در هر دو حالت نفی حکم اولی با تقیه و اثبات حکم جدید ، مبنای حکم تقیه بر رعایت مصلحت مکلفین و مصونیت بخشیدن به آنها در برابر ضررهای احتمالی می باشد. تقیه هر چند خود داری منابع و مدارک روایی خاص می باشد. لکن فقها معمولاً در اثبات مشروعیت آن به ادله نفی ضرر (لا ضرر و لاضرار فی الاسلام) و حدیث رفع نیز تمسک نموده و موارد تقیه را از باب ضرر و اضطرار مشمول احکام ثانویه قرار داده اند.(همان، ۱۴۶)
توسعه تقیه به روابط با کفار ، چنانکه قرآن بدان گواهی می دهد لا یتخذ المومنون الکافرین اولیاء من دون المومنین و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شئی الا ان تتقوا منهم تقاه (آل عمران-۲۸) و نیز توسعه آن از حالت خوف به صورت مدارات، خود دلیلی بر نقش مصلحت در باب تقیه است (عمید زنجانی ،ج ۹، ۱۳۸۴، ۶۳) در سیره اهل بیت به وفور می بینیم که امام در مقام تقیه قرار
می گیرد. و ناچار نظرش را بر مبنای تقیه اعلام می دارد؛ هر چند مخالف اصل نظر شیعه است.
اما در مبحث امامت و اصل آن هیچگاه دیده نشده که تقیه کنند و درباره حق امامت که مربوط به آنهاست سکوت کنند. شاید بخاطر جو حاکم و نبودن بستر برای مبارزه ائمه با خلفاء و دفاع از حق خود و حفظ اسلام سکوت کرده باشند. نمونه آن علی (ع) امام برحق و منصوب از ناحیه پیامبر(ص) بیست و پنج سال از حق حکومت خود گذشت بخاطر عدم اقبال مردم به آن حضرت هرچند ایشان امام بر حق بودو مشروعیت امامت او الهی بود. ولی مردم برخلاف آن عمل کردند. امیرالمؤمنین مجبور شد سکوت کند. و حفظ اصل اسلام را در آن وضعیت مقدم داشت. برخلافت و حکومت خود و در سیره امام رضا نیز شبیه این وضعیت را می بینیم. علیرغم اینکه حق حکومت از آن اوست. ولی اقبال مردمی برای او مناسب نیست. و لذا مأمون در یک توطئه سیاسی حتی پیشنهاد خلافت را به او می دهد؛ ولی قبول نمی کند. در حالیکه ایشان در مباحث مختلف بحث امامت خود را مطرح می کند. یک نمونه آن در حدیث سلسله الذهب است که می فرماید:«لا الله الا الله حصنی فَمِن دَخَلَ حصنی امن من عذابی …. و بشروطها و انا من شروطها»( القمی (صدوق) ،ج ۲ ،۱۳۸۷، ۴۶۴) آن حضرت می فرماید : خداوند فرمود: کلمه لا الله الا الله دژ و حصار من است پس هرکس آن را بگوید داخل در دژ من شده و هر کس داخل در دژ من شود از عذاب من در امان است البته شرایطی دارد که از جمله آن شرایط امامت من است. و امام در مبحث دیگری به استناد از پیامبر(ص) آورده است که هر کس بیاید نزد شما و بخواهد جمعیت شما را پراکنده کند و امر امت را غصب کند و صاحب اختیار شود بدون مشورت (یعنی بدون اتمام حجت) پس او را بکشید همانا خداوند عزوجل در کشتن او اجازه داده (همان، ۳۷۳) و آن حضرت در حدیثی مفصل به امامت دوازده امام از جمله امامت خودش با نام اشاره می فرماید. (همان ج۱ ،۱۳۸۷، ۴۵) این روایات از زبان آن امام و روایات دیگر که بخاطر اختصار از بیان آنها صرف نظر کردیم بیانگر آن است که در بحث اصل امامت هیچ وقت امام رضا تقیه نکرد.
