آموزش ها - راه‌کارها - ترفندها و تکنیک‌های کاربردی

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      


کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب


 



مبحث پنجم:ارتداد، بدعت گذاری و سحر
ماده ۱ – ۲۲۵: مسلمانی که بطور صریح اظهار و اعلان کند که از دین اسلام خارج شده و کفر را اختیار نموده، مرتدّ است.
ماده۲ – ۲۲۵: در تحقّق ارتداد قصد جدی شرط است.بنابراین هرگاه متّهم به ارتداد ادعا نماید که اظهارات وی از روی اکراه یا غفلت یا سهو یا در حالت مستی یا غضب یا سبق لسان یا بدون توجه به معانی کلمات و یا نقل قول از دیگری بوده است یا اصل مقصود او چیز دیگری بوده، مرتدّ محسوب نمی شود و ادعای او مسموع است.[۱۵۷]
پایان نامه - مقاله - پروژه
ماده ۳ – ۲۲۵: مرتدّ بر دو نوع است:فطری و ملی.
ماده ۴ – ۲۲۵ : مرتدّ فطری کسی است که حداقل یکی از والدین او در حال انعقاد نطفه مسلمان بوده و بعد از بلوغش اظهار اسلام کرده و سپس از اسلام خارج شود.
ماده ۵ – ۲۲۵مرتدّ ملی کسی است که والدین وی در حال انعقاد نطفه غیر مسلمان بوده و بعد از بلوغش به اسلام گرویده و سپس از اسلام خارج و به کفر برگردد.
ماده ۶ – ۲۲۵ : هرگاه کسی که حداقل یکی از والدین او در حال انعقاد نطفه مسلمان بوده و بعد از بلوغ بدون آن که تظاهر به اسلام نماید، اختیار کفر کند در حکم مرتدّ ملی است.
ماده ۷ – ۲۲۵حد مرتدّ فطری قتل است.
ماده ۸ – ۲۲۵ : حد مرتدّ ملی قتل است؛ اما بعد از قطعیت حکم تا سه روز ارشاد و توصیه به توبه می شود و چنان که توبه ننماید، کشته می شود.
ماده ۹ – ۲۲۵ : هرگاه احتمال توبه مرتدّ ملی داده شود، فرصت مناسب به وی داده می شود.
ماده ۱۰ – ۲۲۵ : حد زنی که مرتدّ شده، اعم از فطری و ملی حبس دایم است و ضمن حبس طبق نظر دادگاه تضییقاتی بر وی اعمال و نیز ارشاد و توصیه به توبه می شود و چنانچه توبه نماید، بلافاصله آزاد می گردد.
تبصره – کیفیت تضییقات بر اساس آیین نامه تعیین می شود.
ماده ۱۱ – ۲۲۵ : هر کس ادعای نبوّت کند، محکوم به قتل است و هر مسلمانی که بدعتی را در دین اختراع کرده و فرقه ای را بر اساس آن ایجاد کند که بر خلاف ضروریات دین مبیّن اسلام باشد، در حکم مرتدّ است.[۱۵۸]
ماده ۱۲ – ۲۵ : مسلمانی که با سحر و جادو سروکار داشته و آن را در جامعه به عنوان حرفه یا فرقه ای ترویج نماید، محکوم به قتل است.
ماده ۱۳ – ۲۲۵ : توبه مجرم قبل از اجرای حد در موضوع دو ماده مذکور چنانچه از نظر دادگاه احراز شود، موجب سقوط حد است.
ماده ۱۴ – ۲۲۵ : معاونت بر جرایم این فصل چنانچه در قانون مجازات دیگری برای آن مقرّر نشده باشد، مستوجب تعزیر تا ۷۴ ضربه شلّاق به تناسب جرم و مجرم می باشد.
حکم«ارتداد» از نظر حقوقی قتل است.یک نکته اساسی در تعریف اینگونه مجازات ها این است که هیچکس نمی تواند مانع از اجرای آنها شود.[۱۵۹]
ب: ارتداد و رویه قضایی
اگر چه در حقوق کیفری ایران و در قانون مجازات اسلامی جرمی به نام ارتداد وجود ندارد، ولی فقدان نص قانونی در این مورد مجوز عدم رسیدگی به دعوای ارتداد نخواهد بود، بلکه طبق اصل ۱۶۷ قانون اساسی و همچنین نظریه مشورتی اداره کل حقوقی و تدوین قوه قضائیه قاضی در مواجهه با اتهام ارتداد مکلف است با رجوع به منابع فقهی به صدور رأی اقدام کند.
در سال های اخیر متهم شدن هاشم آقاجری پژوهشگر اسلامی به ارتداد و سپس محکومیت او به اعدام یکی از پُر سر و صداترین پرونده های قضائی در جمهوری اسلامی ایران بوده است.وی در تاریخ ۲۹/۳/۸۱ در تالار معلم همدان در گرامیداشت سالروز دکتر شریعتی پیرامون پروژه پروتستانیزم اسلامی دکتر شریعتی به ایراد سخن پرداخت.ضرورت تغییر دین اسلام در پرتو پروتستانیزم اسلامی مهمترین هدفی بود که سخنران حاضر دنبال می کرد.وی در لابه لای سخنرانی به کرات احکام نورانی اسلام از قبیل اجرای مراسم خطبه عقد نکاح و ازدواج شرعی، انکار تقلید که هم از مسلمات فقه و از ضروریات دین اسلام محسوب می شود را مورد تمسخر و استهزاء قرار می دهد.متهم در سخنرانی خود ارزش انسانی را در سایه امانیسم می داند که با خدا و دین کاری ندارد وی در ادامه رابطه انسان و خدا را یک رابطه تعارض آمیز معرفی می کند.از دیدگاه وی روحانیت قشری متحجر و واپس گرا است که به نوعی باید از جامعه پیشرفته امروز دور بماند.او از طرفداران سرسخت مکتب سکولاریسم است که خواستار جدایی روحانیت از قدرت و منصب های سیاسی است.آقاجری با انکار مقام الهی و لاهوتی ائمه با بیانی آلوده به تمسخر و استهزاء بیانات اغراق آمیز در مورد ائمه را رد می کند و مقام قدسیه انبیاء را مورد انکار قرار می دهد و در ادامه بیاناتش وی مرجعیت شیعه را زیر سؤال برده و تقلید انبوه مردم از مراجع تقلید را امری نکوهیده معرفی می کند.[۱۶۰] و با تشبیه مقلدان به میمون، اصل تقلید که از ضروریات دین اسلام است را به باد تمسخر می گیرد.با شکایت رئیس حوزه قضائی استان همدان به عنوان مدعی العموم، پرونده این شخص در شعبه ۴ دادگاه عمومی همدان مورد رسیدگی قرار می گیرد.دادگاه پس از انجام تحقیقات اخذ توضیح و آخرین دفاع متهم مبادرت به صدور رأی می نماید.رأی صادره بدین شرح است:
ستایش پروردگاری را سزد که به انسان حیات بخشید و به نام او کرامت عطا فرمود و او را خلیفه خویش بر روی زمین قرار داد.دادگاه با توجه به انجام و تکمیل مقدماتی و برگزاری جلسات رسیدگی متعدد و اخذ آخرین دفاع، ختم رسیدگی را اعلام و با استعانت از خداوند متعال به شرح ذیل مبادرت به صدور و انشای رأی می نماید.در خصوص اتهام آقای سید هاشم آقاجری فرزند سید جابر شغل مدرس دانشگاه تربیت مدرس ۴۵ ساله اهل آبادان ساکن تهران متأهل عضو مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی دایر بر ۱ – اهانت به دین اسلام و تشبیه آن به مسیحیت منسوخ و ارتجاعی خواندن آن، سیاه و عتیقه دانستن آموزه های دین اسلام و ضرورت تغییر دین مبین اسلام با پروتستانیزم اسلامی و انکار ضروریات اسلام و استهزاء و مسخره نمودن احکام نورانی اسلام از قبیل اجرای مراسم خطبه عقد نکاح و ازدواج شرعی و انکار تقلید از مجتهدان عادل و تعبیر از آن به میمون که از مسلمات فقه همه مذاهب اسلامی است در نتیجه انکار اصل دین.۲ – اهانت به ائمه(ع) و انکار مقام قدسی آنان ۳ – اهانت به ساحت علمای اسلام و مرجعیت شیعه و انبوه مقلدان مراجع نظام ۴ – اخلال در نظم و آرامش شهروندان همدانی بلکه ایجاد تشنج در سراسر کشور اسلامی.
بدین توضیح متهم در تاریخ ۲۹/۳/۸۱ به دعوت شورای هماهنگی گروه های جبهه دوم خرداد شاخه همدان به این شهر آمده و در خانه معلم همدان به مناسبت سالگرد مرحوم دکتر شریعتی، مطالب ایراد کرده که در آن به مقدسات دینی و اسلامی به شرح عناوین فوق اهانت صریح نموده است.[۱۶۱] که در پی آن شکایت عدیده به دادگستری استان همدان واصل شده است از جمله شکایت مدعی العموم با شکایت از نامبرده پرونده تشکیل و به این شعبه ارجاع و به کلاسه ۷۰۲-۸۱ ثبت و مورد رسیدگی قرار گرفت.در تاریخ ۸/۴/۸۱ با اعلام شکایت رئیس حوزه قضائی استان همدان به عنوان مدعی العموم دادگاه مبادرت به احضار متهم در تاریخ (…) /۴/۸۱ را نمود که مشار الیه ضمن عدم توجه به احضاریه ابلاغ شده و عدم حضور در دادگاه اقدام به ارسال نامه به ریاست قوه قضائیه نموده و خواستار احاله پرونده مطروحه از حوزه قضائی همدان به دادگستری تهران شد که مورد موافقت واقع نشده در تاریخ ۱۵/۴/۸۱ این دادگاه مجدداً متهم را احضار که نامبرده این بار نیز از حضور در دادگاه امتناع نمود و بر همین اساس دادگاه به منظور جلوگیری از عدم دستیابی به متهم در تاریخ ۱۶/۴/۸۱ قرار عدم خروج وی را به استناد ماده ۱۳۳ قانون آئین دادرسی کیفری از کشور به مدت ۶ ماه صادر نمود و در همان تاریخ مبادرت به اعطای نیابت قضایی به دادگستری تهران جهت جلب ایشان را نموده است، النهایه در تاریخ ۲۲/۴/۸۱ متهم در این دادگاه حاضر به شرحی که ذکر خواهد گردید ضمن معرفی وکیل خود آقای صالح نیکبخت از وکلای پایه یک دادگستری تهران دفاعیات خود را اعلام نموده در اثنای جلسات رسیدگی و بار ها از سوی متهم و وکیل ایشان نسبت به صلاحیت دادگاه اعتراض و با سیاسی قلمداد نمودن موضوعات اتهامی تقاضای هیأت منصفه را در دادگاه نمود که دادگاه صرف نظر از اینکه این خواسته محمل قانونی نداشته باشد و با توجه به اینکه اصولاً موارد اتهامی موصوف عموماً حول محور توهین به مقدسات دینی می باشد و فاقد جنبه سیاسی است و صرف ادعای سیاسی بودن جرم، در عنوان و دایره جرایم سیاسی قرار نمی گیرد و از طرفی متهم و وکیل وی برای عدم صلاحیت دادگاه دلیلی ارائه نداده و این ادعا خلاف مقررات قانونی بوده و بر اساس اصول مسلم قوانین متهم باید در دادگاهی محاکمه شود که در حوزه قضائی آن مرتکب جرم گردیده است.[۱۶۲]
مضافاً اینکه خود متهم در جلسه رسیدگی مورخ ۹/۴/۸۱ به منظور سیاسی نمودن موضوع اتهام خود تصریح نموده که این سخنرانی در باب مسائل فکری و نظری ایراد شده مع الوصف دادگاه ایراد متهم و وکیل ایشان را در خصوص صلاحیت دادگاه وارد ندانسته و مستنداً به بند ۲ ماده ۱۸۸ قانون آئین دادرسی کیفری و با عنایت به اینکه موارد اتهامی از موضوعات مرتبط با مذهب و مقدسات دینی و اعتقادات مردم مسلمان بوده و علنی بودن جلسه دادگاه موجب تحریک عواطف مذهبی می گردیده لذا به تشخیص دادگاه رسیدگی به اتهامات متهم غیر علنی اعلام گردیده دادگاه به منظور رفع هر گونه شبهه و بنا به درخواست متهم و وکیل ایشان در جلسه ای با حضور ایشان نوار فیلم ویدئویی سخنرانی متهم در خانه معلم را مورد بازبینی قرار داد و پس از آن که متهم سخنرانی ارائه شده را منتسب به خود دانست و برای دادگاه محرز گردید که عباراتی که موجب اتهامات مزبور به متهم شده توسط متهم ایراد شده است، لذا با توجه به وجود قرائن و اماراتی که دلالت بر توجه به اتهامات معنونه به متهم می نمود و نیز نوع و میزان مجازات قانونی، دادگاه ضمن فک قرار وثیقه مورخه ۲۳/۴/۸۱ مستنداً به بند های الف و ج ماده ۳۲ قانون آئین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور کیفری قرار بازداشت متهم موصوف را در تاریخ ۱۷/۵/۸۱ صادر و اعلام که ضمن موافقت معاون قضایی با قرار صادره و در پی اعتراض متهم و وکیل ایشان به این قرار پرونده جهت رسیدگی به شعبه هفتم دادگاه تجدید نظر استان همدان ارجاع که قرار بازداشت موقت متهم عیناً تأیید و بدین ترتیب متهم از تاریخ ۱۷/۵/۸۱ تاکنون به دلیل صدور و تمدید قرار بازداشت موقت در ندامتگاه مرکزی همدان به سر می برد که از توجّه به اوضاع و احوال قضیه و مندرجات پرونده و آنچه که به شرح زیر در ادعا نامه مدعی العموم آمده در خصوص عنوان اول از اتهامات انتسابی به متهم با عنایت به تهاجم وی در طول چند سال با یک سناریوی حساب شده در سخنرانی های خود در شهر های مختلف کشور[۱۶۳] که به دعوت احزاب سیاسی بعمل آمده با پروژه فتح سنگر به سنگر در باور های دینی مردم مسلمان شروع و ابتدا با قرائت مختلف از دین و با ایجاد تردید و شبه افکنی و سپس طرح تغییر دین، شالوده شکنی و ویران سازی آن برای ارائه دین جدید و متفاوت با اسلام یعنی همان دینی که به گفته ایشان که از مارکس هم مارکسیست تر شده و دین را افیون ملت ها و دولت می داند مؤید این مطلب اظهارات وی در سال ۷۹ در دانشگاه شهید بهشتی تهران است که پس از نقل سخن مارکس در مورد افیون بودن دین برای توده ها ضمن حقیقت دانستن موضوع، اظهار می دارد به این که مارکس می گوید دین افیون توده هاست تنها بخشی از حقیقت است.متهم کل حقیقت افیون بودن و محرز بودن دین برای دولت ها و ملت ها و مدعی شده که متولیان امر دین، آن را برای غلبه به منافع دولت ها به آن تزریق می کنند و باید از چنین محزری اجتناب نمود.متهم با این اظهارات، بزرگترین سند تاریخی بیداری ملل جهان یعنی انقلاب بیدادگر اسلامی را که به اعتراف دوست و دشمن و همه اندیشمندان با انگیزه های دینی و به رهبری یک فقید جامع الشرایط و مرجع تقلید آغاز و به پیروزی رسیده است را نادیده گرفته و سعی دارد در یک شبیه سازی و با الهام از سخنان مارکس در داستان رنسانس و تقابلش با مذهب کلیسا در اروپا خرافی بودن دین را به اسلام ناب انقلابی سنجاق نماید.در ادعا نامه آمده است:باید از متهم پرسید که چه تناسبی میان احکام خشک ضد عقل کلیسای کاتولیک قرون وسطی و مقابله آن با احکام نورانی، زنده و زندگی ساز اسلام وجود دارد؟بنابراین انکار ضروریات دین امر واصفی در بیان متهم است.در متن سخنرانی متهم آمده است بسیاری از چیز هایی که نهاد رسمی و سنتی دین، متولیان رسمی دین به اسم اسلام مطرح می کنند این اسلام ذاتی نیست.[۱۶۴]سپس در توضیح اسلام تاریخی می گوید آن چه که روحانیون، علما و مردمان قرون گذشته اندیشیده اند و تجربه کرده اند، اینها همه جمع شده و امروز صرفاً به این دلیل که مربوط به گذشته است مقدس شده و لباس دین به تن کرده… و تا این متولیان دین تغییر پیدا نکنند، اسلام و تشیع در دست یک جامعه منحط قرار می گیرد و به جای این که عامل ترقی باشد عامل انحطاط می شود و اسلام تاریخی حاصل استنباط های علمای گذشته است و ربطی به اسلام ندارد.اینها فهم آنها از اسلام بوده و فهم آنها برای ما حجت نیست.متهم در بخش دیگری از سخنان خود، در توجیه اهانت خود به اجرای مراسم خطبه عقد و نکاح شرعی می گوید منظور من از مقعدی، حلقی است بدیعی است که در هیچ فرهنگ لغتی این لفظ به معنی حلقی نیست حتی در فرهنگ عامیانه زشت بودن و قبیح دانستن این جمله بر کسی پوشیده نیست.معلوم نیست در حمله به طولانی بودن خطبه عقد، متهم چه هدفی را دنبال می کند و کجای خطبه عقد طولانی است؟ایجاب و قبول عقد که روی هم رفته یک سطر نمی شود لابد مقصود روی مقوله خطبه است که عاقد با اشاره به آیه «وَ اِنکَحوا اِلّا یا می مِنکُم…» و حدیث شریف النکاح سنتی… می کند و این صراحت در تمسخر به آیات و احادیث نبوی دارد و کسی هم نگفته واجب است بلکه مستحب می باشد و حتی تمسخر به خود عقد و نکاح است که بعنوان مشروعیت نسب، در تمام ادیان و ملل جهان به رسمیت شناخته شده است و یکی از طرق نکاح شرعی عقد است و در تمام مکاتب حقوقی جهان پذیرفته شده زیرا هر قوم و ملتی عقد نکاح دارد و در دین اسلام نیز رابطه زن و مرد اجنبی بر اساس عقد نکاح است و مدار حلال زادگی نسل است.اسلام بستگی به آن دارد که توسط متهم مورد استهزاء واقع شده که این اهانت نتیجه ای جز انکار عقد و نکاح ندارد که از ضروریات دین است.[۱۶۵]
