پایان نامه در مورد اختلال اضطراب اجتماعی |
امروزه کارکرد جوامع بیش از پیش بر موقعیتهای اجتماعی و شبکههای ارتباطات بین فردی متکی است تا آنجا که حضور در موقعیتهای اجتماعی و عملکردی تقریباً اجتناب ناپذیر است. در شرایطی که ارزیابی شدن مؤلفه اساسی چنین موقعیتهایی محسوب میشود، تجربه نسبی اضطراب معمول و متداول شناخته میشود؛ اما در صورتی که فرد در موقعیتهای اجتماعی یا عملکردی ترسی شدید و مداوم را تجربه کند و این ترس در احساسات و عملکرد وی تداخل ایجاد کند، اختلال اضطراب اجتماعی مطرح میشود (سادوک و سادوک، ۲۰۰۷). اختلال اضطراب اجتماعی با دو زیر طبقه تشخیصی معرفی شده است:
۱) اختلال اضطراب اجتماعی منتشر[۱]. برای افرادی تشخیصگذاری میشود که دربرابر بسیاری از موقعیتهای اجتماعی دچار اضطراب میشوند.
۲) اختلال اضطراب اجتماعی خاص[۲]. مبین اضطراب فرد در یک موقعیت اجتماعی خاص یا موقعیتهای محدودی است (هوک[۳] و والنتینر[۴]، ۲۰۰۲).
همان طور که مشخص است این اختلال از دیگر انواع اضطرابها یا هراسها پیچیدهتر محسوب میشود چرا که حول محور ترس از رویدادهای غیرقابل مشاهده مانند ارزیابی منفی، انتقاد و یا طرد از جانب دیگران شکل گرفته است و از طرفی فرد مضطرب با اجتناب از موقعیتهای اجتماعی فرصت مقابله موثر با اضطرابهای خود را از دست میدهد.
۲-۱-۱-۱- سیر و شیوع اختلال اضطراب اجتماعی
اختلال اضطراب اجتماعی شروع زودهنگامی دارد و اغلب اوایل و میانه دهه دوم زندگی قبل از ۱۸ سالگی بروز مییابد (رپی و اسپنس[۵]، ۲۰۰۴). شروع اختلال ممکن است تدریجی و یا ناگهانی و به دنبال یک تجربه تنشزا و تحقیرکننده باشد. سیر اختلال پیوسته و مداوم است ولی ممکن است شدت آن در بزرگسالی کاهش یابد (کاشدان[۶] و هربرت، ۲۰۰۱، به نقل از استوار، ۱۳۸۶). طول مدت اضطراب اجتماعی درمان نشده صرف نظر از اینکه از نوع منتشر یا خاص باشد، حدوداً ۲۰ سال گزارش شده است (ویچن[۷]، فیوسیچ[۸]، سونتاگ[۹]، مولر[۱۰] و لیبوویتز[۱۱]، ۲۰۰۰).
شیوع اختلال اضطراب اجتماعی در مطالعات مختلف به طور متوسط بین ۱۳-۷ درصد گزارش شده است. این تفاوت در نرخ شیوع احتمالاً به نقش متغیرهای اجتماعی، محیطی و فرهنگی وابسته است. بر پایه تحقیقات صورت گرفته تقریباً ۵۰-۳۰ درصد افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی، معیارهای اضطراب اجتماعی منتشر را نیز دارا میباشند (ویچن، استین[۱۲] و کسلر، ۱۹۹۹؛ به نقل از حمیری، ۱۳۸۹).
