این تحقیق در پنج فصل صورت گرفته است. فصل اول به بیان و شرح مبانی پست مدرنیسم میپردازد که در این فصل با ریز عنوان های آغاز پست مدرنیسم، خصوصیات و تعاریف پست مدرنیسم، پلورالیسم و التقاط گرایی، هویت، جهانی شدن، خرده فرهنگ ها و بومی گرایی، فراروایتها سعی بر آشنایی با این تعاریف و اعتقاد پست مدرنیسم به آن ها است.
در فصل دوم تلاش برای بررسی مبانی پست مدرنیسم در مورد تاثیر زمینه فرهنگی بر دریافت مخاطب هنر است که با زیر عنوانهای پست مدرنیسم و جامعه مدرن، پست مدرنیسم و جامعه شناسی، پست مدرنیسم و زمینه فرهنگی، پست مدرنیسم و دریافت مخاطب هنر نشان می‌دهیم که تا چه اندازه تعاریف پست مدرنیسم، زمینه فرهنگی را موثر بر دریافت مخاطب اثر هنری می داند.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
فصل سوم به بیان نظریات جان دیویی می پردازیم که ابتدا با زندگی نامه وی و مکتب پراگماتیسم سعی بر آشنایی با این فیلسوف و تفکر پراگماتیستی او است و در ادامه فصل با زیر عنوان های نگاه دیویی به هنر و کتاب «هنر همچون تجربه» سعی به بیان نظریات هنری او است.
فصل چهارم با بیان جزیی تر نظریات جان دیویی در باب زمینه فرهنگی و دریافت مخاطب میزان تاثیرپذیری مخاطب هنر اززمینه فرهنگی را در نظریات جان دیویی بررسی می کنیم.
فصل پنجم در یک جمع بندی به بررسی تطبیقی مبانی پست مدرنیسم یاد شده و نظریات هنری جان دیویی که به آن ها اشاره شده است می پردازیم و بیشترین تمرکز را بر تاثیر زمینه فرهنگی بر دریافت مخاطب هنر قرار می‌دهیم.
فصل اول: مبانی پست مدرنیسم

 

    • آغاز پست مدرنیسم

 

    • خصوصیات و تعاریف پست‌مدرنیسم

 

    • پلورالیسم

 

    • هویت

 

    • التقاط‌گرایی

 

    • جهانی شدن

 

    • خرده‌فرهنگ‌ها و بومی‌گرایی

 

 

