کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      


کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب


 



مولفه های شناختی تکرار شونده، همانند نگرانی و نشخوار فکری، نقش بسیار مهمی در توسعه و تداوم اختلالات خلقی، اختلالات اضطرابی و اختلال خواب دارند (بورکووک، ری و استوبر، ۱۹۹۸؛ نولن-هوکسیما، ۲۰۰۰؛ به نقل از ورکویل[۱]و همکاران، ۲۰۰۷). نشخوار فکری افسرده ساز نیز مشابه با نگرانی، ماهیتی خود هم خوان دارد، به این معنی که اغلب فرد آن را روشی برای درک احساسات و حل مسایل خود در نظر می گیرد.

 

 

هر چند نگرانی، خود نیز نوعی نشخوار فکری گسترده در نظر گرفته می شود اما با این حال باید میان آن و نشخوار فکری افسرده ساز نیز تمایز قائل شویم. نگرانی بیش تر معطوف به آینده است، در حالی که نشخوار فکری افسرده ساز بیش تر متمرکز بر گذشته است. نگرانی و افکار اضطرابی شامل موضوع های خطر است، ولی نشخوار فکری بیش تر به از دست دادن، شکست و بی کفایتی شخصی مربوط می شود (ولز، ۱۳۸۸).

 

 

 

 

 

۲-۱-۵-  نگرانی بهنجار و نگرانی بیمارگونه

 

نگرانی فرایندی بهنجار یا انطباقی است که اگر شدت پیدا کند، می تواند از حالت بهنجار به بیمارگونه تبدیل شود. بنابراین بر این اساس، به نظر می رسد که نگرانی نیز، همانند بسیاری از خصایص بیمارگونه ، در یک پیوستار از بهنجار تا بیمارگونه امتداد پیدا می کند و گاه طرح مرز بندی در آن، دشوار می شود.

 

 

نظریه های متعددی میان نگرانی بیمارگونه و سازگارانه تمایز قائل می شوند (به عنوان مثال، تالیس، آیزنک و متیوز، ۱۹۹۱؛ به نقل از کلی[۲]، ۲۰۰۲). به عنوان مثال، دیوی (۱۹۹۴؛ به نقل از کلی، ۲۰۰۲) نگرانی بیمارگونه را به عنوان رویدادی ناکارآمد و مرتبط با اضطراب توصیف می کند که منجر به تشدید مشکلات و حالات خلقی منفی در افراد می شود. در مقابل، نگرانی سازگارانه را به عنوان پدیده ای معمول، سازنده و گاه حتی ضروری یاد می کند که در پی حل مشکلات فعلی و یا مشکلات بالقوه است.

 

با وجود این که شباهت هایی میان نگرانی بهنجار و نگرانی مرتبط با اختلال اضطراب فراگیر وجود دارد اما بیش تر بررسی ها نشان می دهد که افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، نسبت به همتایان غیرمضطرب خود، در خصوص مسایل گوناگون، نگرانی پربسامدتر و دشواری بیش تر در کنترل آن را گزارش می کنند (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).

 

ویژگی های گوناگون مورد بررسی قرار گرفته اند که بالقوه در تمایز میان نگرانی بهنجار و بیمارگونه کمک کننده بوده اند. این ویژگی ها عبارتند از محتوای نگرانی، فراگیر بودن نگرانی، تداخل نگرانی با عملکردهایی که نتیجه نگرانی هستند و میزان کنترل ادراک شده بر فرایند نگرانی.

 

در خصوص محتوای نگرانی تاکنون پژوهش های مختلفی صورت گرفته است که عمدتا، افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، نمونه ی آن را تشکیل داده اند (به عنوان مثال ساندرسون و بارلو، ۱۹۹۰؛

 

کراسک، رپی، جکل[۳]و بارلو، ۱۹۸۹؛ رومر، مولینا[۴]و بورکووک، ۱۹۹۸؛ به نقل از بارلو،۲۰۰۲).

 

براین اساس، نگرانی بیمارگونه بسیار فراگیر است و اغلب بر موضوعی تمرکز می یابد که افراد مبتلا به آن، معتقدند که موضوعات ناچیز و بی اهمیتی است و حقیقتا سزاوار این میزان تلاش عقلانی و هیجانی نیست. هم چنین در نگرانی بیمارگونه نسبت به نگرانی بهنجار، فرد زمان بیش تری را صرف درگیری با نگرانی می کند (بارلو، ۲۰۰۲).