متهم در قبال این اظهارات، دفاعیات غیر موجهی اظهار نموده از جمله اینکه منظور از تغییر دین حقیقت اسلام نبوده بلکه فهمی از اسلام بود که نیازمند نقادی است و منظور از دین تاریک و عتیقه آموزه های دینی بوده و منظور این گفته که دین افیون ملت ها و دولت هاست، دین دولتی است یعنی اگر دین و دولت مدعیان قدرت باشند و هر گونه منافع آنها ایجاد کند عمل می نمایند، منظور از اسلام تاریخی، تاریخچه اسلام است نه حقیقت اسلام و در مورد اهانت به مراجع دینی و مردم اظهار داشته اصطلاح روحانی با احکام اسلامی همخوانی ندارد و منظور از زیر سؤال بودن تقلید، مقدار تقلید در حوزه تفکر است.مضافاً اینکه بین علمای شیعه در طول تاریخ تقلید بوده و… سایر دفاعیات غیر موجه متهم و وکیل وی که در پرونده مضبوط است.لذا با توجه به آنچه که ذکر گردید و ده ها تعبیر دیگر که در سخنان متهم آمده است که اولاً کاشف از عدم اعتقاد گوینده آن به ضروریات دین اسلام است ثانیاً کاشف از حقد و کینه توزی عمیق گوینده آن به انقلاب اسلامی است ثالثاً ترویج این قبیل آموزه ها توسط متهم مصداق اسم ترویج فرهنگ بی دینی و سست کردن پایه های اعتقاد مردم است.و عمل وی در این عنوان منطبق با صدر ماده ۵۱۳ قانون مجازات اسلامی است و دادگاه متهم را به مجازات شرعی و قانونی اعدام محکوم می نماید.در خصوص اتهام دیگر متهم دایر بر اهانت به ائمه اطهار(ع) و انکار مقام قدسی ایشان، دادگاه به اهانت به عباراتی از سخنرانی متهم نظیر:البته این طبقه روحانیون ابتدا امام معصوم را لاهوتی می کرد تا بعد خودش بعنوان نائبان آن امام معصوم لاهوتی بشود و این جملات: ائمه وقتی متولد می شوند از شکم مادر می آیند و با دست می آیند روی زمین و پاهایشان روی هواست و یا اینکه امامان دو چشم در جلویشان دارند و دو چشم پشت سر دارند و چهار چشمی هستند.[۱۶۶]
علی هذا مجرمیت متهم در این خصوص یعنی تحقیر و اهانت به مقام شامخ ائمه طاهرین(ع) و انکار مقام قدسی و الهی ایشان محرز است که دادگاه با استناد به ذیل ماده ۵۱۳ قانون مجازات اسلامی وی را با احتساب ایام بازداشت قبلی به تحمل پنج سال حبس تعزیری در زندان شهرستان گناباد واقع در استان خراسان محکوم می نماید.در خصوص اتهام دیگر متهم دایر بر اهانت به ساحت علمای اسلام و مرجعیت شیعه مردم مسلمان و انبوه مقلدان مراجع تقلید و تشبیه نمودن ایشان به میمون مدعی العموم چنین ادعا داشته که با توجه به اینکه متهم در تمام موارد عبارت روحانیت و اجتهاد را بصورت کلی و عمومی بیان نموده و هیچگونه قید یا تخصیصی در آن مشاهده نمی شود.با توجه به سوت زدن، کف زدن عده ای از حضار جلسه خانه معلم به دنبال این مطالب توسط متهم محرز است که عبارات مزبور صریح در توهین، افترا و هتک حرمت می باشند.لذا دادگاه اتهام مزبور را هم به متهم محرز دانسته و به استناد ماده ۶۹۷ قانون مجازات اسلامی متهم را در این خصوص با احتساب ایام بازداشت قبلی به تحمل یک سال حبس تعزیری در زندان شهرستان طبس و تحمل ۷۴ ضربه شلاق تعزیری محکوم می نماید.اما در خصوص اتهام دیگر متهم دایر بر بر هم زدن نظم و آرامش شهروندان همدانی بلکه ایجاد تشنج در سرتاسر کشور اسلامی ایران با عنایت به شکایات عدیده و طومار های مطولی اتهام مزبور را به وی محرز دانسته و مستنداً به ماده ۶۹۸ قانون مجازات اسلامی حکم به محکومیت متهم به تحمل دو سال حبس تعزیری با احتساب ایام بازداشت قبلی در زندان شهرستان زابل صادر و اعلام می نماید.همچنین دادگاه متهم را به عنوان تمیم مجازات بزه ردیف دوم به استناد ماده ۱۹ قانون مجازات اسلامی بعد از تحمل و اتمام محکومیت حبس، به مدت ۱ سال از تدریس در کلیه دانشگاه ها و مراکز آموزشی محروم می نماید.[۱۶۷]
رأی صادره حضوری و به استناد بند الف ماده ۲۳۳ قانون آئین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور کیفری ظزف بیست روز بعد از ابلاغ قابل اعتراض در دیوان عالی کشور می باشد.
رئیس شعبه چهارم محاکم عمومی همدان- رمضانی
اگر چه دیوان عالی کشور با استناد به فتوای آیت الله خامنه ای بعنوان فقیه حاکم مبنی بر اینکه حقایق مربوطه به پرونده آقاجری فاقد اتهامات مربوط به کفر گوی است حکم ارتداد را لغو کرد اما صدور حکم ارتداد در مورد هاشم آقاجری واکنش های متفاوتی را از سوی علما، روحانیون و صاحبنظران در پی داشت.نگاهی صرف حقوقی و نه سیاسی به سیر وقایع در این پرونده نشان می دهد تا چه حد برداشت فقها و حقوقدانان از ارتداد دستخوش تضاد و اختلاف شده است در حالی که برخی از قضات و فقها کوچکترین انتقاد از روحانیت یا دین را به ارتداد تعبیر می کنند.فقهای دیگر حکم ارتداد را در مورد تغییر عقیده جاری نمی دانند.گروهی از علما که در صدر آنها آیت الله مصباح یزدی است با حمایت از حکم صادره علیه هاشم آقاجری می گوید اعلان ارتداد بزرگترین عامل برای گمراه دین و اعلان جنگ با دین است و چنین تلاشی که سبب گمراهی و بی دینی مردم می شود بالاترین خیانت است و باید به سختی مجازات شود.در مقابل گروه دیگری از فقها از جمله آیت الله منتظری معتقد است که صرف تغییر عقیده که بر اساس تحقیق باشد موجب ارتداد نیست.گرایش حضرت آیت الله خامنه ای در مورد پرونده آقاجری به عدم ثبوت ارتداد است.مبنایی که ایشان در اردیبهشت سال ۸۲ حکم داد که اتهام آقاجری از مصادیق ارتداد نیست.[۱۶۸]
نقد و بررسی حکم ارتداد آقاجری:۱ – قاضی دادگاه در دادنامه بدوی نخستین اتهام را انکار اصل دین بیان کرده است که این موضوع یکی از اسباب و موجبات ارتداد است.اما ماده قانونی که قاضی برای تعیین مجازات به آن استناد کرده است ماده ۵۱۳ قانون مجازات اسلامی است.در هر حال از لحاظ شرعی آقاجری را نمی توان مرتد دانست.از دیدگاه فقهای امامیه موجبات ارتداد ۳ قسم است:الف: انکار اسلام، ب:انکار ضروری دین، ج:دشنام به انبیاء (ع).این نکته لازم به ذکر است که انکار ضروری دین فی نفسه سبب مستقلی برای ارتداد نیست بلکه اگر سر از انکار نبوت و رسالت در بیاورد موجب کفر است.با مطالعه متن سخنرانی متهم هیچ یک اسباب ارتداد که بیان شد استنباط نمی شود و از الفاظ و عباراتی که متهم بیان می کند اثری از انکار اسلام دیده نمی شود.اگر چه مدعی العموم ادعا می کند که متهم منکر ضروری دین است ولی در کلام متهم ردپایی از انکار و جحود دیده نمی شود.توهین و استهزاء هم دلیل بر انکار نیست.از دیگر اتهامات آقاجری که مدعی العموم ادعای آن را طی کند انکار اصل تقلید و انکار اصل عقد است که از مسلمات و ضروریات دین اسلام است.متهم در لایحه دفاعیه ای که تقدیم دادگاه کرده اعلام می کند وی تقلید کورکورانه و به نوعی سر سپردگی را محکوم می کند و اشاره بنده به تشریفات گرایی و سخت گیری ها و وسواس هایی است که از سوی گروهی به منظور تبدیل کردن خواندن عقد نکاح به یک شغل و حرفه ویژه به کار رفته است.در مورد دشنام به انبیاء با بررسی کامل سخنرانی متهم این جرم هم محرز نیست.وی در دفاع از سخن مارکس که دین را افیون ملت ها می داند با استناد به سخن پیامبر اکرم(ص) که می فرماید:«اَلمِلکُ یَبقی مَعَ الکُفر وَ لا یَبقی مَعَ الظُلم.» حکومت دینی دروغین که دین را ابزاری برای دنیای حکومت در آن تبدیل می کند فاقد مشروعیت می داند.[۱۶۹]
از مجموع مطالب گفته شده چنین نتیجه گیری می شود که جرم ارتداد محرز نیست و بیان صریح متهم در ادای الفاظ و عبارات موجب بوجود آمدن این سوء تعبیر ها شده است که خود متهم نیز در پایان لایحه دفاعیه خود این موضوع را متذکر شده است.در هر صورت انتساب اتهام ارتداد به متهم مشکوک است و در این مورد با تمسک به قاعده دُرءِ جرم ارتداد منتفی است.در مورد اتهام دوم مبنی بر اهانت به ائمه و انکار مقام قدسی و الهی آنان با مطالعه سخنرانی متهم معلوم می شود که هیچ توهینی علیه ائمه صورت نگرفته است.حقیقت این است که سخنان آقاجری در مورد ائمه مضمون همان چیزی است که دکتر شریعتی در مورد ائمه بیان می کند که امامان و پیامبران را نباید موجودات فرا انسانی نگاه کنیم، یک موجودات غیر بشری و غیر انسانی که اصلاً همه چیز آنها با ما فرق می کند.علاوه بر این یکی از عناصر سه گانه برای احراز جرم، عنصر معنوی است یعنی متهم در ارتکاب جرم قاصر و عامر باشد.اما متهم در لایحه دفاعیه به صراحت اعلام می کند که قصد اهانت نداشته است و شرایط و وضعیت و سابقه او نیز دلالت بر این دارد که او از معتقدین پیامبر(ص) و ائمه اطهار است لذا این اتهام نیز غیر وارد است.سومین اتهام هاشم آقاجری دایر بر اهانت به ساحت علمای شیعه و مقلدین و مراجع نظام است که با مطالعه سخنرانی متهم هیچ توهین متوجه مراجع نظام و مقلدین در متن سخنرانی موصوف به نظر نمی رسد و ذکر کلمه میمون در بین دهها جمله با این عبارت مشخص که مگر مردم میمونند که از او تقلید کنند مثالی برای تقریب اذهان شنوندگان در القای مفهوم یاد شده بوده و دلالتی بر قصد سخنران در توهین به شخص یا اشخاص ندارد.مضاف بر این، دادگاه برای این اتهام غیر وارده به ماده ۶۹۷ قانون مجازات اسلامی استناد کرده است در صورتی که این ماده ناظر بر افترا است نه توهین.[۱۷۰]
در مورد اتهام اخلال در نظم و آرامش شهروندان همدانی بلکه ایجاد تشنج در سراسر کشور اسلامی قاضی محترم دادگاه بدوی با استناد به ماده ۶۹۸ قانون مجازات اسلامی متهم را به دو سال حبس محکوم کرده است در حالی که این ماده صراحتاً ناظر به نشر اکاذیب است نه اخلال در نظم.ثانیاً اخلال در نظم و آرامش جامعه موضوع ماده ۶۱۸ قانون مجازات اسلامی است که مقرر داشته هر کس با هیاهو و جنجال با حرکات غیر متعارف یا تعرض به افراد موجب اخلال در نظم و آسایش و آرامش عمومی گردد یا مردم را از کسب و کار باز دارد به حبس از ۳ ماه تا یک سال و تا ۷۴ ضربه شلاق محکوم خواهد شد که سخنرانی متهم از مصادیق حکم مقرر در این ماده نیست و در تعیین این مجازات نیز حکم قانون رعایت نشده است.
پرونده دوم:اظهار اسلام بعد از بلوغ شرط لازم برای صدق ارتداد فطری
تاریخ رسیدگی:۵/۷/۷۳
شماره دادنامه:۲۲۲/۲
مرجع رسیدگی:شعبه ۲ دیوان عالی کشور
فرجام خواسته:دادنامه شماره ۱۷۶۶/۹/۷۲ صادره از شعبه ۷ دادگاه کیفری یک ساری
خلاصه جریان پرونده: به شرحی است که دادنامه های شماره ۸۱۲/۲۶۱۲/۶۵ و۱۲۱۲۱۵۴/۳/۶۷ و۷۳۱/۲۵۱۲/۹/۶۸ شعبه دوازدهم و شماره ۲۸۸ شعبه چهارم آمده و در وقت شور قرائت خواهد شد.اجمال ماجرا بدین قرار آقای الف فرزند ۵۰ ساله در سن ۱۹ سالگی دین مسیحیت را پذیرفته و در سال ۱۳۷۳ به اتهام ارتداد مورد تعقیب قرار گرفته است.
پس از صدور کیفر خواست پرونده به دادگاه کیفری یک ساری جهت رسیدگی ارجاع و دادگاه با تشریفات قانونی به موضوع رسیدگی و طبق رأی صادره به شرح متن دادنامه به شماره ۳۲۷۳۲۸ نامبرده را به اعدام محکوم و جهت تأیید دیوان عالی کشورارسال نموده است.و دادگاه پس از امعان نظر با استدلال به اینکه زمان ارتداد قبل از انقلاب اسلامی ایران بوده و عفو عمومی حضرت امام به تاریخ ۱۱/۲/۵۸ را شامل حال محکوم علیه دانسته و با عنایت به مفاد مسئله ۱۰ کتاب الارث تحریر الوسیله ج ۲ ص ۳۶۶ موضوع را از مصادیق شبه مصداقیه دانسته از رأی خود استناد به ماده ۸ قانون تجدید نظر اخیر التصویب عدول و پرونده را جهت نقض دادنامه به دیوان عالی کشور ارسال نموده است.هیأت شعبه دیوان تشکیل گردیده پس از قرائت آقای… و عضو ممیز و اوراق پرونده و نظریه کتبی آقای… دادیار دیوان عالی کشور اجمالاً مبنی بر ابرام دادنامه شماره ۷۳۶۶/۹/۷۲ فرجام خواسته مشاوره نموده و چنین رأی می دهد:بسمه تعالی قطع نظر از استدلال قاضی محترم در رابطه با جهت عدول از رأی خویش همان گونه که در صورت جلسه محاکمه آمده است آقای الف فرزند… متهم به ارتداد در ۱۹ سالگی به دین مسیح گردیده است.متهم گر چه از طرف پدر و مادر مسلمان بوده و چون بعد از بلوغ و در سن ۱۹ سالگی به دین مسیح علیه السلام آمده است مورد منطبق با فتوای حضرت امام(ره) در ارتداد فطری ۳ شرط لازم الرعایه است: اول- انعقاد نطفه مرتد از احد ابوین مسلمان، دوم - اظهار اسلام پس از بلوغ، سوم- خروج از اسلام و با توجه به اینکه شرایط دوم و سوم محقق نبوده یعنی بعد از بلوغ اسلام را نپذیرفته تا خروج از اسلام محقق شود و معنای ارتداد خروج از اسلام است.بنا به مراتب و مستنداً به بند الف ماده ۶ قانون تجدید نظر دادگاه های کیفری یک و دو رأی صادره نقض و پرونده بلا ارجاع اعلام می گردد و مقرر می شود چنانچه متهم بازداشت باشد سریعاً آزاد شود.[۱۷۱]
پرونده سوم:عدم تحقق ارتداد صرف علاقه به مسیح با قبولی نبوت پیامبر اکرم(ص)
کلاسه پرونده:۴۰۱۵۴۱۵۹
تاریخ رسیدگی:۳۰/۱۰/۶۴
شماره دادنامه:۴۲۶
مرجع رسیدگی:شعبه ۱۳۱ دادگاه کیفری یک تهران
موضوع اتهام: ارتداد
خلاصه پرونده:بنا به حکایات مندرجات پرونده ، اداره حفاظت و اطلاعات لشکر اعلام داشته که متهم دو سال است که از دین اسلام خارج و پیرو مسیحیت گردیده و پرسنل را تبلیغ و تشویق به قبول مسیحیت می نماید ولی متهم اظهار داشته که در جبهه زخمی شدم به نحوی که مرا جزء شهدا اعلام کردند در خواب حضرت مسیح را دیدم و به من شفا داد من هم علاقه خاصی نسبت به آن حضرت پیدا کردم و به ظهور اسلام و نبوت حضرت محمد(ص) و ائمه اطهار و سایر دستورات اسلام اعتقاد دارم و تبلیغ هم نکرده ام بلکه اشخاص از من سؤال می کردند من هم در خصوص خوابی که دیده بودم و مطالعاتم برای آنها تعریف می کردم.
پرونده در دادستانی انقلاب اسلامی ارتش تشکیل با صدور کیفر خواست به این شعبه ارسال گردیده نظر به اینکه در متن پرونده دادیار محترم… استدلال به جنبه سیاسی موضوع نموده و مورد فبول دادستان محترم قرار گرفته بود لذا پرونده به دادگاه محترم انقلاب اسلامی ارتش فرستاده شد تا در خصوص اتهام سیاسی و جنبه ضد انقلابی موضوع رسیدگی و اظهار نظر نماید که در جلسه مورخه ۱۸/۸/۶۴ شعبه دوم دادگاه انقلاب اسلامی ارتش جنبه سیاسی و جنبه ضد انقلابی قضیه را رد نموده ولی دادستان محترم پرونده را به گمان حصول اختلاف صلاحیت به دیوان عالی کشور ارسال داشته است.
نتیجتاً شعبه دیوان عالی کشور به صلاحیت این شعبه رفع اختلاف نموده و پرونده را جهت رسیدگی به این دادگاه ارسال داشته اند که با تعیین وقت رسیدگی و استماع اظهارات نماینده محترم دادستان و مدافعات متهم و بررسی محتویات پرونده ختم رسیدگی را اعلام و به شرح آتی مبادرت به صدور رأی می نماید.[۱۷۲]
رأی دادگاه: در این پرونده گروهبان یکم(م) به اتهام ارتداد از دین مبین اسلام و قبول دین مسیحیت مورد تعقیب واقع گردیده است.نظر به اینکه متهم اظهار داشته است من علاقه فراوانی به حضرت مسیح پیدا کرده ام زیرا در حمله رمضان شدیداً مجروح شدم که همه می گفتند شهید شده ام و حضرت مسیح را در خواب دیدم و شفا یافتم و تبلیغ هم نکرده ام، لذا اظهار علاقه فراوان متهم نسبت به حضرت مسیح با قبول نبوت حضرت محمد(ص) و ائمه اطهار ارتداد محسوب نبوده و دلیل کافی به انجام تبلیغات ضد اسلام و به نفع مسیحیت مشهود نیست.بنابراین حکم برائت متهم صادر و اعلام می گردد.در این پرونده قاضی صرف علاقه به حضرت مسیح با وجود قبولی نبوت پیامبر اکرم(ص) را برای احراز ارتداد کافی ندانسته زیرا عنصر لازم و ضروری برای تحقق ارتداد انکار پیامبری آن حضرت است که در این پرونده متهم ادعای مسلمانی می کند و هیچ دلیلی برای انکار و خروج از دین اسلام وجود ندارد.با توجه به آنچه گفته شد مشخص می شود که :
۱ – اگر چه در قانون مجازات اسلامی ارتداد بعنوان یک عمل مجرمانه تلقی نشده است اما قاضی با استناد به اصل ۱۶۷ قانون اساسی و نظریه مشورتی اداره کل حقوقی قوه قضائیه موظف است به اتهام رسیدگی کند و بر اساس منابع معتبر فقهی مبادرت به صدور رأی نماید.
۲ – اساس و مبنای حکم قضات در مورد دعوای ارتداد منابع فقهی معتبر است که از میان متون فقهی فقها، منابع فقهی فقهای معاصر بیشتر مورد استناد قرار گرفته است.[۱۷۳]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1400-07-22] [ 11:35:00 ب.ظ ]




