معنای توکّل این نیست که انسان در جایی تنها مشغول به عبادت و راز و نیاز با خدا گردد و اوقات شبانه روز را این گونه سپری کند و دست از کسب و کار بردارد. بی تردید، این به بیراهه رفتن است. در روایتی آمده است: پیامبر گرامی(صلی الله علیه وآله)گروهی را مشاهده کردند که به دنبال کشت و کار نمی روند، فرمودند: چه می کنید؟ گفتند: ما متوکّلان هستیم، آن گاه پیامبر فرمود: شما متوکّل نیستید، بلکه سربار جامعه اید.[۴۳۸]

۲- اهلبیت گریزی

پس از رحلت پیامبر (ص ) و با وجود تعیین تکلیف پیامبر، در بطن جامعه اسلامى ، زاویه انحرافى ایجاد گردید که روز به روز با گذر زمان ، وسعت بیش تر گرفته ، تا در نهایت منجر به متروک ماندن اسلام ناب در این جوامع و مسخ مفاهیم دینى با عناوین مختلف گردید؛ تا جایى که از اسلام جز نامى در عرصه زندگى اجتماع مسلمانان باقى نماند.
متاسفانه از همان قرون اولیه بعد از ظهور اسلام ، آموزههای قرآنی اصیلی چون علمآموزی ، تقوا و خویشتنداری ، جهاد ، شفاعت ، قضاء و قدر ، قناعت ، نفی سلطه کفار بر مسلمین، یا به فراموشی سپرده شده و یا با تفسیرهای معوجی که از آن شده ، از تاثیر و اثرگذاری افتاد.
علت اصلی بروز این تفاسیر غلط را باید اعتقاد نداشتن و به انزوا کشاندن مفسران حقیقی قرآن کریم یعنی اهلبیت، جستجو کرد. سدیر می گوید : زمانی که امام باقر علیه السلام وارد مسجد الحرام می شد و من خارج می شدم ، دست مرا گرفت و رو به کعبه ایستاد و فرمود: ای سدیر ! همانا مردم مامور شدند که نزد این سنگ ها ( کعبه) آمده و گرد آن طواف کنند؛ سپس نزد ما آیند و ولایت خود را نسبت به ما اعلام دارند. همین است گفته خدا « همانا من آمرزنده‌ام آن که ایمان آورد و کار شایسته کند و سپس رهبری شود» آ نگاه با دست به سینه اش اشاره نمودو فرمود : به سوی ولایت ما . سپس فرمود : ای سدیر کسانی که مردم را از دین خدا باز دارند را به تو می نمایم . آنگاه به ابوحنیفه و سفیان سوری که در آن زمان در مسجد حلقه زده بودند نگریست و فرمود : اینهایند کسانی که بدون هدایت از جانب خدا و سندی آشکار ، از دین خدا جلوگیری می کنند. همانا این افراد خبیث اگر در خانه های خود بنشینند ، مردم به جستجو افتند و چون کسی را در نیابند که از خدا و رسولش به آنها خبر دهد ، نزد ما آیند تا ما از خدا و رسولش به آنها خبر دهیم.»…[۴۳۹]
مشکل اساسی در فهم دین این بود که متفکران ، دانشمندان و بزرگان عالم اسلام ، به علت دوری از معارف اهلبیت (ع)، توان برداشت صحیح و مطابق با واقع از آموزه های اسلامی را نداشته ، مسائل دارای اهمیت کمتر را به جای با اهمیتتر میپنداشتند. امام خمینى در همین باره میگوید: «اکنون ببینیم که چه گذشته است بر کتاب خدا؛ این ودیعه الهى و ما ترک پیامبر اسلام (ص )، مسائل اسف انگیزى که باید براى آن خون گریه کرد، پس از شهادت حضرت على (ع ) شروع شد. خود خواهان و طاغوطیان ، قرآن کریم را وسیلهاى کردند براى حکومت هاى ضد قرآنى ، و مفسران حقیقى قرآن و آشنایان به حقایق را که سراسر قرآن را از پیامبر اکرم دریافت کرده بودند … هر چه این بنیان کج به جلو آمد کجىها و انحراف ها افزون شد، تاآن جا که قرآن کریم را - که براى رشد جهانیان و نقطه جمع همه مسلمانان بلکه عائله بشرى ، از مقام شامخ احدیت به کشف تام محمدى (ص) تنزل کرد .. و مع الاسف به دست دشمنان توطئه گر و دوستان جاهل ، قرآن این کتاب سرنوشت ساز، نقشى جز در گورستان ها و مجالس مردگان نداشت و ندارد، و آن که باید وسیله جمع مسلمانان و بشریت و کتاب زندگى آنان باشد وسیله تفرقه و اختلاف گردید و یا به کلى از صحنه خارج شد[۴۴۰]
با توجه به آن که پویایى اسلام ، از پویایى دستورهاى قرآن ناشى م شود، کنار نهادن اهلبیت به عنوان مفسرین وافعی قرآن، عملا به کنار گذاشتن قرآن انجامیدو این کار، چیزى جز کنار گذاشتن اسلام و متروک ساختن آموزههای واقعی در اثر تحریف آموزه ها آن نبود.