 

با این وجود، در بسیاری از پژوهش ها نگرانی بهنجار و نگرانی بیمارگونه، تفاوت های دورن مایه ای معتبر از خود نشان نمی دهند. ویسی[۵] و بورکووک (۱۹۹۲؛ به نقل از کلارک و فربورن، ۱۳۸۵) به مطالعه دورن مایه زنجیره نگرانی های فاجعه آمیز در دو گروه “نگرانی مزمن” و “غیرنگران ها” پرداختند و به شمار اندکی از تفاوت ها دست یافتند: فقط ۴ مقایسه از ۳۴ مقایسه حاکی از تفاوت بود. به همین سان، بورکووک و همکاران (۱۹۸۳؛ به نقل از کلارک و فربورن، ۱۳۸۵) هیچ تفاوتی در فراوانی درون مایه های نگرانی بین گروهی از دانشجویان که خود را “نگران” و گروه دیگری از دانشجویان که خود را “غیرنگران” می نامیدند، مشاهده نکردند.

 

شاید مهم ترین چیزی که افراد مبتلا به نگرانی بیمارگونه از آن رنج می برند، ویژگی “کنترل ناپذیری” نگرانی باشد (بارلو، ۲۰۰۲). ماهیت کنترل ناپذیری نگرانی یکی از مهم ترین خصایص برای تمایز افراد دارای نگرانی بالا و مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر از افرادی است که دارای نگرانی مفرط نیستند (بورکووک، رابینسون، پروزینسکی و دی پی، ۱۹۸۳؛ به نقل از استاک و هیرش، ۲۰۱۰).

 

نگرانی، نوعی پردازش مفهومی (عقلانی) کُند است که شامل تفکر و تعمق درباره ی رویدادهای نسبتا جدید در آینده و راه های مقابله با آن ها است. نگرانی به آسانی براساس بازخوردی که از منابع درونی یا بیرونی دریافت می شود، تعدیل می گردد (ولز، ۱۳۸۸). این خصیصه، متضاد با نگرانی غیر بیمارگونه است؛ نگرانی که در آن، به نظر می رسد که افراد قادر هستند که میزان معینی از زمان را به این فرایند اختصاص دهند، قبل از آن که به سراغ سایر مسایل بروند (بارلو، ۱۹۹۷؛ براون، بارلو و لیبوویتز[۶]، ۱۹۹۴؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲).

 

توصیف های نظری نگرانی و اختلال اضطراب فراگیر دلالت بر درک کنترل ناپذیری به شیوه های متفاوت دارد. بارلو (۱۹۸۸؛ به نقل از کلارک و فربورن، ۱۳۸۵) در مدل پیشنهادی خود بیان می دارد که توجه محدود شده بر دل واپسی های موجود در حالت اضطرابی و متعاقبا گوش به زنگی بودن بیش از حد برای فرا رسیدن تهدید، به نگرانی شدیدی که افراد برای رهایی از آن، یا کنترل آن عاجزند منجر می شود.

 

بورکووک و همکاران دیدگاه متفاوتی نسبت به نگرانیِ مرتبط با اختلال اضطراب فراگیر، ارائه می دهند. آن ها اظهار می دارند که نگرانی نشانه روی گردانی از گونه های دیگر تفکر، نظیر فرایندهای تصوری (تجسمی) است، که به شدت با احساس منفی پیوند دارد (به عنوان مثال، بورکووک و اینز، ۱۹۹۰؛ بورکووک و دیگران، ۱۹۹۱؛ به نقل از کلارک و فربورن، ۱۳۸۵). در اصل ممکن است که بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر از نگرانی به صورت نوعی روی گردانی شناختی استفاده کنند. این افراد هم آماده استفاده از نگرانی چونان یک راهبرد پردازش گر هستند و هم تلاش می کنند تا افکارشان را کنترل کنند، که احتمالا این شرایط در پدیدآیی افکار مزاحم و فزونی احساس کنترل ناپذیری نقش دارد (کلارک و فربورن، ۱۳۸۵).

 

به عنوان جمع بندی می توان گفت که مناسب ترین ساز وکارهای زیرساز برای فزونی کنترل ناپذیری نگرانی عبارتند از: (۱) استفاده از نگرانی به مثابه یک راهبرد پردازش گر یا رفتار سازگاری ؛ (۲) تلاش برای کنترل افکار. به این دو مورد ارزش یابی های معیوب درباره کنترل، که از منابع دیگری نظیر باورهای ناکارآمد درباره دریافت شناختی فرد ریشه می گیرد، نیز بایستی افزوده شود (کلارک و فربورن، ۱۳۸۵).

 

علاوه بر این به نظر می رسد که نگرانی بیمارگونه نسبت به آن چه که در نگرانی بهنجار رخ می-

 

دهد، دخالت قابل توجهی در فعالیت های روزانه دارد (بورکووک و همکاران، ۱۹۹۱؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲). آشکار است که فرایند نگرانی بهنجار، یک فعالیت حل مساله موفق است (دیوی، ۱۹۹۴؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲)، البته اگر با اضطراب قابل توجهی همراه نباشد (بارلو، ۲۰۰۲). اما زمانی که این سطح اضطراب از حد بهینه ی خود خارج شود، نه تنها نگرانی به عنوان راهبردی مقابله ای کارساز نیست بلکه خود مسبب ایجاد مشکلات بیش تر می شود.

