دانلود پروژه های پژوهشی در رابطه با نقد و بررسی و ترجمه کتاب المقامه- فایل ۲ |
فن مقامهنویسی از مهمترین فنونِ ادبیات عرب است مخصوصاً از جهت هدفی که به آن ارتباط دارد و آن هدف، آموزش شیوه های مختلف سخن گفتن به جوانان است و این شیوهها به انواع آرایههای بدیع آراسته شده و به زینتهای سجع مزیّن گردیده است و در آن به تناسبها و برابریهای لفظی و فاصلهها و همانندهای صدایی (آوایی) آن به شدّت توجّه شده است.
بدیعالزّمان همدانی کسی بود که راه را برای پیدایش این هنر گسترانید و هموار کرد و حریری جانشین او شد و چارچوبها و اصول [تدوین مقامه] را به شکلی روشنتر از آنچه پیشینیان آورده بودند، تبیین نمود چرا که او از دانش بیشتر و ساختاری محکمتر و بیانی نیرومندتر برخوردار بود، در نتیجه او این هنر را به قلّهای که انتظار میرفت رسانید و مقامه او به معجزهای بیمثیل و مانند تبدیل شد که در طول روزگاران، کسی را یارای پیشیگرفتن یا رسیدن به پایهی آن نبود.
دانشپژوهان و اهل ادب در تمامی کشورهای عربی، بدان روی آوردند و آن را با هم مباحثه و حفظ میکردند و همچون سرودهای دینی با همدیگر تکرارش مینمودند. موانع آرایههایی از قبیل کنایهها، ضربالمثلها و معمّاها که گهگاه حریری آورده بود مانع آن نمیشد که از آن خوششان بیاید بلکه در مقابل آن سر تعظیم فرود آورده و از آن ابراز تعجّب
مینمودند.
کسانی که از حریری تقلید کرده و پای جای پای او میگذاشتند بسیاربودند؛ امّا آنها همواره در جایگاهی پایینتر از او قرار میگرفتند از این جهت که بالهای [دانش] آنها را یارای آن نبود که در افقی به پرواز درآیند که حریری در آن قرار داشت و به همین علّت نام او در طول نُه قرن میدرخشد و پرتوافشانی میکند. تا اینکه در قرن گذشته (۱۹ میلادی) ناصیف یازجی در لبنان پدیدار شد و مقامه را به شکلی بینظیر بوجود آورد؛ با این تفاوت که او نتوانست به مراحل پیشرفت و نوآوری حریری در این فن برسد زیرا استعداد و مهارت او را نداشت؛ گویا در صفحات تقدیر چنین نوشته شده بود که حریری در این فن یگانه روزگار و سرور یکّهتازی باشد که کسی را یارای هم پایه شدن با او نیست.
تلاش من این بوده که این موضوع را به تصویر کشیده و تبیین نمایم و کار خود را با بحث دربارۀ مباحث مقامه شروع کنم وبا پایان این نوع هنری خاتمه دهم. در جریان این تلاش به نوشتههای پژوهشگران مختلف از عربها و خاورشناسان پیرامون مقامه و پدیدآورندگان آن مراجعه کردم و به کمک همه آنها این کتابچه را گردآوری نمودم و آن را به جوانان تقدیم میکنم؛ به امید اینکه در مطالعه این فن و تداوم بر مراجعه به آفرینشهای بزرگان مقامهنویسی، مشوق آنان باشد تا اینکه عنان زبان را در اختیار بگیرند و این ثروت لفظی با تمام گوهرها و گردنبندهای به رشته کشیدهاش مرواریدی کنار مروارید دیگر و کلمهای شیوا در کنار کلمه شیوایی دیگر باشد تا درنهایت در کنار فرهنگ و آثار جدید ادبی، برای آنان یک گنجینه گسترده زبانی و یک محصول وسیع لغوی فراهم آورد و اعتراف میکنم که آنچه نوشتهام تنها نگاهی مختصر و کوتاه و گذرا به این نوع ادبی بوده است. وَاللهُ وَلِیُّ الْهُدی وَالتَّیسیرِ.
شوقی ضیف
قاهره، اول فوریه سال ۱۹۵۴ میلادی
[فصل اول]: معنی «مقامه»
۱- معنی لغوی
وقتی که به شعر جاهلی مراجعه میکنیم درمییابیم که کلمه «مقامه» به دو معنی به کار میرود؛ یکبار به معنی شورا یا انجمنِ قبیله، به شکلی که در سخن «زهیر» چنین آمده است:
وَ فیهِمْ مَقاماتٌ حِسانٌ وُجُوهُها وَ أَنْْدِیَۀٌ یَنْْتابُهَا الْقََوْلُُ و الْفِعْلُُ ترجمه: «در میان آنها مجالسی است که زیبا و با شکوهاند و انجمنهایی است که در آنها گفتار و کردار پیاپی فرا میرسد».
