کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          


کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب



آخرین مطالب
 



هیلگارد[۱] (۱۹۸۷؛ به نقل دسی و رایان، ۲۰۰۰)، در مقاله‌ای در مورد تاریخچه‌ی انگیزش، علی‌رغم انتشار آن در ۱۹۸۷، کم و بیش همه‌ی پژوهش‌های انجام شده بر روی انگیزش درونی، هدف‌ها و خود تنظیمی را که در دهه‌ی ۱۹۷۰ و اوایل دهه‌ی ۱۹۸۰ انجام گرفته بودند نادیده انگاشته، و این گونه نتیجه گرفت که انگیزش اساسأ به عنوان یک موضوع جداگانه در روانشناسی مرده است. اما اندکی بیش از یک دهه از بیان هیلگارد مشخص شد که مرگ قریب‌الوقوع انگیزش به عنوان یک زمینه از روانشناسی در حقیقت مرگ نبوده است. بلکه صرفأ یک میان پرده‌ی مختصر بود که در آن حوزه‌ی انگیزش از نو تولد یافت. تجدید حیات در پژوهش‌های انگیزش و نظریه‌های مرتبط با انگیزش بسیار آشکار هستند، و این حوزه‌ی جدید نیرومند بسیار هم سو با مباحثات وایت (۱۹۵۹) و دوچارمز (۱۹۶۸)، مبنی بر این که نوع جدیدی از تفکر انگیزشی لازم می‌باشد، است. تفکری که، همان طور که دیده شد، ماهیت کاملأ متفاوتی از حوزه‌ی انگیزش دهه‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ دارد، که هیلگارد به هنگام بیان خود به آنها توجه داشته است (دسی و رایان، ۲۰۰۰).

 

از این رو در ادامه نگاه مختصری به برخی از نظریه‌های جدیدتر خواهد شد و تلاش می‌شود که برخی اشتراک‌ها و تمایزهای بین آنها و SDT  بیان گردد.

 

نظریهی یادگیری اجتماعی

 

در دهه‌ی ۱۹۵۰، همان طور که نظریههای کنترل رفتار از تاریخچهی تقویتهای قبلی (اسکینر،۱۹۵۳) به انتظارات دربارهی تقویتهای آینده (راتر، ۱۹۵۴، ۱۹۶۶) تغییر توجه میدادند، رویکرد یادگیری اجتماعی شروع به پدید آمدن نمود. نظریههای یادگیری اجتماعی[۲]، که نظریهی خود کارآمدی[۳] بندورا (۱۹۹۶) در حال حاضر معروفترین آنهاست، نمونههایی از آنچه مدل علوم اجتماعی استاندارد نامیده میشوند (توبی و کوزمایدس، ۱۹۹۲)، هستند، زیرا خزانهی رفتاری آدمی و خود پندارهها را عمدتأ به صورت محصول جهان اجتماعی نگاه میکنند (دسی و رایان، ۲۰۰۰).

 

نظریهی خود کارآمدی اختصاصأ بر اندازهای که افراد احساس میکنند برای پرداختن به رفتارهایی که به پیامدهای مورد نظر میانجامد، توانایی دارند، متمرکز است (بندورا، ۱۹۹۷؛ به نقل لیننبرینک[۴] و پینتریچ، ۲۰۰۰). خود کارآمدی، عبارت از این باور فرد است که می‌تواند بر یک موقعیت مسلط شود و بازده‌های مثبت تولید کند (سانتراک[۵]، ۲۰۰۱). بندورا (۱۹۸۷؛ به نقل دسی و رایان، ۲۰۰۰) استدلال می‌کند با فرض وجود توانایی افراد برای تغییر محیط، حضور مشوق‌ها، و ایجاد خود وا دارنده‌های شناختی[۶]، افراد می‌توانند خود را برانگیزند و دارای عاملیت[۷] باشند. همین طور، بندورا فرض می‌کند که احساس کفایت برای به دست آوردن بازده‌های مورد نظر، مکانیزم اصلی عاملیت انسانی[۸] است.

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 

نظریه‌ی خود کارآمدی از نظریه‌های مشوق[۹]  پدید آمد ـ یعنی، نظریه‌هایی که بر تلاش افراد برای به دست آوردن تقویت‌های مورد نظر متمرکز هستند. با این حال، نظریه‌ی خود کارآمدی بارها و بارها به عنوان یک نظریه‌ی ارگانیسم فعال[۱۰] و نظریه‌ی عاملیت انسانی توصیف شده است که این تضاد نسبت به بنیان‌های فرانظریه‌ای آن سردرگمی ایجاد می‌کند. نظریه‌ی خود کارآمدی تنها یک طبقه از رفتارهای برانگیخته را شامل می‌شود، و تعیین کننده‌های این رفتارها پیامدهای مورد نظر و احساس توانایی برای به دست آوردن آنها هستند. تمامی فعالیت‌های برانگیخته از آنجایی که شامل عمل کردن افراد به هنگام احساس توانایی در به دست آوردن پیامدهای مورد نظر هستند، دارای عاملیت در نظر گرفته می‌شوند. با این که نظریه‌ی خود کارآمدی میان رفتارهای خود پیرو و کنترل شده تمایزی قائل نمی‌شود، اما، حداقل به طور ضمنی، مدعی است که افراد درگیر با وابستگی‌های پاداش یا دیگر رویدادهای کنترل کننده مادامی که احساس می‌کنند می‌توانند فعالیت‌هایی را که برای انجام آنها احساس اجبار یا مجذوبیت می‌کنند انجام دهند، دارای عاملیت هستند. در این جا تناقض‌هایی در فرانظریه‌ی خود کارآمدی به چشم می‌آید، زیرا این نظریه بدون تایید فعالیت درونی و تمایل ذاتی به رشد، ‌آمادگی رویاروی با مفهوم پردازی‌های پیچیده‌تر و معنادار از عاملیت را ندارد (دسی و رایان، ۲۰۰۰).

 

با توجه به خود پیروی، بندورا (۱۹۹۶؛ به نقل دسی و رایان، ۲۰۰۰) بیان می‌دارد که خود پیروی تنها زمانی دیده می‌شود که “انسان‌ها به عنوان عامل‌های کاملأ مستقل اعمال خود عمل کنند”. آشکار است که این ویژگی ارتباطی با مفهوم خود پیروی مورد نظر SDT ندارد. نظریه‌ی خود کارآمدی با عنوان کردن این ویژگی از رویارویی با موضوع مهم خود پیروی آدمی اجتناب کرده است. در مقابل، سایر نظریه‌های کنترل ادراک شده[۱۱] (مانند لیتل، هالی[۱۲]، هنریچ و مارسلند[۱۳]، ۲۰۰۰؛ به نقل دسی و رایان، ۲۰۰۰) مفهوم خود پیروی را مورد بررسی قرار داده و تایید کرده‌اند که نمی‌توان آن را به کنترل ادراک شده کاهش داد.

 

در رابطه با سه نیاز SDT، نظریه‌ی خود کارآمدی تقریبأ به طور انحصاری با نیاز به کفایت ارتباط دارد، اما به صراحت از اصل موضوع وایت (۱۹۵۹) از انگیزش ذاتی کارآمدی[۱۴] دوری می‌جوید. در نظریه‌ی خود کارآمدی گفته می‌شود که کفایت ادراک شده یا خود کارآمدی اختصاصأ به حیطه‌های اکتسابی مربوط است، و خود کارآمدی تنها در حیطه‌هایی معینی که به پیامدهای مورد نظر انجامیده است، معتبر است. اگرچه نظریه پردازان خود کارآمدی بر روی این موضوع، مبهم ظاهر شده‌اند، اما هر ارزشی که خود کارآمدی ممکن است داشته باشد ظاهرأ از طریق فرایندهایی کسب شده است که اساسأ قابل قیاس با تقویت ثانویه هستند. از این رو، دیدگاه نظریه‌ی خود کارآمدی در راس مخالفت با اندیشه‌ی SDT از نیاز به کفایت قرار می‌گیرد، که می‌گوید تجربه‌ی کفایت، جدا از هر رویداد مطلوب حاصل از پیامدهایی که ممکن است کفایت به بار بیاورد، به خودی خود منبعی از رضایت‌مندی و تاثیر گذار در بهزیستی است (دسی و رایان، ۲۰۰۰).

 

از نظر SDT (دسی و رایان، ۲۰۰۲)، معنای ضمنی مهمِ در نظر گرفتن کارآمدی به عنوان یک وسیله برای دست‌یابی به هدف، و در نتیجه نداشتن هیچ گونه توجهی به نیاز به کفایت یا دیگر نیازهای روانشناختی، این است که نظریه‌ی خود کارآمدی مبنای ارائه شده توسط مفهوم نیازها را برای تفاوت گذاشتن میان فرایندها و محتواهای هدف‌های تعقیبی از دست می‌دهد. از این رو، همان طور که پیش از این اشاره شد، در نظریه‌ی یادگیری اجتماعی هیچ تمایزی میان رفتار کارآمدی که خود پیرو یا کنترل شده باشد وجود ندارد. به همین نحو، هیچ مبنایی برای این پیش‌بینی وجود ندارد که اگر محتواهای متفاوت هدف، به طور برابر ارزش‌گذاری شده باشند و با کارآمدی دنبال شوند، پیامدهای بهزیستی متفاوت خواهند بود یا خیر.

 

نظریهی روانی

 

نظریه‌ی روانی[۱۵] (چیک‌سنت‌می‌هی، ۱۹۷۵؛ به نقل سانتراک، ۲۰۰۱)، همانند SDT، با تمرکز بر انگیزش درونی آغاز گشت. مفهوم روانی مربوط است به تجربه‌ی جذب مطلق در یک فعالیت و لذت بردن ناخودآگاه از آن. زمانی که فرد روانی را تجربه می‌کند، گفته می‌شود که فعالیت او خود جوش[۱۶] است، به این معنی که هدف از فعالیت، خود فعالیت است. اغلب از روانی به عنوان الگوی قالبی فعالیت برانگیخته‌ی درونی صحبت می‌شود. به عقیده‌ی چیک‌سنت‌می‌هی، روانی زمانی تجربه می‌شود که مهارت‌های مورد نیاز برای انجام فعالیت در تعادل با توانایی فرد باشند، به بیان دیگر وقتی افراد در چالش‌هایی درگیر می‌شوند که آنها را نه خیلی دشوار و نه خیلی ساده می‌یابند. سطوح ادراک شده‌ی چالش و مهارت می‌تواند به پیامدهای متفاوتی منجر شود (نگاه کنید به شکل ۲-۲) (بروفی[۱۷]، ۱۹۹۸؛ به نقل سانتراک، ۲۰۰۱).

 

زمانی که چالش در مقایسه با مهارت‌های شخص بسیار زیاد است و او فکر می‌کند مهارت‌های کافی برای تسلط بر آن را ندارد اضطراب را تجربه می‌کند. وقتی مهارت‌های فرد بالاست اما چالش‌انگیزی فعالیت پایین است، نتیجه احساس بی‌حوصلگی است. زمانی که هم سطح چالش‌انگیزی و هم سطح مهارت پایین است، فرد احساس بی‌تفاوتی پیدا می‌کند، و هنگامی که سطح چالش بالا است و ادراک فرد از درجه‌ی مهارت خود نیز در سطح بالایی قرار دارد، روانی اتفاق می‌افتد (سانتراک، ۲۰۰۱) (شکل ۲-۲).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  سطح ادراک فرد از مهارت خود
پایین بالا
سطح ادراک فرد از چالش پایین بی‌تفاوتی بی‌حوصلگی
بالا اضطراب روانی

 

شکل ۲-۲. پیامدهای سطوح ادراک از چالش و مهارت (از سانتراک، ۲۰۰۱)

 

 

 

از این رو، مانند دسی (۱۹۷۵)، چیک‌سنت‌می‌هی نیز پیشنهاد می‌کند که رفتار برانگیخته‌ی درونی نیازمند چالش بهینه[۱۸] است (دسی و رایان، ۲۰۰۰).

 

چالش بهینه چالشی است که سطح مهارت شخص با سطح دشواری تکلیف کاملأ مطابقت دارد
(ریو، ۲۰۰۲).

 

اصل موضوع چالش بهینه کاملأ با دیدگاه SDT مبنی بر در نظر گرفتن نیاز به کفایت به عنوان مبنایی برای انگیزش درونی همخوان است، زیرا موفقیت در تکالیف دارای چالش بهینه است که به فرد اجازه می‌دهد حس قاطعی از کفایت را تجربه کند (دسی و رایان، ۱۹۸۰).

 

حوزه‌ی مشابه دیگر میان دو نظریه، اهمیتی است که هر دوی آنها برای پدیدارشناسی[۱۹] قائل هستند. همان طور که چیک‌سنت‌می‌هی (۱۹۹۰؛ به نقل دسی و رایان، ۲۰۰۰) اشاره کرده است، اگرچه بسیاری از نظریه‌ها بر علت‌های دور انگیزش تمرکز داشته‌اند، او با تاکید بر رضایت یا لذت ذاتی همراه با عمل کارآمد، بر علت‌های نزدیک انگیزش متمرکز می‌باشد. البته این دیدگاه که کفایت داشتن در فعالیت‌های چالش‌انگیز لذت به بار می‌آورد کاملأ متفاوت از آن نظریه‌هایی است که در آنها با کفایت بودن در فعالیت‌های چالش‌انگیز تنها به این خاطر ارزشمند تلقی می‌شود که وسیله‌ای برای دست‌یابی به مشوق‌ها یا دیگر پیامدهای مورد نظر است. بر این اساس، اندیشه‌ی چیک‌سنت‌می‌هی از کافی بودن دلیل تجربه‌ی پدیدارشناختی برای عمل، کاملأ با SDT و به طور ویژه با تمرکز آن بر اهمیت کارکردی[۲۰] رویدادها به عنوان تعیین کننده‌ی انگیزش (دسی و رایان، b‌۱۹۸۵) مطابقت دارد.

