نگرشی که بیان گردید ، دیدی است که پیروان یک مذهب و ملت را که در یک مرز مشخص شده قرار گرفته‌اند ، پس از بوجود آوردن تفرقه و ضعف بسوی مرکزگریزی و نابودی سوق خواهد داد. [۳۷]
۲ ) ‌ تشیع از دید ایرانیان
ملت ایران در آغاز قرن شانزدهم میلادی ، به هنگام حکومت سلسله صفوی از به هم پیوستن مردمان سرزمین‌هایی به وجود آمد که قبلاٌ دین ، آئین ، زبان و هویت وی‍ژه خود را داشتند و زیر سلطه امیری خانی و بیگی زندگی می‌کردند بدون اینکه دولت فراگیر واحدی با ایدئولوژی شیعه ، دین دولتی شده برآنها چیره شده باشد.
آنها با خود مختاری نسبی ، با سازمان اقتصادی و وضع اجتماعی و فرهنگی کم و بیش ایستا می‌زیستند. پیدایش امپراطوری عثمانی در غرب ایران و اعلام خلافت سنی باردیگر ایرانیان را واداشت که با عثمانیان به مقابله برخیزند. برای نیرو بخشی به خود ، نخستین شاهان صفوی ناچار شدند که دین شیعه را به عنوان ایدئولوژی دولتی یا شاخص هویت ایرانی برگزینند. بدین ترتیب ، علاوه بر مرزهای خاکی ، مرز معنوی مذهبی نیز تولید کرده و وجه تمایز ایرانیان از ترکان و ازبکان قرار دادند و قدرت متمرکز دولتی را بنیان گذاشتند.
دانلود پروژه
در مفهوم دولت ملی فرض براین است که تکیه گاه آن ملت و نیروبخش احساس ملی است ، یا این احساس وجود دارد و یا اینکه دولت موظف است با توسل به انگیزش‌هایی آن را تولید کند. دولت صفویه با تکیه به مذهب شیعه و مخالفت و مقابله با ترکان عثمانی و ازبک سنی مذهب ، احساس مذهبی ـ ملی ایرانیان را برانگیخت و چنان بنیادی را نهاد که تا امروز ادامه دارد ( استقلال مذهبی واسقلال سیاسی با همپوشانی یکدیگر این نتیجه را در پی داشته‌اند ) سخت گیری‌های دولت عثمانی در داخل مرزهای خود در تقویت این احساس بی تاثیر نبوده است ، چرا که با حیات مردم در ارتباط بوده و روابط عشیرتی نیز مکمل این احساس بود. [۳۸]
ازدیدی دیگر ، قرار دادن مشروعیت دولت براساس یکی از اجزای تشکیل دهنده هویت ایرانی بجای تاکید بر کلیت آن ، ویژگی فراگیر دولت ایرانی را مخدوش ساخته و به تضعیف پایه‌های وحدت و هویت ملی منجر شد. اختلافات عقیدتی مبتنی بر فرقه‌های مذهبی یکی از نقاط آسیب پذیر جامعه ایرانی است. این ویژگی بویژه زمانی مشکل آفرین شد که دولت ایرانی مشروعیت خود را بر اساس مبانی ارزشی و عقیدتی یکی از گروه‌های مذهبی قرار داد. از آنجا که دولت صفوی هویت ایرانی را بیشتر به یکی از اجزای تشکیل دهنده آن محدود کرد باعث بیگانه شدن بخش‌های مهمی از جامعه ایرانی نظیر کردها ، افغان‌ها ، بلوچ‌ها و ساکنان آسیای صغیر از دولت ایران شد. سنی بودن گروهی از کردها و شیعه بودن دولت‌های ایران از زمان صفویه به بعد ، امری بود که برخی از رؤسای ایلات کرد را تشویق به اتحاد با عثمانی‌ها می کرد. قبل از نبرد چالدران ، مقامات صفوی رؤسای سنی کرد را از سمت‌هایشان برکنار کرده و بجای آنها نخبگان غیر سنی و غیرکرد را روی کار آوردند. پس از شکست چالدران بیست و سه امیرنشین کرد پیمانی دولتی با عثمانی‌ها امضاء کردند که به موجب آن حکومت محلی رؤسای ایلات کرد در مناطق ایلی خود به رسمیت شناخته شد و آنان در مقابل تعهد کردند که نسبت به عثمانی‌ها وفادار باشند. [۳۹]
تفاوت‌های مذهبی میان گروه‌های شیعه و سنی نقش بیشتری نسبت به زبان در ایجاد مسائل سیاسی در جامعه ایران بازی کرده است . از این روست که برخی از پژوهشگران استقرار تشیع به عنوان مذهب رسمی ایران توسط شاه اسماعیل بنیانگذار سلسله صفوی ، سرکوب مخالفان این دگرگونی ، انتصاب فرماندهان قزلباش به سمت فرماندهان محلی بجای رؤسای قبایل کرد را آغاز دور شدن کردها از دولت ایران تعبیر کرده‌اند. خصومت دیرینه میان آذری‌ها و کردها نیز میراث این دوران بود.[۴۰]