 

لدوکر و همکاران (۱۹۹۸؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲) و دیوی (۱۹۹۴؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲) بیان می کنند که به نظر می رسد یکی از مشکلات موجود در نگرانی بیمارگونه، فقدان توانایی های مساله گشایی و در عوض، وجود اضطراب است که منجر به کاهش حس کنترل بر توانایی های مساله گشایی می شود که نتیجه ی آن، کاهش اطمینان به این مساله است که آیا این فرایند مفید خواهد بود یا خیر.

 

از طرف دیگر اضطراب منجر به کاهش توانایی در تمرکز مناسب روی مشکل می شود. همان گونه که بارها اشاره شد، افراد مبتلا در فرایند نگرانی، داشتن افکار را بیش تر از تصاویر گزارش می کنند. به نظر می رسد که این پدیده هم در جمعیت مبتلا به نگرانی و هم نگرانی غیر بیمارگونه صادق است (بورکووک، ۱۹۹۴؛ فریستون[۷]، داگاس و لدوکر، ۱۹۹۶؛ تالیس، دیوی و کاپوزو، ۱۹۹۴؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲).

 

فرایند نگرانی به واسطه ی پیش بینی و برنامه ریزی در خصوص اتفاقات منفی آینده، به نظر می رسد که پیش بینی ناپذیری و کنترل ناپذیری این اتفاقات را کاهش می دهد و بر همین اساس نیز این فرایند به گونه ای منفی تقویت می شود (رومر و بورکووک، ۱۹۹۳؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲).

 

کراسک مطرح می کند که می توان این فرایند شناختی را به این صورت شرح داد: حرکت از حالت نگرانی در خصوص اتفاقات احتمالی منفی در آینده، به حالت اضطراب انتظاری که در طی آن، وقوع این اتفاقات حتمی تصور می شود و در نهایت به صورت حالت ترس یا وحشت زدگی از خطر یا تهدید در این خصوص که اتفاقات به یقین وجود دارند، و براین اساس قابلیت شناختی نیز به حداقل می رسد (فریدریکسون[۸] و همکاران، ۱۹۹۳؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲).

 

 

 

۲-۱-۶-  نگرانی بیمارگونه و اختلال اضطراب فراگیر

 

بیش تر از ۲۰ سال از ظهور پژوهش ها در خصوص شیوع نگرانی می گذرد. به نظر می رسد که بسیاری از تحقیقات برآن شدند تا با اقتباس از DSM-III-R و APA (1987؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶) نگرانی را به عنوان خصیصه ی اصلی در اختلال اضطراب فراگیر درنظر بگیرند. این پژوهش ها اطلاعات ارزش مندی را در خصوص شیوع، محتوا و عملکرد نگرانی و اختلال اضطراب فراگیر فراهم آورده اند.

 

براساس یافته های راشی، تاکنون بیش تر مقایسه ها میان نگرانی بهنجار و نگرانی بیمارگونه از مقایسه ی افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر با افرادی که ملاک های اختلال اضطرابی را ندارند، به دست آمده است. مطالعات بسیار کمی وجود دارد که وقوع و پدیدار شناسی نگرانی را مستقل از اختلال اضطراب فراگیر بررسی کند (تالیس، دیوی و کاپوزو، ۱۹۹۴؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶). به عبارتی دیگر، یافته ها در خصوص نگرانی بیمارگونه خارج از حوزه ی اختلال اضطراب فراگیر، غنی و جامع نیست (راشی، ۲۰۰۲؛  بورکووک و راشی، ۲۰۰۴؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶).

 

راشی در تلاش برای تعیین ویژگی های مجزا کننده ی نگرانی بیمارگونه و اختلال اضطراب فراگیر، افرادی را که دارای نگرانی بیمارگونه بودند و مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر تشخیص داده شدند، با افراد دارای نگرانی بیمارگونه که تشخیص اختلال اضطراب فراگیر دریافت نمی کردند، مقایسه کرد. شگفت آور است که تنها ۲۰ درصد از افرادی که تجربه ی سطح بالایی از نگرانی بیمارگونه را گزارش کردند (نمرات نگرانی بالاتر از حد آستانه، معمولا با اختلال اضطراب فراگیر مرتبط می شد)، حقیقتا دربردارنده ی ملاک های تشخیصی برای اختلال بودند. در تحلیل های پی گیری نشان داده شد که در دو گروه، ۷۸- ۶۸ درصد از افرادی که سطوح بالایی از نگرانی را گزارش کرده بودند اما مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر نبودند، حداکثر یکی از چهار ملاک ملاک موردنظر را در DSM-IV همراه با نگرانی مزمن / شدید و پریشانی و اختلال مرتبط را دارا بودند، که این امر خود بهترین تمییز دهنده ی افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر از افراد دچار نگرانی بیمارگونه (اما عدم ابتلا به اختلال اضطراب فراگیر) است (راشی، ۲۰۰۲؛ مطالعه اول؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶).