محلول اشباع کربنات لیتیوم
رنگ هماتوکسیلین
رنگ ائوزین
روش تهیه اسید الکل
اسید کلریدریک نرمال ۱ میلی لیتر
الکل اتیلیک ۷۰ درصد ۹۹ میلی لیتر
روش تهیه محلول اشباع کربنات لیتیوم
کربنات لیتیوم : ۲ گرم
آب مقطر ۲۰۰ میلی لیتر
روش تهیه محلول رنگی ائوزین
آب مقطر : ۱۰۰ میلی لیتر
ائوزین : ۱ گرم
تیمول: یک قطعه کوچک
روش تهیه رنگ هماتوکسیلین
هماتوکسیلین : ۱گرم
الکل اتیلیک مطلق: ۲۰-۱۰ میلی لیتر
آلوم آلومینیوم ۲۰ گرم
آب مقطر ۲۰۰ میلی لیتر
اسید مرکوریک ۵/۰ گرم
هماتوکسیلین در الکل و آلوم آلومیویم در آب مقطر در مجاورت کمی حرارت حل شده دو محلول فوق با هم مخلوط شده و به سرعت جوش آورده شدند در همان موقع اسید مرکوریک به آن اضافه شده و با قرار دادن در آب سریعا خنک گردید
۲-۱۶-۲ مراحل مختلف رنگ آمیزی
پارافین زدایی
پارافین موجود در اطراف بافت ها مانع از نفوذ رنگ به داخل برش های بافتی می شود بنابراین برای زدودن پارافین لام ها در سه ظرف گزیلول در هر یک به مدت ۴ دقیقه قرار داده شدند
دانلود پایان نامه
آبدهی
در این مرحله با بهره گرفتن از الکل اتیلیک با درجات صعودی ۷۰و۸۰و ۹۰ و الکل مطلق عمل آبدهی صورت گرفت لام ها در هر ظرف به مدت ۳ دقیقه قرار داده شدند
۳-۱۶-۳رنگ آمیزی در هماتوکسیلین
لام ها به مدت ۱۵ دقیقه در رنگ هماتوکسیلین قرار گرفتند این لام ها پس از خارج شدن از ظرف حاوی هماتوکسیلین به مدت ۵-۳ دقیقه در آب جاری شستشو داده شدند
زدودن رنگ اضافی
به منظور زدودن رنگ اضافی و ایجاد تمایز لام ها در اسید الکل به مدت ۳ ثانیه فرو برده شدند سپس نمونه ها به مدت ۵-۳ دقیقه در آب جاری شستشو داده شدند .
قرار دادن در کربنات لیتیوم
برای تثبیت رنگ هسته لام ها به مدت ۳ دقیقه در ظرف حاوی کربنات لیتیوم قرار گرفتند سپس نمونه ها در آب جاری شسته شدند .
رنگ آمیزی در ائوزین
نمونه ها در ظرف حاوی ائوزین به مدت ۱۰-۵ دقیقه قرار داده شده و سپس به مدت ۳-۲ دقیقه در آب جاری شستشو داده شدند .
آب گیری
در این مرحله به منظور آبگیری سبد حاوی لام ها در ظرف محتوای الکل اتیلیک با درجات صعودی (۷۰و ۸۰و ۹۰ درصد والکل مطلق) در هر کدام به مدت ۳ دقیقه قرار داده شدند .
شفاف نمودن به وسیله گزیلول
لام ها در سه ظرف گزیلول ودر هر کدام به مدت ۳ دقیقه قرار داده شدند .
چسب زدن لام ها
در مرحله آخر لام های رنگ آمیزی شده از سبد خارج شده و پس از تمیز کردن اطراف نمونه یک قطره چسب آنتلان روی لام قرار داده و یک لامل را با زاویه ۴۵ درجه به آرامی روی لام گذاشته تا هوای بین لام و لامل خارج گردد سپس با یک پنس روی لامل اندکی فشار داده تا هوای بین لام و لامل کاملا خارج شود پس از خشک شدن لام نمونه ها آماده مطالعه شدند
۲-۱۶-۴رنگ آمیزی وان گیسن (Van Geison) :
معرف ها :
محلول ویگرت – هماتوکسین :
محلول الف :
هماتوکسیلین ۱ گرم
الکل مطلق ۱۰۰ سانتی مترمکعب
محلول ب :
محلول مائی کلرورفریک ۲۹ % ۴ میلی لیتر
آب مقطر ۹۵ میلی لیتر
اسید کلریدریک ۱ میلی لیتر
محلول کار :

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:34:00 ب.ظ ]




 

 

فوق دیپلم

 

۶۴

 

۲/۲۱٪

 

 

 

لیسانس

 

۱۱۱

 

۸/۳۶٪

 

 

 

فوق لیسانس و بالاتر

 

۱۲

 

۴٪

 

 

 

جمع کل

 

۳۰۲

 

۱۰۰%

 

 

 

نمودار۴-۲: نمودار فراوانی افراد نمونه برحسب میزان تحصیلات
در جدول و نمودار ۴-۲ مشاهده می شود که ۱۱۵ نفر از کارکنان برابر ۱/۳۸ درصداز افراد نمونه، زیر دیپلم و دیپلم ، ۶۴ نفر برابر ۲/۲۱ درصد فوق دیپلم ،۱۱۱ نفر برابر ۸/۳۶ درصد لیسانس و ۱۲ نفر برابر ۴ درصد فوق لیسانس و بالاتر بوده اند. بنابراین میزان تحصیلات اکثریت افراد نمونه زیر دیپلم و دیپلم می باشد.
پایان نامه - مقاله - پروژه
۴-۵ بررسی فرضیه ها:
در این فصل برای آزمون فرضیه ها از بررسی های توصیفی برای توصیف و از بررسی های استنباطی برای ثابت یا رد شدن فرضیه ها و آزمون های همبستگی و آزمون فریدمن با بهره گیری از نرم افزار آماری spss استفاده شده است. و در پایان برای تعیین پایایی پرسشنامه ازآلفای کرونباخ استفاده کردیم.
از ۳۰۲ نفر از پاسخگویان ۱۰۹ نفر جزء فرماندهان و مدیران در فرماندهی انتظامی استان مازندران و ۱۹۳ نفرجزءکارکنان ناجا در فرماندهی انتظامی استان مازندران می باشند.
۴-۵-۱ فرضیه اصلی : آموزش های ضمن خدمت درکارکنان فرماندهی انتظامی استان مازندران دارای اثربخشی می باشد.
H0 : آموزش های ضمن خدمت درکارکنان فرماندهی انتظامی استان مازندران دارای اثربخشی نمی باشد. H0=/=0
H1 : آموزش های ضمن خدمت درکارکنان فرماندهی انتظامی استان مازندران دارای اثربخشی می باشد. H1=0
جدول شماره۳-۴ :نتایج تجزیه و تحلیل آماری مربوط به فرضیه ی اصلی
جدول۴-۳ تأثیر گذاری آموزش های ضمن خدمت در کارکنان :

 

 

مؤلفه های مربوط به فرضیه اصلی

 

ضریب همبستگی پیرسون

 

سطح معناداری sig

 

تعداد نمونه

 

رابطه معنی دار

 

 

 

اثربخشی آموزش های ضمن خدمت

 

۸۹۶/.

 

۰۰۰/۰

 

۳۰۲

 

رابطه مستقیم و معناداری وجود دارد.

 

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:34:00 ب.ظ ]




 

    1. از جوده اقناع برخوردار باشد.

 

    1. از جوده تخییل بهره‏مند باشد.

 

۵٫٫ قدرت بر جهاد داشته باشد.