بدین ترتیب می‌توان گفت که حکومت صفوی در استفاده از تشیع به عنوان هویت ملی در مناطق مرکزی ایران و شیعه نشین موفق بوده ، لیکن در مناطق مرزی و سنی نشین با مشکل مواجه شده و این عملکرد نتیجه معکوسی را درپی داشته است. در این میان نبایستی نقش برخی افراد که تنها در جهت رسیدن به مال و ثروت به صفویان پیوسته بودند را از نظر دور داشت، چرا که این افراد در آینده می توانستند برنامه‌های صفویان را به علت مغایرت با اهداف خود با شکست روبرو سازند. [۴۱]
۳ ) شیعه اسماعیلیه و انشعابات آن :
امام جعفر صادق ( ع ) دارای فرزند پسری بودند که اسماعیل ( متولد ۱۰۴ ه ق ) نام داشته و بزرگترین فرزند آن امام بوده است. وی در زمان حیات پدر خود وفات نموده و امام صادق ( ع ) نیز وفات وی را اعلام نمود. دراین باره حتی آن امام ، حاکم مدینه را به عنوان شاهد انتخاب نمود ، لیکن گروهی از مردم بر این اعتقاد بودند که اسماعیل نمرده و وی دوباره ظهور می‌کند. به اعتقاد این گروه، اسماعیل همان مهدی موعود می باشد. از دید این گروه استشهاد امام ششم به مرگ وی از ترس منصور خلیفه عباسی بعمل آمده است. با این تفسیر جمعی به این اعتقاد رسیدند که امامت حق اسماعیل بوده و با مرگ او به پسرش منتقل شده است. گروهی دیگر نیز به این اعتقاد بودند که با وجود اینکه اسماعیل در حیات پدر خود درگذشته ، همچنان امام بوده و امامت پس از وی در محمد بن اسماعیل و اعقاب وی است. دو فرقه اول پس از اندک زمانی منقرض شدند ، لیکن فرقه سوم تاکنون باقی مانده و انشعاباتی نیز پیدا نموده است .
پس از سقوط قلاع اسماعیلیه توسط هلاکو ( مؤسس سلسله ایلخانان ) ساکنین این قلاع در شهرهای مختلف مستقر شده و بدین ترتیب در جامعه ایرانی هضم گردیدند. با توجه به این امر که شیعه اسماعیلی به تقیه معتقد نبوده و قیام علیه حاکم ظالم را واجب می‌داند ، پس از این قیام به شمشیر در تفکر شیعه دوازده امامی شکل گرفت که این امر را می توان به عنوان یکی از موارد مهم که بعدها از این تفکر توسط نهضت صفویان اخذ گردید،بیان نمود. بیان این نکته همراه با نگرشی به عمل خواجه نصیرالدین طوسی در خارج کردن شیعه دوازده امامی از تقیه را می‌توان به عنوان یکی از علل موفقیت این مذهب در آن عصر بیان نمود که ترکیب این عمل با اقدام هلاکو خان مغول در حکومت صفویه به شکلی قدرتمند ظهور یافت. [۴۲]
۴ ) پیوند های تشیع و تصوف :
پس از فتح بغداد ( ۶۵۶ ق / ۱۲۵۸ م ) به دست مغول تحولی در تفکر سیاسی رخ داد ، چرا که رژیم جدید مردم را به پیروی از دین بخصوصی وادار نمی کرد و همه کوششش برآن بود که از او کورکورانه اطاعت کنند و در رابطه میان آنان و گروه مسلط آرامش کامل برقرار باشد.[۴۳]
غازان خان (۷۰۳ ـ ۶۹۴ ق / ۱۳۰۴ ـ ۱۲۹۵ م ) اولین کسی بود که به تشیع توجه کرده و حتی فردی علوی را به عنوان حکمران عراق انتخاب نمود ، لیکن با همه این نیکی‌ها که در حق تشیع‌کرد ، در قبول تشیع از حد اشاره پیشتر نرفت و این نیز سیاستی به منظور جلب مودت مردم و جلوگیری از شورش آنان به رهبری علویان بود ، مردمی که آگاهی یافته بودند به اینکه حکومتی خودی داشته باشند. رشد تشیع در زمان سلطان محمد خدابنده ( ۷۱۶ ـ ۷۰۳ ق/ ۱۳۱۶ ـ ۱۳۰۴ م)سیر فزونی گرفت به گونه ای که سید تاج‌الدین گروهی از امرای مغول را مجبور به پذیرش تشیع نمود.
