کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          


کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب



آخرین مطالب
 



۳-۱-۴۳ در باب فنا و بقا
فنا همان فنای عبد از رؤیت عبودیت و بقا، همان بقای عبدی است که شاهد الوهیت است. مقصود همان بقا حق و فنای غیر از حق است. هرگاه بنده در اوصافش فانی شود بقا را درک می‌کند. برای بقا انواع سه‌گانه بیان شده است.
پایان نامه
۳-۱-۴۴ باب خواطر
نطق قلب است و آن را هاتف غیبی می‌دانند. خواطر فرستادگان قلوب به سوی خداست. خواطر نه قطع می‌شوند نه وصل می‌گردند. هر خطوری انگیزه‌ای است که شخص را به کاری می‌خواند. ابوسعد از ابن جنید انواع خواطر را در چهار نوع بیان می‌کند: خطوری که از جانب خداوند است و انسان را به آگاهی دعوت می‌کند؛ خطوری که از مُلک است و انسان را به سوی اطاعت و بندگی دعوت می‌کند؛ خطوری که از جانب نفس است و انسان را به سوی تنعّم و زینت دنیا می‌خواند؛ خطوری که از ناحیه‌ی شیطان است و انسان را به حسادت و عداوت و دشمنی دعوت می کند. سپس ابوسعد به نقل اقوالی از اباعثمان النصیبی در مورد خواطر می ­پردازد.
۳-۱-۴۵ در باب وصایا
مؤلف در این باب به رهنمود‌های اخلاقی و عملی مشایخ می‌پردازد: شما را به پنج چیز سفارش می‌کنم، هرگاه مظلوم شدید ظلم نکنید، هرگاه مدح و ستوده شُدید خوشحال نشوید، هرگاه مورد مَذِمّت واقع شُدید جزع نکنید، هرگاه به شما تهمت کذب و دروغ زدند غضب نکنید و هرگاه به شما خیانت کردند شما خیانت نکنید.
۳-۱-۴۶ در باب دعا
شیوه‌ی دعا و علت­های مستجاب نشدن ادعیه و افرادی که دعایشان مستجاب می‌شود در این باب مطرح شده است.
۳-۱-۴۷ در باب آداب صوفیه
در امر ازدواج بر مستحب بودن ازدواج پافشاری شده و حق و حقوق همسر بیان گردیده است. سپس صفات و خصوصیات زنانی که شایسته ازدواج می‌باشند را ذکر می‌کند.
۳-۱-۴۸ بابی در ذکر الفاظ متداوله بین اهل طائفه
حال: از واردات است که در خیر بر بنده نازل می‌شود.
مقام: جایگاهی است که عبد در آن واقع می‌شود.
صفا: خلوص از آثار طبیعت و تعلّق به حقایق.
شطح: کلامی که در اثر وجد بر زبان جاری می‌شود.
مناجات: گفتگوی اسرار به هنگام صفای ذکر گفتن برای مَلِک جبار.
اختمار: امتحان حق برای صادقین است.
سِرّ: آن­چه را که حق از خلق پنهان می‌دارد.
محو: از بین رفتن چیزی به طوری که اثری از آن باقی نماند.
طَمس: از بین رفتن چیزی با بقای اثر آن.
مشاهده: مقاربت و نزدیک بودن بر اساس یقین.
مکاشفه: بلیغ‌تر و کامل‌تر از مشاهده است.
بسیط: عبارت از همان حالت رجا است.
قبض: عبارت از همان حالت خوف است.
فنا: فنای گناهان.
بقا: بقای طاعات.
صَحو و سُکر: در معنا از غیبت و حضور کامل­تر است.
حضور: حضور قلب.
غیبت: غیبت قلب.
۳-۱-۴۹ در باب حیا
ذکر کرده ­اند حیا از ایمان است و ایمان در بهشت است. ترک گناهان بر سه وجه است: ترس از آتش، رغبت به بهشت و حیا از خداوند. هرگاه حیا در قلبی ساکن شود شهوات از آن قلب می‌رود.
۳-۱-۵۰ در باب حُسن ظَنّ
آورده­اند که به واسطه‌ حُسن ظَنّ امید به مغفرت پروردگار می‌رود. حُسن ظَنّ داشتن به پروردگار نهایت معرفت است.
۳-۱-۵۱ در باب صُمت
سکوت زینت عاقل است. اولین عبادت صُمت، سپس طلب علم، سپس عمل و سپس حفظ عمل است. اندیشیدن همان سکوت و صُمت است که رأس عبادت می‌باشد. صُمت زینت مؤمن است.
۳-۱-۵۲ در باب تفکر
گفته­اند که تفکر در عظمت خدا سبب می‌شود که بنده سرکشی نکند و تفکر در نعمت‌های خدا افضل عبادت است.
۳-۱-۵۳ در باب تواضع
تواضع هر فردی برآمده از معرفتی است که به خدا دارد. کلید تواضع دوستی با فقراست و از علامات تواضع، قبول کردن حق، داشتن رفق در امور، کمی غضب و تکبّر بر اغنیا می‌باشد.
۳-۱-۵۴ در بابی صفات دنیا
دنیا، دکّان شیطان است. هر بهره‌ای از دنیا که از دست انسان برود غنیمت است. مؤمن باهوش و بافراست است دنیایش را در جهت عمران آخرت، نابود می‌کند. هر کس دنیایش را به قیمت عمران آخرت بفروشد برده است.
و همچنین بابی در ذکر فضائل ابوبکر ـ عمر ـ عثمان و امام علی (ع)دارد.
در انتها مؤلف موعظه و حکایت­‌هایی را نقل می‌کند و حالات مشایخ را به هنگام وفاتشان شرح می‌دهد.
۳-۲-۱ مقایسه تهذیب الاسرار و رساله ‌سلمی
باب ملامتیه در کتاب تهذیب الاسرارخرگوشی، جزو ابواب بکر این کتاب است و نظیر آن در اللمع سراج نیامده است. اما مطالب همین باب با مطالب رساله ملامتیه ابوعبدالرحمان سلمی شباهت زیاد دارد.[۸۳] این شباهت به حدی است که نمی‌توان آن را صرفاً یک امر تصادفی انگاشت. اکثر قریب به اتفاق اقوالی که در تهذیب الاسرار آمده در رساله‌ سلمی نیز نقل شده است.
از لحاظ تدوین و ساختمان نیز آثار خرگوشی و سلمی با هم شباهت دارند. خرگوشی مطالب را تحت عنوان «اصل ملامت» یا «اصول ملامتیه» یا «شعار ملامتیه» یا «احوال اهل ملامت» بیان کرده و در هر مورد قولی از یکی از ملامتیه نقل کرده است. همین کار را هم تا حدودی سلمی کرده و مطالب خود را تحت عنوان «اصول ملامتیه» ذکر کرده است. البته، کار خرگوشی در ذکر اصول و شعارها و احوال و اقوال ملامتیان دقیق‌تر است، در حالی که سلمی این دقت را ندارد و همه چیز را تحت عنوان «اصول» ذکر کرده و در میان آنها مطالب دیگری آورده است.[۸۴] روی هم‌رفته باید گفت که اثر خرگوشی منظم‌تر و حساب‌شده‌تر است. با همه این احوال، این دو اثر از نظر شکل و صورت تدوین با هم شباهت دارند، و هر دو با اثر هجویری کاملاً فرق دارند.
تصوف طریقه اهل عراق است و راه ملامتی طریقه اهل خراسان. مرکز طریقه اهل عراق بغداد بود، و مرکز ملامتیان خراسان نیشابور. بی‌جهت نیست که نخستین نویسندگانی که درباره ملامتیان چیز نوشته‌اند، یعنی خرگوشی و سلمی، هر دو نیشابوری بودند. ولی ملامتیان فقط در نیشابور نبودند. خرگوشی و سلمی هر دو اقوالی از عبدالله بن‌مباک نقل کرده‌اند. یکی از آن­ها درباره اصل ملامتیه است که عبارت است از آشکار نکردن خوبی و پنهان نکردن بدی. یکی دیگر درباره دعوی نداشتن ملامتی است. اگر این اقوال واقعاً متعلق به عبدالله بن‌مبارک مروزی (م۱۸۱ق) باشد، در آن صورت سابقه طریقه ملامتیان خراسان به قرن دوم و شهر مرو می‌رسد. ولی احتمال این مطلب بسیار کم است. آنچه مسلم است این است که ملامتیان خراسان بیشتر اهل نیشابور بودند و این طریقه به شهرهای دیگر خراسان راه یافت.[۸۵]
به نظر می‌رسد اطلاق عنوان «صوفی» به مشایخ عراق و «ملامتی» به خراسانیان در سده سوم مرسوم شده است. در خراسان نیز مشایخی بودند که در سده سوم و اوائل چهارم صوفی خوانده می‌شدند مانند ابوبکر واسطی؛ ولی این عنوان در مورد کسانی به کار می‌رفت که شاگردان مشایخ بغداد، از جمله جنید و ابوالحسین نوری بودند و به خراسان آمده بودند. در ماورا النهر، به ویژه در ترمذ، برای اهل عرفان عنوان «حکیم» به کار می‌رفت و مثلاً محمد بن‌علی ترمذی (م­حدود ۲۹۵ق) به «حکیم ترمذی» معروف است. ابوبکر ورّاق (م۲۸۰ق) نیز که اصلاً از ترمذ بود و مقیم بلخ شده بود، حکیم خوانده شده و خواجه عبدالله درباره وی گفته است که او حکیم بود نه صوفی.[۸۶]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1400-07-23] [ 02:53:00 ق.ظ ]