۳- اعتقاد به کفایت محبت اهل بیت

بر اثر تلقی نادرست از مفهوم محبت و ولایت اهل‌بیت (ع) برخی بر این گمان شدند که محبت اهل‌بیت (ع) اکسیری جامع است که به هیچ ضمیمه‌ای نیاز ندارد و محبت اهلبیت برای عاقب به خیری کافی است؛ و پیدا است که اگر شخصی در آموزه‌های دینی به چنین باوری برسد که تنها راه نجات، محبت قلبی اهل‌بیت (ع) بوده و با داشتن یا ادعاکردن چنین محبتی هر کاری برای او روا است، دیگر به هیچ روی نمی‌توان پایبندی به شریعت با انجام کامل واجبات و ترک محرمات را از او انتظار داشت. در این باره شهید مطهری می‌گوید: «…..مسأله ولایت و امامت طرز فکر ما به صورت عجیب و معکوس درآمده‏ است . آیا این عجیب نیست که ما مقتدایانی مثل اهل بیت پیغمبر داشته‏ باشیم ..آنگاه بجای اینکه وجود این پیشوایان ، محرک ما و مشوق ما باشد به عمل‏ ، وسیله تخدیر ما و تنبلی ما و گریز ما از عمل شده است . تشیع و دوستی‏ اهلبیت پیغمبر را وسیله قرار دادیم برای اینکه از زیر بار اسلام‏ بیرون بیائیم . حالا ببینید این فکر چقدر مسخ شده است ! این حقیقت عالی‏ به شکل منکوس در فکر ما وارد شده ، در ما نتیجه معکوس داده ، وسیله‏ تنبلی شده ، وسیله هیچ کار نکردن با انتظار اینکه همه کارها را مولی کرده‏ ، در قیامت هم مولی می‏کند . »[۴۴۱]
دانلود پایان نامه
اما باید معنای حدیث را دانست زیرا محب هیچ‌گاه مخالف رضای محبوب خود عملی را مرتکب نمی‌شود؛ پس گمان نبر کسی بگوید: «من علی را دوست دارم و او را ولی خود می‌دانم، آن‌گاه در معاصی غوطه‌ور شود و از آخرت و عذاب آن بیم نداشته باشد. نه هرگز چنین نیست»[۴۴۲] گر چه برخی نیز از اساس، صحت این حدیث را مردود دانسته‌اند.[۴۴۳] طریحی پس از نقل این روایت، در رد این گونه عقاید چنین می گوید:
« ظاهراً مقصود از محبت، محبت کامل است که بدان سایر اعمال افزوده می‌شود؛ زیرا ایمان کامل حقیقی همین است؛ اما غیر از آن ]= یعنی ایمان بدون عمل[ ایمان مجازی خواهد بود»[۴۴۴]