 

    1. از سلامت بدنى بهره‏مند باشد

 

البته معلم ثانى بین شرایط و ویژگی‏هاى رئیس اول تمایز قائل شده است؛ به این معنا که شرایط را در ثبوت رئیس اول لازم می‏داند و ویژگی‏ها را در تحقق خارجى و اثبات آن ضرورى می‏شمرد. برخى از محققان، بین شرایط و ویژگیها، تفکیک قائل نشده، به زحمت افتاده‏اند و توجه نکرده‏اند که این خصال، دلایل ثبوتى نیستند و ممکن است در آثار مختلف فارابى، کم یا زیاد بشوند؛ همان‏طور که بین دو کتاب «تحصیل السعاده» و «آراء اهل المدینه الفاضله» تفاوت وجود دارد.
نوع دوم رهبرى: ریاست تابعه مماثل
در زمان فقدان رئیس اول، فارابى این سؤال را مطرح می‏کند که تکلیف شریعت و آیین او چه می‏شود؟ به نظر می‏رسد در این‏جا او بیش‏تر از منظر کلام شیعى به تبیین رهبرى مماثل می‏پردازد و با ویژگی‏هایى که براى آن ارائه می‏دهد، فلسفه امامت را در تشیع به نمایش می‏گذارد؛ زیرا او بر این باور است که این نوع از رهبرى از شرط حکمت و اتصال به منبع فیض الهى برخوردار است و در تمام وظایف و اختیارات، مانند رئیس اول عمل می‏کنند و متولّى امور دین و شریعت است که اگر نیاز به وضع قانون و تکمیل یا تغییر باشد، بر اساس مصلحت و مقتضاى زمان خویش عمل می‏کند. او می‏نویسد. «تغییر شریعت، نه به این معنا است که رئیس اول اشتباه کرده است، بلکه خود او هم اگر در این زمان می‏بود، همین تغییرات را اعمال می‏کرد. بنابراین، رفتار سیاسى در توالى ریاست مماثل، که هم چون ملک واحد در زمان واحد هستند، به این صورت است». در «السیاسه المدنیه» در تحلیل موقعیت رهبران مماثل آمده است: «این‏گونه از رهبران اگر در زمان واحدى در یکى از نظام‏هاى سیاسى سه گانه (مدینه فاضله، امت فاضله و معموره فاضله) اجتماع کنند، همه آن‏ها همانند یک پادشاه هستند: «تکون کملک واحد»؛ زیرا رفتار و کردار و اهداف و اراده آنها یکى است و اگر به صورت متوالى، در زمان‏هاى مختلف هم باشند، باز نفوس آن‏ها «کنفس واحده» است و دومى بر اساس سیره اولى عمل می‏کند[۲۸]. همان‏طور که رئیس اول می‏تواند شریعتى را که خودش زمانى بر اساس مصلحت آورده بود، در صورت مصلحت مهم‏تر در زمان دیگر تغییر دهد، جانشین او هم می‏تواند شریعت او را با همین ملاک مصلحت تغییر دهد: «فاذا خلفه [الرئیس الاول] بعد وفاته من هو مثله فى جمیع الاحوال کان الذى یخلفه هو الذى یقدر ما لم‏یقدره الاول». از سوى دیگر، جانشین مماثل می‏تواند مواردى را که رئیس اول ناقص گذاشته است، تکمیل و تقدیر کند. بنابراین، جانشین مماثل، در شرایط شش‏گانه و اوصاف شانزده‏گانه و وظایف و کارویژه‏ها و «حاکمیت و مشروعیت الهى، همانند رئیس اول است». در «تحصیل السعاده» بر اساس مبانى فکرى شیعه، با اشاره به مقام «امام» می‏گوید: «معناى امام در لغت عرب، بر کسى اطلاق می‏شود که پذیرش همگانى داشته باشد؛ و حکومتش بالفعل موجود باشد؛ اما وى با همان مایه‏هاى تفکر شیعى، در ادامه، امام را مماثل با رئیس اول که در نظر او همان نبى مکرم اسلام است، همانند می‏بیند: «فالملک او الامام هو بماهیته و بصناعته ملک و امام سواء وجد من یقبل منه اولم یجد، اطیع او لم یطع… لایزیل امامه الامام…»؛ یعنى امام به واسطه امامتش اصالت و حقانیت دارد، خواه مقبول عامه باشد یا نباشد، مطاع باشد یا نباشد، کسانى او را یارى کنند یا نکنند، به واسطه عدم مقبولیت و اطاعت و یاور، امامت او زایل نمی‏گردد.
پایان نامه - مقاله - پروژه
نوع سوم رهبرى: ریاست سنت (ولایت فقیه)
ضرورت ادامه حیات سیاسى، اجتماعى و حفظ آیین و شریعت، بعد از رئیس اول و رئیس مماثل، اقتضا می‏کند که نظام سیاسى، بدون رهبرى رها نشود. و چون در عصر غیبت رئیس اول و امام، شرایط رهبرى به مراتب دشوارتر می‏شود، «رئیس المدینه الفاضله لیس یمکن ان یکون اى انسان اتفق»؛ یعنى هر کسى نمی‏تواند متولى این مسؤولیت شود[۲۹]. لذا معلم ثانى با جامع‏نگرى و واقع بینى مبتنى بر تفکر شیعى خود، «رئیس سنت» را پیشنهاد می‏کند و با شرایط و ویژگی‏هایى که براى آن بیان می‏کند، این نوع رهبرى را به فقیهان اختصاص می‏دهد. او در تعریف رهبرى سنت می‏گوید: «نوعى از رهبرى است که در زمان فقدان رئیس اول و رئیس مماثل، با تدبیر، رهبرى یکى از سه نظام سیاسى را بر عهده می‏گیرد و سیره و سنت و شریعت گذشته را تثبیت و تحکیم می‏کند و بر اساس آن، نیازهاى زمان خویش را استنباط و جامعه را به سوى سعادت، هدایت و ارشاد می‏کند». او در کتاب «الملّه» تصریح می‏کند که اگر بعد از ائمه ابرار، یعنى کسانى که رهبران حقیقى هستند، جانشین مماثلى نباشد، همه سنت‏هاى رئیس اول، بدون کم و کاست و تغییرى حفظ می‏شود و در اختیار رهبرى غیر مماثل گذاشته می‏شود تا به آن‏ها عمل کند و در امورى که تکلیف آن توسط رئیس اول مشخص نشده، وى به اصول مقدّره رئیس اول مراجعه و از طریق آن، احکام امور مستحدثه و غیر مصرحه را استنباط می‏کند. در این صورت، رئیس سنت، به صناعت فقه نیازمند می‏شود و این صناعت است که انسان را قادر می‏سازد که به وسیله آن، همه امور و احکام وضع نشده توسط واضع شریعت را استخراج واستنباط کند و تکلیف امت را روشن سازد؛ چنین کسى که متولى این امور است، باید «فقیه» باشد. اختلاف تعبیرهایى که در آثار فارابى وجود دارد، سبب اختلاف و تشویش برخى از محققان شده و به دلیل عدم توجه به منظومه فکرى وى، مرتکب خطا شده‏اند. در «آراء اهل المدینه الفاضله» و «السیاسه المدنیه» چون رئیس اول، اعم از رئیس مماثل فرض شده، رئیس سنت در مرتبه دوم قرار گرفته است و در «الملّه» و «فصول المدنی»، در مرتبه سوم، بعد از جانشین مماثل آمده است. ویژگی‏هایى هم که براى رئیس سنت مطرح شده است، با هم تفاوت‏هایى دارند که بر این اساس، برخى از محققان، مصداق «ملک السنه» را امامان شیعه دانسته‏اند و برخى، مصداقش را فقیهان بعد از امامان علیهم‏ السلام تلقى کرده‏اند.به نظر می‏رسد با توجه به اختلاف‏هایى که در آثار مختلف وجود دارد، در جمع و توفیق آراى مختلف می‏توان چنین گفت که رئیس سنت، اگر مماثل باشد، مراد از آن، «امام» است و اگر غیر مماثل باشد، مقصود از آن، فقیه جامع الشرائط است.
نوع چهارم رهبرى: رؤساى سنت
در صورتى که انسان واجد شرایط ریاست سنت یافت نشود، فارابى در «آراء اهل المدینه الفاضله» پیشنهاد ریاست دو نفرى را مطرح می‏کند. او چون روى شرط ترجیحى حکمت، اصرار دارد، می‏گوید: اگر یک نفر از اعضاى رهبرى، حکیم باشد و نفر دوم، شرایط پنج‏گانه دیگر را داشته باشد، به شرط همکارى و سازگارى آن‏ها، رهبرى سیاسى را در یکى از سه نظام سیاسى (مدینه، امت و معموره) بر عهده می‏گیرند. چون این نوع از رهبرى ادامه ریاست سنت است، لذا تمام شرایط (حکمت، فقاهت، دین شناسى، زمان شناسى، هدایت‏گرى و قدرت بر جهاد) باید در آن دو موجود باشد.البته جاى این سؤال وجود دارد که آیا نبودن شرایط در یک نفر، منجر به جدایى حوزه‏هاى دین و فقاهت از حکمت و سیاست نخواهد شد؟ که در بحث فلسفه سیاسى به آن پرداخته شده است. فارابى در «فصول المدنی» بر خلاف «آراء اهل المدینه الفاضله» رؤساى سنت را بعد از رؤساى افاضل آورده است و رئیس سنت را در مرتبه پنجم قرار داده است و تعداد اعضاى رؤساى سنت رابه تعداد شرایط، افزایش داده است[۳۰].
نوع پنجم رهبرى: رؤساى افاضل
این نوع رهبرى، عبارت است از شورایى مرکب از شش نفر کارشناس فقیه که در صورت فقدان رؤساى سنت، رهبرى و اداره جامعه را به دست می‏گیرند. چون این شورا جانشین رؤساى سنت است، بالطبع همه شرایط آن‏ها را دارد. بنابراین، شرایط شش‏گانه رؤساى سنت، در این‏جا نیز ضرورى می‏نماید. و هر کدام از اعضاى شورا باید دست کم یک شرط را داشته باشد. اگربعضى از آن‏ها بیش از یک شرط داشته باشند، به همان تعداد، اعضاى شوراى رهبرى تقلیل خواهد یافت و ممکن است تا سه نفر هم برسد؛ اما کم‏تر از آن نخواهد بود. در «فصول المدنی» فارابى با توجه به سؤالى که درباره رؤساى سنت مطرح شد که تعدد رهبرى ممکن است به جدایى حوزه‏هاى دین، فقاهت، حکمت و سیاست منجر شود، آن‏ها را مقید به هماهنگى و سازگارى کرده است. «و کانوا متلائمین». بنابراین قید، اگر واجدان شرایط رهبرى با یکدیگر همسو و سازگار نباشند و امکان جایگزینى و یا سازش آن‏ها هم نباشد، این مرحله از رهبرى، منتفى خواهد شد.

۲٫نهادهای حکومتی

فارابی از پنج نهاد مهم در نظام سیاسی مدنظرش یاد می برد:
۱٫نهاد «افاضل»؛ بخش فضایل و علوم

 

    1. نهاد «ذوواالالسنه»؛ بخش فرهنگ

 

    1. نهاد «مقدرون»؛ بخش کارگزاران

 

۴٫نهاد «مالیون»؛ بخش اقتصاد

 

    1. نهاد «مجاهدون»؛ بخش جنگ و دفاع

 

 

۳٫گروه های مخالف

فارابی دو نوع گروه مخالف در نظامی سیاسی را شرح می دهد:

اول)گروه های ده گانه نوابت:

گروه های نوابت به این دلیل که متصف به ارزش‏ها و فضایل مشترک نیستند، در ردیف مدینه‏هاى مضاده ذکر شده‏اند. در تعریف آن‏ها در کتاب «السیاسه المدنیه» می‏گوید: «النوابت فى المدن منزلتهم فیها منزله الشیلم فى الحنطه او الشوک النابت فیما بین الزرع او سائر الحشایش غیر النافعه و الضاره بالزرع او الغرس»؛ یعنى نوابت گروه‏هاى خودسر و خودرو در مدینه فاضله هستند که در حکم علف‏هاى هرزه مزارع گندم و یا در حکم خارهایى که در بین زراعت رشد می‏کنند و یا در حکم گیاهان غیر سودمند و زیان آور به زراعت یا درخت هستند. این گروه‏ها در میان اهل مدینه فاضله، بدون سازماندهى انسجام پراکنده هستند و به علف‏ها و انگل‏هایى می‏مانند که سبب مزاحمت دیگر شهروندان هستند و هیچ‏گاه نمی‏توانند به‏طور مستقل حکومت تشکیل دهند و صاحب مدینه مستقلى گردند. ارزش و پایگاه اجتماعى این گروه‏ها به قدرى سست و بى پایه است که فارابى آن‏ها را لایق این که جزء ساختار مدینه فاضله تلقى شوند، نمی‏داند و تصریح می‏کند که «لیس ینبغى ان یجعلوا اجزاء المدینه الفاضله»؛ یعنى سزاوار نیست که نوابت، جزء ساختار مدینه فاضله باشند؛ اما علی‏رغم عدم لیاقتشان، در مدینه فاضله حضور دارند و با فعالیت‏هاى مختلف براى کسب قدرت و سلطه و ریاست و ثروت و کرامت مبارزه می‏کنند. این گروه ها عبارت اند از[۳۱]:

 

    1. گروه مقتنصان: گروهى از نوابت هستند که به افعال و اعمالى که موجب سعادت حقیقى است، تمسک می‏کنند؛ اما قصد و غرضشان از آن کارها و اعمال، رسیدن بدان سعادت نیست، بلکه از انجام آن اعمال و رفتار چیز دیگرى را می‏طلبند؛ یعنى امورى را که می‏توان از راه تظاهر به فضیلت بدان‏ها رسید؛ مانند تحصیل کرامت و ریاست، ثروت و سلطه و غلبه. این گونه افراد و گروه‏ها را مقتنص و شکارگر می‏نامند.

 

    1. گروه محرّفه: گروهى از نوابت هستند که به هدف‏هاى مدینه‏هاى جاهله گرایش دارند و امیال و اغراض جاهلانه را تعقیب می‏کنند؛ اما چون شریعت و سنت قوانین مردم مدینه، مانع آنان است، به ناچار تکیه بر کلمات و الفاظ شارع و واضع سنت می‏کنند و کلمات قانون‏گذار را در سنت‏ها و توصیه‏هایش، موافق با خواست‏ها و امیال خود، تأویل و تفسیر می‏کنند و حتى از راه تأویل، خواست‏ها و امیال خود را موجه جلوه می‏دهند. این‏گونه افراد و گروه‏ها در فلسفه سیاسى فارابى، با عنوان «محرفه» معرفى شده‏اند.

 

    1. گروه مارقه: گروهى از نوابت هستند که قصد تحریف و تأویل ندارند؛ اما به واسطه قصور فهم خود و نارسایى آنان به هدف و قصد قانون‏گذار و واضع سنت، و نقصان و کوتاهى علمشان به سخنان شارع، سنت‏ها و مسائل مربوط به قوانین و سنت‏هاى مدینه را بدین جهات، وارونه می‏فهمند؛ یعنى بر خلاف هدف و قصد شارع برداشت می‏کنند. بنابراین، کارها و اعمال آنان خارج از خواست ریاست مدینه فاضله خواهد بود و آن‏ها در گمراهى به سر می‏برند در حالى که خود نمی‏دانند. این‏گونه افراد را «مارقه» می‏نامند.

 

۴٫گروه مسترشدین: گروهى از نوابت هستند که در قوه متخیله خود، مسائل راحاضر می‏کنند و تقریبا معرفت خیالى نسبى بدان‏ها دارند؛ اما بدان چه از این اصول می‏دانند، نمی‏گروند و در حقیقت، قانع نمی‏شوند و بدین وسیله، با بیانات خود، اقدام به بطلان آن‏ها می‏کنند. البته رفتار و اعمال این گروه، براى دشمنى و عناد با مدینه فاضله نیست، بلکه اینان طالب حقند و می‏خواهند راهنمایى شوند. فارابى معتقد است کسانى که در این وضعیت قرار می‏گیرند،باید در مقام تربیت و راهنمایى آنان برآمد و به طبقه بالاتر از متخیلات موجودشان، هدایت کرد و آن‏هارا به امورى که با آن، گفتارهاى ایشان قابل ابطال نباشد، ارشاد کرد که اگر قانع شدند، مطلوب حاصل است و رهایشان باید کرد و اگر قانع نشدند و دوباره به موارد شک و ایراد و عنادى که ممکن است بیابند، رجوع کردند و انتقاد را از سر گرفتند، باز هم به وسیله امور تخیلى بالاتر باید با آنان بحث و مجادله کرد، و همین‏طور تا آن گاه که به وسیله امورى از این نوع، نهایتاً در مراتب بالاتر، قانع شوند و هرگاه چنین پیش آید که مطلقا به وسیله این‏گونه امورى که فراخور آنان است و از متخیلات و تمثیلات است، قانع نشوند، باید به وسیله طرح حقایق و طرح مسائل دیگر عقلى، با آنان وارد بحث شد تا حقایق بدان‏ها تفهیم شود که قهرا در این‏جا استقرار رأى و عقیده یابند.

