خانواده به عنوان مجموعه ای که قوانین و آداب و رسوم و عملکرد خود را دارد، از اعضایی تشکیل شده است که به گونه ای پویا و مرتبط با یکدیگر وابسته اند و به همین علت نیز رفتارشان به صورت کاملاً مجزا از کل سیستم خانواده قابل بررسی نیست. این سیستم با نیروها و مجموعه گسترده اجتماع ارتباط متقابل دارد. خانواده به شیوه های گوناگون نقش بنیادی خود را در محیط سازی، امکان گذار وابستگی دوران کودکی به استقلال دوران بلوغ و رشد، احساس مسئولیت، اعتماد به نفس، سازگاری و انطباق آنان ایفا می کند. بدیهی است تصویر هرگونه سازگاری، احساس مسئولیت و اعتماد به نفس والدین در فرزند منعکس می شود و در جامعه طی ترکیب با تجربه ها و شکل گیری انتظارهای جدید به کار بسته می شوند. به همین خاطر است که گفته می شود خانواده می تواند به عنوان یک سیستم اجتماعی پیچیده در فرزند «هویت یک بیمار» را پدید آورد. بنابراین چگونگی رفتار والدین با فرزندان در شکل گیری نظام رفتاری آنان نقش مهمی ایفا می کند(ساعتچی ۱۳۸۵،۱۲۰).
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
خانواده متعادل، تبادل عاطفی و تفاهم مثبت گرایی را بر خانواده حاکم می کند، رفاقت و مشارکت را به وجود می آورد و استدلال منطقی، جایگزین روابط نامناسب می شود. مهم ترین نقش پدر متعادل، ایجاد امنیت برای فرزندان است، مخصوصاً زمانی که کودک در مقابل انبوهی از فشارهای روانی قرار دارد. باید پدر به او احساس کفایت بدهد و فرزندش را بپذیرد. در خانواده های نابسامان، روابط ضعیف اولیه، خشونت والدین، تهدید، سرزنش، تنبیه بدنی، صدور رفتارها و فرامین منفی از طرف پدر، احتمال بروز اختلالات روانی و رفتاری را در کودک بیشتر می کند. اگر میان پدر و فرزند دشمنی آشکار وجود داشته باشد کودک و نوجوان دچار تعارض و کشمکش های روانی می شود که اثرات عمیق و گاه جبران ناپذیری بر شخصیت آن ها می گذارد. پژوهش های زیادی نشان داده اند که محدود سازی، آزادگذاری، دشمنی، طرد و نظم و ترتیبی که بر نشان دادن قدرت متکی است (مانند تنبیه بدنی) و نیز بی ثباتی و همانند این ها را می توان به رفتارهای ضد اجتماعی و نبود رفتارهای جامعه پسند کودک مربوط دانست. برعکس، گرمی، پذیرش، تحریک، پاسخگویی، محدود نکردن و استدلال کلامی در نظم و ترتیب، با امنیت اجتماعی- عاطفی، شایستگی های هوشی و رفتارهای جامعه پسند کودک پیوند دارد. فرزندان در خانواده مسایلی مانند امر و نهی والدین، تقلید و همانند سازی را که مهم ترین
شیوه های انتقال ارزش های هنجارهای اجتماعی و نسبت های اجتماعی است، می آموزند. آنان در خانواده یاد می گیرند که چه چیزی درست و خوب و یا غلط و بد است. ارزش ها و هنجارهای اجتماعی را به فرزندشان می آموزند و او را مطابق با ‌آن هنجارها و ارزش ها تربیت می کنند .در این میان، محبت پدر در تقویت حس اعتماد به نفس و پرورش قوای مثبت و سازنده کودکان و نوجوانان مهم است. با توجه به نقش خانواده و جامعه، چگونگی تجربه فرد از ارزشی که خانواده و جامعه برای او و توانایی ها و ضعف هایش قایل است، مفهوم خود و عزت نفس فرد شکل می گیرد. مفهوم خود مجموعه ای از عقاید فرد درباره خودش است که به صورت توصیفی بیان می شود و عزت نفس، مجموعه قضاوت و ارزیابی هایی است که او درباره خصوصیاتش دارد. از آنجا که احساس هایی مانند بی ارزشی، بیگانگی و عدم پذیرش از سوی دیگران در میان افرادی که نابهنجار شناخته می شوند بسیار رایج است، توجه به پدیدآیی و گسترش عوامل مذکور در آسیب شناسی روانی اهمیت دارد (اتکینسون و اسمیت ۲۰۰۳، ۱۱۰-۲:۸۹)
۲-۵ تعریف شخصیت
شخصیت از واژهی لاتین پرسونا گرفته شده است که به نقابی اشاره دارد که هنرپیشهها در نمایش به صورت خود میزنند. شخصیت را میتوان به صورت مجموعهای با دوام و بینظیر ویژگیهایی تعریف کرد که ممکن است در موقعیتهای مختلف تغییر کند. شلدون در تعریف خود چنین عنوان میکند: “شخصیت سازمانیافتگی پویشی جنبه های عقلی، عاطفی، انگیزشی و فیزیولوژیکی فرد را گویند” (چاین ۲۰۰۶،۱۳۰) هیلگارد در تعریف خود از کلیت شخصیت فاصله گرفته و نوعی برگشت به قوای ذهنی را در تعریف خود نشان داده است و آن را چنین تعریف مینماید: تعریف کتل از شخصیت آن چیزی است که پیشبینی آنچه را که یک شخص در موقعیتی معین انجام داد، امکان پذیر میسازد. او معتقد بود که شخصیت از صفات یا عواملی تشکیل شده است که میتوان آنها را به وسیلهی روش تحلیل عاملی به دست آورد (هارید ۲۰۰۷ ، ۴۱)
