۳-۱-۴۳ در باب فنا و بقا
فنا همان فنای عبد از رؤیت عبودیت و بقا، همان بقای عبدی است که شاهد الوهیت است. مقصود همان بقا حق و فنای غیر از حق است. هرگاه بنده در اوصافش فانی شود بقا را درک می‌کند. برای بقا انواع سه‌گانه بیان شده است.
پایان نامه
۳-۱-۴۴ باب خواطر
نطق قلب است و آن را هاتف غیبی می‌دانند. خواطر فرستادگان قلوب به سوی خداست. خواطر نه قطع می‌شوند نه وصل می‌گردند. هر خطوری انگیزه‌ای است که شخص را به کاری می‌خواند. ابوسعد از ابن جنید انواع خواطر را در چهار نوع بیان می‌کند: خطوری که از جانب خداوند است و انسان را به آگاهی دعوت می‌کند؛ خطوری که از مُلک است و انسان را به سوی اطاعت و بندگی دعوت می‌کند؛ خطوری که از جانب نفس است و انسان را به سوی تنعّم و زینت دنیا می‌خواند؛ خطوری که از ناحیه‌ی شیطان است و انسان را به حسادت و عداوت و دشمنی دعوت می کند. سپس ابوسعد به نقل اقوالی از اباعثمان النصیبی در مورد خواطر می ­پردازد.
۳-۱-۴۵ در باب وصایا
مؤلف در این باب به رهنمود‌های اخلاقی و عملی مشایخ می‌پردازد: شما را به پنج چیز سفارش می‌کنم، هرگاه مظلوم شدید ظلم نکنید، هرگاه مدح و ستوده شُدید خوشحال نشوید، هرگاه مورد مَذِمّت واقع شُدید جزع نکنید، هرگاه به شما تهمت کذب و دروغ زدند غضب نکنید و هرگاه به شما خیانت کردند شما خیانت نکنید.
۳-۱-۴۶ در باب دعا
شیوه‌ی دعا و علت­های مستجاب نشدن ادعیه و افرادی که دعایشان مستجاب می‌شود در این باب مطرح شده است.
۳-۱-۴۷ در باب آداب صوفیه
در امر ازدواج بر مستحب بودن ازدواج پافشاری شده و حق و حقوق همسر بیان گردیده است. سپس صفات و خصوصیات زنانی که شایسته ازدواج می‌باشند را ذکر می‌کند.
۳-۱-۴۸ بابی در ذکر الفاظ متداوله بین اهل طائفه
حال: از واردات است که در خیر بر بنده نازل می‌شود.
مقام: جایگاهی است که عبد در آن واقع می‌شود.
صفا: خلوص از آثار طبیعت و تعلّق به حقایق.
شطح: کلامی که در اثر وجد بر زبان جاری می‌شود.
مناجات: گفتگوی اسرار به هنگام صفای ذکر گفتن برای مَلِک جبار.
اختمار: امتحان حق برای صادقین است.
سِرّ: آن­چه را که حق از خلق پنهان می‌دارد.
محو: از بین رفتن چیزی به طوری که اثری از آن باقی نماند.
طَمس: از بین رفتن چیزی با بقای اثر آن.
مشاهده: مقاربت و نزدیک بودن بر اساس یقین.
مکاشفه: بلیغ‌تر و کامل‌تر از مشاهده است.
بسیط: عبارت از همان حالت رجا است.
قبض: عبارت از همان حالت خوف است.
فنا: فنای گناهان.
بقا: بقای طاعات.
صَحو و سُکر: در معنا از غیبت و حضور کامل­تر است.
حضور: حضور قلب.
غیبت: غیبت قلب.
۳-۱-۴۹ در باب حیا
ذکر کرده ­اند حیا از ایمان است و ایمان در بهشت است. ترک گناهان بر سه وجه است: ترس از آتش، رغبت به بهشت و حیا از خداوند. هرگاه حیا در قلبی ساکن شود شهوات از آن قلب می‌رود.
۳-۱-۵۰ در باب حُسن ظَنّ
آورده­اند که به واسطه‌ حُسن ظَنّ امید به مغفرت پروردگار می‌رود. حُسن ظَنّ داشتن به پروردگار نهایت معرفت است.
۳-۱-۵۱ در باب صُمت
سکوت زینت عاقل است. اولین عبادت صُمت، سپس طلب علم، سپس عمل و سپس حفظ عمل است. اندیشیدن همان سکوت و صُمت است که رأس عبادت می‌باشد. صُمت زینت مؤمن است.
۳-۱-۵۲ در باب تفکر
گفته­اند که تفکر در عظمت خدا سبب می‌شود که بنده سرکشی نکند و تفکر در نعمت‌های خدا افضل عبادت است.
