کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      


کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب



آخرین مطالب
 



پاسخ اضطراب چهار عنصر دارد:
۱) عناصر شناختی:  مانند کم شدن فعالیت شناختی و بی توجهی نسبت به محرک های محیطی
۲) عناصر بدنی: واکنش های اضطرابی بدن به خطر به علاوه تغییرات موجود در ظاهر مثل رنگ پریدگی، افزایش ضربان قلب و غیره.
۳) عناصر هیجانی: احساس دلهره و وحشت زدگی
۴) عناصر رفتاری جنگ و گریز: مثل کاهش اشتها، پرخاشگری، میخکوب شدن و غیره (روزنهان[۱]، سلیگمن[۲]، بنقل از سید محمدی، ۱۳۸۰).
شیوع اضطراب
شیوع اختلالات اضطرابی بیش از سایر اختلالات روان پزشکی است. شیوع ۳/۷ درصدی این اختلال در ایالات متحده آمریکا بیش از هر زمان دیگری بوده است. میزان شیوع مادام العمر آن نیز به ۶/۱۴ درصد می رسد. تقریباً تمام اختلالات اضطرابی در بین زنان و گروه های پایین اقتصادی- اجتماعی شیوع بیشتری دارد (سانتراک[۳]، ۲۰۰۴؛ به نقل از فیروز بخت، ۱۳۸۸).
اختلالات اضطرابی از شایع ترین طبقات اختلالات روانی است. در مطالعه ملی ایالات متحده آمریکا همزمان گزارش شده است که از هر ۴ نفر یکی واجد معیارهای تشخیصی اختلال اضطرابی است و میزان شیوع ۱۲ ماهه این اختلال ها ۷/۱۷ درصد است. زنان با شیوع مادام العمر ۲/۱۹ درصد بیشتر ممکن است دچار یک اختلال اضطرابی شوند. دست آخر این که با افزایش طبقه اجتماعی- اقتصادی از شیوع اختلالات اضطرابی کاسته     می شود (کاپلان و سادوک ۲۰۰۴؛ به نقل از رفیعی و رضاعی، ۱۳۸۷).
به منظور تعیین وسعت جنبه های متعدد اضطراب، بررسی هایی که روی جمعیت عمومی صورت گرفته است، نشان می دهند که بیش از یک سوم بزرگسالان دچار ناراحتی عصبی، خصوصاً اضطراب هستند. اضطراب در مرد ها و طبقه اقتصادی مرفه و جوانان کمتر است و در زنان و افراد کم درآمد و سالمندان بیشتر است (خدایاری، ۱۳۷۹).
مطالعات در بستون[۴] به وسیله ویلر[۵]، وایت[۶]، رید[۷] و کهن[۸] نشان داده است که تقریباً ۵۰ درصد اشخاص بالغ به این ناراحتی ها مبتلا هستند. معمولا اکثر این عده علایم حقیقی عارضه را داشته اند ولی هرگز به دنبال معالجه آن  نمی روند. بروز اضطراب در زن ها دو بار بیشتر از مردان دیده شده است که این بیماران از نظر اجتماعی و اقتصادی یا زمینه تحصیلی با دیگران فرقی ندارند (خدایاری، ۱۳۷۹).
در مورد اضطراب، ماکس[۹] و لیدر[۱۰] (۱۹۹۲) با بررسی ۲۲ مطالعه انجام شده در این زمینه برآورد کرده اند که تقریباً ۳ درصد جمعیت عمومی به حالت اضطراب دچار هستند. کوپر در سال ۱۹۶۹ گزارش می کند که ۲۷ درصد بیمارانی که با علائم روانی به پزشکان عمومی خود مراجعه می کنند دچار حالت اضطرابی هستند. ۱۳ درصد از کودکان بین ۹ تا ۱۷ سال دچار اضطراب هستند. این طبقه بندی مجموعه ای از بیماری ها مانند وسواس و ترس از قرار گرفتن در جمع را شامل می شود. در این میان وسواس آسان تر قابل مشاهده است. کودکانی که بیش از حد در مورد هر چیز از تکالیف مدرسه گرفته تا زمین لرزه نگرانند در گروه مبتلایان به اختلال اضطراب فراگیر قرار دارند (بلک برن[۱۱] و دیویدسون[۱۲]، به نقل از توزنده جانی، ۱۳۷۴).
[۱] -Rosenhan
[۲] -Seligman
[۳]-Santrock
[۴]- Boston
[۵] -Wheeler
[۶]- White
[۷]- Reed
[۸]- Cohen
[۹]-Max
[۱۰] -Lider
[۱۱]- Blackbern
[۱۲]-Davidson