 

    1. گروه جاهله: گروهى هستند که همه ذهنیات و متخیلات خود را مرتباً باطل می‏کنند و هرچه از این امور و بالاتر از آن، در برابر آنان قرار دهند، باز در صدد ابطال آن بر می‏آیند و حتى در مرتبه‏اى که مسائل عقلى و خود حقایق مطرح است، براى خودنمایى و افتخار به این که غالب شده‏اند و یا براى این که چیز دیگرى را که مطلوب آنان است، نیکو و درست بنمایانند، از امورى که منظور و مطلوب جاهلیت است، سخن می‏گویند. این افراد، با تمام نیروى خود، سعى در باطل نشان دادن آن‏ها می‏کنند و دوست ندارند به چیزى که مؤید و مثبت حق و سعادت است، گوش فرا دهند و بشنوند و نیز دوست ندارند به گفتارى که حق و سعادت را به خوبى و درستى می‏نماید و در نفوس آدمیان منقوش و مرتسم می‏سازد، گوش فرا دهند، بلکه سعى می‏کنند این گونه گفتارها را از نوع گفتارهاى فریب دهنده تلقى کنند؛ زیرا گمان می‏کنند که موجب سقوط سعات آنان می‏شود. بسیارى از این گونه افراد، سعى می‏کنند زمانى که به سوى اهداف و اغراض جاهلیت متمایل شدند، خود را در ظاهر، معذور جلوه دهند.

 

    1. گروه قاصرین: گروهى هستند که سعادت و مبادى و اصول آن را به نوعى در تخیل خود مجسم می‏کنند؛ اما در شأن نیروى ذهنى آنان نیست که بتوانند حقیقت آن را تصور کنند و یا نیروى فهم آنان در حدى نیست که بتوانند به‏طور کامل و کافى دریابند. بنابراین، صور خیالى را که از سعادت دارند، مورد نقض و جرح و ابطال و عناد و شک و تردید قرار می‏دهند و هر اندازه در مقام راهنمایى و بحث، امور محاکى و متخیلاتى که نزدیک به حقایق است، مطرح شود، باز هم باطل می‏دانند و از طرفى امکان ندارد که رأسا مسائل منطقى و حقیقى براى آنان مطرح گردد؛ زیرا نیروى ذهنى آنان استعداد درک استدل‏هاى حقیقى را ندارد و چه بسا اتفاق می‏افتد که اکثر اینان بسیارى از متخیلات خود را که درباره حقایق دارند، باطل می‏دانند، نه براى این که مورد شک و عناد و تردیدند و نمی‏توانند نمودار حق و حقیقت باشند، بلکه بدین سبب که فهم آنان وافى نیست و تخیل آنان ناقص است.

 

    1. گروه گمراهان: این گروه چون امکان آن را ندراند که بتوانند به اندازه کافى از اصول و مبادى حقیقت، تصورات و تخیلات برخوردار باشند و یا این که در مواردى که امکان عناد و شک و تردید است، به موارد آن‏ها واقف شوند و یا نیروى درک آنان به اندازه‏اى نیست که حقایق را درک کنند، لاجرم دیگران را دروغ‏گو می‏دانند و گمان می‏کنند که آنان دروغ می‏گویند تا بتوانند مردم را فریب داده و خود، مکرم و محترم باشند و یا در نیل به هدف خود، توفیق یابند و بر مردم دیگر، چیره شوند. یا گمان می‏برند که آنان فریب خورده‏اند و هدف آنان باطل نشان دادن حقایق است و از این راه، مقام و موقعیت آنان را که حقایق را دریافته‏اند، پست نشان می‏دهند. همین اندیشه‏ها بسیارى از آنان را بر آن می‏دارد که گمان برند همه مردم در مدعاى خود، که حقایق را دریافته‏اند، دروغ‏گو هستند و فریب خورده‏اند. این نوع تفکر، بسیارى از آنان را حیران و سرگردان می‏کند و برخى از آنان را بر آن می‏دارد که گمان کنند هیچ یک از مدرکات و معارف انسانى حقیقت ندارد و هرکس که گمان می‏برد چیزى را دریافته است و به امرى معرفت حاصل کرده است، دروغگو است، در حالى که خود در آن چه می‏گویند، نه یقین دارند و نه به آن چه می‏گویند، واثقند. این‏گونه افراد، به نظر عقلا و فلاسفه، نادان و گمراهند.

 

    1. گروه نسبى گرایان: گروهى از نوابت بر این تصورند که حق عبارت است از امرى که براى هر فردى از افراد حاصل شده و بدان معرفت پیدا می‏کند و در هر زمان، همان اندیشه‏اى که حاصل می‏شود، حق است و حقیقت، همان است که هر فردى، آن را در می‏یابد.

 

    1. گروه شکاکان: این گروه از نوابت، همواره در تکاپو هستند و نفس خویش را به زحمت می‏اندازند و می‏کوشند که این توهم را در خود بپرورانند که هر چه تاکنون گمان برده‏اند و بدان معرفت یافته‏اند، نادرست بوده است و اگر چه در جهان «وجود حقیقی» وجود دارد، اما تاکنون شناخته نشده است. براى برخى دیگر از آنان، صورتى و شبحى خیالى، بسیار دور از حقایق، در نیروى خیالشان در می‏آید، درست همانند خواب‏هاى شوریده و یا شبحى که از دور دیده می‏شود، بر این اساس که ممکن است حقایقى در عالم باشد و در نفس آنان چنان نموده می‏شود که ممکن است مدعیان درک حقایق، راست بگویند و ادراک کرده باشند ویا این که ممکن است بعضى از آن مدعیان، حقیقتى را درک کرده باشند و آن گاه، خود احساس می‏کند که این امر را از دست داده است و نتوانسته است به درک آن توفیق یابد. یا از این جهت که محتاج به زمان طولانى و رنج و مشقت است و وى فرصت کافى نداشته است و یا قدرت تحمل زحمت در این راه را نداشته است. و یا فکر می‏کند که اشتغال به لذات و امور دیگر، او را به خود مشغول داشته است و آن‏طور اعتیاد یافته است که ترکش بر او دشوار است. و یا این‏طور می‏اندیشد که اگر همه اسباب درک حقایق هم براى او فراهم شود، براى او درکش ناممکن است. در پى این‏گونه اندیشه‏ها تأسف و حسرتى براى او حاصل می‏شود، به دلیل بدگمانی‏اى که دارد که دیگران به حقیقت رسیده باشند. سپس از روى حسد به این که ممکن است دیگران دریافته باشند و او بازمانده باشد، سعى می‏کند با گفتارهاى تعریض آمیز بگوید: آنان که مدعى درک حقایقند، فریب خورده و جاهلند و خود را هم هنوز نشناخته‏اند و دروغ‏گو هستند، یا این که این ادعاهاى دروغ براى آن است که به کرامت و احترام و ثروت و خواست‏هاى دیگر نایل شوند. البته بسیارى از این‏گونه افراد نادانى خود را احساس کرده و رنج بسیار می‏برند و همواره در دنیا از ناراحتى و غم و اندوه رنج می‏برند و راهى به جایى ندارند، راهى که موجب شود از نادانى در آیند و عالِم به حقایق شوند تا لذت ادراک آن را دریابند. و بدین وسیله، یأس بدان‏ها دست می‏دهد و به سوى اهداف و اغراض جاهلیت روى می‏آورند و خود را به آن‏ها سرگرم می‏کنند تا توجه به هزل و لهو و لعب، براى آنان راحتى ایجاد کند و تمام خوشى زندگى خود را در آن‏ها جستجو می‏کنند تا آن گاه که مرگشان فرا رسد و از رنج و دردى که گرفتار آن هستند، راحت شوند.

 

    1. گروه پندارگرایان: گروهى هستند که به علت جهل و نادانى خود، در وضعیت بحرانى و سرگردانى به سر می‏برند و در صدد یافتن راهى هستند که خود را نجات دهند. لذا نفس خود را وادار می‏کنند که توهم کند که هدف‏هاى نهایى زندگى، همان است که آنان برگزیده‏اند و سعادت واقعى، همان است که آنان انتخاب کرده‏اند و دیگران همه، فریب خورده‏اند و در اعتقاداتشان در اشتباهند. اینان کوشش می‏کنند که هدف‏هاى جاهلیت را نیکو نشان دهند و آن چه به عنوان سعادت پذیرفته‏اند، خوب نشان دهند و چنین وانمود کنند که بعد از بحث‏هاى بسیار و جستجوهاى فراوان در اعتقادات و اقوال دیگران، این حقایق را برگزیده‏اند و می‏گویند: اعتقادات دیگران را بدین سبب رها کرده‏اند که پس از تحقیق و تفحص، دریافته‏اند که بى حاصل است. بنابراین، آن چه را ما برگزیده‏ایم، از روى بصیرت است و بر این باوریم که هدف‏هاى زندگى و سعادت، همین‏ها است، نه آن چه دیگران می‏گویند.

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:33:00 ب.ظ ]