 

علی‌رغم این نکته و دیگر نقاط همگرایی موجود میان دو نظریه، چندین نقطه‌ی ناهمگرایی نیز وجود دارد. شاید مهمترین آنها این باشد که نظریه‌ی روانی مفهوم رسمی‌ای از خود پیروی ندارد، بلکه تنها بر انگیزش درونی در چالش بهینه مبتنی است (که، به عنوان یک مفهوم، عمدتأ به کفایت مربوط است تا خود پیروی). در حالی که SDT، همواره تاکید داشته است که حتی در چالش‌های بهینه اگر افراد احساس خود پیروی نکنند، انگیزش درونی یا روانی وجود نخواهد داشت ـ به عبارت دیگر، مگر این که رفتارها دارای
I-PLOC باشند. اگر چه چیک‌سنت‌می‌هی بارها به اندیشه‌ی خود پیروی اشاره کرده است، اما آن را به عنوان یک عنصر رسمی در نظریه‌ی خود مطرح نساخته است (دسی و رایان، ۲۰۰۰).

 

تفاوت دیگر در ارتباط با خود مفهوم نیازها است. نظریه‌ی روانی، اندیشه‌ی نیاز به کفایت (یا به طور آشکار، نیاز به خود پیروی)، را تایید نمی‌کند در عوض به مفهوم نیازها به صورت یک توضیح دور نگاه می‌کند که مورد احتیاج نیست. با این حال در SDT، مفهوم نیازها مبنای اصلی یکدست کردن تبیین‌ها و تفسیرها است و استدلال می‌شود که مفهوم نیازها به طور موثری به ما در مشخص ساختن بافت‌هایی که دارای چالش‌های بهینه هستند ولی به روانی و سرزندگی منجر نمی‌شوند، کمک می‌کند.  نظریه‌ی روانی، اگرچه توضیحی از انگیزش درونی ارائه می‌کند، ولی در متون مربوط به اثرات بالقوه‌ کاهنده‌ی پاداش‌ها یا محیط‌های کنترل کننده بر انگیزش درونی به کار گرفته نشده است، و یک تمرکز منحصر بر چالش بهینه نمی‌تواند ابعاد مکان ادراک شده‌ی علّیت را دنبال کند (دسی و رایان، ۲۰۰۰).

 

نکته‌ی دیگر مورد تفاوت در طبقه‌ی پدیده‌ها و فرایندهایی قرار می‌گیرد که SDT آنها را تحت پوشش قرار می‌دهد اما در نظریه‌ی روانی به خوبی پیگیری نشده‌اند. برای مثال، نظریه‌ی روانی با شکل‌های کم و بیش ارادی انگیزش بیرونی مواجه نشده است. این امر به ویژه زمانی به چشم می‌آید که نظریه‌ی روانی به مسئله‌ی تغییر و تنوع فرهنگی بسط داده می‌شود، که در SDT مسئله‌ایست که در نظر گرفتن وابستگی و مفهوم درونی‌سازی را، علاوه بر مفهوم چالش و روانی، ایجاب می‌کند (اینگیلری[۲۱]، ۱۹۹۹).

 

به طور خلاصه، اگرچه همگرایی‌های نظری قابل ملاحظه‌ای بین این دو نظریه وجود دارند، اماSDT  معتقد است که در نظر گرفتن نیاز به خود پیروی، کفایت و وابستگی توضیح کامل‌تری از پدیده‌هایی مانند درونی‌سازی و اراده و مبنایی برای دنبال کردن آنها به دست می‌دهد، در حالی که در نظریه روانی تنها یک نگاه جنبی به آنها می‌شود (دسی و رایان، ۲۰۰۰).

 

[۱] .Hilgard.

 

[۲] .Social – learning theories.

 

[۳] .Self – efficacy theory.

 

[۴] .Linnenbrink.

 

[۵] .Santrock.

 

[۶] .Cognitive self – inducements.

 

[۷] .Agentic.

 

[۸] .Human agency.

 

[۹] .Incentive theories.

 

[۱۰] Active – organism theory.

 

[۱۱] .Perceived control theories.

 

[۱۲] .Hawley.

 

[۱۳] .Marsland.

 

[۱۴] .Innate effectance motivation.

 

[۱۵] .Flow theory.

 

[۱۶] .Autotelic.

 

[۱۷] .Brophy.

 

[۱۸] .Ptimal Challenge.

 

[۱۹] .Phenomenology.

 

[۲۰] .Functional significance.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[شنبه 1399-09-15] [ 07:06:00 ب.ظ ]




به منظور روشن شدن نقش واهمیت تحصیل وعوامل موثر برآن ، پژوهشگران ونویسندگان درگزارش پژوهشها ونوشته های خود به عوامل مختلفی اشاره کرده اند؛  ولی قبل از پرداختن به آنها ، برای اینکه مفهوم پیشرفت تحصیلی روشن تر شود،‌ابتدا به مفهوم افت تحصیلی که اصطلاحی درمقابل آن به شمار

 

آدرس سایت برای متن کامل پایان نامه ها

 

می رود ،‌پرداخته می شود

 

عوامل موثر برافت تحصیلی

 

عوامل فردی

 

از جمله عواملی که نقش بسیار مهم وکلیدی درپیشرفت تحصیلی دانش آموزان دارد ، عوامل فردی است. مگدال (۱۹۹۸)،‌این عوامل را چنین فهرست کرده است :

 

الف ) مفهوم خودضعیف واحساس کنترل اندک

 

دانش آموزانی که ترک تحصیل می کنند،‌و به نوعی دچار افت تحصیلی بوده اند ، مفهوم خود ضعیف تری نسبت به همسالانشان دارند که در مدرسه باقی می مانند وتحصیل را ادامه میدهند وهمچنین این گروه بر این عقیده اند که بر سرنوشتشان کنترل اندکی دارند (اکستروم و همکاران[۱] ،‌۱۹۸۶)

 

سول و همکاران[۲] (۱۹۸۱) ، این گروه از دانش آموزان ،‌یعنی گروهی که ترک تحصیل کرده وبه نوعی دچار افت تحصیلی بوده اند ، احساس کفایت و سودمندی ومسؤولیت کمتری دارند .

 

ب ) احساس بیگانگی ازمدرسه

 

احساس دانش آموزان به مدرسه ،‌خود به عنوان خانه دوم آنها نقش بسیار مهمی درموفقیت وشکست آنها دارد. دانش آموزانی که دچار افت تحصیلی شده وترک تحصیل کرده اند،‌رضایتمندی کمتر،‌تلاش کمتر، شرکت کمتر درفعالیتهای فوق برنامه ،‌نگرش مثبت تر نسبت به کاردرمقایسه با مدرسه واشتیاق کمتر به تحصیلات بعد ازدبیرستان گزارش کرده اند ، (اکستروم ،‌۱۹۸۶)

 

ماهان وجوهانسون[۳] ، (۱۹۸۶)چنین بیان می دارند که این گروه از دانش آموزان ،‌احساس قوی تعلق به مدرسه نشان نمی دهند و به مدرسه علاقمند نیستند.

 

ج) مشکلات رفتاری

 

از جمله عوامل فردی که نقش بسیار مهمی درموفقیت ویا شکست تحصیلی دانش آموزان دارد، ‌اختلالات و مشکلات رفتاری آنها است . اکستروم (۱۹۸۶)، دراین زمینه چنین بیان می دارد که ترک تحصیل کرده ها ، آنهایی هستند که درورود به کلاسهای درس تاخیر دارند،‌بیشتر غیبت دارند وکلاس راترک می کنند و آنها اغلب تنبیه واز کلاس اخراج می شوند .

 

کودکان ابتدایی که به شدت پرخاشگر هستند، احتمال کمتری دارد که از دبیرستان فارغ التحصیل شوند یا وارددانشگاه شوند و دانش آموزان ۱۸-۱۷ ساله ای که بیش فعالند ، بیشتر احتمال دارد که ضعف تحصیلی داشته، دریک مدرسه ویژه حضور یابند یا ترک تحصیل کنند (لامبرت[۴] ۱۹۸۸)

 

د) مصرف مواد مخدر

 

بدون شک اعتیاد و وابستگی به مواد از جمله عوامل مهم وموثر بر پیشرفت تحصیلی ویا شکست تحصیلی افراد است . لامبرت (۱۹۸۸)، چنین بیان میدارد که نوجوانانی که از مواد مخدر والکل استفاده
می کنند،‌کمتر احتمال دارد که دبیرستان را تمام کنند و درتحصیل موفق باشند.

 

ه )سبک یادگیری ناکارآمد

 

بدون شک آگاهی به فنون وروشهای صحیح مطالعه ویادگیری،‌نقش بسیار مهمی در یادگیری وپیشرفت تحصیلی دارد. لذا توجه به این مسأله مهم وتلاش در جهت آشنایی با شیوه های صحیح یادگیری ومطالعه بسیار مهم وکلیدی است .

 

گادواوگریگز[۵] (۱۹۸۵) ،‌درزمینه آن گروه از دانش آموزانی که در این مورد مشکل دارند چنین بیان
می دارد که ، دانش آموزانی که ترک تحصیل می کنند، آنهایی هستند که در موقعیتهای یادگیری و در زمانی که به تنهایی کار می کنند، عملکرد خوبی ندارند،‌آنها تمایل به سمت مراجع قدرت علمی داشته و بیشتر کمک معلم را ترجیح می دهند وگاه درمقابل دریافت کمک از سایر بزرگسالان مقاومت نشان
می دهند. آنها همچنین،‌یک محیط یادگیری متنوع را ترجیح می دهند که شامل سبکهای آموزش بینایی ، شنیداری ، لامسه وحرکتی باشد.

 

و)مشکلات درسی دردوران ابتدایی وراهنمایی

 

مشکلات تحصیلی دردوران ابتدایی وراهنمایی نقش بسیارمهمی درموفقیت ویا شکست تحصیلی دردوره متوسطه را دارد،‌دانش آموزانی که دردوران قبل از متوسطه به نوعی وبنا به دلایل مختلف دچار مشکلات وشکست درتحصیل می شوند وبه نوعی مارک شکست خورده،‌به وی زده می شود،‌بدون شک دردوران متوسطه ، احتمال اینکه در تحصیل با شکست مواجه شوند بسیارزیاد است چراکه عملکرد تحصیلی ضعیف دراین دوران منجر به ناامیدی وعدم تشویق درونی ،‌درنتیجه ترک تحصیل می شود(اکستروم ،‌۱۹۸۶وگادوا وگریکز ، ۱۹۸۵)

 

عوامل مربوط به خانواده

 

از جمله عوامل مهمی که پیشرفت تحصیلی دانش آموزان را تحت تاثیر قرار می دهد وبعنوان اولین و مهمترین عامل می توان از آن نام برد، جو وفضای حاکم بر برخانواده است .مگدال (۱۹۹۸)،‌این عامل را در موارد زیرخلاصه می کنند:

 

الف) وضعیت اجتماعی  اقتصادی پایین

 

برطبق یک گزارش ازکمیسیون بین المللی کودک (۱۹۹۱)،‌نوجوانان از خانواده های کم درآمد، بیشتر احتمال دارد که در مهارتهای اساسی آموزش ، مشکل پیداکنند، آنها درخطرسلامت و تغذیه ، ضعیف تر قرار دارند ،خانواده های فقیر بیشتر احتمال دارد که درمحدوده مدارس ضعیف زندگی کنند، مدارسی که ازامکانات کمتری برای ارائه خدمات به دانش آموزان برخوردارند. نوجوانان خانواده های کم درآمد احتمال بیشتری دارد که با این نوع مدارس سروکار داشته باشند، که این مسأله درصورتی که برای مدتی طولانی باشد برتحصیل وپیشرفت تحصیلی آنها تأثیر سوء می گذارد (Ncc[6]،۱۹۹۱).

 

ب) اقلیتهای قومی ونژادی

 

بدون شک حضور در محیطی که به نوعی با خصوصیات و ویژگیهای فرد مغایرت داشته باشد نقش بسیار مهمی در سلامت روحی و روانی ،‌ودرنتیجه موفقیت و یا شکست وی در زمینه های مختلف خواهد داشت .

 

مواجهه این گروه از دانش آموزان با تبعیض وپیشداوری درمدرسه وگاه تضاد ومغایرت بین ارزشهای خانوادگی وسیستم ارزشی مدرسه نقش بسیار مهمی دراین زمینه دارد .

 

ج ) خانواده تک والدی یا داشتن ناپدری ونامادری

 

حضور پدر ومادر ،‌ نقش بسیار مهمی در سلامت روحی وروانی فرزندان دارد. چرا که مهر ومحبت پدر و مادر ، تامین کننده این سلامت است .

