انسان، موضوع تعلیم و تربیت، و از مبانی بنیادین آن به شمار می رود. از این رو باید پیش از بیان اهداف و روش تربیتی هر اندیشه و مکتبی، به عنوان مبنا و موضوع، ساختار، ویژگی ها و توانایی های او شناخته شود. در اینجا نیز با توجّه به آثار اقبال، به معرّفی انسان شناسی این اندیشمند می پردازیم.
ساختار انسان
اقبال، انسان را حقیقتی مشتمل بر نفس و بدن می داند؛ امّا از نظر ارزشی، نفس را مقدّم دانسته و می گوید:"در اسلام، امور فکری و واقعی، یا معنوی و مادّی، دو نیروی مخالف نیستند که با هم سازگار نباشند. حیات جزء معنوی در این نیست که آدمی از جزء مادّی و واقعی قطع علاقۀ کامل کند، بلکه در این است که جزء معنوی پیوسته در آن بکوشد که جزء مادّی را بدان منظور در خدمت بگیرد که سرانجام آن را جذب کند و به صورت خود در آورد و تمام وجود آن را نورانی سازد"(همان ، ۱۳۶۲: ۱۳). اقبال با واقع نگریِ اسلامیِ خود معتقد است که اسلام زندگی مادّی را به رسمیت می شناسد تا انسان با بهره گرفتن از همین زندگانی، به روحانیت دست یابد. به عبارت دیگر، مقدّمه و راه رسیدن به زندگیِ عرفانی و معنوی، توجّه به زندگی مادّی است. وی در تأیید این دیدگاه به آیۀ بیستم سورۀ لقمان اشاره می کند:(آیا ندانسته اید که خدا آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمین است، مسخّر شما کرده، و نعمت های آشکار و نهان اش را بر شما فراوان و کامل ارزانی داشته و…)(قرآن کریم، لقمان، آیه ۲۰). تمامی موجودات برای آدمی آفریده شده اند تا با بهره گرفتن از آنها بتواند استعدادهای فطری خود را آشکار کند.
پایان نامه - مقاله - پروژه
ویژگی های انسان
اشرف مخلوقات (ارزشمندی انسان)
اقبال در توصیفِ خود از انسان ها می گوید: “اسلام، به عنوان یک نهضت و حرکت فرهنگی، به ارزش فرد به همان صورت فردی که دارد، معترف است، و پیوند خونی را ملاک وحدت بشری دانستن رد می کند"(اقبال لاهوری، ۱۳۶۳: ۱۶۷). این اندیشه را در مجموعه اشعاری که به صورت دوبیتی با عنوان لالۀ طور سروده شده اند می توان دید:

 

هنوز از بند آب و گل نرستم
من اوّل آدم بی رنگ و بویم
  تو گویی رومی و افغانیم من
از آن پس هندی و تورانیم من
(اقبال لاهوری، ۱۳۸۲: ۲۰۹).

اقبال در بیان این نکته معتقد است که ما باید پیرو سنّتِ پیامبراکرم(ص) باشیم و به آدمیّت او احترام بگذاریم؛ وگرنه مقامِ دنیوی، سرزمین و نژاد انسان ملاک برتری بر انسان های دیگر نخواهد بود. وی معتقد است اگر اصل و نسب و افتخار به سرزمین مادری، هر یک معیارهایی برای برتری بودند، پیامبر اکرم(ص) نیز که از قوم قریش بود این امر را ملاکی برای برتری افراد بر یکدیگر می دانستند و شعار برابری و برادری انسان ها را سرلوحۀ آموزه های خود قرار نمی داد.

 

سینه ی ما از محمّد داغ داغ
تا بساط دین آباء در نورد
مذهبِ او قاطعِ ملک و نسب
در نگاهِ او یکی بالا و پست
  از دَمِ او کعبه را گل شد چراغ
با خداوندانِ ما کرد آنچه کرد
از قریش و منکر از فضل عرب
با غلام خویش بر یک خان نشست
(همان منبع، ۴۴۵-۴۴۶).

این سنّت و آموزه ی پیامبراکرم(ص) از آموزه های قرآن کریم سرچشمه گرفته است و اقبال نیز بر اساس آن چه که در کتاب احیای فکر دینی در اسلام بیان کرده است؛ از چهار منبع اصلی نام می بَرَد که قرآن کریم، مهم ترین منبع، و سنّت پیامبراکرم(ص) نیز از نظر استناد و اهمّیت پس از آن قرار می گیرد. وی با پیروی از این آموزه ی قرآنی که می فرماید:"ای مردم! ما شما را از یک زن و مرد آفریدیم و شما را از تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید(این موارد ملاک برتری نیست) گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ به یقین خداوند دانا و آگاه است"(قرآن کریم، حُجُرات، ۱۳)، تفاوت میان انسان ها از قبیل تفاوت نژاد، رنگ پوست و زبان را، تفاوت هایی سطحی و بی اهمّیت می داند. اقبال هم در مورد عقیده اش در مورد تقسیم بندی های رایج انسان ها مانند محلّ تولّد، رنگ و نژاد، این تقسیمات را حقیقی ندانسته و تنها بعد از اُصولی مانند برادری و برابری به این تقسیمات نیز توجّه دارد. این مسئله را در عناوینی که برای اشعارش استفاده کرده است، مشاهده کرد. برای مثال وی در شعری تحت عنوانِ «در معنی این که چون ملّتِ محمّدیه موسّس بر توحید و رسالت است، پس نهایت مکانی ندارد» ابیاتی پُرمعنی را در رابطه با لزوم برابری و برادری بین مسلمانان سروده است.

 

جوهر ما با مقامی بسته نیست
هندی و چینی سفالِ جام ماست
قلبِ ما از هند و روم و شام نیست
  باده ی تندش به جامی بسته نیست
رومی و شامی گِلِ اندامِ ماست
مرز بومِ او بجز اسلام نیست
(اقبال لاهوری، ۱۳۸۲: ۱۳۹).
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...