1. ولیّ ؛ بحث درباره آن گذشت و حقّ مطلب روشن شد. و نیز معانی زیر :

 

    1. سیّد ‍]آقا و سرور ].

 

    1. متصرّف در امور.

 

    1. متولّی امور.

 

نتیجه :‌مولی تنها یک معنی دارد و آن «أولی به شیء » ‍[أولویّت داشتن و سزاوارتر از دیگران بودن ] است. و این اولویّت بسته به موارد کاربردش متغیّر است، واشتراک این معانی اشتراک معنوی است نه لفظی، و آن از اشتراک لفظی بهتر است [۲۰۳]؛ چون اشتراک لفظی نیاز به وضع متعدّد دارد، و در اینجا وضع متعدّد، با دلیل قطعی ثابت نشده است، و قانون در این گونه موارد، نفی آن است [اصل عدم تعدد وضع ].
و سخن برخی افراد پیرامون معنای روایت مسلم که با سند صحیح خود[۲۰۴] از پیامبر خدا(ص) نقل می کند که فرمودند : «لا یقل العبد لسیّده : مولای » [ برده به مالکش نباید بگوید مولای من ] و در حدیث ابو معاویه این جمله افزوده شده است : «فأن مولاکم الله » [ زیرا مولای شما خداست]، دلالت می کند بر اینکه از این لفظ هنگامی که بدون قرینه است، معنای اولویّت به ذهن تبادر می کند. و این روایت را بسیاری از ائمه حدیث در کتابهایشان نقل کرده اند. ][۲۰۵]

قرینه های متصل و منفصل تعیین کننده معنای «مولی»

تابه اینجا روشن شد که واژه ی« مولی» مشترک معنوی و به معنی «اولی به شیء»است اما اگر کوتاه بیاییم و بپذیریم که واژه «مولی» مشترک لفظی است و این معنا یکی از معانی واژه «مولی » است، می گوییم‌: در حدیث قرینه های متصل و منفصل فراوانی وجود دارد که معانی دیگر را نفی می کند اینک با بهره گرفتن از تحقیق علامه امینی در الغدیر[۲۰۶] قرینه ها را ذکر می کنیم :
قرینه اول : آغاز حدیث، که پیامبر خدا(ص) می فرماید :
«الست اولی بکم من انفسکم » ‍[آیا من نسبت به شما از خودتان سزاوارتر نیستم، یعنی آیا بر شما ولایت مطلقه ندارم؟ ] و یا الفاظی نزدیک به آن که دلالت بر این معنا دارد. آن گاه حضرت این سخن را متفرع بر سخن قبلی ساخته، می فرماید‌: «من کنت مولاه فعلی مولاه » [هر کس که من مولای اویم علی مولای اوست].این مقدمه را بسیاری از علمای شیعه و اهل سنت نقل کرده اند.
از جمله حفّاظ و امامان اهل سنّت که آن را نقل کرده اند، از این قرارند:
۱- احمد بن حنبل ۳- نسایی ۵- ترمذی
۲- ابن ماجه ۴- طبری ۶- سیوطی
این مقدمه از بخش های صحیح و ثابت این حدیث است که چاره ای جز اعتراف به آن نیست، و اگر پیامبر خدا(ص) از این کلام غیر از معنایی که در مقدمه بدان تصریح نموده، اراده می کرد‌، هر آینه کلامش – که ما معتقدیم از هر لغزشی دور است – بی سر وته و به هم ریخته شده، از بلاغت ساقط می شود در حالی که آن حضرت «أفصح البلغاء» و «أبلغ من نطق بالضاد » [ فصیح تر از همه انسانهای بلیغ، و بلیغ تر از همه تلفظ کنندگان ضاد] است‌؛ پس برای ما که باور داریم همه اجزای کلام پیامبر به خاطر این که از منبع وحی بر زبانش جاری می شود، با هم مرتبط است، راهی نیست جز این که بگوییم معنی مقدمه با ذی المقدمه متّحد و یکسان است [ و چون مولا در آغاز کلام پیامبر به معنای أولی به شی ء است، پس مولا در کلام بعدی نیز به همین معناست].
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
و سخن سبط بن جوزی حنفی [۲۰۷] در «تذکره » مطلب یاد شده را کاملاً روشن می سازد. وی ده معنا برای واژه «مولی » نام می برد و «أولی » را دهمین معنا قرارداده و می گوید :
منظور از حدیث، طاعت مخصوص است ؛ بنابراین معنای دهم که «أولی » باشد متعیّن است، و معنی حدیث این است : «من نسبت به هر کس که سزاوارتر از خود او بر او هستم، علی نیز از او بر خودش سزاوارتر است ».
قرینۀ دوم : پایان حدیث که می فرماید : «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه »
‍[خداوندا! دوست بدار کسی که او را دوست می دارد، و دشمن بدار کسی را که با او دشمنی می کند]. و در برخی طرق حدیث این جمله یا قریب به آن نیز آمده است: «وانصر من نصره واخذل من خذله »؛ ‍]یاری کنندۀ او را یاری، و خوار کننده او را خوار گردان]. ما پیش از این، راویان آن را یادآور شدیم . و می توان برای تأیید قرینیّت آن مبنی بر اینکه «مولی » جز با معنی اولویّت ملازم با امامت، سازگاری ندارد، وجوهی را ذکر کرد :