در ایران میزان شیوع این اختلال در بین افراد ۲۴-۱۸ ساله در حدود یک درصد (۶/۰ درصد در مردان و ۵/۱ درصد در زنان) و برای سنین ۴۰-۲۵ سال درحدود ۹/۰ درصد (۳/۰ درصد در مردان و ۴/۱ درصد در زنان) گزارش شده است (محمدی، غنی زاده و عسگرپور، ۲۰۰۶؛ به نقل از زنجانی، ۱۳۸۶). در جمعیت دانشجویی، بر اساس مطالعهای که سردارآبادی (۱۳۸۵) در جامعه دانشجویان دانشکده روانشناسی دانشگاه فردوسی مشهد انجام داده است، ۷/۶ درصد افراد را دارای اضطراب اجتماعی خیلی زیاد، ۷/۱۱ درصد را دارای اضطراب اجتماعی زیاد، ۹/۱ درصد را دارای اضطراب اجتماعی خفیف و ۸/۸ درصد را بدون اضطراب اجتماعی ارزیابی کرده است. بهطور کلی در پژوهش طالعپسند و نوکانی (۲۰۱۰) میزان شیوع اختلال اضطراب اجتماعی در ایران ۱/۱۰ درصد گزارش شده است که این آمار بالاتر از تحقیقات مشابه در غرب است (غفاری نژاد، ۱۳۸۷).
۲-۱-۱-۲- سبب شناسی اختلال اضطراب اجتماعی
در تبیین سبب شناسی اختلال اضطراب اجتماعی همچون سایر اختلالات روانشناختی دامنه گستردهای از مدلها متاثر از عوامل و رویکردهای زیستی، محیطی، شناختی و تکاملی مطرح شده است که در ادامه ذکر خواهند شد. لازم به ذکر است که با توجه به اینکه مطالعه حاضر در بافت رویکردهای شناختی قابل تبیین و توضیح است، این رویکرد با تاکید بیشتری مطرح خواهد شد.
۲-۱-۱-۲-۱- عوامل زیستی
۲-۱-۱-۲-۱- ۱- ژنتیک
مطالعات خانوادگی در مورد اختلال اضطراب اجتماعی شیوع بالاتر اختلال را در بستگان درجه اول بیماران نسبت به گروه کنترل بهنجار نشان دادهاند. این مطالعات با ذکر سه برابر بودن این شیوع، بر نقش ژنتیک در بروز اضطراب اجتماعی تاکید نمودهاند (لیهی[۱۳] و هولاند[۱۴]، ۲۰۰۰؛ به نقل از هافمن و بارلو[۱۵]، ۲۰۰۲).
همچنین فراتحلیل مطالعات دوقلوها، سهم توارث را در اختلال اضطراب اجتماعی ۶۵/۰ درصد تخمین زده است. نرخ توارث برای دوقلوهای یک تخمکی ۴/۲۴ درصد و برای دوقلوهای دو تخمکی ۳/۱۵ درصد گزارش شده است که حاکی از دخالت تقریباً ۳۰ درصدی عوامل وراثتی در بروز اضطراب اجتماعی است (کندلر[۱۶]، نیل[۱۷]، کسلر و ایوز[۱۸]، ۱۹۹۲؛ به نقل از هافمن و بارلو، ۲۰۰۲).
۲-۱-۱-۲-۱-۲- عصب زیست شناختی
ایفای نقش انتقال دهندههای عصبی در بروز اضطراب اجتماعی از حیطههای تحقیقاتی نوین در تبیین سبب شناسی این اختلال به شمار میرود. مطالعات صورت گرفته نشان میدهد که اگرچه عملکرد سیستم سروتونین و سیستم دوپامینرژیک افراد مضطرب اجتماعی مشابه افراد سالم است اما اثربخشی مهارکنندههای مونوآمینواکسیداز (MAOI) در درمان اضطراب اجتماعی موجب شده تا فرضیه دخیل بودن فعالیت سیستم دوپامینرژیک در ایجاد اختلال مطرح شود. علاوه بر این مصرف آنتاگونیستهای بتاآدرنرژیک مانند پروپرانولول در تخفیف اضطراب، به طرح نظریه آدرنرژیک منجر شده است. نظریهای که بر بالا بودن سطح اپی نفرین در دستگاه عصبی مرکزی و پیرامونی افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی در مقایسه با گروه کنترل و یا به حساس بودن بودن این سیستمها نسبت به سطح طبیعی تحریک آدرنرژیک تاکید دارد (هیمبرگ و همکاران، ۱۹۹۹).