کلایتون هگلرا یکی از برجسته‌ترین مدافعان نوپدیدی در دوران مدرن معرفی می‌کند. به جای دیدگاه وجود ثابت یا جوهر، او فلسفه شدن عام و فراگیر را ارائه داد. مثلث تز، آنتی تز و سنتز او از وجود ایده آغاز می‌کند به عدم که همان آنتی تز است می‌رسد و در نهایت در سنتز که روح کلی و مطلق جهان شمولی است که برای آن واقعیت خارجی در نظر می‌گیرد جمع می‌شوند. هر چند این مثلث در اصل در گفتار کانت یافت می‌شود اما نسبت آن به هگل شهرت یافته و مسیری نیز که هگل در نوپدیدرای طی می‌کند تأیید کننده این شهرت است.
پایان نامه
از آنجا که هگل ایده آلیست است از جهان مادی یا طبیعی آغاز نمی‌کند بلکه از جهان ایده‌ها آغاز می‌کند. ایده‌ها موجب پدیدار شدن جهان طبیعی می‌شود و در یک روح کلی یا مطلق این دو به هم می‌پیوندند. اما پس از هگل اندیشمند دیگری به نام فویر باخ[۵۶] (۱۸۷۲-۱۸۰۴٫م) مبانی هگل را تغییر داد. او به جای روح هگلی ماده را اصل دانست و مقدمه‌ای برای اندیشه مارکس(۱۸۸۳-۱۸۱۸٫م) شد. مثلث هگلی دیگر در آراء مارکس هر چند مسیر نوپدیداری را طی می‌کنند اما مادی محض‌اند. به نظر کلایتون آگوست کنت[۵۷](۱۸۵۷-۱۷۹۷٫م) دیگر اندیشمندی است که با مطالعات انسان شناسی خود در کنار تأسیس دانش جامعه شناسی، زمینه درک نوپدیداری اجتماع بشری را هموار کرد و پس از او دورکیم[۵۸] (۱۹۱۷-۱۸۵۸٫م) به این مسئله همت گماشت.[۵۹]
۱-۹-۴٫ تاریخ معاصر
تاریخ نوپدیداری را برخی از نویسندگان آثار نوپدیداری به طور مشخص از قرن نوزدهم و از جان‌استوارت میل[۶۰] (۱۸۷۳-۱۸۰۶٫م) و کتاب سیستم منطق (۱۸۴۳٫م)[۶۱] وی آغاز می‌کنند.[۶۲] هرچند نویسندگان آثاری که به تبیین نوپدیداری پرداخته‌اند عنوان می‌دارند که میل هیچ‌گاه نامی از نوپدیداری نیاورد اما اندیشمندان دیگری که پیاپی در رشد و توسعه این نگرش مؤثر بوده‌اند از وی در این زمینه الهام گرفته‌اند. آنان به ترتیب: الکساندر باین[۶۳] (۱۹۰۳-۱۸۱۸٫ م) در کتاب منطق[۶۴]، جرج‌هنری لویز که برخی او را اولین کسی می‌دانند که در سنَت فلسفی انگلیسی از کلمه نوپدیداری استفاده کرد[۶۵]، ساموئل الکساندر[۶۶] (۱۹۳۸-۱۸۵۹٫م)، لویال مورگان[۶۷] (۱۹۲۳٫م)، سی دی براد[۶۸] (۱۹۷۱-۱۸۸۷٫م) می‌باشند که نقش بسزایی در تبیین این مکتب در دوران معاصر داشته‌اند.[۶۹]
۱-۱۰٫ روش کلایتون در بحث از نوپدیداری
کلایتون در بحث از نوپدیداری در عین بهره گیری از مطالعات تجربی، با روش فلسفی به بررسی و نتیجه‌گیری از آن می‌پردازد. او از آن جهت به مطالعات تجربی پایبند است که مبنای خود را بر تاریخ تکامل طبیعی استوار می‌داند و از مسیر مطالعات طبیعی سعی در حل معمای نفس دارد. از این رهگذر او به معضل بی پاسخ ناتوانی علوم طبیعی در ارائه تبیین طبیعی درباره سطوح گوناگون نوپدیدار و رابطه آنها با یکدیگر در طبیعت برمی‌خورد و سعی دارد با نگاهی فلسفی دست به تبیین این مشکل و تلاش برای یافتن راهی برای حل آن بزند. از این رو روش او در بحث از نوپدیداری آمیخته‌ای است از مطالعات در باب قوانین تجربی و تبیین‌های فلسفی. این شیوه سه ویژگی دارد:
۱) ارائه تفسیرهای مقطعی یا اساسی درباره قوانین؛ ۲) بررسی و تبیین نقاط ضعف و قوت قوانین طبیعت به عنوان مجموعه‌ای از داده‌ها در علم؛ ۳) پدید آّوردن امکانات گسترش علم، چه به صورت تکمیل و چه به صورت جایگزینی، از طریق نقادی قوانین.[۷۰]
در برابر این روش، مکتب ماده‌گروی صرفاً به نتایج مطالعات تجربی پایبند است و طبیعت را فقط در بستر تاریخ تکامل طبیعی مطالعه می‌کند. مکتب دوگانه‌انگاری نیز درست در موضعی متضاد به طور کلی منکر اینست که نفس اساساً مبتنی بر تاریخ تکاملی ساختارهای زیست شناختی طبیعی باشد.[۷۱] به طور خلاصه روش کلایتون تجربی و عقلانی است و از این رو او خود را واقع‌گرا می‌داند. به همین منظور کلایتون از نگاه متافیزیکی که منجر به اتخاذ موضعی بیشتر آرمان‌گرا در رابطه با ارتباط نفس با طبیعت شود دوری می‌کند. به نظر کلایتون دوگانه انگاری روشی عقلانی را دنبال می‌کند که بیشتر با اندیشه فلسفی سنتی، خصوصاً شرقی تناسب دارد. کلایتون تصریح می‌کند که موضعی کاملاً واقع گرایانه و مبتنی بر علوم طبیعی را دنبال می‌کند. او به شدت از اتخاذ موضعی آرمان گرایانه که ماده (یا وجود جهان مادی) را برخواسته و نشأت گرفته از واقعیتی بنیادین یعنی معنویت یا روحانیت می‌داند، خواه روح جهان (برهمن) باشد یا خدای متشخص ادیان توحیدی فاصله می‌گیرد. به نظر او اشکال این نگرش در این است که ممکن است به تخیل پنداری‌ ماده و جهان مادی منجر شود.[۷۲]
به وضوح پیداست که این شیوه با خط مشی کلایتون که صریحاً خود را واقع گرا می‌داند و کاملاً معتقد است فرض پذیرش متافیزیک تلازمی با انکار ماده ندارد متفاوت است. او حتی آغاز کردن تبیین تاریخ تکاملی از علوم طبیعی را نیز نه فقط مستلزم نفی حقیقت متعالی نمی‌داند بلکه اصلاً نگاهی غیر از این به روحانیت نفس و ویژگی‌های معنوی را انحراف از مسیر تاریخ تکاملی و نیز انکار تجربیات خالص بشری می‌بیند.
۱-۱۱٫ اصول نوپدیداری حداکثری
حقیقت ماده و جهان مادی مورد پذیرش اندیشمندان نوپدیدارگراست. کلایتون این نگرش را به نام «وحدت‌گروی»[۷۳] پیشنهاد می‌کند. وحدت‌گروی او نسبت به جهان طبیعی به ادعای خودش به معنای ماده‌گروی محض نیست بلکه در برابر دوگانه‌گروی دکارتی است.[۷۴]
مطالعه سیر تکاملی طبیعت، زمینه و مبنای مطالعه در باب نوپدیداری طبیعی است و قوانین علمی فیزیک، شیمی و زیست شناسی برای تبیین روابط مادی لازم است.
طبیعت مادی تشکیل شده از سطوح و لایه‌های پیاپی‌پدیدار است.
هر سطحی دارای اصول و قوانین خاص به خود است.
هر سطح دارای پیچیدگی خاص خود است که موجب نیازمندی به قوانین خاص برای تبیین ویژگی‌های این سطح می‌شود.
هیچ قانون طبیعی از فیزیک، شیمی و زیست شناسی وجود ندارد که در سرتاسر جهان طبیعت حاکم باشد و بتواند روابط تمام سطوح مادی در طبیعت را تبیین کند.
برای تبیین سطوح گوناگون هستی به هستی شناسی تکثّرگرا نیازمندیم، زیرا غیر از نگاهی که تکثّر هستی را بپذیرد نمی‌تواند سطوح متعدّد طبیعت را تبیین کند. مثلاً نگاه مادّی صرف، قادر نیست هستی را تبیین کند زیرا از ریشه و بنیان اعتقادی به سطح غیر مادی در طبیعت ندارد.
هیچ سطحی از سطوح نوپدیدار قابل تقلیل به سطح قبل یا اجزاء تشکیل دهنده آن نیست.
از آنجا که قانون یا قوانین کلی نسبت به روابط مادی وجود ندارد،‌ قوانین حاکم بر پدیده‌ها یا سطوح پیشینی، نقش تعیین کنندگی نسبت به سطوح نوپدید فوقانی ندارند.
سطوح زبرین تأثیر علَی بر دیگر سطوح زیرین دارند.
ذهن حقیقتی نوپدید است.[۷۵]
۱-۱۲٫ علوم، زیربنای مطالعات نوپدیداری
کلایتون برای اثبات نوپدیداری در طبیعت مطالعاتی علمی را مطرح می‌کند که بیان گر سطوح نوپدید جدید است و در ضمن، بیان کننده ضعف‌های علوم در تبیین پیچیدگی‌های رخ داده در این سطوح است. کلایتون با نتایج علوم مخالفتی ندارد بلکه مشکل او با علوم بر سر عدم کارایی لازم علوم در تبیین‌گری سطوح جدیدی است که در طبیعت پیوسته نوپدید می‌شود، هر چند نقش تبیین گری آنان نسبت به یک سری سطوح اولیه قابل انکار نیست. مثال‌های کلایتون شامل مواردی از فیزیک، شیمی و زیست شناسی به عنوان پایه‌ای‌ترین سطوح علم است. سوالی که کلایتون از منظر نوپدیدی در برابر علوم تجربی می‌بیند این است که آیا علوم طبیعی به نحو مناسبی قادرند تمام سطوح و لایه‌های مرتبط با یکدیگر را جهت ارائه تبیین علّی از پدیده در جهان هستی درک کنند؟ کلایتون مدعی است شواهد علمی پاسخی منفی به سؤال بالا می‌دهد.[۷۶]
۱-۱۲-۱٫ موارد نوپدید در طبیعت و رابطه آن با علوم
به اعتقاد کلایتون در تمام دانش‌های سه‌گانه می‌توان مواردی از نوپدیدی را مشاهده کرد. مواردی که در پی تکامل سیستم‌های طبیعی رخ می‌نمایند. مثال‌هایی که کلایتون برای تبیین نظریه نوپدیداری خود در طبیعت می‌زند شامل رسانایی، نمونه‌های مصنوعی و نتایج مطالعات زیست شیمی و زیست‌شناسی می‌شود.
۱-۱۲-۱-۱٫ رسانایی در علم فیزیک و مسئله نوپدیداری
برای این مورد، کلایتون تبدیل برف و یخ به بلور با اشکال خاص را مثال می‌زند. فیزیک می‌تواند تبیینی از چگونگی نوپدیدی این ویژگی ارائه دهد اما مواردی نیز در امور فیزیکی یافت می‌شود که مسئله پیچیدگی به تکامل آن دامن می‌زند و دیگر نمی‌توان با آن به صورت ساده مواجه شد و یا مطالعه سطحی، پاسخگوی تبیین آن نیست. مثالی که کلایتون در باب فیزیک برای این نمونه می‌آورد رسانایی است. فیزیک قادر است به مطالعه تک الکترون‌ها بپردازد. ویژگی مورد مطالعه تک الکترون‌ها هرچه باشد مربوط به حالت یک الکترون است. وقتی مسئله به الکترون‌ها مربوط باشد ویژگی دیگری به نام رسانایی در شیئ جامد شاهد هستیم. آنچه در شیئ جامد به نام ویژگی رسانایی می‌بینیم مربوط به ویژگی پیچیدگی است که در نتیجه ارتباط انبوهی از الکترون‌ها پدید می‌آید، در حالی که این ویژگی در یک الکترون به تنهایی یافت نمی‌شد.
مسئله‌ای که مسیر مطالعه فیزیک در باب الکترون را تغییر داد و موجب شد فیزیک در مطالعه خود راجع به الکترون‌ها به سطح جدیدی از نگرش بپردازد، مسئله پیچیدگی‌ای است که در رابطه با انبوه الکترون‌ها مشاهده می‌شود. سؤال این است که آیا الکترون‌ها در شرائط جمعی ماهیت الکترونی را از دست می‌دهند یا خاصیت فرا الکترونی پیدا می‌کنند؟ یا این که تغییری در ماهیت آنها پدید نمی‌آید بلکه صرفاً ویژگی جدیدی بر اثر اجتماع آنها نوپدید می‌شود که نیاز به سطح جدیدی از مطالعه فیزیکی یعنی بررسی رسانایی را ایجاب می‌کند.[۷۷]
۱-۱۲-۱-۲٫ نمونه‌های مصنوعی و مسئله نوپدیداری
در ساختارهای مصنوعی مانند برنامه چینش آجرها، پیچیدگی‌ای نوپدیدار می‌توان مشاهده نمود. پیچیدگی در چینش آجرها به این معناست که ویژگی یک آجر به تنهایی غیر از ویژگی ساختار ترکیبی حاصل از ترکیب گروه زیادی از آجرهاست. این سوال در مورد مثال آجرها مطرح است که ویژگی یک آجر مربع چیست که می‌تواند تشکیل دهنده مربع‌هایی به تعداد ۵۱۲ با آرایش سه در سه باشد؟ آنچه در یک آجر می‌بینیم هیچگاه با آنچه در مجموع آجرهای ترکیب شده درهم می‌بینیم یکسان نیست؛ نه حقیقت مجموع آن‌ ها مساوی با یکی است و نه درون ویژگی‌های یک مربع می‌توان ویژگی حاصل از ترکیب ۵۱۲ آجر را دید، بلکه در فهم حقیقت ترکیبی آجرها حتماً باید ویژگی ترکیبی آن را که در حقیقت حامل سطحی از پیچیدگی است در نظر گرفته شود که تنها در مجموع آن یافت می‌شود و نه در یک واحد آن. بر اثر چینش آجرها در کنار یکدیگر به مرور قواعد حاکم بر شکلی که از چینش آجرها پدید می‌آید رو به پیچیدگی می‌گذارد تا جایی که به سطحی می‌رسد که رابطه‌اش با اجزاء تشکیل دهنده آن رابطه عدم امکان پیش بینی خواهد بود.
وقوع چنین پدیده‌هایی (تلفیق داده‌ها با یکدیگر) در طبیعت، مبیَن این حقیقت است که ساختارهای نوپدید در جهان طبیعت نقش مهمی در تبیین‌های تجربی ایفا می‌کنند؛ این بدان دلیل است که ساختارهای پیچیده و ترکیبی، از ترکیب ساختارهای ساده‌تر شکل گرفته‌اند و به مرور که ترکیب، شکل پیچیده تری به خود می‌گیرد قواعد حاکم بر آن هم از حالت سادگی خارج شده و خصیصه پیچیدگی پیدا می‌کند تا جایی که سراسر ساختار تکاملی را در بر می‌گیرد.[۷۸]
مثال دیگر در مورد سیستم‌های کامپیوتری است که بر اساس شبیه سازی شبکه‌های حیاتی می‌توان آن را تبیین نمود. اگر برای تبیین پیچیدگی‌های کامپیوتر صرفاً به تعریف سخت افزار به کار رفته در آن از قبیل مقاومت‌ها، فتون‌ها و…. بسنده کنیم هیچ گاه به تبیین نرم افزاری یعنی آنچه در واقع در رایانه رخ می‌دهد نخواهیم رسید. به عنوان مثال، در نرم افزار (word) زیر کلمه‌ای خط قرمز می‌افتد؛ اگر این رخداد را اتفاقی در مقاومت‌ها و شبکه‌های ارتباطی آنها و در نهایت فوتون‌ها به واسطه عبور کنترل شده جریان برق تعبیر کنیم، تعریف درستی از آنچه رخ داده به دست نداده‌ایم؛ زیرا این تمام واقعیت نیست بلکه بخش سخت افزاری آن است. در بخش نرم افزاری نیز رخدادهایی وجود دارد که از دستور العمل‌های ساده آغاز شده و تا سطح پیچیده‌ای از معادلات نرم افزاری پیش‌می رود تا خطی قرمز زیر کلمه‌ای نمایان شود. سؤال این است که حقیقت ارتباط میان سخت‌افزار و نرم افزار چیست و این که چرا نمی‌توان نتایج نرم افزاری رایانه را به چند دستور ساده تقلیل داد.
ما می‌دانیم رایانه دارای روح نیست بلکه حقیقتی فیزیکی است امّا آیا این کافی است برای این که تمام ماهیت آنچه در رایانه رخ می‌دهد را به ماده و فعل و انفعالات مادی ارجاع دهیم؟ سخن کلایتون این است که هر چند رایانه متشکل از ماده است امّا نتایج حاصل از ارتباط نرم افزاری و سخت افزاری موجود در آن چیزی فراتر از سطح مادی صرف را به نمایش می‌گذارد که با تبیین روابط مادی میان اجزای ظاهری آن قابل تبیین نیست.[۷۹]
مثال دیگر، شبکه‌های عصبی مصنوعی است؛ شبکه‌های عصبی مصنوعی، مدلی از حافظه بصری‌اند. به نظر کلایتون تحقیق در باب شبکه‌های عصبی نیز از جهتی دیگر به نتایج مشابهی نائل می‌شود. محققین مجموعه اتصالات میان تعداد زیادی از غدد که شکل شبکه به خود می‌گیرد را شبیه سازی کرده و به جای تأسیس قوانین پیچیده قوانین نسبتاً ساده‌ای را که با ادراک حیوانی رقابت می‌کند، به کار می‌برند. قطعاً این قوانین بیش از آن که با مجموع ترکیب به کار رفته در این سامانه مرتبط باشد به اتصالات موضعی موجود در خود وابسته است. این روابط به مرور که حافظه بصری را تشکیل می‌دهد، به صورتی پِیچیده در می‌آید که قوانین اولیه نمی‌تواند مبین آن باشد.[۸۰]
مثالی دیگر در مورد نوپدیداری در نمونه‌های مصنوعی مربوط به اجتماع مورچه‌ها می‌باشد. این پدیده روابط نوپدید پیچیده در رفتار اجتماعی مورچه گان را که برخواسته از قوانین رفتاری ساده‌ای که به طور ژنتیکی در افراد مورچه‌ها دیده می‌شود را بررسی می‌کند. به واقع هر مورچه دارای خصایصی است که به طور ارثی از آن بهره می‌برد امّا آنچه در مجموع رفتار‌های یک اجتماع بزرگ مورچه می‌بینیم با آنچه در مطالعات بر روی یک مورچه به دست می‌آوریم متفاوت است. آنچه از سادگی در رفتار یک مورچه دیده می‌شود چیزی نیست که بتوان با آن سطح پیچیده‌ای از رفتار‌های یک اجتماع بزرگ مورچه را پیش بینی کرد.
مطالعاتی که در زمینه اصول رفتاری مورچه‌ها توسط جان هولند[۸۱] (- ۱۹۲۹٫م) به انجام رسیده چنین می‌گوید: اصولی بر رفتار مورچگان حکم فرماست از جمله این که همیشه اصل اول در برخورد با اشیاء متحرک فرار است امّا اگر شیئ متحرک کوچک بوده و بوی مورد نظری که متناسب با دوست است از وی متساعد باشد به وی نزدیک شو و با شاخک‌هایت آن را لمس کن!
دبرا گوردن[۸۲](-۱۹۵۵٫م) که بر روی این مجموعه کار کرده نیز به نتایج مشابهی رسیده است. تحقیقات وی در مورد اجتماع مورچه‌ها به درک کلی ساختارهای پیچیده کمک شایانی می‌کند. وی می‌گوید: شیوه زندگی جمعی مورچه‌ها خصایص مشترکی با بسیاری از دیگر ساختار‌های پِیچیده دارد به این معنا که افراد نسبتاً ساده و بسیط مورچه‌ها رفتاری به مراتب پیچیده از خود بروز می‌دهند. اگر ما بدانیم که یک اجتماع مورچه چگونه کار می‌کند شاید از این طریق بتوانیم مطالب بیشتری در مورد شیوه کار تمام ساختارهای این چنینی از قبیل ساختار مغز تا محیط زیست به دست آوریم.[۸۳]
به هر حال اگر رفتار یک اجتماع مورچه همان مجموع رفتارهای افراد مورچه‌هاست و در عین حال رفتار اجتماع مورچه‌ها به عنوان یک کل، کاملاً پیچیده بوده و در ارتباط با تغییرات محیطی بسیار پیچیده شکل می‌گیرد، پس رفتار کدامین مورچه از قواعد بسیار ساده رفتاری مورچه‌ها تبعیت می‌کند؟ این همان تناقض درونی است که اندیشمندان در مطالعه تمامی ساختارهای پیچیده با آن رو به رو می‌باشند.
به نظر کلایتون نکته قابل ملاحظه و دقیق در این گونه الگوهای پیش رفته این است که در طول یک دهه یا بیشتر پدید می‌آیند امّا واقعیت این است که زیست کنندگان فردی آن تنها یک سال یا کمتر زندگی می‌کنند. به وضوح پیداست که عوامل بالقوه انطباق پذیری پیچیده‌ای که در اجتماع مورچه‌ها به عنوان یک کل است، خصایص نوپدید ساختار جمعی است که مورچه از آن بهره می‌برد.[۸۴] به نظر این اندیشمندان می‌توان ساختار مغز را از روی مطالعه تک سلول‌های مغزی به دست آورد، در صورتی که بتوانند به پیچیدگی حاصل از رفتار‌های هدفمند مجموعه‌ای از سلول‌های مغزی نیز دست پیدا کنند.
به نظر کلایتون آنچه در پیچیدگی رفتاری کلونی مورچگان و رفتار‌های مجموعی سلول‌های مغز شاهد هستیم، دقیقاً همان ویژگی نوپدیداری است که در سطوح ساده نمی‌توان آن را یافت. این سطوح پیچیده تحت حاکمیت قوانین خاص خود هستند و تنها سطحی خاص از دانش می‌تواند این قبیل الگوها را مورد مطالعه قرار دهد. نوپدیدارگروانی همچون کلایتون امکان پیش بینی این سطوح پیچیده را، از طریق مطالعه الگوهای ساده نمی‌پذیرند، همچنانکه در مورد چینش آجرها یا موارد دیگر شاهد بودیم. کلایتون معتقد است وظیفه دانش تجربی توصیف و درک صحیح چنین امور نوپدیداری است در حالی که مجموع آنچه در اختیار است از جمع اجزاء موضوع مورد بحث فزونی دارد؛ به این معنا که پدیده ما با حقیقتی به معنای پیچیدگی رو به روست که به مراتب وسیع‌تر از جمع اجزائی است که کل مورد نظر را تشکیل می‌دهد.
۱-۱۲-۱-۳٫ مطالعات زیست شیمی و مسئله نوپدیداری
به نظر کلایتون، بسیاری از موارد نوپدیدار در مطالعات زیست شیمی مواردی از شکل گیری خود به خود ساختارهای منظم و منسجم را به نمایش می‌گذارد، چنانکه در مورد شکل گیری ساختار‌های منظم برفی و بلورین شاهدیم.[۸۵] سؤال زیست شیمی این است که چگونه این انسجام در مجموعه وسیع و به ظاهر به هم ریخته اولیه پدیدار شد؟ ابتدا به نظر می‌رسد این نگرش نگاه مطلوبی به فیزیک ندارد. شاید حق با این نگاه باشد زیرا به نظر کلایتون اندیشمندان نوپدیدارگرا به دنبال یافتن ویژگی‌های اصلی در چرخه تکاملی مجموعه‌های حیاتی‌اند و این ویژگی در سطحی فراتر از فیزیک مشاهده می‌شود. شیمی دان‌ها می‌خواهند به چگونگی نوپدیداری حیات در این عرصه دست پیدا کنند.[۸۶]
مثال قابل عرضه در این نوشتار نمونه خود سازماندهی است که در زیست شیمی مشاهده می‌شود. در این نمونه، فرایندی را مشاهده می‌کنیم که در طی آن تغییر و تحولات اتفاقی و تصادفی منجر به پدیداری الگوهای رفتاری مبتنی بر کارکرد خود سازماندهی میان سلول‌ها می‌شود. به نظر کلایتون مثال مناسب این الگو از خودسازماندهی که بر اثر تحولات تصادفی رخ می‌دهد، اجتماع و تجزیه سلولی در کپک می‌باشد. چرخه حیاتی در مورد بافت کپک از زمانی آغاز می‌شود که محیط زیست آن از ماده غذایی تهی می‌شود. این فرایند موجب می‌شود کلونی کپک به بخش‌های کوچکی تقسیم شود، مثلاً ۱۰ مجموعه کوچک تر. این مجموعه‌ها به دنبال منبع غذایی حرکت می‌کنند تا زمانی که منبع مناسبی از مواد مغذی و حیات بخش را بیابند؛ در این صورت مجدداً بخشی از آنها با یکدیگر اجتماعی جدید را تشکیل می‌دهند، به وسیله هاگ‌ها تولید مثل می‌کنند و منتشر می‌شوند. نسل جدید نیز مسیر خود را برای یافتن مواد قابل تغذیه ادامه می‌دهد تا سرانجام بر اثر رشد و گسترش آنها کلونی جدید از موجودات تک سلولی یعنی کپک‌ها ایجاد می‌شود.
نکته مهم و قابل توجه این است که به نظر کلایتون این ترکیب و تجزیه فرایندی است که به نحو اتفاقی و تصادفی آغاز گردیده است. تأثیر و تأثر در یک سلول غیر متعین در درون یک کلونی رخ می‌دهد. بر اثر چنین فعل و انفعالی این سلول به مرکزیت تأثیر گذاری بر سلول‌های اطرافش تبدیل می‌شود. چنانکه دیدیم، کلایتون تلاش می‌کند سطحی از پیچیدگی را در روابط موجود در زیست شیمی تعریف کند که از ویژگی نوپدیدی برخوردار است. خصوصیتی که باعث می‌شود در این نمونه، کلایتون بر نوپدیدی تأکید کند مسئله غیر قابل پیش بینی بودن است که با تعبیر اتفاقی بودن بر‌آن اصرار می‌ورزد. به شکل شماره ۱-۱ توجه نمایید.
شکل شماره ۱-۱
نمونه خود سازماندهی. شکل بالا نمونه تحولات تصادفی در کپک را به عنوان موجودی زنده به نمایش می‌گذارد که بر اثر آن کپک دچار تجزیه و ترکیب می‌شود.
۱-۱۲-۱-۴٫ مطالعات زیست شناختی و مسئله نوپدیداری
عده‌ای از اندیشمندان نوپدیدراگرا فرایندهای زیستی را به طور کلی نتیجه سیستم‌هایی می‌دانند که از طریق دریافت انرژی متراکم از محیط ایجاد می‌شوند. فرایند زیستی هر چه هست، نتیجه حاصل از آن به مراتب بیشتر از اجزاء تشکیل دهنده آن می‌باشد. این امر به پیچیدگی حاصل از فعل و انفعالات زیستی باز می‌گردد. چهار عامل نقش اساسی و محوری در نوپدیدار شدن پیچیدگی در حیطه مطالعات زیست شناختی ایفا می‌کند.
۱-۱۲-۱-۴-۱٫ نقش سنجشی و قیاسی
به مرور که مسئله پیچیدگی در موارد نوپدید زیستی مشاهده می‌شود، کلان ساختار‌ها و کلان کارکرد‌ها نیز نوپدید می‌شوند. این مسئله پیش از این نیز مورد تأکید قرار گرفت که آنچه در فرایند نوپدیدی در امور طبیعی رخ می‌دهد از مجموع اجزاء آن بیشتر است. این ادعا به مسئله پیچیدگی نوپدید در سطح جدید از پدیده‌ها باز می‌گردد. کلایتون به کلام جان‌هولند استناد می‌کند که مدعی است، علوم مختلف در سلسه پیچیدگی نوپدیدار گاهی تا حد سه سطح متفاوت با یکدیگر اختلاف دارند به همین خاطر نمی‌توان آنچه مربوط به سطوح فوقانی است را با علوم سطوح پایین‌تر بررسی و پیش گویی کرد. از این رو برای تشریح امور نوپدیدار نیاز به تشریحی در سطح بالاتر داریم.
۱-۱۲-۱-۴-۲٫ نقش بازخوردی
نقش بازخوردی به تعبیر کلایتون نقش فزاینده‌ای از سطح سلولی به بالا ایفا می‌کند. مثال کلایتون در این زمینه گیاهان است. گیاهان در تعاملی شگفت انگیز با طبیعت مواد مورد نیاز برای ادامه حیات را از طبیعت می‌گیرند، بر روی آن فعل و انفعالاتی انجام می‌دهد و مواد جدید مانند اکسیژن به زیست محیط تحویل می‌دهد. محیط زیست نیز این مواد را تحویل گرفته، می‌پردازد و مواد قابل استفاده جدیدی را در اختیار گیاهان قرار می‌دهد. این نوع از بازخورد پویا مبنای نظریه اکوسیستم[۸۷] است که می‌گوید: رفتارهای خاص اندام واره‌ها موجب تغییرات در محیط زیست آنها می‌شود و این تغییر تأثیر بر اندام واره‌ها می‌گذارد و آنها از خود واکنش نشان می‌دهند. متقابلاً این واکنش پیچیده اندام واره‌ها موجب تغییرات داخلی در درون آنها می‌شود و تأثیراتی بر اندام واره‌های خاص می‌گذارد.[۸۸] به شکل شماره ۲-۱ توجه نمایید.[۸۹]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:53:00 ق.ظ ]




