیزیکی وعاطفی دریافت می کنند(دلبستگی ایمن)، در شرایط ناگوار مقاومت و تاب آوری بیشتری دارند. محبت و عواطف مثبت، عنصری است که به افراد کمک می کند تا شهامت و جرات تردید ناپذیری برای مقابله با شرایط سخت کسب کنند (فانیوف، ۲۰۰۸). بنابراین، سبک دلبستگی ایمن را می توان به عنوان یکی از منابع تاب آوری در نظر گرفت که منعکس کننده توانایی تنظیم، تعدیل یا کاهش موثر پاسخ های هیجانی به رویداد های ناگوار مانند بحران های زندگی و بیماری های صعب العلاج است(بارتلی، هد و استنفلد، ۲۰۰۷).

۲-۱۱-کنترل عواطف

کنترل عواطف بخش مهم و اساسی از زندگی انسان را تشکیل می دهند. همه انسانها هیجان ها و عواطف را در زندگیخود  تجربه می کنند و این کاملاً طبیعی است که در رویارویی با موقعیت های گوناگون هیجان ها و عواطف متفاوت از خود نشان دهند، اما هیجان ها و عواطف منفی شدید غیر عادی است و نه تنها سازنده نیست، بلکه آثار مخرب و زیانباری دارند(قدیری،۱۳۸۴).

افراط و تفریط افراد در هیجانها ، منجر به پرخاشگری، اضطراب،افسردگی وناسازگاری درآنها می شود، که به صورت کنترل نشده، بهداشت روانی و عاطفی افراد را به گونه ای جدی تهدید می کند( لاینلی و جوزف،۲۰۰۹). فرد در کنترل و تنظیم عواطف، با به دست آوردن توانایی بازنگری و بازسازی شدت وجهت یک عاطفه در خود و دیگران به تعدیل و مهار عواطف منفی به صورت درونی و تغییر جهت آنها به سمت سازش یافتگی می پردازد و بدین گونه موجب حفظ عواطف مثبت و لذت بخش می شود(پلیتری، ۲۰۰۲). منظور از کنترل عواطف این است که فرد عواطف خود را در موقعیت های گوناگون تشخیص دهد و آن را ابراز و کنترل نماید(گروس، ۱۹۹۸) و به جای آن که از بروز هیجان ها جلوگیری کند، آثار واکنشی آنها را کاهش داده تا فرصت کافی برای تصمیم های بهتر داشته باشد(شریفی و آقایار، ۱۳۸۶). کنترل عواطف بر جنبه های مختلف زندگی فرد، تعاملات بین فردی، بهداشت روانی و سلامت فیزیکی و جسمی تاثیر دارد(دونهام، ۲۰۰۸)، در واقع مدیریت و کنترل عواطف موجب می شود افراد واقع بین، نیک اندیش و درست کردار شوند و فردی مفید و کارآمد در پیشرفت جامعه به شمار آیند(شکوهی یکتا،۱۳۸۸).

۲-۱۲- دلبستگی به خدا، تاب آوری، کنترل عواطف و تحقیقات مرتبط

بر اساس نظریه بالبی، تکیه گاه دلبستگی، می تواند پایگاه امنی برای شکل گیری شخصیت باشد. برآورده کردن نیازهای اساسی کودک و نیاز به محبت و عاطفه برای او احساس امنیت را فراهم می کند و الگوی ارتباطی او با دیگران را شکل می دهد. همانند نظریه اریکسون که بیان کرده است، کودکانی که در دو سال اولیه زندگی اعتماد در آنها شکل می گیرد، برای رویارویی با شرایط ناگوار و برگشت پس از تجربه سختی ها در زندگی آمادگی بیشتری خواهند داشت(فانیوف، ۲۰۰۸). نظریه دلبستگی فرض را بر این قرار داده است که روابط اولیه نوزاد – مراقب تعیین کننده روابط او در زندگی آینده اوست و دلبستگی های ناایمن و ضعیف باعث ایجاد اختلالات روانی اضطراب و افسردگی در فرد می گردد. ( تراویس و کومبو-ارم، ۲۰۰۷).

مفهوم تاب آوری بر اساس اصول اولیه نظریه دلبستگی قرار دارد و برخی از محققان و صاحب نظران بر این باورند که نظریه دلبستگی از ریشه های مفهوم تاب آوری است و بین نظریه دلبستگی با تاب آوری ارتباط وجود دارد(کلر، ۲۰۰۳). بالبی و اینثورث معتقدند، تاب آوری نتیجه ایمن بودن دلبستگی است. زیرا کودک با بهره گرفتن از تکیه گاه امن دلبستگی (والدین)، به عنوان منبع آرامش، به مقابله با سختیها و شرایط ناگوار پرداخته و به کاوش محیط می پردازد(تراویس و کومبوس- ارمه، ۲۰۰۷). دلبستگی ایمن باعث رشد صفات روانشناختی مثبت همچون تاب آوری، عواطف مثبت و امید در افراد می شود که این صفات نیز مهارتهای مقابله، احساس ارزش وظرفیت تحمل و سازش با تنیدگی را افزایشمی دهند(میکولنسر و شاور، ۲۰۰۷)

افرادی که پاسخ های پذیرا در زمینه نیازهای فیزیکی وعاطفی (دلبستگی ایمن)، دریافت می کنند در شرایط ناگوار مقاومت و تاب آوری بیشتری دارند. محبت و عواطف مثبت، عنصری است که به افراد کمک می کند تا شهامت و جرات تردید ناپذیری برای مقابله با شرایط سخت کسب کنند (فانیوف، ۲۰۰۸). بنابراین، سبک دلبستگی را می توان به عنوان یکی از منابع تاب آوری در نظر گرفت که منعکس کننده توانایی تنظیم، تعدیل یا کاهش موثر پاسخ های هیجانی به رویداد های ناگوار مانند بیماری سرطان است(بارتلی، هد و استنفلد، ۲۰۰۷).

امروزه به طور کلی دلبستگی به عنوان عامل کلیدی و موثر بر شخصیت و سلامت روان مطرح است(گرانکویست، میکولنسر و شاور، ۲۰۰۹). فرایند دلبستگی(افکار، عواطف، رفتارها، ارتباطات)، نیز در عملکرد روانی افراد در تمام دوره ی زندگی تاثیر می گذارند(اینثورث و همکاران، ۱۹۷۸). افرادی که پیوند عاطفی ایمن در آنها شکل می گیرد می توانند طرحواره های شناختی – هیجانی خود را درونی کرده و الگوهای روانی خود به عنوان افراد با ارزش برای مراقبت و دیگران به عنوان افرادی قابل اعتماد، اتکا، در دسترس و حمایت کننده را شکل داده و آنها را به صورت طرحواره های روانی درآورند(کیرک پاتریک، ۱۹۹؛ میکولنسر و آراد، ۱۹۹۹). منطقی به نظر می رسد، این پیوند عاطفی ایمن موجب حفظ عواطف و هیجانات مثبت شده و در کاهش شدت هیجانات منفی تاثیر گذاشته و افراد را در مقابل ناگواری ها مقاوم سازد. طرحواره دلبستگی ناایمن موجب پرداش اطلاعات سوگیرانه، تنظیم هیجانی ضعیف و آسیب پذیری در مقابل اختلالات روانی در ارتباط با استرس های محیطی می باشد(شیخ و همکاران، ۲۰۱۳؛سروف، ۱۹۹۷).

درچارچوب نظریه دلبستگی، سه سبک دلبستگی ایمن، اجتنابی و دوسوگرا، با کمیت و کیفیت تجارب هیجانی و شناختی افراد و نحوۀ ابراز آنها رابطه دارد(میکولنسر، فلورین و ولر، ۱۹۹۳). به طوری که افراد با سبک های دلبستگی متفاوت در رویدادهای ارتباطی، هیجان های متفاوتی را تجربه می کنند. افراد با دلبستگی ایمن نسبت به افراد ناایمن، نیمرخ هیجانی تمایز یافته و متنوع تری دارند. همچنین افراد با توجه به سبک های دلبستگی خود به هیجانها سوگیری متفاوتی دارند(راینر و همکاران، ۲۰۰۸) و هیجانهای یکسان را به گونه ای متفاوت تجربه می کنند. بر این اساس پاسخدهی و ابراز هیجان آنها نیز بر حسب سبک دلبستگی شان متفاوت است(هال، ۲۰۰۳). بررسی های دقیق تر مشخص کرده است که افراد اجتنابی نسبت به دوسوگراها، افسردگی و خشونت بیشتر و به طور کلی سطح سلامت روانی پایین تری را تجربه می کنند (گاروان، ۲۰۰۷).

چگونگی ارتباط عاطفی و درک و تفسیر عواطف خود و دیگران در روابط بین فردی،  نقشی مهم در تنظیم هیجانات وکنترل عواطف و احساسات دارد (لطف آبادی، ۱۳۷۹). تحقیقات مربوط به نظریۀ دلبستگی نیز نشان داده است که کیفیت رابطه و نوع دلبستگی در مقاطع حساس زندگی، منجر به شکل گیری بازنمایی های ذهنی می شود، که این طرحواره ها یا الگوهای عملی،  آنها را برای تعامل با خود و دنیای بیرون فراهم می سازند(آگوستین، اسمیت و هال، ۲۰۰۹) و درچارچوب سه سبک دلبستگی ایمن، اجتنابی و دوسوگرا، با کمیت و کیفیت تجارب هیجانی و شناختی افراد و نحوۀ ابراز آنها رابطه دارد( میکولنسر، فلورین و فلر، ۱۹۹۳).

۳- فصل سوم (روش پژوهش)

۳-۱- روش

این مطالعه در قالب تحقیق توصیفی- همبستگی انجام شد. هدف از این نوع تحقیق، توصیف کردن موضوع یـاپـدیـده هاى مورد بررسى، تـوصـیـف عـیـنـى، واقـعى و منظم خصوصیات یک پدیده، یک موقعیت و یا یک موضوع یا بررسى نوع روابط موجود بین عوامل و متغیرهاى مختلف است. توصیف و معرفى موضوع مورد نظر از طریق بر شمردن ویژگى ها، ابعاد و حدود آن صورت   مـى پـذیرد(نصر و همکاران، ۱۳۸۷).

۳-۲- جامعه آماری، نمونه و روش نمونه گیری

جامعه آماری این پژوهش را بیماران سرطانی مراجعه کننده به بیمارستان جامع بانوان آرش تهران تشکیل می دادند. با توجه به محدود بودن نمونه مورد پژوهش و استفاده از روش نمونه گیری در دسترس، نمونه پژوهش را کلیه بیماران سرطانی مراجعه کننده جهت درمان به بیمارستان جامع بانوان آرش به مدت ۸ ماه را شامل می شدند که تعداد آنها ۲۲۰ نفر بود.

۳-۳- ابزارگردآوری داده ها

مقیاس دلبستگی به خدا : پرسشنامه دلبستگی معنوی مسلمانان یا پرسشنامۀ دلبستگی به خدا توسط غباری و حدادی کوهسار(۱۳۹۰) با هدف سنجش دلبستگی مسلمانان به خدا تهیه شده است. این پرسشنامه در صورت نهایی خود پس از حذف سوالات ناهمگن با کل پرسشنامه به صورت یک پرسشنامۀ ۳۷ سوالی ارائه شده است که هر گزارۀ آن به روش لیکرت ازعدم توافق خیلی شدید (۱) تا توافق خیلی شدید(۷) نمره گذاری می شود. ۴ عامل فرعی در این پرسشنامه وجود دارد که در زیر دو عامل اساسی (برداشت درونی از خود و برداشت درونی از خدا) خلاصه میشوند: این عوامل دقیقاً با مبنای نظری دلبستگی توافق دارد و نشان دهنده روایی درونی پرسشنامه و شاخص روایی سازه و هماهنگی پایگاه تئوریکی آن است. چهار عامل اساسی پرسشنامه عبارتند از “پایگاه امن”، “پناهگاه مطمئن” بودن موضوع دلبستگی، “جوارجویی” به موضوع دلبستگی در مواقع استرس زا، و “اعتراض به جدایی” موضوع دلبستگی. این چهار عامل عملکرد فرایند و سیستم دلبستگی در زیر دو الگوی درونی کاری یعنی الگوی کاری درونی از خود و دیگری (خدا) جا می گیرند و نشان دهندۀ سلسله مراتبی بودن عوامل پیدا شده در پرسشنامه می باشند شاخص آلفای کرونباخ برای هر کدام از ابعاد نشان دهندۀ همسانی درونی بالای هرکدام از ابعاد پرسشنامه می باشد. آلفای کرونباخ برای بعد الگوی درونی از خدا ۹/۰ الگوی درونی از خود ۸۵/۰، شده است. روایی درونی چهار عامل کارکرد موضوع دلبستگی نیز بسیار بالا بوده است. همسانی درونی عامل پایگاه امن ۸۸/۰، عامل پناهگاه مطمئن ۹۳/۰، عامل اعتراض به جدایی ۸۶/۰ و عامل جوارجویی ۹/۰ گزارش شده است. در این آزمون (دلبستگی به خدا) ۶ بعد وجود دارد که با جمع کردن تعدادی از این ابعاد دلبستگی ایمن، اجتنابی و اضطرابی به دست می آید. در پژوهش حاضر نیز میزان آلفای کرونباخ برای هر یک از سبک های دلبستگی ایمن۹۱/۰ دلبستگی دوسوگرا ۸۷/۰ و دلبستگی اجتنابی ۹۴/۰ محاسبه گردید.