 

هم چنین افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، سطوح بالاتری از افسردگی، نگرانی پربسامدتر و کنترل کم تر بر نگرانی هایشان را گزارش کردند. در بررسی پی گیری، افراد با سطوح بالای نگرانی (عدم ابتلا به اختلال اضطراب فراگیر) تمام نشانگان اختلال اضطراب فراگیر را با شدت کم تری نسبت به افراد مبتلا گزارش کردند. حتی با وجود این که آن ها نیز نگرانی هایشان را شدید و غیرقابل کنترل گزارش می کردند اما شدت نگرانی در آن ها نسبت به افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، کم تر بود (راشی، ۲۰۰۲ ؛ مطالعه دوم؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶).

 

یافته های راشی، نیاز به مطالعات بیش تر در خصوص تمییز اختلال اضطراب فراگیر از نگرانی بیمارگونه را مورد تاکید قرار می دهد. به ویژه آن که پیشنهاد می کند که بررسی تفاوت میان نگرانی در جمعیت های بهنجار و مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، شاید بتواند اطلاعات واقعی را در خصوص تفاوت میان نگرانی بیمارگونه و غیر بیمارگونه فراهم کند (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).

 

در راستا با دیدگاه رومر و همکاران (۱۹۹۷؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶) که بیان داشتند نگرانی در میان مبتلایان به اختلال اضطراب فراگیر، به عنوان راهبردی برای اجتناب از مسایل شدید هیجانی به کار برده می شود؛ هالوی[۹]، هامبریک[۱۰]و هیمبرگ[۱۱] (۲۰۰۳؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶) دریافتند که افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر ، هیجاناتشان را به صورت شدیدتر و آشفته کننده تر از افرادی گزارش می کنند که مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر نیستند اما سطوح بالایی از نگرانی را تجربه می کنند.

 

چنین یافته هایی هرچند ابتدایی است اما نشان می دهد که نگرانی بیمارگونه در بافت اختلال اضطراب فراگیر، ممکن است تحت تاثیر عوامل دیگری نیز قرار بگیرد (به عنوان مثال، عقاید مختلف درباره نگرانی و بدتنظیمی هیجانی افزایش یافته) که آن را به طور معناداری از نگرانی بیمارگونه خارج از بافت اختلال اضطراب فراگیر متمایز می کند (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).

 

 

  1. ۶۸٫ Verkuil, B.

 

۶۹ .kelly, W.E.

 

۷۰ . Jackel, L.

 

 

  1. ۷۱٫ Molina, S.

 

۷۲ .Vasey, W.W.

 

 

  1. ۷۳٫ Liebowitz, M. R.

 

۷۴ . Freeston, M. H.

 

 

  1. ۷۵٫ Fredrikson, M.

 

۷۶ .Haloway, R.

 

۷۷ .Hambrick, J.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[شنبه 1399-09-15] [ 06:40:00 ب.ظ ]




پیش از این، نگرانی به عنوان نشانه ای ساده یا اثر جانبی اضطراب درنظر گرفته می شد و موضوعی ویژه به حساب نمی آمد تا به تنهایی مورد مطالعه قرار گیرد. به عنوان مثال به عقیده اونیل[۱] (۱۹۸۵؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶)، نگرانی از طریق مکانیسمی که برای اضطراب به کار برده می شود (یعنی غرقه سازی)، خاموش خواهد شد و بنابراین نیازی نیست تا به عنوان ساختی مجزا شناخته شده و یا مورد درمان قرار گیرد.

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 

اما بورکووک (۱۹۸۵؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶) مخالف این عقیده بود و اظهار داشت که نگرانی، مولفه ی شناختی اضطراب است و با مولفه های فیزیولوژیکی و رفتاری اضطراب ارتباط دارد، از این رو نیاز است که شناسایی و درک شود.

 

بنابراین براساس تحقیقات اولیه، ممکن است که نگرانی عامل علی در اضطراب باشد که این عقیده در تضاد با رویکردی قرار می گیرد که نگرانی را فقط به عنوان بخشی از پدیدار شناسی درنظر می گیرند (دیوی و ولز، ۲۰۰۶). در واقع نگرانی شدید و غیر قابل کنترل، نشانه مشترک همه اضطراب ها و اختلال های روانی نیز هست (بارلو، ۱۹۸۸؛ به نقل از سیموس، ۱۳۸۴).