۴- جبرگرایی

مراجعه تاریخی به آموزهای انحطاط دهنده در اسلام ما را با این واقعیت مواجه میسازد که؛ هیچ اعتقادی در بین مسلمین مانند عقیده پیدا کردن به جبر تحریف شده، در انحطاط جامعه مسلمان و ایجاد خلق و خوی کسالت و عزلت گزینی مانند جبر عمل نکرده است. با نگاهی به تاریخ جبرگرایی متوجه دو گرایش مختلف به جبر میشویم. عده ای بنای عقیده بر آن گذاشتند و سررشته پیشآمدها و حوادث عالم را در ارادهای بیرون از مجموعه عوامل طبیعی جستجو نموده و همه وقایع را محتوم و محکوم آن مشیّت می دانند، و برای انسان هیچ فعلیت استقلالی قایل نیستند. وعده ای هم بودند که از این آموزه به شکل ابزاری استفاده وبرای مطامع خود مورد سوئ استفاده قرار دادند و به تبلیغ آن پرداختند.
آیات و روایات، در تعابیر اسلامی، انسان را موجودی نیازمند معرفی کرده و خداوند در سوی دیگر موجودی غنی.[۴۴۵] سوء برداشت از اینگونه مفاهیم الهی باعث شده که کسانی از خود سلب اختیار کرده و کارها را همه در دست تقدی واگذار کنند
مختار بودن یا نبودن انسان در حوز‌ۀ تفکر اسلامی ـ در وجه فلسفی و کلامی آن ـ در قالب دو اصطلاح «اختیار و جبر» مطرح شد و در اواسط دوره بنی امیّه، این مسأله (اختیار و جبر) علاوه بر جنبه‏ه ای کلامی و فلسفی، اهمیت سیاسی نیز پیدا کرد؛ زیرا نظریه‏های مدافعان اختیار و آزادی بشر که انسان را دارای اراده آزاد و در کارهای خود توانا می‏دانست، خطری برای فرمانروایان بنی امیّه به شمار می‏رفتند.
معتزله معاویه را به بنیانگذار عقیدۀ جبر در عالم اسلام اعلام کرده اند؛[۴۴۶] به عقیده آقای جعفریان، این عقیده ریشه در جاهلیت داشته اما با بروز امویان به این عقیده دامن زده شده است و حتی در زمان عثمان نیز وقتی مردم به او اعتراض می‌کردند، عثمان گفت: لباسی را که خداوند به وی پوشانده، از تن خود به درنخواهد آورد[۴۴۷]
نخستین کسى که اندیشید، ارادهى خدا در افعال انسان در خیر و شر و زشت و زیبا تعلق گرفته است، معاویه بود.[۴۴۸] از معاویه نقل شده است که می گفت: عمل و کوشش هیچ نفعی ندارد چون همه کارها به دست خداوند است.[۴۴۹]در تاریخ نقل شده، هنگامى که معاویه، یزید را به عنوان جانشین خود معرفى کرد، در پاسخ به اعتراض برخى صحابه، از جمله عایشه گفت: «خلافت یزید تقدیر الهى است و بندگان در امور خود اختیارى ندارند».[۴۵۰] یزید نیز در اولین خطبه خود گفت: پدرم بنده ای از بندگان خدا بود، خداوند او را اکرام کرده خلافت را به او بخشید…. و اکنون نیز خداوند این ملک را به عهده ما نهاده است[۴۵۱]
امویان به خاطر مطامع سیاسی، طرفداری جبر را میکردند و برای از میان برداشتن افکاری بر خلاف جبرگرایی، دست به هر اقدامی میزدند. چنانکه «معبد جُهَنی» که از مخالفان نظریه جبر بود در سال ۷۰ هجری به فرمان خلیفه «هشام بن عبدالملک» کشته شد. پس از او «غیلان بن مسلم دمشقی» و «جَعد بن درهم» نیز به خاطر دفاع از آزادی اراده انسان، به دست خالد بن عبدالله قسری، والی عراق و خراسان کشته شدند.[۴۵۲] و تحت با شعار قرار دادن همین آموزه انحرافی به جنگ به امام حسین پرداختند و قدرت خود را از سوی خداوند قهری اعلام کردند و همچنین شهادت امام حسین را جبری معرفی کردند که خودشان در ان جنایت ،اختیاری از خود نداشتهاند
تاثیر مخرب این تفسیر از جبر و اختیار، باعث سلب هرگونه تحرک، در تمامی زمینه ها، چه فردی و چه در زمینه های اجتماعی و سیاسی جامعه گردید؛ زمانی که این فکر ترویج شد ، همه قایلان به چنین اندیشهای افعال خود را بیاختیار میدیدند و سران حکومت را در واقع خواست الهی دانسته و بودن آن ها را در آن جایگاه، قهری به حساب میاوردند
آیات زیادى از قرآن جبرگرایى را باطل مى داند (إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْم حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ)[۴۵۳] و (ظَهَرَ الْفَسَادُ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِى النَّاسِ)[۴۵۴]
توجه کنیم که، قضا و قدر الهی غیر از مسله جبر و اختیار است. در اسلام قضا و قدر امر مسلمی است و هیچ منافاتی با اختیار ندارد. سرنوشت انسان در دست خود اوست و به همین جهت پاداش یا مجازات بر افعال ارادی انسان مرتب است. چنین دیدگاهی وسعت نظر عمیق به انسان میدهد و موجب می شود از دیگر اصول چشمپوشی نکنند[۴۵۵]
باید متذکر شد که در آغاز حکومت اسلامی، برداشت از خلافت به معنای جانشینی پیامبر بود، ولی کم کم معنای خلافت الهی به خود گرفت و تطبیق به آیه خلافت داوودی گردید[۴۵۶]
گفتار دوم: باورهای اخلاقی
اخلاق، دامنه بسیاری از رفتارها را در خود میگیرد و با توجه به این که کردارها و رفتارها به نوعی ویترینی برای نمایش فرهنگ یک جامه به حساب میآید؛ بنابراین مهمترین عامل معرفی فرهنگ یک جامعه میباشد؛ و از سطح فرد تا اجتماع را در بر میگیرد؛ آن چه در تاریخ از رفتارهای و نقل قولهای مسلمین آمده، مسلمانان در این عرصه دوران شکوهمندی را پشت سرگذاشته اند ؛ و به دلیل نفوذ و سبقه دینی این گونه رفتارها هنوز هم بسیاری از آن رفتارها پیروان سایر ادیان را تحت تاثیر خود قرار می دهد.
دامنه آموزه‌های اخلاقی مسلمین از از رعایت اخلاق بندگی، رفتار با خود، دیگران و حتی محیط زیت را در بر میگیرد. لذا با مروری با آموزه های اسلامی شاهد تنوع فراوان آموزه ها در هر یک از حیطه های دکر شده خواهیم بود؛ و ما ناچارا در این مجال به ذره ای از آن آموز ها اخلاقی خواهیم پرداخت:

۱-در قبال خدا

برخی از اندیشمندان مسلمان با الهام از معارف قرآن، متعلق مسولیت اخلاقی انسان را در درجه نخست خداوند متعال معرفی کرده اند که هستی انسان و همه موجودات به دست اوست. خدای متعال که مالک اصلی همه مخلوقات است، حق دارد از آن ها در باره وظایفشان، سوال و بازخواست کند. سایر متعلقات مسئولیت نیز در حقیقت ریشه در وظیفه انسان در قبال خداند دارد[۴۵۷]

۱) شناخت خدا

همان طورکه ایمان به توحید الهی، مرحله اول برای مسلمان شدن است، نخستین وظیفه مومن نیز شناخت ذات اقدس حق است، و بیبصیرتی به این حقیقت وجدانی، منشا هرگونه جهل و بیبصیرت است. چنین انسانی به ندای که در فطرتش قرار داده شده گوش می سپرد و به صدایی و را به سوی خدا می کشاند گوش می کند؛ انسان باید بداند هیچ حقی از آن خود ندارد؛ هرگاه او تکالیفی را که بر اساس میثاق پیش گفته با خداوند بر عهده دارد، ادا نمایید خداوند حقوقی به وی عطا خواهد کرد. بنابراین میثاق ، به انسان نیروی بالفعل و بالقوه و امکاناتی عطا شده که در وضع بشر مشهود است، اما تکالیفی که به ازای این عنایت در قبال خداوند دارد نیز در این میثاق مشخص است. این تکلیف اولا شامل اقرار به وحدانیت الهی، انجام اعمال عبادی و عملکردن به مسئولیت‌های خلیفه‌الهی بر روی زمین است.[۴۵۸]
شناخت و آگاهی از اسرار خداوندی «از طریق تعلیمات دینی امکان پذیر است، ..و محال است وجود حق تعالی توسط غیر او شناخته شود پس او خود دلیل و راهنمای وجود خویش است، یعنی خدا را باید از طریق آموزشهای دینی شناخت»[۴۵۹] و سرانجام دین کاملکننده دنیا و آخرت او خواهد بود.