 

    1. هنگامی که پیامبر خدا(ص) مقام شامخی را که خداوند به وصیّش واگذار کرده بود یعنی ریاست عامّه بر مردم و امامت مطلقۀ پس از پیامبر، آشکار ساخت، طبیعتاً می دانست که تحقیق این امر به ارتش و حامی و اطاعت والیان و استانداران و فرمانداران و کارگزاران نیازمند است. و نیز می دانست – آن گونه که در قرآن [۲۰۸]آمده است – در میان مردم افرادی هستند که به او حسادت می ورزند. و نیز حضرت می دانست کسانی هستند که کینه او را در دل خود پیدا می کنند، و افرادی میان منافقان وجود دارند که به خاطر خون خواهی های جاهلی، دشمنی او را در دل پنهان داشته اند، و نیز می دانست که پس از او از سوی آزمندان حکومت و مال، فتنه و فسادی بر گرفته از حرص و ولع، پدید خواهد آمد، و آنان از علی خواسته هایی خواهند داشت که شایستگی آن را ندارند و علی(ع) نیز طبق حقّ، عمل کرده خواسته های آنان را به خاطر عدم کار آزمودگی و عدم شایستگی شان بر آورده نخواهد ساخت، و در نتیجه آنان سپرهایشان را مقابل او خواهند گرفت [ دشمن او شده و به جنگ با او می پردازند[۲۰۹]] برابرش صف آرایی می کنند. چنان که اجمالاً آن را با این سخن، بیان می فرماید : «‌إن تؤمروا علیّا – ولا أراکم فاعلین – تجدوه هادیاً مهدیاً»[۲۱۰]

 