 

ساختار خانواده ، برغیبت و مشکلات رفتاری فرزندان در مدرسه تأثیر بسیار دارد و نوجوانانی که در
خانواده های تک والدی یا دارای ناپدری ونامادری هستند، نمرات کمتری نسبت به نوجوانانی دارند که هردووالدینشان درخانه حضور دارند (دورنبوش و همکاران[۷] ،۱۹۸۵و۱۹۸۷)

 

د) اشتغال واستخدام مادر

 

اشتغال مادر مصادف است با حضور کمتر وی درخانه ودرنتیجه ارتباط ضعیفتر واین نقش بسیارمهمی در سلامت روحی وروانی کودک ودرنتیجه موفقیت ویا شکست تحصیلی وی دارد .

 

برخی از مطالعات نشان داده اند که زمانیکه مادر بصورت تمام وقت به کار اشتغال دارد بعضی از کودکانشان( درهمه سنین ، ازپیش دبستانی تا دبیرستان) عملکرد خوبی درمدرسه ندارد (بیداروبروکس–گان[۸] ،۱۹۹۱).

 

 

 

ه) اشتیاق و انتظارات سطح پایین والدین

 

رابطه والدین با فرزندان واختصاص دادن زمانهایی درروز به آنها وعلاقه و اشتیاق آنها به تحصیل ودرس فرزندان ، نقش بسیار مهمی درموفقیت تحصیلی آنهادارد.

 

زمانیکه والدین استانداردهای سطح بالایی درتحصیل فرزندان خود تعیین می کنند،‌فرزندان سخت تر تلاش می کنند و درنتیجه پیشرفت تحصیلی اشان را افزایش می دهد(ناتریلو ومکدیل[۹] ،۱۹۸۶)

 

دیویس وکاندل[۱۰] (۱۹۸۱)، دراین زمینه چنین بیان می دارند که اشتیاق و آرزوی زیادتر‌،بویژه برای نوجوانان با زمینه ، اجتماعی- اقتصادی پایین اهمیت دارد. والدینی که اشتیاق زیاد دارند،‌تاثیر زیادی روی کودکان می گذارند ،‌بطوریکه ،‌کودکان را قادر می سازد که بر سایر مشکلات غلبه کنند

 

زمانیکه والدین انتظار بالایی درمورد ادامه تحصیل فرزندان ،‌ بعد ازدبیرستان،‌ابزار می کنند،‌احتمال بیشتری دارد که فرزندان برای ادامه تحصیل تلاش کنند(کانکلین ودایلی،[۱۱] ۱۹۸۱)

 

و) سبک والدینی (سخت گیر/آسانگیر)

 

تاثیرات منفی طبقه ی اجتماعی – اقتصادی پایین یا خانواده تک والدی بر پیشرفت تحصیلی درمدرسه تا حد زیادی ، به ویژگیهای رابطه ی والد – فرزند ، دراین گونه خانواده ها بستگی دارد. انضباط والدین ، کنترل ، نظارت ، نگرانی ،‌مراقبت ، تشویق،‌و ثبات همه جنبه هایی از رابطه والد –کودک هستند که با پیشرفت تحصیلی نوجوانان ارتباط دارد سبک والدینی مقتدرانه، که ویژگیهای آن عبارتند از :گرمی ، علاقه ، مراقبت ،‌توجه ونگرانی همراه با وجود قوانین و محدودیتهای واضع وآشکار،‌تاثیر مثبتی بر روی نمرات فرزندان دارد. والدینی که بیش از حد آسان گیر یا بیش از حد سخت گیر هستند،‌تاثیر منفی بر روی نمرات فرزندان خود می گذارند (درونبوش ،‌۱۹۸۷)

 

ز) نظارت ضعیف والدین

 

نوجوانی وجوانی ، ازجمله دوره هایی اززندگی است که نظارت وتوجه والدین تاثیر بسیار مهمی در پیشرفت تحصیلی آنها دارد .اکسترم (۱۹۸۶)دراین زمینه چنین بیان می دارد که ترک تحصیل کرده های دبیرستان گزارش می کنند که نظارت والدینی کمی برفعالیتهای آنها وجود داشته و رابطه ی آنها با والدین کم بوده است .

 

ح) ارتباط اندک والدین بامدرسه

 

ارتباط نزدیک خانواده بامدرسه ومشارکت والدین در مدرسه درطول سال تحصیلی،‌نشانگر توجه وبهایی است که والدین به فرزندان خود می دهندو این دررشد وشکوفایی فرزندان آنها بسیار مهم وموثر است .

 

زمانیکه والدین درجلسات مدرسه وآموزش خانواده شرکت کنند،‌به انجام تکالیف فرزندان،‌کمک کنند، فرزندان را درحال ورزش وسایرفعالیتها مشاهده کنند،‌عملکرد فرزندانشان درمدرسه بهبود خواهد یافت . مشارکت والدین ، یک پیش بینی کننده قوی برای موفقیت تحصیلی دانش آموز،‌علی رغم نژاد ، میزان تحصیلات ،‌ساختار خانواده و جنسیت است (بوگن اشتاینر[۱۲] ۱۹۹۷)

 

عوامل مربوط به همسالان

 

بدون شک همسالان نقش بسیار مهمی درسرنوشت نوجوانان وجوانان ایفا می کنند و حتی می توان گفت نوجوانان وجوانان بیشترین تاثیر را از گروه همسالان خود می پذیرند،‌لذا فاکتورهای همسالان نیز نقش بسیارمهمی درپیشرفت تحصیلی دانش آموزان دارد که باید به آن توجه شود. مگدال (۱۹۹۸)، این عوامل را چنین فهرست می کند :‌

 

 

الف) نداشتن دوست

 

ازجمله نیازهای انسان ، که متخصصان زیادی به آن توجه کرده اند،‌نیاز به دوست داشتن ، دوست داشته شدن – بخصوص دردوران نوجوانی وجوانی – است . پذیرفته شدن در جمع دوستان وهمراهی با آنها نقش بسیار مهمی درسلامت روحی وروانی فرزندان دارد اکستروم (۱۹۸۶)، دراهمیت این مساله چنین بیان می دارد افرادی که ترک تحصیل می کنند،نمره کمی در میزان محبوبیت به خود می دهند

 

نوجوانان محبوب،‌ازجمله افرادی هستند که بیشتر احتمال دارد،‌ دوران دبیرستان را سپری کنند ووارد دانشگاه شوند (لامبرت ،‌۱۹۸۸)

 

 

 

ب) داشتن دوستانی که مشکل تحصیلی دارند

 

دوستان دانش آموزان دبیرستانی که ترک تحصیل می کنند، ‌بیشتر از سایرین غیبت می کنند، نمرات کمتری دارند ونگرش مثبت ‌آنها نسبت به مدرسه ضعیف است ، آنها از محبوبیت کمتری درگروه برخوردارند وکمتر احتمال دارد که برای ورود به دانشگاه برنامه ریزی کنند(اکستروم،‌۱۹۸۶) ماهان و جوهانسون (۱۹۸۳)،‌دراین رابطه می گویند: با این حال اگرافراد ترک تحصیل کرده به ارتباط با دوستانی که درمدرسه باقی مانده اند ، ادامه دهند این دوستان ممکن است ، حمایت اضافی برای بازگشت آنها به مدرسه را فراهم کنند .

 

ج) دوستانی که نگرش منفی نسبت به تحصیل دارند

 

نگرش واشتیاق همسالان (مارجوی بانکس[۱۳] ،۱۹۸۵) وانتظارت واستانداردهای همسالان (ناتریلو و مکدیل، ‌۱۹۸۶) برتلاش دانش آموزان وپیشرفت آنها درمدرسه تاثیر می گذارد.

 

گرچه نفوذ وتاثیر همسالان عامل مهمی دربرخی از جوانب پیشرفت تحصیلی است ، لیکن تاثیر والدین، بربرخی جنبه های دیگر بسیار مهمتر است (دیویس وکاندل،‌۱۹۸۱) والدین ، تاثیر بیشتری بر برنامه ریزی برای آینده تحصیلی، نسبت به همسالان دارند ولی همسالان ،‌تاثیر بیشتری برنگرش دانش آموزان درحین ورود به مدرسه وزمانی که صرف انجام تکالیف منزل می کند، ‌دارند (استنبرگ وبرون[۱۴] (۱۹۸۹) .

 

عوامل مربوط به مدرسه

 

مدرسه، بعنوان خانه ی دوم ، نقش بسیار مهمی در پیشرفت ویا شکست تحصیلی نوجوانان وجوانان دارد و توجه  به آن بسیار حائز اهمیت است ،‌مگدال (۱۹۹۸) این عوامل را چنین فهرست می کند:

 

الف) معلمان ناکار آمد

 

معلمان کارآمد وتوانا ، دانش آموزان خودرا دوست دارند، مشارکت  در یادگیری را تشویق می کنند، از دانش آموزان خود انتظارت بالا دارند (ادمانز[۱۵]  به نقل از گود و وینستین[۱۶] ،‌۱۹۸۶) بسیار با دانش آموزان خود ارتباط دارندوبا آنها  آمیخته اند و بسیار درگیر دانش آموزان خود هستند. (NCC، ۱۹۹۱)

 

تجربه وآموزش بیشتر به خودی خود (به تنهایی) مساوی با تدریس مؤثر و کار آمدنیست بلکه وجود فرصتهایی برای معلمان که به صورت دوره های آموزش ، مهارتهای خودرا ارتقا بخشند ، به نظر حیاتی وضروری است (بویر[۱۷] ۱۹۸۳، اسپادی[۱۸] ،۱۹۷۶) همچنین ، درجای دیگر از این گزارش ، بحث شده است که مؤثرترین راه برای انجام کارآمد کردن معلمان ،‌تشویق معلمان به یادگیری تغییرات (اصلاحات ، تجدید نظر درشیوه های تدریس) ومشارکت دادن عقاید واستراتژیهای تدریس معلمان با یکدیگر وبا متخصصان
می باشد.

 

ب) برنامه ی درسی غیر قابل انعطاف

 

دستورالعملی به حد کافی منعطف است که متناسب با انواع مختلف سبکهای یادگیری باشد واز ناامیدی وترک تحصیل پیشگیری می کند (گادوا وگریگز،‌۱۹۸۵) .

 

برنامه ی درسی باید متناسب با زمینه ارزشها  تجارب نژادی و طبقاتی مختلف اجتماعی دانش آموز باشد تا از احساس بیگانگی  اینگونه دانش آموزان جلوگیری کند و اگر مدرسه فرصت مشارکت دانش آموزان درتصمیم گیری را فراهم کند،دانش آموزان احساس رضایت بیشتری از مدرسه خواهند داشت و نمره های بالا کسب خواهند کرد(اپستین[۱۹] ،‌۱۹۸۳)

 

ج) فقدان خدمات مشاوره ای برای دانش اموزان درمعرض خطر

 

وجود مشاور و استفاده از آن درتمام دوران تحصیلی بخصوص دردوران نوجوانی وجوانی ضرورتی اجتناب ناپذیراست. وجود فردی که با درایت و علم کافی،‌درمواقع خطر بتواند،‌ دانش‌آموزان را خوب درک کند و به آنها به خوبی کمک کند . ماهان وجوهانسون (۱۹۸۳) دراین زمینه چنین بیان می دارند که وقتی که دانش آموزان در صدد هستند که ازمدرسه ترک تحصیل کنند،‌در دسترس بودن ‌مشاور ودادن اطلاعات و
آگاهی های لازم به آنها می تواند،‌ وضعیت راتغییر می دهد .

 

 

 

د) تغییر مدرسه

 

تغییر مدرسه استرس آمیز است و ممکن است،‌باعث مشکلات موقت یا طولانی مدت در عملکرد تحصیلی شود. زمانیکه دانش آموزان وارد مدرسه ‌راهنمایی یا دبیرستان می شوند،‌درخطر گرفتن  نمرات پایین وکاهش مشارکت در فعالیتهای مدرسه قرارمی گیرند .(سیمانز[۲۰] وهمکاران ۱۹۸۷)

 

دانش آموزانی که به کرات مدرسه خودرا تغییر می دهند،‌بیشتر احتمال دارد که در دبیرستان ترک تحصیل کنند وکمتر احتمال دارد که وارد دانشگاه شوند (لامبرت ،‌۱۹۸۸)

 

ه) حمایت اجرایی (مدیریتی ) ضعیف

 

مدیریت خوب  وکارا ،‌مصادف است با رضایت کارکنان وموفقیت موسسه.

 

مدیرخوب مدیری است که حامی معلمان است ، معلمان را درتصمیم گیریها وبرنامه ریزیها دخالت
می دهد (بویر ،‌۱۹۸۳).