مقیاس تاب آوری کانر و دیویدسون (CD_RISC): این مقیاس دارای ۲۵ آیتم پنج گزینه ای ( هرگز، به ندرت، گاهی اوقات، اغلب و همیشه )، است که محمدی (۱۳۸۴) آن را برای استفاده در ایران انطباق داده است. این مقیاس قادر به تفکیک افراد تاب آور از افراد غیر تاب آور در گروه های بالینی و غیر بالینی بوده و می تواند در موقعیتهای پژوهشی و بالینی مورد استفاده قرار گیرد. همسانی درونی این پرسشنامه که با بهره گرفتن از آلفای کرونباخ محاسبه شده ۸۹/۰می باشد. همبستگی های کل پرسش ها از ۳۰ تا ۷۰ درصد متفاوت می باشد (کانور و داویدسون، ۲۰۰۳). در پژوهش حاضر نیز میزان آلفای کرونباخ برای کل پرسشنامه ۸۴ درصد محاسبه گردید.

مقیاس کنترل عواطف: مقیاس کنترل عواطف ویلیامز، ابزاری برای سنجش میزان کنترل افراد بر عواطف خود است و شامل ۴۲ سوال با چهار زیر مقیاس فرعی با عناوین خشم، خلق افسرده، اضطراب و عاطفه مثبت است. پاسخ عبارت ها در مقیاس هفت درجه ای از به شدت مخالف نمره ی یک تا به شدت موافق نمره ی هفت تنظیم شده است. ۱۲ ماده این پرسشنامه (۴-۹-۱۲-۱۶-۱۷-۱۸-۲۱-۲۲-۲۷-۳۰-۳۱-۳۸) به صورت معکوس نمره گذاری می شود. به این ترتیب که به پاسخ به شدت مخالف نمره ی ۷ و پاسخ به شدت موافق نمره ی ۱ داده می شود. در این مقیاس ۸ آیتم مربوط به خشم(۱-۸-۱۱-۱۶۲۸-۳۰-۳۴-۳۹)، ۸ آیتم مربوط به خلق افسرده(۳-۴-۱۳-۱۹-۲۵-۲۷-۲۹-۳۷)، ۱۳ آیتم مربوط به اضطراب(۵-۷-۹-۱۵-۱۷-۲۰-۲۱-۲۴-۲۶-۳۳-۳۵-۳۸-۴۰) و ۱۳ آیتم مربوط به عاطفه مثبت(۲-۶-۱۰-۱۲-۱۴-۱۸-۲۲-۲۳-۳۱-۳۲-۳۶-۴۱-۴۲) می باشد. اعتباردرونی و بازآزمایی آزمون به ترتیب برای نمره کل مقیاس، ۹۴/۰ و۷۸/۰ و برای زیر مقیا سهای خشم ۷۲/۰ و ۷۸/۰، زیر مقیاس خلق افسرده ۹۱/۰ و ۷۶/۰، زیر مقیاس اضطراب ۸۹/۰ و ۷۷/۰ و زیر مقیاس عاطفه مثبت ۸۴/۰ و ۷۷/۰، جهت یک نمونه از دانشجویان دوره ی لیسانس محاسبه شده است. همچنین ضریب پایایی مقیاس کنترل عواطف به وسیله ی دهش ( ۱۳۸۸ ) مورد بررسی قرار گرفته است، که مقدار آلفای کرونباخ برای کل مقیاس کنترل عواطف۸۴/۰، در خرده مقیاس خشم برابر با۵۳/۰، در خرده مقیاس خلق افسرده ۷۶/۰ وخرده مقیاس عاطفه مثبت برابر با ۶۰/۰ برآورد گردید است(دهش، ۱۳۸۸). در پژوهش حاضر مقدار آلفای کرونباخ برای کل مقیاس کنترل عواطف۸۱/۰ ، در خرده مقیاس خشم برابر با۶۸/۰، در خرده مقیاس خلق افسرده ۸۸/۰ وخرده مقیاس عاطفه مثبت برابر با ۷۳/۰ و خرده مقیاس اضطراب ۹۱/۰ برآورد گردید.

۳-۴- روش اجرای پژوهش

پس از هماهنگی های لازم با مدیریت بیمارستان جامع بانوان آرش جهت اجرای طرح، بیماران سرطانی مراجعه کننده به بیمارستان جهت درمان به شکل آزادانه و پس از تکمیل فرم رضایت آگاهانه شرکت در پژوهش، دفترچه سئوالات و پاسخنامه متشکل از سه پرسشنامه معرفی شده در بخش ابزار پژوهش را تکمیل نمودند.

۳-۵- ملاحظات اخلاقی

حضور افراد به عنوان نمونه مورد پژوهش آزادانه بود. قبل از اجرای پرسشنامه فرم رضایت شرکت در پژوهش توسط آزمودنیها تکمیل گردید. به آزمودنیها اطمینان داده شد که اطلاعات آنها صرفا با اهداف تحقیقاتی مورد استفاده قرار خواهد گرفت. در اجرای پرسشنامه نیز از قید نام و نام خانوادگی در پرسشنامه خودداری گردید(پرسشنامه ها با کد مشخص گردید).

۳-۵- روش های تجزیه و تحلیل داده ها

پس از تکمیل پرسشنامه ها توسط آزمودنیها، نسبت به وارد نمودن اطلاعات به نرم افزار آماری  AMOS, V20 اقدام و تجزیه وتحلیل لازم با توجه به اهداف پژوهش انجام گرفت. از آمار توصیفی(میانگین و انحراف معیار) و استنباطی(تحلیل واریانس رگرسیون)، جهت تجزیه و تحلیل داده های گردآوری شده مورد استفاده قرار گرفت که نتایج آن در ادامه(فصل چهارم)، آمده است

۴- فصل چهارم ( یافته های پژوهش)

۴-۱- یافته های توصیفی:

جدول شماره ۴-۱: توزیع فراوانی افراد مورد مطالعه بر حسب وضعیت تاهل

 

 

 

 

 

 

 

 

متغیر فراوانی درصد
متاهل ۱۸۹ ۹/۸۵
مجرد ۳۱ ۱/۱۴
جمع کل ۲۲۰ ۱۰۰

از بیماران مورد مطالعه ۱۸۹ نفر متاهل و ۳۱ نفر مجرد بودند.

نمودار شماره ۴-۱: توزیع فراوانی افراد مورد مطالعه بر حسب وضعیت تاهل

۴-۲:یافته استنباطی:

جدول شماره۴-۲: میانگین نمره مربوط به مولفه های دلبستگی به خدا، تاب آوری وکنترل عواطف کل بیماران

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

متغیر میانگین انحراف استاندارد میانه مد کمترین نمره بیشترین نمره
دلبستگی ایمن به خدا ۴۹/۴ ۰۳/۱ ۰۷/۵ ۱۷/۳ ۷۰/۲ ۰۳/۶
دلبستگی اضطرابی به خدا ۳۶/۴ ۷۹/۰ ۳۸/۴ ۳۸/۴ ۵۴/۲ ۰۸/۶
دلبستگی اجتنابی به خدا ۵۸/۳ ۷۳/۰ ۵۳/۳ ۳ ۰۵/۲ ۶۵/۵
تاب آوری ۲۳/۳ ۶۹/۰ ۴۴/۳ ۹۶/۳ ۰۴/۲ ۱۶/۴
خشم ۴۵/۳ ۰۷/۱ ۱۳/۳ ۱۳/۴ ۶۳/۱ ۳۸/۵
افسردگی ۷۰/۳ ۱۵/۱ ۶۲/۳ ۸۸/۲ ۲ ۷۵/۵
اضطراب ۶۹/۳ ۱۳/۱ ۳۱/۳ ۹۲/۲ ۲۳/۲ ۱۵/۶
عواطف مثبت ۸۱/۳ ۹۱/۰ ۹۲/۳ ۸۵/۲ ۴۶/۲ ۲۳/۵
کنترل عواطف کل ۳۹/۳ ۹۷/۰ ۱۷/۳ ۹۸/۲ ۴۳/۲ ۴۸/۵

همانطور که جدول فوق نشان می دهد، از مولفه های دلبستگی به خدا بیشترین میانگین نمره مربوط به مولفه ایمن و کمترین میانگین نمره مربوط به مولفه اجتنابی و میانگین نمره تاب آوری۶۹/۰±۲۳/۳ بود. میانگین نمره کنترل عواطف کل۹۷/۰±۳۹/۳ وازمولفه های آن بیشترین میانگین نمره مربوط به مولفه عواطف مثبت و کمترین میانگین نمره مربوط به مولفه خشم بود.

نمودار شماره۴-۲: میانگین نمره مربوط به مولفه های دلبستگی به خدا، کنترل عواطف، تاب آوری در بیماران مورد مطالعه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۱-دلبستگی ایمن به خدا ۱                    
۲-دلبستگی اضطرابی به خدا **۲۱/۰- ۲                  
۳-دلبستگی اجتنابی به خدا **۷۱/۰- **۶۰/۰ ۳                
۴-تاب آوری **۷۸/۰ **۲۳/۰- **۲۸/۰- ۴              
۵-خشم **۷۳/۰- ۰۹/۰ *۳۳/۰ **۶۲/۰- ۵            
۶-افسردگی **۷۲/۰- ۰۴/۰ **۳۲/۰ **۷۶/۰- **۶۰/۰ ۶          
۷-اضطراب **۷۴/۰- **۳۱/۰ **۲۱/۰ **۶۵/۰- **۷۸/۰ **۷۸/۰ ۷        
۸-عواطف مثبت **۷۰/۰- ۰۶/۰ **۴۱/۰ **۶۴/۰- **۶۶/۰ **۷۳/۰ **۶۲/۰ ۸      
۹-کنترل عواطف **۶۱/۰- *۱۶/۰ **۳۴/۰ **۶۹/۰- **۷۱/۰ **۶۸/۰ **۷۴/۰ **۷۳/۰ ۹    
۰۵/۰p<:* 001/0p<:**          

بین دلبستگی ایمن به خدا با دلبستگی اضطرابی و اجتنابی به خدا، کنترل عواطف کل و کلیه مولفه های آن رابطه منفی و معنی دار و بین دلبستگی ایمن به خدا با تاب آوری بیماران رابطه مثبت و معنی داری وجود داشت(۰۰۱/۰>p).

جدول شماره ۴-۳: ماتریس همبستگی بین مولفه های دلبستگی به خدا و تاب آوری با کنترل عواطف بیماران سرطانی

بین دلبستگی اضطرابی به خدا با دلبستگی اجتنابی به خدا و کنترل عواطف کل و مولفه اضطراب رابطه مثبت و معنی دار و بین دلبستگی اضطرابی به خدا با تاب آوری رابطه منفی و معنی داری مشاهده شد(۰۵/۰>p).

بین دلبستگی اجتنابی به خدا با کنترل عواطف کل و کلیه مولفه های آن با رابطه مثبت و معنی دار و بین دلبستگی اجتنابی به خدا با تاب آوری رابطه منفی و معنی داری وجود داشت(۰۵/۰>p).

رابطه منفی و معنی داری بین تاب آوری با کنترل عواطف کل و کلیه مولفه های آن مشاهده شد(۰۵/۰>p).

بین خشم با کنترل عواطف کل و مولفه های افسردگی، اضطراب و عواطف مثبت و بین افسردگی با کنترل عواطف کل و اضطراب و عواطف مثبت و بین اضطراب با کنترل عواطف کل و عاطفه مثبت و بین عاطفه مثبت با کنترل عواطف کل رابطه مثبت و معنی داری وجود داشت(۰۵/۰>p).

فرضیه ۱:بین مولفه های دلبستگی به خدا و کنترل عواطف بیماران سرطانی رابطه وجود دارد.

به منظور تعیین این که مولفه های دلبستگی به خدا به چه میزانی می توانند متغیر کنترل عواطف کل را تبیین کنند، ازآزمون رگرسیون چند متغیره گام به گام استفاده شد که مولفه های دلبستگی به خدابه عنوان متغیرهای مستقل و متغیرکنترل عواطف کل به عنوان متغیر وابسته وارد معادله شدند.

جدول شماره ۴-۴: تحلیل واریانس رگرسیون مربوط به نقش مولفه های دلبستگی به خدا بر کنترل عواطف بیماران مورد مطالعه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منبع تغییرات مجموع مربعات درجه آزادی میانگین مربعات F سطح معنی داری ضریب همبستگی ضریب تعیین
دلبستگی ایمن به خدا رگرسیون ۸۰/۲۴۰۳۴۸ ۱ ۸۰/۲۴۰۳۴۸ ۱۶/۴۲۳ ۰۰۱/۰> ۶۱/۰ ۳۷/۰
مقدار باقی مانده ۱۲۳۸۲۱ ۲۱۸ ۹۹/۵۶۷
جمع کل ۸۰/۳۶۴۱۶۹ ۲۱۹  
دلبستگی اجتنابی به خدا رگرسیون ۶۸/۲۸۴۳۱۶ ۲ ۳۴/۱۴۲۱۵۸ ۳۱/۳۸۶ ۰۰۱/۰> ۸۸/۰ ۷۸/۰
مقدار باقی مانده ۱۲/۷۹۸۵۳ ۲۱۷ ۹۹/۳۶۷
جمع کل ۸۰/۳۶۴۱۶۹ ۲۱۹  

نتیجه آزمون مذکور نشان داد که در قدم اول متغیر دلبستگی ایمن به خدا وارد معادله شد که با توجه به جدول فوق این متغیر می تواند به تنهایی حدود ۳۷% متغیرکنترل عواطف کل را تبیین کند و در قدم دوم دلبستگی اجتنابی به خدا وارد معادله گردید که این متغیر می تواند ضریب تبیین را از ۳۷% به ۷۸% افزایش دهد. به عبارتی دلبستگی ایمن و اجتنابی به خدا با هم می توانند حدود۷۸% متغیر کنترل عواطف کل را تبیین کنند و مولفه دلبستگی اضطرابی به خدا از معادله حذف شد.