در زمان سلطنت ابوسعید ( ۷۳۶ ـ ۷۱۶ ق / ۱۳۳۵ ـ ۱۳۱۶ م ) ، شیعیان دریافتند که انتظار تایید رسمی مذهبشان از طرف حکومت ، امری بی فایده است. در نتیجه خود شروع به تدریس ، تالیف کتب و ترویج مذهب شیعه به مقیاس وسیعی نمودند.
در ادامه لازم است به رابطه بین مغولان و تصوف نیز اشاره‌ای گردد. در آغاز هجوم مغولان صوفیان جانب حکومت‌های محلی خود را گرفتند ( نجم الدین کبری ، عطار ). لیکن بزودی هر دو طرف نیاز به یکدیگر را احساس نمودند. مغولان احساس کردند که در عرصه سیاست به همپیمانانی نیاز دارند که مردم را در زندگی روزمره قرار داده و به تسلیم و رضا وادارند[۴۴]. زیرا آنچه تصوف را برای توده مردم جذاب می‌ساخت و مایه شگفتی و اعتقاد آنان می‌گردید رعایت شریعت ، پرهیز از تظاهر و ظاهر سازی ، ساده دلی ، بی ریائی ، صداقت و صفای آن پیران پارسا بود که به زبان توده مردم سخن می گفتند ( صوفیان پیرو طریقت همانند شیخ صفی ) ، روش مبتنی بر تسامح و تساهل با اهل ادیان و عقاید مخالفان[۴۵] ( صوفیان پیرو طریقت که عموما در دوران مغول رشد نمودند ) ، گذشت ، جوانمردی ، بزرگواری مهربانی در برابر خطاکاران ، دوری جستن از اجتماع بود که این گروه را محبوب قلوب خاص و عام می‌نمود.[۴۶] صوفیان پیوسته به حمایت حکومت‌های مختلف محتاج بودند مغولان هم به صوفیان خصوصا کرامت ظاهری ایشان گرایش داشتند. این پیوند از سال ۶۴۳ ه ق آغاز گردید ( پناهنده شدن خلیل بن بدرالدین کردی به مغولان ) ، در نتیجه با تسلط مغولان بر مواضع قدرت در ممالک اسلامی صوفیان موقعیت مهمی را بدست آورده و امکان یافتند که عقاید خویش را تکامل بخشیده و آن را در جهت پخته تر شدن پیش برند.[۴۷]
درمیان شیعیان حله نیز کسانی بودند که با تکیه بر ولایت ، دعوی نیابت مهدی ( عج ) را داشتند ( به عنوان نایب خاص ) ، و از این طریق ولایت شیعی از منبع ولایت صوفیانه پرورش یافته و به بار نشانده شد پیدایش فرقه‌های شیعی پس از آن نیز در اوضاع واحوال مشابه ، تکرار شد. بدینگونه آسانگیری مغولان باعث شد که اشخاصی از نوع بنیانگذاران نخستین غالیگری به خیال آن بیفتند که بازهم مذهبسازی کنند.[۴۸]
تشیع در ابتدای این زمان برهمان حالت پیشین باقی بود ، یعنی همان احساس استقلال و بیگانگی از تصوف ، که شیعیان آن را وابسته به دولت عباسی می دانستند.
