با نگاه به تعاریف متعدد هوش هیجانی، میتوان دو راهبرد نظری کلی را در زمینه الگوهای هوش هیجانی مشخص کرد:
دیدگاه اولیه (دیدگاه توانمندی) که هوش هیجانی را به عنوان نوعی از هوش تعریف میکند که در برگیرنده عاطفه و هیجان است.
دیدگاه دوم (دیدگاه مختلط) که هوش هیجانی را به تواناییهای غیرشناختی تعریف میکند و به مراتب، گستردهتر از دیدگاه اول است. این دیدگاه هوش هیجانی را با دیگر توانمندیها و ویژگیهای شخصیتی مانند انگیزش ترکیب میکند.
مایر و سالوی و کاروسو، الگوی توانمندی را از الگوی مختلط هوش هیجانی متمایز کردند. الگوی مختلط شامل طیف وسیعی از متغیّرهای شخصیتی است که مخالف الگوی توانمندی مایر و سالوی بوده که کاملاً شناختی است. یک وجه کاملاً متفاوت این دو الگو، تفاوت میان مفهوم : «صفت»۱ و «پردازش اطلاعات»یا عملکرد EI ،هوش هیجانی است. این وجه تفاوت در دیدگاههای گوناگون سنجش و تعاریف عملیاتی از سوی نظریهپردازان الگوی مختلط و توانمندی، نمایان است. مفهوم «صفت» هوش هیجانی با شاخصهای بین موقعیتی رفتار همچون همدلی، جرئت و خوشبینی ارتباط دارد، در حالی که مفهوم «پردازش اطلاعات» مربوط به تواناییهایی همچون تشخیص، ابراز و برچسب زدن هیجان است. مفهوم «صفت»[۱] ریشه در چارچوب شخصیتی دارد که از طریق پرسشنامههای خودسنجی، که رفتار خاصی را میسنجند، اندازهگیری میشود. این دیدگاه در بررسی هوش هیجانی، تحتالشعاع متغیّرهای شخصیتی (همانند همدلی و تکانشی بودن) و ساختارهایی که همبستگی بالقوّه با آنها دارند(مانند انگیزش،خودآگاهی وامیدواری) قرار میگیرد، بعکسِ دیدگاه «پردازش اطلاعات» که بیشتر بر بخشهای سازنده هوش هیجانی و رابطه آن با هوش سنّتی متمرکز میشود. (ابراهیمى،۱۳۸۵)
بعلاوه جوزف و نیومن[۲] (۲۰۱۰ ) ، همبستگی بین صفت EI و توانایی (عملکرد) EI را اندازه گیری کردند که نشان می دهد این دو سازه از هم مجزاست .
مطالعات اخیر بیانگر این است که صفت EI و توانایی (عملکرد) EI را می توان در اواسط واواخر دوران کودکی بخوبی اندازه گیری کرد . (کولتر و بارلو[۳] ، ۲۰۱۱ )
چنانکه دیدگاه توانمندی در الگوی سالوی ـ مایر متجلّی است، دیدگاه مختلط در الگوی گلمن و الگوی بار ـ اون، به خوبی تبیین شده است. (سیاروچی وهمکاران ، ۲۰۰۱)
در ادامه، به تفصیل این سه الگو، که مهمترین الگوهای هوش هیجانی شمرده میشوند ذکر میشوند:
۲-۳-۷-۱- الگوی سالوی ـ مایر
الگوی اولیه آنها از هوش هیجانی شامل سه حیطه یا گستره از تواناییها میشد:
۲-۳-۷-۱-۱- ارزیابی و ابراز هیجان:
ارزیابی و بیان هیجان در خود در دو بعد کلامی و غیرکلامی، و ارزیابی هیجان در دیگران در ابعاد فرعی ادراک غیرکلامی و همدلی؛
۲-۳-۷-۱-۲- تنظیم هیجان در خود و دیگران:
«تنظیم هیجان در خود» به این معناست که فرد تجربه فراخُلقی کنترل، ارزیابی و عمل به خُلق خویش را دارد، و «تنظیم هیجان در دیگران» به این معناست که فرد قادر به تعامل مؤثر با سایران (برای مثال، آرام کردن هیجاناتی که در دیگران درماندهکنندهاند) هست.