یکبار هم به معنی جماعت و گروهی است که در این مجلس یا انجمن گرد هم میآیند که آن هم در سخن «لبید» بدین شکل به کار رفته است:
وَ مَقامهٍ غُلْبِ[۸] الرِّقابِ کَأَنَّهُمْ | جِنٌّ لَدی بابِ الحَصِیر[۹] قیامُ |
ترجمه: «گروهی ستبر گردن گویا آنها از جنیان هستند و در پیشگاه پادشاه ایستادهاند».
پس این کلمه از آغاز عصر جاهلی به معنی مجلس یا گروهی که در آن گرد آمدهاند میباشد. پس از آن در دوره اسلامی این کلمه به معنی مجلسی است که در آن شخصی در حضور خلیفه یا غیرخلیفه میایستد و به موعظه و سخنرانی میپردازد. به همین دلیل، [میبینیم که مقامه] به معنی سخنانی که در آن جلسه ایراد شده است به کار میرود و چون به دورههای بعد میرسیم مقامه به معنی سخنرانی کردن به کار رفته است.
بر این اساس این کلمه معنی ایستادن را از دست داد و به سخنانی اطلاق گشت که شخص در جمعی - چه ایستاده و چه نشسته - بیان می کرده است. بدیعالزّمان در مقامه «وعظیّه»، مقامه را به این معنی به کار برده است، وقتی که میبینیم ابوالفتح اسکندری در مقام واعظ، در میان مردم وعظی زیبا ایراد میکند و عیسی بن هشام از آن سخنان به شگفت
درمیآید و به یکی از حاضران میگوید: «این مرد کیست؟ و او در پاسخ میگوید: غریبهای است که تازه آمده است، او را نمیشناسم. تا پایان مقامهاش شکیبا باش».
۲- معنی اصطلاحی
بدیعالزّمان در میانِ ادیبان اوّلین کسی بود که به کلمه «مقامه» معنی اصطلاحی را بخشید، یعنی از آن برای اشاره به مقاماتش سود برد. تمامیِ آن مقامات، تصویر بخش سخنانی است که در میان جمع بیان میگردد در نتیجه معنی کلمه مقامه در نزدِ او به معنایِ گفتار و سخن، نزدیک است.
او معمولاً این گفتار را به شکل داستانهایی کوتاه طراحی میکند که کلمات و اسلوبهای خوش آیندی دارند؛ و برای همۀ داستانهایش یک راوی به نام عیسی بن هشام انتخاب میکند و یک قهرمان به نام ابوالفتح اسکندری که به شکل یک ادیب سائل ظاهر میشود و همواره به خاطر قرار گرفتن در میان مردم و سخنان زیبایی که در خلال گفتگو با ایشان بر زبان میراند، آنها را به شگفتی میآوَرَد.
این داستان فاقد گره و پیرنگ است. به احتمال قوی بدیع الزمان توجهی به این موضوع نداشته است چرا که او در صدد خلق داستان نبوده؛ بلکه او میخواسته سخنانی را برای شاگردانش بیان کرده و در اختیارشان بگذارد تا به آنها شیوه ها و اسالیب زبان عربی را بیاموزد و آنان را نسبت به الفاظ برگزیدهاش آگاه نماید.
بنابراین مقصود از مقامه از همان ابتدا، آموزش دادن بوده و شاید به همین دلیل بدیعالزمان آن را مقامه نامیده و به آن، نام داستان و یا حکایت نداده است. مقامه چیزی بیش از یک گفتار کوتاه نیست و تمام موضوع این است که بدیعالزمان کوشیده است تا این گفتار ترغیبکننده باشد، در نتیجه آن را به شکل داستان بیان کرده است. این مطلب بر بسیاری از محقّقان امروزی پوشیده و پنهان میباشد و آن را نوعی داستانسرایی دانستهاند و آن را با داستانهای جدید مقایسه نمودهاند و عیب و نقصِ زیادی در آن یافتهاند. این تفسیر و برداشتی است از کاری که بدیع الزمان قصد انجام آن را نداشته است زیرا منظور و مقصودِ او تماماً این بوده است که در مقابل چشمانِ شاگردانش مجموعههایی از اسلوبهای زیبای سخن گفتن به زبان عربی قرار دهد تا اینکه بر ساختن و مهارت آن توانا شده و در نگارشهای ادبی خویش پیشرفت نمایند.