 

درمطالعه ای درمورد ترک تحصیل کرده ها ،‌این نتیجه بدست آمد که ،‌میزان بیشتر ترک تحصیل
کرده ها در نواحی بزرگتر بوده ،‌این مطالعه ، وسعت ناحیه یا منطقه رامهمترین پیش بینی کننده میزان ترک تحصیل تشخیص داد(CFSOSP[21] 1986)

 

ح) مشارکت اندک ، درفعالیتهای فوق برنامه

 

ترک تحصیل کرده های دبیرستان گزارش کرده اند که درفعالیتهای فوق برنامه شرکت کمی داشته اند
( اکستروم، ۱۹۸۶)

 

درمدارس کوچک ، مشارکت دانش آموزان بیشتر است ، وبرفرد فرد دانش آموزان  فشار بیشتری جهت مشارکت درفعالیتهای فوق برنامه وجود دارد. دانش آموزان دراین مدارس از چالشها و فرصتهای رشدی این فعالیتهاسود می برند . درمدارس  بزرگتر ،‌ دانش آموزان کمتری درفعالیتها شرکت می کنند ودانش آموزانی که احساس بیگانگی از مدرسه دارند،‌احتمال دارد که فعالیتهای فوق برنامه را رها کنند( بارکر و گامپ[۲۲] ۱۹۶۴)

 

ط) جومنفی مدرسه

 

فقدان محیط کلاسی منظم ، فقدان احساس امنیت ، از مهمترین عوامل وعناصر در جو منفی مدرسه هستند (ادمانز ،‌به نقل ازگود و وینستین ،‌۱۹۸۶).

 

ی ) عدم مشارکت والدین

 

مشارکت والدین در مدرسه – که دامنه ی آن از دیدن کلاس برای نظارت برآن ،‌ارزیابی متون کتابها وارزیابی کارکنان مدرسه است .منجر به بهبود ارتباط مدرسه و خانه می شود .ارتباط بهتر مدرسه وخانه ،‌والدین را آگاه نگه می داردو آنها را مطلع می کند که چگونه به فرزندانشان کمک کنند تا موفق شوند (MAC[23]، ۱۹۸۸) و نتیجه ی این ارتباط مناسب مدرسه وخانه ،‌بهبود پیشرفت تحصیلی و نگرش آنها نسبت به مدرسه  می باشد .( همه به نقل از کشاورز، باغبان و فاتحی زاده ، ۱۳۸۲)

 

عوامل مربوط به کار

 

مگدال (۱۹۸۸) ،‌در باب عوامل کار مؤثر بر پیشرفت تحصیلی این عوامل را مطرح می کند :

 

الف )اشتغال زودبهنگام کار

 

دانش آموزانی که کار می کنند،‌ممکن است ترک تحصیل کنند یا اشتیاق کمتری به ادامه تحصیل بعداز دبیرستان داشته باشند (اکستروم ،‌۱۹۸۶، استینبرگ ،‌۱۹۸۹)

 

اکستروم وهمکارنش (۱۹۸۶) دریافتند که ۲۷% درصد از پسرانی که ترک تحصیل کرده اند ، علت ترک تحصیل را اشتغال به کار  ذکر کرده اند و ۱۴%  نیز وظیفه ، به منظور حمایت از خانواده را علت اصلی این امر می دانستند .

 

ب) ساعات طولانی کار

 

کار نیمه وقت ، تا حدی مزایایی برای نوجوانان دارد ،‌اما اشتغال به کار ممکن است ،‌مشکلاتی برای دانش آموزان مقطع متوسطه ای که ساعات کا رآنها طولانی است ایجاد کند . ساعات کار طولانی ، می تواند ، منجر به غیبت بیشتر در مدرسه ، صرف وقت کمتر برای انجام تکالیف منزل،‌انتخاب کلاسهای ساده تر ،‌تقلب درامتحانات وانتظار کمتر از معلمان شود (استینبرگ ،‌وهمکاران ، ۱۹۸۹)

 

عوامل مربوط به جامعه

 

مگدال (۱۹۹۸)، عوامل مربوط به جامعه مؤثر بر تحصیل را چنین ذکر می کند :‌

 

الف ) طبقه اجتماعی  اقتصادی پایین

 

دانش آموزان،‌درجوامعی که میزان رفاه آنها بالا بوده واشتغال به کار درحین تحصیل ندارند ،‌کمتر علاقمند به مدرسه هستند (نتلز[۲۴]  ۱۹۹۰)

 

ب) فقدان منابع و امکانات جامعه

 

به نظر می رسد مقدار پولی که توسط دولت صرف آموزش و پرورش می شود،‌با سودمندی وکارآیی آموزش و پرورش ارتباط داشته باشد،‌اما این ارتباط نا آشکار است . سرمایه گذاری نا کافی ممکن است مانع جذب واستخدام معلمان مجرب وسطح بالا ونگهداری کتب مرجع وسایر موادبرنامه درسی شود ( NCC،‌ ۱۹۹۱)

 

مداخلات خودتعیین گری :‌پایه ریزی برای اتمام مدرسه

 

هدف این بحث عبارتست از (الف) آشکار نمودن پیوندهای بین خودمختاری واتمام مدرسه که گذرگاهی است به سوی اشتغال وتحصیلات پس از مدرسه ، و (ب) نشان دادن اهمیت مداخلات خودتعیین گری به عنوان ابزارهایی اساسی در تلاش مدارس برای کمک به جوانان دارای یا بدون ناتوانی به منظور باقی ماندن در مدرسه ، وقتی مدارس رشد خودتعیین گری را بهبود بخشند ، می توانند به تمام دانش آموزان کمک کنندتا امتیازات رشدی محافظتی که احتمال ترک تحصیل آنهارا کاهش می دهد را گرد آوری کنند. همچنین برای دانش آموزانی که در معرض خطر به اتمام نرساندن مدرسه به سر می برند و کسانی که دردیگر برنامه های تحصیلی ثبت نام کرده اند ، آموزش مهارت های خودپیروی می تواندبه منزله فعالیت های پیگیرانه موثری صورت گیرد که هدف آنها ، کاهش درگیری دانش آموزان در رفتارهای پرخطر و تغییر شرایط به نفع  پایداری آنها در مدرسه است . تمرکز بر مداخله هایی که موجب ترغیب اتمام مدرسه ( نه فقط جلوگیری از ترک تحصیل) می شود، همسو با این تفکر رایج است که کلید حل مشکل ترک تحصیل،‌شرکت دادن دانش آموزان درفرآیند های مربوط به مدرسه می باشد . مداخلات اتمام مدرسه ، با آموزش مهارت های لازم برای موفقیت تحصیلی،‌برقراری روابط معنا دار واداره محیط مدرسه به صورتی که هماهنگی دانش آموز – مدرسه تقویت شود ، نقطه نظری خط دهنده پیدا می کنند( کریستنسون[۲۵] ، سینکلر[۲۶]، لهر[۲۷] وگادبر[۲۸] ،‌۲۰۰۱)

 

علی رغم اینکه مطالعات  تجربی اندکی درخصوص اثرات مداخلات اتمام مدرسه یا ترک تحصیل وجود دارد،‌به نظر می رسد امیدوار کننده ترین برنامه ها،‌با توجه به عوامل جایگزین شونده درزندگی پیچیده دانش آموزان مشارکت آنها در مدرسه را بهبود می بخشند (لهر، ‌هانسن[۲۹]، ‌سینکلروکریستنسون ،‌۲۰۰۳).

 

مربیان نمی توانند جایگاه یک دانش آموز را به عنوان فردی که ناتوانایی هایی دارد یا از خانواده ای کم درآمد یا آفریقایی – آمریکایی ،‌اسپانیایی یا بومی آمریکا است – تمامی عواملی که با سطوح بالای ترک تحصیل است – را تحت تأثیر قرار دهند .مربیان می توانند بر متغیرهای مربوط به درگیری دانش آموز درتحصیل موثر واقع شوند که این متغیرها نیز جایگاه ترک تحصیل همچون آرمان های تحصیلی پایین ،‌سطوح موفقیت پایین ، نگرش منفی نسبت به مدرسه و نامربوط دانستن مدرسه را پیش بینی می کنند. علاوه براین ، مدارس می توانند کارآیی مداخلات را افزایش دهند. بدین گونه که آنها را به گونه ای طراحی کنند که به جای مورد هدف  قرار دادن عوامل فردی درمیان عوامل بسیاری که منجر به ترک تحصیل دانش آموز می شود،‌عوامل متعدد مربوط به متن جامعه ، مدرسه وخانه دانش آموز را مورد توجه قرار دهد (لهرودیگران، ۲۰۰۳؛‌پریوات[۳۰] وکلی، ۲۰۰۳ ؛ روسی[۳۱] ، ۱۹۹۵؛ به نقل از ایسن مان،۲۰۰۷)

 

بررسی دقیق برنامه های موفق در پیشگیری از ترک تحصیل نشان می دهد که چهار عنصر ، مشارکت دانش آموز درمدرسه را تأیید می کند : الف) تجربه موفقیت تحصیلی (ب) این تصور که بزرگسالان درمدرسه مراقب آنها هستند ،‌(ج) دریافت پشتیبانی برای مدیریت مسائل فردی ،‌و(د) ارتباط آنچه در مدرسه انجام
می دهند با اهداف مهم فردی ( مک پارتلند[۳۲] ، ۱۹۹۴).

 

این عناصر اساس محکمی درنظریه مورد تأیید تحقیقات دارند . نظریه خودتعیین گری (دسی ، والراند، پلیتر وریان ،‌۱۹۹۱) ، نقش انگیزش خود پیرو و شایستگی ادراک شده دانش آموزان که بر موفقیت ورفتارهای تحصیلی آنان تأثیر می گذارد را مورد توجه  قرارداده است . این نظریه همچنین توضیح می دهد که رفتارهای بزرگسالان – به ویژه رفتارهایی که بیشتر حمایت کننده استقلال روبه رشد دانش آموز است تا آنهایی که بیشتر کنترل کننده هستند – تصور آنان از توانایی خود و ایجاد انگیزش خود مختار راتحت تأثیر قرار می دهد . دانش آموزانی که احساس توانا بودن دارند ، خود را قادر به انجام مطلوب تکالیف چالش برانگیز و دارنده ابزارهای مناسب برای راه اندازی ونظم دادن به رفتارهای خود می دانند،‌انگیزش خودپیرو از «‌توانایی که فرد درانجام یک تکلیف وآزادی ادراکی درتعریف وانتخاب تکلیف احساس می کند »‌ناشی می شود (وسیت[۳۳] ، وونگ ف‌سروانتس ، کریک ، کریل ،‌۲۰۰۱ ، ص ۱۱۱)

 

براساس نظریه خود تعیین گری،‌انگیزش خودپیرو شامل انگیزش درونی (من کاری را انجام می دهم چون ازآن لذت می برم ) و تنظیم شناسایی شده ( من کاری را انجام می دهم چون به من کمک می کند به یک هدف فردی برسم ) می شود. شکل های خود مختار درتضاد با تنظیم درون فکن یا بیرونی ( من این کار را انجام می دهم فقط به خاطر اینکه مجبورم ) و فقدان انگیزش (هیچ هدفی درآن نمی بینم ونمی توانم این فعالیت را کنترل کنم ) –شکایت معمول دانش آموزانی که تصمیم می گیرند مدرسه را به اتمام نرسانند،
می باشد (کورترینگ[۳۴]، وبرازیل[۳۵] ،‌۱۹۹۹،‌لیختن اشتاین[۳۶] ، ۱۹۹۳؛ همه به نقل از ایسن مان، ۲۰۰۷)

 

سطح شایستگی ادراک شده وانگیزش دانش آموزان می تواند هم میل آنها به ترک تحصیل و هم جایگاه بعدی آنهارا پیش بینی نماید . والراند، فورتیر وگای(۱۹۹۷) ،‌نظریه خود تعیین گری را دریک مدل انگیزشی از پایداری وبا نمونه بزرگی ازدانش آموزان شهری کلاس نهم ودهم به کاربردند .

 

آنهادریافتند دانش آموزانی که نشان دادند معلمان ، والدین ومدیران آنها به شیوه ای مستقل وحمایتی عمل کردند، درخصوص خودمختاری وتوانایی خود مثبت تر فکر می کردند و سطوح بالاتری از انگیزش خودپیرو داشتند . به همین ترتیب ،‌دانش آموزان دارای انگیزش خودپیرو بیشتر احتمال داشت که مایل به ماندن درمدرسه باشند . ودرنهایت هم این کار را انجام دادند ، برخلاف آنها، همسالان دارای انگیزش خود پیرو پایین تر ، قصد ترک تحصیل آنها بعداً‌عملی شد . هاردر وریو (۲۰۰۳) درمطالعه  خود ازدانش آموزان روستایی نیز تأییدی بر مدل انگیزشی اتمام مدرسه یافتند . آنهانشان دادند که داشتن منابع انگیزشی برای شایستگی ادراک شده و خود پیروی،‌اثر مستقیم برقصد دانش آموزان برماندن درمدرسه دارد واین عوامل برعملکرد تحصیلی آنان نیز موثر هستند . آنها همچنین دریافتند  که انگیزش خودپیرو و شایستگی ادراک شده دانش آموزان تأثیر قوی تری بر قصد آنها مبنی بر ماندن در مدرسه دارد تااینکه برعملکرد تحصیلی آنان داشته باشد . این مشاهده با یافته جانوس[۳۷]، ‌لی بلانک[۳۸] ، بولریس[۳۹] و ترمبلی[۴۰] (۲۰۰۰) مبنی براینکه تعهد دانش آموزان به تحصیل اثر مهمی برتصمیم آنها به اتمام مدرسه ،‌هماهنگی دارد. آنها دریافتند ،‌دانش آموزانی که از نظر تحصیلی خوب عمل نمی کردند ، درعین اینکه به اهمیت تحصیل واقف بودند،‌احتمال ترک تحصیل آنها کمتر از دیگر دانش آموزانی بود که به ترک مدرسه فکر می کردند .