۲-۳-۷-۱-۳- استفاده از هیجان:
استفاده از اطلاعات هیجانی در تفکر، عمل و مسئلهگشایی. (ابراهیمى،۱۳۸۵)
مایر، سالوی و کاروسو الگوی اصلاح شدهای از هوش هیجانی را تدوین کردند که هوش هیجانی را به صورت عملیاتی در دو نظام شناختی و هیجانی بررسی میکند. این الگو در یک الگوی کاملاً یکپارچه عمل میکند. الگوی مورد نظر از چهار شاخه یا مؤلّفه تشکیل میشود که هر یک طبقهای از توانمندیها را، که بر اساس پیچیدگی و به صورت سلسله مراتب، منظّم شدهاند نشان میدهد. (لوئیز و همکاران ، ۲۰۰۰)
این چهار شاخه عبارتند از:
الف) ادراک هیجانی[۴]: دربرگیرنده شناسایی و دروندهی اطلاعات از نظام هیجانی است.
ب) استفاده از هیجان برای تسهیل تفکر[۵]: به طور کلی، تسهیل هیجانی تفکر دربرگیرنده استفاده
هیجان برای بهبود فرایندهای شناختی است، و حال آنکه شاخه فهم هیجانی دربرگیرنده پردازش
شناختی هیجان است.
ج) فهم هیجانی[۶]: در برگیرنده پردازش آتی و جلوتراطلاعات هیجانی با نگاهی به حل مسئله است.
د) مدیریت هیجان در رابطه با خود و دیگران[۷] :
به دلیل آنکه هیجانات مسری هستند، اولین وظیفه افراد در اختیار گرفتن هیجانات خویش است. پرواضح است که اگر افراد نتوانند به نحوی مؤثر هیجانات خود را مهار کنند، از نظمدهی هیجانات دیگران نیز ناتوان خواهند بود.
این نظریهپردازان میگویند بین شاخه دوم و سه شاخه دیگر تفاوتی اساسی وجود دارد ، شاخههای اول، سوم و چهارم همگی با تعقّل درباره هیجانات سروکار دارند، در حالی که شاخه دوم به تنهایی با بهره گرفتن از هیجانات، برای ارتقای تعقّل نقش دارد. (لینلی[۸] ، ۲۰۰۴)
۲-۳-۷-۲- الگوی گلمن
گلمن اجزای هوش هیجانی را در خودآگاهی، خود نظمدهی، انگیزه، همدلی، و مهارت اجتماعی در شغل میبیند. (سیاروچی وهمکاران ، ۲۰۰۱)
در الگوی پنج عاملی گلمن، خودآگاهی هیجانی نقش محوری دارد.
۲-۳-۷-۲-۱- خودآگاهی (شناخت عواطف شخصی):
عبارت است از: توانایی تشخیص و درک هیجانات و انگیزشهای خود و اثرات آن بر دیگران. خودآگاهی و تشخیص هراحساسی همانگونه که بروز مینماید، و توانایی نظارت بر احساسات در هر لحظه برای به دست آوردن بینش و ادراک، محور هوش هیجانی است. ناتوانی در تشخیص احساسات راستین، ما را به سردرگمی دچار میکند.
تعریفی که گلمن برای «خودآگاهی» در نظر گرفته، چنین است:
درک عمیق و روشن از احساسات، هیجانات، نقاط ضعف و قوّت، نیازها و سائقهای خود.