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[شنبه 1399-09-15] [ 07:22:00 ب.ظ ]




محققان در گزارش های خود موارد زیر را به عنوان ریشه های اضطراب گزارش می کنند:

 

 

    • شواهدی وجود دارد که استعداد به اضطراب در دوران رشد قبل از تولد پیدا می شود.

 

    • اوتورانک ضربه تولد را به عنوان اولین اضطراب تلقی می کرد.

 

    • نظریه روانکاوی به مسئله جدا شدن از مادر را به عنوان منبع اضطراب تأکید می کند.

 

    • ضربه هیجانی حاصل از جدائیها نیز عامل اصلی اضطراب تلقی شده است.

 

 

 

  • پاسخ اضطراب را برخی محققان به عنوان پاسخی یادگرفته تلقی می کنند (کلارنس، به نقل از وهاب زاده، ۱۳۷۰).

 

درجات اضطراب

 

اضطراب را می توان به درجاتی تقسیم کرد:

 

الف) اضطراب مواج آزاد: اضطرابی است شدید، مداوم، عمومی و نامرتبط به یک چیز معین که نوعاً در اختلالات اضطرابی دیده می شود و غالباً پیش درآمد پانیک است.

 

ب) بی تابی: یک حالت بیقراری و ناراحتی که اغلب با نشانه های عضلانی مانند بیقراری حرکتی، تشویق روانی (اضطراب به دستگاه عضلانی سرریز کرده است) مشخص می شود.

 

ج) تنش: عبارتست از کشیدگی، بیقراری حرکتی و روانی و بیم.

 

د) هراس: عبارت است از یک حمله اضطرابی به شدت در هم کوبنده که منجر به نا به سامانی در اعمال ایگو شده و باعث تغییرات فیزیولوژیکی و وحشت می گردد.

 

ر) اضطراب طبیعی: استرسی که در آن منشأء و منبع اضطراب حقیقی واقعی است (کلارنس، به نقل از وهاب زاده، ۱۳۷۰)

 

تشخیص بالینی اضطراب

 

در طبقه بندی تشخیصی دو طبقه بندی گسترده کاربردی وجود دارد . نخست طبقه بندی بین المللی سازمان بهداشت جهانی از بیماری (ICD) که اکنون مورد تجدید نظر قرار گرفته و مجموعه کاملی از آن در سال ۱۹۹۳ تحت عنوان (۱۰ ICD) ارائه می شود و در حال حاضر نهمین نسخه تجدید نظر شده آن موجود است. دوم، راهنمای تشخیصی آماری اختلال های روانی انجمن روان پزشکی آمریکا که در سال ۱۹۸۰ برای سومین بار مورد تجدید نظر واقع شده (DSM III) و مجدداً در سال ۱۹۸۷ تحت عنوان (DSM III .R) تجدید نظر و منتشر شد (پاول و انرایت، ۱۹۹۱). نسخه تجدیدنظرشده چهارمین راهنمای تشخیصی آماری اختلال های روانی انجمن روان پزشکی آمریکا نیز هم اکنون موجود می باشد.