مطابق نقل جمعى از مفسران از ابن عباس، عده‏اى از مردم مکه ظاهرا مسلمان شده بودند، ولى در واقع در صف منافقان قرار داشتند، به همین دلیل حاضر به مهاجرت به مدینه نشدند، و عملا هوادار و پشتیبان بت پرستان بودند، اما سرانجام مجبور شدند از مکه خارج شوند (و تا نزدیکى مدینه بیایند و شاید هم به خاطر موقعیت ویژه‏اى که داشتند براى هدف جاسوسى این عمل را انجام دادند) و خوشحال بودند که مسلمانان آنها را از خود مى‏دانند و ورود به مدینه طبعا براى آنها مشکلى ایجاد نخواهد کرد.مسلمانان از جریان آگاه شدند، ولى بزودى درباره چگونگى برخورد با این جمع در میان مسلمین اختلاف افتاد، عده‏اى معتقد بودند که باید این عده را طرد کرد، زیرا در واقع پشتیبان دشمنان اسلامند، ولى بعضى از افراد ظاهر بین و ساده دل با این طرح مخالفت کردند و گفتند: عجبا! ما چگونه با کسانى که گواهى به توحید و نبوت پیامبر ص داده ‏اند بجنگیم؟ و تنها به جرم اینکه هجرت ننمودند خون آنها را حلال بشمریم؟ آیه فوق نازل شد و دسته دوم را در برابر این اشتباه ملامت و سپس راهنمایى کرد (مکارم شیرازی،۱۳۷۴، ج‏۴، ۴۹)
الف - ۲ – ۲- ۵ ) سوره نساء- آیه ۹۰ : إِلاَّ الَّذینَ یَصِلُونَ إِلى قَوْم بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ أَوْ جاؤُکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یُقاتِلُوکُمْ أَوْ یُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ فَلَقاتَلُوکُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبیلاً.
مگر آنها که با همپیمانان شما، پیمان بسته‏اند؛ یا آنها که به سوى شما مى‏آیند، و از پیکار با شما، یا پیکار با قوم خود ناتوان شده‏اند؛ (نه سر جنگ با شما دارند، و نه توانایى مبارزه با قوم خود.) و اگر خداوند بخواهد، آنان را بر شما مسلطّ مى‏کند تا با شما پیکار کنند. پس اگر از شما کناره‏گیرى کرده و با شما پیکار ننمودند، (بلکه) پیشنهاد صلح کردند، خداوند به شما اجازه نمى‏دهد که متعرّض آنان شوید.
از روایات مختلفى که در شان نزول آیه وارد شده و مفسران در تفاسیر گوناگون آورده‏اند چنین استفاده مى‏شود که دو قبیله در میان قبائل عرب به نام” بنى ضمره” و” اشجع” وجود داشتند که قبیله اول با مسلمانان پیمان ترک تعرض بسته بودند و طایفه اشجع با بنى ضمره نیز هم پیمان بودند.بعضى از مسلمانان از قدرت طایفه بنى ضمره و پیمان شکنى آنها بیمناک بودند، لذا به پیغمبر اکرم ص پیشنهاد کردند که پیش از آنکه آنها حمله را آغاز کنند مسلمانان به آنها حمله‏ور شوند، پیغمبر صلی الله علیه وٱله وسلم فرمود:کلا فانهم ابر العرب بالوالدین و اوصلهم للرحم و اوفاهم بالعهد:” نه، هرگز چنین کارى نکنید، زیرا آنها در میان تمام طوائف عرب نسبت به پدر و مادر خود نیکوکارترند، و از همه نسبت به اقوام و بستگان مهربانتر، و به عهد و پیمان خود از همه پایبندترند.( مکارم شیرازی،۱۳۷۴، ج‏۴، ۵۴)
الف - ۲ – ۲ – ۶ ) سوره مائده- آیات ۱۰۱و۱۰۲ : یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا اللّهُ عَنْها وَ اللّهُ غَفُورٌ حَلیمٌ(۱۰۲) قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها کافِرینَ
اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از چیزهایى نپرسید که اگر براى شما آشکار گردد، شما را ناراحت مى‏کند! و اگر به هنگام نزول قرآن، از آنها سؤال کنید، براى شما آشکار مى‏شود؛ خداوند آنها را بخشیده (و نادیده گرفته) است. و خداوند، آمرزنده و بردبار است‏.(۱۰۱) جمعى از پیشینیان از آنها سؤال کردند و سپس به مخالفت با آن برخاستند، (ممکن است شما هم چنان سرنوشتى پیدا کنید).( ۱۰۲)
در تفسیر مجمع البیان از على بن ابى طالب علیه السلام نقل شده است که” روزى پیامبر ص خطبه‏اى خواند و دستور خدا را درباره حج بیان کرد شخصى بنام عکاشه- و بروایتى سراقه- گفت آیا این دستور براى هر سال است، و همه سال باید حج بجا بیاوریم؟پیامبر ص به سؤال او پاسخ نگفت، ولى او لجاجت کرد، و دو بار، و یا سه بار، سؤال خود را تکرار نمود، پیامبر ص فرمود: واى بر تو چرا اینهمه اصرار مى‏کنى اگر در جواب تو بگویم بلى، حج در همه سال بر همه شما واجب مى‏شود و اگر در همه سال واجب باشد توانایى انجام آن را نخواهید داشت و اگر با آن مخالفت کنید گناهکار خواهید بود، بنا بر این ما دام که چیزى به شما نگفته‏ام روى آن اصرار نورزید زیرا (یکى از) امورى که باعث هلاکت (بعضى از) اقوام گذشته شد این بود که لجاجت و پر حرفى مى‏کردند و از پیامبرشان زیاد سؤال مى‏نمودند، بنا بر این هنگامى که به شما دستورى مى‏دهم به اندازه توانایى خود آن را انجام دهید (اذا امرتکم من شى‏ء فاتوا منه ما استطعتم) و هنگامى که شما را از چیزى نهى مى‏کنم خوددارى کنید” آیات فوق نازل شد و آنها را از این کار باز داشت .اشتباه نشود منظور از این شان نزول- همانطور که در تفسیر آیه خواهیم گفت- این نیست که راه سؤال و پرسش و فراگیرى مطالب را بروى مردم ببندد زیراقرآن در آیات خود صریحا دستور مى‏دهد که مردم آنچه را نمى‏دانند از اهل اطلاع بپرسند” فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ” بلکه منظور سؤالهاى نابجا و بهانه‏گیریها و لجاجتهایى است که غالبا سبب مشوب شدن اذهان مردم، و موجب مزاحمت گوینده، و پراکندگى رشته سخن و برنامه او مى‏گردد.
سؤالات بیجا!
شک نیست که سؤال کردن کلید فهم حقائق است، و به همین دلیل کسانى که کمتر مى‏پرسند کمتر مى‏دانند، و در آیات و روایات اسلامى نیز به مسلمانان دستور اکید داده شده است که هر چه را نمى‏دانند بپرسند، ولى از آنجا که هر قانونى معمولا استثنایى دارد، این اصل اساسى تعلیم و تربیت نیز استثنایى دارد و آن اینکه گاهى پاره‏اى از مسائل پنهان بودنش براى حفظ نظام اجتماع و تامین مصالح افراد بهتر است در اینگونه موارد جستجوها و پرسشهاى پى در پى، براى پرده برداشتن، از روى واقعیت، نه تنها فضیلتى نیست بلکه مذموم و ناپسند نیز مى‏باشد، مثلا غالب پزشکان صلاح این مى‏دانند که بیماریهاى سخت و وحشتناک را از شخص بیمار مکتوم دارند، گاهى تنها اطرافیان را در جریان مى‏گذارند، با این قید که از بیمار پنهان دارند، زیرا تجربه نشان داده، بیشتر مردم اگر از عمق بیمارى خود آگاه شوند گرفتار وحشتى مى‏گردند که اگر کشنده نباشد لا اقل بهبودى را به تاخیر مى‏اندازد.در اینگونه موارد بیمار هرگز نباید در برابر طبیب دلسوز خود به سؤال و اصرار بپردازد. زیرا اصرارهاى مکرر او گاهى چنان میدان را بر طبیب تنگ‏ مى‏کند که براى آسودگى خود و رسیدگى به سایر بیماران جز این نمى‏بیند که حقیقت را براى این” بیمار لجوج” آشکار سازد اگر چه او از این رهگذر زیانهایى ببیند.همچنین مردم در همکاریهاى خود نیاز به خوش‏بینى دارند و براى حفظ این سرمایه بزرگ صلاح این است که از تمام جزئیات حال یکدیگر با خبر نباشند، زیرا بالآخره هر کس نقطه ضعفى دارد، و فاش شدن تمام نقطه‏هاى ضعف، همکارى‏هاى افراد را مواجه با اشکال مى‏کند، مثلا ممکن است یک فرد با شخصیت و مؤثر تصادفا در یک خانواده پست و پائین متولد شده باشد، اکنون اگر سابقه او فاش شود، ممکن است آثار وجودى او در جامعه متزلزل گردد در این گونه موارد به هیچوجه نباید افراد، اصرارى داشته باشند و به جستجو برخیزند. یا اینکه بسیارى از نقشه‏ها و طرحهاى مبارزات اجتماعى باید تا هنگام عمل مکتوم باشد و اصرار در افشاى آنها ضربه‏اى بر موفقیت و پیروزى اجتماع است.اینها و امثال آن مواردى است که سؤال کردن در آن صحیح نیست و رهبران تا در فشار زیاد قرار نگیرند، نباید آنها را پاسخ گویند.قرآن در آیه فوق به این موضوع اشاره کرده، صریحا مى‏گوید:” اى کسانى که ایمان آورده‏اید از امورى که افشاى آنها باعث ناراحتى و دردسر شما مى‏شود پرسش نکنید” (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ).ولى از آنجا که سؤالات پى در پى از ناحیه افراد و پاسخ نگفتن به آنها ممکن است موجب شک و تردید براى دیگران گردد و مفاسد بیشترى به بار آورد اضافه مى‏کند” اگر در اینگونه موارد زیاد اصرار کنید بوسیله آیات قرآن بر شما افشاء مى‏شود” و به زحمت خواهید افتاد (وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ‏).اینکه افشا کردن اینها را به زمان نزول قرآن اختصاص مى‏دهد به خاطر آن است که سؤالات مربوط به مسائلى بوده که مى‏بایست از طریق وحى روشن گردد.سپس اضافه مى‏کند:” تصور نکنید اگر خداوند از بیان پاره‏اى از مسائل سکوت کرده است از آن غفلت داشته بلکه مى‏خواسته است شما را در توسعه قرار دهد و آنها را بخشوده است، و خداوند بخشنده حلیم است” (عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ).در حدیثى از على علیه السلام مى‏خوانیم:ان اللَّه افترض علیکم فرائض فلا تضیعوها و حد لکم حدودا فلا تعتدوها و نهى عن اشیاء فلا تنتهکوها و سکت لکم عن اشیاء و لم یدعها نسیانا فلا تتکلفوها” خداوند واجباتى براى شما قرار داده آنها را ضایع مى‏کنید، و حدود و مرزهایى تعیین کرده از آنها تجاوز ننمائید و از امورى نهى کرده در برابر آنها پرده‏درى نکنید، و از امورى ساکت شده و صلاح در کتمان آن دیده و هیچ گاه این کتمان از روى نسیان نبوده، در برابر اینگونه امور، اصرارى در افشاء نداشته باشید".
سؤال:ممکن است گفته شود اگر افشاى این امور بر خلاف مصلحت مردم است چرا با اصرار افشا مى‏شود؟پاسخ:دلیل آن همان است که در بالا اشاره کردیم که گاهى اگر رهبر در مقابل‏ سؤالات پى در پى و مصرانه سکوت کند، مفاسد دیگرى ببار مى‏آورد، سوءظن‏هایى بر مى‏انگیزد و باعث مشوب شدن اذهان مردم مى‏شود، همانطور که اگر طبیب در برابر سؤالات پى در پى مریض، سکوت اختیار کند گاهى ممکن است بیمار را، در اصل تشخیص بیمارى بوسیله طبیب، به تردید اندازد، و تصور کند که اصولا بیمارى او ناشناخته مانده و دستورات او را به کار نبندد، در اینجا طبیب چاره‏اى جز از افشاى بیمارى ندارد، اگر چه بیمار از این رهگذر دردسرهایى پیدا کند.در آیه بعد براى تاکید این مطلب مى‏گوید: بعضى از اقوام پیشین، این گونه سؤالات را داشتند و به دنبال پاسخ آنها به مخالفت و عصیان برخاستند (قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها کافِرِینَ).در اینکه این اشاره کلى درباره اقوام پیشین مربوط به کدامیک از آنها است میان مفسران بحث است:بعضى احتمال داده ‏اند مربوط به درخواست مائده آسمانى از مسیح ع وسیله شاگردان بوده که بعد از تحقق یافتن آن بعضى به مخالفت برخاستند، و بعضى احتمال داده ‏اند مربوط به تقاضاى معجزه از حضرت صالح ع بوده است، ولى ظاهرا تمام این احتمالات اشتباه است، زیرا آیه درباره سؤال به معنى” پرسش” و کشف مجهول سخن مى‏گوید، نه سؤال به معنى” تقاضا” و درخواست چیزى گویا استعمال کلمه” سؤال” در هر دو معنى باعث چنین اشتباهى شده است.ولى ممکن است مراد، جمعیت بنى اسرائیل بوده باشد که چون مامور به ذبح گاوى براى تحقیق درباره جنایتى شدند (که شرح آن در جلد اول صفحه ۲۰۹ گذشت) موسى را سؤال‏پیچ کرده و از جزئیات گاو که هرگز دستور خاصى در مورد آن نداشتند پى در پى پرسش کردند، به همین جهت کار را بر خود آن چنان سخت کردند که بدست آوردن چنان گاوى آن قدر مشکل و پر هزینه شد که نزدیک بود از آن صرفنظر کنند. در معنى جمله أَصْبَحُوا بِها کافِرِینَ دو احتمال وجود دارد نخست اینکه مراد از” کفر"، عصیان و مخالفت بوده باشد همانطور که در بالا اشاره کردیم، و دیگر اینکه کفر به معنى معروف آن بوده باشد، زیرا گاهى شنیدن پاسخهاى ناراحت کننده که بر ذهن شنونده سنگین آید، سبب مى‏شود که به انکار اصل موضوع و صلاحیت گوینده بپاخیزد مثل اینکه گاهى شنیدن یک پاسخ ناراحت کننده از ناحیه طبیب، سبب مى‏شود که بیمار عکس العمل از خود نشان دهد و صلاحیت او را انکار کند و این تشخیص را فى المثل ناشى از پیرى و خرفت شدن پزشک معرفى کند! در پایان این بحث تکرار نکته‏اى را که در آغاز گفتیم لازم مى‏دانیم که آیه‏هاى فوق به هیچوجه راه سؤالات منطقى و آموزنده و سازنده را به روى مردم نمى‏بندد، بلکه منحصرا مربوط به سؤالات نابجا و جستجو از امورى است که نه تنها مورد نیاز نیست بلکه مکتوم ماندن آن بهتر و حتى گاهى لازم است. (مکارم شیرازی،۱۳۷۴، ج‏۵، ۹۶تا۱۰۲)
الف - ۲ – ۲ – ۷ ) سوره مائده - آیات۹۰و۹۱ : یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الأَنْصابُ وَ الأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ(۹۰) إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَهَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ عَنِ الصَّلاهِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ(۹۱)
اى کسانى که ایمان آورده‏اید! شراب و قمار و بتها و ازلام [= نوعى بخت‏آزمایى ]، پلید و از عمل شیطان است، از آنها دورى کنید تا رستگار شوید! (۹۰)شیطان مى‏خواهد به وسیله شراب و قمار، در میان شما عداوت و کینه ایجاد کند، و شما را از یاد خدا و از نماز بازدارد. آیا (با این همه زیان و فساد، و با این نهى اکید،) خوددارى خواهید کرد؟! (۹۱)
از” مسند احمد” و” سنن ابى داود” و” نسایى” و” ترمذى” چنین نقل شده است که عمر (که طبق تصریح تفسیر فى ظلال جلد سوم صفحه ۳۳ علاقه شدید به نوشیدن شراب داشت) دعا مى‏کرد، و مى‏گفت: خدایا بیان روشنى در مورد خمر براى ما بفرما، هنگامى که آیه سوره بقره (یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ …) (بقره- ۲۱۹) نازل شد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آیه را براى او قرائت کرد ولى او باز به دعاى خود ادامه مى‏داد، و مى‏گفت: خدایا بیان روشنترى در این زمینه بفرما، تا اینکه آیه سوره نساء (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاهَ وَ أَنْتُمْ سُکارى‏) (نساء ۴۳) نازل شد، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آن را نیز بر او خواند، باز به دعاى خود ادامه مى‏داد!، تا اینکه سوره مائده (آیه مورد بحث) که صراحت فوق العاده‏اى در این موضوع دارد، نازل گردید، هنگامى که پیامبر ص آیه را بر او خواند، گفت:انتهینا انتهینا!” از نوشیدن شراب خوددارى مى‏کنیم، خوددارى مى‏کنیم"! ، شرابخوارى و میگسارى در زمان جاهلیت و قبل از ظهور اسلام فوق العاده رواج داشت و به صورت یک بلاى عمومى در آمده بود، تا آنجا که بعضى از مورخان مى‏گویند عشق عرب جاهلى در سه چیز خلاصه مى‏شد: شعر و شراب و جنگ!، و نیز از روایات استفاده مى‏شود که حتى بعد از تحریم شراب مساله ممنوعیت آن براى بعضى از مسلمانان فوق العاده سنگین و مشکل بود، تا آنجا که مى‏گفتند:ما حرم علینا شى‏ء اشد من الخمر:” هیچ حکمى بر ما سنگینتر از تحریم شراب نبود” روشن است که اگر اسلام مى‏خواست بدون رعایت اصول روانى و اجتماعى با این بلاى بزرگ عمومى به مبارزه برخیزد ممکن نبود، و لذا از روش تحریم تدریجى و آماده ساختن افکار و اذهان براى ریشه کن کردن میگسارى که به صورت یک عادت ثانوى در رگ و پوست آنها نفوذ کرده بود، استفاده کرد، به این ترتیب که نخست در بعضى از سوره‏ها اشاراتى به این امر نمود، مثلا در آیات ۶۷ سوره نحل،۲۱۹ سوره بقره، ۴۳ سوره نساء.آشنایى مسلمانان به احکام اسلام و آمادگى فکرى آنها براى ریشه‏کن ساختن این مفسده بزرگ اجتماعى که در اعماق وجود آنها نفوذ کرده بود، سبب شد که دستور نهایى با صراحت کامل و بیان قاطع که حتى بهانه‏جویان نیز نتوانند به آن ایراد گیرند نازل گردید، که همین آیه مورد بحث بوده باشد.در پایان این آیه به عنوان یک استفهام تقریرى، مى‏گوید:” آیا شما خود دارى خواهید کرد؟” (فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ).یعنى پس از اینهمه تاکید باز جاى بهانه‏جویى یا شک و تردید در مورد ترک این دو گناه بزرگ باقى مانده است؟! و لذا مى‏بینیم که حتى” عمر” که تعبیرات آیات گذشته را بخاطر علاقه‏اى که (طبق تصریح مفسران عامه) به شراب داشت وافى نمى‏دانست پس از نزول این آیه، گفت که این تعبیر کافى و قانع کننده است. (مکارم شیرازی،۱۳۷۴، ج‏۵،۷۰تا۷۳)