 

 

۲-۱-۷- ۱- اختلال اضطراب فراگیر

 

در چند دهه ی گذشته، پژوهش روی نگرانی رشد قابل توجهی داشته است. بخشی از آن به این

 

دلیل است که امروزه نگرانی به عنوان خصیصه ی اصلی اختلال اضطراب فراگیر درنظر گرفته می شود (دیوی و ولز،  ۲۰۰۶).

 

افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر معتقدند که نگرانی به آن ها کمک می کند تا ذهن خود را از موضوعاتی که در آن ها هیجان شدیدی ایجاد می کند، دور کنند (بورکووک و رومر، ۱۹۹۵؛ فریستون، ریوم[۲]، لیتارت[۳]، داگاس و لدوکر، ۱۹۹۴؛ به نقل از نیومن[۴]و لیرا[۵]، ۲۰۱۱). حمایت های پژوهشی متعددی وجود دارد که نشان می دهد افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، از نگرانی به عنوان راهبردی برای کنترل برانگیختگی هیجانی استفاده می کنند (نیومن و لیرا، ۲۰۱۱).

 

اختلال اضطراب فراگیر یکی از شایع ترین اختلالات است و هم چنین همبودی بالایی با سایر اختلالات اضطرابی و خلقی دارد (دیوی و ولز، ۲۰۰۶). علاوه بر اختلال اضطراب فراگیر ، که نگرانی خصیصه ی اصلی آن است، این مولفه در بسیاری از اختلالات دیگر نیز نقش دارد. در ذیل به نقش نگرانی در هر یک از این اختلالات، به اختصار اشاره می شود.

 

۲-۱-۷- ۲- اختلال وحشت زدگی

 

افراد مبتلا به اختلال پانیک، در این خصوص که چه زمانی حمله ی بعدی آن ها اتفاق خواهد افتاد و این که آیا آن ها این توانایی را خواهند داشت که با آن مقابله کنند یا خیر، پریشانی قابل توجهی را تجربه می کنند.

 

همانند آن چه که در نگرانی اتفاق می افتد، در اختلال پانیک نیز این آشفتگی بر پیامدهای منفی آینده که ماهیتی مبهم دارند متمرکز می شود و نتیجه ی آن به جای حل مشکل، ایجاد مشکلات بیش تر است (دیوی و ولز، ۲۰۰۶)

 

 

 

۲-۱-۷- ۳- اختلال اضطراب اجتماعی

 

اضطراب اجتماعی با ” ترس از یک یا چند موقعیت اجتماعی یا عملکردی که در آن شخص با افراد ناآشنا مواجه می شود و یا احتمال مورد مداقه ی دیگران قرار گرفتن در آن است “، مشخص می شود (انجمن روان پزشکان امریکا، ۲۰۰۰؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶).

 

اضطراب انتظاری یک خصیصه ی مشخص در اضطراب اجتماعی است. این افراد به طور مداوم در خصوص موقعیات اجتماعی و عملکردی در آینده، انتظار مشکلات مختلفی که می تواند ایجاد شود، طرح ریزی شود و تکرار شود، می اندیشند. با این حال این تلاش ها بی اثر است زیرا اضطراب باقی می ماند (ولز، ۱۹۹۷؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶). این تفکر مداوم و نشخوارگونه که در میان افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی دیده می شود، مشابه با آن چیزی است که در نگرانی رخ می دهد.

 

۷۹ .O’Neill, G.W.

 

۸۰ . Rheaume, J.

 

 

    1. ۸۱٫ Letarte, H.

 

    1. ۸۲٫ Newman, M. G.

 

  1. ۸۳٫ Llera, S. J.
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:39:00 ب.ظ ]