[ اگر از علی فرمانبرداری کنید – و من نمی بینم که انجام دهید – هر آینه او را رهنما و هدایت شده خواهید یافت ]؛ و در عبارتی : «إن تستخلفوا علیاً – و ما أراکم فاعلین – تجدوه هادیاً مهدیاً»[۲۱۱] ‍‍[اگر خلافت علی(ع) را بپذیرید – و فکر نمی کنم بپذیرید – او را هدایت کننده و هدایت شده، خواهید یافت].
و چون حضرت وقایع آینده را می دانست، از این رو شروع کرد به دعا کردن برای دوستدار و یاری کننده او‌، و نفرین بر دشمن و خوار کنندۀ او، تا باشد که امر خلافت برای اوثابت گردد، و مردم بدانند که محبّت او سبب جلب محبّت خدای سبحان، و دشمنی با او و خوار ساختن او سبب خشم و غضب او خواهد شد، تا در نتیجه مردم به حقّ و اهل آن نزدیک گردند. و چنین دعایی که به صورت عامّ و بدون قید بیان می شود، مناسب نیست مگر دربارۀ کسی که از چنین مقامی برخوردار است و به همین علّت چنین دعا و کلامی دربارۀ سایر مؤمنان که خداوند محبّت ورزیدن به یکدیگر را بر ایشان واجب ساخته، وارد نشده است، و نفرت میان آنان، جزئی است و به این حدّ نمی رسد.
و چنین دعایی هنگامی صادر می شود که شخص مورد دعا، از ارکان دین و نشانه اسلام و امام امت باشد، و روگردانی از او سبب شکستن بازوی حق ّ و گسستن دستگیره اسلام باشد.
۲- این دعا- به جهت عمومیّتی که از حیث اشخاص به خاطر وجود موصول[من]، و از حیث زمان و حالات به خاطر حذف متعلّق، دارد – بر عصمت امام دلالت می کند؛ چون چکیده معنایش، این است که در هر حال و در هر زمان و بر هر کسی، دوستی و یاری او واجب ؛‌و دشمنی با او و خوار شمردن او حرام است، و این نشان می دهد که او در همه احوال، دارای صفتی است که مانع صدور معصیت از او می شود‌، سخن غیر حقّ نمی گوید، عمل غیر حقّ انجام نمی دهد، و با غیر حقّ همراه نمی باشد؛ زیرا اگر گناهی از او صادر شود بر هر کسی واجب است که به علّت ارتکاب گناه و برای دست برداشتن از آن، ناراحتی خود را از آن اعلام و دشمنیش را با او آشکار سازد. و چون پیامبر از عموم کلام خود هیچ حالت و زمانی را استثنا نکرده، در می یابییم که علی(ع) همواره و در همه احوال و در همه اوقات بر همان صفتی بوده است که ذکر کردیم. و دارندۀ این صفت قطعاً امام است ؛ زیرا بر اساس براهین یاد شده در جای خود، قبیح است که شخص پایین تر از او بر او مقدّم شود و عهده دار امامت شود . و حال که ثابت شد او امام است، پس نسبت به مردم، أولویّت داشته و سزاوارتر از خودشان به خودشان می باشد.
قرینه سوم : سخن پیامبر اکرم(ص) :‌«یا ایها الناس بم تشهدون ؟ قالوا : نشهد أن لا إله إلاّ الله . قال : ثمّ مه؟ قالوا :‌و أنّ محمداً عبده و رسوله . قال : فمن ولیّکم ؟ قالوا : الله و رسوله مولانا » [ ای مردم! به چه چیزی شهادت می دهید ؟ گفتند : شهادت به لا اله الا الله . فرمود : پس از آن به چه ؟ گفتند : به این که محمّد بنده و فرستاده اوست . بعد فرمود : ولیّ شما کیست؟ گفتند : خدا و رسولش مولای ما هستند]. در این لحظه پیامبر دست بر بازوی علی(ع) زد و آن را بلند کرده و فرمود : «من یکن الله و رسوله مولاه فإن هذا مولاه…»[هر کس که خدا و پیامبرش مولای اوست، همانا این علی مولای اوست ]. این عبارت، از جریر نقل شده است.[۲۱۲]