۳-۱-۱۳٫ تصریح به امامت و رهبری امام رضا (ع)
آنچه در اندیشه سیاسی ائمه بویژه امام رضا (ع) درباره رهبری مسلمانان مشاهده شده و از زبان امام ابلاغ گردیده امامت و رهبری امامان معصوم است و خلافت و رهبری دیگران غیرمشروع دانسته است.
از فضل بن شاذان روایت شده مأمون از علی بن موسی الرضا(ع) سؤال کرد و خواست تا معنی
اسلام واقعی را برایش بنویسد.
امام برای او نوشت: اسلام واقعی شهادت به یکتایی خدا است. که شریکی ندارد. و آفریننده ی هر چیزی است او بی نیاز و شنوا و بینا و عالم و قدیم است و محمد بنده و رسول و امین و برگزیده و سرور پیامبران است. و پیغمبری بعد از او نیست… و شهادت بر اینکه راهنما بعد از پیامبر و حجت و امام بر مؤمنین و قائم به امر مسلمین و بیان کننده و مفسر قرآن و عالم به احکام قرآن برادر و خلیفه و وصی و ولی او کسی است. که به منزله هارون است نسبت به موسی و او علی بن ابیطالب ، امیرالمؤمنین و امام المتقین و افضل الوصیین و وارث علم پیامبران و بعد از او حسن و حسین دو سید جوانان اهل بهشت و بعد از او علی بن الحسین زین العابدین سپس محمد بن علی باقر علم اولین (اولین شکافنده علم) بعد جعفر بن محمد الصادق وارث علم وصیین سپس موسی بن جعفر الکاظم بعد علی بن موسی الرضا (ع) و بعد محمد بن علی سپس علی بن محمد و بعد حسن بن علی و سپس حجت قائم منتظرفرزند او (امام حسن عسکری) صلوات الله علیهم اجمعین شهادت بده از برای ایشان به وصی و امام بودن و به این که در هیچ زمانی زمین خالی از حجت خدا بر خلق نخواهد بود. (القمی (صدوق) ،ج۲ ،۱۳۸۷، ۴۴۵ و۴۴۶)
این نوشته امام رضا (ع) برای مأمون با صراحت تمام بیان می کند که امامان و رهبران بعد از پیامبر و جانشینان رسول الله امامان هستند. نه غیر امامان معصوم (ع) . بیان این نوشته از ناحیه امام یعنی غیر مشروع بودن خلافت مأمون است. و در آن عصر جانشین پیامبر و رهبر مسلمانان امام رضا (ع) است و امام (ع) درادامه برای او می نویسد که (هر کس بمیرد و ایشان را نشناسد مثل مردن جاهلیت مرده است)(همان- ۴۴۶) و منظور از شناخت یعنی پذیرفتن امامت و ولایت و رهبری آنهاست.
۳-۱-۱۳-۱٫ حدیث سلسله الذهب
زمانی که امام رضا (ع) را به فرمان مأمون از مدینه به خراسان می آوردند در طول مسیر از شهرهای مختلف گذشت که در یکی از این شهرها عبور آن حضرت از نیشابور بود. امام چند روزی در نیشابور اقامت کردند. و سرانجام در هنگامی که عازم مرو بود. مردم ولایت مدار نیشابور در یک بدرقه بی سابقه که انبوهی از جمع
یت و تعداد زیادی از دانشمندان را تشکیل می داد آن حضرت را بدرقه کردند.
در این هنگام دو نفر از حدیث شناسان مشهور نیشابور به نام «ابوزرعه رازی» و «محمد بن اسلم طوسی» از حضرت درخواست کردند تا از نیاکان خود حدیثی را بیان فرماید.
امام از حرکت ایستاد و حدیثی را از پدران خود نقل کرد که از جهت سند کامل و تمام است البته در متن حدیث اندک تفاوتی هست ولی مضامین یکی است آنهم بخاطر نقل راویان متعدد است که این نقلها بصورت کامل در کتاب عیون الاخبار الرضا آورده شده است. که در این متن فقط یکی از نقل ها را بیان می کنیم.