و
(۲-۱۰۲)
که در آن
(۲-۱۰۳)
(۲-۱۰۴)
توجه کنید که سهم قطبش  در مقایسه با سهم  یا  نادیده گرفته می­ شود.
سطح مقطع دیفرانسیلی نقطه کوانتمی نیم­رسانا برای فرکانس تابش ثانویه  دارای قله‌های تکینه‌ای می‌باشد که در آن
پایان نامه - مقاله - پروژه
(۲-۱۰۵)
(۲-۱۰۶)
(۲-۱۰۷)
معادلات (۲-۱۰۵) و (۲-۱۰۶) با گذارهای الکترون برای فرایندهایی که فقط شامل نوار ظرفیت یا نوار هدایت هستند همراه است، مقدار فرکانس­ها در این معادلات با گسیل فوتون بوسیله الکترون یا حفره در گذار درون زیر نوار همراه است، قاعده انتخاب برای گذارهای الکترونی  و برای گذارهای حفره  می­باشد، معادله (۲-۱۰۷) تکینگی­ها را نشان می­دهد که به  و گذار انتقالات درون نوار وابسته است.
اگر طیف چاه­سیم کوانتمی با نقطه کوانتمی را بدست آوریم و با هم مقایسه کنیم خواهیم دید که نوارها در نقطه کوانتمی گسسته­تر از چاه­سیم کوانتمی است[۲۶].
فصل سوم
بررسی سطح مقطع پراکندگی نقطه کوانتمی
۳-۱ معادله شرودینگر
برای محاسبه سطح مقطع پراکندگی نقطه کوانتمی می بایست ابتدا ویژه حالت‌ها و ویژه مقدارهای انرژی سیستم را محاسبه نماییم. بدین منظور، معادله شرودینگر وابسته به زمان برای یک ذره به جرم  که در یک نقطه کوانتمی محبوس می‌باشد را به صورت زیر می‌نویسیم :

