بررسی رابطه بین هوش معنوی و سلامت سازمانی در ادارات دولتی شهرستان دامغان۱ |
الگوی مور نظر، بر اساس این دیدگاه است که کودکان ابتدا بر بدن خود کنترل پیدا می کنند (هوش بدنی)، سپس مهارت های زبانی و مفهومی (هوش عقلانی) خود را گسترش می دهند. هوش عقلانی بیشتر در فعالیت های مدرسه ای کودک مطرح می شود. مرحله بعدی هوش هیجانی است که برای بسیاری از افراد هنگامی مطرح می گردد که علاقمند به گسترش روابط خود با دیگران باشند. نهایتا هوش معنوی زمانی خودنمایی می کند که فرد به دنبال معنای مسائل می گردد و سوالاتی مانند «آیا این، همه آن چیزی است که وجود دارد؟» را مطرح می نماید.
۲-۱-۴ هوش معنوی
مدت ها بود محققان و اندیشمندان برای سنجش قابلیت های انسانی و استعداد ذاتی انسان و پیش بینی پیشرفت وی، از هوش استدلالی (IQ) و آزمون های ساخته شده که میزان این هوش را می سنجید کمک می گرفتند. اندکی بعد حضور هوشی فراگیرتر و نسبتا مجزا از هوش استدلالی مورد توجه قرار گرفت که تمرکز بر درک و فهم احساسات و هیجانات داشت. این هوش، هوش هیجانی نامگذاری گردید. اما با پیشرفت های روز افزون علم و فناوری و نیاز به نیرویی ماورائی و احساس خلاء در زندگی پیچیده امروزی چیزی ورای این دو نوع هوش مدنظر قرار گرفت که تاکنون یا نیاز به آن انکار می شد و یا نادیده انگاشته می شد و آن هوش معنوی یا کاربرد دامنه اطلاعات معنوی در حل مسائل روزمره و مسائل معنایی و ارزشی است (معینی، ۱۳۸۹).
هوش معنوی در ادبیات آکادمیک روان شناسی برای اولین بار در سال ۱۹۹۶ توسط استیونز و بعد در سال ۱۹۹۹ توسط ایمونز در کتاب “روان شناسی علاقه نهایی: انگیزش و معنویت در شخصیت” مطرح شد. از نظر ایمونز (۲۰۰۰) هوش معنوی کاربرد انطباقی اطلاعات معنوی با هدف تسهیل حل مسائل روزمره و دستیابی به هدف می باشد. از این تاریخ به بعد گروهی از مولفان و پژوهشگران مانند (زوهر، مارشال و نوبل، ۲۰۰۰؛ بوزن، سیسک و ولمن، ۲۰۰۱؛ واگن، ۲۰۰۳؛ ناسل، ۲۰۰۴؛ امرم و کینگ، ۲۰۰۷) درصدد آن برآمدند تا مفهوم هوش معنوی را با توجه به مبانی نظری متفاوت، تعریف کرده و مولفه های آن را مشخص کنند. به موازات این جریان، گروهی دیگر از روان شناسان مانند گاردنر (۱۹۹۹) مفهوم هوش معنوی را در ابعاد مختلف مورد نقد و بررسی قرار دادند و پذیرش این مفهوم ترکیبی از معنویت و هوش را به چالش کشیدند. از نتایج این مباحثه ها، آشنایی گسترده محیط آکادمیک غرب و به ویژه ادبیات عامیانه با مفهوم هوش معنوی بوده است.
۲-۱-۵ معنویت
معنویت[۸] یک ثروت فوق العاده و یک سازه متفاوت است که نمی توان آن را با یک تعریف ساده بیان کرد. معنوست به عنوان یکی از ابعاد انسانیت، شامل آگاهی و خودشناسی است و نیاز فراتر رفتن از خود در زندگی روزمره و یکپارچه شدن با کسی غیر از خودمان است. این آگاهی ممکن است منجر به تجربه ای شود که فراتر از خودمان است (جانسون، ۲۰۰۱، ص ۳۳).
به عبارت دیگر، معنویت امری همگانی است و همانند هیجان، درجات و جلوه های مختلفی دارد به طوری که ممکن است هشیار یا ناهشیار، رشد یافته یا غیر رشد یافته، سالم یا بیمار گونه، ساده یا پیچیده و مفید یا خطرناک باشد (وگان، ۲۰۰۳).
ایمونز[۹] تلاش کرد معنویت را بر اساس تعریف گاردنر از هوش، در چارچوب هوش مطرح نماید. وی معتقد بود معنویت می تواند شکلی از هوش تلقی شود زیرا قادر به پیش بینی عملکرد و سازگاری فرد (مثلا سلامتی بیشتر) بوده و همچنین می تواند قابلیت هایی را مطرح کند که افراد را قادر سازد تا به حل مسائل پرداخته و به اهدافشان دسترسی پیدا کنند. در حالی که گاردنر، ایمونز را مورد انتقاد قرار می دهد و معتقد است که باید جنبه هایی از معنویت را که مربوط به تجربه های پدیدار شناختی هستند (مثل تجربه تقدس یا حالات متعالی) از جنبه های عقلانی، حل مسئله و پردازش اطلاعات جدا کرد (امرم، ۲۰۰۵).
می توان علت مخالفت بعضی از محققان همانند گاردنر در مورد این مسئله که هوش معنوی متضمن انگیزش، تمایل[۱۰]، اخلاق[۱۱] و شخصیت است را به نگاه شناخت گرایانه آنان از هوش نسبت داد (نازل، ۲۰۰۴).