۲) عبادت و پرستش

بیگمان در مقابل نعمت های بی شمار آن خالق کمترین کاری که از بنده برمیآید عبادت است و عبادت و پرستش خداوند است و بر دو چیز استوار است
الف- پرستش به خاطر شکرگزاری از نعمت های فراوان که به ما ارزانی داشته است همانگونه که رسول خدا در اعتراض کسی که به وی گفته بود شما را با آن همه جلالت مقام دیگر نیازی به عبادت نیست؛ فرمود« الا اکون عبدا شکورا»[۴۶۰]
ب- عبودیت به خاطر این که ذات مقدسش شایسته و مستحق پرستش است . چنان که امیرالمومنین میفرماید : الهی ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعباده فعبدتک»[۴۶۱] به عبارت دیگر یکی از اهداف وحی، آموزش کیفیت پرستش است، تا از نوع پرستش که شایسته مقام ربوبی نیست جلوگیری به عمل آورد، لذا در تمام شرایعع سخن از نماز و روزه و حج و…آمده است و با اختلافی که در اجرا و شرایط آن است به آن دعوت شده اند[۴۶۲]
در دیدگاه یک مسلمان عبادت الهی مقدمه‌ای است برای توجه حضرت باری به او؛ پس با عبادت و ستایش الهی مسلمان سایه لطف خداوندی را بر سر خودش میگستراند.

۲- در قبال خود

مسئولیت اخلاقیی ویژه ای که در ادیان الهی بر خود انسان نسبت به خودش گذاشته شده بسیار قابل توجه است. از نظر قرآن انسان در برابر خود مسئول است. مسئولیت هدایت و گمراهی هر انسانی در وهله نخست به خود او بر میگردد.[۴۶۳] هر یک از اعضا و جوارح ظاهری و باطنی انسان، بازخواست خواهند شد[۴۶۴] در روز قیامت اعضا و جوارح انسان بر عملکرد آدمی شهادت خواهند داد.[۴۶۵]

۲) اصلاح نفس

اگر انسان بخواهد به سوی کمال نهایی و هدف غایی دست یابد، و زندگی سالم داشته باشد و احساس غربت نکند، باید هدف زندگی خویش را بشناسد و مجموعهی زندگی یا بخش قابل توجه آن را در راستای آن هدف قرار دهد. در غیر این صورت انسان زندگی سالم نداشته و موجودی میشود غرق در خودخواهی که هیچوقت از آن منافع فردی خارج نمیشود و یا به صورت موجودی مردد و سرگردان که حتی تکلیف خویش را در زندگی آن هم در مسایل اجتماعی و فردی نمیداند و گاهی به این سو و ان سو کشیده میشود؛ و موجودی میشود ناهماهنگ.[۴۶۶] اما اگر انسان در راستای هدف واقعی زندگی قرار بگیرد، دین به یاری او شتافته و در جهت داشتن یک جهان بینی الهی و جامع نگر و سعادت بخش به انسان کمک میکند[۴۶۷]
اهیمت خودسازی به درجهای است که اگر همه مردم به ضلالت بیفتند، هر انسانی باید به اصلاح خود بپرازد. چون انسان برای رسیدن به کمال آفریده شده است و به کمال نهایی نمیرسد جز از طریق اصلاح نفس«یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ لَا یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلىَ اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُون[۴۶۸] اى کسانى که ایمان آورده‏اید، به خود پردازید. اگر شما هدایت یافته‏اید، آنان که گمراه مانده‏اند به شما زیانى نرسانند. بازگشت همه شما نزد خداست، تا شما را به آن کارها که مى‏کرده‏اید آگاه گرداند.