(۳-۱)
جواب معادله شرودینگر تابع موج  خواهد بود. از آنجا که پتانسیل مستقل از زمان است، قسمت زمانی و مکانی تابع موج را با بهره گرفتن از جداسازی متغییرها از هم جدا نموده و خواهیم داشت
(۳-۲)
با جایگذاری رابطه بالا در رابطه (۳-۱) به معادله زیر می‌رسیم
(۳-۳)
اگر مقدار  را یک مقدار ثابت  فرض کنیم و آن را در رابطه (۳-۳) جایگذاری کنیم، پس از مرتب سازی به رابطه زیر می­رسیم:
(۳-۴)
که رابطه( ۳-۴) معادله مستقل از زمان شرودینگر است و ما از این به بعد با این معادله کار می­کنیم. علت اینکه این جواب­ها با حالت خاص مستقل بودن پتانسیل از زمان برای ما مورد پسندند، این است که جواب‌های حالت مانا هستند. یکی از خصوصیاتی که این جواب­ها دارند این است که با وجود اینکه خود تابع موج وابسته به زمان است، چگالی احتمال آن و در نتیجه خصوصیات فیزیکی آن مستقل از زمان است.
۳-۱-۱ معادله شرودینگر در نقطه کوانتمی
یک نقطه کوانتمی دیسک شکل را در نظر می­گیریم. الکترون در نقطه کوانتمی تحت تأثیر میدان مغناطیسی خارجی قرار گرفته است. محدودیت این سیستم پتانسیل بی­نهایت است. در اینجا فرض می­کنیم پتانسیل همان­گونه که در شکل ۳-۱ نشان داده شده است به صورت چاه پتانسیل بی­نهایت باشد. به این مفهوم که داخل نقطه کوانتمی پتانسیل صفر و خارج آن پتانسیل نامحدود باشد.

شکل ۳-۱: چاه پتانسیل بی­نهایت یک بعدی
هامیلتونی نقطه کوانتمی به صورت زیر خواهد بود:
(۳-۵)
در این رابطه  عملگر تکانه،  پتانسیل برداری میدان مغناطیسی و  پتانسیل محدودیت کوانتمی است. برای بدست آوردن ویژه مقدارها و ویژه حالت‌های سیستم، ابتدا هامیلتونی را به صورت زیر ساده‌تر می‌کنیم
(۳-۶)
در حالت کلی  با  جابه­جا نمی­ شود. در حالت خاص پیمانه کولن  با  جابه­جا شده و درنتیجه حاصل جمع  و  را به­ صورت  می­نویسیم. پتانسیل برداری را به توان دو رسانده و به شکل  درخواهد آمد. با ساده­سازی مجدد، رابطه (۳-۶) به صورت زیر درمی­آید
(۳-۷)
به علت شکل خاص نقطه کوانتمی مورد نظر، از دستگاه مختصات قطبی برای حل مسئله استفاده می­کنیم. این هامیلتونی را بر تابع موج سیستم اثر می­دهیم. معادله مستقل از زمان شرودینگر به صورت زیر خواهد بود
(۳-۸)
در مختصات قطبی عملگر  به صورت زیر نوشته می­ شود
(۳-۹)
معادله ویژه مقداری رابطه (۳-۸) را به­ صورت زیر حل می­کنیم
(۳-۱۰)
از آنجا که پتانسیل مستقل از زاویه سمتی است، تابع موج سیستم را می‌توان به­ صورت حاصل­ضرب یک تابع شعاعی و یک تابع وابسته به زاویه سمتی در نظر گرفت بنابراین، خواهیم داشت
(۳-۱۱)
رابطه (۳-۱۱) را در رابطه (۳-۱۰) جایگذاری می­کنیم و این معادله را به­ صورت زیر ساده می­کنیم
(۳-۱۲)  با ضرب رابطه بالا در  معادله شعاعی شرودینگر به صورت زیر نتیجه می­ شود
(۳-۱۳)
برای سهولت در محاسبات به­جای میدان مغناطیسی از کمیت بدون دیمانسیون  استفاده می­کنیم. در اینجا میدان مغناطیسی بر حسب تسلا خواهد بود. با حل معادله بالا قسمت شعاعی تابع موج را به­ صورت زیر به­دست می­آوریم
(۳-۱۵)
قسمت زاویه­ای تابع موج نیز به صورت  خواهد بود. برای به­دست آوردن تابع موج کل، قسمت شعاعی و قسمت زاویه­ای آن را در هم ضرب می­کنیم.
(۳-۱۶)
که در اینجا  ضریب بهنجارش تابع موج است. با اعمال شرط مرزی، یعنی صفر شدن تابع موج در مرز منطقه ویژه مقدارها و ویژه حالت­های انرژی به­دست می­آیند.

