فردوسی در شاهنامه |
ج۱ب۳۰۵
نگاهی کوتاه به نبرد بین خوبی و بدی در شاهنامه
فردوسی در نامور نامه ی باستان تاریخ ایران را به سه دوره ی اساطیری ، پهلوانی و تاریخی تقسیم می کند و در هریک از این مراحل اهورا مزدا که در قالب پادشاهان یزدان پرست جلوه گر می شود مورد حمله قوای اهریمن واقع می شود و در هریک از این دوران ها پهلوانی که فرستاده ای از طرف اهورا مزدا است می رسد و نیکی مجدداً غلبه می کند چرا که نظام عالم بر داد استوار است .
در دروه ی اساطیری این مبارزه با ضحاک ستمگر ماردوش است که وجود او با اهریمن در ارتباط است او هزار سال بر ایران فرمانروایی می کند همراه با ظلم و بیداد و خونریزی و ضایع کردن حقوق فراوان .
تا این که لحظه ی مرگش فرا می رسد یعنی مرگ و بدی و پلیدی و این امر به دست فریدون صورت می گیرد که فرستاده ی آسمان و مأمور اهورامزدا است . ماجرای خانواده ی فریدون فصلی از نبرد بین نیکی و بدی است که در سراسر دوران اساطیری و پـهلـوانی ادامـه می یابد . اساس حماسه ی ملّی ایران بر نبرد جاودانی میان نیکی و بدی استوار است و نیروهای اهریمنی همان بیداد ، دروغ ، جادو ، فریب و … است که در وجود آفات طبیعی بروز می کند پس با مرگ ضحّاک و برقراری حکومت همواره با عدل فریدون این نبرد باز هم ادامه می یابد و نقطه ی آغاز درگیری دوم که در سراسر دوران پهلوانی ادامه می یابد ، از آن جاست که فریدون حکومت را بین فرزندان خود تقسیم می کند . و همین علّت باز اسبابی برای مبالغه اهریمن و اهورا فراهم می شود .
نبرد اهورا و اهریمن اساطیری بدل به مبارزه ی طولانی ایران و توران در دوران پهلوانی می شود که یکی نیک است و دیگری بد . ( جنگ ایران و توران در کین خواهی سیاوش یادآور جنگ یونانیان و تروائیان ، در ایلیاد هومر است . با این تفاوت که در مورد ایلیاد نبرد بر سر زیبایی است و در شاهنامه بر سر خوبی ، جنگ شاهنامه مفهومی عمیق تر و انسانی تر دارد.) در شاهنامه و تفکر باستانی ایران نیکی و بدی شاخه های درختی هستند که یکی مثمر ثمر و دیگری بی فایده است . چنانچه از نژاد فریدون ایرج نماینده ی اهورامزدا و وجود نیک و سلم و تور نماینده ی اهریمن و وجود بد هستند . در این دوره به جای فریدون از وجود پهلوانی افسانه ای به نام رستم سخن به میان می آید که آرمان بلند ایرانیان است . شخصیت منحصر به فرد و استثنایی او که بر دوره ی پهلوانی شاهنامه بلکه به تمامیت آن رنگ و جلایی دیگر بخشیده است ، شکست ناپذیر است و تمام کارنامه ی او عبارت است از نبرد او با وجودهای اهریمنی و شر، که در قالب جنگهای بزرگ ایران و توران و افراسیاب جلوه گر میشود .
جنگهای دوره ی پهلوانی که به کین خواهی ایرج انجام می شود فقط برای انتقام گیری صرف نیست بلکه به این علت است که ایرج به عنوان یک بی گناه و آیت خیر از میان رفته است . پس نبرد رستم و ایرانیان با تورانیان در واقع نبرد با اهریمنان است . در دروه ی پهلوانی نبرد اهریمن به دو مرحله تقسیم می شود که یکی با مرگ ایرج است و دیگری با مرگ سیاوش .