فراروایت‌ها ۱-۱) آغاز پست مدرنیسم

پست مدرنیسم که به عنوان وجه ممیز عرصه معاصر از عرصه مدرن فهمیده می‌شوداولین بار در سال ۱۹۱۷ به وسیله فیلسوف آلمانی رودلف پانوتیس برای توصیف هیچگرایی فرهنگ غربی قرن ۲۰ که مضمونی وام گرفته از نیچه بود به کار رفت و مجدداً در سال ۱۹۳۴ در آثار منتقد ادبی اسپانیایی فِدریکو اولینس در اشاره به واکنش علیه مدرنیسم ادبی ظاهر شد. پست مدرنیسم در سال ۱۹۳۹ به دو طریق متفاوت در انگلیس به کار رفت یکی توسط برنادر ادینگزبل برای به رسمیت شناختن شکست مدرنیسم دنیوی و بازگشت به مذهب و توسط آرنولد توینبی مورخ برای اشاره به ظهور جامعه‌ی توده‌های پس از جنگ جهانی اول که در آن طبقه کارگر اهمیت بیش از طبقه سرمایه‌دار پیدا می‌کند. کاربرد پست مدرنیسم در فلسفه به دهه ۸۰ بر می‌گردد که اولاً برای اشاره به فلسفه فرانسوی پسا ساختارگرایی بود و ثانیاً برای دلالت به واکنشی عمومی علیه عمل‌گرایی مدرن. چارلز جنکز پست مدرنیسم را در سال ۱۹۷۵ در معماری به کاربرد.(کهون، ۱۳۸۴)
پست مدرنیسم طی دو تا سه دهه اخیر (۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰) گسترش خود را آغاز کرد. کتاب چارلز جنکز «زبان معماریِ پست – مدرن»، ۱۹۷۷، نخستین کتابی بود که موضوع آن جنبش پست مدرن بود و در عنوانش از این واژه استفاده کرده است. جنکز در کتابش می‌گوید : کاری که من کردم، به اختصار آوردن پاسخ‌هایی بود مختلف، به شکست‌های مدرنیته در معماری و آن‌ ها را نقادانه و بحث برانگیزانه، مربوط ساختم به حوزه‌ای گسترده از دو عنوانگی و این تأثیر را هم داشت که جنبش‌های نوپای هنر و فلسفه را که به نظر می‌رسید دارای نقاط مشترک‌اند، تشدید و تقویت کند این جنبش در اواخر دهه ۸۰ مثل بمب صدا کرد در قالب مجموعه مکاتبی واسازانه و پسا ساختارگرا و یا برعکس به شکل جنبش‌هایی خود نظام یافته، یعنی پست مدرنیسمِ «زمینه‌گرا»، «اکولوژیکی» «موجه» و «نوسازمان یافته». (جنکز، ۱۳۷۹)
توصیف پست مدرنیسم دشوار به نظر می‌رسد. زیرا مفهومی است که در انواع گسترده‌ای از دیسیپلین‌ها و حیطه‌های مطالعاتی از قبیل، هنر، معماری، موسیقی، فیلم، ادبیات، جامعه‌شناسی، ارتباطات، تکنولوژی نمایان شده است. دشوار است که این مفهوم را در زمان یا تاریخ خاصی جای دهیم، زیرا زمان دقیق ظهور پست مدرنیسم مشخص نیست. آسانترین راه برای آغاز اندیشیدن در مورد پست مدرنیسم، اندیشیدن در مورد مدرنیسم است. مدرنیسم دو گونه تعریف دارد که این دو جنبه به درک پست مدرنیسم مرتبط می‌شود. اولین جنبه یا تعریف از مدرنیسم، از یک جنبش زیبایی شناختی که به طور کلی مدرنیسم نامیده می‌شود نشأت می‌گیرد. این جنبش تماماً با اندیشه‌های غرب قرن بیستم در مورد هنر همسان است. همان‌طور که می‌دانید مدرنیسم جنبشی است در هنرهای تجسمی، موسیقی، ادبیات و نمایشنامه نویسی که معیارهای سنتی را در پاسخ به این پرسش که هنر چگونه باید شکل بگیرد؟ استفاده گردد؟ چه معنایی داشته باشد؟ نادیده می‌گیرد. ویژگی‌های کلی آن را می‌‌توان به این نحو خلاصه کرد : خودآگاهی زیبایی شناسانه و کشف تضادها و ایهام‌ها و نااطمینانی‌ها طبیعت بی‌پایان واقعیت، نفی اندیشه شخصیت منسجم و تأکید ورزیدن بی‌حساب و گاه افراط‌آمیز بر نظریه‌های فرید. مدرنیسم دربرگیرنده یک سلسله مشرب‌ها و جنبش‌های کوچکتر هم هست و از امپرسیونیسم و سمبولیسم گرفته تا فوویسم و کوبیسم و سورئالیسم و … همه به نظریه‌های خود، در قالب مدرنیسم تأکید ورزیده‌اند و یکی دیگر از ویژگی‌های مدرنیسم آن است که هرگز رشد همسان نداشته است و در هر جا، در یک دوران و زمان خاص به اوج شکوفایی رسیده است.