۳-۱-۵۳ در باب تواضع
تواضع هر فردی برآمده از معرفتی است که به خدا دارد. کلید تواضع دوستی با فقراست و از علامات تواضع، قبول کردن حق، داشتن رفق در امور، کمی غضب و تکبّر بر اغنیا می‌باشد.
۳-۱-۵۴ در بابی صفات دنیا
دنیا، دکّان شیطان است. هر بهره‌ای از دنیا که از دست انسان برود غنیمت است. مؤمن باهوش و بافراست است دنیایش را در جهت عمران آخرت، نابود می‌کند. هر کس دنیایش را به قیمت عمران آخرت بفروشد برده است.
و همچنین بابی در ذکر فضائل ابوبکر ـ عمر ـ عثمان و امام علی (ع)دارد.
در انتها مؤلف موعظه و حکایت­‌هایی را نقل می‌کند و حالات مشایخ را به هنگام وفاتشان شرح می‌دهد.
۳-۲-۱ مقایسه تهذیب الاسرار و رساله ‌سلمی
باب ملامتیه در کتاب تهذیب الاسرارخرگوشی، جزو ابواب بکر این کتاب است و نظیر آن در اللمع سراج نیامده است. اما مطالب همین باب با مطالب رساله ملامتیه ابوعبدالرحمان سلمی شباهت زیاد دارد.[۸۳] این شباهت به حدی است که نمی‌توان آن را صرفاً یک امر تصادفی انگاشت. اکثر قریب به اتفاق اقوالی که در تهذیب الاسرار آمده در رساله‌ سلمی نیز نقل شده است.
از لحاظ تدوین و ساختمان نیز آثار خرگوشی و سلمی با هم شباهت دارند. خرگوشی مطالب را تحت عنوان «اصل ملامت» یا «اصول ملامتیه» یا «شعار ملامتیه» یا «احوال اهل ملامت» بیان کرده و در هر مورد قولی از یکی از ملامتیه نقل کرده است. همین کار را هم تا حدودی سلمی کرده و مطالب خود را تحت عنوان «اصول ملامتیه» ذکر کرده است. البته، کار خرگوشی در ذکر اصول و شعارها و احوال و اقوال ملامتیان دقیق‌تر است، در حالی که سلمی این دقت را ندارد و همه چیز را تحت عنوان «اصول» ذکر کرده و در میان آنها مطالب دیگری آورده است.[۸۴] روی هم‌رفته باید گفت که اثر خرگوشی منظم‌تر و حساب‌شده‌تر است. با همه این احوال، این دو اثر از نظر شکل و صورت تدوین با هم شباهت دارند، و هر دو با اثر هجویری کاملاً فرق دارند.
تصوف طریقه اهل عراق است و راه ملامتی طریقه اهل خراسان. مرکز طریقه اهل عراق بغداد بود، و مرکز ملامتیان خراسان نیشابور. بی‌جهت نیست که نخستین نویسندگانی که درباره ملامتیان چیز نوشته‌اند، یعنی خرگوشی و سلمی، هر دو نیشابوری بودند. ولی ملامتیان فقط در نیشابور نبودند. خرگوشی و سلمی هر دو اقوالی از عبدالله بن‌مباک نقل کرده‌اند. یکی از آن­ها درباره اصل ملامتیه است که عبارت است از آشکار نکردن خوبی و پنهان نکردن بدی. یکی دیگر درباره دعوی نداشتن ملامتی است. اگر این اقوال واقعاً متعلق به عبدالله بن‌مبارک مروزی (م۱۸۱ق) باشد، در آن صورت سابقه طریقه ملامتیان خراسان به قرن دوم و شهر مرو می‌رسد. ولی احتمال این مطلب بسیار کم است. آنچه مسلم است این است که ملامتیان خراسان بیشتر اهل نیشابور بودند و این طریقه به شهرهای دیگر خراسان راه یافت.[۸۵]
به نظر می‌رسد اطلاق عنوان «صوفی» به مشایخ عراق و «ملامتی» به خراسانیان در سده سوم مرسوم شده است. در خراسان نیز مشایخی بودند که در سده سوم و اوائل چهارم صوفی خوانده می‌شدند مانند ابوبکر واسطی؛ ولی این عنوان در مورد کسانی به کار می‌رفت که شاگردان مشایخ بغداد، از جمله جنید و ابوالحسین نوری بودند و به خراسان آمده بودند. در ماورا النهر، به ویژه در ترمذ، برای اهل عرفان عنوان «حکیم» به کار می‌رفت و مثلاً محمد بن‌علی ترمذی (م­حدود ۲۹۵ق) به «حکیم ترمذی» معروف است. ابوبکر ورّاق (م۲۸۰ق) نیز که اصلاً از ترمذ بود و مقیم بلخ شده بود، حکیم خوانده شده و خواجه عبدالله درباره وی گفته است که او حکیم بود نه صوفی.[۸۶]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...