۶-۲ مفهوم شخصیت
مفهوم شخصیت از کلمه لاتین «Persona» گرفته شده است. این کلمه خود ریشه در فرهنگ یونان باستان دارد. در واقع پرسونا در این کشور به ماسک هایی گفته می شد که بازیگران در هنگام ایفای نقش آن را بر چهره خود می زدند به این ترتیب شخصیت عبارت است از نقش اجتماعی که فرد در زندگی خود ایفا می کند. مفهوم شخصیت از دیدگاه های مختلفی مورد بررسی قرار گرفته است و هر یک از این دیدگاه ها با توجه به فلسفه وجودی و اصول زیربنایی خود به تعریف شخصیت پرداخته اند، بدیهی است که به دلیل تفاوت های اساسی که در نظریات مختلف و دیدگاه های مختلف وجود دارد، نمی توان انتظار داشت که تعریف واحدی از شخصیت وجود داشته باشد. به همین دلیل دراین بخش قصد داریم تنها به ارائه یکی از تعاریف شخصیت بپردازیم که از مقبولیت زیادی در بین روان شناسان برخوردار است یکی از معروف ترین تعاریف مربوط به الپورت (شولتز ۱۹۹۸،۱۶۰) است. این تعریف از مقبولیت زیادی در بین روان شناسان برخوردار است و از آن جهت برای ما اهمیت دارد که در ارتباط نزدیک با مدل ۵ عامل شخصیت است و شاید یکی از عواملی بوده است که باعث به وجود آمدن مدل ۵ عامل شخصیت شده است.
تعریف الپورت از شخصیت نتیجه بررسی و تجزیه و تحلیل حداقل ۵۰ نوع تعریف شخصیت می باشد. وی شخصیت را چنین تعریف می کند، «شخصیت، سازمان پویایی است که در درون فرد قرار گرفته و شامل سیستم های فیزیکی و روانی است که تعیین کننده رفتار و فکر فرد است ».
۷-۲ نظریه های مربوط به ویژگی های شخصیتی
بررسی نظریهها و پژوهشهای پیشین در رابطه با تأثیر تیپ آدمی بر نحوه رفتار و تعاملات بین فردی او، مبین آن است که دامنه این بررسیها از فرایندهای درونی ارگانیسمتا رفتارهای شهودی ناشی از تعامل افراد در نوسان بوده است.
۲-۷-۱نظریه گوردن الپورت
الپورت یکی از شخصیت هایی است که اسم او به خاطر نظریه منحصر به فرد خود همیشه در اذهان خواهد ماند. به ویژه این که او زمانی نظریه خود را ارائه داد، که دیدگاه های روان تحلیل گرایانه و رفتارگرایانه در اوج محبوبیت خود بودند، با این وجود نظریه الپورت به خاطر تفاوت هایی که با نظریات قبل داشت یک دیدگاه جدید و نو در زمان خود محسوب می شود. به خصوص این که دیدگاه او بر خلاف دیدگاه های روان تحلیل گری که به بخش ناهوشیار فرد تاکید داشتند بر هوشیاری تاکید می کند، الپورت بر خلاف دیدگاه های رفتارگرایی و روان تحلیل گری که معتقد بود رفتار انسان تحت تاثیر گذشته اوست، اعتقاد داشت که انسان تحت تاثیر زمان حال و آینده خویش است. یکی دیگر از تفاوت های اساسی این نظریه با نظریات قبلی این بود که الپورت، داده ها و اطلاعات خود را از افراد سالم جامعه جمع آوری می کرد (شولتز ۱۹۹۸،۱۳۲)
اساس نظریه الپورت واژه صفات می باشد و این واژه در این نظریه مهم ترین عامل انگیزشی شخصیت محسوب می شود. او در تعریف صفات می گوید: «صفات گرایش های افراد برای پاسخ های مشابه به محرک های مختلف می باشند»(جوادی و کدیور ۱۳۸۱،۱۶۵).
آلپورت صفات را به سه دسته تقسیم می کند:
۱.صفات اصلی: صفاتی فراگیر هستند که نفوذ زیادی در زندگی فرد دارند و فرد به شدت تحت تاثیر آن است. این صفات در اغلب موقعیت ها خود را نشان می دهند
۲.صفات مرکزی : این صفات نسبت به صفات اصلی از گستردگی کم تری برخوردارند. به نظر الپورت تعداد این صفات در افراد محدود هستند.
۳.صفات ثانویه: این صفات از فراگیری همسان و قابلیت مشاهده کم تری برخوردارند و اغلب توسط افراد بسیار نزدیک فرد شناسایی می شوند.
۲-۷-۲ خود مختاری کنشی