قرار گرفتن ولایت در سیاق شهادت به توحید و رسالت، و آمدن آن در پی ولایت مطلقه خدای سبحان و پیامبرش، ممکن نیست مگر اینکه معنای امامت ملازم با اولوّیت بر جان مردم، اراده شده باشد ‍]همانگونه که پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است‌:( النبی أولی بالمؤمنین من انفسهم ) [۲۱۳]، علی(ع) نیز بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است].
قرینه چهارم : سخن پیامبر خدا(ص) پس از پایان حدیث : «الله أکبر علی إکمال الدین و إتمام النعمه و رضا الرّب برسالتی و الولایه لعلیّ بن أبی طالب »[ الله اکبر بر کامل شدن دین و تکمیل نعمت و خشنودی خدا از پیام رسانی و رسالت من و ولایت علی بن ابی طالب ].
به نظر شما کدام معنی، غیر از امامتی که متمّم برنامه ها و مکمّل نشر دین و تثبیت کننده پایه های رسالت است، دین را کامل و نعمت را تمام و خشنودی پروردگار را در ابلاغ رسالت، جلب می کند؟
شکی نیست که همان معنی ولایت وامامت است که چنین اقتضایی را دارد و لا غیر پس در این صورت کسی که عهداه دار این مسؤولیت مقدّس می شود‌، نسبت به مردم سزاوارتر از خودشان است.
قرینۀ پنجم : سخن حضرت پس از بیان ولایت‌: «کأنی دعیت فأجبت »[گویا فراخوانده شدم و اجابت کردم]، یا «أنه یوشک أن ادعی فاجیب » [نزدیک است که فرا خوانده شوم و اجابت نمایم ]، یا «ألا و إنی اوشک أن افارقکم »‌‍[ آگاه باشید که نزدیک است از شما جدا شوم ]، یا «یوشک أن یأتی رسول ربی فاجیب » [ نزدیک است که فرستاده پروردگارم بیاید و من پذیرای دعوت او باشم ] . و چنانکه پیش از این یادآور شدیم [۲۱۴]، این سخن را حفّاظ حدیث، فراوان تکرار کرده اند.
این سخن پیامبر خدا(ص) به ما می فهماند که امر مهمی از تبلیغ پیامبر(ص) باقی مانده بوده، که حضرت نگران آن بوده که مبادا پیش از ابلاغ آن، مرگش فرا رسد( و فرصت تبلیغ آن را پیدا نکند ) و رسالتش ناتمام بماند.
بر اساس نقل مسلم[۲۱۵] بعد از این نگرانی و اهتمام، غیر از ولایت امیر مؤمنان و ولایت عترت پاکش، چیز دیگری را ابلاغ نکرد. و آیا این امر مهمّی که منطبق بر این ولایت است، غیر از معنی امامتی است که در بسیاری از صحاح بدان تصریح شده است؟! آیا صاحب این ولایت نسبت به مردم سزاوارتر از خودشان نیست؟!
قرینۀ ششم : کلام پیامبر(ص) پس از بیان ولایت علی(ع) : «هنئونی هنئونی أن الله تعالی خصنی بالنبوه و خصّ أهل بیتی بالامامه»[۲۱۶][ به من تبریک بگویید، به من تبریک بگویید؛ زیرا خدای تعالی مرا به پیامبری و اهل بیتم را به امامت برگزید].
این عبارت به روشنی بیانگر این است که امامت مختصّ اهل بیت است، و در رأس آنان امیرمؤمنان(ع) قرار دارد که در آن لحظه، او مورد نظر بود. و نیز خود تهنیت و بیعت و برگزاری محفلی که تا سه روز ادامه داشت[۲۱۷] با غیر خلافت و ولایت سازگاری ندارد؛‌و به همین دلیل است که شیخان- یعنی ابوبکر و عمر – وقتی که با امیرمؤمنان(ع) ملاقات کردند، به او تبریک گفتند. و این، بیانگر معنای واژه «‌مولی » در کلام پیامبر(ص) است ؛ پس آن که آراسته به صفت مولی است‌، کسی است که نسبت به مردم سزاوارتر از خودشان می باشد.