۲-۱-۱-۲-۲- عوامل سرشتی
سرشت از متغیرهای پیشایند اضطراب اجتماعی محسوب میشود؛ به این معنا که برخی از الگوهای سرشتی مکانیسمهای عمل مشابهی با اختلال اضطراب اجتماعی دارند که میتوان آنها را به عنوان متغیر پیشبین بروز اضطراب اجتماعی در نظر گرفت. در ادامه به بازداری رفتاری به عنوان مهمترین متغیر سرشتی مرتبط با اضطراب اجتماعی پرداخته میشود.
۲-۱-۱-۲-۲-۱- بازداری رفتاری
بازداری رفتاری الگوهای نسبتاً پایدار پاسخهای رفتاری و هیجانی کودک به افراد، مکانها و موقعیتهای جدید و ناآشنا را مطرح میکند. مطابق با این سازه، کودکانی که از نظر رفتاری بازداری شدهاند، به محرکهای جدید به شیوهای هراسناک واکنش نشان میدهند که هم در رفتار (گریه کردن) و هم در واکنش فیزیولوژیکی (افزایش ضربان قلب) مشهود است.
بازداری رفتاری به دو طریق با اضطراب اجتماعی مرتبط است. نخست با تاثیرگذاری بر تعاملات بسیار اولیه زندگی کودک، مردم به کودکی که گریه میکند و ترسو است کمتر نزدیک میشوند. در نتیجه کودکی که از نظر رفتاری بازداری شده است، تجربه تعامل کمتری با دیگران دارد و درمییابد که وقتی با دیگران تعامل دارد، بازخورد مثبت کمتری دریافت میکند (لدلی و هیمبرگ، ۲۰۰۶) دیگر آنکه مؤلفه اجتماعی بازداری رفتاری با اضطراب اجتماعی ارتباط دارد (مارشال[۱۹]، استیونسون-هیند[۲۰]، ۲۰۰۵؛ به نقل از محمودی، ۱۳۸۸). نتیجه این دو فرآیند، ارتباط معنادار بازداری رفتاری با اختلال اضطراب اجتماعی است.
۲-۱-۱-۲-۳- عوامل محیطی
۲-۱-۱-۲-۳-۱- فرزندپروری
تاثیرگذاری تعاملات اولیه مادر-نوزاد بر رشد اجتماعی و هیجانی کودک به نظریه دلبستگی[۲۱] بالبی[۲۲] (۱۹۸۲) باز میگردد. آدمی از اوان کودکی از طریق رابطه با مادر، طرحوارههایی برای درک دنیای اجتماعی شکل میدهد که بسته به این طرحوارهها، دلبستگی ایمن و ناایمن مطرح میشود. کودکانی که دلبستگی ایمن دارند، باور دارند که محبوب بوده و پدر و مادرشان دوستداشتنی هستند و درنتیجه عزت نفس قوی دارند. از سوی دیگر، کودکان با دلبستگی ناایمن این عقیده را در خود نهادینه میکنند که کسی آنها را دوست نداشته و والدینشان افرادی منفور هستند و درنتیجه خشم، بیاعتمادی و اضطراب را تجربه میکنند. با این مبنا بالبی پیشنهاد میکند که اضطراب شرط اساسی دلبستگی ناایمن است (گرینبرگ[۲۳]، ۱۹۹۹؛ به نقل از لدلی و هیمبرگ، ۲۰۰۶).
از طرف دیگر، نحوه ارتباطات والدین با دیگران سرمشق مهمی برای کودکان است. مطالعات نشان دادهاند که افراد مضطرب اجتماعی در خانوادههایی پرورش یافتهاند که در آن تاثیرگذاری خوب بر دیگران اهمیت فوق العادهای داشته است. کاستر، ایندربیتزن[۲۴] و هوپ (۱۹۹۹؛ به نقل از رپی و اسپنس، ۲۰۰۴) گزارش نمودند که بزرگسالان مضطرب اجتماعی بیشتر از دیگران گزارش میکنند که والدینشان در رابطه با عقاید دیگران نگران بودهاند. علاوه بر اینکه این والدین از کمرویی و مشکلات فرزندانشان شرمنده بودهاند.