بدیعالزمان مقامهها را به صورت داستانی آورده است که در آن گفتگوهای محدودی وجود دارد و در برگیرندۀ مسائلی است که جوانان برای آگاهی یافتن از آنچه نوشته و آفریده است ترغیب شوند؛ و قهرمان داستان را ادیبی سائل برگزیده است تا ایجاد انگیزه و علاقه را کامل نماید.
۳- ویژگیها و صفات
بنابر آنچه گذشت مقامه، داستان نیست بلکه یک سخن ادبی بلیغ و شیواست و به هنرنمایی نزدیکتر است تا به داستان؛ چرا که مقامه فقط در ظاهر شکل داستان دارد ولی در حقیقت نوعی هنرنمایی است که بدیعالزمان و دیگران آن را به ما عرضه میکنند تا از یک سو از اتّفاق مشخّصی آگاه و از سویی دیگر، با اسلوبهای زیبا و ممتازی آشنا شویم؛ البتّه حادثهای که برای قهرمان داستان روی میدهد اهمیّت چندانی ندارد زیرا هدفِ اصلی نیست؛ هدف، آموزش دادن و اسلوبی است که حادثه به وسیله آن بیان میشود. از این رو در مقامه لفظ بر معنی غلبه دارد و معنی چیزِ قابل ملاحظهای نیست و تنها ریسمان باریکی است که اهداف آموزشی [همچون لباسی] بر روی آن پهن [و آویزان] میشوند.
شاید این مسأله همان چیزی است که باعث شده تا مقامه از وقتی بدیعالزمان آن را به وجود آورد به دنبال زیبایی و شیوایی کلمه و شیفتگی ذاتی زبان باشد پس جوهره داستان در آن پایه و اساس نیست بلکه پایه و اساس، نمای بیرونی و آرایش لفظی است. این مسأله به نحوی هم مفید بود و اهل ادب به سمت یک ثروت لفظی کشانده شدند و شروع به ایجاد شکلهای جدیدی از تعبیر و بازگو کردن مطالب کردند ولی این کار در یک محدوده سطحی انجام گرفت.
گویی مقامهنویسان به عقلهایشان لجام زده و عنان زبانهای خویش را رها ساخته بودند. آنها مقامه را به سمت توصیف حالتهای روانی و دگرگونی آن سوق ندادند و برای عقل نیز این مجال را فراهم نیاوردند که از عواطف سخن بگوید و آن را تجزیه و تحلیل کند و تنها آن را به محدوده صرفاً لفظی هدایت کردند؛ چرا که همه شیفتگی آنها به لفظ بود و سجع تمام آن چیزی بود که در میان زیباییهای زبان و شیوه های بیان، مجذوبشان میکرد و از زبان و اسرار آن، تنها صنایع بدیعی بود که از آن لذّت میبردند.
بدیعالزمان در نگارش مقامهاش پیش رفت و برای مقامهنویسان نمایی یکدست از این نوع ایجاد کرد؛ حریری کار او را ادامه داد و کسانی که در مقامهنویسی جانشین آن دو شدند آن را وسعت دادند و آن را نه تنها در آموزش روشهای زیبای بیان بلکه در امور مختلف علمی هم به خدمت گرفتند. پس علم نحو و فقه و پزشکی را در ضمن آن آوردند و در آن مباحثههای خیالی قرار دادند همانطوری که گهگاه در آن به گوشههایی از وضعیت جوامعشان میپرداختند؛ ولی هرگز قید و بندهای لفظ و سجعهای آن را از پای مقامات نگشودند و تلاشی برای رهایی مقامه از زنجیر صنایع بدیعی و بارسنگین زبان و واژگان دشوارش صرف ننمودند، بلکه آن مسائل ملاک سنجش مهارت و اُستادی آنها شده بود.
۴- در ادبیّات جهان
مقامه خیلی زود در محافل ادبی پارسی شناخته شد. قاضیحمیدالدّین ابوبکر بن عمر بلخی ۲۳ مقامه را به سبک مقامات حریری تألیف کرد و در سال ۵۵۱ هـ آن را به اتمام رسانید؛ ضمناً مقامه در محافل یهودی و مسیحی شرق نیز شناخته شده بود. آنها، مقامات را ترجمه میکردند و مشابه آن را به دو زبان عبری و سریانی بوجود میآوردند.
چنانکه میدانیم عناصر بسیاری از داستاننویسی عربی از اواخر قرون وسطی و میانههای سبز فایل به اروپا راه پیدا کرد؛ مخصوصاً آن داستانهایی که موضوعش، سفرها و موجودات عجیب و غریب است و هر روز محقّقان زمانهی ما ثابت میکنند که روحیهی عربی و عموماً شرقی نه تنها به آثار فاخر بلکه به داستانهای محلّی و بومی نیز راه یافته است.