آلپورت نه تنها به دلیل تأکید بر صفات، بلکه به دلیل تأکید بر مفهوم خود مختاری کنشی نیز شهرت یافته است. مفهوم خودمختاری کنشی این است که اگر چه انگیزههای یک بزرگسال میتواند ریشه در انگیزههای تنش کاه دوران کودکی داشته باشد، ولی انسان بالغ، مستقل از این تلاشهای تنشکاه دوران کودکی رشد میکند. کوششهای اولیه انسان در کاهش گرسنگی و اضطراب میتواند در مراحل بعد به منبع مستقلی از از لذت و انگیزش تبدیل شود همین طور، فعالیتهای اولیه انسان برای زنده ماندن میتواند در مراحل بعد لذت بخش شود و به صورت هدف درآید اگر چه در آغاز، تلاش جدی و برتری جویی فرد را میتوان به تمایل او به تأیید والدین و سایر بزرگسالان نسبت داد، این تلاش در مراحل بعد ممکن است به صورت هدفهای ارزشمندی برای وی درآیند به عبارت دیگر این تلاشها میتواند بدون توجه به تأیید دیگران انجام گیرد بنابراین «آنچه زمانی بیرونی و به صورت وسیله بود در مراحل بعد درونی الزامی میشود فعالیتی که زمانی در خدمت سائق یا نیاز سادهای قرار داشت حالا در خدمت خود آن فعالیت قرار میگیرد و به معنای عمیقتر، در خدمت تصور فرد از خود (خودآرمانی) در میآید. در واقع، دوران کودکی، دیگر نقشی بازی نمیکند بلکه این بزرگسالی است که تأثیرگذار است». (جوادی و کدیور ۱۳۸۲،۱۸۵)
۲-۷-۳ تحقیق فردنگر
آلپورت به دلیل تأکید بر منحصر به فرد بودن افراد نیز شهرت یافته است او به منظور شناخت هر چه بهتر انسان، بر اهمیت تحقیق فردنگر یا مطالعه عمقی افراد تأکید داشت بخشی از تحقیق، مستلزم استفاده از اطلاعاتی است که مختص به خود فرد است. بخشی دیگری از این تحقیق، مستلزم استفاده از مقیاسهای یکسان برای همه افراد است البته نمرات فرد در هر مقیاس با نمرات خود او در مقیاسهای دیگر مقایسه میشود نه با نمرات سایر افراد در آن مقیاس. برای مثال، دانستن این نکته مهم است که فرد، بودن با دیگران را بر دستیابی به ثروت، ترجیح میدهد، یا نه، که مقایسهای است بین ویژگیهای همان فرد، این امر نیز احتمالاً مهمتر از دانستن این نکته است که آیا همین فرد در مقایسه با دیگری، به بودن با سایر افراد، کمتر یا بیشتر بها میدهد، یا دستیابی بر ثروت را در مقایسه با فرد دیگر، کمتر یا بیشتر ترجیح میدهد که مقایسهای است بین دو نفر این جنبه از تحقیق فردنگر موجب میشود تا بر الگو و سازمان صفات در درون هر فرد تأکید شود تا اینکه وضعیت فرد نسبت به دیگران مورد توجه قرار گیرد. سرانجام، تأکید آلپورت به منحصر به فرد بودن هر انسان به جائی میرسد که اعلام میکند در افراد صفات ویژهای وجود دارد که از نظر علمی قابل بررسی نیست. تأکید آلپورت بر تحقیق فردنگر در آن زمان بسیار مهم بود و امروزه نیز مجدداً شهرت یافته است البته از تأکید آلپورت به منحصر به فرد بودن صفات این طور برداشت شد که علمی شدن شخصیت امکان پذیر نیست. (جوادی وکدیور ۱۳۸۲،۹۵)
۲-۷-۴ نظریه کتل
کتل، یکی از نظریه پردازان مشهور دیدگاه صفات است، هدف او از مطالعه شخصیت پیش بینی رفتار بود و یکی از مهم ترین دست آوردهای او تجزیه و تحلیل داده ها بود که او از روش تحلیل عاملی استفاده می کرد.هر چند این روش به دلیل پیچیده بودن مورد انتقاد برخی از پژوهش گران قرار گرفت ولی این روش وسیله ای بود که کتل به کمک آن ۱۶ عامل شخصیتی معروف خود را ارائه داد. البته این مدل از سوی بسیاری از صاحب نظران مورد انتقاد قرار گرفته است، زیرا آن ها اعتقاد دارند تعداد عوامل شخصیت کم تر از ۱۶ عامل است که کتل ارائه داده است.
کتل در تعریف صفات می گوید: صفات گرایش های واکنشی نسبتاً پایدار شخص هستند که واحدهای بنیادی شخصیت را تشکیل می دهند (شولتز ۱۹۹۸،۷۸)کتل به چند شیوه صفات را طبقه بندی کرده است.
۱- صفات مشترک و صفات یگانه : صفات مشترک، صفاتی هستند که به درجات مختلف در هر کسی وجود دارد مثل درون گرایی، برون گرایی و صفات یگانه صفاتی هستند که منحصر به افراد خاصی هستند.
۲-صفات سطحی و صفات عمقی :
صفات سطحی: رفتارهایی را نشان می دهد که ظاهرا با یکدیگر تجانس دارند ولی در واقع همیشه همراه هم بالا پایین نمی روند (تغییر نمی کنند ) و ضرورتا علت مشترکی ندارند (جوادی وکدیور ۱۳۸۲،۱۲۵)
صفات عمقی: به نظر کتل صفات عمقی علل رفتار هستند این صفات اساس صفات سطحی هستند. یک صفت عمقی می تواند چندین صفات سطحی را تحت تاثیر قرار دهد، این صفات اغلب از طریق روش آماری تحلیل عامل مشخص می شوند.