زمانی که والدین نگرانیهای ارزیابی اجتماعی قوی دارند، منطقی است که فرزندانشان را با گفتن مداوم اینکه چگونه عمل کنند و چه بگویند اصلاح کنند (رپی و اسپنس، ۲۰۰۴). این روش تربیتی میتواند کودکان را به این سمت هدایت کند که در موقعیتهای اجتماعی انتظار تهدید داشته باشند و علاوه بر آن، این باور را در آنها پرورش خواهد داد که تاثیر خوب بر دیگران گذاشتن، اگر غیر ممکن نباشد یک هدف سخت برای دستیابی است (لدلی و هیمبرگ، ۲۰۰۶). مشخص است که این فرآیند تسهیلگر بروز اضطراب اجتماعی است.
۲-۱-۱-۲-۳-۲- روابط دوستی با همسالان
همزمان با رشد کودکان و گذراندن وقت بیشتر با همسالان، عقاید آنان درمورد تواناییهایشان در دنیای اجتماعی از روابط دوستیشان بیشتر تاثیر میپذیرد. تحقیقات رابطه متقابل اضطراب اجتماعی و رابطه دوستی را مطرح نمودهاند. به این ترتیب که کودکان مضطرب اجتماعی بیش از سایر کودکان تجربه رابطه منفی دوستانه به ویژه طرد را گزارش میکنند (لاگرکا[۲۵]، دندز[۲۶]، ویک[۲۷]، شاو[۲۸] و استون[۲۹]، ۱۹۸۸؛ استراس[۳۰]، لاهی[۳۱]، فریک[۳۲]، فریم[۳۳] و هیند[۳۴]، ۱۹۸۸؛ به نقل از لدلی و هیمبرگ، ۲۰۰۶). این تجارب به سهم خود به تشدید و تداوم اضطراب اجتماعی میانجامد.
در بررسی این رابطه متقابل، روبین[۳۵] و میلز[۳۶] (۱۹۸۸؛ به نقل از لدلی و هیمبرگ، ۲۰۰۶) انزوای اجتماعی را در دانشآموزان کلاسهای دوم، چهارم و پنجم مورد ارزیابی قرار دادهاند. دانشآموزانی که به شیوه منفعل و منفرد رفتار میکردند از سوی دوستانشان مضطربتر، کنارهگیرتر و غیراجتماعیتر ارزیابی شده و بیشتر از دیگران طرد میشدند. ارتباط بین کنارهگیری منفعل و طرد دوستان با بزرگتر شدن آنها قویتر میشد. این مطالعه پیشنهاد میکند که تکرار طرد کودک منفعل و منزوی از جانب همکلاسان ممکن است به سبک شناختی مرتبط با اختلال اضطراب اجتماعی منجر شود. این کودکان به علت شکستهای اجتماعی متعدد این عقیده را در خود پرورش میدهند که نمیتوانند در موقعیتهای اجتماعی موفق شوند و درنتیجه از تعاملات اجتماعی با دوستان و همکلاسان دوری جسته و با بزرگتر شدن، تنهایی آنها نیز افزایش مییابد.
اسپنس، دونووان[۳۷] و برچمن-توسینت[۳۸] (۱۹۹۹) نیز در مطالعهای در مورد کودکان غیر بالینی مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی دریافتند که این کودکان تعاملات اجتماعی منفیتری نسبت به گروه گواه تجربه میکنند. بر پایه مشاهدات مدرسهای هم کودکان مضطرب نسبت به کودکان گروه گواه تعاملات مثبت کمتری با همسالان داشتند. علاوه بر این، در این مطالعه مجموعهای از وقایع اجتماعی مثبت و منفی برای کودکان نمایش داده شد و درمورد احتمال وقوع آنها سوال شد. کودکان مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی کمتر از گروه گواه انتظار وقوع رویدادهای مثبت را داشتند و بیش از گروه گواه احتمال وقوع رخدادهای منفی را میدادند. این امر اثرگذاری رابطه با همسالان بر سبک شناختی مرتبط با اضطراب اجتماعی را تایید نمود.