پیوند تصوف با تشیع ، یکباره انجام نشد ، بلکه در دو مرحله تحقق پذیرفت : تشیع ابتدا به دست پیشروان معنوی خود از فلسفه تاثیر پذیرفت و از حوزه علم کلام صرف بیرون رفت و در آخر با تصوف پیوستگی یافت (: تشیع برای رسیدن به تصوف از برزخ فلسفه گذشت ). این گرایش در میان شیعه حله ـ که ظهور عادی مهدویت و بنیانگذاری فرقه‌ها هیچگاه در آنجا قطع نشده بود ـ و به دست یک علوی آملی که بدان شهر آمده و سکنی گزیده بود ، آغاز شد.
از جمله شخصیت‌های شیعی متاثر از تصوف در این فاصله زمانی می‌توان به افراد زیر اشاره نمود :
- کمال الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی ( متوفی ۶۷۹ ه ق ) : وی به عنوان مظهر درآمیختگی تصوف و تشیع و یا دست کم نزدیکی آن دو معرفی شده است. کار میثم این بود که مضامین نقل شده از علی بن ابیطالب ( ع ) را در یک قالب صوفیانه ریخت و در همان زمان صوفیان نیز درباره شخصیت علی بن ابیطالب (ع) به عنوان ولی اولیاء به بحث پرداختند ، که این همه به پیدایش شخصیت جدید صوفیانه‌ای برای علی بن ابیطالب ( ع ) در کنار دو شخصیت تاریخی و شیعیانه امام گردید که منطقا دو تصویر صوفیانه و شیعیانه ایشان خیلی به هم نزدیک بود. نزدیکی شخصیت صوفیانه و شیعیانه علی ( ع ) به اضافه اصول مشابه دیگر بین تصوف و تشیع ، شیعیان را نیز برانگیخت که به دنبال صوفیان ، به سهم خود در راه یگانگی دو مشرب بکوشند. میثم بحرانی پیشقدم بنا نهادن این سنگ بود و به منظور بیرون کشیدن معنای عرفانی ـ فلسفی از نهج البلاغه مطابق روحیه قرن هفتم و هشتم هجری ، رنگ صوفیانه به سخنان علی ( ع ) داد. قابل ذکر است میثم در شیعیگری نیز راه اعتدال پیموده و زیاد وارد اختلافات با اهل سنت و لعن آنان نشد . در رسید قرن هفتم هجری ، سرتاسر ممالک اسلامی ، بویژه ایران ، پر از صوفیان علوی بود. در آمیختگی تصوف با شخصیت علی (ع) چندان بود که صوفیان اهل سنت خود را وارث و پیشوای واقعی تصوف می‌دیدند و تنها طریقه صحیح را همان طریقه‌ای می‌دانستند که خود در راس آن بودند.
ـ رضی الدین علی بن طاوس ( متوفی ۶۷۲ ه ق ) به سبب پارسایی و پرهیز از فتوا در فقه چیزی ننوشت و لیکن کتاب‌های زیادی در ادعیه تالیف نمود. از دید وی تقیه شیعیان و اسرار صوفیان ، دو لفظ به یک معنی می باشد. در زمان وی در حله آنقدر گرایش به عوالم روحانی شدید بود که در آنجا تصوف و تشیع به هم آمیخته شد.[۴۹]
ـ حسن بن یوسف بن مطهر حلی ( ۶۴۸ – ۷۲۷ ه ق ) ( علامه حلی ) شیعه پس از آمدن مغول پرچم عدم تعصب را برافراشته و ادامه این حالت در علامه حلی به اوج خود رسید. یکی از دلایل بروز این همه آسانگیری از این متکلم شیعی علاوه بر در اقلیت بودن شیعیان ، آن است که تعصب ورزی از گذشتگان فقط به پیچیده ترشدن مشکلات انجامیده و باعث تبدیل شدن نیکبختی وصلح به تیره بختی و جنگ بوده است. این امر باعث شد تا علامه به صفت حکمت و نصیحت نیک اندیشانه آراسته شده و صفات عالی ریاست معنوی را با سعه صدر درآمیزد.