افرادی که درباره احساسات خود اطمینان و قطعیت دارند ، مهارت بیشـتری در هدایت و کنترل وقایع
زندگی از خود نشان میدهند و در کارهای خود، دقیق هستند. این افراد درباره احساسات شخصی خود، در زمینه اتخاذ تصمیمهای شخصی، از انتخاب همسر گرفته تا شغلی که برمیگزینند، احساس اطمینان بیشتری دارند. امیدواری آنها غیر واقعبینانه نیست و مسئولیتی را قبول میکنند که در حدّ توانشان باشد. همچنین این افراد با خود و دیگران صادق هستند و خیلی خوب میدانند که هر نوع احساسی تا چه حد بر آنها و اطرافیان تأثیر میگذارد. (پارسا،۱۳۸۳)
شاید گویاترین (و نامرئیترین) نشانه خودآگاهی، گرایش به خوداندیشی و تفکر باشد. افراد خودآگاه عمدتاً زمانی را برای تنهایی و فکر کردن در خلوت، اختصاص میدهند. این روش به آنان اجازه میدهد تا به جای واکنش احساساتی، نسبت به مسائل فکر کنند. برای برخی، این خوداندیشی میتواند شامل دعا یا «مدیتیشن»[۹] باشد و برای برخی دیگر، جستوجوی فلسفی به دنبال درک خود. (ابراهیمی،۱۳۸۵)
در حقیقت، روش متفکرانه خوداندیشی همان چیزی است که در اخلاق، «مراقبه» نامیده میشود و سالکان معنوی و اخلاقی در زندگی معنوی خود، آن را پرورش میدهند و وارد تمام عرصههای زندگی خود میکنند:
مراقبه این است که انسان کاملاً رقیب باشد. «رقیب» یعنی: کسی که رقبه (گردن) میکشد تا اوضاع را زیر نظر داشته باشد. انسان باید رقیب و مراقبِ خود باشد و بر اعمال خود، اِشراف داشته باشد که چه میکند؛ به این معنا که اگر تصمیم گرفت کار خوبی انجام بدهد، زود این تصمیم را اجرا کند و اگر تصمیم گرفت کار بدی انجام دهد، فورا از آن برگردد و البته هر تصمیمی را هم گرفت و کاری را انجام داد، ثبت کند تا در محاسبه سودمند باشد. (جوادی آملی،۱۳۷۹)
۲-۳-۷-۲–۲- خودنظم دهی (به کارگیری درست هیجانها):
توانایی کنترل یا تغییر جهت دادن حالات مخرّب، میل به تعویق انداختن اعلام نظر و تفکر پیش از عمل. (گلمن ، ۱۹۹۶)
کنترل هیجانات به شیوهای مناسب، مهارتی است که به دنبال خودآگاهی ایجاد میشود. افراد کارآمد در این حیطه، بهتر میتوانند از هیجانهای منفی همچون ناامیدی، اضطراب و تحریکپذیری رهایی یابند و در فراز و نشیبهای زندگی، کمتر با مشکل مواجه میشوند و یا در صورت بروز مشکل، به سرعت میتوانند از موقعیت مشکلزا و ناراحتکننده به شرایط مطلوب بازگردند. بعکس، افرادی که در این حیطه توانایی کمتری دارند، همواره درگیر احساسات درماندهکننده هستند. این توانایی کمک شایانی است برای از بین بردن تهدیدهای محیطی و یا کم کردن ضعفهای درونی. (پارسا،۱۳۸۳)
متناسب با اینکه ما هیجانات را مدیریت کنیم یا هیجانها بر ما مدیریت داشته باشند، نتایج و رخدادهای گوناگونی اتفاق خواهند افتاد. مدیریت هیجانهای مثبت هم به اندازه هیجانهای منفی مهم است. تعداد زیادی از افراد IQ بالایی دارند، اما کارهایی نه چندان عاقلانه انجام میدهند؛ چون مدیریت هیجان ندارند. در واقع، در موارد گوناگون، هیجان بر آنها مدیریت میکند. هوشمندی از لحاظ هوش هیجانی، با مدیریت هیجانی همراه است. ما در فرهنگ اصیل و بومی خود، موارد زیادی داریم که معنای این مسئله را نشان میدهد.