 

مباحث اخیر در مورد نظریه یادگیری خود مختار (مثل مارتین و دیگران ،۲۰۰۳؛ وهمیر ،‌پالمر ،آگران[۴۱]، ‌میتاگ[۴۲]،‌ومارتین ،۲۰۰۰؛ به نقل از ایسن مان، ۲۰۰۷) ،‌مجموعه خاص مهارت های خود تنظیمی که برای نظم دادن درونی به انگیزش خودپیرو اساسی به شمار می روند را بیشتر موردتأکید قرار می دهند . عناصر عاطفی خود پیروی (یعنی خود شکوفایی وقدرتمندی روانشناختی) تحت حمایت رفتارهایی (یعنی عمل مستقل وخود تنظیمی) است که فرد را قادر می سازد یک تکلیف را انجام دهد ودرنتیجه تلاش فردی ، موفقیت را تجربه نماید . با فراگیری مهارت های خود تنظیمی  تصمیم گیری ، پذیرش عمل ، ارزیابی وسازگاری ، افراد بهتر می توانند تمایلات ونیازهای فردی خود را با اعمال خود تنظیم کنند و بدین ترتیب بیشتر احتمال می رود کنترل فردی بیشتری برفرآیند یادگیری داشته باشند . با وجود اینکه هیچ مطالعه ای نظریه یادگیری خود مختار را دررابطه با پیامدهای بلند مدت اتمام مدرسه مورد بررسی قرار نداده است ، اجزای نظریه یادگیری خو دمختار با مطالعاتی که پایداری  در مدرسه رابا اهداف انتقالی معنا دار فردی تعیین کننده مرتبط می داند هماهنگ است که این موضوع درک خوددردانش آموزان را افزایش می دهد به طوری که آنها را قادر می سازد تا از خود پشتیبانی به عمل آورده وبه واسطه یک برنامه متناسب ، برای دستیابی به اهداف ، حمایت دیگران رانیز دریافت نمایند (بنز[۴۳]، ‌لیندستورم[۴۴]، ‌ویووانوف[۴۵] ، ۲۰۰۰؛ کورترینگ وبرازیل ،‌۱۹۹۹ ؛اسکانلون[۴۶] و ملارد[۴۷] ،‌۲۰۰۱؛ به نقل از ایسن مان، ۲۰۰۷)

 

نظریه ، تحقیق و تجربه نشان داده است که به منظور نگه داشتن جوانان در مدرسه ، مربیان باید خودپیروی و شایستگی ادراک شده دانش آموزان را ترغیب نمایند . برای انجام این کار ، آنها می توانند مهارت های جزیی خودمختاری درمحیط های حامی استقلال ، مدرسه را به دانش آموزان بیاموزند و به دانش آموزان کمک کنند مهارت های خود مختاری خودرا برای رسیدن به اهداف تعیین شده ازسوی خود به کارگیرند .دانش آموزان ، از طریق مداخلات خودپیروی میتوانند بیاموزند چگونه ارتباط بین فعالیت های مربوط به مدرسه و اهداف شخصی خود را ایجاد نمایند . آنها می توانند مهارت های حمایتی خود را به
گونه ای بهبود بخشند که خدمات یا حمایت بزرگسالان مورد نیاز خودر ا کسب نمایند . همچنین می توانند بیاموزند موفقیت خود را تحت کنترل داشته ونقشه های خود را هماهنگ سازند که این کار حس کنترل و استقلال که اثر مهمی بر تصمیم آنها مبنی بر ماندن درمدرسه دارد را درآنها ایجاد می کند .

 

[۱] .Ekstrom, and . et.al.

 

[۲] .Sewell. T. E, and. Et. Al.

 

[۳] .Mahan, G, Johanson.E

 

[۴] .Lambert. N.M.

 

[۵] .Gadwa. K. Griggs. S.A.

 

[۶] .National Commission On Childern.

 

[۷] .Dornbusch. S. M, et.al.

 

[۸] .Baydar. N, Brooks – Gunn.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:06:00 ب.ظ ]




اهداف مداخلات خودمختاری میتواند از مهارت های تکی (مثل آموزش انتخاب از میان چند گزینه معین ) تامجموعه های چند مرحله ای پیچیده تر(مثل استفاده از راهکارهای ارتباطی پذیرفته شده برای جلب کمک از بزرگسالان به منظور دستیابی به اهداف فردی ) متغیر باشد. اهداف آموزشی معمول شامل مهارت ها و شیوه های مرتبط با انتخاب کردن ، تصمیم گیری ،‌حل مشکل ، تنظیم هدف ودستیابی به آن ،

 

 

 

 

خویشتن نگری ، خود آگاهی ودرک خود می باشد ( آلگوزین[۱]، ‌برودر[۲]،‌کاروونن[۳] ،‌تست ووود ۲۰۰۱)مداخلات مورد تأیید  تحقیقات ، انتخاب کردن را برای افراد دارای عقب ماندگی ذهنی،‌یا مهارت های حمایتی را برای افرادی که نا توانایی های یادگیری یا عقب ماندگی ذهنی دارند مورد بررسی قرار داده اند (آلگوزین ودیگران،‌۲۰۰۱) مطالعات کمتری اثرات روش های مرتبط با دیگر اجزا ( مثل دستیابی به هدف ) را ارزیابی کرده اند و هنوز تحقیقات زیادی درخصوص اثرات برنامه های خود پیروی جامع (یعنی چند قسمتی ) وجود ندارد.

 

مراحل خود مختاری (فیلد[۴] و هافمن[۵]، ۱۹۹۶؛ همه به نقل از ایسن مان، ۲۰۰۷) یکی از مثال های برنامه جامعی است که حمایت تجربی را نیز به همراه داشته وبه عنوان یک مداخله بالقوه برای جوانان در معرض ترک تحصیل ، مورد تأیید شورای ملی برای ناتوانی (۲۰۰۴) قرارگرفته است . دانش آموزان و معلمان،‌ طی ۱۸ جلسه با یکدیگر همکاری می کنند تا روش ها ومهارت های مرتبط با شناخت و ارزیابی خود فرد به عنوان اساس طرح ریزی ، عملکرد ویادگیری طی تجربه را بیاموزند .اطلاعات بیشتر در مورد سایر گزینه های آموزشی رامی توان درآثار فیلد ،‌مارتین،‌میلر،‌وارد ، همیر(۱۹۹۸) ،‌برودر ، ووود ،‌تست ،‌کاروونن وآلگوزین (۲۰۰۱) به دست آورد .

 

 

شایان توجه است که مفاهیم اصلی زیر بنای خودتعیین گری وابسته به فرهنگ نیستند . لزوم مربوط بودن ، توانایی واستقلال درمیان خانواده ها وفرهنگ ها مشهود است ( زیمرمان ،‌۲۰۰۲) .اما کاربرد مداخلات خودتعیین گری باید هماهنگ با متون جامعه وخانواده باشد زیرا خانواده ها انتظارات مختلفی برای
نقش های اجتماعی ونقاط عطف رشدی فرزندان خود دارند (کالیانپور[۶]، ‌هری ،‌۱۹۹۹ ؛ ترن بال[۷] ،‌ترن نبال،‌۱۹۹۶؛ همه به نقل از ایسن مان، ۲۰۰۷) به علاوه دانش آموزان اغلب درزمان طرح ریزی برای آینده خود ، تصمیمات ،‌توقعات واهداف خانواده های خود را درنظر می گیرند ( ترنیور[۸]،‌۲۰۰۵) علی رغم اینکه عوامل دانش آموزی مثل سن دانش آموز، پیش بینی کننده های قوی تری برای اتمام مدرسه هستند ، عوامل خانوادگی همچنان پیش بینی کننده های مهمی طی دوره  دبیرستان به شمار می روند . بنابراین ، توجه به اهداف،‌ و متن خانواده باید بخش منسجمی ازهر مداخله ای باشد که درپی حفظ دانش آموز درمدرسه است .

 

دستور العمل حامی خود تعیین گری

 

مهارت های لازم برای خود مختاری را می توان واغلب باید به طورآشکار آموزش داد تا نوجوانانی که موفقیت های تحصیلی کمتری را تجربه کرده اند ، به جای اینکه یادگیرندگان واکنشی باشند ، به افرادی مبتکر مبدل شوند (زیمرمان[۹]، ۲۰۰۲) ،‌بنابراین برنامه خود مختاری جامع که مهارت های خاص را به طور مستقیم آموزش می دهد وفرصت  های متعددی را برای  تمرین فراهم می سازد ،‌می تواند مورد نیاز برخی از دانشجویان باشد. این برنامه را می توان به عنوان بخش هایی از برنامه های جلوگیری از ترک تحصیل برای جوانان در معرض خطر به کاربرد یا می توان آن را به رشته های موجود در خصوص مهارت های زندگی، ‌آموزش شغلی یا علوم خانواده / مصرف کننده القا نمود .

 

علاوه برآن ، فرصت یادگیری اجزای خودپیروی ، دردستور کار کلی وطی سطوح کلاس وجود دارد راهکارهای مرتبط با مدلهای مختلف حل مشکل ،‌تنظیم اهداف عملی ، نظارت براتمام تکالیف وارزیابی نتایج حاصله را می توان درکلاسهای بسیار گنجاند . یکی از مزایای گنجاندن برنامه رشد خود مختاری دردستور کارکلی برای «همه » دانش اموزان این است که انجام این کار از بروز مشکل توجه به یک گروه خاص از دانش آموزان ، یایک مداخله خاص که اغلب منجر می شود دانش آموزانی که نیاز بیشتری به یک مداخله دارند آن را رد کنند . جلوگیری می نماید (روسی ،‌۱۹۹۵؛ به نقل از ایسن مان، ۲۰۰۷) مربیان می توانند این راهکارها را به عنوان ابزارهایی که هم ازلحاظ آموزشی وهم از نظر فردی برای دانش آموزان سودمند است. تعیین کرده وآموزش دهند (مارتین ودیگران ،‌۲۰۰۳؛‌پالمر[۱۰]،‌وهمیر ، گیپسون[۱۱] ، وآگران ،‌۲۰۰۴؛ و همیرودیگران ،۲۰۰۰؛ به نقل از ایسن مان، ۲۰۰۷)

 

یکی از نمونه های یک شیوه راهبردی قابل تطبیق برای آموزش حل مشکل خود تنظیم ، « مدل یادگیری خود مختار برای آموزش»[۱۲] ( SDLMI )است که دارای قابلیت کاربرد برای دانش آموزان مقاطع ابتدایی وراهنمایی با سطوح توانایی مختلف می باشد . معلمان،‌دانش آموزان را طی سه مرحله آموزشی راهنمایی  می کنند، ‌(الف) تنظیم هدف (ب) اقدام به عمل و (ج) سازگاری با هدف یا طرح . در هر مرحله،‌ دانش آموزان به مجموعه ای از چهار سوال که نشان دهنده مراحل حساس فرآیند حل مشکل است پاسخ
می دهند. برای هر سوال ، اهداف معلم مشخص است . معلمان،‌درهر مرحله براساس نیازهای فردی یادگیرندگان حمایت های آموزشی را فراهم می آورند (برای جزئیات بیشتر ، رجوع کنید به وهمیر و دیگران،‌۲۰۰۰)

 

دانش آموزان نه تنها باید مهارت های راهبردی که از نظر فردی سودمند هستندرا بیاموزند ، بلکه باید بدانند بزرگسالان ، موفقیت آنها را تحت نظر داشته و آماده اند درهرنقطه ای که دانش آموز دشواری هایی را تجربه میکند از وی پشتیبانی کنند (بنز ودیگران ، ؛‌۲۰۰۰ ،‌دان ، چمبرز[۱۳] وربون[۱۴] ،‌۲۰۰۴ ؛ کورترینگ وبرازیل ،‌۱۹۹۹ ؛ روسی ، ۱۹۹۵؛ سینکلر ، کریستنسون ،‌ اولو[۱۵]،‌هرلی ۱۹۹۸؛ به نقل از ایسن مان،۲۰۰۷) ایجاد رابطه با بزرگسالان در مداخلات اتمام مدرسه نقش مهمی دارد. اما ترغیب خودپیروی به معنای محافظت ازدانش آموز دربرابر شکست نیست . بلکه مستلزم این است که بزرگترها فرصت های ساختار
یافته ای را برای دانش آموزان فراهم کنند تا ریسک کرده واز اشتباهات خود چیزی بیاموزند .باید به دانش آموزان اجازه داده شود تا انتخاب هایی را که از نظر فردی معنا دار هستند را در فرآیند های مربوط به مدرسه اعمال دارند تا پیامدهای اعمالی را که انتخاب می کنند تجربه کنند. درارزیابی و تنظیم انتخاب ها واعمال خود راهنمایی هایی دریافت دارند ، و برای کسب موفقیت فرصت های بیشتری به دست آورند. وقتی مربیان بدین گونه حامی استقلال باشند، ‌نظم دهی معین وانگیزش درونی دانش آموزان افزایش پیداکرده وآنان ارزش فرآیند های مربوط به مدرسه را درونی سازی می کنند ( هاردر وریو ، ۲۰۰۳؛ لاگاردیا[۱۶] ورایان ،‌۲۰۰۲).