«امام رضا(ع): قالَ سَمِعتُ ابی موسی بن جعفر یقول: سمعتُ ابی جعفربن محمد یقول: سمعتُ ابی محمد بن علی یقول: سمعت ابی عَلیّ بن الحسین یقول: سمعت ابی الحسین بن علی بن ابیطالب یقول: سَمِعتُ ابی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) یقولُ:سمعتُ رسولَ اللهِ (ص)یقول: سَمِعتُ جبرئیلَ یَقولُ: سَمِعتُ اللهَ جَلَّ جَلالُهُ یَقُولُ: لا الله الاالله حصنی فَمَن دَخَلَ حصنی اَمِنَ عَذابی قال فلما مَرَّتِ الراحِلَهُ نادانا بِشُروطِها و اَنَا من شروطِها» (القمی (صدوق) ،ج ۲ ،۱۳۸۷، ۴۶۳)
(امام رضا فرمود: از پدرم موسی بن جعفر شنیدم که می فرمود از پدرم جعفر بن محمد شنیدم که فرمود از پدرم محمد بن علی شنیدم که فرمود شنیدم از پدرم علی بن الحسین که فرمود شنیدم از پدرم حسین بن علی که فرمود شنیدم از پدرم علی بن ابیطالب که فرمود از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود از جبرئیل شنیدم که فرمود از خداوند عزوجل شنیدم که فرمود: لا الله الا الله قلعه من است ، پس هرکسی داخل شود ، در قلعه من ایمن است از عذاب من) و چون مرکب آن حضرت قدری رفت آن جناب فرمود به شروط لا الله الا الله، و منم از شروط لا الله الا الله.که از شروط لا الله الا الله اقراربه امامت امام رضا است. یعنی کسی که به یکتایی خدا شهادت بدهد یکتاپرست می شود و با شهادت به رسالت پیامبر (ص) مسلمان می شود اما زمانی مسلمان کامل می شود و در درون قلعه الهی قرار می گیرد که از عذاب خدا در امان باشد که اقرار به امامت ائمه و امامت امام رضا نیز داشته باشد یعنی قبول کردن امامت و ولایت آن حضرت شرط نجات از عذاب الهی است.
این حدیث از آن جهت سلسله الذهب نامیده شد چون سلسله راویان حدیث و امامان معصوم یکی پس از دیگری است تا به پیامبر و سرانجام به خود خدا می رسد. و لذا راویان آن را تعبیر به طلا کردند. در این حدیث به چند نکته خیلی اهمیت داده شده است:
-
- اهمیت مسئله توحید و جایگاه آن در معارف اسلام.
-
- پیوند توحید با رهبری حق زیرا در پرتو رهبری حق می توان بندگی خدا را کرد.
-
- اتصال معارف اهل بیت به شخص پیامبر و در نهایت به خدا.
- تثبیت امامت امام رضا (ع) و رد نظریه واقفیه که امامت را تا موسی بن جعفر قائل بودند. (معینی
،۱۳۸۹، ۷۳)
-
- امام در سرزمینی این حدیث را خواند و تأکید بر وحدانیت خدا کرد که در تاریخ نه چندان دور اعتقاد به ثنویت دو خدایی بودن خدای خیر(اهورا مزدا) و خدای شر (اهریمن) داشتند.
- و در پایان به حق رهبریت و ولایت اهل بیت اشاره می کند تا مردم بدانند آنکه مستحق رهبری است امام رضا(ع) است. نه مأمون و لذا این حدیث بیانگر این است که امام رضا نه اصل خلافت را قبول داشته و نه ولایتعهدی را فقط بحث امامت و ولایت که حق او بوده مورد قبول آن حضرت
بوده است و مؤید این مطلب تأکید آن حضرت بر ولایت ائمه است که در نقلی چنین می فرماید:
«حَدَّثنا علی بن بلال، عن علی بن موسی الرضا (ع) عن ابیه عن آبائهِ عَن عَلِیَّ بن ابیطالِب (ع) عن النبی (ص) عن جبرئیل عن میکائیل عن اسرافیل عن اللوح عن القلم قال یقول الله عزوجل و لِایَهُ عَلِیّ بن ابیطالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی»( القمی (صدوق) ، ج۲ ،۱۳۸۷، ۴۶۵)-(امام این حدیث را از امام کاظم و او هم از پدرش سلسله وار تا به علی بن ابیطالب (ع) او هم از پیغمبر (ص) و او از جبرئیل از میکائیل از اسرافیل از لوح محفوظ و قلم نقل می کند که خداوند تبارک و تعالی ولایت علی بن ابیطالب (ع) قلعه من است پس کسی که داخل شود در قلعه من ایمن است از عذاب من) یعنی این حدیث مفسر بند آخر حدیث سلسله الذهب است که فرمود بشروطها و انا من شروطها یعنی راه نجات از عذاب الهی پذیرش امامت و ولایت اهل بیت و اطاعت از آنهاست.