در تحقیقات صورت گرفته، در مدیریت هیجانها از فنون گوناگونی استفاده میشود که یکی از آنها استفاده از «چراغ راهنما» است؛ یعنی در زمانی که گردبادی از هیجانها به ما هجوم میآورد، با توجه به مفهوم «چراغ راهنما»، باید پیش از اینکه کاری انجام دهیم، تأمّل کنیم. اینگونه فنونها کمک میکنند فرد بهتر زمام امور خود را در موارد هیجانی به کار گیرد؛ همانگونه که حضرت علی علیهالسلام میفرمایند: «مالک خود باش»؛ یعنی هیجاناتْ ما را کنترل نکند، بلکه ما مالک هیجانات خود باشیم. ( فاطمى،۱۳۸۵)
۲-۳-۷-۲-۳- انگیزه (برانگیختن خود):
علاقه زیاد به کار کردن و دنبال کردن اهداف با انرژی و پشتکار است. افراد دارای این مهارت در هر کاری که به عهده میگیرند، بسیار مولّد و اثربخش خواهند بود. این مؤلّفه مربوط به تمرکز هیجانها برای دستیابی به اهداف با قدرت، اطمینان، توجه و خلّاقیت است. افراد خودانگیخته، ارضا و سرکوب خواستهها را به تأخیر میاندازند، غالبا به تکمیل یک عمل میپردازند. آنها همواره در تکاپو و حرکتند و دوست دارند همیشه مؤثر و مولّد باشند. از نظر گلمن، «خودانگیزی» سائق پیشرفت و کوششی است برای رسیدن به حدّ مطلوبی از کمال. افرادی که این خصیصه را زیاد دارند، همیشه در کارهایشان، نتیجه محورند و انگیزه زیادی در آنها برای رسیدن به اهداف و استانداردها وجود دارد. به طور کلی «خودانگیختگی» یک صفت ضروری برای افراد است؛ زیرا از این طریق، میتوان به پیشرفت مورد انتظار رسید. (ابراهیمی،۱۳۸۵)
امام رضا علیهالسلام میفرمایند: «بزرگی مرد به بزرگی اندیشه اوست» و امام موسی کاظم علیهالسلام میفرمایند: «خداوند کارهای بزرگ را دوست دارد» تحقیقات درباره انگیزههای موفق نشان داده: یکی از مشخصههای انسانهای موفق در هر شغل، تصویرسازیهای مثبت آنهاست. ( فاطمى،۱۳۸۵)
۲-۳-۷-۲-۴- همدلی (شناخت عواطف دیگران):
توانایی ادراک ظاهر هیجانی و تبحّر در رفتار با دیگران، مطابق واکنشهای هیجانی آنهاست.
همدلی بر پایه خودآگاهی بنا میشود؛ هر قدر نسبت به احساسات خودمان گشادهتر باشیم، در دریافتن احساسات دیگران ماهرتر خواهیم بود. کسانی که از همدلی بالایی برخوردار باشند به علایم اجتماعی ظریفی که نشاندهنده نیازها یا خواستههای دیگران است، توجه بیشتری نشان میدهند.
همدلی اساس مهارت اجتماعی است. افراد همدل با سرنخهای ظریف اجتماعی و تعاملهایی که بیانگر نیازها و خواستههای دیگران باشند، مأنوس و آشنایند. این مهارتْ ،افراد را در حیطههایی که مستلزم مراقبت و توجه به دیگران است ـ مثل آموزش، مدیریت و فروش ـ توانمند میسازد.
این مؤلّفه با احساس مسئولیت در قبال دیگران، نسبتِ بیشتری دارد و به عقیده گلمن، عبارت است از: درک احساسات و جنبههای گوناگون دیگران، و به کارگیری یک عمل مناسب و واکنش مورد علاقه برای افرادی که پیرامون ما قرار گرفتهاند. «همدلی» به این معنا نیست که تمام احساسات طرف مقابل را تأیید و تحسین کنیم، «همدلی» بیشتر به معنای تأمّل و ملاحظه احساسات دیگران است. (ابراهیمی،۱۳۸۵)
برای آگاهی نسبت به هیجانات دیگران، توجه به چند نکته لازم است:
- توجه دقیق به رفتارهای غیرکلامی: اساسا توانایی فرد در همدلی، مستقیما به توانایی او در مشاهده و پاسخ به رفتارهای غیرکلامی برمیگردد. حالات چهره و بدن، لحن صدا و امثال اینها، خیلی وقتها نشاندهنده عواطف و احساسات هستند. به گفته گلمن، ۹۰ درصد یا بیشتر پیامهای هیجانی غیرکلامیاند. افرادی که بتوانند این حالات را شناسایی کنند و به آنها پاسخ دهند، افرادی هستند که میتوانند با طرف مقابل خود همدلی و همنوایی داشته و بالطبع، با همدلی و پاسخ مناسب دادن به احساسات اطرافیان، میتوان مورد توجه افراد قرار گرفت و در دید آنها، محبوب و مورد قبول جلوه نمود. در آزمونی که در آمریکا بر روی ۱۰۱۱ کودک دبستانی به عمل آمد، کسانی که در زمینه دریافتن احساسات غیرکلامی دیگران، استعداد از خود نشان داده بودند، در میان محبوبترین شاگردان مدرسه جای داشتند و از نظر ثبات عاطفی، از دیگران باثباتتر بودند. (گلمن ، ۱۹۹۶)
بنابراین، برای جذب قلوب دیگران و محبوبیت نزد آنها، ابتدا باید آنها را درک کرد، موقعیت و مشکلات و احساسات آنها را فهمید و نسبت به آنها واکنش مثبت نشان داد، خواه واکنش کلامی باشد، خواه غیرکلامی. و چه بسا در برخی مواقع، واکنش غیرکلامی ثمربخشتر باشد.