جنکز می‌گوید : ما از طریق کارل مارکس، آدلف لوس و تام ولف،سه شخصیت متفاوت به این نتیجه رسیدیم که مدرنیسم سبک طبیعی بورژوازی است و این امر حاکی از این معناست که آوانگاردی که مدرنیسم را به جلو می‌راند مستقیماً پویایی سرمایه‌داری را منعکس می‌کند و امواج تازه‌ی نابودی و ساختن آن و جنبش‌های سالانه و «ایسم‌ها»یی که یکی بعد از دیگری می‌آیند همچون از پی‌آمدن فصل‌ها پیش‌بینی پذیرند. اما این واقعیت در ده سال گذشته تغییر یافته است، نه براین دلیل که بورژوازی و سرمایه‌داری «دود شده و به هوا رفته» بلکه به این دلیل که هنرمندان، معماران، ناقدان و عامه مردم مبادرت به فهم این پویایی‌ها کرده‌اند و موضوع تازه‌ای گرفته‌اند که من آن را «پست آوانگارد» می‌خوانم و این شاید بیشتر قابل پیش بینی باشد.((Jenks,1991
در فرهنگ علوم اجتماعی واژه پست مدرن به معنای فرامدرن آمده است. واژه مدرن از کلمه لاتین modo‌ و لاتین متأخر modemus ریشه گرفته است. یعنی هم اکنون، معاصر هم تعبیر می‌شود. کلمه مدرن به این شکل لاتین نخستین بار در قرن پنجم میلادی برای متمایز کردن حال آن دوران که همان دوران مسیحیت بود، از دوران جاهلیت و کفر و حتی دوران رومیان، استفاده شد. این واژه از آغاز تاکنون مفهوم گذر از کهنه به نو را افاده کرده است و در هر حال برای نشان دادن کیفیتی است که هم جاری است و هم با گذشته تفاوت دارد از سده شانزدهم به بعد این واژه برای جدا کردن دوران‌های تاریخی استفاده شده است تا تفاوت بین معاصر و سنتی باشد.
واژه پست هم به معنی «پسا» یا بعد آمده است. پست مدرن چیزی است که در مدرن، ارائه نشدنی را در قالب خود ارائه می‌کند (جنکز، ۱۳۷۹)
اصول و ویژگی‌های کار پست مدرن تعیین شده نیستند، اما چیزی‌اند که اثر هنری به دنبالش است. پست مدرن را باید براساس پارادوکس آینده «پست» و پیشین «مدا» درک کرد.(جنکز،۱۳۷۹،۴۰)
به گفته ولفگانگ وِلش، نخستین کاربرد بی مقدمه و بی‌استمرار این واژه به اوایل دهه هفتادِ قرن نوزدهم باز می‌گردد، توسط هنرمند بریتانیایی، جام وانکینز چَپمَن اما به واقع مفهوم اجتماعیِ «پساصنعتی» بود که نخستین بار آرتور ج.پنتی و سایرین از ۱۹۱۴ تا ۱۹۲۲ آن را به عنوان یک نظریه مطرح ساختند. نخستین کاربرد مکتوب، از سرگمان و غیرقطعی پست – مدرنیسم، از آنِ نویسنده اسپانیایی، فِدِریکودی اُنیس است. در کتابش به نام «گزیده شعر اسپانیولی و هیسپانو آمریکایی»، ۱۹۳۴، این واژه را به کاربرد و از آن در تشریح واکنشی نسبت به مدرنیسم که برخاسته از خود آن بوده استفاده نمود. سپس آرنولد توینبی در «مطالعه‌ای در تاریخ»،۱۹۴۷، آن را به عنوان ویژگی کلی دوره نوینی از تاریخ مطرح کرد که از ۱۸۷۵ با تسلط باختر، زوال فردگرایی، سرمایه‌داری و مسیحیت و به قدرت رسیدن فرهنگ‌های غیر غربی آغاز شد. به علاوه به نوعی به کثرت گرایی و فرهنگ جهانی نیز اشاره داشت که امروزه نیز از دیدی مثبت در تعریفش اساسی‌اند. (جنکز، ۱۳۷۹) واژه پست مدرنیسم در مجموعه‌ای از پروژه‌های زیبایی شناختی و فرهنگی کاربردهای چندی دارد. ولی غالباً دامنه آن چنان بسط و گسترش می‌یابد که آثار پساساختگرایی ریچاردرورتی، فلسفه پساپوزیویستی علم (کوهن)، جنبش بیرونی در مردم شناسی فرهنگی (کلینوود) و نظایر آن را نیز در بر می‌گیرد.
یکی از توانمندی‌های اساسی این کلمه و این انگاره و این که چرا احتمالاً تا صد سال دیگر هم قدرتش را حفظ می‌کند این است که به دقت حاکی از این قضیه است که ما فراتر از جهان بینی مدرنیسم رفته‌ایم، بی‌آنکه دقیقاً مشخص کند کجا داریم می‌رویم. به این دلیل است که مردم خود به خود از این واژه استفاده می‌کنند. (جنکز، ۱۳۷۹)