۳-۲ سطح مقطع پراکندگی رامان
سطح مقطع دیفرانسیلی پراکندگی رامان در حجم  و زاویه فضایی  برای نور فرودی با فرکانس  و نور پراکنده شده با فرکانس  داده شده[۴۴] :
(۳-۱۷) 
 ضریب شکست وابسته به فرکانس را مشخص می­ کند و  سرعت نور و  بردار قطبش تابش گسیلی ثانویه میدان و  نسبت گذار را بر طبق قاعده طلایی فرمی بیان می­ کند[۴۴]:
(۳-۱۸) 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:52:00 ق.ظ ]




مسئولیت مدنی ناشی از شی

در مباحث گذشته، مسئولیت مدنی ناشی از اشیایی که دارای قانون خاص هستند بررسی گردید در این فصل به مسئولیت مدنی ناشی از دیگر اشیاء خواهیم پرداخت. برخی از این اشیاء به مراتب خطرناک‌تر از اشیایی هستند که مورد توجه قانونگذاران بوده برای آنها قانون خاص وضع نموده اند.
پایان نامه - مقاله
اشیاء در این تعریف شامل اشیاء منقول، غیر منقول متحرک یا ساکن می‌شوند مثلاً درختی که به طور طبیعی رشد می‌کند یا گیاهان در این تعریف گنجانده می‌شود. فراوردهای سوختی مانند نفت، گاز، بنزین و روغن که برخی طبیعی و برخی از آنها در نتیجه تغییرات حاصله به وسیله انسان به شکل کنونی در آمده‌اند نیز مشمول تعریف هستند. در حقوق کامن‌لا و فرانسه تقسیم اشیاء به خطرناک و غیر خطرناک ملاحظه می‌شود اما در حقوق ایران چنین تفکیکی وجود ندارد در قوانین مختلف هر جا که نوع فعالیت یا شیء خاصی، مقتضی ایجاد خطر باشد مقررات خاصی تدوین شده است. مثلاً آیین‌نامه حفاظتی تأسیسات و ماشین‌های اره‌چوب مصوب ۱۳۴۲ مقررات خاصی را در خصوص استفاده و نگهداری این مواد تدوین کرده است که عدم انجام آن تقصیر محسوب می‌شود و از این حیث ایجاد خطر مورد توجه قانونگذار قرار گرفته است. تا قبل از تصویب مقررات بند ۱ ماده ۱۳۸۴ در فرانسه دادگاه‌های این کشور با بهره گرفتن از این تفکیک، مالک اشیای خطرناک را مقصر فرض کردند و پس از تدوین بند ۱ ماده ۱۳۸۴ برای تقسیم مسئولیت بین مالکین اشیا مختلف خسارت را بر طرفی تحمیل می‌کند که مالک شیء خطرناک است.
مع‌الوصف چون این تفکیک و شناسایی شیء خطرناک از غیر خطرناک در عمل دشوار بود دیوان کشور فرانسه در ۱۲ فوریه ۱۹۳۰ اعلام نمود مسئولیت ناشی از اشیاء به حفاظت شیء مربوط است نه خودش. در حقوق کامن‌لا نیز این تفکیک دیده می‌شود و مسئولیت نوعی بر مالک یا محافظ شئ تحمیل می‌گردد[۲۱۸].
در حقوق ایران قانونگذار قانون خاصی برای خساراتی که از ناحیه اشیاء ایجاد می‌شود وضع ننموده است در این قسمت از مسئولیت نیز چاره‌ای جز رجوع به قواعد عام مسئولیت نداریم هر چند اغلب اشیاء مورد بحث خطرناک بوده و قانونگذار می‌بایست توجه ویژه‌ای در جهت وضع قوانین خاصی نسبت به آنها می‌شمرد لیکن متأسفانه در این خصوص تاکنون اقدامی صورت نگرفته است اما دادگاه‌ها می‌توانند در دعاوی مطروحه با در نظر گرفتن میزان خطری که از ناحیه این اشیاء وجود دارد تقصیر مالکین را مفروض دانسته حکم به پرداخت خسارت زیاندیدگان صادر نمایند تا شاید با صدور چنین آرایی مالکین ، احتیاط و مراقبت دقیقی نسبت به این‌گونه اموال اعمال نمایند و قانونگذار با درک صحیحی از نیازهای واقعی اجتماعی و قضایی در این راستا قوانین متناسب با وضعیت زیاندیدگان و اشیاء وضع نمایند.
در کامن‌لا اشیاء به سه دسته تقسیم می‌شوند[۲۱۹]:
۱.اشیایی که ذاتاً خطرناک هستند مانند آتش، آب، اشیاء منفجره، گاز و برق.

 

    1. اشیایی که به سبب مکان و موضع استفاده از آنها خطرناک می‌شوند مانند اشیایی که در راه عمومی گذاشته می‌شوند.

 

    1. اشیایی که به سبب عیب یا نقصی که دارند خطرناک محسوب می‌شوند.

 

نوع اول به جهت خطر ذاتی یا خطر در کاربرد و استفاده، سبب مسئولیت نوعی مالک یا استفاده‌کننده شناخته شده است و در این نوع مسئولیت، تقصیر مفروض است اما در دیگر اشیاء مسئولیت بر مبنای شبه جرم تقصیر با لحاظ معیار مراقبت و احتیاط است که در این مورد نیز حاکم با در نظر گرفتن نوع شئ و میزان خطر احتمالی نقض تکلیف مراقبت را به سهولت می‌پذیرد.

فصل سوم:

 

خسارت و موارد معافیت از مسئولیت مدنی

در این فصل به بررسی خسارات و شرایط آن و انواع خسارت قابل جبران و همچنین مواردی که با وجود اینکه خسارت به وجود آید اما خساراتی جبران نمی‌شود خواهیم پرداخت.

مبحث نخست:

 

شرایط خسارات و انواع آن

این واژه از ریشه خَسَرَ اساساً عربی است در فرهنگ‌های عربی،[۲۲۰] این معانی برای آن ذکر گردیده است : از دست دادن، از دست رفتن و نابود شدن. این کلمه هم در مورد انسان استعمال می‌شود و گفته می‌شود فلان‌کس خسران کرده و هم در مورد عمل انسان به کار می‌رود و می‌گویند تجارت فلانی خسران کرد.[۲۲۱] در فرهنگ فارسی خسارت مترادف یا ضرر و زیان است[۲۲۲] در زبان حقوقی خسارت هم به معنای ضرر و زیان است که فاعل زیان به مال، عرض، عواطف و شرف دیگران وارد می‌آورد و هم به معنای تاوان است که فاعل زیان در مقام جبران خسارت زیاندیده می‌پردازد[۲۲۳]. در حقوق بیمه خسارت و ضرر و زیان معنا و مفهوم خاص و ویژه‌ای دارد که با آنچه که بیان شد تفاوت دارد و در حقوق بیمه ، منظور از خسارت در بسیاری مواقع، حادثه زیانبار است نه نفس زیان یا غرامت.
اتوهاگن حقوقدان آلمانی در این خصوص می‌گوید: خسارت عبارت است از وقوع ضرر یا تحقق امری که بیمه‌گر در قرارداد بیمه متعهد به جبران عواقب آن باشد[۲۲۴].
از آنچه بیان شد می‌توان نتیجه گرفت خسارت مفهومی اعم از ضرر است با وجود این از نظر این اثر هر دو به یک معنی به کار می‌روند و هر دو واژه یک معنی دارند. سؤالی که مطرح است این است که آیا در حقوق موضوعه تعریف خاصی از خسارت و ضرر وجود دارد که ملاک عمل قرار گیرد یا اینکه چنین نیست و باید برای مصادیق آن به عرف و اهل خبره رجوع نمود؟ در صورت صادق بودن هر یک از شقوق مزبور با آثار و نتایج متفاوت مواجه خواهیم بود. چنانچه برای ضرر و خسارت ملاک و معیار نوعی قائل شویم تنها به جبران و روش‌های جبران آن توجه نموده که قانونگذار یا شارع مقدس آن را ضرر می‌نامد. در این فرض مفهوم مضیقی از خسارات پیش‌رو خواهیم داشت. لکن اگر معیار و ملاک ضرر عرف باشد باید آنچه را که عرف خسارت می‌داند مورد توجه قرارداد در این فرض به نظر در ضرر یا خسارت مفهوم وسیع‌تر و مصادیق متعدد و متداول‌تری وجود داشته باشد زیرا عرف و قضاوت عرفی امر نسبی است. مطالعات نشان می‌دهد نه در قوانین و نه در مباحث فقهی برای ضرر مفهوم قانونی و شرعی قائل نشده‌اند. اگر چه ذیل ماده ۷۲۸ق.ا.د.م. سابق آمده بود ضرر ممکن است به واسطه از بین رفتن مال باشد یا به واسطه فوت منفعت که از عدم انجام تعهد حاصل می‌شود از این عبارت نباید چنین استنباط کرد که ضرر مفهوم و امری حکمی است و صرفاً تلف مال و عدم‌النفع است[۲۲۵].
زیرا قانونگذار در ماده ۷۲۸ق.ا.د.م. اولاً صرفاً دو مصداق از مصادیق ضرر مادی را معرفی نموده ثانیاً از زبان عرف سخن گفته بود به بیان دیگر قانونگذار در مقام بیان این نکته نبود که ضرر صرفاً دارای این مصادیق است و مفهوم حصری دارد. اصل ۱۷۱ق.ا. و مواد ۹ و ۱۰ق.م.م. زیان مادی و معنوی را پذیرفته و قابل جبران دانسته است ماده ۹ق.ا.د.ک. سابق نیز خسارات مادی و معنوی و عدم‌النفع را قابل جبران دانسته بود، لازم به ذکر است که در ق.ا.د.ک. مصوب ۱۳۸۷ خسارت معنوی از اعداد خسارت قابل مطالبه در ماده ۹ حذف شده است. این حذف قابل ایراد است چرا که در قوانین موضوعه اکثریت قریب به اتفاق کشورهای جهان خسارت معنوی قابل جبران است[۲۲۶]. ثانیاً در مباحث فقهی سابقه روشن و شفافی در خصوص خسارت معنوی وجود ندارد لکن نفی صریح هم وجود ندارد و اتفاقاً بعضی فقهای متاخر خسارت معنوی را صریحاً داخل در مفهوم ضرر دانسته‌اند[۲۲۷].

گفتار نخست: شرایط خسارت

نویسندگان حقوقی اوصاف و شرایط متعددی را برای خسارت مورد جبران بیان داشته‌اند[۲۲۸]. در باره قیود عام در تثبیت خسارت (مسلم بودن ضرر، مستقیم بودن خسارت، پابرجا بودن) تقریباً تمام نظامهای حقوقی مسئولیت مدنی متفّق‌القولند[۲۲۹].

بحث نخست: ضرر باید مستقیم باشد

در قوانین موضوعه ایران تعریفی از ضرر مستقیم به عمل نیامده است و مقصود از مستقیم بودن ضرر بیان نشده است اگر چه نفس لزوم این شرط در ماده ۷۲۸ق.ا.د. ۱۳۷۹ در باب خسارت عدم‌النفع انجام تعهد قراردادی پذیرفته است لکن در قانون مسئولیت مدنی و قانون مدنی اشاره‌ای به لزوم این شرط نشده است ماده ۱۵۱۱ق.م. فرانسه نیز شرط مزبور را حفظ و در مسئولیت قراردادی پذیرفته است در ماده ۴ آیین‌نامه اجرایی قانون بیمه اجباری ، مسئولیت دارندگان وسایل نقلیه موتوری زمینی در مقابل شخص ثالث آورده شده است. مؤلفین حقوقی نیز تلاش نموده‌اند که مقصود از مستقیم بودن ضرر را تبیین بنمایند .بعضی معتقدند[۲۳۰] که ضرر مستقیم ضرری است که حین انعقاد قرارداد قابل پیش‌بینی نمی‌باشد بدیهی است که این ضابطه در خصوص مسئولیت مدنی قابل اجرا نیست زیرا قراردادی وجود ندارد تا امکان پیش‌بینی ضرر مطرح گردد. لذا برخی دیگر اظهار داشته‌اند که مقصود از بی‌واسطه بودن ضرر این است بین فعل زیانبار و ضرر حادثه دیگری نباشد به گونه‌ای که بتوان گفت که ضرر از همان فعل ناشی شده است[۲۳۱].
در اینجا نکته دیگری قابل استنتاج است و آن در حقیقت وصف ضرر قابل مطالبه نیست بلکه عبارت از آخرین رابطه سببیت است. به تعبیر دیگر ضرر غیر مستقیم ضرری است که عرفاً آن را ناشی از فعل زیانبار ندانند در حقیقت رابطه سببیت را در خصوص آن محرز نمی‌دانند البته باید توجه داشت تشخیص ضرر مستقیم همیشه امکان‌پذیر نیست حقوقدانان عمدتاً از مثال فرضی پوتیه حقوقدانان معروف فرانسوی استفاده می‌کنند.
در این مثال یک فروشنده، ماده گاو مریضی را می‌فروشد چون حیوان مریض فاقد ارزش است اولین ضرر به خریدار وارد می‌شود حیوان مریض تمام گله را مریض مى‏کند و بدین ترتیب دومین ضرر وارد مى‏شود بر اثر این پیشامد زارع نمى‏تواند بدهی ‏هاى خود را بپردازد در نتیجه طلبکاران اموال او را توقیف مى‏کنند و به ثمن بخس مى‏فروشند و ضرر سوم محقق مى‏شود در این مثال ضرر اول رابطه مستقیم با فعل فروشنده دارد و همین فرض در مورد ضرر دوم (یعنى بیمار شدن تمام گله) نیز مى‏توان پذیرفت اما ضرر سوم رابطه مستقیم با فعل زیان‏آور ندارد در این صورت فروشنده مکلف به جبران زیان نیست[۲۳۲].