حمله ی تورانیان به ایران نمودی اهریمنی دارد و مقدس ترین وظیفه ی اهورایی پایداری ایرانیان در برابر آن هاست به عنوان قومی که هرگز ننگ و ذلت را نپذیرفته است و شاهنامه سرگذشت این پایداری و تجلی روح ملی و بیان آرمان های بلند ایرانی است و با در نظر گرفتن این نکته که مبارزه ایران و توران از دیدگاه فردوسی امری مقدس و نبرد اهورامزدا با اهریمن است اما این مسأله باعث نمی شود که فردوسی صفات نیک دشمنان را نادیده بگیرد و او را مناعت طبع و آزاد اندیشی صفات نیک را حتی اگر در دشمنان ایران بوده ستوده است . فردوسی به نیک و بد از دیدگاه اخلاق می نگرد و همه را با همین معیار می سنجد حتّی اگر دشمن باشند . قبول بزرگی و نیکی دشمنان نشان دهنده ی بزرگی فردوسی و مناعت طبع اوست و با این همه جنگیدن با چنین دشمنی فضیلتی دیگر است .
از جمله این افراد اغریرث برادر افراسیاب است که از او به نیکی و تمجید نام برده میشود. از دیگر شخصیت ها که به نیکی و خردمندی ستوده می شود پیران ویسه ( وزیر ، سپهسالار، مشاور و فرمانروای ختن و بزرگترین فرد بعد از افراسیاب ) است .
می توان گفت این سپهسالار و وزیر فرزانه فردی پاک اعتقاد است که حکمت و پهلوانی را در خود جمع کرده است او را خداوند آفریده است تا نگهبان نیکی در میان تورانیان باشد . او خواستار صلح و دوستی میان دو کشور است و پناه دادن او به سیاوش به این علّت است که امید دارد ، سیاوش سبب صلح میان دو کشور شود . او افراسیاب را در مرگ سیاوش مورد نکوهش قرار می دهد چرا که خواستار صلح و روزگار بهی است و دریغا گوی صلح است چون می داند رستم به کین خواهی سیاوش توران را با خاک یکسان خواهد کرد .
قسمت پهلوانی شاهنامه با مرگ رستم به پایان می رسد و نبرد تازه در قسمت تاریخی به وقوع می پیوندد . تعداد کمی از شاهان این دوره به صفت دادگری مفتخرند و تنها پهلوان دوره ی تاریخی بهرام چوبینه است که می توان او را با پهلوانان بزرگ دوران قبل برابر دانست.
در این دوره هم مبارزه با بدی و نکوهش آن از زبان شاهان و وزرا و بزرگان شنیده میشود. در دوره ی تاریخی پادشاهان ساسانی پیروان اهورا و پیروان اهریمن هستند اما آن قداست و منش نیکی که در شاهان اساطیری ایران چون فریدون ، کیخسرو و … است در شاهان ساسانی وجود ندارد و حتی در زندگی نیکان آنان نیز نقاط تاریکی موجود است .
این ابیات که در نامه ی رستم فرخزاد به برادرش می باشد در واقع زبان حال فردوسی است که
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید. |
در قالب نامه ی این سردار ایرانی متبلور می شود و اوضاع ایران و ایرانی بعد از حمله ی اعراب و تسلط آنان بر ایران را مشخص می نماید .
با این توصیفات فردوسی به این نتیجه می رسیم که در دوره ی سوم مبارزه این بدی است که غلبه پیدا می کند . چنانچه برتلس می گوید : « در تمام امتداد داستان مبدأ نیکی غلبه می کند ولی در پرده ی سوم آهنگ مخالفی نواخته می شود و بدی غلبه کرده است ، ولی بنابر آنچه در گذشته دیده شد این فتح نمی تواند قطعی بشود بلکه یک پیش آمد موقتی است .