علوم نوظهور جهان امروز پیچیدگی کاملاً مستقلانه‌ای پدید آورده‌اند که می‌توان آن را قلب پست مدرنیسم دانست. در علم زدگی اعتقاد بر آن بود که علم جواب همه چیز است و با افزایش دامنه علم بزودی این دایره با نادانسته‌های ما هم مرزمی شود و علم قادر خواهد بود جواب تمامی سؤال‌ها را بدهد ولی با مطرح شدن علم نوین و ایده‌های اندیشمندانی نظیر پریگوژین و به چالش کشیدن مجدد تئوری‌های علمی ایده عدم قطعیت بیان می‌شود ومسئله ایجاد نظم از درون بی نظمی مطرح می‌گردد. از دوران انقلاب صنعتی و قرن نوزدهم به بعد ما کم کم با سیانیتزم روبرو می‌شویم با وجود اینکه حتی پیش از آن در تفکر فیزیوکرات‌ها و شروع انقلاب کبیر فرانسه با این عقیده در جوامع غربی و سرمایه‌داری روبرو هستیم.
ایلیاپریگوژین و ایزابل استنگرز در کتاب «نظم از درون آشوب» علم مدرن و علم نوین را با هم مقایسه می‌کنند و به این نتیجه می‌رسند که علم مدرن که با نام نیوتن و لا وازیه شناخته می‌شود با وجود خلاقیت بسیار در مقابل دو مفهوم تعصب نشان می‌دهند که می‌توان آن‌ ها را کاملاً با توجه به علم نوین درک نمود و این دو مفهوم زمان برگشت ناپذیر و تصادف می‌باشند. و علت این تعصب را می‌توان در تلاش علم مدرن برای کشف قوانین درونی ماده و تسلط کامل بشر بر قوانین طبیعی دانست که خواهان انکار زمان بازگشت پذیر و تصادف می‌شد. ولی پریگوژین و استنگرز سعی دارند نشان دهند که علم نوین قانون بازگشت پذیری و تصادف را دوباره مورد ارزیابی قرار می‌دهد و بنابراین نشان می‌دهند که تئوری‌های علمی نیاز به مورد بحث و نقد قرار گرفتن مجدد دارند و این بحران مفهوم قطعی حقیقت، افق‌های تازه‌ای را در برابر تفکر علمی گشود. اینکه چگونه نظم از بی نظمی سردر می‌آورد سؤالی است که علم نوین پاسخگو آن است و پریگوژین و استنگرز نتیجه می‌گیرند که بازگشت ناپذیری مکانیزمی است و نظم را از درون آشوب بیرون می‌آورد.(Calinescu,1987)
در زمان ما علم به سرعت پیش می‌رود و دانشمندان علوم تجربی با پدیده جدیدی روبرو شده‌اند که آن را جهش به سوی پیچیدگی نام نهاده‌اند. گرایش به سوی پیچیدگی مستخرج از قوانین فیزیکی و برای تکمیل تفاوت‌های ناکامل در طبیعت است و تشریح کننده برایند مجموعه اعمال قوانین طبیعی(پریگوژین ۱۹۹۶) جنکز معتقد است که همه علوم اصلی پست – مدرن ریشه در این شناخت دارند. اکولوژی، کردارشناسی، زیست‌شناسی، روان‌شناسی، نشانه‌شناسی، نظریه آشفتگی … تقریباً همه این علوم با بازخورد، معادلات غیرخطی و پدیده‌هایی سرو کار دارند که ناگهان خود را سازماندهی می‌کنند. حال که علوم مدرن همانطور که قوانین نیوتن نمونه عالی آن را نشان می‌دهد با مباحث دو یا چند متغیری آماری سرو کار دارند. قوانین نیوتن نمونه مدرن را نشان می‌دهد و علوم پیچیدگی که ایده‌های پریگوژین کهن الگوهایشان بوده معرفت پست مدرن را خلق می‌کند و بنابراین مدل‌های اکتشافی محورشان کثرت‌گرایی و پیچیدگی است در نقاطی با هم تداخل می‌کنند. (جنکز، ۱۳۷۹)
طی تمام این وقایع، داستان جهان این است : افزایش پیچیدگی و نظریه پیچیدگی یکی از بنیان‌ها عمده شکل دهنده به این حکایت است و نیز تکامل به سوی احساس قدرت عقلانی و سازمان یافتگی بر گواهی آن، براساس اصول حاکم بر جهان شکل گرفته‌ایم ولی محصول نهایی‌اش نیستیم. آن‌گونه که عنوان کتاب نظریه‌پرداز پیچیدگی، استوارت کافمن، این است : «در خانه خودمان در جهان بی آن که ارباب جهان باشیم». (جنکز، ۱۳۷۹،۶۳)
داستان جهان روایتی از قدرت، تصادف، آنتروپی، آشوب، انحلال و همین‌طور دارای سازمان یافتگی روز افزون و در آخر به هیچ اطمینانی نمی‌توان رسید که وضعیتی خوب و ثابت حاکم بماند(Jencks,1989). با این دید به داستان جهان امروز راحتتر می‌توان به مطالعه نقد پست مدرنیسم پرداخت.