الف- ۲ – ۲ - ۸ ) سوره توبه- آیه ۳۸یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فی سَبیلِ اللّهِ اثّاقَلْتُمْ إِلَى الاَْرْضِ أَ رَضیتُمْ بِالْحَیاهِ الدُّنْیا مِنَ الاْخِرَهِ فَما مَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا فِی الاْخِرَهِ إِلاّ قَلیلٌ إِلاّ تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْء قَدیرٌ
اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چرا هنگامى که به شما گفته مى‏شود: «به سوى جهاد در راه خدا حرکت کنید!» بر زمین سنگینى مى‏کنید (و سستى به خرج مى‏دهید)؟! آیا به زندگى دنیا به جاى آخرت راضى شده‏اید؟! با اینکه متاع زندگى دنیا، در برابر آخرت، جز اندکى نیست‏.
این آیه اشاره به جنگ تبوک دارد که برخى از شرکت در آن سستى نشان مى‏دادند. عوامل و بهانه‏هاى سستى، فاصله‏ى زیاد مدینه تا تبوک (حدود ۶۰۰ کیلومتر)، گرمى هوا، فصل برداشتِ محصول و تبلیغات منافقان نسبت به عظمت و قدرت سپاه روم بود. (قرائتی،۱۳۸۳،ج‏۳ ،۴۲۰)
الف - ۲ – ۲ - ۹) سوره توبه - آیه ۴۹ : وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لى وَ لا تَفْتِنِّی أَلا فِى الْفِتْنَهِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَهٌ بِالْکافِرینَ.
بعضى از آنها مى‏گویند: «به ما اجازه ده (تا در جهاد شرکت نکنیم)، و ما را به گناه نیفکن»! آگاه باشید آنها (هم اکنون) در گناه سقوط کرده‏اند؛ و جهنم، کافران را احاطه کرده است‏.
یکى از بزرگان قبیله‏ى بنى‏سلمه که از منافقان بود، از رسول خدا اجازه خواست تا به جنگ تبوک نرود و بهانه‏اش این بود که اگر چشمم به زنان رومى بیفتد، فریفته شده، به گناه مى‏افتم. حضرت اجازه داد. این آیه نازل شد و او را به خاطر عدم شرکت در جبهه، گناهکار و در فتنه افتاده دانست. پیامبر صلى الله علیه و آله او را از ریاست قبیله برکنار و بُشربن‏براء را که سخاوتمند و خوش اخلاق بود، به جاى او نصب کرد.( قرائتی،ج‏۳، ۴۳۳)
الف - ۲ – ۲ - ۱۰ ) سوره توبه - آیات ۵۸و۵۹ : وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ(۵۸)وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللّهُ سَیُؤْتینَا اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنّا إِلَى اللّهِ راغِبُونَ(۵۹)
و در میان آنها کسانى هستند که در (تقسیم) غنایم به تو خرده میگیرند؛ اگر از آن (غنایم، سهمى) به آنها داده شود، راضى مى‏شوند؛ و اگر داده نشود، خشم مى‏گیرند (؛خواه حقّ آنها باشد یا نه)! (۵۸)(در حالى که) اگر به آنچه خدا و پیامبرش به آنان داده راضى باشند، و بگویند: «خداوند براى ما کافى است! و بزودى خدا و رسولش، از فضل خود به ما مى‏بخشند؛ ما تنها رضاى او را مى‏طلبیم.» (براى آنها بهتر است)! (۵۹)
در تفسیر” در المنثور” از” صحیح بخارى” و” نسایى” و از گروهى دیگر چنین نقل شده که پیامبر ص مشغول تقسیم اموالى (از غنائم یا مانند آن) بود که یکى از طائفه” بنى تمیم” به نام” ذو الخویصره” فرا رسید صدا زد:اى رسول خدا! عدالت کن! پیامبر فرمود: واى بر تو اگر من عدالت نکنم چه کسى عدالت خواهد کرد؟!"،” عمر” صدا زد اى رسول خدا به من اجازه بده تا گردنش را بزنم پیامبر ص فرمود: او را به حال خود واگذار! او یارانى دارد که نماز و روزه خود را در برابر نماز و روزه آنها کوچک مى‏شمرید ولى با اینحال آنها از دین فرار مى‏کنند همانگونه که تیر از کمان!.در این هنگام آیات فوق نازل شد و به اینگونه افراد اندرز داد. (مکارم شیرازی،۱۳۷۴، ج‏۷، ۴۵۴)
الف - ۲ – ۲ - ۱۱ ) سوره توبه - آیات ۷۵و۷۶و۷۷و۷۸ : وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصّالِحینَ(۷۵)فَلَمّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ(۷۶)فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فی قُلُوبِهِمْ إِلى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (۷۷)أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ وَ أَنَّ اللّهَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ(۷۸)
بعضى از آنها با خدا پیمان بسته بودند که: «اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد، قطعاً صدقه خواهیم داد؛ و از صالحان (و شاکران) خواهیم بود!» (۷۵)امّا هنگامى که خدا از فضل خود به آنها بخشید، بخل ورزیدند و سرپیچى کردند و روى برتافتند! (۷۶)این عمل، (روح) نفاق را، تا روزى که خدا را ملاقات کنند، در دلهایشان برقرار ساخت. این بخاطر آن است که از پیمان الهى تخلّف جستند؛ و بخاطر آن است که دروغ مى‏گفتند. (۷۷)آیا نمى‏دانستند که خداوند، اسرار و سخنان درگوشى آنها را مى‏داند؛ و خداوند داناى همه غیبها (و امور پنهانى) است؟! (۷۸)
در میان مفسران معروف است که این آیات در باره یکى از انصار به نام” ثعلبه بن حاطب” نازل شده است، او که مرد فقیرى بود و مرتب به مسجد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مى‏آمد اصرار داشت که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم دعا کند تا خداوند مال فراوانى به او بدهد!، پیغمبر به او فرمود:"قلیل تؤدى شکره خیر من کثیر لا تطیقه‏"” مقدار کمى که حقش را بتوانى ادا کنى، بهتر از مقدار زیادى است که توانایى اداء حقش را نداشته باشى” آیا بهتر نیست که توبه پیامبر خدا تاسى‏جویى و به زندگى ساده‏اى بسازى، ولى ثعلبه دست‏بردار نبود، و سرانجام به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم عرض کرد به خدایى که ترا به حق فرستاده سوگند یاد مى‏کنم، اگر خداوند ثروتى به من عنایت کند تمام حقوق آن را مى‏پردازم، پیامبر ص براى او دعا کرد.چیزى نگذشت که طبق روایتى پسر عموى ثروتمندى داشت از دنیا رفت و ثروت سرشارى به او رسید، و طبق روایت دیگرى گوسفندى خرید و بزودى زاد ولد کرد، آن چنان که نگاهدارى آنها در مدینه ممکن نبود، ناچار به آبادیهاى اطراف مدینه روى آورد و آن چنان مشغول و سر گرم زندگى مادى شد که در جماعت و حتى نماز جمعه نیز شرکت نمى‏کرد.پس از مدتى پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مامور جمع‏آورى زکات را نزد او فرستاد، تا زکات اموال او را بگیرد، ولى این مرد کم ظرفیت و تازه به نوا رسیده و بخیل، از پرداخت حق الهى خوددارى کرد، نه تنها خوددارى کرد، بلکه به اصل تشریع این حکم نیز اعتراض نمود و گفت: این حکم برادر” جزیه” است یعنى ما مسلمان شده‏ایم که از پرداخت جزیه معاف باشیم و با پرداخت زکات، چه فرقى میان ما و غیر مسلمانان باقى مى‏ماند؟! در حالى که او نه مفهوم” جزیه” را فهمیده بود، و نه مفهوم زکات را، و یا فهمیده بود اما دنیا پرستى اجازه‏ بیان حقیقت و اظهار حق به او نمیداد، بهر حال هنگامى که پیامبر ص سخن او را شنید فرمود: یا ویح ثعلبه! یا ویح ثعلبه!” واى بر ثعلبه اى واى بر ثعلبه"! و در این هنگام آیات فوق نازل شد.شان نزولهاى دیگرى نیز براى آیات فوق نقل شده که کم و بیش با داستان ثعلبه مشابه است، و از مجموع شان نزولهاى فوق، و مضمون آیات، چنین استفاده مى‏شود که شخص یا اشخاص مزبور در آغاز در صف منافقان نبودند، ولى به خاطر همین گونه اعمال به آنها پیوستند. (مکارم شیرازی،۱۳۷۴، ج‏۸، ۴۸و ۴۹)
الف - ۲ – ۲ - ۱۲ ) سوره نساء- آیه۷۷ : أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ قیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَقیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ فَلَمّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَریقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النّاسَ کَخَشْیَهِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَهً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَل قَریب قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ وَ الاْخِرَهُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقى وَ لا تُظْلَمُونَ فَتیلاً.
آیا ندیدى کسانى را که (در مکّه) به آنها گفته شد: «فعلا)ً دست از جهاد بدارید! و نماز را برپا کنید! و زکات بپردازید!» (امّا آنها از این دستور، ناراحت بودند)، ولى هنگامى که (در مدینه) فرمان جهاد به آنها داده شد، جمعى از آنان، از مردم مى‏ترسیدند، همان گونه که از خدا مى‏ترسند، بلکه بیشتر! و گفتند: «پروردگارا! چرا جهاد را بر ما مقرّر داشتى؟! چرا این فرمان را تا زمان نزدیکى تأخیر نینداختى؟!» به آنها بگو: «سرمایه زندگى دنیا، ناچیز است!و سراى آخرت، براى کسى که پرهیزگار باشد، بهتر است! و به اندازه رشته شکافِ هسته خرمایى، به شما ستم نخواهد شد.
مسلمانان صدر اسلام در دوران سخت مکّه، از پیامبر اسلام اجازه‏ى جنگ با مشرکان را مى‏خواستند و مى‏گفتند: پیش از اسلام عزیز بودیم، اینک به خاطر اسلام گرفتار فشاریم، بگذار بجنگیم تا عزّت خود را به دست آوریم. پیامبر صلى الله علیه و آله که آن هنگام مأمور به جنگ نبود، اجازه نمى‏داد، ولى پس از هجرت که فرمان جهاد آمد، جمعى از همان جهاد طلبان، دست به اعتراض و بهانه جویى زدند و کفّار مکّه را بزرگ شمرده و از آنان به شدّت مى‏ترسیدند.«خَشْیَهِ» به ترسى گفته مى‏شود که برخاسته از عظمت و بزرگ دانستن طرف مقابل باشد.امام صادق علیه السلام فرمود: مراد از «کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ»، «کفّوا السنتکم» است، گویا شعارهاى توخالى مى‏دادند که آیه نازل شد، دست بردارید.امام باقر علیه السلام یکى از نمونه‏ها را صلح امام حسن علیه السلام معرّفى فرمودند که آن صلح از آنچه خورشید بر آن مى‏تابد براى امّت اسلام بهتر بود. باید احساسات زودرس و شعارهاى توخالى را کنترل کرد. «کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ». همیشه و همه جا شمشیر کارساز نیست. در شرایط بحرانى و عدم آمادگى، نباید بهانه به دشمن قوى پنجه داد. «کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ».از رسول خدا و فرمان خدا جلو نیفتید و در امور دینى، اظهار سلیقه‏ى شخصى نکنید. «کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ».خودسازى، مقدّم بر جامعه‏سازى است، آنکه اهل نماز و زکات نباشد، اهل اخلاص و ایثار نخواهد بود. «أَقِیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ» آنان که زود داغ مى‏شوند، زود هم سرد مى‏شوند. آرى هر داغى، سرد مى‏شود، ولى هیچ پخته‏اى خام نمى‏شود. کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ‏ … فَلَمَّا کُتِبَ‏ … لِمَ کَتَبْتَ‏انقلابى بودن مهم نیست، انقلابى ماندن مهم است. گاهى از شعار تا عمل فاصله زیاد است. فَلَمَّا کُتِبَ‏ … إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ‏. سرچشمه اعتراض به‏فرمان جهاد، ترس است. یَخْشَوْنَ‏ … لِمَ کَتَبْتَ‏.عامل مهم ترک جبهه و جهاد، دلبستگى‏هاى دنیوى است. «لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى‏ أَجَلٍ».به فرمان‏هاى خدا و زمان صدور آنها اعتراض نکنید. در برابر امر الهى، محاسبات زمانى و مکانى خود را کنار بگذارید. «لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى‏ أَجَلٍ قَرِیبٍ». اعتراض به فرمان خدا، نشانه‏ى بى‏تقوایى است. لِمَ کَتَبْتَ‏ … خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقى‏.اگر چشم اندازتان را وسیعتر از این جهان مادّى قرار دهید، به متاع اندک دنیا دلبسته نمى‏شوید. «وَ الْآخِرَهُ خَیْرٌ»(قرائتی،۱۳۸۳،ج‏۲، ۱۰۹تا۱۱۱)۶۴
الف -۲ - ۳ ) منافقاناین افراد به ظاهر مسلمان اند و برای آلوده کردن فضای عمومی جامعه و تضعیف حکومت اسلامی با اعتراضات و انتقادات خودسعی در القای شبهه و اختلاف دارند.
پایان نامه - مقاله - پروژه
الف ۲- ۳ - ۱ ) سوره اعراف - آیه ۱۶۳ : وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَهِ الَّتی‏ کانَتْ حاضِرَهَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتیهِمْ حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتیهِمْ کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ.
و از آنها درباره (سرگذشت) شهرى که در ساحل دریا بود بپرس! زمانى که آنها در روزهاى شنبه، تجاوز (و نافرمانى) خدا مى‏کردند؛ همان هنگام که ماهیانشان، روز شنبه (که روز تعطیل و استراحت و عبادت بود، بر سطح آب،) آشکار مى‏شدند؛ امّا در غیر روز شنبه، به سراغ آنها نمى‏آمدند؛ این چنین آنها را به چیزى آزمایش کردیم که نافرمانى مى‏کردند.