به عبارت دیگر خاتمه ی داستان هم مطابق روح زردشتی سروده شده است و از زیر صدای پای اردوی عرب آوازی شنیده می شود که ظهور سوشیانت دادگستر را خبر میدهد.»(هزاره فردوسی ۱۸۹ – ۱۸۵ )
عنصر المعالی می گوید : « اما نیکی از سزاوار نیکی دریغ مدار و بر نیک کرده پشیمان مباش که جزای نیک و بد اندرین جهان به تو رسد ، پیش از آن که به جای دیگر روی و چون تو با کسی خوبی کنی ، بنگر که در وقت خوبی کردن هم چندان راحت که بدان کس رسد ، در دل تو خوشی و راحت پدید آید . » ( عنصرالمعالی ،۱۳۶۴ :۲۹ )
فردوسی معتقد است نیکی و بدی ، اهورا مزدا و اهریمن هیچ گونه سازگاری با هم ندارند و در هر جامعه ای که بیداد و بدی جلوه گر شود نیکی پنهان خواهد ماند .
فردوسی با توجّه به وجود حتمی مکافات عـمل ، انسـانـها به خصـوص فرمانروایان خود کامه را از ظلم و ستم بر حذر می دارد و همچنین با طرح سیماهای معنوی اشخاصی چون رستم ، سیاوش و کیخسرو در جهت رسیدن به هدف والای خود تلاش می کند ، یعنی بزرگداشت نیکی و کوبیدن بدی .
« فردوسی برای رسیدن به این هدف دست به آفرینش چهره هایی می زند که با اصل تاریخی خود تفاوت بسیار دارند از جمله انوشیروان ساسانی ، که به این ترتیب شاعر توانسته است آرزوها و آمال مردم را از زبان شاهی عادل بیان کند و این تا حدی گسترش یافت که در سده های بعدی انوشیروانی که ساخته و پرورده ی خلاقیت هنرمندانه ی فردوسی بود به عنوان نمادی از یک شاه عادل در ادبیات شرق شهرت یافت . » ( ستوده،۱۳۷۴ : ۶۴۵)
سخنان فردوسی درباره ی خوبی و بدی در شاهنامه :
سوی نیکی و نیکنامی گرای جز این نیست توشه به دیگر سرای
ج۵ب۶۹۱۱
چنین است گیهان ناپایدار در او تخم بد تا توانی مکار
ج۶ب۸۹۹
بخور هرچه داری و بد را مکوش به مرد خردمند ، بسیار گوش
گذر کرد همراه و ما مانده ایم ز کار گذشته ، بسی خوانده ایم
به منزل رسید آن که پوینده بود بهی یافت آن کس که جوینده بود
نگیرد تو را دست جز نیکویی گز از پیر دانا سخن بشنوی
ج۶ب۵۲۴۶
کجا آن خردمند گندآوران ؟ کجا آن سرافراز جنگی سران؟
همه خاک دارند بالین خشت خنک آن که جز تخم نیکی نکشت
ج۷ب۳۲۲۰-۳۲۱۹
بیا تا همه دست نیکی بریم جهان جهان را به بد نسپریم
ج۷ب۳۳۳۵
جهان را نباید سپردن به بد که بر بدکنش بی گمان بد رسد
ج۸ب۲۴۳۷
کسی کو بود پاک و یزدان پرست نیازد به کردار بد هیچ دست
اگر چند بدکردن آسان بود به فرجام از او جان هراسان بود
اگر بد دل سنگ خارا شود نماند نهان آشکارا شود
وگر چند نرم است آواز تو گشاده شود زو همه راز تو
ندارد نگه راز مردم جهان همان به که نیکی کنی در نهان
چو بی رنج باشی وپاکیزه رای از او بهره یابی به دیگر سرای
ج۸ب۲۴۵۰-۲۴۴۵
کسی کو خریدار نیکی شود نگوید بدی تا بدی نشنود
ج ۸ب ۷۰۹۸
بیا تا جهان را به بد نسپریم به کوشش همه دست نیکی بریم
ج۱ب۱۰۴۹
چو مردم ندارد نهاد پلنگ نگردد زمانه بر او تار و تنگ
ج۲ب۵۷۵
بدین گونه با او همی چاره جست نهانیش بد بود و رایش درست
ج۲ب۱۸۸۱
- جلوه های دانش
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1399-12-17] [ 08:10:00 ب.ظ ]
|