۱-۲) خصوصیات و تعاریف پست مدرنیسم

همان‌طور که در ادامه خواهید دید تعابیر و برداشت‌های متعدد و متنوعی از پست مدرنیسم به عمل آمده است. لیکن در نگاه کلی می‌توان پست‌مدرنیسم را به مثابه یک جریان قدرتمند فرهنگی، سیاسی روشنفکری دانست که از دهه ۱۹۷۰ به این طرف سربرآورده است و تاکنون انتقادات و چالش‌های تندی را در حوزه‌های مختلف اندیشه و معرفت بشری از جمله در فرایند صورتبندی و تکوین هویت، خود، فرد و تکوین رخساره‌های شناخت، اخلاقیات، تاریخ، فلسلفه، اقتصاد، ادبیات، جامعه‌شناسی، سیاست، هنر و معماری در پی‌داشته‌ است.
فرانسه مهد پیدایش و تکامل اندیشه‌های پست مدرنیته بشمار می‌رود. شارحان و بنیان‌گذاران این مکتب عمدتاً فرانسوی بودند؛ فیلسوفان و متفکران چون فوکو، لیوتار، دریدا، بودریار، لاکان، دلوز، گاتاری … عمدتاً اهل فرانسه بودند. بنابراین به اعتقاد بسیاری از منتقدان «پست مدرنیته» بیش از هرچیز بیانگر حال و هوای روشنفکری فضای اندیشگی دوگانه و تا حدودی متضاد رمانتیک، ماجراجویانه، لطیف، زنانه، رادیکال، انقلابی، ویرانگر و براندازنده فرانسه سال‌های دهه ۱۹۶۰ و دهه ۱۹۷۰ است. مجموعه‌ای متضاد و دوگانه، عروج و خروج، لطافت و خشونت، بیم و امید، گذشته و آینده، طنز و جد، لیکن در همین فرانسه سال‌های دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ که مهد ظهور و برآمدن پست مدرنیسم بود، انتقادات و چالش‌های جدی و تندی نیز علیه آن از سوی روشنفکران و متفکران فرانسوی صورت گرفته است.
یکی از زیر ساخت‌های اساسی تفکر پست مدرن، جریان شالوده شکنی[۱] است که ژاک دریدا در ابداع شالوده شکنی و پی‌ریزی مبانی نظری و فلسفی پست مدرنیسته نقش بسزا داشته است. علاوه بر شالوده شکنی، دیدگاه ها و نقطه نظرات پراگماتیستی متفکرانی چون سیمون کرشیلی، تحلیل گفتمانی ارنستو لکلاو، و مواضع و آرای فلسفی نئوپراگماتیستی ریچارد رورتی نیز در شکل‌گیری و تکوین مبانی نظری و فلسفی صورتبندی پست مدرنیته سهم بسزایی دارند. شنتال مورخ در کتاب «شالوده شکنی و پراگماتیسم» ضمن بررسی و تحلیل دیدگاه های کرشیلی، دریدا، رورتی برآن است که پاره‌ای از مواضع پراگماتیستی در تکوین پایه‌های پست مدرنیسم سهم دارند.
درک پیچیدگی‌های نظام فرهنگی جوامع پساصنعتی و درک نظام‌های پیچیده از دیگر دغدغه‌های نظریه فرهنگی و مطالعات فرهنگی پست مدرن محسوب می‌شود. در این زمینه نیز تحقیقات بسیاری صورت گرفته است، که از جمله تازه‌ترین آنها کتابی است، از پل سیلیرز تحت عنوان «پیچیدگی و پست مدرنیسم» : درک نظام‌های پیچیده که نویسنده در آن ارزیابی و تحلیل دقیق و جامعی از «نظریه پیچیدگی» به عمل آورده است و بر همین مبنا به کاربردها و استلزام‌های نظریه مذکور برای حوزه‌های مختلف به ویژه در فلسفه ذهن، فلسفه علم و همینطور علوم اجتماعی اشاره می‌‌کند و تبیین جامعی در خصوص جایگاه و نقش «نظریه پیچیدگی» در این حوزه‌ها ارائه می‌کند.
مقالات و کتاب‌های بسیاری نیز در حوزه مطالعات فرهنگی، فلسفی و اجتماعی به بحث و بررسی آثار لیوتار – پدر پست مدرنیسم – در زمینه‌های مختلفی چون عدالت، نظریه سیاسی سیاست تفاوت، فمنیسم، جوانان و یهودیت پرداخته‌اند، که به بررسی نظریات لیوتار نیز در ادامه می‌پردازیم.