 

معلمان می توانند حامی استقلال باشند بدین نحو که ازعقاید واعمال دانش آموزان گزینش هایی به عمل آورند ،‌به احساسات دانش آموزان اعتنا کنند ، اهداف درنظر دانش آموزان را در فعالیت های آنان بگنجانند،‌تکالیف چالش برانگیز اصلاح کننده ارائه دهند، رهنمودها وساختارهایی رامطرح سازند که دلایل فعالیت هاورفتارهای خاص را مورد توجه قرار می دهند . وکاربرد وابستگی های  خارجی همچون اهداف تحمیلی معلمان یا قیاس های اجتماعی را به حداقل برسانند ( هاردر وریو ۲۰۰۳؛‌لاگاردیا ورایان ، ۲۰۰۲) این شیوه ها وروش های دیگر در ذیل مشخص شده اند که همانند اهداف عاطفی یک دستور کار « تشدید یافته  »برای نوجوانان است :‌

 

 

    • شرکت فعال ، ریسک کردن و بازتاب بیشتر دانش آموز.

 

 

    • تأکید بیشتر بر حمایت از حس توانایی فردی و تقویت عزت نفس اجتماعی وتحصیلی

 

    • حمایت اجتماعی بیشتر از موفقیت دانش آموز

 

  • آموزش متمرکز وهمه جانبه بیشتر با مورد هدف قرار دادن نقاط حساس نیاز؛ این پیشرفت به دقت تحت نظر است (الیس ،۱۹۹۸)

 

مطالعات فراوانی متذکر شده اند که جدایی از مدرسه ازهمان سالهای ابتدایی آغاز می شود (دال[۱۷] و هس[۱۸]،‌۲۰۰۱) بنابراین فعالیت هایی که موجب رشد خود مختاری می شود ، همانطور که طی سال هایی که مشارکت در مدرسه در معرض خطر قراردارد، مثل انتقال به مقطع راهنمایی ودبیرستان ،فراهم می شود، باید طی سالهای اولیه مدرسه درکلاسها ومدارس موجود باشد . انتقال از مقطع راهنمایی به دبیرستان می تواند به گونه ای خاص بحرانی باشد . دراین مقطع،‌هم قصد دانش آموزان به اتمام مدرسه وهم ضروریات بیرونی برای حضور اجباری درمدرسه می تواند برانگیخته شود.لن و لنسیر[۱۹] (۲۰۰۳) درتحلیل خود از پرسشنامه طولی تحصیلی ملی» (NELS)[20] دریافتند دانش آموزانی که بین سالهای دهم ودوازدهم ترک تحصیل کردند، ‌عملکرد تحصیلی پایین تری نسبت به همسالان خود درکلاس هشتم نشان دادند – این موضوع خیلی جای شگفتی نیست . اما دیگر عوامل پیش بینی کننده ترک تحصیل (مثل تصور از مدرسه ، انگیزش درکار کلاسی)دراین نقطه ،‌مشابه هستند متأسفانه از کلاس دهم به بالاتر ،‌همان دانش آموزان نمرات کمتری در روابط خود با معلمان ،‌تصور از مدرسه ، انگیزش درکارهای کلاسی و شرکت درفعالیت های مدرسه داشتند . ملاحظات خودپیروی باید زود شروع شوند تا از وخامت دروضعیت عملکرد ، انگیزش و مشارکت جلوگیری به عمل آید.

 

[۱] .Algozzine.

 

[۲] .Browder.

 

[۳] .Karvonen.

 

[۴] .Field.

 

[۵] .Hoffiman.

 

[۶] .Kalyanpur.

 

[۷] .Turnbull.

 

[۸] .Trainor.

 

[۹] .Zimmerman.

 

[۱۰] .Palmer.

 

[۱۱] .Gipson.

 

[۱۲] .Self – Determination Learning model for Instruction.

 

[۱۳] .Chambers.

 

[۱۴] .Rabren.

 

[۱۵] .Evelo.

 

[۱۶] .Laguardia.

 

[۱۷] .Doll.

 

[۱۸] .Hess.

 

[۱۹] .Lan , W, & Lanthier.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:05:00 ب.ظ ]




وایلز وباندی (۱۳۸۲؛ ترجمه نیکنامی) وظایف راهنمایان آموزشی را به شرح ذیل می دانندو همچنین سلیمانی (۱۳۸۳) نیر به برخی وظایف راهنمای آموزشی به شرح زیر اشاره نموده است.

 

۱ ـ برنامه‌ریزی آموزشی

 

راهنمای‌آموزشی در تدوین و توسعه‌ی برنامه‌ها و خط‌مشی‌ها با دیگر کارشناسان و متخصصان همکاری نزدیک دارد.

 

۲ ـ توسعه و تحقق برنامه‌های درسی

 

مسوولیت اجرای مؤثر فعالیت‌هایی که به تحقق هدف‌های برنامه‌ی درسی منجر می‌شود با راهنمای آموزشی، مدیر و معلم است. راهنمای آموزشی در طراحی، اجرا، ارزشیابی و توسعه‌ی برنامه‌های درسی و نیز ارائه‌ی کمک‌های موردنیاز با معلم همکاری نزدیک و حرفه‌ای دارد.

 

 

۳ ـ نظارت و هماهنگی

 

حصول اطمینان از نیل به هدف‌هایی که نظام برای آموزش و پرورش تعیین کرده بر عهده‌ی راهنمایان آموزشی است که با معلمان به طور مستقیم همکاری دارند.
پایان نامه

 

۴ ـ رهبری آموزشی

 

وظیفه‌ی اصلی راهنمایان، همکاری حرفه‌ای با معلمان و ارائه‌ی رهنمودها و راهبردهایی است که به معلمان کمک می‌کند کارشان را بهتر انجام دهند.

 

۵ ـ ایجاد انگیزه

 

وظیفه‌ی مدیران و راهنمایان این است که برای تأمین انگیزه‌ها و هدف‌های معلمان فرصت‌های لازم را فراهم کنند. نظرخواهی از معلمان، مشارکت دادن آنان در تصمیم‌گیری‌ها، سهیم کردن آنان در اداره‌ی امور آموزشی مدارس، توجه به نیازهای حرفه‌ای و کمک به رشد و پیشرفت آنان، تشویق و حمایت از آنان در مواقع ضروری و جلب اعتماد و احترام آنان از روش‌هایی است که انگیزه‌های قوی در کار معلمان ایجاد می‌کند.

 

۶ ـ تمرین (نمایش) معلمی

 

راهنمای تعلیماتی (آموزشی) در نقش معلمی، روش‌های نوین تدریس را برای معلمان اجرا می‌کند و از آنان می‌خواهد که روش‌های جدید را به کار گیرند و نتایج آن را در کلاس درس مطالعه و بررسی کنند. تحقیق درباره‌ی روش‌های مؤثر و سودمند و قرار دادن آن‌ها به جای روش‌های متداول و کم‌اثر از وظایف راهنمایان آموزشی است.

 

۷ ـ پیشرفت حرفه‌ای

 

راهنمایان آموزشی باید در ایجاد زمینه و فرصت مناسب برای پیشرفت حرفه‌ای معلمان کوشش نمایند. همچنین باید سعی کنند از طریق آموزش‌های ضمن خدمت آنان را در مسیر پیشرفت حرفه‌ای قرار دهند تا به سطوح بالاتر ارتقا پیدا کنند. البته زمانی برنامه‌ی نظارت و راهنمایی آموزشی، نتایج مطلوب‌تری دارد که خود معلمان نیز بخواهند به پیشرفت حرفه‌ای خود کمک کنند.

 

۸ ـ اجرای پژوهش‌های عملیاتی و کاربردی

 

در نقش تحقیقاتی، راهنمای آموزشی مبتکر و مروج تحقیقات در آموزش و پرورش است. راهنمای آموزشی باید سعی کند امکانات لازم برای اجرای طرح‌های تحقیقاتی مشترک معلمان را فراهم کند و به عنوان راهنما و مشاور تحقیقاتی، هماهنگی‌های لازم را بین معلمان به وجود آورد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:04:00 ب.ظ ]




اصطلاح تدریس اگر چه در متون علوم تربیتی مفهومی آشنا به نظر می­رسد. برداشت­های مختلف معلمان از مفهوم تدریس می ­تواند در نگرش آنان نسبت به­فراگیر و نحوه کارکردن با آنها تاثیر مثبت یا منفی برجای گذارد. برداشت چندگانه از مفهوم تدریس می­توان دلایل مختلفی داشته باشد، از مهم­ترین آنها ضعف دانش­ پایه، اختلاف در ترجمه و برداشت نادرست معلمان از دیدگاه­های مختلف تربیتی است (پورتوکلی، ۱۳۸۸). تدریس فعالیتی است پیچیده که مستلزم آمادگی دقیق، طراحی هدف­ها و فعالیت­هاست. این طراحی بر اساس ساعت، روز، هفته انجام می­شود. به­علاوه طراحی بلند مدت برنامه­ی درسی را در طول یک دوره، نیم­سال و سال تحت پوشش قرار می­دهد (ویداوسون[۱]، ۲۰۰۳).

 

مفهوم کیفیت تدریس در فعالیت­های آموزشی سالهاست که مورد توجه بوده است. برطبق نظر سلدین[۲] (۱۹۹۸) تا یک دهه قبل بیش از پانزده هزار پژوهش درباره موضوع اثربخشی تدریس منتشر شده است. در مدت ده سال گذشته نیز به مراتب در این باره پژوهشهای گسترده تری انتشار یافته است (سلدین به نقل از سلدین، ۲۰۰۵). مفهوم آموزش بر خلاف پرورش یک نظام نیست بلکه آموزش فعالیتی است هدف­مدار و از پیش طراحی شده که هدفش فراهم کردن فرصت­ها و موقعیت­هایی است که امر یادگیری را در درون یک نظام پرورشی تسهیل کند و سرعت بخشد. مفهوم تدریس به آن قسمت از فعالیت­های آموزشی که با حضور معلم در کلاس درس اتفاق می­افتد اطلاق می­شود. تدریس بخشی از آموزش است ولی هر آموزش ممکن است تدریس نباشد. چهار ویژگی خاص در تعریف تدریس وجود دارد که عبارتند از :

 

 

 

 

الف- وجود تعامل بین معلم و فراگیران.

 

ب- فعالیت بر اساس اهداف معین و از پیش تعیین­شده.

 

ج- طراحی منظم با توجه با موقعیت و امکانات.

 

د- ایجاد فرصت و تسهیل یادگیری (دورنیه[۳]،۲۰۰۶).

 

تدریس در دیدگاه­های مختلف ماهیت و معنای مختلفی دارد. بعضی آن­را “بیان مستقیم حقایق علمی از طرف معلم به فراگیران می­دانند، “گروهی دیگر آن را “هم­ورزی یا تعامل بین معلم و فراگیر و محتوا در کلاس درس “تعریف کرده­اند. عده­ای از متخصصان تعلیم و تربیت ” فراهم آوردن موقعیت و اوضاع و احوالی که یادگیری را برای فراگیر آسان کند ” تدریس نامیده­اند. اسمیت به پنچ نوع تدریس معتقد است که عبارتند از :” توصیفی” –” موفقیتی” –” ارادی” – “هنجاری”  و” علمی” . به­نظر اسمیت تعریف” توصیفی ” تدریس عبارت از بیان مستقیم و صریح دانش و مهارت از معلم به فراگیر است (زریهون[۴] و دیگران، ۲۰۰۴).

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 

در تعریف “موفقیت “دو مفهوم تدریس ویادگیری نقشی تعیین­کننده و انفکاک ناپذیر دارند به این معنی که عمل تدریس صورت نخواهد گرفت مگر اینکه یادگیری اتفاق افتاده باشد. تدریس در مفهوم” ارادی” عملی است هدف­مدار که اهمیت کارکرد آن در رخدادهای آموزشی بستگی به موقعیت و باور معلمان دارد به عبارت دیگر تدریس نه تنها نظام فکری معلمان، بلکه عملکرد آنهارا، که به وسیله هدف­های از پیش تعیین­شده هدایت می­شود، مشخص می­سازد. تعریف تدریس از منظر “هنجاری” معطوف به فعالیت­هایی است که بر پایه اصول اخلاقی، شواهد و استدلال بنا شده باشد. در چنین برداشتی از تدریس همواره دو سوال اساسی وجود دارد :

 

۱- چه چیز باید آموخته شود ۲- چگونه باید آموخته شود (تریگل و پراسر[۵]، ۲۰۰۴).

 

تدریس از منظر “علمی” فعالیتی است صریح و دقیق که ریشه در تجارب گذشته معلمان و متخصصان تربیتی دارد. براساس چنین رویکردی تعریف تدریس باید عاری از هر گونه ابهام و عدم دقت باشد، و با جملات و عباراتی بیان شود که ضمن ریشه داشتن در عرف و فرهنگ عمومی، دلالت بر رفتارهای صریح و بدون ابهام داشته باشد و آثارش نیز از طریق تجربه تایید شود. تحلیل، سازمان­دهی و کلیت­ بخشی اساسی شکل­ گیری همه نظریه­ های علمی در طول تاریخ معارف بشری بوده است. نظریه­پردازان منشا همه نظریه­ها را سه معرفت اساسی یعنی علوم انسانی، علوم طبیعی و علوم اجتماعی دانسته ­اند. تعلیم و تربیت نیز به­عنوان یک دانش کاربردی به رغم هویت مستقل، وابسته به علومی چون علوم طبیعی، فیزیولوژی، فلسفه، روانشناسی و جامعه شناسی است. نظریه­ های تدریس نیز به­عنوان زیر مجموعه ­ای از نظریه­ های تعلیم و تربیت متاثر از نظام­های معرفتی ذکر شده است (مور و کول[۶]، ۲۰۰۵).

