بررسی سه تیپ شخصیتی «عاقل»، «نادان» و «دیوانه» در حکایات طنز آمیز مثنویهای عطار- فایل ۲۵ |
گفت « میری دوست میدارم بسی !
تا همه من میر باشم نه کسی.»
در این حکایت، کودک در طنز موقعیت و استدلال جالبش، توجه مخاطب را بر میانگیزد. این حکایت، تلویحاً به این نکته اشاره دارد؛ که پادشاهان، خود مدار هستند و تنها به خاطر خواهشهای نفسانی خود؛ تلاش میکنند نه غیر.
حکایت سوم مقاله بیست و پنجم ۲۵ / ۳ / ص ۳۲۹ [ در نکوهش نادانی]
آن یکی را دیگری می گفت سخت
« خر گرفتن تو مرا ای شور بخت»
گفت مجنونیش « چون هستی تو خر!
گر بزی بیشت نگیرد؛ غم مخور»
در این حکایت، دیوانه قصد دارد به نادانی و حماقت مردمان اطرافش؛ اشاره کند. پس زمانی که درگیری و رکاکی لفظی دو تن از آنها را می بیند و از اتّفاق این هجو را میشنود« مگر تو مرا بز فرض کرده ای بدخت؟» پس از این موقعیت استفاده میکند و شدت توهین و هجو را بیشتر می کند و ضمن تحقیر آن فرد؛ می گوید: چون تو خر هستی (احمق هستی) اگر او به تو لطف کرده و به تو لقب بهتر از « بز» نسبت نداده؛ غصّه نخور. استفاده از این هجو و دخالت بی مورد و بی ربط دیوانه که “طنز موقعیت” محسوب می شود؛ از نکات قابل ملاحظه در این حکایت؛ است. سخن دیوانه، بوی بلاهت نمی دهد بلکه نشانی از رندی و فرصت جویی اوست.
حکایت پنجم مقالهی بیست و پنجم ۲۵ / ۵ ص ۳۳۲ [ در نکوهش دنیامداری و غفلت از حق]
روزی سنایی از محلهای میگذشت، در یک سو کناس را دید که مشغول کار و در سوی دیگر موذنی را دید که مشغول اذان گفتن بود.
با خود گفت: من کار این دو را خالی از نقص و خلل نمیبینم ؛ هر دو ارزش کارشان؛ یکی است. زیرا پی کسب نان و جلب منفعت مادی هستند. حتی موذنی که به ظاهر کارش مقدس است چون سودای در آمد در سر دارد؛ هم سطح کناس است. حتی میتوان گفت ؛ کارش پستتر از کناس است. زیرا آمیخته به روی و ریاست و موجب غرور نفس میشود.
بی شک کناس از چنین موذنی والاتر است.
در این حکایت به یکی از معضلات مذهبی در جوامع اشاره شده که از قدیم تا امروز ؛گریبان گیر مسلمین بوده است. آمیخته شدن بیش از حد به کار و تلاش بی حضور قلب در عرصهی اقتصادی جهت کسب در آمد از جمله آفاتی است که عطار در این حکایت؛ به آن پرداخته است. عطار نخست از زبان سنایی به انتقاد از هر دوی این شاغلان میپردازد و پرده از شخصیت نادان و نا آگاه آنها بر میدارد که برای کسب روزی اندکی، زندگی جاویدان خود را فراموش کرده اند. سپس به قیاس آن دو با هم میپردازد. و شگرد بکر طنز آفرینش را به کار می گیرد و در مسیر پرپیچ و خم ریاکاری مذهبی؛ قدم می گذارد. این بار علاوه، بر صفت غفلت، دو ویژگی رعونت و ریا را به موذّن نسبت می دهد، سپس از طریق قیاس با بهره گیری از شگرد کوچککردن به تحقیر همه جانبهی او میپردازد و این جاست که حکایت در زمرهی حکایتهای طنزآمیز قرار می گیرد.
لحن سنایی طعن آمیز است.
حکایت یکم مقاله بیست و هفتم۲۷/ ۱ ص ۳۴۱ [ توصیه به تظاهر به جنون]
گفت به مجنون شبی لیلی به راز
کـ« ای به عشق من زعقل افتاده باز
تا توانی با خرد بیگانه باش
ج
عقل را غارت کن و دیوان باش
زانک اگر تو عاقل آیی سوی من
زخم بسیاری خوری در کوی من
ج
لیک اگر دیوانه آیی در شمار
هیچ کس را با تو نبود هیچ کاری
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1400-07-22] [ 10:45:00 ب.ظ ]
|