جدول شماره ۴-۵: ضرایب رگرسیون مربوط به به نقش مولفه های دلبستگی به خدا بر کنترل عواطف دربیماران مورد مطالعه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

متغیر ضریب غیر استاندارد ضریب استاندارد مقدار t سطح معنی داری
مقدار B خطا استاندارد مقدار
ثابت ۰۱/۴۶۱ ۹۱/۱۵   ۹۷/۲۸ ۰۰۱/۰>
دلبستگی ایمن به خدا ۵۳/۱- ۰۶/۰ ۱۷/۱- ۷۲/۲۵ ۰۰۱/۰>
دلبستگی اجتنابی به خدا ۳۹/۱- ۱۳/۰ ۵۰/۰- ۹۳/۱۰ ۰۰۱/۰>

نتایج ضرایب رگرسیون در جدول فوق نشان می دهد، که بین دلبستگی ایمن و اجتنابی به خدا با کنترل عواطف کل رابطه منفی و معنی دار وجود دارد(۰۰۱/۰>p).

فرضیه ۱-۱: رابطه مولفه های دلبستگی به خدا و کنترل عواطف بیماران در مولفه خشم.

به منظور تعیین این که مولفه های دلبستگی به خدا به چه میزانی می توانند متغیر کنترل عواطف در مولفه خشم را تبیین کنند، ازآزمون رگرسیون چند متغیره گام به گام استفاده شد که مولفه های دلبستگی به خدا به عنوان متغیرهای مستقل و متغیرکنترل عواطف کل در مولفه خشم به عنوان متغیر وابسته وارد معادله شدند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منبع تغییرات مجموع مربعات درجه آزادی میانگین مربعات F سطح معنی داری ضریب همبستگی ضریب تعیین
دلبستگی ایمن به خدا رگرسیون ۸۷/۸۴۴۰ ۱ ۸۷/۸۴۴۰ ۵۶/۲۴۳ ۰۰۱/۰> ۷۳/۰ ۵۳/۰
مقدار باقی مانده ۱۱/۷۵۵۵ ۲۱۸ ۶۶/۳۴
جمع کل ۹۸/۱۵۹۹۵ ۲۱۹  
دلبستگی اجتنابی به خدا رگرسیون ۷۳/۹۶۳۵ ۲ ۸۷/۴۸۱۷ ۳۸/۱۶۴ ۰۰۱/۰> ۷۸/۰ ۶۰/۰
مقدار باقی مانده ۲۵/۶۳۶۰ ۱۲۷ ۳۱/۲۹
جمع کل ۹۸/۱۵۹۹۵ ۲۱۹  

جدول شماره ۴-۶: تحلیل واریانس رگرسیون مربوط به نقش مولفه های دلبستگی به خدا بر کنترل عواطف در مولفه خشم دربیماران مورد مطالعه

نتیجه آزمون مذکور نشان داد که در قدم اول متغیر دلبستگی ایمن به خدا وارد معادله شد که با توجه به جدول فوق این متغیر می تواند به تنهایی حدود ۵۳% متغیرکنترل عواطف کل در مولفه خشم را تبیین کند و در قدم دوم دلبستگی اجتنابی به خدا وارد معادله گردید که این متغیر می تواند ضریب تبیین را از ۵۳% به ۶۰% افزایش دهد. به عبارتی دلبستگی ایمن و اجتنابی به خدا با هم می توانند حدود۶۰% متغیر کنترل عواطف کل در مولفه خشم را تبیین کنند و مولفه دلبستگی اضطرابی به خدا از معادله حذف شد.

جدول شماره ۴-۷: ضرایب رگرسیون مربوط به به نقش مولفه های دلبستگی به خدا بر کنترل عواطف در مولفه خشم بیماران مورد مطالعه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

متغیر ضریب غیر استاندارد ضریب استاندارد مقدار t سطح معنی داری
مقدار B خطا استاندارد مقدار
ثابت ۳۰/۸۱ ۴۹/۴   ۱۰/۱۸ ۰۰۱/۰>
دلبستگی ایمن به خدا ۲۸/۰- ۰۲/۰ ۱- ۴۶/۱۶ ۰۰۱/۰>
دلبستگی اجتنابی به خدا ۲۳/۰- ۰۴/۰ ۳۹/۰- ۳۹/۶ ۰۰۱/۰>

نتایج ضرایب رگرسیون در جدول فوق نشان می دهد، که بین دلبستگی اجتنابی و ایمن به خدا با کنترل عواطف در مولفه خشم رابطه منفی و معنی داری وجود دارد(۰۰۱/۰>p).

فرضیه ۱-۲: رابطه مولفه های دلبستگی به خدا و کنترل عواطف در مولفه افسردگی بیماران.

به منظور تعیین این که مولفه های دلبستگی به خدا به چه میزانی می توانند متغیر کنترل عواطف در مولفه افسردگی را تبیین کنند، ازآزمون رگرسیون چند متغیره گام به گام استفاده شد که مولفه های دلبستگی به خدا به عنوان متغیرهای مستقل و متغیرکنترل عواطف کل در مولفه افسردگی به عنوان متغیر وابسته وارد معادله شدند.

جدول شماره ۴-۸: تحلیل واریانس رگرسیون مربوط به نقش مولفه های دلبستگی به خدا بر کنترل عواطف در مولفه افسردگی دربیماران مورد مطالعه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منبع تغییرات مجموع مربعات درجه آزادی میانگین مربعات F سطح معنی داری ضریب همبستگی ضریب تعیین
دلبستگی ایمن به خدا رگرسیون ۶۱/۹۴۹۷ ۱ ۶۱/۹۴۹۷ ۰۸/۲۲۹ ۰۰۱/۰> ۷۲/۰ ۵۱/۰
مقدار باقی مانده ۳۲/۹۰۳۷ ۲۱۸ ۴۶/۴۱
جمع کل ۹۳/۱۸۳۵۳ ۲۱۹  
دلبستگی اجتنابی به خدا رگرسیون ۳۸/۱۰۷۹۱ ۲ ۶۹/۵۳۹۵ ۱۹/۱۵۱ ۰۰۱/۰> ۷۶/۰ ۵۸/۰
مقدار باقی مانده ۵۴/۷۷۴۴ ۲۱۷ ۶۹/۳۵
جمع کل ۹۳/۱۸۳۵۳ ۲۱۹  
دلبستگی اضطرابی به خدا رگرسیون ۵۸/۱۱۴۴۶ ۳ ۵۳/۳۸۱۵ ۲۵/۱۱۶ ۰۰۱/۰> ۷۹/۰ ۶۲/۰
مقدار باقی مانده ۳۵/۷۰۸۹ ۲۱۶ ۸۲/۳۲
جمع کل ۹۳/۱۸۵۳۵ ۲۱۹  

نتیجه آزمون مذکور نشان داد که در قدم اول متغیر دلبستگی ایمن به خدا وارد معادله شد که با توجه به جدول فوق این متغیر می تواند به تنهایی حدود ۵۱% متغیرکنترل عواطف کل در مولفه افسردگی را تبیین کند و در قدم دوم دلبستگی اجتنابی به خدا وارد معادله گردید که این متغیر می تواند ضریب تبیین را از ۵۱% به۵۸% افزایش دهد و در قدم سوم متغیر دلبستگی اضطرابی به خدا وارد معادله شد که این متغیر می تواند ضریب تبیین را از ۵۸% به ۶۲% افزایش دهد. به عبارتی دلبستگی ایمن، اجتنابی و اضطرابی به خدا با هم می توانند حدود۶۲% متغیر کنترل عواطف کل در مولفه افسردگی را تبیین کنند.

جدول شماره ۴-۹: ضرایب رگرسیون مربوط به به نقش مولفه های دلبستگی به خدا بر کنترل عواطف در مولفه افسردگی دربیماران مورد مطالعه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

متغیر ضریب غیر استاندارد ضریب استاندارد مقدار t سطح معنی داری
مقدار B خطا استاندارد مقدار
ثابت ۷۶/۱۷۷ ۰۶/۲۱   ۴۴/۸ ۰۰۱/۰>
دلبستگی ایمن به خدا ۴۴/۰- ۰۴/۰ ۴۷/۱- ۸۹/۱۱ ۰۰۱/۰>
دلبستگی اجتنابی به خدا ۷۹/۰- ۱۳/۰ ۲۴/۱- ۱۲/۶ ۰۰۱/۰>
دلبستگی اضطرابی به خدا ۵۹/۰- ۱۳/۰ ۶۵/۰- ۴۷/۴ ۰۰۱/۰>

نتایج ضرایب رگرسیون در جدول فوق نشان می دهد، که بین دلبستگی ایمن، اجتنابی و اضطرابی به خدا با کنترل عواطف کل در مولفه افسردگی رابطه منفی و معنی داری وجود دارد(۰۰۱/۰>p).

فرضیه ۱-۳: رابطه مولفه های دلبستگی به خدا و کنترل عواطف در مولفه اضطراب بیماران سرطانی.

به منظور تعیین این که مولفه های دلبستگی به خدا به چه میزانی می توانند متغیر کنترل عواطف در مولفه اضطرابی را تبیین کنند، ازآزمون رگرسیون چند متغیره گام به گام استفاده شد که مولفه های دلبستگی به خدابه عنوان متغیرهای مستقل و متغیرکنترل عواطف در مولفه اضطراب به عنوان متغیر وابسته وارد معادله شدند.

جدول شماره ۴-۱۰: تحلیل واریانس رگرسیون مربوط به نقش مولفه های دلبستگی به خدا بر کنترل عواطف در مولفه اضطراب دربیماران مورد مطالعه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منبع تغییرات مجموع مربعات درجه آزادی میانگین مربعات F سطح معنی داری ضریب همبستگی ضریب تعیین
دلبستگی ایمن به خدا رگرسیون ۲۲/۲۶۶۵۹ ۱ ۲۲/۲۵۶۵۹ ۸۴/۲۵۶ ۰۰۱/۰> ۷۴/۰ ۵۴/۰
مقدار باقی مانده ۷۷/۲۱۷۷۸ ۲۱۸ ۹۰/۹۹
جمع کل ۹۸/۴۷۴۳۷ ۲۱۹  
دلبستگی اضطرابی به خدا رگرسیون ۵۹/۳۶۳۶۱ ۲ ۷۹/۱۸۱۸۰ ۱۸/۳۵۶ ۰۰۱/۰> ۸۸/۰ ۷۷/۰
مقدار باقی مانده ۳۹/۱۱۰۷۶ ۲۱۷ ۰۴/۵۱
جمع کل ۹۸/۴۷۴۳۷ ۲۱۹  

نتیجه آزمون مذکور نشان داد که در قدم اول متغیر دلبستگی ایمن به خدا وارد معادله شد که با توجه به جدول فوق این متغیر می تواند به تنهایی حدود ۵۴% متغیرکنترل عواطف در مولفه اضطراب را تبیین کند و در قدم دوم دلبستگی اضطرابی به خدا وارد معادله گردید که این متغیر می تواند ضریب تبیین را از ۵۴% به۷۷% افزایش دهد. به عبارتی دلبستگی ایمن و اضطرابی به خدا با هم می توانند حدود۷۷% متغیر کنترل عواطف کل در مولفه اضطراب را تبیین کنند و مولفه دلبستگی اجتنابی به خدا از معادله حذف شد.

جدول شماره ۴-۱۱: ضرایب رگرسیون مربوط به به نقش مولفه های دلبستگی به خدا بر کنترل عواطف در مولفه اضطراب دربیماران مورد مطالعه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

متغیر ضریب غیر استاندارد ضریب استاندارد مقدار t سطح معنی داری
مقدار B خطا استاندارد مقدار
ثابت ۹۳/۶۱ ۱۵/۳   ۶۸/۱۹ ۰۰۱/۰>
دلبستگی ایمن به خدا ۴۰/۰- ۰۲/۰ ۸۴/۰- ۹۴/۲۴ ۰۰۱/۰>
دلبستگی اضطرابی به خدا ۷۰/۰ ۰۵/۰ ۴۹/۰ ۴۸/۱۴ ۰۰۱/۰>

نتایج ضرایب رگرسیون در جدول فوق نشان می دهد، که بین دلبستگی ایمن به خدا با کنترل عواطف در مولفه اضطراب رابطه منفی و معنی دار و بین دلبستگی اضطرابی به خدا با کنترل عواطف در مولفه اضطراب رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد(۰۰۱/۰>p).

فرضیه ۱-۴: رابطه مولفه های دلبستگی به خدا و کنترل عواطف در مولفه عواطف مثبت بیماران سرطانی.

به منظور تعیین این که مولفه های دلبستگی به خدا به چه میزانی می توانند متغیر کنترل عواطف در مولفه عواطف مثبت را تبیین کنند، ازآزمون رگرسیون چند متغیره گام به گام استفاده شد که مولفه های دلبستگی به خدابه عنوان متغیرهای مستقل و متغیرکنترل عواطف در مولفه عواطف مثبت به عنوان متغیر وابسته وارد معادله شدند.