از دیگر شارحان و نظریه‌پردازان برجسته پست مدرنیسم ژاک دریدا است. دریدا که پدر شالوده شکنی و نئولوژیسم یا مُبدع واژه‌های برساخته در فرهنگ و زبان فرانسه بشمار می‌رود نخستین بار مفهوم شالوده شکنی را باب نمود.
می‌توان طی یک تعریف کلی از پست مدرن اینگونه مطرح کرد که پست مدرن به مجموعه پیچیده‌ای از واکنش‌ها مربوط می‌شود که در قبال فلسفه مدرن و پیش فرض‌های آن صورت گرفته‌اند، بدون آنکه در اصول عقاید اساسی کمترین توافقی بین آن‌ ها وجود داشته باشد. فلسفه پست مدرن اساساً به معارضه با شالوده گرایی[۲]، ماهیت گرایی و رئالیسم برخاسته است. برای مثال بنا به اعتقاد ریچارد رورتی مفروضاتِ شالوده‌گرایی مورد اعتقاد مشترک فلاسفه برجسته قرون شانزده، هفده و هجدهم میلادی، همان پیش فرض‌هایی هستند که باید مردود شناخته شده و کنار گذارده شوند. به عقیده نیچه،‌ هایدگر، فوکو و ژاک دریدا قدمت این قبیل پیش فرض‌های مردود به قدمت متافیزیک بوده و تجسم عینی آن را به بهترین وجه شاید بتوان در دیدگاه افلاطون مشاهده کرد.
ژان فرانسوالیوتار از این هم فراتر رفته و فلسفه پست مدرن را مقدم بر فلسفه مدرن می‌داند، به این معنا که پیش فرض‌های فلسفه مدرنیسم از مشربی نشأت می‌گیرد که عقاید بیان نشده پیشینی آن پست مدرن محسوب می‌شوند.
پیش‌تر از این در اروپا و در دنیای انگلیسی زبان، مدت‌ها پیش از آنکه اصطلاح «پست مدرن» رایج گردد. در فلسفه انگلیسی این مفهوم در شکل مخالفت جان دیویی با پوزیتیویسم، توصیف مجدد کار بست علمی توسط کوهن و تأکید وینگنشتاین بر ماهیت بازی زبانی مطرح شد. در اروپا بسیاری از این قرابت‌ها یا تشابهات گزینشی پست مدرن، صراحتاً در چارچوب پسا ساخت گرایی مطرح شدند از جمله : نفی توصیفات زیربنایی در مفهوم هوسرلی آن، حمله سوسور و ساخت‌گرایی علیه پیوستگی موضع استعلایی در برابر سوژه خود شفاف، ساخت گشایی یا شالوده شکنی منافیزیک حضور دریدا، توصیف مجدد فوکو از معرفت یا دانش، تقارب و همگرایی بین ساخت گرایان اجتماعی فرانسوی و انگلیسی، حملات علیه زبان شرایط کمکی و مداخلات لیوتار علیه روایت‌های کلان.
نیروی انتقادات پست مدرن را شاید به بهترین وجه بتوان در برخی چالش‌های نظریه فمنسیتی مثلاً در آثار جودیت باتلر و هلن سیکسوس و به طور عام در نظریه جنسیت مشاهده نمود.
پست مدرنیسم اصطلاح یا تعبیری است که به شیوه‌های بسیار متفاوت برای نامیدن انواع مختلف و بیشماری از موضوعات و پدیده‌های فرهنگی بکار می‌رود. اگر بخواهیم سه مورد از این کاربردها را مجزا کنیم نخست می‌توان گفت که پست مدرنیسم بیانگر شماری از جریانات موجود در هنر و فرهنگ طی نیمه دوم قرن بیستم است و نقطه شروع آن را می‌توان اشکال متنوع مدرنیسم که طی نیمه اول قرن در عرصه هنر و فرهنگ اروپا سر برآوردند دانست. کاربرد دوم پست مدرنیسم به شرح چگونگی ظهور اشکال جدید سازمان‌های اجتماعی و اقتصادی از تقریباً اواخر سال‌های دوران جنگ جهانی دوم (۱۹۳۹ – ۱۹۴۵) می‌پردازد که نقطه شروع آن را می‌توان جنبش مدرنیزاسیون دانست که با رشد صنایع، ظهور بازار انبوه، اتوماسیون، حمل و نقل، ارتباطات انبوه همراه بود و سومین کاربرد آن را می‌توان بیانگر نوع خاصی از نوشتن و تفکرات نظری دانست. تفکراتی که معمولاً یکی از دو حوزه قبل را به عنوان موضوع خود انتخاب می‌کند و این سه حوزه کاربرد پست مدرنیسم را می‌توان با اصطلاحات پست مدرنیسم، پست مدرنیته و پست مدرن از یکدیگر تفکیک کرد. پست مدرنیسم تقریباً به تمام صور هنری و فرم‌های کاربست فرهنگی گسترش یافت. ولی اکثراً در حوزه‌هایی که مدرنیسم به طور صریح و روشن شکل یافته بود بحث‌ها و استدلال‌های پست مدرنیستی ظهور روشن‌تری داشت مانند معماری، هنرهای تصویری و ادبیات.(Conner,1997)