۲) خویشتن شناسی

در آموزه‌های اسلامی، لزوم شناسایی خویشتن مقدمهای است برای رسیدن به سعادت و شناخت پروردگار، علامه طباطبایی در این زمینه میفرماید: « وظیفه انسان در ارتباط باب خود این است که خود را بشناسد، تا بدین وسیله سعادت و خوشبختی خود را درک نموده، و یا وسایل که در دست دارد به رفع نیازمندیهای خود بکوشد، و عمر گران مایه را که تنها سرمایه اوست رایگان از دست ندهد»[۴۶۹].
تاکید به خود شناسی در آموزه های اسلامی به این دلیل است که، از دید معارف اسلامی شناخت خود ، انسان را به مرتبه بالای شناخت خداوند میرساند؛ چنانکه علی(ع) می فرماید:« من عرف نفسه فقد عرف ربه»[۴۷۰] هر کس خود را بشناسد خدای خود خود را شناخته است.شهید مطهری در راستای همین مفهوم میگوید:« هر کس معرفت به خود پیدا کندخدا را هم شناخته است ، اگر خدا را فراموش کند اثرش این است که خودش را فراموش میکند..».[۴۷۱]

۳) حفظ سلامت و بهداشت جسم و روان

یکی دیگر از وظایف مسلمان در ارتباط با خود، حفظ سلامت و بهاشت برای نیل به مقاصد و اهدافی است که به سلامتی و توان بدنی نیازمند است. در همین زمینه، علامه طباطبایی میفرماید« وظیفه انسان است که در حفظ صحت و استقامت تن و روان خود بکوشد، طوری که در آیین مقدس اسلام به هر دو بخش دستورهای دقیق و کاقی داده شده است. و در بهداشت تن و روان خود بکوشد. »[۴۷۲]
دین اسلام نه تنها به نظافت ظاهر اهمیت داده بلکه در سلامت خوراکیهای مورد استفاده هم او را توصیه به تعادل کرده امام رضا میفرماید:« خداوند هیچ خوردنی و آشامیدنی را حلال نکرده مگر اینکه نفع و صلاح بشر در آن بوده، هیچ یک را حرام نکرده مگر آن که مایه زیان و مرگ و فساد است»[۴۷۳]
در اسلام تمام عبادتها مبنی بر نظافت قرار داده شده؛ بر همین اساس هیچ کدام از عبادت ها نیستند که بدون وضو و ظهارت مایه تقرب الهی واقع شوند و و حتی در موارد جزیی هم به توصیههای چون گرفتن ناخن و مزمزه و …سفارش شده است.
همچنین در مورد بهداشت روان و آرامش روح از توصیه های بهداشتی آن غافل نشده ونه تنها در روزگار سلامت روحی برنامه دارد بلکه در بیماری رح نیز برنامههای مختلف دارد، مثلا در توبه برای کسی که روی به گناه آلوده باز گذاشته شده تا نکند از ترس ناپاکی اش، به چاه بیفتند» قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ (۵۳ زمر)

۳- در قبال دیگران

اسلام دینی است که فقط به، با خود بودن و سیر آفاق و انفسی توجه ندارد؛ بلکه تاکیدات فراوانی در خصوص زندگی اجتماعی و طرز رفتارها بادیگران برای ساختن اجتماع دارد.
زندگی اجتماعی بار ارزش خود را از عوامل و انگیزه ها میگیرد که سبب اجتماعی زیست آن شده قرآن کریم زندگی اجتماعی را وسیلهای میداند برای تامین ارزشهای والاتر.[۴۷۴]

۱) روابط ایمانی

اسلام برای روابط و تعامل اجتماعی ، حدود و شرایط و اصول و ضوابطی را مشخص نموده است. و این رکن رفتاری، مهمترین بخش از تمام رفتارهای اسلامی را تشکیل میدهد که به نوعی باید این رفتار و نگاه ایمانی در سراسر رفتارهای مسلمان دیده شود و رنگ رفتارهایش همه بوی خدایی داشته باشد. همان طور که امام صادق (ع) میفرمایند: برای خدا با خلق معاشرت کن، نه برای بهره خود از دنیا و طلب جاه و از روی ریاکاری و شهرت طلبی.[۴۷۵] حال با توجه به این اصل مطرح شده ، به چند نگته میپردازیم:

۱. محبت
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...