از آغاز قرون وسطی، آمیختگی میان شرق و غرب وجود داشت. این رابطه حتّی به پیش از آن به سدههای نخستین باز میگردد. به همین دلیل این ادّعا که مقامه عربی راهِ نفوذ خود را به سوی ادبیات اروپا پیدا نمود ادّعایی سست و بیاساس نیست. ضمناً از آن جایی که مقامه، جزئی از جنبش ادبی عرب است و بخشی از این میراث سترگی است که از عربها به اروپا انتقال یافت، پس ادبیات اروپا به تعامل با آن پرداخته و دستخوش تغییرش ساخته است.
این ارتباط با ادبیات مشرق زمین، چه فارسی و چه عربی از زمان ایجاد حرکت «رُمانتیسم» بود. بطوری که از آثارِ «ویکتورهوگو» از فرانسه، «گوته» از آلمان و «بیرون و اسکات» از انگلستان میتوان به این مسأله پی بُرد. وقتی به مقامات حریری بر میگردیم، میبینیم که خاورشناسان به آن توجّه نشان دادهاند و نمونههایی از آن به زبانهای لاتین، آلمانی و انگلیسی ترجمه شده است و این بدین معناست که مقامات ترجمه شده و در مقابل چشمان این گروه نهاده شده تا آن را بخوانند و از آن تأثیر بپذیرند.
البته باید توجه داشته باشیم که تأثیر مقامات بصورتی محدود بوده است مخصوصاً هنگامی که بین مقامات و به عنوان مثال کتاب«أَلْفَ لَیْلَۀٍ و لَیْلَۀ=هزار و یک شب» مقایسهای صورت دهیم؛ چرا که کتاب اخیر دارای یک موضوع داستانی روشن است و به همین خاطر اروپائیان به این کتاب روی آورده و تأثیر زیادی به ویژه از ابعاد خیالیاش پذیرفته اند. امّا تأثیر مقامات را به سختی میتوانیم دریابیم چرا که اساس آن بر پایه داستان نیست بلکه اساس آن، اسلوب زبانی و آرایۀ سجع و صنایع ادبی آن میباشد. با وجود این، ممکن است اثر آن را در برخی از داستانهای اسپانیایی که زندگی آوارگان و گدایان را توصیف میکند ببینیم. شاید جالب باشد که بدانیم این داستانها هم، دارای قهرمانی به نام پیکارون(Picaroon) است که در بعضی از جهات شبیه ابوالفتح اسکندری در مقامات بدیعالزمان و ابوزید سروجی در مقامات حریری میباشد.
این مطلب بدین معنی نیست که مقامات، تأثیر فراوانی در ادبیات اروپا بر جای گذاشته است بلکه تأثیر آن ضعیف بوده و همچنان نیز ضعیف است به این علّت که مقامه بر پایه یک طرح واقعیِ داستانی، استوار نمیباشد. در نتیجه به اندازه کتاب«هزار و یک شب» در آداب و رسوم دیگر اقوام رسوخ نکرده و به آثارشان راه نیافته است.
[فصل دوم]: پیدایش مقامه توسط بدیعالزّمان
۱- بدیعالزّمان
ابوالفضل احمدبن حسین بن یحیی، مشهور به بدیعالزّمان به سال ۳۵۸هـ، در شهر همدان که یک شهر کوهستانی در ایران است متولّد شد. در کتاب رسائل او که به چاپ رسیده، اشارههای گوناگونی وجود دارد که نشان میدهد او از یک خانواده اصیل عرب است که در آنجا اقامت داشته است. در آغاز یکی از نامههایش، متواضعانه به کسی که برایش نامه فرستاده است میگوید: «من عبدالشّیخ و نامم احمد و زادگاهم همدان و محلّ رشد و شکوفائیم تَغْلِب و اصل و نسبم از مُضَر میباشد». در نتیجه، آنطور که گمان میرود ایرانی نیست بلکه او یک عرب مُضَری و تغلبی است.
پدرش او را تحت تعلیم و تربیت قرار داد و در درس علما و ادبا در شهر خودش حضور یافت و دروس دینی، زبانی و ادبی که به رشد فکریاش کمک میکرد را نزد آنان فراگرفت. از مهمترین اساتید وی ابوالحسن احمدبن فارس، صاحب کتاب «المُجْمَل» بوده که میان آنها مکاتباتی صورت گرفته است. بدیعالزّمان در یکی از نامههایش به او میگوید:
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1400-07-23] [ 02:38:00 ق.ظ ]
|