ـ بهاء الدین حیدر بن علی عبیدی آملی ( متوفی پس از سال ۷۹۴ ه ق ) وی میان تشیع و تصوف را جمع کرده و خود را به سلسله هایی منتسب نمود که به بایزید بسطامی می‌رسید[۵۰]. وی در حالی که مرد کامل پخته‌ای بود به عراق رو نهاده و در آنجا سکنی گزید تا با سران تشیع تماس گرفته و تصمیم راسخ خود را دایر بر جمع میان تشیع و تصوف زیر پرچم فرقه واحدی تحقق بخشد ، لیکن با مخالفت شدید مدرسان کتب شیعه روبرو شد[۵۱]. وی در کتاب‌های خود به منظور تقریب تشیع و تصوف و نزدیک شدن به هدف خود ، به آرای موافقان شیعه درباره صوفیه و نظرات مساعد صوفیان درباره شیعه استناد جسته است. از دید وی صوفیان همان شیعیان خاص می‌باشند که به اسرار الهی اختصاص یافته‌اند ، همچنانکه شیعه نیز با امامان تماس داشته و از ایشان معرفت فراگرفته است. در همین زمان در مصر و سوریه نیز ظهور ابن تمیمه که دشمن سرسخت صوفیان و فقیهان بود ، باعث نزدیکی این دو گروه شده و هریک را در نظر دیگری قابل تحمل نمود.
تصوف و تشیع در زمان تیموریان:
تیمور پس از به قدرت رسیدن از کلیه شرایط برای موفقیت حرکتش استفاده می‌نمود. چون در اواخر قرن هشتم تصوف جهان اسلام را فراگرفته بود ، تیمور پیوندهای شخصی را با صوفیان که صاحب اختیاران راستین آن روزگار بودند آغاز کرد. وی به هرکجا که فرود می‌آمد به ملاقات صوفیان آمده و آنها را حرمت می‌نهاد. صوفیان نیز متقابلا او را دعا کرده و تایید می‌نمودند ، به ویژه که او خرقه نیز پوشیده بود و بدین سبب خود یک نفر صوفی شمرده شده و مظهر تجلیات الهی و جمالی خدا گردیده بود.تمام اعمال او ناشی از الهام خدایی سروش آسمانی و اخبار غیبی شمرده شده و این همه راجع به تصوف بود.
تیمور از چشمداشت شیعیان برای بازیافتن مقامی مقامی که نزد مغولان داشتند ، بهره گرفت ، تا آنجا
که دمشق را با شعار انتقام حسین ( ع ) از نسل یزید گشود. شیعیان نیز در راه عقد مودت با تیمور کوشش داشته و تیمور را شیعه شمردند.[۵۲]
در دوره تیموریان یک فقیه شیعی خصوصیات یک صوفی تمام عیار را باخود داشت و یک صوفی محض ، به عنوان یک متکلم شیعی جلوه می‌نمود.
جنبش‌های بدعت آمیز در دوره تیموریان ، تجسم انتظارات اشخاص صاحب داعیه ـ غیر از امرا و استیلا جویان ـ بود که می خواستند از طریق نیروی معنوی به مواضع قدرت در ممالک اسلامی راه یابند و بدون شک تصوف بزرگترین تاثیر را در آسان نمودن کار به نظر آن داعیه داران داشت. ظاهرا تغییر شکل تصوف و پیدایش اندیشه وحدت وجود و تسلط صوفیگری براذهان مردم ، از طرفی بر شور و هیجان صوفیان و صوفی نمایان می‌افزود و از طرفی قبول دعوت آنان را بر مردم تسهیل می‌کرد ، به ویژه که حکمرانان شهرها در آن ایام ترکان و مغولان بودند که نیرویشان تنها به بازویشان بود و در کرامت نمایی و جادوگری صوفیان چیزهایی می‌دیدند که بایستی از شر آن پرهیز کرده و هراس می‌داشتند. آنان متوجه نیروهایی شدند که از درهم شکستن آن عاجز بودند ، لذا شیفته آن شده درعین حالی که از آن می‌ترسیدند.