جدول شماره ۴-۱۲: تحلیل واریانس رگرسیون مربوط به نقش مولفه های دلبستگی به خدا بر کنترل عواطف در مولفه عواطف مثبت دربیماران مورد مطالعه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منبع تغییرات مجموع مربعات درجه آزادی میانگین مربعات F سطح معنی داری ضریب همبستگی ضریب تعیین
دلبستگی ایمن به خدا رگرسیون ۴۶/۱۹۸۰۷ ۱ ۴۶/۱۹۸۰۷ ۳۹/۴۰۸ ۰۰۱/۰> ۶۱/۰ ۳۷/۰
مقدار باقی مانده ۳۴/۱۰۵۷۳ ۲۱۸ ۵۰/۴۸
جمع کل ۸۰/۳۰۸۰ ۲۱۹  
دلبستگی اضطرابی به خدا رگرسیون ۱۷/۲۱۴۴۸ ۲ ۰۸/۱۰۷۲۴ ۵۲/۲۶۰ ۰۰۱/۰> ۸۴/۰ ۷۰/۰
مقدار باقی مانده ۶۳/۸۹۳۲ ۲۱۷ ۱۶/۴۱
جمع کل ۸۰/۳۰۳۸۰ ۲۱۹  

نتیجه آزمون مذکور نشان داد که در قدم اول متغیر دلبستگی ایمن به خدا وارد معادله شد که با توجه به جدول فوق این متغیر می تواند به تنهایی حدود ۳۷% متغیرکنترل عواطف در مولفه عواطف مثبت را تبیین کند و در قدم دوم دلبستگی اضطرابی به خدا وارد معادله گردید که این متغیر می تواند ضریب تبیین را از ۳۷% به ۷۰% افزایش دهد. به عبارتی دلبستگی ایمن و اضطرابی به خدا با هم می توانند حدود۷۰% متغیر کنترل عواطف در مولفه عواطف مثبت را تبیین کنند و مولفه دلبستگی اجتنابی به خدا از معادله حذف شد.

جدول شماره ۴-۱۳: ضرایب رگرسیون مربوط به به نقش مولفه های دلبستگی به خدا بر کنترل عواطف در مولفه عواطف مثبت دربیماران مورد مطالعه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

متغیر ضریب غیر استاندارد ضریب استاندارد مقدار t سطح معنی داری
مقدار B خطا استاندارد مقدار
ثابت ۹۹/۷۷ ۸۳/۲   ۶۰/۲۷ ۰۰۱/۰>
دلبستگی ایمن به خدا ۳۳/۰- ۰۱/۰ ۸۶/۰- ۷۷/۲۲ ۰۰۱/۰>
دلبستگی اضطرابی به خدا ۲۷/۰ ۰۴/۰ ۲۴/۰ ۳۱/۶ ۰۰۱/۰>

نتایج ضرایب رگرسیون در جدول فوق نشان می دهد، که بین دلبستگی ایمن به خدا با کنترل عواطف در مولفه عواطف مثبت رابطه منفی و معنی دار و بین دلبستگی اضطرابی به خدا با کنترل عواطف در مولفه عواطف مثبت رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد(۰۰۱/۰>p).

فرضیه ۲: بین مولفه های دلبستگی به خدا و تاب آوری بیماران سرطانی رابطه وجود دارد.

به منظور تعیین این که مولفه های دلبستگی به خدا به چه میزانی می توانند متغیر تاب آوری را تبیین کنند، ازآزمون رگرسیون چند متغیره گام به گام استفاده شد که مولفه های دلبستگی به خدا به عنوان متغیرهای مستقل و متغیرتاب آوری به عنوان متغیر وابسته وارد معادله شدند.

جدول شماره ۴-۱۴: تحلیل واریانس رگرسیون مربوط به نقش مولفه های دلبستگی به خدا بر تاب آوری دربیماران مورد مطالعه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منبع تغییرات مجموع مربعات درجه آزادی میانگین مربعات F سطح معنی داری ضریب همبستگی ضریب تعیین
دلبستگی ایمن به خدا رگرسیون ۴۰/۳۹۷۵۶ ۱ ۴۰/۳۹۷۵۶ ۹۱/۳۴۳ ۰۰۱/۰> ۷۸/۰ ۶۱/۰
مقدار باقی مانده ۳۱/۲۵۲۰۱ ۲۱۸ ۶۰/۱۱۵
جمع کل ۷۱/۶۵۹۵۷ ۲۱۹  
دلبستگی اجتنابی به خدا رگرسیون ۷۲/۵۰۱۷۱ ۲ ۸۶/۲۵۰۸۵ ۱۶/۳۶۸ ۰۰۱/۰> ۸۸/۰ ۷۷/۰
مقدار باقی مانده ۹۹/۱۴۷۵۸ ۲۱۷ ۱۴/۶۸
جمع کل ۷۱/۶۴۹۵۷ ۲۱۹  

نتیجه آزمون مذکور نشان داد که در قدم اول متغیر دلبستگی ایمن به خدا وارد معادله شد که با توجه به جدول فوق این متغیر می تواند به تنهایی حدود ۶۱% متغیرتاب آوری را تبیین کند و در قدم دوم دلبستگی اجتنابی به خدا وارد معادله گردید که این متغیر می تواند ضریب تبیین را از ۶۱% به ۷۷% افزایش دهد. به عبارتی دلبستگی ایمن و اجتنابی به خدا با هم می توانند حدود۷۷% متغیر تاب آوری را تبیین کنند و مولفه دلبستگی اضطرابی به خدا از معادله حذف شد.

جدول شماره ۴-۱۵: ضرایب رگرسیون مربوط به به نقش مولفه های دلبستگی به خدا بر تاب آوری دربیماران مورد مطالعه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

متغیر ضریب غیر استاندارد ضریب استاندارد مقدار t سطح معنی داری
مقدار B خطا استاندارد مقدار
ثابت ۵۴/۵۶- ۸۵/۶   ۲۶/۸ ۰۰۱/۰>
دلبستگی ایمن به خدا ۶۶/۰ ۰۳/۰ ۱۹/۱ ۷۶/۲۵ ۰۰۱/۰>
دلبستگی اجتنابی به خدا ۶۸/۰ ۰۶/۰ ۵۷/۰ ۳۶/۱۲ ۰۰۱/۰>

نتایج ضرایب رگرسیون در جدول فوق نشان می دهد، که بین دلبستگی ایمن و اجتنابی به خدا با تاب آوری رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد(۰۰۱/۰>p).

فرضیه ۳: بین مولفه های دلبستگی به خدا و تاب آوری با کنترل عواطف بیماران سرطانی رابطه وجود دارد.

به منظور تعیین این که مولفه های دلبستگی به خدا و تاب آوری به چه میزانی می توانند متغیر کنترل عواطف کل را تبیین کنند، ازآزمون رگرسیون چند متغیره گام به گام استفاده شد که مولفه های دلبستگی به خدا و تاب آوری به عنوان متغیرهای مستقل و متغیرکنترل عواطف کل به عنوان متغیر وابسته وارد معادله شدند.

جدول شماره ۴-۱۶: تحلیل واریانس رگرسیون مربوط به نقش مولفه های دلبستگی به خدا و تاب آوری بر کنترل عواطف کل دربیماران مورد مطالعه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منبع تغییرات مجموع مربعات درجه آزادی میانگین مربعات F سطح معنی داری ضریب همبستگی ضریب تعیین
تاب آوری رگرسیون ۰۶/۲۹۰۰۳۸ ۱ ۰۶/۲۹۰۰۳۸ ۹۲/۸۵۲ ۰۰۱/۰> ۶۹/۰ ۴۷/۰
مقدار باقی مانده ۷۴/۷۴۱۳۱ ۲۱۸ ۰۵/۳۴۰
جمع کل ۸۰/۳۶۴۱۶۹ ۲۱۹  
دلبستگی ایمن به خدا رگرسیون ۰۲/۳۰۲۲۸۵ ۲ ۵۱/۱۵۱۱۴۲ ۹۸/۵۲۹ ۰۰۱/۰> ۹۱/۰ ۸۳/۰
مقدار باقی مانده ۷۸/۶۱۸۸۴ ۲۱۷ ۱۸/۲۸۵
جمع کل ۸۰/۳۶۴۱۶۹ ۲۱۹  
دلبستگی اجتنابی به خدا رگرسیون ۹۷/۳۰۶۴۹۳ ۳ ۶۶/۱۰۲۱۶۴ ۶۱/۳۸۲ ۰۰۱/۰> ۹۲/۰ ۸۴/۰
مقدار باقی مانده ۸۳/۵۷۶۷۵ ۲۱۶ ۰۲/۲۶۷
جمع کل ۸۰/۳۶۴۱۶۹ ۲۱۹  

 

نتیجه آزمون مذکور نشان داد که در قدم اول متغیر تاب آوری وارد معادله شد که با توجه به جدول فوق این متغیر می تواند به تنهایی حدود ۴۷% متغیرکنترل عواطف کل را تبیین کند و در قدم دوم دلبستگی ایمن به خدا وارد معادله گردید که این متغیر می تواند ضریب تبیین را از ۴۷% به۸۳% افزایش دهد و در قدم سوم متغیردلبستگی اجتنابی به خدا وارد معادله شد که این متغیر می تواند ضریب تبیین را از ۸۳% به ۸۴% تغییردهد. به عبارتی متغیرهای تاب آوری، دلبستگی ایمن و اجتنابی به خدا با هم می توانند حدود۸۴% متغیر کنترل عواطف کل را تبیین کنند و مولفه دلبستگی اضطرابی به خدا از معادله حذف شد.

جدول شماره ۴-۱۷: ضرایب رگرسیون مربوط به نقش مولفه های دلبستگی به خدا و تاب آوری بر کنترل عواطف کل دربیماران مورد مطالعه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

متغیر ضریب غیر استاندارد ضریب استاندارد مقدار t سطح معنی داری
مقدار B خطا استاندارد مقدار
ثابت ۷۷/۳۹۱ ۵۴/۱۵   ۲۱/۲۵ ۰۰۱/۰>
تاب آوری ۲۳/۱- ۱۳/۰ ۵۲/۰- ۱۱/۹ ۰۰۱/۰>
دلبستگی ایمن به خدا ۷۳/۰- ۱۰/۰ ۵۵/۰- ۰۸/۷ ۰۰۱/۰>
دلبستگی اجتنابی به خدا ۵۶/۰- ۱۴/۰ ۲۰/۰- ۹۷/۳ ۰۰۱/۰>

نتایج ضرایب رگرسیون در جدول فوق نشان می دهد، که بین تاب آوری، دلبستگی ایمن و اجتنابی به خدا با کنترل عواطف کل رابطه منفی و معنی داری وجود دارد(۰۰۱/۰>(p.

فرضیه ۳-۱: رابطه بین مولفه های دلبستگی به خدا و تاب آوری با کنترل عواطف در مولفه خشم بیماران سرطانی.

به منظور تعیین این که مولفه های دلبستگی به خدا و تاب آوری به چه میزانی می توانند متغیر کنترل عواطف در مولفه خشم را تبیین کنند، ازآزمون رگرسیون چند متغیره گام به گام استفاده شد که مولفه های دلبستگی به خدا و تاب آوری به عنوان متغیرهای مستقل و متغیرکنترل عواطف در مولفه خشم به عنوان متغیر وابسته وارد معادله شدند.

جدول شماره ۴-۱۸: تحلیل واریانس رگرسیون مربوط به نقش مولفه های دلبستگی به خدا و تاب آوری بر کنترل عواطف در مولفه خشم دربیماران مورد مطالعه

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1399-12-17] [ 05:25:00 ب.ظ ]




امانت داریبه نظر شما هر یک از گروه های زیر تا چه حد امانت دار هستند؟۱صداقتبه نظر شما هر یک از گروه های زیر تا چه حد صادق و راستگو هستند؟۲اعتمادبه هر یک از گروه های زیر چقدر اعتماد دارید؟۳

میزان اعتماد بین شخصی با نه پرسش در قالب مقیاس لیکرت مورد سنجش قرار گرفت. دامنه نمرهدهی به این پرسشها از نمره چهار برای مقوله «خیلی زیاد» تا نمره صفر برای مقوله «خیلی کم» در نوسان بود؛ یعنی اگر کسی مقوله «خیلی زیاد» را برای هر نه پرسش علامت میزد امتیاز سی و شش را به دست میآورد و اگر مقوله «خیلی کم» را در هر نه پرسش علامت میزد از این مقیاس صفر امتیاز به دست میآورد. به عبارت دیگر، دامنه مورد انتظار نمرات این مقیاس از صفر تا سی و شش بود. البته به دلیل فراهمسازی امکان مقایسه نمره
مقیاسهای مختلف به کار گرفته شده در این پژوهش با یکدیگر، نهایتاً تمامی مقیاسها با فرمول مربوطه (که در بخش ۴-۱۳ تشریح میگردد) به مقیاسی صفر تا صد امتیازی تبدیل شدند و سپس، این مقیاس صد امتیازی به مقولات سه گانه «کم»، «متوسط» و «زیاد» تقسیم گردید.
۴-۸-۲-۲- اعتماد اجتماعی
برای سنجش و اندازه گیری مفهوم اعتماد اجتماعی و عملیاتی کردن این مفهوم، از شاخص های نوع احساسات، گرایش ها و نقطه نظراتی که حول محور اعتماد بود، استفاده گردید. در کل ۱۴ گویه برای سنجش این مفهوم در نظر گرفته شده است. تدوین این مقیاس بر مبنای نظری و گویه های محققساخته و پژوهش های پیشین از قبیل فیروزآبادی و ایمانی جاجرمی(۱۳۸۵)، اجاقلو و زاهدی (۱۳۸۴)، ناطق پور و فیروزآبادی (۱۳۸۴)، عباس زاده (۱۳۸۳)، امیرکافی (۱۳۸۰)، عظیمی هاشمی (۱۳۸۰)، پیمایش جهانی ارزشها (۲۰۱۰)، رزستین و ایک (۲۰۰۹) و سلمی و دیگران (۲۰۰۷) بوده است.
۴-۳- جدول گویه های مربوط به اعتماد اجتماعی

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.