 

داشتن تدریس مطلوب از ­سوی مربیان از عوامل متعددی پیروی می­ کند که مهمترین آن داشتن محیط مناسب آموزشی می­باشد. نظام­های­ آموزشی کشورها موظفند به­منظور بهبود فرایند تدریس مربیان فضایی مناسب را فراهم نمایند. این بدین منظور است که نظام­های آموزشی خود می ­تواند بر تمامی اجزا درونیش تاثیر گذار باشد (تامسون[۷] و دیگران، ۲۰۱۲).

 

ساخت نظام آموزشی هر جامعه اعم از نگرش ها، باورها، برنامه­ها و آیین­ها می ­تواند روش تدریس معلم را تحت تأثیر قرار دهد. برنامه­ها و ساخت نظام آموزشی باید متکی بر رشد همه جانبه­ی شاگرد باشد و دارای ویژگی­هایی از این قبیل هستند: ۱ـ هدف آموزش و پرورش رفع نیازهای آنی و آتی شاگردان و جامعه است ۲ـ برنامه برحسب مقتضیات منطقه و نوع مدرسه و توانایی شاگردان تنظیم می­شود. ۳ـ محتوای برنامه بر فعالیت­های فردی و گروهی شاگردان بستگی دارد و معلم همواره نقش راهنما را بر عهده دارد ۴ـ یادگیری مواد درسی پیوسته و همراه با حل مسأله است ۵ـ معلمان در اجرای برنامه و انتخاب مواد درسی آزادی عمل و اختیارات بیشتری دارند ۶ـ نتیجه­ی فعالیت آموزشی، به صورت ارضای حس نیاز به یادگیری و کمک به رشد متعادل شخصیت شاگردان، مورد بررسی قرار می­گیرد. ۷ـ تنظیم و پیشرفت برنامه ­های آموزشی امری مداوم و پیگیر است (شعبانی، ۱۳۸۴). فرایند تدریس عبارت است از فرآیند مواجهه عمدی معلم و شاگرد در یک فضای آموزشی به منظور تحقق هدف­های معین. عناصر اصلی این فرآیند عبارتند از:

 

۱) مراحل توالی فعالیت معلم و دانش ­آموز ۲) نقش معلم ۳) نقش دانش ­آموز ۴) نحوه ارتباط معلم و دانش آموز (مهرمحمدی،۱۳۸۶).

 

در تدریس، دانش­ آموزان، محتوایی که بنا است فراگرفته شود در چارچوب فراگیری با هم مرتبط می­شوند. در این چارچوب هدف تدریس امکان­پذیر ساختن یادگیری است (پارش[۸]،۲۰۰۷). تاملین­سان [۹](۲۰۰۷) فرآیند تدریس را مانند خلق کردن موسیقی جاز می­داند که در آن معلم با ترکیب کردن عناصر اصلی فرایند یاددهی و یادگیری به پیکربندی ذهن دانش­ آموزان از راه­های مختلف می ­پردازد و اظهار می­دارد که عناصر اصلی این فرآیند در تشبیه آن به موسیقی جاز چهار عنصر می­باشد: ۱) برنامه­ درسی ۲) ارتباط با دانش­ آموزان ۳) تدریس و ۴) ارزیابی در هر لحظه ممکن است یکی از عناصر جلودار باشد اما دیگر عناصر باید نزدیک به آن و متداخل در هم باشند. وی برنامه­ درسی را به روح جاز و ارتباط با دانش آموزان به منطق (دلیل) جاز تشبیه می­ کند. ارتباط نیرو محرکه دانش­ آموزان و نشاط تدریس است که به مراتب از گوش دادن به آهنگ­های چندگانه ای که دانش­ آموزان به داخل کلاس می­آورند، بالاتر است. به طور کلی رمز موفقیت و اثر­بخشی هر تدریسی توجه به مخاطبین و نیازها و تفاوت­های فردی آنان است. به همین دلیل کاربرد انواع متنوعی از روش­های تدریس می ­تواند میانگین بازده مثبت حاصل از آموزش را بالا ببرد.

 

به همین دلیل، چگونگی روش تدریس، حیطه­ای از تخصص مناسب، برای اطمینان، چگونگی یادگیری محتوای یک رشته علمی را توسط دانش ­آموز را نشان می­دهد (جولد رزما[۱۰]،۲۰۰۶). در نتیجه، نکته مهم در فرآیند تدریس این است که معلم مشخص می­ کند چه باید یادگرفته شود تا بر اساس آن محتوای آموزشی و فعالیت­های متناسب با درک و فهم شاگردان فراهم گردد. در واقع، توجه به سه نکته زیر در جریان تدریس لازم و ضروری است:

 

 

    1. تدریس باید هدف داشته باشد؛

 

    1. روش تدریس باید متناسب با هدف و مقصود باشد، یعنی بیان کننده آن چیزی باشد که قرار است یادگرفته شود؛

 

  1. مفاهیمی به طریقی ارئه شود یا شرایط تغییر به طریقی فراهم گردد که مطابق فهم و توانایی شاگردان باشد. بنابراین، معلم باید توجه داسته باشد که طراحی سنجیده و آگاهانه فعالیت­های مربوط به تدریس نخستین گام به سوی تدریس مبتنی بر هدف و مقصود خواهد بود (شعبانی،۱۳۸۶).

 

هر فرایند تدریس با اشکالاتی عمده مواجه است گاهی یک معلم نتوانسته خوب مطلب را انتقال دهد، گاهی دانش آموز خوب گوش نکرده است و گاهی نقص از هر دو است. مهمترین عاملی که می ­تواند در این فرایند به طور مشخص بدان اشاره کرد بحث ایجاد انگیزه است. مشکل اغلب معلمان این است یا خود انگیزه ندارند و یا نمی توانند ایجاد کننده انگیزه در بین دانش آموزان باشند (جانسون[۱۱]و همکاران، ۲۰۱۰).

 

مهم­ترین مشکل تدریس: ۱ـ توجه نکردن: توجه نکردن علل­های مختلفی دارد مثل: ۱ـ نبودن علاقه و انگیزه کافی: معمولاً اشخاص به چیزی که بیشتر علاقه دارند بیشتر توجه می­ کنند. ۲ـ جالب نبودن محرک: بسیاری از مواقع مطلب طوری مطرح می­شود که توجه را جلب نمی­کند. با اینکه دانش آموزان برای یادگیری آماده اند به سرعت خسته و بی­علاقه می­شوند. ۳ـ وجود موانع و عوامل باز دارنده­ی توجه مثل عوامل بیرونی (صدا، …) و عوامل درونی، نگرانی، ترس، تخیلات) (شهرآرای، ۱۳۸۶) برای جلب توجه دانش آموزان باید به سه نکته توجه کنیم: ۱ـ انتخابی بودن توجه: افراد آنچه را که می­خواهند مورد توجه قرار می­ دهند. ۲ـ توجه به تفاوت­های فردی و وسعت زمانی توجه و حجم مواد آموختنی ۳ـ توجه به رابطه بین وسعت زمان توجه و نوع درس یا فعالیت. (شهرآرای، صص ۲۸ـ۲۶). فازیو[۱۲] و همکاران (۲۰۰۹) معتقدند که عواملی چون توجه، هشیاری، آگاهی و تمرکز می ­تواند فرایند و روش تدریس را خوشایند نماید.

 

در روند تدریس باید به چند مقوله توجه نمود: اول بر یادگیری و راه­ها و روش­هایی که یادگیری را موثرتر و آسان تر می­ کند و دوم بر کنش­های تدریس توجه کرد و برای آنها برنامه ­ریزی کرد. در این برنامه ها را آزمایش کرد سوم شاخص­های تدریس موثر را باید رعایت نمود و چهارم داشتن یک ارتباط خوب و موثر بسیار مفید خواهد بود و پنچم باید به برنامه ­های آموزشی و ساخت نظام آموزشی توجه نمود (آقازاده، ۱۳۸۵). اعمالی که تحت عنوان کنش  های تدریس مطرح هستند عبارتند از ۱ـ انگیزش: یکی از نکات بسیار مهم در جریان یادگیری، وجود محرک برای یادگیری است. ۲ـ اطلاعات: یکی از هدف­های تدریس وا داشتن شاگردان به کسب اطلاعات است. ۳ـ به جریان انداختن اطلاعات (پردازش داده­ ها): به منظور اطمینان یافتن از اینکه فراگیر در قسمت­های مختلف، اطلاعات لازم را درک کرده است باید اطلاعات پردازش شود این پردازش در سه مرحله انجام می­شود، روشن سازی اطلاعات تقسیم اطلاعات و مقایسه اطلاعات ۴ـ ذخیره­سازی و اصلاح مجدد: ترکیب اطلاعات جدید و قبلی ۵ـ انتقال اطلاعات: ربط بر مسائل جدید ۶ـ کنترل و هدایت: هدایت عملکرد شاگردان (شعبانی، ۱۳۸۴).

 

از عناصر مهم نظام تعلیم و تربیت در کنار سایر عوامل نظام آموزشی، رویکردها، الگوها و روش های تدریس است. تدریس فعالیتی است که در کانون و نقطه تلاقی همه عناصر آموزشی قرار دارد و مهمترین عملکرد معلم در کلاس درس محسوب می­باشد که زمینه را برای یادگیری فراهم می­سازد. تدریس فرایند تسهیل کننده یادگیری است. از آنجا که با هر روشی نمی­توان هر موضوعی را تدریس کرد، بنابراین برای تدریس موضوعات گوناگون روش­های تدریس مناسب نیاز است (لاریا[۱۳]، ۲۰۰۸).

 

ما در عصر توانایی و فناوری اطلاعات و ارتباطات به سر می بریم؛ مؤلفه­های مختلف در آموزش و پرورش معنای جدید و تعلیم و تربیت معنای جهانی پیدا کرد و روش­های تدریس نوین مطرح شده است. مطالعه اثربخشی شیوه های تدریس بیش از نیم قرن است که در آموزش عالی مورد توجه، متخصصان تعلیم و تربیت قرار گرفته است (کایلیز[۱۴] و همکاران، ۲۰۰۰).

 

یادگیری فردی، گروهی و مشارکتی جایگاه خاصی پیدا کرده است. ارزشیابی سنتی از پیشرفت تحصیلی دچار مشکل شده و این نکات نقش معلم و دانش آموز را دگرگون کرده است. در این فضا معلم به جای صرف انتقال مطالب؛ رهبر، تسهیل کننده و روشنگر است (مهرمحمدی، ۱۳۷۹).

 

دانش ­آموز هم به مثابه فردی جس توجوگر، سازنده، پدیدآورنده آثار، متفکر، خلاق، خودرهبر، تصمیم گیرنده، مشکل گشا و پژوهنده است (ملکی، ۱۳۸۱). تحقق یادگیری مطلوب با این ویژگی ها و نشانه ها نیازمند تغییر در ر ویکرد تدریس و ارزشیابی است. تدریس باید از نتیجه محوری به فرایندمحوری تغییر یابد (شعبانی، ۱۳۸۲).

 

تدریس عبارت از تعامل یا رفتار متقابل دانش آموز و معلم براساس طراحی منظم و هدفدار برای ایجاد تغییر در رفتار دانش آموزان است. این تعریف دو ویژگی خاص برای تدریس را مشخص می کند: وجود تعامل یا رابطه متقابل بین معلم و شاگرد و هدفدار بودن فعالیت های معلم.

 

همچنین تدریس خود دارای سه جزء است:

 

۱ – عملکرد مشترک معلمان در تدریس رشته های علمی که یک جزء اساسی است.

 

۲-  عملکردهای معلم که خاص یک رشته معین است و آن را عنصر محتوای مخصوص می­نامیم.

 

۳ – مفاهیمی که مبین عملکرد و جریان یادگیری و رشد دانش ­آموز است و آن را عنصر نظری می­نامیم (شعبانی، ۱۳۸۲، به نقل از سلطانی، ۱۳۸۶).

 

رفتار تدریسی منعکس کننده اعتقادات و ارزشهایی است که معلم برای نقش فراگیرنده در تعامل و تبادل یادگیری تأمل است (آنتونی و گراشا[۱۵]، ۱۹۹۶). هسته اصلی فر ایند تدریس ایجاد محیط­هایی است که در آن شاگردان بتوانند تعامل داشته باشند و نحو ه یادگیری را بررسی نمایند (بهرنگی، ۱۳۷۶).

 

هدف اصلی تدریس یادگیری است. بر این اساس می­توان گفت که تدریس به عنوان یک فرایند علمی می تواند بنیانی برای درک در عین حال عمل تدریس فراهم آورد و معلم و شاگرد همچون دانشمندانی هستند که از روش علمی برای شناخت و اکتشاف بهره می گیرند و در این راه از خلاقیت و شهود و بصیرت سود می جویند و به شعف ناشی از ابداع دست می­یابند (موسی­پور، ۱۳۷۶؛ به نقل از اشرفی و جهان سیر، ۱۳۹۰).