وگان بعضی از خصوصیات معنویت را چنین عنوان کرده است:
۱- بالاترین سطح رشد در زمینه های مختلف شناختی، اخلاقی، هیجانی و بین فردی را در بر می گیرد.
۲- یکی از حوزه های رشدی مجزا می باشد.
۳- بیشتر به عنوان نگرش مطرح است (مانند گشودگی نسبت به عشق).
۴- شامل تجربه های اوج می شود.
به طور کلی معنویت از واژه روح گرفته شده که به سفر زندگی در کشف معنا و مفهومی شخصی اشاره دارد و اصطلاحی است برگرفته از کلمه لاتین برای نفس و تنفس کردن و نشان دهنده اصل پویا و زنده ی موجود در هستی یعنی حس حفظ کردن زندگی می باشد. با این تعریف روح چیزی است که زندگی می دهد یا به موجود جان می بخشد.
در لغت نامه دهخدا معنویت به معنای معنوی بودن است و معنوی منسوب به «معنی» در مقابل لفظ و نیز «باطنی و روحانی» در مقابل «مادی و صوری» است. به دیگر سخن، معنویت یعنی معنایی که فقط توسط قلب شناخته می شود. معنویت در فرهنگ آکسفورد به معنی در ارتباط بودن با روح یا کیفیت های روانی برتر، متعلق بودن یا در ارتباط بودن با چیزها یا موضوعات مقدس، ایستادن یا تکیه دادن به دیگران، دین داری، درست کاری، پرهیز کاری، و به لحاظ روحی خوب بودن، داشتن تمایلات یا غرایز معنوی و … آمده است.
با توجه به تعاریف بالا، مفهوم معنویت با حیاتی ترین کیفیات زندگی سروکار دارد و متضمن ویژگی های غیرمادی در زندگی است ک از جسم یا سایر امور مادی تر و محسوس تر ما منجمله حواس پنجگانه متمایز است.
۲-۱-۶ دیدگاه های مختلف در زمینه معنویت
۲-۱-۶-۱ دیدگاه الکینز[۱۲]
الکینز معنویت را راهی یرای بودن و تجربه کردن می داند که از طریق آگاهی از یک بعد متعالی به دست آمده و به وسیله ارزش های قابل تعریف و مسلم با توجه به خود، دیگران، طبیعت، زندگی و هر آن چه یک فرد به عنوان نهایت و غایت در نظر دارد، مشخص می شود (مه یر، ۲۰۰۰).
الکینز و همکاران چند بعد مهم معنویت را تعریف کرده اند که عبارتند از:
الف) درک معنا و مفهوم زندگی ب) داشتن حس تقدس در زندگی
ج) بهبود تعادل در ارزش های مادی د) داشتن چشم اندازی برای بهبود جهان (ساغروانی، ۱۳۸۸)
۲-۱-۶-۲ دیدگاه فریدمن و مک دونالد[۱۳]
فریدمن و مک دونالد (۲۰۰۴)، معنویت را نیاز به فراتر رفتن از خود در زندگی و یکپارچه شدن با کسی غیر از خود می دانند که این آگاهی منجر به تجربه فرا رفتن از خویش می شود. همچنین این پژوهشگران معنویت را به عنوان:
الف) تمرکز بر معنای نهایی و غایی زندگی ب) آگاهی و رشد سطوح چندگانه هوشیاری
ج) تجربه تقدس و ارزشمندی زندگی د) تعالی خود به کل وسیع تر
تعریف می کنند.
۲-۱-۶-۳ دیدگاه گاردنر
از نظر گاردنر (۱۹۹۹)، معنویت را می توان به عنوان توجه به هستی یا مسائل وجودی و یا رسیدن به حالت “بودن” و یا تاثیری که بعضی مردم بر دیگران می گذارند، توصیف کرد. وی معتقد است هوش وجودی، دل مشغولی با مسائل غایی یعنی شناختی ترین بعد معنویت است و اظهار می کند که شاید هوش وجودی[۱۴] نوعی از هوش باشد.
۲-۱-۶-۴ دیدگاه ویلیام وست[۱۵]
ویلیام وست معنویت را تلاش همواره ی بشر برای پاسخ به چراهای زندگی تعریف کرده و به کارگیری بهینه قوه ی خلاقیت و کنجکاوی برای یافتن دلایل موجود و مرتبط با زیستن در نتیجه تکامل انسان را بخش مهمی از معنویت می داند (صمدی، ۱۳۸۵).
۲-۱-۶-۵ دیدگاه گروم[۱۶]
گروم (۱۹۹۸) معتقد است معنویت مفهومی هستی شناسی است که انسان تکامل بخش آن است. انسانیت انسان وابسته به وجود معنوی اوست و بدین سان می توان گفت معنویت ریشه های زیست شناختی و تکاملی دارد (صمدی، ۱۳۸۵).
۲-۱-۶-۶ دیدگاه ویگلزورث[۱۷]
از نظر ویگلزورث (۲۰۰۴)، معنویت نیاز درونی انسان به اتصال با چیزی وسیع تر از خودمان است؛ چیزی ورای خود که به صورت داشتن دو مولفه تعریف می شود:
مولفه عمودی: چیزی مقدس، الهی، بدون زمان و مکان، قدرتی برتر، هوشیاری غایی یا تمایل به متصل بودن به منبع لایتناهی و هدایت توسط آن منبع
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1400-03-21] [ 03:06:00 ب.ظ ]
|