 

    1. صفات پویا ، صفات خلق و خو و صفات توانایی

 

صفات پویا: این صفات مربوط به عنصر انگیزشی شخصیت است و علائق و کشش ها مربوط به این دسته از صفات هستند. در واقع این صفات تعیین می کنند که چرا فرد به محرک خاصی پاسخ می دهد.
صفات خلق و خو: این صفات مربوط به سبک های رفتاری فرد هستند و این موضوع را تعیین می کنند که فرد در یک موقعیت چگونه پاسخ خواهد داد.
صفات توانایی: این صفات چگونگی کارآمدی رفتارهای فرد را در موقعیت تعیین می کند. مهم ترین صفات توانایی هوش است که میزان کارآمدی فرد را در موقعیت های مختلف تعیین می کند.
۲-۷-۵ هانس، جی آیزنک
آیزنک یکی از نظریه پردازان دیدگاه صفات است که روش مطالعه او از بسیاری جهات شبیه به روش کتل است او همانند کتل بسیاری از صفات را جمع کرده و برای تعیین صفات اصلی شخصیت از روش تحلیل عامل استفاده می کند. آیزنک از این نظر که صفات تشکیل دهنده شخصیت است و عامل ها، سازه های نظری هستند که از همبستگی های متقابل میان تعدادی پاسخ تشکیل می شوند با کتل هم عقیده است ولی آیزنک بر خلاف کتل بر جنبه های زیستی صفات تاکید می کند. او صفات را موروثی تلقی می کند و معتقد است که این صفات به واسطه وراثت منتقل می شود. آیزنک با بهره گرفتن از روش تحلیل عوامل ابعاد اصلی شخصیت را متمایز ساخته است که عبارتند از:

 

    1. درون گرایی ـ برون گرایی: آیزنک معتقد است که افراد برونگرا دارای سطح بهینه تحریک شدید تری نسبت به افراد درونگرا هستند و در سطح تحریک خفیف افراد درونگرا به صورت مثبت و افراد برونگرا به صورت منفی از خود واکنش نشان می دهند و سطوح تحریک شدید، موجب بیزاری در اشخاص درونگرا می شود در حالی که افراد برونگرا هنوز نسبت به تحریک احساس مثبت دارند بنابراین اشخاص درونگرا دارای یک دستگاه فعال ساز بسیار قوی هستند که با حداقل تحریک به سطح برپایی می رسند، در حالی که افراد برونگرا به مقدار تحریک بیشتری نیاز دارند تا به سطح برپایی دست یابند.

 

    1. بعد روان رنجور خویی ـ ثبات هیجانی: آیزنک برای تبیین و تشریح این بعد شخصیت نیز از تبیین های زیست شناسانه استفاده کرده است. او بعد روان رنجورخویی را حاصل فعالیت های مغز احشایی، دستگاه کناری و دستگاه عصبی خودکار می داند. به نظر آیزنک افراد روان رنجورخوی دارای مغز احشایی با آستانه تحریک پایین و دستگاه خود مختار با آستانه تحریک بالا هستند. این ویژگی دستگاه عصبی آن ها باعث می شود در آن ها صفاتی چون اضطراب، افسردگی، احساس گناه، تکانشی بودن بیشتر نمود پیدا کند.(میرزایی ۱۳۷۹،۱۶۵)

 

    1. بعد روان پریش خویی ـ کنترل تکانه: در تبیین این بعد شخصیت، آیزنک معتقد است هورمون جنسی آندروژن نقش بسیار مهمی ایفا می کند. او معتقد است هر چه میزان این هورمون در فرد افزایش یابد رفتارها و صفات روان پریش خویی در افراد افزایش می یابد و صفاتی چون تکانشی بودن، مذهبی بودن، پرخاشگری و … در آن ها بیش تر نمود پیدا می کند. این صفات به این دلیل در مردان بیش تر از زنان دیده می شود که این هورمون در مردان بیش تر از زنان است (شولتز ۱۹۹۸،۱۳۲)به طور خلاصه، دو بعد درون گرایی و برون گرایی، نشان دهندهنظام با اهمیتی از تفاوتهای فردی است که ریشه در تفاوتهای ارثی و زیستی دارد این تفاوتها را میتوان با بهره گرفتن از تحلیل عاملی کشف کرد و آنها را با بهره گرفتن از پرسشنامه یا شیوه های آزمایشگاهی اندازه گرفت. درباره دو صفت دیگر باید گفت که از نظر آیزنگ افراد دارای نمره بالا در روان آزردهخویی از نظر هیجانی ناپایدارند و اغلب از نگرانی، اضطراب و دردهای بدنی (مانند سردرد، و ناراحتی معده، سرگیجه و غیره) شکایت میکنند. در این جا نیز تفاوتهای زیستی وارثی در کار کرد نظام عصبی را میتوان به عنوان علت اصلی تفاوتهای فردی در این بعد به حساب آورد. در این مورد، اصل عمدهای که میتوان ذکر کرد این است که افراد دارای نمره بالا در روان آزردهخویی خیلی سریع به فشار روانی واکنش نشان میدهند و بعد از دفع خطر نیز در مقایسه با افراد پایدارتر افراد دارای روان آزردهخویی پایین واکنش آنها به فشار روانی، کندتر کاستی میگیرد. به طور کلی، عوامل ارثی، نقش مهمی در تعیین شخصیت و رفتار اجتماعی افراد بازی میکنند. در واقع به نظر آیزنگ عوامل زیستی سهمی حدود دو سهم را در تعیین شخصیت یک فرد به عهده دارند. (جوادی وکدیور ۱۳۸۲،۱۹۰)

 