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 

[۱] -Clarens

 

[۲] -tension

 

[۳]- panic

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:22:00 ب.ظ ]




دیدگاه صاحبنظران در خصوص اضطراب و منشأ آن

 

«از مدت زمان مدیدی، قبل از اینکه توصیه های نظریه ای، به شکل موجود اتفاق بیفتد، به حالت های عاطفی شخصیت انسان در عمده نظریه های روانی توجه شده است. از جمله، نظریه روان تحلیلی کلاسیک فروید و پیروانش، شامل نظریه های نو فروید گراهایی مثل اریک فروم – کارن هورنای- هاری استاک سالیوان – نظریه های پدیدار شناسی کورت لوین و کارل راجرز، و نظریه های یادگیری جان دُلارد – نیل میلر – هُربارت ماور و بی اف اسکینر.

 

این نظریات در جزئیات مهمی تفاوت دارند. اما موضوعات مشترکی از طریق شرح آنها در خصوص نتایج رفتاری (اضطراب) حاکم است که اکثر تئوری ها از آن، به عنوان یک واژه خاص استفاده کرده اند. واژه اضطراب را می توان شامل مفاهیم ترس- شرمساری و احساس گناه دانست (ایروینگ[۱۰]، ۱۹۶۹).

 

نظریه روانکاوی فروید

 

از دیدگاه مکتب روانکاوی فروید، اضطراب هسته مرکزی حالات نوروتیک به شما می رود و اولین مرحله روان نژندی، اضطراب است. نوروز ها کوششی برای تسکین اضطراب هایی هستند که بر اثر تعارض ها ایجاد     شده اند. اضطراب یک ترس درونی شده است. ترس از اینکه مبادا تجارب دردآور گذشته یادآوری می شود. تجاربی که با تنبیه و ممانعت از ارضای کشش های غریزی همراه بوده اند. کشش های غریزی نامطلوب، موجب اضطراب می شوند و به «خود» اعلام خطر می کنند. اضطراب، واکنش ناآگاهانه ای در برابر تمایلات سرکوب شده است و علامت اخطاری است به «خود»، مبنی بر این که کشش غریزی نامطلوب که در گذشته موجب ناراحتی و موجد درد شده است، اینک دارد مجدداً بروز می کند (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۸۸).

 

 

راو (۱۹۸۴) عنوان می دارد که «به زعم فروید، اگر «ایگو» درصدد تخلف از قانون «سوپرایگو» باشد، اضطراب به وجود می آید و اگر شخص علیرغم اضطراب، تخلف را به مرحله اجرا در آورد، احساس گناه خواهد شد» (به نقل از وهاب زاده، ۱۳۶۶).

 

وقتی اضطراب ظاهر می شود، مفهوم آن این است که در اندرون شخص چیزی تعادل روانی را در هم می ریزد. اضطراب هشداری است که از برای ایگو که یک غریزه ناپذیرفتنی می خواهد خود را به خود آگاه رسانیده و ظاهر شود. این هشدار، ایگو را برمی انگیزد تا در مقابل فشار روانی مقاومت کند. اگر دفاع موفقیت آمیز باشد، اضطراب رفع و کنترل می شود. اما بسته به نوع دفاع های به کاربسته شده، شخص ممکن است علائم نوروتیک مختلف نشان دهد (کاپلان و سادوک ۲۰۰۴؛ به نقل از رفیعی و رضاعی، ۱۳۸۷).

 

شفیع آبادی و ناصری (۱۳۸۸) در خصوص انواع اضطراب از دیدگاه فروید نوشته اند:

 

«اضطراب که دارای منشأ درونی است، می تواند به سه دسته تقسیم شود:

 

الف) اضطراب عینی: در این نوع از اضطراب، عامل خطر در واقعیت دنیای خارج وجود دارد، مثل ترس از حیواناتی که به طور واقعی در دنیای خارج وجود دارند.

 

ب) اضطراب روان نژندی: که منشأ این نوع اضطراب، ادراک خطری است که از غرایض ناشی می شود. این اضطراب از تعارض میان نهاد و «خود» سرچشمه می گیرد و به سه حالت بروز می کند:

 

ب-۱) حالت اضطراب مبهم: که اضطراب در حالت های کم و بیش مبهم عبور می کند.

 

ب-۲) حالت اضطراب به صورت ترس مرضی: به شکل ترس شدید و نامعقول بروز می یابد.