بحث دوم: ضرر مسلم باشد

مدعی جبران خسارت باید ثابت کند که ضرر به او وارد شده است یا به احتمال قوی در آینده وارد خواهد شد. لذا به صرف این‌که احتمال ورود زیان وجود دارد نمی‌توان کسی را به جبران خسارت محکوم نمود. مسلم بودن خسارت با متحقق و فعلی بودن خسارت تفاوت دارد. خسارت متحقق قطعاً مسلم است. لکن برای اینکه خسارت را مسلم بدانیم ضرورتی ندارد که حتماً متحقق شده باشد خساراتی نیز که در آینده به ضرس قاطع وارد می‌شود عرفاً مسلم است در خصوص تفویت فرصت اگر چه وضعیت شفافی در قوانین و رویه قضایی ایران وجود ندارد، لکن به نظر تفویت فرصت در حقوق ایران قابل جبران است زیرا همان‌گونه که بیان شد ضرر مفهومی عرفی است لذا اگر عرف تفویت فرصت را ضرر تلقی کند از دیدگاه قانون و عقلا منعی برای آن نیست بعضی از نویسندگان حقوقی ماده ۵۶۵ق.م. را نمونه‌ای از تفویت فرصت می‌دانند[۲۳۳].
در حقوق برخى کشورها نظیر فرانسه از دست دادن فرصت و امکان دستیابى به منفعت را ضرر دانسته‏اند بدین بیان که از دست دادن فرصت خود به خود ضرر است. در واقع بخت دستیابى به منفعت یا دفع ضرر نیز به منزله حق مالى است که تلف آن موجب مسئولیت است. در قوانین موضوعه ایران شرط مسلم بودن خسارت در ماده ۷۲۸ آ.د.م سابق در باب خسارت عدم‏النفع انجام تعهد پیش‏بینى شده بود لیکن در قانون مدنى و قانون مسئولیت مدنى در این باب حکمى وجود ندارد. صدر ماده مزبور چنین مقرر مى‏داشت: «… در صورتى دادگاه حکم خسارت مى‏دهد که مدعى خسارت ثابت کند ضرر به او وارد شده است این عبارت مبین همان شرط مسلم بودن خسارت است. در خصوص زیان و خسارت آینده در قوانین موضوعه ایران مى‏توان به ماده ۵ق.م.م. اشاره نمود که نمونه‏اى از زیان آینده و چگونگى اجراى آن است قسمت اخیر ماده مزبور چنین مقرر مى‏دارد «اگر در موقع صدور حکم تعیین عواقب صدمات بدنى به طور کلى ممکن نباشد دادگاه از تاریخ صدور حکم تا دو سال حق تجدیدنظر نسبت به حکم را خواهد داشت[۲۳۴].

بحث سوم: ضرر جبران نشده باشد

عمده هدف مسئولیت مدنى جبران خسارات زیان دیده است لذا زمانى که خسارات وارده جبران گردد زیان دیده دیگر حق مراجعه به فاعل زیان را ندارد این بحث در دو مورد مطرح است: ۱. جایى که چند نفر در مقابل زیان‏دیده مسئولیت جمعى و تضامنى دارند چنانچه زیان‏دیده با مراجعه به یکى از آنها غرامت دریافت نماید حق مراجعه به سایرین را ندارد بر همین اساس ماده ۳۱۹ ق.م مقرر مى‏دارد: «اگر مالک تمام یا قسمتى از مال مغصوب را از یکى از غاصبین بگیرد حق رجوع به قدر ماخوذه از غاصبین دیگر ندارد». مورد دیگر جایى است که ترمیم خسارت توسط بیمه صورت مى‏گیرد در این جا این سئوال مطرح است که آیا زیان‏دیده به رغم دریافت خسارت از بیمه باز حق مراجعه به فاعل زیان را دارد یا خیر؟ باید بین بیمه خسارات و اشخاص قائل به تفصیل شد. در خصوص بیمه خسارت با توجه به ماده ۳۰ ق.ب مصوب ۱۳۱۶ زیان‏دیده بعد از اخذ خسارت از بیمه حق مراجعه به عامل زیان را ندارد و شرکت بیمه قائم‏مقام او خواهد بود. ماده مزبور چنین مى‏گوید: «بیمه‏گر در حدودى که خسارات وارده را قبول یا پرداخت مى‏کند، در مقابل اشخاصی که مسئول حادثه یا خسارت هستند قائم مقام بیمه‏گذار خواهد بود. اگر بیمه‏گذار اقدامی کند که منافى با عقد مزبور باشد در مقابل بیمه‏گر مسئول است[۲۳۵]».
با عنایت به این ماده مى‏توان گفت تا میزانى که زیاندیده از بیمه‏گر خسارت دریافت نموده است حق مراجعه به عامل زیان نخواهد داشت لیکن در مورد خسارت اضافى حق مراجعه دارد. حقوقدانان در توجیه این عدم مراجعه اضافه مى‏کنند در واقع بیمه‏گذار در برابر گرفتن خسارت حق مراجعه را به بیمه‏گر منتقل مى‏نماید لذا او قائم‏مقام بیمه‏گذار مى‏شود ماده ۶۶ قانون تأمین اجتماعى مصوب ۱۳۵۴ نیز در باب بیمه خسارت راهکار قائم مقامى را به کار بسته است.

بحث چهارم: ضرر قابل پیش‏بینى باشد

ماده ۳۵۷ ق.م.ا تصریح میدارد: «صاحب هر حیوان که خطر حمله و آسیب رساندن آن را مى‏داند باید آن را حفظ کند» پس مالک و صاحب حیوان نسبت به خسارات ناشى از حیوان که قابل پیش‏بینى است مسئول دانسته شده است. ماده ۳۴۶ ق.م.ا مقرر مى‏دارد: «هر گاه کسى چیز لغزنده‏اى را در معبر بریزد که موجب لغزشى رهگذر گردد عهده‏دار دیه و خسارات خواهد بود» این امر مورد دیگرى از مسئولیت به جبران خسارات را بیان کرد که قابل پیش‏بینى و بر مبناى امکان پیش‏بینى ضرر قرار دارد همچنین ماده ۳۵۳ ق.م.ا.، روشن کننده آتش را که امکان سرایت آن وجود دارد به جهت پیش‏بینى وقوع خسارت ناشى از آتش مسئول شناخته است برعکس ماده ۳۵۲ همان قانون هنگامى که عادتاً براى روشن کننده آتش امکان پیش‏بینى سرایت آتش وجود نداشته باشد مسئولیت منتفى شده است. مسئولیت مبتنى بر یک اصل است که به موجب آن هیچ نتیجه غیرقابل پیش‏بینى را نمى‏توان بر اشخاص تحمیل نمود پس هر گاه وقوع ضرر عرفاً و عادتاً براى شخص متعارف قابل پیش‏بینى نباشد مسئولیت ناشى از این خسارت قابل تصور نیست در تشخیص شرط قابل پیش‏بینى بودن، فرد متعهد را باید به عنوان یک انسان عاقل و متعارف در نظر گرفت[۲۳۶]. در حقوق انگلستان و آمریکا[۲۳۷] نیز معیار قابل پیش‏بینى بودن در نظر گرفته مى‏شود و در دعوى wagon mound1961 روغن بر اثر بى مبالاتى از یک کشتى نشت کرد و در لنگرگاه سیدنی به سمت تعمیرکاران یک کشتى شناور شد در آنجا جرقه‏هایى، روغن را آتش زد و سبب ورود خسارت به اسکله و کشتى شدند در آن زمان قابل پیش‏بینى نبود که روغن آتش خواهد گرفت و سبب خسارت خواهد شد کمیته قضایى شورا حکم داد مسئولیت در بین نیست. حقوقدانان کامن‌لا بر این باورندن که قابل پیش‌بینی بودن، شرط مطالبه خسارت است و تا اندازه‌ای می‌توان زیان را مطالبه کرد که در هنگام ایراد خسارت برای عامل زیان قابل پیش‌بینی باشد که این نتیجه از سوی برخی دیگر از حقوقدانان نامعقول و اعلام مخالفت شده است[۲۳۸].

گفتار دوم: انواع خسارت‏

بعد از بحث در خصوص مفهوم خسارت و شرایط آن به اختصار به بررسى انواع خسارت قابل جبران مى‏پردازیم قوانین و نویسندگان حقوقی زیانهاى قابل جبران در مسئولیت مدنى را به سه دسته کلى مادى و معنوى و جسمى تقسیم کرده‏اند[۲۳۹].

بحث نخست: خسارت مادى‏

در حقوق ایران بعضى از نویسندگان[۲۴۰] در بیان مفهوم ضرر مادى گفته‏اند: «هر گاه آنچه از دست رفته قابل ارزیابى به پول باشد صدمه یا ضرر مالى است» ضرر مالى ممکن است در اثر از بین رفتن مالى باشد اعم از عین، منفعت یا عدم‏النفع قسمت اخیر ماده۷۲۸.ق.ا.د.م سابق مصوب ۱۳۱۸ هر دو شق را پذیرفته بود و چنین مقرر مى‏داشت: «ضرر ممکن است به واسطه از بین رفتن مالى باشد و یا فوت منفعى که از عدم انجام تعهد حاصل مى‏شود» لیکن تبصره ۲ ماده ۵۱۵ق.ا.د.م ۱۳۷۹ خسارت ناشى از عدم‏النفع را قابل مطالبه ندانسته است به نظر مى‏رسد با عنایت به ماده ۵۱۵ غیر قابل مطالبه بودن عدم‏النفع را باید منحصر به نقض تعهدات قراردادى دانست. در مواردی که عدم‏النفع ناشى از جرم و سایر افعال زیان‏آور مربوط به حوزه مسئولیت مدنى است قابل جبران است. موید این مطلب آن است که در ماده ۹ ق.ا.د.م در امور کیفری ۲۸/۶/۱۳۷۸ کمیسیون قضایى و حقوقى هر دو شکل ضرر پذیرفته شده است تبصره ۴ق.ا.ب.ا.م.م. سال ۱۳۷۸ خسارت مالى را چینن تعریف کرده «منظور از خسارت مالى زیانی مى‏باشد که به سبب حوادث مشمول بیمه موضوع این قانون به ثالث وراد مى‏شود.»

بحث دوم: خسارت معنوى‏

تعریف ضرر معنوى دشوار است زیرا هم مفهوم ضرر و هم مفهوم معنوى از مفاهیم عامه‏اى است که با ضوابط منطقى قابل تحلیل نیستند با وجود این جهت آشنایى ذهن به طور اختصار به پاره‏اى تعاریف اشاره مى‏شود. یوسف نجم جبران حقوقدان عرب در تعریف ضرر معنوى گفته‏اند:[۲۴۱] ضرر معنوى یا ادبى ضررى است که به حسن شهرت و اعتبار و معنویات انسان وارد مى‏شود نظیر توهین، عیب‏جویى، مذمت دیگرى و تألمات ناشى از اقدامات قضایى نظیر طرح دعوى. در دایره‏المعارف بین‏الملل حقوق تطبیقى نقل شده است که شوراى اروپا در تحقیقى به عنوان «جبران خسارت معنوى» که در سال ۱۹۶۹ در لندن انجام شد عنوان مزبور را چنین تعریف مى‏کند «اصطلاح خسارت غیرمادى به آن گونه خسارت و صدمه اطلاق مى‏گردد که به طور خاص قابل تقویم به پول نیست . معناى دقیق و محدود این اصطلاح ممکن است در نظام‏هاى مختلف اندکى تفاوت داشته باشد[۲۴۲] نویسندگان حقوقى در ایران نیز شبیه همین تعریف را براى خسارت معنوى ذکر کرده‏اند[۲۴۳].
زیانهاى معنوى به طور کلى به دو دسته تقسیم مى‏شوند.