۲-۱-۱-۲-۳-۴- سایر وقایع زندگی
وقایعی از قبیل مرگ یا بیماری اعضای خانواده، تعارض والدین، طلاق، فقر، مشکلات محل سکونت، زندگی با والدین مبتلا به بیماری روانی و جدایی طولانی مدت از یکی از والدین در کودکی، ممکن است با آسیبشناسی و پیشرفت اختلال اضطراب اجتماعی مرتبط باشد (رپی و اسپنس، ۲۰۰۴).
مگی[۳۹] (۱۹۹۹؛ به نقل از لدلی و هیمبرگ، ۲۰۰۶) مطرح نموده که وقایع ضربه زننده[۴۰] بر پیشرفت اختلال اضطراب اجتماعی تاثیرگذار است. شروع اختلال اضطراب اجتماعی قبل از ۱۲ سالگی در دختران در ارتباط با سوءاستفاده جنسی و جسمی در اوان کودکی گزارش شده است. همچنین شروع زودهنگام اختلال قویاً با پرخاشگری کلامی والدین ارتباط داشت. نتایج نشان داد مشاهده پرخاشگری کلامی والدین میتواند به پیشرفت ترسهای فراگیر مورد انتقاد قرار گرفتن از جانب دیگران مرتبط باشد. علاوه بر آن، مشاهده پرخاشگری کلامی یکی از والدین نسبت به دیگری ممکن است این احساس را در کودک بوجود آورد که روابط اجتماعی حتی میان دو نفر که ظاهراً باید عاشق هم باشند، میتواند با انتقاد و بیثباتی شدید مشخص شود.
مطالعات متعددی به ارتباط بین آسیب روانی والدین و پیشرفت اختلال اضطراب اجتماعی در فرزندان صحه گذاشتهاند. در این راستا مطالعه لیب[۴۱] و همکاران (۲۰۰۰؛ به نقل از لدلی و هیمبرگ، ۲۰۰۶) نشان داده است که وجود اختلال اضطراب اجتماعی در والد بهترین پیشبینی کننده اختلال اضطراب اجتماعی در بزرگسالی کودک است.
۲-۱-۱-۲-۴- رویکرد شناختی
در دو دهه اخیر مطالعات بالینی درخصوص بررسی مکانیزمهای زیربنایی اضطراب اجتماعی رشد قابل ملاحظهای داشته است. در این مسیر و در میان جهت گیریهای نظری مطرح، رویکردهای شناختی سهم بیشتری را به خود اختصاص دادهاند.
باید گفت به رغم آنکه رویکرد شناختی مسیرها و متغیرهای متعددی را در تببین بروز و تداوم اضطراب اجتماعی حائز اهمیت میداند، در اغلب مدلها پردازش سوگیرانه اطلاعات به ویژه سوگیری توجه، سوگیری تفسیر و سوگیری قضاوت به عنوان مؤلفهای اساسی مطرح شده است (بک، امری و گرینبرگ، ۱۹۸۵؛ کلارک و ولز، ۱۹۹۵؛ رپی و هیمبرگ، ۱۹۹۷).
۲-۱-۱-۲-۴-۱- مدل بک، امری و گرینبرگ (۱۹۸۵)
این مدل از قدیمیترین و در عین حال جامعترین نظریههای شناختی است که در تبیین اختلالات اضطرابی و به خصوص اختلال اضطراب اجتماعی مطرح شده است. بر این مبنا، تجارب منفی دوران کودکی به همراه استعداد و زمینه درونی در جهت پاسخدهی بیمناک، منجر به رشد ساختارهای شناختی یا طرحوارههای مرتبط با اضطراب میشود. این طرحوارهها به عنوان مجموعه قوانینی توصیف میشوند که نسبت به نشانگان تهدید بسیار حساس هستند و به عکس نشانگان امنیت را نادیده میگیرند. نقش حائز اهمیت طرحوارهها از آنجا است که بر روی راههایی که افراد اطلاعات را جهتیابی، پردازش و یادآوری میکنند، تاثیر میگذارد. بدین ترتیب که در موقعیتهای بالقوه تهدیدآمیز، طرحواره های مرتبط با تهدید فعال میشود و افکار خودکار منفی و سوگیریهای همسان با طرحواره در فرآیند پردازش اطلاعات فراخوانده میشود. این سوگیریها در توجه، تفسیر، قضاوت و حافظه منجر به نگه داشتن پاسخ اضطرابی میشود (بک، امری و گرینبرگ، ۱۹۸۵؛ به نقل از مک میلان[۴۲]، ۲۰۰۸).