 

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

 

 

 

 
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:24:00 ب.ظ ]




تاریخ دفاع نهایی۶طول مدت انجام تحقیق۸۱۵/۴/۹۱۱۵ /۱۲/۹۱

توجه۱- زمان و نوع فعالیت های اجرایی پایان نامه، حتی الامکان باید با مندرجات جدول منطبق باشد ۲- حداقل زمان قابل قبول برای پیش بینی مراحل مطالعاتی و اجرایی پایان نامه کارشناسی ارشد ۶ ماه و حداکثر ۱۲ ماه می باشد.
۸- فهرست منابع (فارسی و انگلیسی) مورد استفاده در پایان نامه به شرح زیر:
(کتاب: نام خانوادگی، نام، سال نشر، عنوان کتاب، مترجم، محل انتشار، جلد.
مقاله: نام خانوادگی، نام، عنوان مقاله، عنوان نشریه، سال، دوره، شماره، صفحه

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
  1. Aribi Mourad, Moulessehoul Soraya, Benabadji Ahmed-Bakir , Kendoucitanj Mohammed. HLA DR phenotypic frequencies and genetic risk of Type 1 diabetes in west region of Algeria Telemcen. BMC Genetics 2004; 5: 24.
  2. Buc.M, Bucovn.M, Javor.J, Krivosikova.M, Stuchlikova.M, ShawkatovaI.I, Michalkova.D , Barak.L , Jancova.E, Petrek.M. Association between HLA class II alleles and Type I diabetes mellitus in The Slovak population. Endocrin Regations 2006; 40: 1-6.
  3. skrodeniene Erika, Marciulionyte Dalia, Padaiga Zilvinas, Jasinskiene Edita, Sadauskaite-kuehne Vaiva, Sanjeevi Carani B, Ludvigsson Johnny. HLA class II alleles and haplotypes in Lithuanian children with type I diabetes and healthy children (HLA and type 1 diabetes). Clinical Investigations 2010; 46(8): 505-10.
  4. Kantarova.D , Buc.M. Genetic Susceptibility to Type 1 Diabetes Mellitus in Humans. Minireview 2007; 56: 255-266.
  5. Cinek Kolouskova S, Snajderova M, Sumnik Sedlakova P, Drevinek P, Vavrinec J, Ronningen KS. HLA class II genetic association of type 1 diabetes mellitus in Czech children. Pediatric Diabetes 2001; 2: 98-102.
  6. Katahira Masahito. Relationship of Type 1 diabetes with Human Leukocyte Antigen (HLA) class II Antigens Except for DR3and DR4. Pathogenesis, Genetics and Immunotherapy 2007: 65-81.
  7. Clayton souza Ferreira Alessandro, Braga Gomes Karina, Barbosa Machado Sampaio Ivan , Cristina de oliveira Vanessa, Cavalcanti Victor, Brunialti Godard Ana lucia. Type 1 diabetes susceptibility determined by HLA alleles and CTLA-4 and insulin genes polymorphisms in Brazilians. Artigo original 2009; 53(3): 368-73.
  8. Amirzargar.A, Mostafavi.H, Farjadian.Sh, Ghaderi.A. Association of HLA-class II alleles and susceptibility to type 1 diabetes in southern Iranian patients. Archive of SID 2006; 2: 109-113.
  9. chen Hsin-wei, Liu Shih-Jen, chong Pele , Sia Charles. The Development and Application of HLA Tetramers in the Detection Characterization and Therapy of Type 1 Diabetes Mellitus. Diabetic Perspectives 2007; 4: 56-61.
  10. Noble Janelle A, Erlich Henry A. Genetics of Type 1 Diabetes.Cold Spring Harbor 2012; 2: 15.
  11. Brorsson Caroline, Hansen Niclas Tue, Bergholdt Regine, Brunak Soren, Pociot Flemming. The Type 1 Diabetes–HLA susceptibility Interactome Identification of HLA Genotype – Specific Disease Genes for Type 1 Diabetes. Plos one 2010; 5(3): 1-12.
  12. Laadhar Lilia, Harzallah Fatma, Zitouni Mondher, Kallel Maryam, Fekih Moncef, Kaabachi Naziha, Slimane Hadia , Makni Sondes. HLAclass II alleles susceptibility markers of type 1 diabetes fail to phenotypes of ketosis – prone diabetes in adult Tunisian patients. Clinical Study 2011; dio: 10.115.
  13. Wherrett Diane K, Daneman Denis. Prevention of type 1 diabetes. NIH Public Access 2009; 38(4): 777-790.
  14. Howson. J.M.M, Walker .N.M, Clayton. D. Conformation of HLAclass II independent type 1 diabetes association in the major histocompatibility complex including HLA-B and HLA-A. NIH Public Access 2009; 11(11): 31-45.
  15. Almawi Wassim Y, Busson Marc, Tamim Hala, Al-Harb i Einas M, Finan Ramzi R, Wakim-Ghoraye b Saria F , Motala Ayesha A. HLA class II profile and Distribution of HLA-DRB1and HLA-DQB1Alleles and Haplotypes among Lebanese and Bahraini Arabs. C linical and Diagnostic Laboratory Immunology 2004; p: 770-774.
  16. Nakanishi Koji , Shima Yukio. Capture of type 1 diabetes –Susceptible HLA DR-DQ Haplotypes in Japanese subjects using a Tag single Nucleotide polymorphism.Diabetic Care 2010; 33: 162-164.

– تاییدیه فرم طرح تحقیق:
نام و نام خانوادگی دانشجو: فاطمه زینالی سهریق تاریخ: امضا:
نام و نام خانوادگی استاد راهنما :دکتر سیما منصوری درخشان تاریخ: امضا:
نام و نام خانوادگی استاد مشاوراول :دکتر سیامک شیوا تاریخ: امضا:
نام و نام خانوادگی استاد مشاوردوم: دکتر بهزاد برادران تاریخ: امضا
۱۰-صورتجلسه اعضای گروه تخصصی

 

 

 

 


 
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:24:00 ب.ظ ]