- افزایش و تقویت مهارتهای گوش کردن: اگر تجلّیات کلامی همراه با حالتهای مکمّل از لحاظ لحن و تن صدا باشد و از لحاظ دیداری و تصویری شکل مناسب آن ارائه شود، پیام به بهترین وجه منتقل میشود، و اگر اختلاف بین عامل کلامی و غیرکلامی باشد عامل غیرکلامی برتری خواهد جست. ( فاطمى،۱۳۸۵)
ارزیابی و قضاوت کردن (در صورتی که تمامیت حرف شخص مقابل ممکن است مفهوم متفاوتی داشته باشد)، گوش کردنهای قالبی (بر اساس قالبها چیزهایی در ذهن فعّال شود) و گوش کردنهای ضبط صوتی، که در آن موهبت حضور وجود ندارد، از دلایل گوش نکردن به سخنان دیگران است.اگر بخواهیم درک کنیم که شخص چه میگوید، باید از منظر او به موضوع نگاه کنیم.نکته مهم دیگر این است که چگونه در ارتباط با دیگران، نسبت به هیجانات آنها نظر خود را بیان کنیم؛ مانند عملکرد امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در برخورد با پیرمردی که به درستی وضو نمیگرفت. امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در کودکی، پیرمردی را که غلط وضو میگرفت، دیدند. به خاطر اینکه تذکر این مطلب موجب رنجش خاطر پیرمرد نشود، نزد وی رفتند و از او خواستند که پیرمرد درباره صحّت وضوی آن بزرگواران قضاوت کند. هر دو نفر وضوی صحیح و کاملی جلوی چشم پیرمرد گرفتند. پیرمرد تازه متوجه شد که وضوی صحیح چگونه است و به فراست، مقصود اصلی دو طفل را دریافت و سخت تحت تأثیر محبت بیشائبه و هوش و فطانت آنها قرار گرفت. (مطهری،۱۳۷۹)
۲-۳-۷-۲-۵- مهارت اجتماعی (هنر حفظ ارتباطها):
تبحّر در اداره نمودن و مدیریت رفتار خود و دیگران است تا به توانایی رهبری در گروه و ترغیب دیگران نیز دست یابیم. بخش عمدهای از هنر برقراری ارتباط، مهارت کنترل عواطف در دیگران است. مهارت در این حیطه، با توانایی مشترک در (۱) کنترل هیجان خود و (۲) تعامل سازگارانه با دیگران همراه است.
به نظر گلمن، افرادی که میخواهند در ایجاد رابطه با دیگران مؤثر واقع شوند، باید توانایی تشخیص، تفکیک و کنترل احساسات خود را داشته باشند، سپس از طریق همدلی، رابطهای مناسب برقرار کنند. این مهارت فقط شامل دوستیابی نمیشود، گرچه افرادی که این مهارت را دارند به سرعت، یک جوّ دوستانه با افراد ایجاد میکنند؛ ولی این مهارت بیشتر به دوستیابی هدفمند مربوط میشود. این افراد به راحتی میتوانند مسیر فکری رفتار دیگران را در سمتی که میخواهند، هدایت کنند. (ابراهیمی،۱۳۸۵)
۲-۳-۷-۳- الگوی بار ـ اون
هوش هیجانی به وسیله بار ـ اون به این صورت تعریف شده است:
یک دسته از مهارتها، استعدادها و تواناییهای غیرشناختی که توانایی موفقیت فرد را در مقابله با فشارها و اقتضاهای محیطی افزایش میدهد.
بنابراین، هوش هیجانی یکی از عوامل مهم در تعیین موفقیت فرد در زندگی است و مستقیما سلامت روانی او را تحت تأثیر قرار میدهد. هوش هیجانی با سایر تعیینکنندههای مهم (توانایی موفقیت فرد در مقابله با اقتضاهای محیط) از قبیل آمادگیهای زیستپزشکی، استعداد هوش شناختی و واقعیتها و محدودیتهای محیطی در تعامل است. (ماین و بوناتو، ۲۰۰۱ )
۱- Trait
۲-Neuman
۳-Quallter & Barlow
۱- Emotional Perception
۲- Thought Emotional Facilitating
۳- Emotional Understanding
۴- Managing Emotion
۱- P. Alex Linley