نگرانی، خصیصه ی اضطراب سلامتی[۱] نیز می باشد. وارویک[۲] و سالکووسکیس[۳] (۱۹۹۰؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶) افراد مبتلا به اضطراب سلامتی را با “اشتغال فکری به نگرانی در خصوص سلامتی و نشخوار فکری درباره ی این که نشانه ها چه معنایی دارند” توصیف می کنند.
به نظر می رسد که باورها درباره مزایای نگرانی نیز در زیر گروهی از بیماران مبتلا به اضطراب سلامتی وجود دارد (ولز و هاکمن[۴]، ۱۹۹۳؛ به نقل از کلارک و فربورن، ۱۳۸۵)؛ این افراد تصور می کنند که نگرانی درباره سلامتی و تندرستی جنبه محافظت کننده دارد (کلارک و فربورن، ۱۳۸۵).
۲-۱-۷- ۵- اختلال وسواس فکری- عملی
اختلال وسواس فکری- عملی و اختلال اضطراب فراگیر، آنقدر وجوه مشابه دارند که ادبیات پژوهشی قابل ملاحظه ای برای مقایسه ی این دو اختلال وجود داشته باشد. نتایج کلی نشان می دهد
که نگرانی و وسواس ها قابل تمییز از یکدیگر هستند (به عنوان مثال لانگلویس[۵]، فریستون و لدوکر، ۲۰۰۰؛ ترنر، بیدل[۶] و استانلی[۷]، ۱۹۹۲؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶). با این حال به نظر می رسد که نگرانی هم به عنوان بخشی از پدیدارشناسی اختلال وسواس فکری- عملی درنظر گرفته می شود و هم به عنوان عامل بالقوه ای که منجر به پایداری آن می شود.
تالیس و دسیلوا[۸] (۱۹۹۲؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶) دریافتند که نگرانی در اختلال وسواس فکری- عملی، ارتباط نیرومندی با خرده مقیاس های وارسی و شک و تردید دارد تا با خرده مقیاس های شست و شو و کندی؛ و به این نتیجه رسیدند که در حقیقت نگرانی، رفتار وارسی را برمی انگیزاند.
فریستون، لدوکر، ریوم، لیتارت، گاگنون[۹] و تیبادیو[۱۰] (۱۹۹۴؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶) معتقدند که نگرانی و وارسی، بیش تر از آن که از نظر کارکرد به یکدیگر شباهت داشته باشند، از نظر فقدان کنترل ادراک شده بر افکار ناخواسته و آشفته کننده با یکدیگر مرتبط هستند. به این معنی که ممکن است هر دو، راهبردهایی را به کار برند تا با اضطراب عدم کنترل بر افکار، مقابله کنند.
۲-۱-۷- ۶- اختلال استرس پس از سانحه
فرایندهای نگران گونه، مشخصه ی اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) می باشد و به عنوان عاملی در تشدید و تداوم این اختلال در نظر گرفته شده است (ولز و متیوز، ۱۹۹۴؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶). به اعتقاد اهلرز[۱۱] و استیل[۱۲] (۱۹۹۵؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶) تفاسیر منفی از معنی یادآوری های مداوم در خصوص اتفاق آسیب زای گذشته (شاخص بیان کننده ی آسیب های جبران ناپذیری که افراد از اتفاق آسیب زا می بینند) منجر به پیش بینی اتفاقات منفی در آینده و نیز نشخوار فکری در خصوص اتفاق آسیب زای گذشته می شود.
اهلرز، مایو[۱۳] و برایانت[۱۴] (۲۰۰۳؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶) در یک بررسی طولی بر روی کودکانی که تجربه ی اتفاق آسیب زا را داشتند، متوجه شدند که در میان عوامل گوناگون، نشخوار فکری در خصوص اتفاق، پیش بینی کننده ی شدت نشانگان بعدی بوده است. پیش بینی اتفاقات منفی در آینده و نشخوار فکری در خصوص اتفاقات گذشته، دو خصیصه ی معمول در نگرانی است ( پاپاجورجیو[۱۵] و ولز، ۲۰۰۴؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
در پژوهش های انجام شده بر روی نمونه های بالینی- افرادی که اتفاقی آسیب زا را تجربه کرده بودند، مشخص گردید که کاربرد نگرانی به عنوان راهبردی برای کنترل افکار، می تواند متمایز کننده ی افراد مبتلا به اختلال استرس حاد (ASD) از افرادی باشد که مبتلا به این اختلال نیستند (واردا[۱۶] و برایانت، ۱۹۹۸؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶) و متمایز کننده ی افراد مبتلا به اختلال استرس حاد که به سمت ابتلا به اختلال استرس پس از سانحه در حرکتند، از افراد مبتلا به اختلال استرس حاد است که برچسب اختلال استرس پس از سانحه نمی گیرند (هالوا[۱۷]، تاریر[۱۸]و ولز، ۲۰۰۱؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
هم چنین در نمونه ی بالینی از افرادی که به علت ابتلا به اختلال استرس پس از سانحه تحت درمان بودند، مشخص شد که کاهش در کاربرد نگرانی به عنوان پاسخی در قبال یادآوری اتفاقات آسیب زا، با کاهش نشانگان اختلال استرس پس از سانحه مرتبط است (برایانت، مالدز[۱۹] و گاتری[۲۰]، ۲۰۰۱؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
۸۴ . Health anxiety
۸۵٫Warwich, H.M.C.
۸۶ .Salkovskis, P.M.

 

  1. ۸۷٫ Hackmann, A.