نهضت‌های شیعی نیز بدین گونه در این میان دارای تاثیراتی بودند. چنانکه نهضت حروفیه جامع صوفیگری و شیعیگری بود ، بدون آنکه هیچ یک مقصود بالذات باشد ، ولی همین آمیختگی دوطرز فکر به این صورت متکامل ، نمونه‌ای از پیوستگی تصوف و تشیع بود.بکتاشی‌گری هم در اصل ، یک طریقه صوفیانه بود که به تدریج به تشیع گرائید به حدی که سرانجام عناصر شیعیانه بر صوفیانه غلبه یافت و چنین به نظر آمد که گوئی فرقه ای شیعه بوده و با تصوف درآمیخته است.[۵۳]
شاه نعمت الله ولی نیز سرسلسله فرقه نعمت اللهیه( علیرغم داشتن مذهب اهل سنت ) [۵۴] قصد داشته یک مذهب شیعی ـ صوفی جدید بر اساس اعتقاد دوازده امامی بسیار معتدل ، بنیان نهد که خود وی به بیان صوفیانه ، به مثابه خاتم خاص به تبع از مهدی ( عج )ـ که خاتم عام است ـ امام مفترض الطاعه آن باشد.[۵۵]
اجداد صفویان نیز قبل از تشکیل این سلسله گام‌های بلندی جهت اتحاد با تشیع برداشتند که نتیجه آن به طور خاص در زمان شاه اسماعیل اول ظهور یافت ، به گونه‌ای که در زمان صدرالدین ، صوفیگری صوفیان شکل گرفته و به یک نهضت صوفیانه همانند جنبش‌های صوفیانه زمان خود ، تبدیل شده بود.[۵۶] جنید جد شاه اسماعیل ، با بهره گرفتن از نفوذ معنوی در دل پیروانش و به منظور تحقق اهداف سیاسی خود تحت تاثیر مشعشعیان ، شروع به تشکیل یک فرقه شیعه غالی کرده بود. پس از آن فعالیت‌های تبلیغاتی اتباع جنید براساس شیعیگری غالیانه ، از نوع دعوت مشعشعیان شدت یافت. در این مرحله شیعیان تبدیل به یک حزب سیاسی شورشی شده بودند که شیعیگری غالیانه در عقایدشان رخنه کرده بود و این حالت در زمان پیشوای بعدی ، وضوح بیشتری یافته که پس از تشکیل سلسله صفویه به مذهب رسمی این حکومت تبدیل می گردد.[۵۷]
حیدر فرزند جنید به نحو مشخصی ، از روش تصوف اتباع خود ، به طریقه فتوت صوفیانه ـ که از روزگار صدرالدین داخل طریقه صفوی شده بود ـ تغییر سمت داد و بدین لحاظ گام دیگری در پیش راندن گردونه طریقت صفوی به سوی تشیع دوازده امامی برداشت ، و آن عبارت از تعیین علامتی جهت متمایز کردن پیروان وی از دیگران می‌باشد. این علامت و شعار خاص ، کلاهی قرمز رنگ و دوازده ترک ـ به نشانه پیروی از علی(ع) و دوازده فرزندش ( ع ) ـ بود که دستاری بر گرد آن پیچیده می‌شد[۵۸] وی مدعی بود که شخص علی بن ابیطالب به خواب وی آمده و بادادن طرح این کلاه امر به ترویج آن نموده‌است.[۵۹]
به روایت مولف تاریخ شاه اسماعیل ، اسیران آزاد شده‌ای که اجازه بازگشت به بلاد روم را یافتند موظف بودند مذهب دوازده امامی را در آنجا ترویج کنند و نیز به روایت همین منبع ، شخص علی سیاه پوش از امام جواد ( ع ) به صورت حضوری اجازه چله صوفیانه گرفته [۶۰] و مامور به اجبار ایرانیان به پذیرش مذهب تشیع شده بود.[۶۱]
شاه اسماعیل در ماه رجب سال ۹۳۰ ه ق ، پس از بیست و پنج سال سلطنت ، در حالی که موفق شده بود نخستین دولت صوفی ـ شیعی را پایه گذاری کند ، جوانمرگ شد. شیعه که از دیرباز ، در اشتیاق آن بود تا از تصوف به نفع دعوت شیعیانه بهره گیرد ، در دولت صفوی ، به این آرزو به نحو کاملی رسید و از هدف خود نیز فراتر رفت ، به طوری که تصوف در تشیع ذوب شد و استقلال و موجودیت خود را از دست داد و دست آخر تبدیل به سایه و تابع تشیع گردید.[۶۲]
درنتیجه در مورد تاثیر تصوف در آغاز تشیع عصر صفوی ، می‌توان گفت که منشا صوفیانه حکومت و واگذاری قدرت به شیعه ، نزدیکی این دوگرایش را ممکن ساخت ، تا آنجا که در هم آمیخته شدند. [۶۳]
بخش سوم: تشیع تا پایان دوران آغازین صفوی
فصل اول : مذهب در دوره تیموریان

 

    1. نگاهی به اوضاع شیعه در ایران قبل از صفویه :

 

حمدالله مستوفی در نزهه القلوب ( حدود ۷۴۰ / ۱۳۴۰ ) جغرافیای مذهبی نسبتاٌ درستی از ایران در خلال قرن هشتم / چهاردهم ارائه داده و نقطه آغازی را برای تحلیل تحول طرز نگرش مذهبی ایران پدید آورده است.