 

    1. زیان‏هاى وارده به حیثیت، شهرت و اعتبار و به طور خلاصه هر آنچه که در عرف به عنوان سرمایه یا دارایى معنوى اشخاص تلقى مى‏شود.

 

    1. لطمه به عواطف و احساسات شخص و ایجاد تالم و تأثر روحى در او به واسطه از دست دادن عزیزان یا ملاحظه درد و رنج آنها پدید مى‏آید.

 

اصل ۱۷۱ق.ا. و مواد ۲، ۸، ۹، ۱۰ق.م.م. خسارات معنوی را به رسمیت شناختنهاند همچنین ماده ۹ق.ا.د.ک. سال ۱۳۳۹ نیز خسارات معنوی را به رسمیت شناخته اما در ماده ۹.ق.آ.د.ک. سال ۱۳۷۸ خسارت معنوی از شمار خسارات قابل مطالبه حذف شده است که این حذف قابل ایراد است.

بحث سوم: خسارت جسمى‏

همانطور که از ظاهر عبارت پیداست این نوع از خسارت به جسم وارد مى‏شود و در مقابل خسارات معنوى است. بند ۲ ماده ۷۵ ق.ا.د.م خسارت بدنى را عبارت از خسارت ناشى از تلفات جانى و صدمات بدنی وارده به اشخاص دانسته‏اند. تبصره ۲ ماده۱.ق.ب.ا.م سال ۸۷ به طور مبهم خسارت بدنى را هر نوع دیه یا ارش دانسته است که از صدمات بدنى ناشى مى‏شــود، تبصره ۳ ماده ۱ همان قانون منظور از خسارت بدنى را هر نوع دیه یا ارش ناشى از صدمه شکستگى نقص عضو از کار افتادن یا دیه فوت شخص ثالث به سبب حوادث بیمه موضوع این قانون دانسته است در ادامه تبصره به غلط، هزینه‏هاى معالجه نیز در ادامه تعریف خسارت جسمى ذکر شده است.
در بسیاری از نظام‌ها حتی صدمات بدنی از انواع خسارت معنوی محسوب می‌شود و مهم‌ترین عنصر مورد توجه، درد و رنج است[۲۴۴] در حقوق انگلیس خسارات معنوی ناشی از صدمه بدنی را تحت دو عنوان کلی درد و رنج و از دست دادن توانایی و استعداد یا قابلیت سازگاری با محیط یا قدرت التذاذ از زندگی مشخص کرده است اما در حقوق آمریکا تنها عنوان درد و رنج در صدمات بدنی از مصادیق خسارت معنوی است با وجود این در برخی ایالات از دست دادن توانایی و قابلیت یا قدرت التذاذ از زندگی یا سازگاری با محیط را عنصر مستقلی در تقویم خسارت معنوی به حساب می‌آورند[۲۴۵].

مبحث دوم:

 

موارد معافیت از مسئولیت مدنى‏

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:52:00 ق.ظ ]




به بیان دکتر امامی «قاعده مزبور در قرآن مجید سورۀ نساء آیه ۲۸، (۲۹)و… به بیانی رساتر و به صورت دستور حقوقی آمده است. از نظر تحلیل حقوقی کاملترین طرزی که ممکن بود از جنبه منفی و مثبت قاعده مزبور بین شود، آیه نامبرده به طور موجز بیان نموده است»[۱۱۶]. بدین ترتیب که «اکل» به معنای تصرف و تملک است که در مال غیر انجام می شود؛ و «مال» نیز به مفهوم همه اموال عینی و منافع و اموال اعتباری و پول و .. است. «باطل» هم به معنای هر چیزی است که شرع آن را مباح ندانسته است و قانونی و شرعی نیست. با این توضیحات مختصر، مفهوم «اکل مال به باطل» روشن می شود و چنانچه قبلاً گفته شد، این اصطلاح ساده ترین، جامعترین و بهترین اصطلاح در خصوص بیان دارا شدن بلاجهت است که علاوه بر اینکه رد زبان عربی رایج است در زبان فارسی امروز نیز کاملاً رایج است[۱۱۷].
در این خصوص، هم به صدر آیۀ لا تأکلوا و هم به ذیل آن استناد می شود بدین نحو که پس از انجام عقد و انتقال مالکیت رجوع هر یک از طرفین و اخذ اموال بدون رضای مالک از مصادیق اکل مال به باطل است و فسخ آن مؤثر خواهد بود[۱۱۸]. یا به عبارتی، پس از وقوع معامله و انتقال مالکیت، چنانچه هر یک از آنها معامله را فسخ کند و سپس در حالی که به وسیله وقوع معامله انتقال یافتهف تصرف کند، این تصرف اکل مال به باطل به شمار می آید[۱۱۹].
در جواهر الکلام نیز، یکی از دلایلی که در باب اجاره فاسد، برای لزوم دادن اجرت المثل منافع استفاء شده، استناد شده است، قاعده منع اکل مال به باطل است.
مقاله - پروژه

۶-۱-۱- شمول قواعد فقهی بر مصادیق استیفای نامشروع

 

۶-۱-۱- ۱- شمول قاعدۀ ضمان ید بر مصادیق استیفای نامشروع:

بسیاری از مصادیق استیفای نامشروع که در آنها استفاده از مال دیگری با «استیلاء» برآن آغاز می گردد، تحت عنوان ضمان ید قابل بررسی است. بدین ترتیب در فرضی که شخص به قهر و غلبه بر مال دیگری مستولی شده و از منافع آن استفاده می کند و یا وجود مال امانی را نزد خود انکار یا از ردّ آن امتناع نموده، هم چنین در مواردی که قوه ی قاهره یا اشتباه مالک موجب می گردد مالی در تصرف دیگری قرار گیرد و متصرف علیرغم تکلیف ردّ آن به مالک، مال را در تصرف خود نگه داتشه و از آن استیفاء نموده است، در تمام این موارد متصرف ضامن عین و منافع مستوفات آن خواهد بود. با وجود این شمول قاعده ی ضمان ید نسبت به برخی مصادیق استیفای نامشروع محل بحث می باشد که به اختصار به یک نمونه پرداخته می شود.

۶-۱-۱- ۲- شمول قاعده اتلاف بر مصادیق استیفای نامشروع:

اتلاف به معنی هلاک کردن و فنا کردن مال است و مال نیز اعم است از عین و منفعت. پس همان گونه که موضوع اتلاف ممکن است عین باشد، اتلاف در مورد منافع نیز قابل تصور است. به طور کلی اتلاف منافع – که از آن به «تقویت منافع» نیز تعبیر می شود- از دو طریق ممکن است حادث شود؛ اول اینکه شخصی با استیفاء از منفعتی زمینه ی اتلاف آن را فراهم سازد و دیگر این که شخص بدون استیفاء از منفعت، تنها مانع استیفای مالک از آن گردد. لیکن، آنچه با بحث حاضر ارتباط می یابد فرض اول است که شخص با استیفای منافع متعلق به دیگری آن را تقویت نموده است. بدین ترتیب در برخی از موارد که شخصی بدون وضع ید بر مال دیگری از منافع مالی به طور نامشروع استیفاء نموده از باب اتلاف منافع ضامن آن می باشد.

۶-۱-۱-۳- شمول قاعده ی لاضرر بر مصادیق استیفای نامشروع

مشهور فقها بر این باورند که کارکرد این قاعده نفی حکم ضروری است، به این معنا که دلیل لا ضرر تنها اختصاص به رفع احکام ضروری در شرع دارد و در صورتی که از حکمی ضرری حاصل شود، به موجب این قاعده آن حکم مرفوع خواهد بود. اما در مواردی که ضرر ناشی از عدم جعل حکم است، دلیل لاشرر نمی تواند برای جبران ضرر، ضمان را ثابت نماید. به همین دلیل است که برخی از فقها استناد به لاضرر را رد اثبات ضمان منافع مستوفات در مقبوض به عقد فاسد مردود دانسته اند[۱۲۰] .
با این وجود، حتی اگر بتوان در اثبات ضمان به قاعده ی لا ضرر استناد کرد، باز این قاعده توان پوشش دادن تمام مصادیق استیفای نامشروع را ندارد. زیرا در تمام این مصادیق الزاماً ضرری متوجه شخص خاصی نمی گردد تا لاضرر آن را جبران نماید. چه بسا در مواردی استیفای نامشروع تنها موجب «عم النفع» گردد و همانگونه که می دانیم فقها عدم النفع را از مصادیق ضرر نمی دانند. مثلاً در سوء استفاده از حق اختراع که از جمله حقوق مالکیت فکری است، هر چند استیفاء کننده با سوء استفاده از این حق ممکن ثروت کلانی را عاید خود سازد، اما گاه آنچه صاحب حق از دست میدهد از حد عدم النفع فراتر نمی رود .

۶-۱-۱-۴- شمول قاعده احترام بر مصادیق استیفای نامشروع

با اینکه در فقهی بودن قاعده «احترام» هیچ شکی نیست، لاکن کاربرد و قلمرو آن در فقه چندان روشن به نظر نمی رسد، در حالی که در پاره ای از موارد فقها از مفاد این قاعده به عنوان یک مبنا برای اثبات سایر قواعد فقهی بهره جسته اند، در موارد دیگر مفاد آن را مستقیماً در فروع فقهی به کار بسته اند. در حالی که برخی فقها در اثبات حکم وضعی ضمان به این قعده استناد کرده اند، برخی دیگر معتقدند با توجه به مستندات قاعده ی احترام، امکان اثبات حکم وضعی ضمان توسط این قاعده وجود ندارد. به عنوان مثال مرحوم خوئی (ره) پس از نقل روایات دال بر عدم حلیت مال مسلمان می فرمایند: «غرض از این روایات تنها حرمت تکلیفی است نه حرمت وضعی و بنابراین چنین روایاتی از اثبات ضمان دور هستند و شأن آنها دلالت کننده بر حرمت تصررف در مال غیر بدون اذن او می باشد…» از اینرو روشن می گردد که اساساً استناد به قاعدۀ احترام در اثبات ضمان ناشی از استیفای نامشروع با ایراد کبروی مواجه است. با وجود این حتی اگر به اثبات حکم ضمان توسط قاعدۀ احترام نیز تسلیم شویم، در شمول آن بر تمامی مصادیق استیفای نامشروع تردید وجود دارد.
در تمامی مصادیق استیفای نامشروع به ویژه در مورد مصادیق اسیفای غیرمادی الزاماً تصرف در مال دیگری صادق نیست و گاهی شخص بدون اسقاط احترام مال دیگری، بر دارایی خویش می افزاید. حال این سوال مطرح می گردد که آیا می توان قاعده “اکل مال به باطل” مبنای ضمان ناشی از استیفای نامشروع دانست؟ با توجه به این قاعده، با دو گزاره روبرو هستیم:

 

    1. نهی از تصرف در اموال دیگران و استیفاء از آن به سببی که عرفاً باطل می باشد.

 

    1. مسئولیت شخص استیفاء کننده برای جبران آنچه به طور نامشروع استیفاء نموده است.