۸۸٫Langlois, F.
۸۹ .Beidel, D.C.
۹۰ .Stanley, M.A.
۹۱ .DeSilva, P.
۹۲ .Gagnon, F.
۹۳ .Thibodeau, N.
۹۴ .Ehlers, A.
۹۵ .Steil, R.
۹۶ .Mayou,R.A.
۹۷ .Bryant,B.

 

  1. ۹۸٫ Papageorgiou, C.
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:39:00 ب.ظ ]




بی خوابی نیز با نگرانی ارتباط دارد. هاروی[۱] (۲۰۰۰؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶) به مقایسه ی شناخت های قبل از خواب در میان افرادی که در خواب مشکلی ندارند و آن هایی که در شروع خواب مشکل دارند، پرداخت. او دریافت که شناخت های قبل از خواب، در افراد مبتلا نسبت به افراد عادی، بیش تر بر نگرانی ها و مشکلات متمرکز است.

 

پایان نامه ها

 

در پژوهش های بیش تری که بر روی شناخت های قبل از خواب انجام شد، هاروی و گرینال[۲] (۲۰۰۳؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶) دریافتند که افراد مبتلا به بی خوابی، نسبت به افرادی که خواب خوبی دارند، درجات بسیار شدیدتری از فاجعه سازی یا نگرانی در خصوص پیامدهای نخوابیدن را تجربه می کنند که این نگرانی با اضطراب بالاتر همراه است (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).

 

سیملر[۳] و هاروی (۲۰۰۴؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶ ) متوجه شدند که مشاهده ی عوامل تهدید کننده ی مرتبط با خواب (نگاه به ساعت و محاسبه ی زمانی که برای به خواب رفتن، سپری شده است)، منجر به نگرانی در خصوص پیامدهای نخوابیدن می شود که خود این امر باعث استفاده از رفتارهای ایمنی بخش توسط فرد می شود (به عنوان مثال برنامه ریزی برای خوابی کوتاه در روز بعد)، که به نوبه ی خود چرخه ی بی خوابی را پایدارتر می کند.

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 

پژوهشگران نتیجه گرفته اند که نگرانی، عامل کلیدی در تداوم بی خوابی است. مطابق با این یافته ها، فیچن[۴] و همکاران (۲۰۰۱؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶) متوجه شدند که افراد مبتلا به اختلال، در مقایسه با افرادی که خواب راحتی دارند، آشفتگی و درماندگی بیش تر در خصوص به خواب نرفتن تجربه می کنند و افکار منفی (به عنوان مثال، نگرانی در خصوص خانواده و کار) در طی زمان به خواب نرفتن، پیش بینی کننده ی مهمی برای این آشفتگی است (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).

 

 

 

۲-۱-۷- ۸- اختلال  افسردگی

 

افسردگی و اختلال اضطراب فراگیر همبودی بسیار بالایی دارند و احتمالا میان نشخوار فکری در خصوص اتفاقات گذشته (مشخصه ی افسردگی) و نگرانی، اثرات متقابلی وجود دارد. نشخوار فکری و نگرانی هر دو فعالیتی زبانی / کلامی هستند که مشخصه ی هر دو، دیدگاه منفی آن ها است و اغلب در هر دو، دشواری کنترل مشاهده می شود. در تفاوت های اولیه به نظر می رسد که نگرانی معطوف به آینده است در حالی که نشخوار فکری اغلب معطوف به گذشته است. به علاوه در هر دو، تمرکز کم تر بر فرایند مساله گشایی و اعتماد کم نسبت به توانایی مساله گشایی، مشاهده می شود (پاپاجورجیو و ولز، ۲۰۰۴؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶).

 

با این حال، نشخوار فکری و نگرانی فعالیت های نامرتبطی نیستند. برای مثال لاوندر[۵]و واتکینز[۶] (۲۰۰۲؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶) دریافتند که نشخوار فکری در خصوص اتفاقات گذشته، منجر به افزایش افکار منفی در خصوص آینده (یعنی نگرانی) می شود. این موضوع در تبیین این مساله که چرا در مطالعات همبستگی، نشخوار فکری به گونه ثابت و پایداری با نگرانی مرتبط است، می تواند سودمند باشد (به عنوان مثال فرسکو[۷]، فرانکل[۸]، منین[۹]، ترک[۱۰] و هیمبرگ، ۲۰۰۲؛ هارینگتون[۱۱] و بلانکشیپ[۱۲]، ۲۰۰۲؛ موریس[۱۳]، روالوفز[۱۴]، میسترز[۱۵] و بومسما[۱۶]، ۲۰۰۴؛ نولن- هوکسیما، ۲۰۰۰ ؛ استارسویک[۱۷]، ۱۹۹۵؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶).

 

۱۰۴٫Harvey,A.C.

 

۱۰۵٫Greenall,E.

 

۱۰۶ .Semler,C.N.

 

۱۰۷٫Fichten,C.