…امت دیگرى بوده که این امت را موعظه مى‏کرده‏اند، پس تقدیر آیه چنین است:” اذ قالت امه منهم لامه اخرى کانت تعظهم آن زمان که امتى از ایشان به امت دیگرى که ایشان را موعظه مى‏کرد گفتند …” و جمله” لامه اخرى کانت تعظهم” براى اختصار حذف شده است. و ظاهر اینکه گفتند:” چرا موعظه مى‏کنید مردمى را که خدا هلاکشان خواهد کرد” این است که ایشان اهل تقوا بوده‏اند، و از مخالفت امر خدا پروا داشته‏اند جز اینکه دیگران را که اهل فسق بودند نهى از منکر نمى‏کردند، چون اگر خود این امت نیز اهل فسق و تعدى بودند آن قوم دیگر ایشان را نیز موعظه مى‏کردند و در پاسخ اعتراض و ملامتشان نمى‏گفتند:” مَعْذِرَهً إِلى‏ رَبِّکُمْ تا نزد پروردگار شما معذور باشیم” و نیز از گفتار عده‏اى که سکوت کردند بر مى‏آید که اهل فسق و فجور مساله تجاوز و عصیان را به حدى رسانده بودند که علنا مرتکب فسق مى‏شدند، و دیگر نهى از منکر در ایشان اثر نمى‏کرده، چیزى که هست آن امت دیگر که سکوت نکرده و هم چنان نهى از منکر مى‏کردند مایوس از موعظه نبودند و هنوز امیدوار بودند بلکه در اثر پافشارى بر موعظه و نهى از منکر دست از گناه بردارند، و لا اقل چند نفرى از ایشان، تا اندازه‏اى به راه بیایند.علاوه بر این، غرضشان از اصرار بر موعظه این بوده که در نزد خداى سبحان معذور باشند، و بدین وسیله مخالفت با فسق، و انزجار خود را از طغیان و تمرد اعلام داشته باشند. و لذا در پاسخ امت ساکت که به ایشان مى‏گفتند:” چرا موعظه مى‏کنید” اظهار داشتند:” مَعْذِرَهً إِلى‏ رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ تا هم نزد پروردگارتان معذور باشیم و هم شاید ایشان از گناه دست بردارند". در اینکه گفتند:” نزد پروردگارتان” و نگفتند” نزد پروردگارمان” اشاره است به اینکه نهى از منکر به ما اختصاص ندارد، شما هم که سکوت کرده‏اید مسئولید، و باید این سکوت را شکسته و این قوم را نصیحت کنید، براى اینکه اعتذار به سوى پروردگار بخاطر مقام ربوبیتیش بر هر کسى واجب است، و همه مربوبین این پروردگار باید ذمه خود را از تکالیفی که به ایشان شده و وظائفى که به آنان محول گشته فارغ سازند، همانطور که ما مربوب این رب هستیم شما نیز هستید، پس آنچه که بر ما واجب است بر شما نیز واجب است.سکوت در برابر فسق و فساد و عدم قطع رابطه با ستمگران، شرکت در فسق و ظلم و موجب اشتراک با ظالمین در عذاب مى‏باشد:” فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ” مقصود از فراموشى تذکرها بى‏تاثیر شدن آن در دل‏هاى ایشان است، هر چند به یاد آن تذکرها بوده باشند، زیرا اخذ الهى مسبب از بى‏اعتنایى به اوامر او و اعراض از تذکرهاى انبیاى او است، و گر نه اگر مقصود فراموشى باشد عقوبت معنا نداشت چون فراموشى بحسب طبع خودش مانع از فعلیت تکلیف و حلول عقوبت است. توضیح اینکه، انسان وقتى به وسایل و وسایط مختلفى که خداوند در اختیارش گذاشته متذکر و متوجه به تکالیفى الهى شود (و حتما مى‏شود) امتثال آن تکالیف یا موافق طبع و میل درونى او است و یا نیست، و در صورتى که موافق طبع او نباشد یا بخاطر خدا از میل نفسانى خود چشم پوشیده و آن تکالیف را انجام مى‏دهد، و یا به حدود الهى و تکالیف او وقعى ننهاده و بخاطر میل نفسانى خود خدا را معصیت مى‏کند، چیزى که هست بار اول از این نافرمانى خود در دل احساس شرمسارى و ناراحتى مى‏کند، و در هر بار دیگرى که نافرمانى را تکرار کند آن احساس ضعیف‏تر شده و بى‏اعتنایى به امر پروردگار در نظرش آسان‏تر مى‏شود، هم چنان که اثر تذکرهاى انبیاء علیهم السلام هم در دلش کمتر مى‏گردد، و خلاصه در هر تکرارى امکان معصیت در نظرش قوى‏تر و اثر تذکرات ضعیف‏تر شده تا آنجا که بطور کلى تذکرات در دلش بى‏اثر و وجود و عدمش یکسان مى‏شود، در آیه مورد بحث که فرمود:” فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ …” مقصود از نسیان همین بى‏اثر شدن تذکرات است.در خود آیه دلالت هست بر اینکه نجات یافتگان از ایشان تنها همان اشخاصى بوده‏اند که نهى از منکر مى‏کردند، و خداوند ما بقى ایشان یعنى مرتکبین صید ماهى در روز شنبه و آن کسانى را که سکوت کرده بودند و تازه به دسته اول اعتراض مى‏کردند که چرا ایشان را موعظه مى‏کنید، همه را به عذاب خود هلاک کرده است. نیز آیه دلالت مى‏کند که خداوند اعتراض کنندگان را بخاطر سکوتشان و ترک نکردن مراوده با ایشان شریک ظلم و فسق متجاوزین شناخته است.نیز آیه شریفه دلالت مى‏کند بر یک سنت عمومى الهى- نه اینکه این روش تنها اختصاص به بنى اسرائیل داشته باشد- و آن سنت این است که جلوگیرى نکردن از ستم ستمگران و موعظه نکردن ایشان در صورت امکان، و قطع نکردن رابطه با ایشان در صورت عدم امکان موعظه، شرکت در ظلم است، و عذابى که از طرف پروردگار در کمین ستمگران است. در کمین شرکاى ایشان نیز هست. (طباطبایی،۱۳۷۴، ج‏۸،۳۸۴تا۳۸۶)
الف ۲- ۳ - ۲سوره بقره - آیه ۲۶ : إِنَّ اللّهَ لایَسْتَحْیی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَهً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللّهُ بِهذا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ کَثیراً وَ یَهْدی بِهِ کَثیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقین.
خداوند از این که (به موجودات ظاهرا کوچکى مانند) پشه، و حتى کمتر از آن، مثال بزند شرم نمى‏کند. (در این میان) آنان که ایمان آورده‏اند، مى‏دانند که آن، حقیقتى است از طرف پروردگارشان؛ و اما آنها که راه کفر را پیموده‏اند، (این موضوع را بهانه کرده) مى‏گویند: «منظور خداوند از این مثل چه بوده است؟!» (آرى،) خدا جمع زیادى را با آن گمراه، و گروه بسیارى را هدایت مى‏کند؛ ولى تنها فاسقان را با آن گمراه مى‏سازد!
جمعى از مفسران از ابن عباس در شان نزول نخستین آیه فوق چنین نقل کرده‏اند: هنگامى که خداوند در آیات گذشته پیرامون منافقین، دو مثال براى آنها بیان کرد (مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً …- و- أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ …)منافقین گفتند خداوند برتر و بالاتر از این است که چنین مثالهایى بزند، و از این راه در وحى بودن قرآن اظهار تردید کردند، در این موقع آیه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.بعضى دیگر گفته‏اند: هنگامى که در آیات قرآن، مثلهایى به” ذباب” (مگس) و” عنکبوت” نازل گردید، جمعى از مشرکان این موضوع را بهانه قرار داده زبان به انتقاد گشودند و مسخره کردند که این چگونه وحى آسمانى است که سخن از” عنکبوت” و” مگس” مى‏گوید؟ آیه فوق نازل شد و با تعبیراتى زنده به آنها جواب داد.( مکارم شیرازی،۱۳۷۴، ج‏۱، ۱۴۵)
الف ۲- ۳ - ۳ ) سوره بقره - آیات۲۳۸ و۲۳۹ : حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاهِ الْوُسْطى وَ قُومُوا لِلّهِ قانِتینَ (۲۳۸)فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالاً أَوْ رُکْباناً فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللّهَ کَما عَلَّمَکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ (۲۳۹)
در انجام همه نمازها، (به خصوص) نماز وسطى [= نماز ظهر] کوشا باشید! و از روى خضوع و اطاعت، براى خدا بپاخیزید! (۲۳۸)و اگر (به خاطر جنگ، یا خطر دیگرى) بترسید، (نماز را) در حال پیاده یا سواره انجام دهید! اما هنگامى که امنیت خود را بازیافتید، خدا را یاد کنید! [= نماز را به صورت معمولى بخوانید!] همان‏گونه که خداوند، چیزهایى را که نمى‏دانستید، به شما تعلیم داد. (۲۳۹)
جمعى از منافقان گرمى هوا را بهانه براى ایجاد تفرقه در صفوف مسلمین قرار داده بودند و در نماز جماعت شرکت نمى‏کردند و به دنبال آنها بعضى از مؤمنین نیز از شرکت در جماعت خوددارى کرده بودند و جماعت مسلمین کاهش یافت، پیغمبر اکرم ص از این جهت ناراحت بود حتى آنها را تهدید به مجازات شدید کرد، لذا در حدیثى از” زید بن ثابت” نقل شده که پیامبر ص در گرماى فوق العاده نیمروز تابستان نماز (ظهر) را با جماعت مى‏گذارد و این نماز براى اصحاب و یاران سخت‏ترین نماز بود، به طورى که گاه پشت سر پیامبر ص یک صف یا دو صف بیشتر نبود، در اینجا فرمود: من تصمیم گرفته‏ام خانه کسانى را که در نماز ما شرکت نمى‏کنند بسوزانم، آیه فوق نازل شد و اهمیت نماز ظهر را (با جماعت) تاکید کرد.این تشدید نشان مى‏دهد که مساله عدم شرکت، تنها به خاطر گرمى هوا نبود، بلکه گروهى مى‏خواستند با این بهانه به تضعیف اسلام و پیامبر ص و ایجاد شکاف در صفوف مسلمین بپردازند که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با این لحن شدید در مقابل آنها موضع گیرى فرمود.( مکارم شیرازی،۱۳۷۴، ج‏۲، ۲۰۵)
الف ۲- ۳ - ۴ ) سوره توبه - آیه ۶۱:وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْر لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ وَ رَحْمَهٌ لِلَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ
از آنها کسانى هستند که پیامبر را آزار مى‏دهند و مى‏گویند: «او آدم خوش‏باورى است!» بگو: «خوش‏باور بودن او به نفع شماست! (ولى بدانید) او به خدا ایمان دارد؛ و (تنها) مؤمنان را تصدیق مى‏کند؛ و رحمت است براى کسانى از شما که ایمان آورده‏اند!» و آنها که رسول خدا را آزار مى‏دهند، عذاب دردناکى دارند!
مقصود از «مِنْهُمُ»؛ یا گروه منافقان است، یا برخى افراد سست ایمان که از روى ترس در جبهه شرکت نکردند و پس از جنگ، عذر و بهانه مى‏آوردند.به فرموده‏ى روایات، به دلیل تماس‏هاى دائمى پیامبر صلى الله علیه و آله با على علیه السلام، عدّه‏اى از منافقان آن حضرت را ساده‏لوح و زودباور معرّفى مى‏کردند. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «مَن آذانى فى عترتى فعلیه لعنه اللَّه» کسى‏که اهل‏بیت مرا اذیّت کند، لعنت خدا بر او باد. در مورد حضرت فاطمه علیها السلام نیز فرمود: «مَن آذاها فقد آذانى» هرکس فاطمه را اذیّت کند، مرا اذیّت نموده است.
گروهى دائماً پیامبراکرم صلى الله علیه و آله را اذیّت مى‏کردند. «یُؤْذُونَ» (فعل مضارع، رمز استمرار است).همه‏ى اصحاب پیامبر، عادل نبودند و برخى پیامبر را مى‏آزردند. «یُؤْذُونَ».رهبرى امّت، ملازم آزار دیدن از خودى و بیگانه است. «یُؤْذُونَ النَّبِیَّ».آزار پیامبر، کفر است. تقابل‏ «الَّذِینَ یُؤْذُونَ» با «الَّذِینَ آمَنُوا».منافقان حتّى علیه پیامبر نیز تبلیغات وجوسازى مى‏کردند. «یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ». به همه مردم اجازه‏ى سخن بدهید تا نگویند حاضر به شنیدن حرف ما نیستید، هرچند به ساده‏لوحى متّهم شوید. «یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ» گاهى به‏خاطر مصلحتِ امّت باید از بعضى شنیده‏ها تغافل کرد. «أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ» گاهى آثار تربیتى و اجتماعى یا سیاسىِ سکوت، بیش از برخورد و اعلام موضع است. «أُذُنٌ»از صفات یک رهبر آگاه، سعه‏ى صدر، گوش دادن به حرف همه‏ى گروه ها، برخورد محبّت‏آمیز با آنان، عیب‏پوشى و بازگذاشتن راه عذر و توبه‏ى مردم است. «قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ»با روى باز و از روى خیرخواهى، شنواىِ سخن مردم باشید. «أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ»سکوت در برابر شنیده‏ها، همیشه نشانه‏ى رضایت نیست. «أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ»(قرائتی،۱۳۸۳،ج‏۳،۴۵۱و۴۵۲)
الف ۲- ۳ - ۵ ) سوره توبه – آیات۶۴ و۶۵و۶۶ : یَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَهٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِؤُا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ (۶۴)وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّما کُنّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ أَ بِاللّهِ وَ آیاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ(۶۵) لاتَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إیمانِکُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَه مِنْکُمْ نُعَذِّبْ طائِفَهً بِأَنَّهُمْ کانُوا مُجْرِمینَ(۶۶)
منافقان از آن بیم دارند که سوره‏اى بر ضدّ آنان نازل گردد، و به آنها از اسرار درون قلبشان خبر دهد. بگو: «استهزا کنید! خداوند، آنچه را از آن بیم دارید، آشکار مى‏سازد.(۶۴)و اگر از آنها بپرسى(: «چرا این اعمال خلاف را انجام دادید؟!»)، مى‏گویند: «ما بازى و شوخى مى‏کردیم!» بگو:« آیا خدا و آیات او و پیامبرش را مسخره مى‏کردید؟!» (۶۵)(بگو:) عذر خواهى نکنید (که بیهوده است؛ چرا که) شما پس از ایمان آوردن، کافر شدید! اگر گروهى از شما را (بخاطر توبه) مورد عفو قرار دهیم، گروه دیگرى را عذاب خواهیم کرد؛ زیرا مجرم بودند! (۶۶)
در شأن نزول آیه گفته‏اند: گروهى از منافقان، تصمیم گرفتند شتر پیامبر را در بازگشت از جنگ تبوک در گردنه‏اى رَم دهند تا پیامبر صلى الله علیه و آله کشته شود. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم از تصمیم آنان از طریق وحى با خبر شد. در حالى که عمّار و حُذیفه از جلو و پشت سر حضرت مراقب بودند، به گردنه رسیدند و منافقان حمله کردند. پیامبر آنان را شناخت و نامشان را به حُذیفه گفت. او پرسید: چرا فرمان قتلشان را نمى‏دهى؟ فرمود: نمى‏خواهم بگویند که محمّد صلى الله علیه و آله چون به قدرت رسید، مسلمانان را کشت.در جریان همین جنگ منافقان در غیاب پیامبر، از روى استهزا مى‏گفتند: او مى‏خواهد کاخهاى شام را تسخیر کند!آیه بعد نازل شد و آنان را تهدید به رسوایى کرد.یکى از آنان گفته بود: اگر توطئه فاش شد، چه کنیم؟ دیگرى گفت: مى‏گوییم مزاح و شوخى بود.در واقع عذرى بدتر از گناه آوردند. شوخى با مقدّسات دینى جایز نیست. «أَ بِاللَّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ»درباره‏ى اینکه کدام گروه از منافقان عفو مى‏شوند اقوالى است:
الف: آنان که توبه کنند.ب: آنان که در حاشیه و کنار استهزاکنندگان بوده‏اند. ولى از سردمداران آنان پذیرفته‏نمى‏شود.ج: آنان که عفوشان به مصلحت نظام و حکومت است.د: آنان که تنها مدّت کوتاهى منحرف شدند، در مقابل آنان که جرمشان ریشه‏دار و سابقه‏دار و همچنان استمرار دارد. «کانُوا مُجْرِمِینَ»عذر دروغگویان ومسخره‏کنندگان در همه جا پذیرفته نیست. لا تَعْتَذِرُوا …ارتداد، سبب نپذیرفتن هر عذرى است. «قَدْ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ». به ایمان امروز خود مغرور نشویم، چون خطرِ سوء عاقبت و مرتد شدن وجود دارد. «قَدْ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ».توهین و استهزا به خدا و پیامبر و آیات الهى، کفر است. «تَسْتَهْزِؤُنَ‏، کَفَرْتُمْ».منافق، در حقیقت کافر است. «کَفَرْتُمْ»هنگام تهدیدِ مخالفان و منافقان توطئه‏گر، همه‏ى راه ها را نبندیم. «نَعْفُ».بعضى از منافقان قابل عفوند، البتّه اگر توبه کنند. «نَعْفُ عَنْ طائِفَهٍ» (نفاق نیز داراى مراتبى است).دلیل کیفرِ منافقان، کفر و جرم سابقه‏دار آنان است. نُعَذِّبْ‏ … کانُوا مُجْرِمِین‏(قرائتی،۱۳۸۳،ج‏۳، ۴۵۴تا۴۵۷)
الف ۲- ۳ - ۶ ) سوره توبه - آیه۷۴ : یَحْلِفُونَ بِاللّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَهَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاّ أَنْ أَغْناهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ وَ إِنْ یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذاباً أَلیماً فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَهِ وَ ما لَهُمْ فِی الاَْرْضِ مِنْ وَلِىّ وَ لا نَصِیر
به خدا سوگند مى‏خورند که (در غیاب پیامبر، سخنان نادرست) نگفته‏اند؛ در حالى که قطعاً سخنان کفرآمیز گفته‏اند؛ و پس از اسلام‏آوردنشان، کافر شده‏اند؛ و تصمیم (به کار خطرناکى) گرفتند، که به آن نرسیدند. آنها فقط از این انتقام مى‏گیرند که خداوند و رسولش، آنان را به فضل (و کرم) خود، بى‏نیاز ساختند! (با این حال،) اگر توبه کنند، براى آنها بهتر است؛ و اگر روى گردانند، خداوند آنها را در دنیا و آخرت، به مجازات دردناکى کیفر خواهد داد؛ و در سراسر زمین، نه ولىّ و حامى دارند، و نه یاورى‏.
آیه، شامل همه‏ى توطئه‏هایى مى‏شود که منافقان بر ضدّ پیامبر و اسلام داشتند، ولى اغلب تفاسیر شیعه و سنّى به توطئه‏ى «لیله العقبه» اشاره کرده‏اند که منافقان براى کشتن پیامبر در گردنه‏اى کمین کردند تا شترِ پیامبر را رَم دهند، امّا توطئه‏ى آنها کشف شد و به مقصود خود نرسیدند. «هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا»نقل شده است که هنگام سخنرانى پیامبر صلى الله علیه و آله در تبوک، منافقى به نام حلّاس گفت: اگرپیامبر راست بگوید، ما از الاغ بدتریم. یکى از اصحاب (عامربن قیس) این جسارت را به پیامبر خبر داد. رسول خدا صلى الله علیه و آله احضارش کرد. او انکار مى‏کرد و عامر مى‏گفت که دروغ مى‏گوید و او چنین گفته است. به دستور پیامبر، هر دو نزدیک منبر سوگند یاد کردند، امّا با نزول این آیه، منافق رسوا شد. دروغگویى وسوگند دروغ، از نشانه‏هاى منافق است. «یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ».منافقان ناسپاسند، آنان در سایه‏ى اسلام به جایى رسیده‏اند، امّا دست از عیب‏جویى و بدگویى بر نمى‏دارند. وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ‏ .راه توبه حتّى براى آنان که نقشه قتل پیامبر را کشیدند، باز است. «فَإِنْ یَتُوبُوا»(قرائتی،پیشین،ج‏۳،۴۶۷و۴۶۸)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:33:00 ب.ظ ]