 

ب-۳) حالت واکنش های وحشت زدگی: که به طور ناگهانی و بدون هیچ گونه تحریک ظاهری          پدیدار می شود.

 

ج) اضطراب اخلاقی: این اضطراب، به صورت احساس گناه یا شرمساری تجلی یافته و بر اثر کشمکش بین نهاد و فراخود است.»

 

کاپلان و سادوک (۲۰۰۴؛ به نقل از رفیعی و رضاعی، ۱۳۸۷). اضطراب را از دیدگاه فروید و بسته به ماهیت نتایجی که بیمار از آنها می ترسد، به چهار طبقه عمده تقسیم می کنند که این چهار نوع عبارتند از: اضطراب «سوپرایگو» – اضطراب اختگی – اضطراب جداشدن، و اضطراب «اید» یا انگیزه های آنی.

 

ریشه این فرم های مختلف اضطراب – همچنین شکل ظاهری آنها – در نقاط مختلف طیف رشد و پرورش دوران کودکی شخص نهفته است. در این دیدگاه، اضطراب «اید» با انگیزه های آنی، مربوط به احساس ناراحتی منتشر و اولیه طفل شیرخوار است و زمانی است که خود را مغلوب نیازها و محرک هایی می یابد که   درماندگی اش او را از اعمال هرگونه کنترل بر آنها ناتوان می سازد. اضطراب جدایی به مرحله ای بالاتر، ولی قبل از دوره اودیپال مربوط می شود، یعنی زمانی که بچه می ترسد به علت ناتوانی در تطابق با خواستها و معیارهای والدین خود، محبت آنها را از دست بدهد.

 

تصورات اخته شدن، مشخصه دوره اودیپال است، به خصوص در رابطه با رشد انگیزه های جنسی طفل در اضطراب اخته شدن که بعد از بلوغ انعکاس می یابد. اضطراب سوپرایگو، نتیجه مستقیم رشد نهایی سوپرایگوست که سپری شدن دوره اودیپال و شروع دوره نهفتگی پیش از بلوغ را مشخص می سازد (کاپلان و سادوک ۲۰۰۴؛ به نقل از رفیعی و رضاعی، ۱۳۸۷).

 

[۱]- Eric Fromm

 

[۲]- Caren Horney

 

[۳] -Harry Stack Sullivan

 

[۴]- Kurt Levin

 

[۵]- Carl Rogers

 

[۶]- John Dollard

 

[۷] -Nile Miller

 

[۸] -Horbart Movrer

 

[۹]- B.F. Skinner

 

[۱۰]- Irving

 

[۱۱]- Rowe

 

[۱۲] -Guilt feeling

 

[۱۳]- Objective anxiety

 

[۱۴] -Neurotic anxiety

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:21:00 ب.ظ ]




سالیوان، به عنوان یکی از نظریه پردازان برجسته نو فروید گرایی، شکل گیری و رشد اضطراب را به میزان قابل توجهی مرتبط با کودکی می داند.

 

«به تصور سالیوان، اضطراب در طفل و از آشفتگی روابط بین مادر و طفل سرچشمه می گیرد. او اضطراب را عامل عمده ای در رشد شخصیت و نیز در پیدایش تمام بیماری های هیجانی و پسیکوپاتولوژی تلقی می کند.» (راو، به نقل از وهاب زاده، ۱۳۶۶).

 

 

دیدگاه هورنای

 

هورنای، ریشه اضطراب های نوروتیک را در برخوردهای والدین با کودک ترسیم نموده و     شکل گیری اضطراب در شخصیت را متأثر از این برخورد می داند. بدین معنا که عادات کودک در اتکا به والدین، می تواند زمینه سازی برای تکوین شخصیتی وی، در آتی گردد. وی می نویسد:

 

 

«مهمترین عاملی که بیش از هرچیز موجب اضطراب و تشویش کودک می گردد احساس سوء ظن و بدگمانی است که نسبت به اطرافیان خود پیدا می کند. بچه احساس می کند که در محبت و دوستی، توجه و مراقبت و لطف و احسان پدر و مادرش نسبت به او صداقت وجود ندارد و جز تظاهر و ریا چیز دیگری نیست. البته مقداری از این احساس، بی اساس است و ناشی از ضعف طبیعی کودک می باشد. اما در حقیقت، علت عمده آن تلون مزاج و رفتار متضاد و متغیر پدر و مادر نسبت به کودک است.» (هورنای، بنقل از مصفا، ۱۳۶۱).