طبق گفته وی «اکثر مردم در مراکز بزرگ شهری از اهل سنت بودند و حال آنکه نواحی شیعی نشین سنتی و یا به عبارت دقیقتر اثنی عشری ، علاوه بر گیلان و مازندران ، شهرهای ری ، ورامین ، قم و کاشان ایالت خوزستان و خراسان بخصوص منطقه سبزوار بود. تشیع در بخش‌های مختلف ایران در مناطق روستایی پراکنده بود ولی بعضی از خانواده‌های اشرافی شهرها هم شیعه بودند .»[۶۴]
«… برطبق سیاست واگذاری امتیازات به سادات و خانواده‌های آنان از سوی تیمور و نیز اوزون حسن امتیازات خاصی بدانان واگذار شده بود. از سوی دیگر دری افندی عثمانی در اواخر ۱ ـ ۱۷۲۰ م . گزارش می‌دهد که یک سوم جمعیت ایران سنی مذهب هستند.»[۶۵] شمار آنان می‌بایستی در خارج از شهرها ثابت بوده که این به علت تاثیر تقیه می‌باشد. …«… مستوفی اظهار می‌دارد که عناصر شافعی تقریباٌ در هر جایی که وی ذکر کرده موجود بوده‌اند هم در آن نواحی که از حضور سنیان صحبت کرده و هم در مراکز سنتی شیعه و این عبارت مؤکد این فرضیه است که اوضاع مذهبی ایران براثر عوامل مذکور و نیز تاثیر شافعی‌گری دارای نوعی تجانس و همگنی بوده است ، چون شافعی‌گری از دیدگاهی دیگر نسبت به مذهب غیر ….»[۶۶]
برای اثبات بخشی از این فرضیات بهتر است از موردی صحبت کنیم که نور الله شوشتری در مجالس المؤمنین خود درباره کاشان آورده ، که وابستگی آن به شیعه بیش از هر شهر دیگر بود ( آماده سازی اسب سفید یراق کرده برای مهدی ( عج ) و … ). «به غیر از اینها ، کاشان شهری بود که وقتی شاه اسماعیل دستور طعن ولعن سه خلیفه اول را در ملا عام صادر کرد ، اکثر اهالی سنی عراق راه تبعید را درپیش گرفتند و در کاشان دیگر نشانی از قاضی یا مفتی سنی باقی نماند. مردم کاشان به مدت دوسال وقتی می‌خواستند مسائل شرعی خود را حل و فصل کنند به اجبار به مولانا شمس الدین محمد الخفری رجوع می‌کردند ، ولی وی در مسائل فقهی متخصص نبود و در میان کتاب‌های شیعی خود متن رسا و کارآمدی نداشت. هنگامی که مولانا فتوایی صادر می‌کرد ، جانب احتیاط را نگه می‌داشت و پا از مسائل عمومی فراتر نمی گذاشت (روشی که بخصوص در مذهب شافعی معمول بود ). وقتی یکی از فقهای شیعی وارد کاشان شد و فتاوای مولانا را مورد بررسی قرار داد، همه آنها را تصدیق و تایید کرد ، چون همه آنها برپایه اصل حسن و قبح عقلی صادر شده بود که دقیقاٌ حکم اساسی مذهب امامی بود. »[۶۷]
«طبق نوشته مستوفی اردبیل مرکز مذهب شافعی و پایگاه شافعیان بود. احمد کسروی معتقد است که بخش اعظم طرز نگرش مذهبی شیخ صفی الدین ، شافعی بود و هیچ نوع تقیه ای نداشت ، یعنی حتی در زمانی که اولجایتو به مذهبی غیر از مذهب اهل سنت گرایش پیدا کرده بود.»[۶۸]
«… می‌توان گفت که زمینه مناسبات و روابط به حمایتی بند بود که شاهزادگان در موقع درگیری با اعضای خاندانشان به یکدیگر نشان می‌دادند. آنان در این نوع موارد از عقیده اختلافات مذهبی بهره می‌گرفتند و این مساله برایشان رشته‌های زهی بود که برای کمانشان استفاده می‌کردند و هدف از آن نیز ایجاد عمیق ترین آشفتگی در روابط با رعایایشان بود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...