 

حال باید دید ایا ارتباطی میان این دو گزاره وجود دارد یا خیر؟

۶-۲- حکم وضعی برگرفته از مفاد قاعده

در خصوص اثبات حکم وضعی از مفاد قاعده، فقها بحث مستقلی ارائه نداده اند، اما ظاهر برخی از عبارات ایشان حکایت از پذیرش آن دارد. به عنوان مثال مرحوم خویی (ره) ضمن مباحث مربوط به خیار غبن می فرمایند:«… اکل مال به باطل وضعاً و تکلیفاً حرام است و برای بطلان آن نیازی به فسخ نیست…»[۱۲۱]. مرحوم بروجردی نیز در تفسیر این آیه می فرمایند:« مراد از این آیه این است که معاملات و معاوضات و مبادلاتی که بین شما واقع می گردد از یکی از دو امر خارج نیست؛ یا باطل و به غیر از وجه شرعی است و این قسم حرام است… و یا تجارت ناشی از رضایت است و این قسم مانعی در ارتکاب آن وجود ندارد، بلکه از نظر شرع پسندیده است[۱۲۲].
گذشته از عبارات فوق که دلالت بر پذیرش حکم وضعی از مفاد قاعده دارد، موارد کاربرد قاعده در فقه امامیه نیز به خوبی این موضوع را نشان می دهد که فقیهان در استفاده ی حکم وضعی از مفاد قاعده تردیدی به خود راه نداده اند. چه ، آنان مفاد قاعده را در مواردی چون اصل فساد معاملات، بطلان معاملاتی چون بیع سفهی، بیع فضولی، معاملات مکره، شرط خلاف مقتضای عقد، اثبات خیار غبن، اثبات لزوم معاملات، لزوم معاطات و … به کار گرفته اند که همگی در زمره ی احکام وضعی قرار دارند. این موضوع نشان دهنده این است که صرف نظر از مباحث اصولی پیرامون رابطه حکم وضعی و حکم تکلیفی، دلالت قاعده ی اکل مال به باطل بر حکم وضعی امری پذیرفته شده و مورد قبول نزد فقیهان امامیه می باشد.

۶-۳-اثبات حکم ضمان

پس از پذیرش اصل حکم وضعی از مفاد قاعده، قدر مسلم از دلالت قاعده بر حکم وضعی، «فساد» یا «بطلان معامله» یا رابطه حاصل از سبب باطل است. اما تنها زمانی می توان از قاعده ی اکل مال به باطل به عنوان مبنایی برای ضمان ناشی از استیفای نامشروع سخن گفت که قاعده ی فوق علاوه بر حکم وضعی فساد یا بطلان، مبین حکم «ضمان» نیز باشد.
آیه ی نهی از اکل مال به باطل، به دلالت سیاقی و ملازمه ی عقلی، ظهور در لزوم استرداد آن چه به ناحق تصرف گردیده است دارد. حتی اگر در دلالت این آیه شریفه بر لزوم استرداد تردید شود، در پذیرش آن به حکم عقل جای تردید نیست. زیرا همان گونه که عقل به وجوب رد امانت حکم می کند، همچنین حکم می کند که شخص باید آن چه را به ناحق و بدون سبب مشروع به تصرف خویش درآورده بازگرداند و این امری نیست که فی الجمله بتوان در آن تردید کرد.
حکم به جبران آنچه شخص به طور نامشروع استیفاء کرده به «بنای عقلاء» نیز ثابت است. چه، عقلا بما هم عقلاء کسی را که بدون سبب و به ناحق مال دیگری را خورده و بر دارایی خویش افزوده، مسؤول جبران آن می دانند. پذیرش مسئولیت در چنین فرضی در بسیاری از نظام های حقوقی دنیا، گواهی بر صدق این مدعا است. بنابر نکات فوق الذکر «ضمان ناشی از استیفای نامشروع» بر اساس قاعده ی عقلی و شرعی «حرمت به اکل مال به باطل» ثابت و روشن به نظر می رسد؛ ضمانی که استیفاء کننده را ملزم می سازد به میزانی که اموال دیگران را به ناحق استیفاء کرده و بر دارایی خویش افزوده است، از عهده جبران آن برآید. بدین ترتیب زمینه برای ارائه یک نظریه ی جدید در حوزه ی مسئولیت های غیر قراردادی جهت جلوگیری از هر گونه استیفای نامشروع در حقوق ایران فراهم می گردد.

۶-۴- شرایط استناد به قاعده

تعیین شرایط هر قاعده بدون در نظر گرفتن مبانی آن میسر نخواهد بود. از اینرو طبیعی است اگر شرایط قاعده استیفای نامشروع بر اساس مبنای اصلی آن یعنی قاعده ی حرمت اکل مال به باطل طراحی و تبیین شود.
در حقوق و فرانسه برای استناد به قاعده دارا شدن بدون سبب ۶ شرط برشمرده شده است که عبارتند از دارا شدن، کاهش دارایی، رابطه بین دارا شدن و کاهش دارایی، رابطه بین دارا شدن و کاهش دارایی، فقدان سبب، منفعت شخصی یا تقصیر خواهان و فرعی یا اضافی بودن قاعده. حال باید دید کدام یک از این شروط در قاعده استیفای ناروا نیز جریان دارد و کدام یک با مبانی آن سازگار نیست:
۶-۴-۱- دارا شدن غیر عادلانه
منظور از این عبارت این است که شخص بدون یک علت قانونی یا قراردادی به زیان دیگری دارا شود، که در این صورت برابر عدالت و انصاف و بر طبق قاعده ای که در بسیاری از کشور ها پذیرفته شده است استفاده کننده باید عین مالی را که از این طریق به دست آورده یا بدل آن رت به زیان دیده باز گرداند. دارا شدن غیر عادلانه به عنوان منبع جدید تعهد، در حقوق خارجی پذیرفته شده است و در نظام کامن لا، آن را در کنار قرارداد و مسئولیت ناشی از تقصیر قرار می دهند. این قاعده که هیچ کس نباید به زیان دیگری دارا شود، قاعده ای اخلاقی بوده که وارد نظام حقوقی شده است.
تئوری دارا شدن ناعادلانه را می توان از موادی که در باب دوم قانون مدنی و تحت عنوان « در الزاماتی که بدون قرارداد حاصل می شود » آمده است، استنباط نماییم. البته نه قانون مذکور و نه قانون تجارت ایران به صراحت به قاعده دارا شدن ناعادلانه اشاره ای نکرده است. مسائل مربوط به دارا شدن ناعادلانه در حقوق ایران، مقتبس از حقوق فرانسه می باشد.
از منظر حقوق موضوعه باید گفت که مفهوم تئوری دارا شدن غیر عادلانه در مواد ۳۰۱ تا ۳۰۶ و ۳۳۶ و ۳۳۷ قانون مدنی ایران وجود دارد و از تلفیق این مواد می توانیم این نتیجه را بدست آوریم که حقوق ایران اجازه نمی دهد شخصی به زیان شخص دیگر، دارایی خود را به ناحق افزایش دهد و یا منافعی را تحصیل نماید. برای مثلابا مطالعه دقیق قانون ۳۰۱ در می یابیم که، استحقاق داشتن چیزی فرع بر این است که شخصی به یکی از اسباب و علل قانونی یه قراردادی یا وقایع حقوقی، حق داشتن آن را داشته باشد. وقتی که هیچ یک از اسباب و علل فوق وجود نداشته باشد، طبعاً استحقاق داشتن و یا دریافت داشتن به منظور مالک شدن یا مورد استفاده قرار دادن نیز وجود ندارد. معنای دقیق و ظریف این عبارت، همان دارا شدن بدون استحقاق و بدون جهت و یا دارا شدن غیر عادلانه است[۱۲۳]. در ماده ۳۰۱ و ۳۰۲ قانون اساسی آمده است که؛
« کسی که عمداً یا اشتباهاً چیزی را که مستحق نبوده است دریافت نماید، ملزم است آن را به مالک تسلیم کند »
« اگر کسی که اشتباهاً خود را مدیون می دانسته آن دین را تأدیه کند، حق دارد از کسی که آن را بدون حق اخذ کرده است، استرداد نماید.»
در ماده ۳۰۲ به صورت آشکار از دین صحبت می شود، که یکی از موارد مهم تئوری، دارا شدن ناعادلانه می باشد.[۱۲۴]
نکته دیگر در این رابطه مفهوم الزام استرداد است، این عبارت همان، اجرا یه عدالت و برقراری رابطه تعادلی است. همچنین یکی از موارد و اصول دارا شدن غیر عادلانه است. از طرفی ممکن است دریافت کننده خود باز پرداخت کند و یا مراجع قضایی وی را ملزم به استرداد نمایند. تا بدین ترتیب تعادلی بین پرداخت کنند و دریافت کنند به لحاظ ضرر ایجاد شود.
برای اینکه « دارا شدن غیر عادلانه » محقق شود، شرایطی لازم است که در زیر خواهیم آورد:

 

    1. اولین شرط، شرط دارا شدن می باشد، بدین معنی که، دارا شدن شخص با مقایسه وضعیت دارایی فعلی و وضعیت دارایی سابق او معلوم می شود؛ چنانچه هرگاه وضعیت مالی فعلی او بهتر از سابق شده باشد، گفته می شود که وی دارا شده است.

 

    1. در مرحله بعدی لازم است تا شرط « زیان دیگری » نیز محقق شود؛ منظور این است که، دارا شدن شخص باید نتیجه مستقیم کاسته شدن دارایی دیگری باشد. آن در صورتی است که بین افزوده شدن دارایی شخص و کاسته شدن دارایی طرف دیگری رابطه علت و معلول موجود باشد و به همان مقدار که شخص مزبور دارا می شود، از دارایی طرف دیگر کاسته گردد.

 

    1. شرط بعدی این است که، دارا شدن شخص از زیان دیگری باید بدون مجوز قانونی باشد، یعنی دارا شدن شخص به زیان دیگری باید بدون اجازه قانون باشد و الّا اگر به اجازه قانون باشد، غیر عادلانه محسوب نمی شود.

 

    1. شرط بالا خود شرط دیگری را به صورت ضمنی مطرح می کند و آن این است که، دارا شدن غیر عادلانه با قرار داد قابل جمع نیست: بدین ترتیب که شخص وقتی می تواند به دارا شدن غیر عادلانه استناد کند و آن را اساس دعوای خود قرار دهد که قراردادی در بین نباشد.

 

در خصوص این شرط باید گفت واژه «اکل» در آیه شریفه بر این دلالت دارد که شرط تحقق ضمان، تصرف در مال غیر و بهره مند شدن از آن می باشد. بدهی است که تا «اکل» واقع نشده باشد، سخن گفتن از «حرمت» یا «ضمان» نیز مفهومی نخواهد داشت. از اینرو می توان استیفا را در زمره ی شرایط قاعده ی استیفای نامشروع مورد بررسی قرار داد.
۶-۴-۲- کاهش دارایی
برخلاف شرط قبلی، پذیرش «کاهش دارایی» به عنوان شرط تحقق ضمان ناشی از استیفای نامشروع قابل تردید به نظر می رسد. زیرا اولاً مبانی قاعده دلالتی بر آن ندارد، هرچند در این آیه واژه «بینکم» استعمال شده اما این واژه ظاهراً دلالت بر خروج تصرفات نامشورع در مال خود مانند اسراف و تبذیر از شمول آیه دارد و نمی توان کاهش دارایی در نتیجه ی اکل مال به باطل را از آن نتیجه گرفت. از سوی دیگر عقل نیز هرگونه استیفاء به دلایل نامشروع را باطل دانسته و استیفا کننده را مسئول جبران آن می شناسد، چه این استیفا سبب کاهش دارایی دیگری شده و چه نشده باشد. ثانیا ًدر همه موارد، دارا شدن الزاماً با کاهش دارایی دیگری ملازمه ندارد. اگر کاهش دارایی را از شرایط استیفای نامشروع بدانیم، چه بسا پاره ای از تصرفات باطل از شمول قاعده بیرون خواهد ماند. مانند فرضی که شخصی با سوء استفاده از موقعیت یا اطلاعات بر ثروت خود بیفزاید، بدون اینکه به طور مشخص از دارایی دیگری بکاهد.
۶-۴-۳-رابطه بین دارا شدن و کاهش دارایی
با منتفی شدن شرط دوم یعنی «کاهش دارایی» این شرط نیز خود به خود موضوعیت خویش را از دست خواهد داد. با وجود این در قاعده ی استیفای نامشروع نیاز به احراز چنین رابطه ای میان «سبب باطل» و «استیفاء» احساس می شود. به این معنیکه باید احراز شود سبب باطل مستقیماً موجب استیفاء گردیده و استیفاء نتیجه ی چنین سبب باطلی بوده است.
۶-۴-۴- فقدان سبب

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:51:00 ق.ظ ]