 

یک الگوی تدریس توصیف یک محیط یادگیری است. الگوهای تدریس همان الگوها و روش­های یادگیری هستند (بهرنگی، ۱۳۸۱). استادان با کفایت نیز می­دانند که الگوها و شیوه ­های تدریس، ابزار اصلی برای یادگیری هستند و آگاهی و به­کارگیری از الگوهای مختلف تدریس آنها را به­عنوان معلم کارآمد مطرح ساخته و توانایی آنها را در متناسب کردن آموزش با سطح علمی فراگیران افزایش می­دهد. بیشتر مطالعات نشان داده است که اگر نحوه یادگیری دانش اموزان با شیوه تدریس معلمان جور باشد، انگیزه یادگیری تقویت شده و پیشرفت تحصیلی، بهتر خواهد بود (برون[۱۶] و گراشا، ۱۹۹۶).

 

در ارتباط با تدریس، دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. آنان که تدریس را به عنوان محصول علم در نظر دارند، بر نقش رهبری معلم در جریان آموزش تاکید ورزیده، او را مسوول تصریح هدف ها، تلقین دانش و تصحیح فعالیت های شاگردان می شمارند. آنان که تدریس را به عنوان فرآیند علم محسوب می کنند، بر نقش مشورتی معلم در جریان آموزش اصرار دارند؛ و آموزش را جریانی از تشریک مساعی شاگردان و معلم، تفهیم مطالب و ترغیب به کاوش و حل مساله قلمداد می کنند. امروزه عقیده ی بیشتر متخصصان، تریس، ناظر به تعامل دو قطب سالی (معلم و شاگرد) است، که معطوف به یادگیری یک یا چند شاگرد است. بر این اساس در تدریس همواره حداقل دو نفر حضور دارند؛ و ارتباط بین این دو دارای چهار سطح (ایجاد، استمرار، اثربخش ساختن واتمام یا ارزشابی) است. هر یک از دو عنصر تدریس، در عمل سهمی بر عهده دارند، که با افزایش سهم یکی از آن ها، سهم دیگری کمتر می شود. بر این اساس م توان نقش مربوط به معلم را برای توصیف وضعیت، به کار گرفت؛ و از دو شکل آن عناوین معلم به عنوان مدیر (رهبر) و معلم به عنوان مشاور سخن به میان آورد (موسی پور، ۱۳۷۷؛ به نقل از رحیم زادگان، ورکی و کهن، ۱۳۸۸).

 

بریچ[۱۷] (۱۹۹۷) در کتاب خود روش های تدریس اثربخش چند رفتار برای تدریس اثربخش بر می شمارد؛ که عبارتند از: شفافیت و وضوح تدریس، تنوع در آموزش، معلم وظیفه مدار، درگیر در فرآیند تدریس و متعهد نسبت به آن و برخوردار از نرخ موفقیت در مورد دانش آموزان (وان­های[۱۸]، ۲۰۰۷).

 

می توان گفت که اساسی ترین عامل، برای ایجاد موقعیت مطلوب در تحقق هدف های آموزش، معلم است. اوست که می ­تواند حتی نقص کتاب های درسی و کمبود امکانات آموزشی را جبران کند. یا به عکس، بهترین موقعیت و موضوع تدریس را با عدم توانایی در ایجاد ارتباط عاطفی مطلوب؛ به محیطی غیر فعال و غیر جذاب تبدیل کند. در فرآیند تدریس، تنها تجربه و دیدگاه های علمی معلم نیست که موثر واقع می شود، بلکه کل شخصیت او است که در ایجاد شرایط یادگیری و تغییر و تحول شاگرد تاثیر زیادی می گذارد. دیدگاه معلم و فلسفه یی که به آن اعتقاد دارد، در چگونگی کار او تاثیر زیادی می گذارد. به طوریکه او را از حالت شخصی که فقط در تدریس مهارت دارد، خارج می کند؛ و به صورت انسان اندیشمندی در می آورد که مسئولیت بزرگ تربیت انسان ها بر عهده ی او است. بر شمردن ویژگی های معلم کار چندان آسانی نیست؛ زیرا جامعه های مختلف با فلسفه ها و نگرش های مختلف،؛ انتظارهای متفاوتی از معلم دارند (شعبانی، ۱۳۸۲).

 

هاتیوا و بایرن بام[۱۹]، به نقل از کمبر[۲۰] (۱۹۹۳) گفته­اند، جهت گیری معلم در تدریس را می توان در یک پیوستار نشان داد، و برای آن دو قطب مشخص ساخت؛ در یک سمت پیوستار قطب معلم و دانش آموز قرار دارد، یک رویکرد انتقالی وجود دارد. در حد میان آن، که تعامل بین معلم و دانش آموزان قرار دارد، یک رویکرد انتقالی وجود دارد. جهت گیری معلم محور، بر ارتباط مبتنی بر محتوا و دانش آموزان متمرکز می باشد. در مقابل، جهت گیری دانش آموز محور، بر رشد دانش آموز و درک او از دانش تمرکز دارد (هاتیوا و بایرن­بام، ۲۰۰۰).

 

در واقع شیوه ی تدریس، بر معلم و رویکرد منحصر بفرد او نسبت به تدریس اشاره دارد. همان طور که برکفلد اشاره می کند، روش تدریس می تواند تعبیری از پندار معلم نسبت به تدریس خود باشد. بر اساس سطح آگاهی معلم نسبت به روش تدریس خود، معلمان می توانند درک بهتری از توانایی خود در ارتباط با تغییر روش تدریس داشته، آن را اصلاح کنند؛ و یا در راستای تعامل با دانش آموزان آن را بهبود بخشند.

 

همچنین ایونس[۲۱] (۲۰۰۴) معتقد است که تفاوت در شیوه­ی تدریس می ­تواند در حوزه­هایی دیگر همچون: نظم کلاس، سازمان­دهی و ارزیابی فعالیت­ها، تعامل میان معلم با شاگرد تاثیر گذار باشد. آپدناکر و ون­دام نیز به بررسی میزان تاثیر شیوه تدریس دانش ­آموز محور که در مقابل آن سبک تدریس محتوا محور و مدیریت­گرا می باشد، پرداخته و به این نتیجه دست یافتند که سبک فراگیر محور، فراهم آورنده­ی فرصت­های زیادی برای  یادگیری می­باشد. این که تا چه حد اندازه این شیوه­ها با سبک­شناختی در ارتباط می­باشد، سوال مهمی است که به خصیصه­ها و رفتارهای معلم نسبت داده می­شود؛ و در کلاس تاثیر بسزایی دارد. معلم نقش حیاتی در فرآیند یاددهی– یادگیری دارد. رفتار کلاسی معلم بر جنبه­ های زیادی از این فرآیند تاثیر دارد. از جمله: آمادگی و تمهیدات معلم، فعالیتی یادگیری و رویکرد وی نسبت به ارزیابی از یادگیری (ایوانس به نقل از مس و پاپوچ[۲۲]، ۲۰۰۶). کاپلان و کیز  روش تریس را به عنوان رفتار فردی معلم و هر آنچه که وی به عنوان واسطه برای انتقال داده­ ها به کار می­گیرد، تلقی می­ کنند (ایوانس، ۲۰۰۸).

 

محققانی کخ در خصوص سبک ها تدریس پژوهش کرده اند، شاخص های منحصر به فردی را برای بررسی سبک های تدریس به کار برده اند. این امر موجب شد تا تعریف های متنوعی از سبک تدریس، و متعاقب آن انواع مختلفی از بررسی در زمینه ی سبک تدریس گسترش یابد. ماهیت و قلمرو سبک های تدریس بواسطه ی توصیف گرهایی، همچون رفتار فعال و انفعالی به شدت محتوا محور و یا حمع گرا، معلم محور و یا یادگیرنده محور و جز آن قابل شناسایی است (ایوانس، ۲۰۰۸).  در این راستا جارویس (۱۹۸۵) برای سبک تدریس طبقه بندی سه گانه یی پیشنهاد می کند؛ در سطح اول، سبک تعلیمی مطرح می گردد؛ که در این روش معلم محوریت داشته و طی سخنرانی های او دانش آموزان یادداشت برداری می­ کند.

 

در سطح دوم، سبک سقراطی می باشد؛ و معلم تدریس را بر مبنای سوال های مطرح شده از جانب دانش آموز هدایت می کند در سطح سوم، سبک تسهیل گرا عنوان می شود، که معلم محیط یادگیری را به گونه یی آماده می سازد، که در آن دانش آموزا بتواند خود یادگیرنده باشد و در محیط، یک تسهیل گر یاد می شود؛ و عقیده برآن است که دانش آموزان می توانند یاد بگیرند (روزنفیلد، ۲۰۰۷؛ نقل از ایوانس، ۲۰۰۸). در مطالعه های اخیر نیز از نقش معلم به عنوان تسهیل­گر یاد می­شود؛ و عقیده بر آن است که دانش­ آموزان می توانند یاد بگیرند (روزنفیلد، ۲۰۰۷؛ نقل از ایوانس، ۲۰۰۸). هال و ماسلی[۲۳] (۲۰۰۵) در تحقیق خود الگوها و سبک های یادگیری را مورد بررسی قرار دادند؛ و تصریح کرده اند که میزان تاثیر نظریه ی سبک های یادگیری بر تدریس هنوز به اثبات نرسیده است. بنابراین لازم است تاثیر سبک های یادگیری با رویکرد های انتقادی بیش تری مورد بررسی قرار گیرد.

 

۲-۱-۴-۱-  شاخص­های تدریس کارآمد:

 

دانستن اینکه یادگیری چگونه و در کجا صورت می­گیرد ازملزومات معلمان در ارائه تدریس مطلوب است. چگونگی محیط­های یادگیری و فراهم نمودن آن به منظور فرایند تدریس کارآمد از اهداف مهم نظام­های آموزشی محسوب می گردد (بابل[۲۴]، ۲۰۰۸).

 

امروزه اغلب یادگیری­ها، در محیط­های آموزشی و تحصیلی رخ می­دهد. در ارزشیابی­های  رسمی و اداری، بیشتر از کارآمدی تدریس، به کارآمدی مدارس توجه می­شود؛ و این تلقی عمومی که معلمی، کاری طبیعی است و بیشتر از آنکه فن باشد، هنر است، باعث شده تا ظرایف لازم در تدریس کارآمد، چندانکه باید، در پژوهش­های آموزشی مورد بررسی قرار نگیرد.

 

عوامل موجود در تدریس موثر و کارآمد از نظر ریان[۲۵]: «او و همکارانش مطالعات خود را بر سه دسته تقسیم کرده اند ۱ـ ارتباط گرم و صمیمی همراه با درک و فهم در مقابل ارتباط سرد و بی توجهی و بدفهمی ۲ـ فعالیت های سازمان دهی شده با برنامه در مقابل بی برنامگی ۳ـ برانگیختن (فعالیت برانگیزنده) و فعالیت تخیلی در مقابل افسردگی و عادی بودن. عوامل مربوط به نظرات فلاندر: او در روند تدریس دو سبک متفاوت را بازگو نمود:

 

۱ـ سبک مستقیم (روش متکی بر سخنرانی و انتقاد کردن، توجه­کردن) ۲ـ سبک غیرمستقیم (روش رسیدن سوالات پذیرفتن احساسات شاگردان، تمجید و تشویق) و نشان داد روش غیرمستقیم تأثیر خوبی از روش مستقیم دارد. (سجادی، ۱۳۷۳).  از سویی دیگر خلاقیت و ایجاد آن در فرایند تدریس می ­تواند از عوامل موثر و کارآمد در موفقیت یک تدریس باشد تا جایی که  بروز خلاقیت و زمینه ایجاد آن یادگیری را مطلوب می­نماید (فاچس[۲۶] و دیگران، ۲۰۰۷).

 

همچنین روش تدریس زمانی موثر تلقی می­شود که فرد را به تفکر خلاق و انتقادی برانگیزد به طوری که از این رفتار لذت ببرد و آن را لازمه­ی زندگی بداند. و کلاً شاخص­های تدریس موثر به صورت زیر است: ۱ـ تأکید بیشتر و مداوم بر تفکر منطقی ۲ـ تأکید بیشتر و مداوم روی ضرورت تحقیق و کشف مسایل یا اموری که مستلزم تحقیق­اند ۳ـ راهنمایی دانش­ آموزان برای چگونگی تحقیق موثر ۴ـ تأکید بر روی تسلط و مهارت مطلوب در آموختن ۵ـ هدایت محصلان بر چگونگی منبع­یابی و استفاده موثر از منابع ۶ـ تمرین (شعاری نژاد، ۱۳۸۰).

 

[۱] – Widdowson

 

[۲]- Seldin

 

[۳]- Dornyei

 

[۴]- zerihun

 

[۵]- Trigwell & Prosser

 

[۶]- Moore, S. & Kuol

 

[۷]-Thomson

 

[۸]- Parsh

 

[۹]- Tomlison

 

[۱۰]- Joldersma

 

[۱۱]-Jeanson

 

[۱۲]-Fazzio

 

[۱۳] Laria

 

[۱۴] Caillies

 

[۱۵] Anthony& Grasha

 

[۱۶] Brown

 

[۱۷] Borich

 

[۱۸] Wanhai

 

[۱۹] Hativa & Birenbaum

 

[۲۰] kember

 

[۲۱] Evans

 

[۲۲] Mass & Popvich

 

[۲۳] Hall  & Moseley

 

[۲۴]-Babel

 

[۲۵]-Reyan

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:04:00 ب.ظ ]