به عقیده جنکز آنچه که مطرح است گسستن وضعیت شدن سبک اقتدار گرایانه و معقولیت قریحه مدرنیسم بین‌المللی و مطرح ساختن یا عرضه معماری به روی شمارکثیری از سبک‌ها و کارکردهای جدید است. از این رو کمال مطلوب یک ساختمان که بی هیچ پیرایه، به گونه‌ای لخت و عاری از هرگونه تزئین یا اضافات، وظایف و کارکردهای خود را اعلان و اجرا می‌کند، همانا تسلیم شدن در برابر کمال مطلوب ساختمانی است که به اشکال مختلف زمینه‌های معماری و غیرمعماری خود را در بر دارد و به گونه‌ای غریب به تمسخر و وارونه جلوه‌دادن آن‌ ها می‌پردازد. این‌گونه معماری‌ها، معماری محض یا خودپایا و عاری از تناقض و ابهام نیستند، بلکه با توجه به اینکه آمیزه‌ای از سبک‌های مختلف گذشته و حال هستند، لذا نامتجانس و ناموزون به نظر می‌رسند.(Jencks,1991)
به گفته لیوتار : «یک اثر تنها زمانی می‌تواند مدرن بشود که نخست پست مدرن باشد. پست مدرنیسمی که به این شکل درک شده است، مدرنیسم در شرف پایان نیست، بلکه در حالت مجاور آن است.»(Lyotard,1984,79)
عنصر محوری در بسیاری از تعاریف مربوط به پست مدرنیسم هنری نفی ارزش استقلال زیبایی شناسی بود. به اعتقاد بسیاری از نویسندگان و هنرمندان مدرنیست، ارزش هنر را دقیقاً باید براساس تعابیر و اصطلاحات خاص هنری توصیف و تعیین نمود. بویژه در انتقاد از هنرهای دیداری (بصری) و تصویری، توجه تکنیک مدرنیستی این بود، که در واقع پیشنهاد امانوئل کانت را بوته اجرا می‌گذاشت. کانت معتقد است که احساسات زیبایی شناسی کاملاً باید بیطرفانه و بی غرضانه باشند به عبارت دیگر باید مستقل و عاری از مشائبه‌های امیال، علائق و تضادهای زندگی روزمره باشند. لذا ارزش و غایت هنر بر حسب شماری از نفی‌ها و انکارها تعیین و تعریف می‌شد : انکار شخصیت، نفی منیت بیانی، نفی هرگونه امید یا میل و اشتیاق به ارائه یا نشان دادن دنیای واقعی یا نمایاندن آن به گونه‌ای واقع گرایانه، انکار هنجارها و قراردادهای اجتماعی، بویژه قراردادهای مربوط به خود ارتباطات. (کانت، ۱۳۸۲) پست مدرنیسم هنری را در سطح وسیع می‌توان نفی این نفی‌ها و انکار این انکارها توصیف نمود – نفی آرمان استقلال هنری و جدایی هنر از دنیا که می‌توان آن را نوعی حس بازگشت پیوندهای ضروری بین هنر و قلمروی اجتماعی و سیاسی دانست که مدرنیسم آن را از هنر گرفته بود. می‌توان جابجایی یا تغییر نگرش به آثار هنری از مدرنیسم به سمت پست مدرنیسم را نوعی امتیاز قایل شدن یا اولویت دادن به پیچیدگی بر خلوص، تکثر بر وحدت سبکی، وابستگی و پیوستگی بر استقلال و جدایی دانست.(Conner,1997)