به طور اخص چرخه این فرآیند در اختلال اضطراب اجتماعی بدین ترتیب است که فردی که طرحواره ناکارآمدی در مورد خود و عملکردش در موقعیت اجتماعی دارد، با حضور در یک موقعیت اجتماعی، موقعیت را به عنوان موقعیت تهدیدکننده ارزیابی نموده و مدام به بازنگری و نظارت بر تغییرات درونی خود در مقایسه با طرحوارههایش میپردازد. این امر سوگیریهای همخوان با طرحواره را در فرآیند پردازش اطلاعات موجب میشود که با اختلال در پاسخدهی موثر به نشانههای اجتماعی همراه است. بر مبنای این دور باطل، تداوم اختلال نیز قابل توجیه است.
۲-۱-۱-۲-۴-۲- مدل کلارک و ولز (۱۹۹۵)
اگرچه این مدل در حیطه سببشناسی اختلال اضطراب اجتماعی مطرح میشود اما به طور اختصاصی تداوم اجتناب اجتماعی و ناراحتی ناشی از آن را تبیین میکند. مزیت مدل کلارک و ولز در این است که توضیح میدهد چرا اضطراب اجتماعی علی رغم رویارویی اجتناب ناپذیر افراد مبتلا با موقعیتهای اجتماعی، همچنان پایدار باقی میماند.
بر اساس مدل شناختی کلارک و ولز (۱۹۹۵)، افراد با اضطراب اجتماعی سه دسته باور اختصاصی را نشان میدهند: ۱) قرار دادن استانداردهای بسیار افراطی برای خود (ضمن سخنرانی نباید یک کلمه هم اشتباه کنم). ۲) باورهای مشروط درباره خود (اگر هنگام سخنرانی مکث کنم، دیگران فکر میکنند که من احمق هستم). ۳) باورهای نامشروط درباره خود (من شکستخورده هستم). چنین باورهایی باعث میشود تا افراد تعاملات اجتماعی را به گونهای منفی تعبیر کنند و آن را نشانه خطر ارزیابی کنند (ولز، ۲۰۰۷؛ به نقل از محمودی، ۱۳۸۸). به تبع این ارزیابی منفی، علائم شناختی، فیزیولوژیکی و رفتاری اضطراب بروز مییابد. هر یک از این علائم منبعی است برای ادراک دوباره خطر که به یک چرخه معیوب تداوم بخش اضطراب منجر خواهد شد. برای مثال، لرزش دستها ممکن است به عنوان نشانه از دست دادن کنترل قلمداد شود که به اضطراب و لرزش فزونتر منجر میشود.
مؤلفه دیگر این چرخه بروز رفتارهای ایمنیبخش[۴۳] از قبیل تلاش برای مورد توجه قرار نگرفتن، اجتناب از تماس چشمی و سانسور گفتههای خود است که فرد مبتلا با هدف کاهش تهدید اجتماعی و پیشگیری از وقوع پیامدهای ترسناک، به آنها متوسل میشود. رفتارهای ایمنیبخش مانع از این میشود که بیماران باورهای غیر واقعی خود را ابطال کنند و حتی در بعضی موارد، به علائم ترس آنها میافزاید.
این برنامه اضطرابی[۴۴] الگوهای تمرکز و توجه فرد را تغییر میدهد تا آنجا که فرد با اضطراب اجتماعی خود را به عنوان یک شیء اجتماعی[۴۵] پردازش میکند؛ در این الگوی پردازشی، فرد به جای توجه و تمرکز بر موقعیت اجتماعی به احساس خود و نحوه برخورد با دیگران توجه میکند. وی با بهره گرفتن از اطلاعات درونی (که توسط تمرکز بر خود در موقعیتهای پیشین تولید شدهاند) تصویری از خود را شکل میدهد، این تصویر که دیگران راجع به او چه فکر میکنند و به چه چیزی از رفتار او توجه دارند. به این صورت، وی خود را در یک سیستم بسته احساس میکند که در آن اطلاعات درون ساخته باور به وجود خطر، قضاوت منفی را تقویت میکند. علاوه بر این، توجه افراطی به خود باعث میشود تا به اطلاعات مهم محیط کمتر توجه شود و فرد با مهارتهای اجتماعی ضعیف به نظر برسد؛ بنابراین خودپردازی منفی یک پردازش محوری در اضطراب اجتماعی محسوب میشود.