اگر بیمورد خطر کرده باشم ـ بسیار خوب، آنگاه زندگی با تنبیه من، به یاریام میشتابد. اما اگر اصلاً خطر نکنم، آنگاه چه کسی به مددم برمیخیزد؟ و از این گذشته، اگر با خطر نکردن در عالیترین مفهومش (و خطر کردن به عالیترین مفهومش دقیقاً به معنای آگاه شدن از خویش است) به تمامیِ امتیازات زمینی دست یابم… و «خود» را از دست دهم! آنگاه چه میشود؟ و به این ترتیب، دقیقاً همین مسئله درباره نومیدیِ ناشی از کرانمندی صدق میکند. علیرغم این حقیقت که انسان نومید است، باز هم به خوبی میتواند در زیستن در قلمرو فانی ادامه دهد. در واقع بهتر نیز همین است، میتواند مورد ستایش و احترام و بزرگداشت انسانها قرارگیرد، و تمامی اهداف زندگیِ فانی را دنبال کند. (کی یر کگور، ۱۳۸۸، ۵۵)
کییرکگور در بحثی با عنوان “نومیدی ناشی از ضرورت، به سبب نبود امکان است” ایمان به خداوند را وسیلهای برای حلّ تضادهای درونیِ حاصل از ناامیدی و پذیرش مسئولیت فرد در قبال گناهکاری خویش و تلاش به منظور کنار آمدن با این مسئولیت چنین بیان میکند:
معمولاً گمان میبرند که سن خاصی وجود دارد که به ویژه سرشار از امید است، یا میگویند که شخصی در دورهای خاص، یا در لحظهای خاص از زندگی، سرشار از امید و امکان بوده است. اینها همه صرفاً پُرگویی انسانی است که هرگز به حقیقت نمیگرود. تمامی این امید داشتنها و نومید بودنها، هنوز امید راستین یا نومیدی راستین نیست. (کییر کگور، ۱۳۸۸، ۶۰) مؤمن دارای گونهای پادزهر ابدی برای نومیدی است، از جمله (پادزهر) امکان؛ زیرا برای خداوند همه چیز در هر لحظه ممکن است. این از سلامت ایمان است که تضادها را حل میکند. (کییر کگور، ۱۳۸۸، ۶۲)
وضعیت انسان در این جهان، بدین گونه است: ابتدا، انسان در اثر ضعف اخلاقی و سستی مرتکب گناه میشود؛ و سپس او به سبب ضعف خود نومید میشود و یا زهد فروشی[۴] میشود که در کمال نومیدی به نوعی درستکاریِ قانونی دست مییابد، یا نومید میشود و دوباره غرق در گناه. بنابر این تعریف بیتردید، همه اشکال متصور و واقعیِ گناه را در بر میگیرد، و بیتردید این حقیقت تعیین کننده را که گناه نومیدی است، مشخص میکند. (کییر کگور، ۱۳۸۸، ۱۱۸ )
هیچ کس، به تنهایی و از خود نمیتواند ماهیت گناه را توضیح دهد، دقیقاً از این رو که خود در گناه است. مسیحیت اعلام میکند به منظور راهنمایی انسان درباره ماهیت گناه، باید از جانب پروردگار به انسان الهام شود. (کییر کگور، ۱۳۸۸، ۱۳۷) گناه یعنی، عدم تمایل به خود بودن در برابر پروردگار، یا تمایلِ به خود بودن در برابر پروردگار، پس از مطلع شدن از ماهیت گناه به یاری الهام از جانب پروردگار. (کییر کگور، ۱۳۸۸، ۱۳۸) پس از اطلاع یافتن از ماهیت گناه به کمک وحی، نومیدی از عدم تمایل خود بودن در برابر پروردگار، یا نومیدی از تمایل به خود بودن در برابر پروردگار، گناه است؛ و مسلم است که به ندرت شخصی تا آن اندازه رشد یافته و در مقابل خود شفاف شده که بتواند با این حالت همساز شود. (کییر کگور، ۱۳۸۸، ۱۴۵)
در اواخر این کتاب او به این موضوع اشاره میکند که انسان به دلیل گناهکار بودنش که تنها وجه تمایز او با خداوند است، همیشه در تضاد بین امید و ناامیدی باقی میماند. و طبق نظرات پیشین وی که عنوان شد مرگ درمانی برای این بیماری و در اصل پایانی برای مسئولیتی است که انسان خود آن را بر خویشتنِ خویش تحمیل کرده است:
آموزه گناه، آموزه گناهکار بودن ما، تو و من، «جمعیت» را به شکلی مطلق پراکنده میکند، سپس تمایز کیفی میان خداوند و انسان را، ژرفتر از آنکه در جایی هرگز ثابت شده باشد، ثابت میسازد. انسان از هیچ نظر تا به این اندازه با خداوند تفاوت ندارد که از نظر گناهکار بودن؛ چنانکه هر انسانی گناهکار است، و گناهکاریاش «در برابر خداوند» است. در واقع از این راه است که تضادها، به مفهومی دوگانه در کنار یکدیگر نگاه داشته میشوند: در کنار هم نگاه داشته میشوند و اجازه جدا شدن به آنها داده نمیشود. (کییر کگور، ۱۳۸۸، ۱۷۴)
لذا با استناد به آنچه گفته شد، چنین استنباط میشود که از نظر کییرکگور انسان به دلیل انجام گناه، مسئول کرده خویش است و با توجه به اینکه این احساس گناه، ابدی است و تا زمان مرگ، انسان را همراهی میکند، نوعی ناامیدی در انسان پدید میآید که این ناامیدی خود گناهی است که تنها در صورت داشتن ایمان به خدا و پذیرش مسئولیتِ خودکرده میتوان بر آن فائق آمد. با این وجود، درگیری و تضاد بین امید و ناامیدی در لحظه لحظه زندگی جریان خواهد داشت و زمانی برای انسان در زندگی وجود ندارد که در آن لحظه، تنها یکی از این دو مفهومِ امید و ناامیدی حاکم باشد و علت آن، فهم و درک مسئولیتی است که انسان خود را در برابر آن میبیند.
ترس و لرز
در این کتاب کییرکگور با محور قراردادن داستان حضرت ابراهیم و قربانی کردن فرزندش، بازهم به بحث راجع به مسئولیت باتوجه به آثار آن که در اینجا از ترس یاد شده، میپردازد. این ترس در تفکر کییرکگور ترس از گناه است، که فرد را در مقابل ایمانِ نجاتبخش او دچار پارادوکس (همان تضاد معروف کییرکگور) میکند. نقطه قوت این کتاب برای ما در این پژوهش از آن رو است که در ارتباط معناییِ مفاهیم، وضوح بیشتری مشاهده میشود.
وی اینگونه آغاز میکند:
آنگاه که به ابراهیم میاندیشم گویی نابود میشوم. هر لحظه آن پارادوکسِ عظیم را که جوهر زندگی ابراهیم است در نظر میآورم، و در هر لحظه واپس رانده میشوم و اندیشهام با همه عضلاتم را برای تجسم منظرهای از آن منقبض میکنم اما در همان لحظه فلج میشوم. من با آنچه که در جهان به مثابه کردارهای سترگ و والا ستایش میشود بیگانه نیستم. روح من به سوی آنها پر میکشد و با کمال خضوع اطمینان دارد که آن قهرمان به خاطر من نیز جنگیده است، و همانگاه که به کردار او میاندیشم به خود نهیب میزنم: اکنون نوبت توست. من میتوانم خود را قهرمان تصور کنم اما ابراهیم هرگز؛ آنگاه که به قله میرسم سقوط میکنم زیرا در آنجا چیزی که به من تقدیم میشود پارادوکس است.(کییر کگور، ۱۳۹۰، ۵۷)
علی رغم اشتیاقم نمیتوانم حرکت آخر، حرکت پارادوکسیکال ایمان را، خواه تکلیف باشد خواه چیز دیگر، انجام دهم. اینکه کسی حق داشته باشد بگوید که از عهده انجام این حرکت برمیآید به خود او مربوط است؛ کسب توافقی دوستانه در این موضوع مطلبی است بین او و وجود نامتناهی که موضوع ایمان است. اما آنچه که از عهده هر انسانی برمیآید حرکت ترک نامتناهی است، و من به سهم خود هیچ تردیدی در بزدل خواندن کسی که خود را ناتوان از انجام آن تصور میکند به خود راه نمیدهم. (کییر کگور، ۱۳۹۰، ۷۸)
وی در این رساله با بررسی امر اخلاقی به پذیرش مسئولیت که زمینهساز رسیدن انسان به کمال بوده و خود حرکتی است پارادوکسیکال و همراه با ترس و مستمر، مینویسد:
امر اخلاقی به نفسه کلی است و به مثابه کلی “به هر کس” اطلاقپذیر است، و این از دیدگاهی دیگر بدان معنا است که “در هر زمان” اطلاقپذیر است. امر اخلاقی ذاتاً درونماندگار است و غایتی بیرون از خود ندارد، بلکه خود غایت هرچیز بیرون از خویش است، و اگر آن را در خود ادغام کند دیگر پیشتر نمیرود. فرد به مثابه موجودی بیواسطه، حساس و دارای نفس، غایتش را در کلی دارد؛ رسالت اخلاقی فرد بیان دائمی خویش در کلی و الغاء فردیت خود برای تبدیل به کلی است. همین که فرد فردیتش را در مقابل کلی مطالبه کند معصیت کرده است، و فقط با قبول گناه میتواند از نو با کلی آشتی کند. هر بار که فرد، پس از ورود به کلی، میلی به مطالبه فردیتش احساس کند به وسوسه گرفتار میشود که خلاصی از آن جز با پشیمانی و تسلیم خود به مثابه فرد به کلی ممکن نیست. (کییر کگور، ۱۳۹۰، ۸۱)
وی به منظور آوردن دلیلی بر این مدعا و در تکمیل سخنش به ابراهیم اشاره میکند:
ابراهیم نماینده ایمان است، و ایمان بیان راستینش را در او مییابد که زندگیش نه فقط پارادوکسیکالترین زندگیِ قابل تصور است، بلکه چنان پارادوکسیکال است که اصلاً قابل تصور نیست. ابراهیم به لطف محال عمل میکند، زیرا اینکه او به مثابه فرد برتر از کلی است دقیقاً همان محال است. این پارادوکس پذیرای وساطت نیست؛ زیرا همین که ابراهیم برای وساطت بکوشد باید بپذیرد که به وسوسه دچار شده است، و در این حال هرگز اسحاق را قربانی نخواهد کرد، یا اگر قربانی کرده باشد باید تائبانه به سوی کلی بازگردد. (کییر کگور، ۱۳۹۰، ۸۳) او با عملش از کل حوزه اخلاق فراتر رفت؛ او در فراسوی این حوزه غایتی داشت که در مقابل آن این حوزه را معلق کرد. زیرا مایلم بدانم چگونه میتوان عمل او را در رابطه با کلی قرار داد و چگونه میتوان میان عمل او و کلی رابطهای جز فرا رفتن از آن کشف کرد. عمل ابراهیم به خاطر نجات یک خلق، یا دفاع از آرمان کشور، یا فرو نشاندن خشم خدایان نبود. اگر سخن از خشم خدا بود این خشم علیالقاعده باید تنها متوجه ابراهیم میشد، زیرا کلِ عملش هیچ رابطهای با کلی ندارد و اقدامی کاملاً شخصی است. (کییر کگور، ۱۳۹۰، ۸۶)
و سپس به تعریف مسئولیتی میرسد که ابراهیم به آن عمل میکند:
پس چرا ابراهیم چنین میکند؟ به خاطر خدا، و به خاطر خودش و این دو مطلقاً یکسانند. به خاطر خدا، زیرا خداوند این آزمون را همچون دلیل ایمانش از او خواسته است، و به خاطر خودش، زیرا میخواهد دلیل اقامه کند. وحدت این دو جنبه به درستی در اصطلاحی بیان میشود که همیشه برای توصیف این وضعیت بهکار رفته است: این یک آزمون، یک وسوسه است. اما وسوسه به چه معناست؟ معمولاً به چیزی گفته میشود که انسان را از ادای تکلیف بازمیدارد؛ اما در اینجا وسوسه همانا اخلاق است که ابراهیم را از عمل به خواست خدا بازمیدارد. پس در اینجا تکلیف چیست؟ تکلیف دقیقاً بیان خواست خداست. (کییر کگور، ۱۳۹۰، ۸۷)
اما این مسئولیت یا تکلیف که امری است بیشتر درونی، چگونه و به چه شکلی بروز میکند؟ در واقع محصولی که بتوان این مفهوم را با آن تعریف و یا توصیف کرد چیست؟
ابراهیم از وساطت امتناع میکند، به تعبیر دیگر او نمیتواند سخن بگوید. همین که سخن بگویم کلی را بیان کردهام و اگر خاموش بمانم کسی مرا درک نمیکند. پس همین که ابراهیم بخواهد خود را در کلی بیان کند باید بگوید که وضعیت او وضعیت وسوسه مذهبی است زیرا بیان عالیتری برای آن کلی، که برتر از کلیای باشد که از آن فراتر میرود، ندارد. از این رو گرچه ابراهیم ستایشم را برمیانگیزد اما در همان حال مرا میترساند. آن کس که خود را نفی و به خاطر تکلیف قربانی میکند، متناهی را وامیگذارد تا نامتناهی را به چنگ آورد و چنین کسی به قدر کافی ایمن است. قهرمان تراژدی، یقینی را وامیگذارد تا یقینیتر را به چنگ آورد و چشمِ نظارهگران با اعتماد به او دوخته است. اما آن کس که کلی را وامینهد تا چیز عالیتری را به چنگ آورد که کلی نیست، چه میکند؟ آیا ممکن است این کار چیزی جز یک وسوسه باشد؟ و اگر ممکن است، ولی فرد خطا کند چه راه نجاتی برایش ممکن است؟ او همه رنج قهرمان تراژدی را تحمل میکند، شادی زمینیاش را نابود میکند، از همه چیز میگذرد و شاید در همان لحظه خود را از شادی والایی، که چنان برایش گرانبهاست که میخواست آن را به هر بهایی به چنگ آورد، محروم میکند. هر کس او را نظاره کند نه میتواند او را بفهمد و نه با اعتماد به او نگاه کند. شاید هدفِ مردِ ایمان، شدنی نیست، زیرا غیرقابل تصور است. یا اگر شدنی باشد اما فرد خواستِ خدا را بد فهمیده باشد چه راه نجاتی برایش باقی میماند. (کییر کگور، ۱۳۹۰، ۸۸)
کییرکگور این ترس و پریشانی را نه تنها بَد و مخرّب نمیداند، بلکه آن را به عنوان وسیلهای برای نجات انسان مؤثر میداند:
من از هر انسانی میخواهم که هر اندیشه غیرانسانی که او را از ورود به کاخهایی که در آنها نه فقط خاطره برگزیدگان بلکه خود برگزیدگان سکونت دارند، میترساند، از خود دور کند. او نباید گستاخانه به جلو شتافته و خویشاوندی خود را به آنها تحمیل کند، باید هر بار که در مقابل آنها تعظیم میکند مسرور باشد، اما باید صریح و با اعتماد باشد. او نجات را در همین اضطراب و پریشانی که مردان بزرگ با آن آزموده شدند پیدا خواهد کرد. (کییر کگور، ۱۳۹۰، ۹۲)
لذا با اشاره به داستان حضرت مریم توضیح میدهد:
از کدام زن همچون مریم هتک حرمت شدهاست، و آیا اینجا هم راست نیست که خدا کسی را که رحمت میکند با همان نفخه لعنت میکند؟ تعبیر روحانی مریم باید بدین گونه باشد، و او به هیچ وجه آن بانوی لطیفی نیست که بر مُخَدّه نشسته و با کودک ـ خدایی بازی میکند. با این حال هنگامی که میگوید «اینک کنیز خداوندم» بزرگ است، و به گمان من توضیح این مطلب نباید دشوار باشد که چرا مادر خدا شدهاست. او به ستایش دنیایی نیازی ندارد، همانگونه که ابراهیم از اشک بینیاز است، زیرا نه مریم قهرمان بود نه ابراهیم، بلکه هر دو از آن بزرگتر شدند، نه با فرار از پریشانی، عذاب و پارادوکس بلکه به برکت آن. (کییر کگور، ۱۳۹۰، ۹۳)
در اینجا کییرکگور با اشاره به پارادوکسیکال بودن ایمان، به تشریحِ تعامل و تقابل بین مسئولیت و ترسی که خود حاصل همین مسئولیت است اینگونه میپردازد:
پس پارادوکس ایمان این است که فرد برتر از کلی است، به گونهای که رابطهاش را با کلی به وسیله رابطهاش با مطلق، و نه رابطهاش را با مطلق توسط رابطهاش با کلی، تعیین میکند. پارادوکس را همچنین با این سخن میتوان بیان کرد که وظیفهای مطلق در مقابل خدا وجود دارد؛ زیرا در این رابطه تکلیف، فرد به مثابه فرد به طور مطلق با مطلق رابطه پیدا میکند. اگر در این شرایط بگوییم عشق به خدا تکلیف است معنایی متفاوت از قبل را بیان کردهایم؛ زیرا اگر این تکلیف مطلق باشد اخلاق به نسبتی تنزل یافته است. با این حال نتیجه نمیشود که اخلاق باید ملغی شود بلکه باید بیانی کاملاً متفاوت، یعنی بیان پارادوکس را پیدا کند، به گونهای که مثلاً عشق به خدا شهسوار ایمان را وادار کند به عشق خود به همسایه بیانی مخالف با بیانی که از دیدگاه اخلاق تکلیف است ببخشد. اگر اینگونه نباشد ایمان جایی در زندگی ندارد و تنها وسوسهای است؛ آنگاه ابراهیم خاسر است، زیرا به آن تسلیم شده است. (کییر کگور، ۱۳۹۰، ۹۷) این پارادوکس واسطهپذیر نیست؛ زیرا دقیقاً بر این واقعیت استوار است که فرد فقط فرد است. همین که بخواهد تکلیف مطلق خود را در کلی بیان کند و از آن در این اطمینان یابد، میداند که به وسوسه گرفتار شده است، و حتی اگر در مقابل وسوسه مقاومت کند به انجام آن تکلیفِ به اصطلاح مطلق موفق نمیشود؛ و اگر مقاومت نکند، حتی اگر عملش از حیث واقع همان تکلیف مطلقش باشد، باز هم گناه کرده است. پس چاره ابراهیم چیست؟ (کییر کگور، ۱۳۹۰، ۹۸) وظیفه مطلق میتواند به انجام عملی منجر شود که اخلاق آن را منع کرده است، اما به هیچ وجه نمیتواند شهسوار ایمان را از دوست داشتن بازدارد. این آن چیزی است که ابراهیم نشان میدهد. (کییر کگور، ۱۳۹۰، ۱۰۱)
لذا در مورد یک قهرمان تراژدی بعنوان یک فرد عادی مینویسد:
پسری پدرش را به قتل میرساند اما فقط بعداً میفهمد پدرش را کشته است. خواهری میخواهد برادرش را قربانی کند اما در لحظه تعیین کننده او را میشناسد. او با چشم خود میبیند، در خود کنکاش میکند و سرنوشت را در آگاهی دراماتیکش منحل میکند. در این شرایط، اخفا و افشا به عمل آزادانه قهرمان تبدیل میشوند و او مسئولیت آنها را بر عهده میگیرد. (کییر کگور، ۱۳۹۰، ۱۱۲) اخلاق با فضایل شوخی نمیکند و مسئولیت سنگینی بر شانههای ضعیف قهرمان قرار میدهد، و نیت او را در بازی با مشیت به یاری اعمالش گستاخانه میداند، اما خواست او را به انجام آن با رنج کشیدنش نیز محکوم میکند. اخلاق از انسان میخواهد واقعیت را باور کند و جرأت مبارزه با همه مصایب آن، به ویژه با رنجهای شبحواری را که به مسئولیت خود پذیرفته است داشته باشد. (کییر کگور، ۱۳۹۰، ۱۱۵)
در پایان نیز کییرکگور باز هم با اشاره به ابراهیم و فهم عملکردش، به ترسی که نشانگر حضور مسئولیت است اینگونه اشاره میکند:
میتوان ابراهیم را فهمید، اما او را فقط به همانگونه میتوان فهمید که پارادوکس را میتوان فهمید. من به سهم خود میتوانم بگونهای ابراهیم را بفهمم اما در عین حال میدانم که جرأت سخن گفتن و نیز جرأت عمل کردن همچون ابراهیم را ندارم. (کییر کگور، ۱۳۹۰، ۱۵۴)
مفهوم دلهره
افکار وجودی در فلسفه کییرکگور در باب دلشوره مطرح میشوند. مبسوطترین بحث او را در کتابی مییابیم که در زبان انگلیسی The Concept of Dread / مفهوم دلهره نام دارد. این کتاب کتابی دشوار است و مفهومی که مطرح میکند به هیچ وجه واضح نیست. اما شاید از این امر گریزی نباشد، زیرا دلشوره خصلتی ظریف و طفرهآمیز دارد که تفکر به ندرت میتواند آن را درک کند.
مفهوم دلشوره در چارچوب بحثی از منشأ گناه به میان میآید. چه چیزی گناه را ممکن میسازد؟ این بحث برحسب روایت سِفر تکوین در خصوص هبوط انسان است، اما کییرکگور این قصه را به صورت قصهای میفهمد که واقعه یا تحولی در حیات هر انسانی را وصف میکند و آن: گذر از معصومیت به گناه است. آنچه این واقعه را ممکن میسازد شرط مقدّم دلشوره است. (مککواری، ۱۳۷۷، ۱۶۶)
در این کتاب نیز همان مباحث پیشین مطرح میشود. مسئولیتی حاصل از گناه و معصومیتِ پایمال شده که در این کتاب این مسئولیت، با اضطراب، دلشوره یا دلهرهای دائمی و همیشگی به تصویر کشیده میشود.
کییرکگور دلهره را «نفرت مهر آمیز و مهرِ نفرت آمیز» تعریف میکند. و پسرکی را مثال میآورد که دلش برای ماجراجویی غنج میزند و «تشنه چیزهای شگفت و رازناک است.» کودک، هم به سوی چیز ناشناخته کشیده میشود و هم، همچون تهدیدی برای امنیت خویش، از آن میگریزد. کشش و وازَنِش، مهر و نفرت، درهم تنیدهاند. این کودک در حالت دلهره است، و این حالت با ترس فرق دارد. زیرا ترس با چیزی کاملاً معیّن سر و کار دارد، خواه واقعی یا خیالی، مانند مار در رختخواب یا زنبوری که بخواهد آدمی را نیش بزند، حال آنکه سر و کار دلهره با چیزی است هنوز ناشناخته و نامعین. و آنچه کودک را هم به خود میخواند و هم از خود میراند همانا چیز ناشناخته و رازناک است. (کاپلستون، ۱۳۸۸، ۳۳۹)
کییرکگور در ادامه با بکار بردن این ایده در مورد گناه، آدم را مثال زده و منشأ مسئولیتی را که در تمام نوشته های خود از آن تبعیت میکند را با تبیین مفهوم دلهره عنوان میکند:
کییرکگور این ایده را درمورد گناه به کار میبرد. به گفته وی، روح در حالت بیگناهی در حالت خوابناکی است و از خود جدا نشده است و هنوز گناه را نمیشناسد. اما کشش گُنگی در آن هست، اما نه به گناه همچون چیزی معین، بلکه برای بکار بردن آزادی و بدینسان برای امکان گناه. «دلهره همان امکان آزادی است.» هنگامی که به آدم در حالت بیگناهی گفتند که اگر درد مرگ نیز به جان او افتد از میوه درخت دانش نیک و بد نخورد، او نه میدانست که بد چیست و نه مرگ چیست. زیرا تنها با سرپیچی از این بازداشت بود که این دانش به دست میآمد. اما همین بازداشت در آدم «امکان آزادی… امکان هشدار دهنده توانستن» را بیدار کرد.(کاپلستون، ۱۳۸۸، ۳۳۹)
جان مککواری از زبان کییرکگور مینویسد:
در معصومیت، رؤیایی از قبل، چیزی مانند تزلزل و ناراحتی و پیش احساس وجود دارد که آرامش بهشتی را بر هم میزند. «این راز عمیق معصومیت است که در عین حال دلشوره است». مثالی که کییرکگور برای شرح این نکته از آن استفاده میکند بیداری جنسیت و بیداری لذت حسّی در فرد است. تشویش و تحذیری وجود دارد که بالاخره به عمل التذاذ حسی و لذا به از دست دادن معصومیت و تغییر کیفیت وجود میانجامد. این بر عمل است. دلشوره «سرگیجه» یا «سرگشتگیِ» اختیار وصف میشود. زیرا اختیار و آزادی به معنای امکان و ایستادن در لبه امکان و دقیقاً مانند ایستادن در لبه پرتگاه است. با بهره گرفتن از استعارهای متفاوت (این استعاره از آنِ من است نه از آنِ کییرکگور، اما گمان میکنم که این استعاره نیز این نکته را میرساند) شاید بتوانیم بگوییم که اختیار در ذات خود آبستن امکان است و جنبش امکان در رحِم اختیار و آزادی است که به صورت دلشوره نخستین تجربه میشود. کییرکگور دلشوره را با تکوین خاص انسان به صورت نفس و بدن و تمکّن آنها در روح قرین میکند. انسان به صورتی که تکوین یافته تابع تنش است و این تنش دلشوره است. وظیفه انسان انجام دادن تألیف نفس و بدن است و این وظیفه از ابتدا در زیر بار دلشوره است. دلشوره پدیداری خاص انسان است. حیوان دلشوره نمیداند که چیست، زیرا حیات او صرفاً وابسته به حس است و فرشته نیز دلشوره نمیداند که چیست، زیرا حیات او عقل محض است. اما انسان، مرکّب از حس و عقل، نفس و بدن، در زیر سایههای دلشوره زندگی میکند. (مککواری، ۱۳۷۷، ۱۶۶)
لذا در تفکر کییرکگور، دلشوره نتیجه گناه نیز هست. در واقع این دلشوره، مسئولیت همان گناه است.
هایدگر و مسئولیت
مارتین هایدگر در سال ۱۸۸۹ به دنیا آمد و ۸۷ سال بعد، درگذشت. وی از خود کتابها، رسالهها و گفتارهای فراوانی به یادگار گذاشت. مهمترین متنی که در حکم جمعبندی آراء فلسفی هایدگر در نخستین دوره کار فکری او به شمار میرود، هستی و زمان است. هایدگر با اینکه در مسیر فکریاش مراحل گوناگونی را تجربه کرد اما همواره «مسأله هستی» را مرکز بحث خود قرار داد. این شیوه از تفکر که هایدگر از آن بهره میجسته، موجب آن شده است که دیدگاه وی، با وجود تفاوتهایی که الفاظِ ثقیل و گنگ مخصوص هایدگری ایجاد کرده است، شباهتهای زیادی با نظریههای کییرکگور داشته باشد. البته با کلیگوییهایی که آن هم مخصوص این فیلسوف آلمانی تبار است.
محور اصلی اندیشه های هایدگر، هستی دار بودن و به تَبَع آن، زمانبودگی را تشکیل میدهد، و تمام مفاهیم مبتلابه انسان را در حقیقتِ هستیِ انسان و زمان وی جستجو میکند. در این خصوص و نیز در مفهوم مورد مطالعه ما در این قسمت از پژوهش(مفهوم مسئولیت)، دکتر استفن مولهال در اثر خود «هایدگر و “هستی و زمان”» به نقل از وی مینویسد:
قطعاً درک مسئولیتهای یک فرد اگزیستانسیال به معنای آشکار کردن ویژگیهای حقیقی تصمیمگیری است، مفهومی است که آن شخص تصمیم را به عنوان حالتی برای یک انتخاب اگزیستانسیالی اتخاذ میکند. و این دلیل محتوایی کردن مفهوم مسئولیت پذیری میباشد. (mulhall, 2005, 169)
هایدگر هم مانند دیگر فلاسفه مکتب اگزیستانسیالیسم، لفظ اگزیستانسیالیست را برای خود نپذیرفت. وی با اینکه مسیحی نبود ولی با صراحت از سارتر نیز تبرّی میجست، چون نمیخواست ملحد نیز خوانده شود. اما باتوجه به تفکرات مندرج در آثار برجای مانده از وی، میتوان او را نیز یک فیلسوف اگزیستانسیالیست به حساب آورد. فیالحال ما نیز باتوجه به آنچه گفته شد به بررسی اجمالیِ مفاهیم مورد توجه هایدگر که ردپایی از شناسایی مفهوم مسئولیت را آشکار میکنند میپردازیم.
مرگ آگاهی
به مرگ در آلمانی میگویند der Tod، مردن هم میشود sterben هایدگر هردو را به معنایی بارها مهمتر از مرگ زیستشناسانه به کار برد. (احمدی، ۱۳۸۸، ۴۸۹) مرگ به نابود شدن امکانها، تیمار، توجه و دلواپسی معنا میدهد. بدون مرگ تجربهای از نیستی قابل تصور نخواهد بود. زمان به این دلیل با هستی یکی است که با مرگ هر دازاین، برای آن دازاین، زمانبودگی تمام خواهد شد. (احمدی، ۱۳۸۸، ۴۸۹)
هایدگر با اشاره به این که مرگ وجود دارد و به هر تقدیر برای هر انسانی رخ میدهد، این مرگ آگاهی را نه تنها موجب گرایش به پوچی نمیداند، بلکه آن را عاملی برای هدفمند ساختن زندگی و بیهوده نبودن آن تلقی میکند. این تفکر که مرگ پایانی بر تمامی آن چیزی است که برای انسان، هستی نامیده میشود، موجب میشود تا پذیرش مسئولیت توسط انسان در زمان بودگی اهمیت بیشتری پیدا کند. فلذا از نظر هایدگر، این آگاهی از آن روی که در هر لحظه تداعی کننده پایان زمان بودگی است، موجب ناامیدی، ترس و اضطراب میشود. در نتیجه مسئولیتهای انسان که در صدر آنها مسئولیت وجود خود فرد قرار دارد در دلهره، ترس و ناامیدی معنا میشود.
لذا برایان مگی در کتاب خود “مردان اندیشه”، مرگ آگاهی را از نظر هایدگر چنین توصیف میکند:
وقتی وجود انسان اصل اساسی تفکر اگزیستانسیالیستی است؛ مرگ روی دیگر سکه ی هستی و وجود رخ می نمایاند. «من هر لحظه امکان دارد دیگر نباشم.» این امکان به تعبیر «هایدگر» همهی امکان های دیگر مرا لغو و باطل می کند و به این معنا حد نهایی و منتها درجه ی تمام امکانات است. مرگ آگاهی ، یکی از اصول مهم این فلسفه است که مخصوصا در ادبیات و هنر تأثیر گذاشته است. (مگی، ۱۳۷۴، ۱۲۸)
از دیدگاه مارتین هایدگر ما انسانها به این جهان «پرتاب شدهایم» یعنی بیآنکه خودمان اراده کنیم به این جهان پا گذاشتهایم. ملازم این پرتابشدگی و در نتیجه، پیشبینینشدگی و اتفاق و تصادف، مرگ و تناهی محتوم قرار دارد که از آن نمی توانیم بگریزیم و تصور این واقعیت که با مرگ، انسان تمام می شود، ترسناک و اضطرابزا است. (مگی، ۱۳۷۴، ۱۳۰)
ترس