یکی از قدیمی‌ترین و کامل‌ترین روایات درباره فرایند ظهور پست مدرنیته به وسیله دانیل بِل در کتاب «تناقضات فرهنگی سرمایه‌داری» ارائه شده است. بِل معتقد است که سرمایه‌داری پیشرفته‌تر از شکل یک نظام اقتصادی و فرهنگی مبتنی بر انضباط لازم برای تولید به سمت نظامی حرکت کرد که بر لذات مصرف استوار است. این امر به نوبه خود موجب تغییر و تحول در جایگاه هنر و فرهنگ می‌شود. بل معتقد است مدرنیسم هنری از دل تضاد شدید بین اخلاقیات پیوریتانی کار و مصالحه و همنوایی و کیش لذت پرستانه خودنمایی و گسترش خودافزایی سر برآورد که این موارد ویژگی شاخص نویسندگان و متفکران مدرنیسم نظیر نیچه لارنس و وُلف است. وضعیت پست مدرن زمانی فرا می‌رسد که این ارزشها مد نیست، که سابق براین اقلیت کوچک که ناراضی هنری بشمار می‌رفتند در کل جامعه مصرفی تعمیم پیدا کنند.(Bell,1979)
«استقلال فرهنگ، که در هنر تحقق یافت، در حال حاضر می‌رود تا کل عرصه زندگی را در نوردیده و آنرا پشت سربگذارد. مزاج پست مدرنیستی مستلزم آن است که آنچه سابق بر این تنها در رویا و تخیل صورت می‌گرفت، باید در عرصه زندگی عملی نیز صورت تحقق یابد. هیچ تمایز و جدایی بین هنر و زندگی وجود ندارد. هر آنچه در هنر مجاز و روا است در عرصه زندگی نیز مجاز و رواست».(Bell,1979,53)
اگر جریانات متعدد پست مدرنیستی حداقل بخشی از اعتبار خود را از قبل واکنش خود علیه اشکال مختلف مدرنیسم در هنر می‌گیرند در آن صورت باید گفت که تعیین یا مشخص ساختن لحظات «مدرنیسم» در فلسفه، مردم شناسی و غیره که قرینه یا ما به ازاء مستقیم مدرنیسم در هنرها بشمار می‌روند و جریانات پست مدرنیسم فوق‌الذکر نیر واکنشی در برابر آن‌ ها محسوب می‌شوند، بسیار دشوار است.
از آنجایی که پست – مدرنیست‌ها آموزش مدرنیستی دیده‌اند لاجرم متوجه انتزاع و واقعیت بنیادی زندگی مدرن، یعنی توده فرهنگی، که در آن انگیزه‌های واقع بینانه و پراگماتیک و اقتصادی غالب است هستند. زمانی که به موضوعات مذهبی و فرهنگی می‌پردازند ماهیت ساختار اجتماعی‌اش را هویدا می‌سازند و این کارشان همان پیچیدگی، منرسیم و ابهام موجود در هنر پست مدرن را می‌دهد و نیز سبکی اختلاطی یا دورگه. جهت‌گیری‌ها در پست مدرن به صورت پساملی، چند ملیتی، کثرت‌گرا، اختلاط‌گرا، و پذیرا و باز است. در زمینه فرهنگ هم فراق فرهنگ‌ها را داریم فرهنگ دارای ژانرهای بسیار است که بر پایه آگاهی شکل می‌گیرند و می‌توان به آن عصر نشانه‌ها نیز اطلاق کرد. هنر پست مدرن را می‌توان دو رگه، اختلاط گرا، کثرت گرا، تمثیلی استعاره‌ای دانست که بر چندگانگی فرهنگ‌ها، موقعیت، نژاد، جنسیت، حقیقت و حتی فرد تأکید می‌ورزد و سعی بر بازنمایی آن‌ ها به صورت همسان و همانند دارد می‌توان آن را هنر هویت نیز خواند. جنبش‌های پست مدرن در هر شکل فرهنگی با هم متفاوت‌اند. یعنی در اقتصاد، سیاست، روان‌شناسی، … در برخی حوزه‌ها تعریف نشده‌اند یا شاید اصلاً وجود نداشته باشند در هنر گرایشات متفاوت با درجات متفاوت شکل گرفته‌اند. تعهد جدی به کثرت گرایی، شاید تنها چیزی است که جنبش پست مدرن متحد و منسجم می‌کند و نیز چیزی است که این سنت را به عنوان ابداعی غربی معرفی می‌کند بخشی از جهان که کثرت‌گرایی در آن جا بیشترین تکامل را یافته است.
هنر پست مدرن به جای انتزاع محض دارای محتوا است. و در هر دو زمینه روش و محتوا در اغلب موارد همراه با طعن، تمثیل، کنایه، اشاره، تلمیح، جناس، استعاره و غیره بیان می‌شود.(جنکز، ۱۳۷۹)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...