از طرفی با توجه به ماهیت تعاملات اجتماعی، فرد با اضطراب اجتماعی بعید است که نشانههای بدون ابهام پذیرش اجتماعی اطرافیان را دریافت کند. به همین دلیل وی پس از وقوع واقعه نیز به کالبدشکافی و تجزیه و تحلیل آن میپردازد و تعامل به تفصیل بازنگری میشود. در خلال این بازنگری، احساسها و برداشت منفی نسبت به خود که ایجاد اضطراب میکند، به صورت دائمی و خاص جلوه خواهد کرد زیرا هنگامی که فرد در موقعیت قرار داشته است، این احساسها و برداشتها جزء به جزء پردازش گردیده و به طور کامل در حافظه رمزگذاری شده است. پیامد ناگوار این موضوع این است که بازنگری کاملاً تحت تاثیر و سیطره برداشت منفی نسبت به خود قرار میگیرد و تعامل احتمالاً بسیار منفیتر از آنچه واقعاً بوده است تلقی میشود. شاید این مطلب تبیینی باشد برای اینکه چرا بعضی از افراد با اضطراب اجتماعی پس از فروکش کردن اضطرابشان احساس شرم را گزارش میکنند. جنبه دیگر کالبدشکافی واقعه پس از وقوع آن، بازخوانی سایر موارد شکست اجتماعی از حافظه است. پس تعامل جدید با این که ممکن است از نظر یک مشاهدهگر بیرونی، کاملاً خنثی به نظر برسد، به فهرست شکستهای گذشته افزوده میشود. این فرآیند باور بیمار به بیکفایتی اجتماعیاش را تقویت خواهد کرد (کلارک و فربورن، ۱۳۸۶).
با توجه به آنچه گفته شد چندین عامل باعث میشود تا افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی نتوانند باورهای خود را به بوته آزمایش بگذارند: عامل اصلی توجه متمرکز بر خود و تمایل به دیدن خود به عنوان شیء اجتماعی است. عامل دوم رفتارهای ایمنیبخش است. گرچه اضطراب اجتماعی با اجتناب از موقعیتهای اجتماعی و عملکردی همراه است، تعداد کمی از این افراد از لحاظ اجتماعی کامل منزوی هستند. آنها با انتخاب و بر اساس ضرورت وارد موقعیتهای اجتماعی میشوند، اما از استراتژیها یا رفتارهای ایمنیبخش استفاده میکنند که اغلب اثرات متناقض دارد و به طور عملی باعث میشود تا احتمال وقوع پیامد منفی رفتار بیشتر شود. عامل مهم دیگر که نه در جریان موقعیتهای اجتماعی بلکه در پیشبینی این موقعیتها و حتی پس از وقوع آنها رخ میدهد این است که این افراد قبل از ورود به موقعیتها، اضطراب انتظاری[۴۶] شدیدی را تجربه میکنند. آنها احتمال وقوع پیامدهای منفی را بیش از حد تلقی میکنند، از این رو میزان توجه متمرکز بر خود و رفتارهای ایمنیبخش را افزایش میدهند. همچنین از آنجا که دنبال دادههای تایید کننده برای پیامدهای منفی هستند و توجه انتخابی بر این دادهها دارند، پس از ترک موقعیتهای اجتماعی نیز درگیر ریشهیابی یا کالبدشکافی رفتار اجتماعی خود میشوند. این فرآیند، کدگذاری شکستهای اجتماعی را تسریع نموده و موجب میشود در موقعیتهای بعدی به صورت سوگیرانه فعال شوند.