 

هورنای بر اصل اضطراب بنیادی تأکید، و بیم و احساس نا امنی در کودک را ناشی از روابط او با والدین     می داند که به صورت اغماض بیش از اندازه، سلطه جویی، بی ثباتی و بی تفاوتی نسبت به او عمل می کند. در نتیجه، طفل بدون احساس تعلق به کسی، به حال خود رها می شود و تخاصم و تعارض، از این «اضطراب بنیادی» مشتق می شود (راو، به نقل از وهاب زاده، ۱۳۶۶).

 

شرایط نامناسب و ناهنجار موجب می شود که کودک از رشد طبیعی خود منحرف گردد و نتواند استعدادها و امکاناتی که بالقوه در او است، پرورش دهد. شرایط ناهنجار و مانع رشد عبارتند از تحقیر – اجحاف و تعدی و زور و فشار – عدم رعایت احتیاجات خاص کودکان، بی علاقگی و بی توجهی به او، تبعیض بین بچه ها – ایجاد محیط ناامن – سخت گیری بیش از حد – ایراد و انتقاد و بهانه جویی بی مورد – زیاد از بچه مواظب و حمایت کردن – و فقدان محبت صادقانه، که اینها از مهمترین عوامل و شرایطی است که مانع رشد طبیعی و سالم کودک می گردد و یک احساس ناایمنی، اضطراب، تشویش و دلهره دائمی در او ایجاد می نماید. اضطراب و تشویشی را که بدین طریق به وجود می آید من «اضطراب اساسی» می نامم (هورنای، بنق از مصفا، ۱۳۶۸).

 

به زعم هورنای، اضطراب اساسی شکل یافته در ایام کودکی در فعالیت های اجتماعی انسان تأثیر گذاشته و این امر، به نوبه خود می تواند منجر به تولید هراس و اضطراب گردد. چنانچه نوشته است:

 

«شخصی که نیازی نوروتیک به داشتن شخصیتی سنگین و متین در بین مردم دارد، در اجتماعات بی اختیار خود را می گیرد و موانع روانی در وی، او را از بگو و بخند – رقصیدن، و یا هر کار دیگری که با شخصیت نقاشی شده در ذهن وی مغایرت داشته باشد، بازمی دارند. هرنوع انحراف از مسیری که گرایش های نوروتیک مشخص ایجاد می کند، تولید هراس و اضطراب زیادی در وی می نماید، و این هراس و اضطراب بی شباهت از هراس و اضطراب بند بازی که تعادل خود را از دست بدهد، نیست» (پارسای، ۱۳۶۲).

 

 

 

[۱]-Sullivan

 

[۲]- Karen Horney

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:20:00 ب.ظ ]