 

۱۰۸ . Lavender,A.

 

 

  1. ۱۰۹٫ Watkins,E.

 

۱۱۰ . Fresco,D.M.

 

 

  1. ۱۱۱٫ Frankel, A.N.

 

۱۱۲ . Mennin, D.S.

 

۱۱۳ .Turk, C.L.

 

.۱۱۴ Harrington, J.A.

 

۱۱۵ .Blankenship, V.

 

 

  1. ۱۱۶٫ Muris, P.

 

۱۱۷ . Roelofs, J.

 

 

  1. ۱۱۸٫ Meesters, C.

 

.۱۱۹ Boomsma, P.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:38:00 ب.ظ ]




نگرانی در تداوم اختلالات روان پریشی نیز نقش دارد. موریسون (۲۰۰۱؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶) در مدل توهم شنیداری خویش بیان می کند که توهمات، زمانی مشکل زا خواهند شد که افراد آن ها را به صورت تهدید علیه یکپارچگی و وحدت روانی یا فیزیکی خود تفسیر کنند، این تفسیر در تضاد با درک این توهم به صورت اتفاقی بی خطر (به عنوان مثال “احساس عجیبی بود، من باید خسته باشم”)، قرار دارد. زمانی که توهمات به صورت تهدیدگونه مورد تفسیر قرار می گیرند (به عنوان مثال “شیطان با من حرف می زند”) افراد در خصوص معانی، کاربرد یا پیامد این توهمات نگران می شوند؛ این فرایند منجر به افزایش اضطراب می شود و این امر خود، توهمات بیش تری را به دنبال خواهد داشت.

 

 

بیکر[۱] و موریسون (۱۹۹۸؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶) دریافتند که افراد اسکیزوفرنی که توهمات را تجربه می کنند نسبت به افراد اسکیزوفرنی که توهم ندارند، عقاید مثبت بیش تری در خصوص سودمندی نگرانی دارند. مشابه با این نتایج، موریسون و ولز (۲۰۰۳؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶) متوجه شدند که بیماران روان پریش نسبت به گروه کنترل و بیماران پانیک، اعتقاد بیش تری به سودمند بودن نگرانی دارند.

 

در مجموع، نتایج پژوهش ها نشان می دهد که اختلال اضطراب فراگیر که مشخصه ی اصلی آن، نگرانی غیر قابل کنترل است، همبودی بسیار بالایی با بسیاری از اختلالات دارد. علاوه براین به طور کلی می توان گفت که نگرانی خصیصه ی معمول در آسیب شناسی روانی است، حتی اگر اختلال اضطراب فراگیر وجود نداشته باشد؛ این مساله به خصوص در اختلالات اضطرابی و خلقی صادق است (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).

 

 

ممکن است که نگرانی به واسطه ی ویژگی کنترل ناپذیری به جای ایجاد راه حل، منجر به مشکلات بیش تر شود و به جای این که باعث کاهش اضطراب شود، اضطراب را افزایش دهد. حمایت های پژوهشی متعددی وجود دارد که نشان می دهد احتمالا راهبردهایی که در کنترل نگرانی در بافت اختلال اضطراب فراگیر موثر هستند، می توانند در درمان سایر اختلالاتی که دارای ویژگی نگرانی هستند، نیز سودمند باشند.

 

به عنوان مثال، ولز و سمبی[۲] (۲۰۰۴؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶) پروتکلی درمانی برای اختلال استرس پس از سانحه ایجاد کردند که برنامه ی درمان اصلی آن ها، شامل بازشناسی نشخوار فکری و نگرانی به عنوان مشکل اصلی است و به طور مستقیم از طریق “ذهن آگاهی انفصالی” ، “به تعویق انداختن نگرانی” و “بررسی اعتقادات مثبت در خصوص سودمندی نگرانی”، بر کاهش نگرانی متمرکز می شود. ولز و سمبی کاهش معنادار نشانگان PTSD را در انتهای درمان و پی گیری های سه ماهه، شش ماهه و هجده ماهه، در شش نفر از آزمودنی های خود گزارش کردند (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).

 

همان گونه که در بالا اشاره شد، تحقیقات نشان می دهد که نگرانی، مانع پردازش های هیجانی می شود. بنابراین نگرانی ممکن است در درمان مشکلات روان شناختی از قبیل اختلالات اضطرابی که برای ایجاد تغییرات درمانی در آن ها، وجود چنین پردازش هایی ضروری است، مداخله کند. پس پیشرفت در درمان های موثر بر این اختلال، ممکن است موجب پیشرفت در درمان یا پیش گیری از سایر اختلال ها نیز بشود (سیموس، ۱۳۸۳).

 

۱۲۱ .Baker, C.A.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:38:00 ب.ظ ]