قرینۀ هفتم : کلام پیامبر(ص) پس از بیان ولایت‌: «فلیبلغ الشاهد الغائب » [ باید حاضران به غایبان برسانند].[۲۱۸]
آیا برای شما باورکردنی است که پیامبر خدا(ص) امری را از قبیل موالات و محبّت و یاری که میان مسلمانان رواج دارد و برای همه آنان به وسیله کتاب و سنت روشن می باشد، این چنین برای ابلاغ آن به غایبان تأکید کند و این مقدار اهتمام ورزد، و به بیان آن حرص وعلاقه از خود نشان دهد؟ گمان نمی کنم سست رأیی، شما را به این راه بکشاند و چنین مطلبی را به شما تحمیل کند؛ زیرا شما بی شکّ خواهیدگفت : حتماً پیامبر خدا(ص) مسألۀ مهمّی را در نظر داشته داست که تا آن لحظه، زمینه را برای ابلاغ آن فراهم نمی دیده، وافرادی که در آن اجتماع حضور نداشتند از آن آگاه نبوده اند، و این مسألۀ مهمّ، جز امامت نخواهد بود که با آن، دین کامل، نعمت تمام، و خشنودی پروردگار فراهم می شود. و حاضران در آن اجتماع نیز از کلام پیامبر(ص) غیر از این برداشت نکردند. و از پیامبر(ص) در آن اجتماع، کلام دیگری نیز نرسیده است تا بگویم حضرت به تبلیغ آن فرمان داده است. و این امر مهمّ جز با معنی «أولی » از معانی واژه «مولی »، مطابقت و مناسبت ندارد.
قرینۀ هشتم‌: سخن پیامبر(ص) پس از بیان ولایت بر اساس روایت ابو سعید خدری و جابر [۲۱۹]: «الله أکبر علی إکمال الدین، و إتمام النعمه، و رضا الرّب برسالتی، و الولایه لعلی بعدی»[ الله اکبر بر کامل شدن دین، و تمام شدن نعمت، و خشنودی پروردگار به رسالت من و ولایت علی پس از من ]. و در لفظ وهب[۲۲۰] آمده است :‌«إنه ولیکم بعدی »[ همانا او ولیّ شماست پس از من ]. و در لفظ علی(ع) [ به نقل از پیامبر(ص) ] که پیش از این گذشت [۲۲۱] آمده است :‌«‌ولی کل مؤمن بعدی »[ پس از من ولیّ همه مؤمنان است ].
و نیز ترمذی و احمد وحاکم و نسائی و ابن ابی شیبه و طبری و بسیاری دیگر از حفاظ با سند صحیح این سخن را از پیامبر(ص) نقل کرده اند [۲۲۲]: «إن علیا منی و أنا منه و هو ولی کل مؤمن بعدی» [همانا علی از من و من از اویم و او ولی هر مؤمنی پس از من است]. و در نقل دیگر آمده است : «هو ولیّکم بعدی » [او ولیّ شما پس از من است].
و ابو نعیم در «حلیه الأولیاء»[۲۲۳] و دیگران[۲۲۴]، با سند صحیح نقل کرده اند که پیامبر فرمودند : «من سره أن یحیی حیاتی، و یموت مماتی، و یسکن جنه عدن غرسها ربّی، فلیوال علیا من بعدی، و لیقتد بالأئمه من بعدی ؛ فانهم عترتی خلقوا من طینتی….»
[هر کس دوست دارد که همچون من زندگی کند و همچون من از دنیا برود، و در بهشت جاویدان که پروردگارم با دست خود کاشته است، ساکن شود، پس از من علی را دوست داشته به امامان بعد از او اقتدا کند ؛ زیرا آنان عترت من هستند و از طینت من آفریده شده اند ] .
به راستی که این تعبیرها به ما آگاهی می بخشند که ولایت ثابت برای امیرمؤمنان(ع) مترتب بر نبوت پیامبر اسلام(ص) است، و با مقام صاحب رسالت – با حفظ تفاوت مرتبه میان آن دو بزرگوار، از جهت اوّلیّت و اولوّیت – مساوی است، چه از واژه «بعدی » بعدیّت از جهت زمان اراده شده باشد و چه رتبه ؛ از این رو ممکن نیست که در این صورت از واژه «مولی» معنایی غیر از اولویّت داشتن بر همه شئون مردم اراده شود ؛ زیرا در صورت اراده معنای یاری و محبّت از واژه «مولی»، با این قید [ «بعدی» ] معنای حدیث تغییر کرده و به جای آن که از افتخارات علی(ع) شمرده شود، از عیوب شمرده خواهد شد. [ زیرا معنای حدیث این می شود که بعد از من به وی محبّت کرده و یاری اش کنید، نه در حال حیات من ] .