اتورانک، شروع و شکل گیری اضطراب را در اوان نوزادی و زمان تولد می داند. به اعتقاد وی، اضطراب با جدایی از مادر مربوط است. به خصوص جدایی از رحم که تأمین کننده رضایت بدون تلاش است، این تجربه دردناک منجر به اضطراب اولین می گردد (کاپلان و سادوک ۲۰۰۴؛ به نقل از رفیعی و رضاعی، ۱۳۸۷).
«فرایند تولد، در پاسخ به احساس بی گناهی، موجد اضطراب اولیه است و جدایی از مادر اساسی ترین ضربه و یک تغییر ناگهانی و خشن از محیط امن داخل رحمی به دنیای بی ثبات خارج است. زمانیکه طفل آگاه می شود که موجودی از مادر جداست، دچار تعارض می شود و آروزی جدایی، منجر به احساس گناه می شود.» (وهاب زاده، ۱۳۶۶).
دیدگاه آدلر «روانشناسی فردی»
آدلر به عنوان پیشگام روانشناسی فردی، اضطراب را نشأت گرفته از احساس حقارت دانسته و تعارض فرد را در جهت فائق شدن بر این احساس، ریشه اضطراب و  نوروز می پندارد (ریکمان، ۱۹۸۹) در این خصوص می نویسد:
«آدلر اعتقاد دارد که افراد نوروز، کسانی هستند که احساس شدیدی در احساس کمتری و حقارت داشته و برای جبران این امر سعی می کنند که به اهداف والایی که آنها اعتقاد دارند که از این طریق، خودشان را در احساس برتری شخصیشان بر دیگران ثابت کنند، دست یابند.» شفیع آبادی و ناصری (۱۳۸۸)، در این خصوص
می نویسند «از دیدگاه مکتب روانشناسی فردی، منش فرد روان نژند، اغلب با اضطراب همراه است. اضطراب یک خصوصیت فوق العاده گسترده و همه گیر است و از همان روزهای اول کودکی تا سنین پیری با فرد همراه است. اضطراب زندگی فرد را تا حد زیادی تلخ می کند و او را از تمام تماس های انسانی باز می دارد و امید او را به ایجاد یک زندگی آرام، نابود می کند.»
نظریه پرز «گشتالت درمانی»
شفیع آبادی و ناصری (۱۳۸۸)، نوشته اند که پرز معتقد به وجود اضطراب به عنوان فاصله و شکاف میان حال آینده است. انسان بدان دلیل مضطرب می شود که وضعیت موجود را رها می کند و درباره آینده و نقش هایی احتمالی که ایفا خواهد کرد، به تفکر می پردازد. دلهره و مشغولیت در زمینه فعالیت های آینده باعث ترس صحنه ای می شود. ترس صحنه ای از توقع و انتظار فرد از اتفاقات بد و ناگوار، در رفتار و نقش های آینده او به وجود می آید. فرد، با تشخیص اینکه این اضطراب از چه منبعی حاصل می شود، باید به خود آید و در زمان حال زندگی کند. اگر فرد در زمان حال به سر برد، مضطرب نخواهد شد، زیرا هیجان و تحریک به فوریت و فعالیت خود به خودی او جریان می یابد و خلاق و مبدع می شود. از دیدگاه پرز، اضطراب روان نژندی یک اضطراب اساسی است و علامت مشترک انواع نوروز است.
 