موقعیتهای اجتماعی |
فعال شدن فرضها |
ادراک خطر اجتماعی |
پردازش خود به صورت شیء احتماعی |
علائم جسمانی و شناختی |
رفتارهای ایمنی بخش |
شکل ۲-۱- مدل کلارک و ولز (۱۹۹۵)
۲-۱-۱-۲-۴-۳- مدل رپی و هیمبرگ (۱۹۹۵)
این مدل با تاکید بر فرآیندهای شناختی سوگیرانه و نقش ادراک خویشتن در تداوم اضطراب اجتماعی مطرح شده است. نخستین مفروضه مدل رپی و هیمبرگ (۱۹۹۵) این است که پیشبینی موقعیت اجتماعی یا قرار گرفتن در آن، باورهایی را در ذهن افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی فعال میکند. افراد با اضطراب اجتماعی باور دارند که در موقعیتهای اجتماعی به طور غیر موجه عمل خواهند کرد و پیامدهای اجتماعی نامطلوبی را موجب خواهند شد. از طرفی معتقدند که اطرافیان که ذاتاً انتقادکننده هستند، آنها را منفی ارزیابی خواهند نمود. این افراد با قرار گرفتن در موقعیت اجتماعی، آنچه را که انتظار رخ دادن آن را دارند، در ذهن خود مرور میکنند، حوادث منفی گذشته را به خاطر میآورند و خود را در موقعیتهای قبلی تصور میکنند و انتظار عملکرد ضعیف دارند. در این شرایط تلاش میکنند تا این خطرات را با متمرکز کردن توجه به سمت خودشان و اطلاعات تهدیدآمیز دریافت شده از محیط مدیریت کنند. بدین ترتیب که استانداردهای موردنظر دیگران برای عملکرد مطلوب را با بازنمایی ذهنی از رفتار خود مقایسه میکنند. زمانیکه فکر کنند به آن حد مطلوب نرسیدهاند، احتمال ارزیابی منفی افزایش مییابد و مضطرب میشوند. نشانگان شناختی و رفتاری راه اندازی میشود و برانگیختگی جسمانی نظیر سرخ شدن، تنش عضلانی و لرزش بروز مییابد؛ این علائم بیش برآورد شده و در راستای واکنش منفی دیگران تعبیر میشود. تمرکز بر روی علائم جسمانی و اعتقاد به پیامدهای منفی به خودی خود منجر به افت عملکرد اجتماعی میشود. این افراد بعد از واقعه نیز تفسیرهای منفی از موقعیت میکنند، تفسیرهایی که تصویر خود منفی و انتظارات ضعیف از عملکرد را در آینده تقویت میکند. تمامی این عوامل روی هم رفته منجر به تشدید اضطراب اجتماعی میگردد و متعاقباً باعث افت کارکرد فرد در موقعیتهای اجتماعی و عملکردی میشود.
ادراک شنونده |
بازبینی خود در ذهن شنونده |
مقایسه بازبینی خود در ذهن شنونده با ارزیابیهای استاندارد مورد انتظار شنونده |
قضاوت در مورد احتمال و پیامد ارزیابی منفی توسط شنونده |
علائم رفتاری اضطراب |
علائم جسمانی اضطراب |
علائم شناختی اضطراب |
مهارتهای اجتماعی ضعیف |
توزیع اختصاصی منابع توجه |
شاخصهای بیرونی ارزیابی منفی |
شکل ۲-۲- مدل رپی و هیمبرگ (۱۹۹۵)
۲-۱-۱-۲-۵- مدل هافمن و بارلو (۲۰۰۲)
برمبنای مدل هافمن و بارلو (۲۰۰۲)، انسانها به لحاظ تکاملی به خشم و انتقاد و سایر شاخصهای طرد اجتماعی حساس هستند. از این رو اگرچه ترس تجربهای معمول شناخته میشود، ولی تعداد اندکی مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی میشوند. شکلگیری اختلال اضطراب اجتماعی مستلزم آمادگی بیولوژیکی و روانشناختی برای ادراک اضطراب است.
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1399-09-15] [ 06:09:00 ب.ظ ]
|