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:23:00 ب.ظ ]




به منظور تحقق موارد یاد شده ، هر کدام از عناصر آمیخته ترفیع علاوه بر انطباق با یکدیگر، باید با نیازهای متنوع بازارهای هدف منتخب بنگاه نیز از هماهنگی کافی برخوردار باشند . به بیان ساده بنگاه ها دریافته اند که ابزارهای ارتباطات هنگامی بیشترین اثربخشی را دارند که با سایر مولفه های برنامه بازاریابی بنگاه هماهنگ و همسو شده باشند . بدین ترتیب از نظر انجمن تبلیغاتی آمریکا[۵۲] ارتباطات یکپارچه بازاریابی یک مفهوم برنامه ریزی ارتباطات بازاریابی است که در قالب یک برنامه جامع ارتباطی ، نقش های استراتژیک انواع ابزارهای ارتباطی همانند تبلیغات ، روابط عمومی ، فروش حضوری و ارتقاء فروش را مورد ارزیابی قرار داده و این ابزارها را به منظور بیشینه سازی اثر ارتباطات بازاریابی ، با هم ترکیب می کند (keller,2001:239;Abraham lodish,1993:185). به تعبیری دیگر ارتباطات یکپارچه بازاریابی عبارت است از ، روشی برای هماهنگی دقیق تمامی فعالیت های ترفیعی به منظور ایجاد یک پیام یکپارچه متمرکز شده بر مشتریان با هدف ایجاد سازگاری ، استحکام و. بهینه سازی ارتباطات با عوامل زنجیره ارزش بنگاه(mccaarthy,2001;moriarty,2001;rosseitcr percy,1996) .
با مروری بر پیشینه تحقیق ملاحظه می شود طراحی مدل های ارتباطات یکپارچه بازاریابی به شیوه مرسوم معمولا در نتیجه توجه بیشتر به عنصر تبلیغات صورت گرفته ؛ به گونه ای که در نتیجه این جهت گیری به مرور علاوه بر توسعه محدود سایر عناصر ارتباطی ، انسجام و همگنی ترکیب این عناصر نیز از نظرها دور مانده است(duncan,2002;keller,2001;moriaty,2001;logman and pauwels,1998) .
بر مدل های ارتباطات یکپارچه بازاریابی دو انتقاد مهم وارد است؛ یکی اینکه مدل های ارتباطات یکپارچه بازاریابی به درستی به اهمیت هماهنگی میان عناصر آمیخته بازاریابی و آمیخته ترفیع اشاره دارند، لیکن معیاری سازگار با شرایط بنگاه و صنعت جهت تعیین منطقی و پویای آمیخته ترفیع و سهم ارزش هر یک از عناصر سازنده به دست نمی دهند؛ دیگر این که از جمله اصول زیربنایی ارتباطات یکپارچه بازاریابی یکپارچگی توصیفی و ذهنی عوامل آمیخته بازاریابی با عوامل آمیخته ترفیع است نه این که به صورت تحلیلی و مبتنی بر داده های عدد(zeithaml,et.al,1998) .
بر رویکردهای مدل سازی مدل های ارتباطات یکپارچه بازاریابی نیز انتقادهایی وارد است . به عنوان مثال کلارک[۵۳] (۱۹۷۶) صرفا با بهره گیری از داده های سری زمانی و در قالب مدل های اقتصادسنجی ، سه شاخص اساسی برای طراحی آمیخته تبلیغات پیشنهاد داد . گاندهیناسان و شاسکار[۵۴] (۲۰۰۴) با رهیافتی آماری و تاریخی مطالعه ای بر روی رویکردهای مختلف به بودجه بندی تبلیغات انجام دادند (lyrich hooky,1989). هانس و دیگران[۵۵] (۱۹۹۹) بر اساس مدل های اقتصادسنجی و در فرم رگرسیون مرکب مدلی را برای بررسی تاثیرات ابزارهای ارتقاء فروش پیشنهاد نمودند . در مدل پیشنهادی آن ها نظرات مدیران واحد مالی ، بازاریابی و تولید در این فرایند مورد توجه قرار گرفته بودند . در واقع طبق این مدل نشان داده شد که چگونه و به چه ترتیب می توان از نظرات چندین خبره در مورد افزایش فروش با بهره گرفتن از ابزار قیمت در کوتاه مدت بهره جست ؛ لیکن تحقیق موثری در حوزه سایر عناصر آمیخته انجام نداده اند . گلازر و ویس[۵۶] (۱۹۹۳) نیز بر مبنای مدل های تحلیل حساسیت پژوهش عملیاتی به مدل سازی اقدامات مربوط به فروش شخصی در صنایع رقابتی پرداختند .
در نگاهی اجمالی سه نقیصه در مطالعات یاد شده ملاحظه می شود . یکی از این که میزان دقت ، انطاف پذیری و قابلیت تعمیم این مدل ها محدود است . دیگر این که فقط یک متغیر محور طراحی مدل ها قرار گرفته است و سوم این که طراحی مدل نسبت به یک محصول یا نام تجاری مشخص صورت نگرفته و اطلاعات مدل پیشنهادی به صورت کلی (سرجمع) برای کل بنگاه است ؛ به ویژه در دو عامل توزیع و پیشبرد.
از جمله تحقیقات اندک ولی جامع (توجه به همه ارکان آمیخته) در این حوزه می توان به تلاش های “لوپز و دیگران”[۵۷] (۲۰۰۲) اشاره کرد که با بهره گیری از متغیرهای زبانی و به کمک الگوریتم ژنتیک ، به حل مساله مدل ازی ارتباطات یکپارچه بازاریابی پرداختند . به همین ترتیب ، وینا[۵۸] (۲۰۰۴) مدلی پویا و راهبردی به منظور مدل سازی متغیرهای تصادفی در مدل ارتباطات یکپارچه بازاریابی طراحی نمودند . “مبلا و دیگران” (۱۹۹۷) مدلی برای شبیه سازی برخی فعالیت های جستجوی اطلاعات توسط مصرف کننده بر مبنای الگوریتم های ژنتیک و “روش مونت کارلو” به منظور ارتقای فرایند جستجو ، ارزیابی بدیل های اطلاعاتی و تاثیر نام و نشان تجاری بنگاه برای حمایت از تصمیم مصرف کننده ، ارائه دادند . موریاتی[۵۹] (۲۰۰۱) به بررسی رابطه ی میان ارتباطات یمپارچه ی بازاریابی و روابط عمومی در توسعه ی فعالیت های ترفیعی بنگاه پرداخت . “دانکن” (۲۰۰۲) نیز رابطه ی اقدامات ترفیعی و تبلیغات در فرایند ارتباطات یکپارچه بازاریابی و تاثیر آن در ایجاد و توسعه نام تجاری بنگاه را بررسی کرد .
در سه مورد اخیر مبنای فعالیت ، مدل سازی ریاضی است و اطلاعات آمیخته به تفکیک محصولات و نام تجاری موجود نیست ، به علاوه این که زیربنای مدل سازی یاد شده اطلاعات قطعی ، ایستا ، خطی و دقیق است . بالاخره این که در مطالعات گذشته، به عوامل مهمی هم چون منحنی عمر ، شرایط رقابت ، اهداف بلند مدت و نظیر این ها توجه نشده است . همچنین ، امکان تاثیر یک عنصر بر سایر عناصر مدل نیز از نظر دور مانده است . لذا ضروری است برای تدوین راهبردهای متناسب، از فن

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

ون و روش شناسی غیر مرسوم، مناسب و معتبر بهره گرفت تا بتوان موارد ابهام و عدم اطمینان ذاتی متغیرها را به خوبی درک کرد و آن گاه، مطابق با نظام پردازش انسانی، رفتاری مناسب با ماهیت پویای چنین مسائلی اتخاذ کرد(wollin perry, 2004;pheng ming,1997) .
17-4-2- آمیخته ترفیع و اهمیت مدل ارتباطات یکپارچه بازاریابی
ترفیع، مجموعه اقداماتی است که سازمان در راستای برقراری ارتباط با بخش های مورد نظر خود در بازار هدف و تحت تاثیر قرار دادن آن ها به منظور جایگاه یابی هرچه بهت محصولات و خدمات انجام می دهد و از این طریق نقش بسیار مهمی در پیشبرد سیاست ها و راهبردهای بازاریابی شرکت، نظیر ارتباط با مشتریان، معرفی محصولات جدید، اصلاح و تغییر ذهنیت مشتریان و مخاطبان نسبت به شرکت و نام تجاری آن، ایفا می کند . به عبارت دیگر، ترفیع عبارت است از برقراری ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم با افراد ، گروه ها یا سازمان ها به منظور اطلاع رسانی و ترغیب آن ها به خرید محصولات و خدمات بنگاه .
یکی از مهم ترین اهداف اقدامات ارتباطی با توجه به مراحل گوناگون عمر بنگاه و محصول ، انتقال اطلاعات به بازار هدف به منظور تسهیل جایگاه یابی محصولات و خدمات در بخش مورد نظر بازار، و نیز دریافت عکس العمل مطلوب از مشتریان است . از آن جا که رفتار مشتریان و مصرف کنندگان آشکارا متاثیر از اقدامات ترفیعی است لذا انتخاب مدل ارتباطی مناسب ، سازگار و اثرگذار برای هدایت مصرف کنندگان و مشتریان در راستای تحقق اهداف کوتاه مدت و بلند مدت بازاریابی، موضوعی پیچیده و بسیار با اهمیت است(manrai et al.,2001) .
مجموعه ارتباطات بازاریابی باید به صورت ترکیبی هم افزا، متناسب با جایگاه محصول و خط محصول و حتی بنگاه ، متناسب با منحنی عمر آن باشد و بتواند با تعیین شاخص های اصلی و فرعی مورد نظر محصول در بازار هدف ، جایگاه آن ها را با حداقل خطا مشخص کند و پیامی مناسب، اثربخش و برخوردار از هماهنگی ارائه دهد . ارتباطات یکپارچه، بازاریابی در حقیقت مدلی برای شناخت بهتر مخاطبان و شناساندن و معرفی بنگاه و محصولات و خدمات آن ، نام و نشان تجاری ، اهداف و برنامه های بنگاه در جهت اطلاع رسانی و ترغیب و اثرپذیری مخاطبین هدف در بازار است . در این فرایند، باید همه ی اجزا به صورت دقیق همراه با شاخص ها و اولویت آن ها تعریف شوند و در نهایت، ترکیب مناسبی از آمیخته ی ترفیع را برای ایجاد تمایز در ذهن مخاطبین به وجود آورند(lopezrodreguez,2002) .
برنامه ریزی برای ترکیب عناصر ارتباطات بازاریابی، هنگامی پیچیده تر می شود که یک ابزار ، وظیفه ی ارتقا و پیشبرد دیگری را بر عهده داشته باشد؛ برای مثال، تبلیغات غیر مشخصی معرفی ابزارهای ارتقای فروش را بر عهده داشته باشد(kotler,2003) .
18-4-2- اهداف ارتباطات یکپارچه بازاریابی
به طور کلی و در وهله ی نخست ، هدف هرگونه راهبرد ترفیع، کمک به تحقق اهداف بازاریابی بنگاه است . در عمل و به طور خاص تر، اهداف ویژه ی اقدامات ارتباطی بنگاه، به کارگیری ترکیبی از تدابیر، تمهیدات و ابزارهای برای بیشینه سازی تاثیر اقدامات بنگاه در بازار هدف در کنار کمینه سازی هزینه های ترفیعی است . برخی دیگر از اهداف ارتباطی بنگاه عبارتند از :

عکس مرتبط با اقتصاد

  1. اهداف اطلاع رسانی
  • بسط آگاهی مشتریان درباره ی محصولات و خدمات در بازار نسبت به قیمت، تنوع محصولات و خدمات ، عملکرد آن ها و مانند این ها ؛
  • جهت دهی و اصلاح شاخص های ادراکی و برداشتی مشتریان(mela et al.,1997)؛
  • ایجاد تصویری مطلوب از شرکت؛
  • اعلام حضور و هشدار به رقبا(melewar vemmervik,2004)؛
  1. اهداف ترغیب مشتریان:
  • ترغیب مشتریان نسبت به بنگاه ، نام تجاری، محصولات و خدمات آن از طریق یادآوری به ایشان(mela et al.,1997) .
  1. اهداف یادآوری و نگهداری مشتریان:
  • یادآوری نیازهای آتی مشتریان به محصول و خدمات شرکت ؛
  • حفظ و نگهداری جایگاه محصولات و خدمات بنگاه در ذهن مشتریان.

۱۹-۴-۲- ابزارهای نظام ارتباطات یکپارچه بازاریابی
ابزارهایی که به منظور ارتقای جایگاه محصولات و خدمات بنگاه در بازارهای هدف و نسبت به مشتریان متفاوت مورد استفاده قرار می گیرند ، متفاوتند و هر یک از آن ها برای تحقق اهداف خاصی مناسب ترند(un known,1998).
عنصار چهارگانه ی اصلی فعالیت های ارتباطی در قالب آمیخته ی ترفیع عبارتند از :

  1. تبلیغات غیرشخصی: عبارت است از هرگونه ارائه ی غیر شخصی ایده ها، کالاها یا خدمات که توسط یک واحد تبلیغاتی انجام شود و مستلزم هزینه باشد(kotler,2003). در میان عناصر مدل ارتباطات یکپارچه بازاریابی، تبلیغات جایگاه شناخته شده تری نسبت به سایر عناصر برای جایگاه یابی محصول دارد . زیرا از طریق تبلیغات است که مشتریان از محصولات جدید آگاهی حاصل می کنند (ryans ratz,1987).

به علاوه،تبلیغات موانع میان مشتریان و بنگاه را به حداقل می رساند
(blech blech,2001;lopez,et.al.,2002) .

  1. فروشندگی شخصی (فروش حضوری): عبارت است از برقراری ارتباطات موثر با مشتریان هدف و ارائه ی اطلاعات درباره محصول ، خدمات ، ایده و نظایر این ها به صورت حضوری به خریداران بالقوه جهت فروش خدمات یا محصولات، بر خلاف سایر عناصر آمیخته، این عنصر ماهیتی دو سویه داشته و در برخی موارد اثربخشی به مراتب بالاتری دارد . (glazer weiss, 1993)
  2. ابزارهای ارتقاء فروش: عبارتست از مجموعه ای از ابزارهای محرک متنوع و متفاوت و غالبا کوتاه مدت که به منظور تحریک مصرف کنندگان یا خریداران تجاری به خرید سریع تر یا بیشتر کالاها یا خدمات مورد استفاده قرار می گیرد (gupta,1988;boddewyn leardi,1989;neslin,2002).
  3. روابط عمومی :عبارت است از تشویق غیر شخصی تقاضا برای یک محصول ، خدمت یا واحد تجاری، از طریق درج اخبار تجاری با اهمیت و مثبت در رسانه ها بدون این که شرکت ذی ربط وجه خاصی بپردازد و شامل ایجاد مناسبات مطلوب با جوامع متفاوتی است که با شرکت سروکار دارند از طریق کسب شهرت خوب، ایجاد “تصویر ذهنی کلی” مطلوب، یا برطرف کردن مسائل ، شایعات ، روایات و رخدادهای نامطلوب(moriarty,2001) .

در زمره ی ابزارهای فوق، ابزارهای خاص دیگری مانند تبلیغات رسانه ای ، هدایا و جوایز فروش، تبلیغات نمایشی در محل خرید ، تبلیغات اختصاصی، نمایشگاه های صنفی و تجاری، جوایز، تخفیفات ، کوپن ها و کارت های اعتباری تجاری، حامی گری مالی و بازاریابی مستقیم و نظیر این ها نیز وجود دارند (kotler,2003). با این حال، نوع ابزارهای زیرمجموعه ی هر عنصر مدل ارتباطات یکپارچه بازاریابی تامین کننده ی اهداف متعدد بنگاه در حوزه ی بازاریابی است . راهکار شایسته ، انتخاب مجموع های همگن از فعالیت ها و ابزارهای ارتباطی به منظور تحقق هرچه بیشتر اهداف ترفیعی بنگاه محسوب می شود .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:22:00 ب.ظ ]