اضطراب از دیدگاه رفتارگرایی
از دیدگاه رفتاری، اضطراب را می توان به عنوان عکس العمل دستگاه عصبی خودکار در موارد ترسناک یا تهدید کننده تعبیر کرد که بعداً نسبت به جنبه های نامربوط، همزمان و یا نامشخص توأم با آن موارد شرطی    می شود (وهاب زاده، ۱۳۶۶).
رفتارگرایان اضطراب را واکنشی می دانند که بر اساس قوانین یادگیری قابل توجیه است. در این دیدگاه، به مشکلات رفتاری، به منزله الگوهایی از پاسخ های نامناسب نگریسته می شود که احتمالاً در ارتباط با شرایط محرک های بیزار کننده آموخته می شوند و به علت آنکه در زمینه کمک به فرد، برای اجتناب از پیامدهای نامطلوب کارآیی دارند، حفظ می شوند.
از دیدگاه رفتارگرایان بسیاری از حالات غیر عادی روانی، به خصوص حالات افراد روان نژند، پاسخ های شرطی هستند که به نحوی تقویت می شوند و ادامه می یابند. از نظر ولپی، رفتار روان نژندی، هر نوع عادت پایدار از رفتار ناسازگار است که در ارگانیزمی که از نظر فیزیولوژیکی طبیعی است، از راه یادگیری حاصل
می شود. اضطراب جزء سازنده معمولی و یا هسته ای رفتار روان نژندی، به شمار می آید. اضطراب یا ترس، نامطبوع است و فرد را از انجام فعالیت های روزمره بازمی دارد و یا او را به سوی رفتاری محدودتر و ناسازگارتر سوق می دهد. گرچه اضطراب و رفتار روان نژندی، در نظر بعضی ها رفتاری آموخته شده به حساب می آید، لیکن عده ای از رفتار درمانگران معتقدند که علاوه بر آن، اضطراب و رفتار روان نژندی ممکن است زاده قصور فرد در یادگیری طرح های رفتاری مناسب نیز باشد و فرد اصولاً پاسخ های لازم را نیاموخته باشد (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۸۸).
کاپلان و سادوک (۱۹۸۸) برای واتسون نقش حائز اهمیتی را در ترسیم پیدایش اضطراب قائل شده اند. آنها عنوان می دارند: «واتسون در پیدایش اولیه فوبی، از مدل سنتی محرک – واکنش رفلکس شرطی پاولوف کمک گرفته است. یعنی اضطراب حاصل از محرکی که بطور طبیعی و ذاتی ترساننده است، همزمان با محرکی که طبعاً و ذاتاً بی خطر است، برانگیخته می شود. در نتیجه این همزمانی و همراهی، به خصوص وقتی دو محرک در چند نوبت متوالی وارد شود، محرکی که در ابتدا بی خطر بود، به نوبه خود قدرت برانگیختن اضطراب را پیدا می کند، یعنی محرکی شرطی برای پیدایش اضطراب می گردد (کاپلان و سادوک ۲۰۰۴؛ به نقل از رفیعی و رضاعی، ۱۳۸۷).
دیدگاه راجرز
به اعتقاد راجرز، خویشتن پنداری فرد مضطرب یا روان نژند با تجربه ارگانیزمی اوناهماهنگ و در تضاد است. هر موقعی که ادراک یک فرد از تجربه خودش تحریف و یا انکار شود، تا حدودی حالت ناهماهنگی میان «خود» و تجربیات فرد، یا حالت ناسازگاری روانی و آسیب پذیری به وجود می آید و موجب پیدایش مکانیزم های دفاعی می شود. در حقیقت فرد در مقابل تهدید های حاصل از ناهماهنگی میان تجربه و خویشتن پنداری، احساس اضطراب می کند و سپس با استفاده یکی از مکانیزم های دفاعی در مقابل تهدید و اضطراب حادث، به عنوان دفاع از خود می پردازد. در حالت اضطراب، مفهومی که فرد از خودش دارد، با تجربیات او مغایر است (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۸۸).
 
دیدگاه الیس
اعتقاد الیس در خصوص تشکیل اضطراب بدین نحو است که فرد ذاتاً احساس بی کفایتی و بی ارزشی می کند و نمی تواند با خطراتی که تهدیدش می کند، به نحو رضایت بخشی مواجه شود و در نتیجه برای نجات خود کاری انجام دهد. به عبارت دیگر در حالت اضطراب، فرد درباره خود به ارزشیابی های بسیار بدبینانه –     منفی بافانه و اخلاقی دست می زند و توان مقابله و مواجه با مشکل و حل و فصل آن را از خود سلب می کند. الیس، اضطراب و اختلالات عاطفی را نتیجه طرز تفکر غیر منطقی و غیر عقلانی می داند. به نظر او، انسان به وسیله اشیاء خارجی، مضطرب و برآشفته نمی شود، بلکه دیدگاه و تصوری که او از اشیاء دارد، موجب نگرانی و اضطرابش می شوند و تمامی مشکلات عاطفی افراد، از تفکرات جادویی و موهومی آنها سرچشمه می گیرند (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۸۸).
[۱]- Oto rank
[۲] -Adler
[۳] -Inferiority
[۴] -Rickman
[۵]- Perls
[۶]- Behaviorism
[۷] -Wolpy
[۸] -Watson
[۹]- Pavlof
[۱۰] -Rogers
[۱۱] -Albert Ellis

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:20:00 ب.ظ ]