۲-۷-۶ اندازه گیری صفت: تحلیل عاملی
آیزنگ در رعایت معیارهای علمی بسیار سختگیر بود و به صراحت مفاهیم و اندازه گیری آنها بسیار اهمیت میداد به این دلیل، آیزنگ همیشه یکی از منتقدین سرسخت نظریه روانکاوی بوده است. اگر چه آیزنگ از نظریه صفات پشتیبانی میکند بر لزوم تهیه ابزارهای کارآمد اندازه گیری، ضرورت ابداع نظریهای ابطالپذیر و اهمیت دستیابی به مبنای زیستی برای هر صفت تأکید دارد. آیزنگ تلاشهای از این نوع را به این دلیل با اهمیت تلقی میکند تا از تبیینهای درونی بی معنایی که در آن یک صفت برای توضیح یک رفتار به کار میرود و دوباره همان رفتار، مبنای آن صفت قرار میگیرد، اجتناب شود. شیوه آماری تحلیل عاملی، مبنای اندازه گیری و طبقهبندی صفات آیزنگ را تشکیل میدهد تحلیل عاملی شیوهای است که در آن تعداد معتنابهی از پرسشهای یک آزمون در مورد تعداد زیادی از افراد اجرا میشود. تحلیل عاملی، شیوهای است آماری که میتواند گروه ها، خوشهها یا عوامل مرتبط سؤالات را مشخص کند. در نظریه صفات، شخصیت انسان، ساختار طبیعی دارد و با تحلیل عاملی میتوان آنها را نمایان کرد اگر متغیرها و پاسخ آزمونها با یکدیگر همایند باشند، یعنی حضور و عدم حضور آنها همراه باشد میتوان این طور نتیجه گرفت که بین این دو، زمینه های مشترکی موجود است و آنها به یک واحد کارکردی شخصیت متعلقاند. (جوادی وکدیور ۱۳۸۲،۸۵)
۲-۷-۷ مک کری و کوستا (مدل ۵ عاملی)
نظریهی پنج عاملی شخصیت که به پنج عامل بزرگ نیز معروف است از سوی دو روانشناس ساکن ایالات متحده به نام کوستا و مککری در اواخر دههی ۸۰ میلادی ارائه شد و در اوایل دههی ۹۰ مورد ارزیابی مجدد قرار گرفت. مککری و کوستا شخصیت را در امتداد پنج یعد یا پنج عامل اصلی شامل نوروزگرایی برونگرایی ، انعطافپذیری ، دلپذیر بودن و با وجدان بودن توصیف کردند(بگ بای ۲۰۰۷ ، ۹۸).
نوروزگرایی:
نوروزگرایی به تمایل برای تجربه اضطراب، تنش، خودخوری، خصومت، کمرویی، تفکر غیرمنطقی، افسردگی و عزت نفس پایین اطلاق میشود. برونگرایی به تمایل برای مثبت بودن، قاطعیت، تحرک، مهربانی و اجتماعی گفته میشود. انعطافپذیری عبارت است از تمایل به کنجکاوی، هنرنمایی، خردورزی، با وجدان بودن، روشنفکری و نوآوری و همسازی به تمایل برای گذشت، مهربانی، سخاوتمندی، اعتمادورزی، همدلی، فرمانبردازی، فداکاری و وفاداری اطلاق میشود. با وجدان بودن عبارت است از تمایل به سازماندهی، کارآمدی، قابلیت اعتماد، خویشتنداری،پیشرفتگرایی، منطقگرایی و تعمق (گروسی ۱۳۸۰،۱۲۰)
همچنین بنابر تعریف لانسبری، سودارگاس،گیبسون و لئونگ (۲۰۰۵) نوروزگرایی رگهای از شخصیت است که ثبات عاطفی بالا و اضطراب پایین در یک سوی پیوستار و در سوی دیگر آن، بیثباتی عاطفی و اضطراب بالا قرار دارد. مردان و زنان با نمره بالا در نورزگرایی دارای عواطف غیرمنطقی، بیشتر، و کمتوانی در مهار رفتارهای برانگیختگیوار ، و ضعف در کنار آمدن با مشکلات هستند. افرادی که نمره های آنها در نوروزگرایی پایین است با برخورداری از ثبات عاطفی، معمولاً آرام، معتدل و راحت هستند و قادرند با موقعیتهای تنیدگیزا بدون آشفتگی یا اضطراب مقابله کنند. از دیگر ویژگیهای افراد با نمره بالا در این رگه اضطراب خشم (خصومت) ، افسردگی، کمرویی و آسیبپذیری است. جامعهگرایی از ویژگیهای افراد برونگراست و براساس علاقه به مردم، ترجیح گروه های بزرگ، جرئت، فعالیت و پرحرفی، برانگیختگی جنسی، بشاشیت، خوشبینی، قاطعیت و هیجانخواهی متمایز میشوند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...