قرینۀ نهم : سخن پیامبر(ص) پس از ابلاغ ولایت : «أللهم أنت شهید علیهم أنی قد بلّغت و نصحت » [ خدایا! خود گواه بر آنان هستی که من دستورات را ابلاغ کرده سفارش خود را نمودم ] . و شاهد گرفتن خدا بر امّت برای تبلیغ و نصیحت اقتضا می کند که امری را که آن روز ابلاغ فرموده، مسأله تازه‌ای باشد که قبلاً ابلاغ نکرده است. علاوه بر آن، سایر معانی مولی از قبیل یاری و محبّت که در میان مسلمانان عمومیّت دارد، هیچ نیازی برای شاهد گرفتن بر آن در خصوص علی(ع) قابل تصوّر نیست، مگر شاهد گرفتن بر آن در خصوص علی(ع) به همان صورتی باشد که ما بیان کردیم.
قرینۀ دهم : سخن پیامبر(ص) اینست [۲۲۵] : «إن الله أرسلنی برساله ضاق بها صدری، و ظننت أنّ الناس مکذبی، فأوعدنی لابلغها أو لیعذبنی » [ به راستی که خداوند مرا به رسالتی مأمور ساخت که سینه ام از آن تنگ شده بود( و بر آن سنگینی می کرد ) ، و گمان می کردم( یا می دانستم ) که مردم مرا تکذیب خواهند کرد و خداوند مرا ترساند که یا آن را ابلاغ کنم، یا مرا عذاب خواهد کرد ] .
و با این لفظ نیز وارد شده است [۲۲۶]:«إن الله بعثنی برساله، فضقت بها ذرعاً[۲۲۷]، و عرفت أن الناس مکذبی، فوعدنی لابلغن، أو لیعذبنی » [ خداوند مرا به پیغامی مبعوث ساخت، که به خاطر آن دستم بسته شد( سینه ام تنگ شد و راه های چاره را بسته دیدم ) وفهمیدم که مردم مرا تکذیب خواهند کرد، پس خداوند مرا ترساند که یا ابلاغ کنم، و یا عذاب خواهد کرد ] .
و با این لفظ نیز وارد شده [۲۲۸]: «إنی راجعت ربّی خشیه طعن أهل النفاق و مکذبیهم فأوعدنی لابلغها أو لیعذبنی » [ همانا من به پروردگارم مراجعه کردم از ترس آن که مورد طعن و تکذیب اهل نفاق واقع شوم ؛ پس خداوند مرا ترساند که یا آن را تبلیغ کرده به مردم برسانم و یا عذاب خواهد کرد ] .
این عبارات همگی نشان دهنده یک خبر بزرگ است که پیامبر خدا(ص) در اعلام آن، از خیانت و تکذیب منافقان می ترسیده و ترس این را داشته که بگویند‌: طرفدار عمو زاده اش است. و این دلالت می کند بر این که این مقام مختص امیرمؤمنان بوده و از قبیل محبّت و یاری نیست که همه مسلمانان با علی(ع) در آن شریک باشند، و این جز «أولی به امر بودن » و معانی هم دست آن نیست.
قرینۀ یازدهم : واژه «نصب‌» ؛ در بسیاری از روایات، از جایگاه روز غدیر به «نصب » تعبیر شده است ؛ به عنوان نمونه از عمر بن خطاب رسیده است[۲۲۹] : «نصب رسول الله علیا علما » [ پیامبر خدا، علی را به عنوان نشانه و راهنما منصوب کرد ] .
و از علی(ع) نقل شده است : «امر الله نبیه أن ینصبی للناس …»[۲۳۰] [ خداوند به پیامبرش فرمان داد که مرا برای رهبری مردم منصوب کند ] .
و نیز از امام حسین(ع) نقل شده است : «أتعلمون أن رسول الله نصبه یوم غدیر خم ؟!»[۲۳۱][ ایا می دانید که پیامبر روز غدیر خم او را به امامت و رهبری منصوب کرد ؟! ] .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...