و شبیه حدیث بالا را باز امام رضا (ع) از پدرانش و آنها از پیامبر (ص) نقل می کنند که فرمود: همانا اول چیزی که از بنده سؤال می شود شهادت لا الله الا الله و محمد رسول الله است و شهادت این است که تو ولی مؤمنین هستی که آنرا خدا قرار داده است و من برای تو قرار داده ام پس کسی که به آن اقرار کند و معتقد باشد به آن او را نعمتهایی دهند که برای آن زوالی نباشد. ( القمی (صدوق) ، ج۲ ،۱۳۸۷، ۴۵۶)
۳-۱-۱۴٫ جریان واقفیه و قطعیه
پس از شهادت امام کاظم (ع) دو گرایش عمده به نام های (قطعیه ) و (واقفیه) پدید آمد .
قطعیه شهادت امام موسی کاظم(ع) را تأیید کرده و امامت امام رضا(ع) را پذیرفت. اما گرایش واقفیه به بهانه هایی شهادت امام کاظم(ع) را انکار کرده و فرقه واقفیه را که در امامت امام کاظم(ع) را توقف کردند، ایجاد نمودند .
علل شکل گیری واقفیه
- یکی از علل انکار شهادت امام کاظم(ع) و عدم پذیرش امامت امام رضا (ع) توسط عده ای از یاران امام کاظم(ع) گردید وجود اموالی از وجوه شرعی ( خمس و زکاه و … ) در دستان برخی از وکلای امام کاظم همچون حیان سراج، ابی حمزه بطائنی و عثمان بن عیسی رواسی در زمانی که امام کاظم (ع) در زندان بود. و آنها با آن پول ها خانه ، کنیز و غلات خریدند. و وقتی خبر شهادت امام به آنها رسید شهادت آن حضرت را انکار کردند. و در میان شیعیان شایع کردند امام کاظم نمرده است. زیرا او قائم آل محمد است. ( رجال کشی ص ۴۶۰ به نقل از جعفریان ،۱۳۷۷، ۴۲۸)
احمد بن حماد گوید : عثمان بن عیسی رواسی از جمله کارگزاران موسی بن جعفر بود. که در مصر انجام وظیفه می کرد اموال فراوان و کنیزانی نزد او بود. حضرت رضا(ع) پس از رحلت پدرشان به عثمان بن عیسی نوشتند که آن اموال را بازگرداند. او در پاسخ امام نوشت : ((اِنّ اَباکَ لم یَمُت)) پدرت از دنیا نرفته است. امام بار دیگر به او نامه نوشت و رحلت پدر بزرگوارش را یادآور شدند. و بر رحلت ایشان دلیل آوردند. ولی او همچنان بر نظر خود پافشاری می کرد و از بازگرداندن اموال سرپیچی کرد . (القمی (صدوق) ،ج ۱ ،۱۳۸۷، ۱۱۲)
نکته مهم اینکه شهادت امام کاظم(ع) آنقدر روشن بود؛ که قابل انکار نبود زیرا دستگاه خلافت عباسی جسد امام کاظم (ع) را پس از شهادت چند روز در کنار پل بغداد نگه داشتند تا از بزرگان
قوم گواه بگیرند؛ آن حضرت به مرگ طبیعی مرده است .
-
- یکی دیگر از علل پیدایش این انحراف مفهوم قائم و مهدی و مسئله مهدویت بود که در میان شیعیان ترویج شده بود. البته انحراف در این موارد بخاطر فرصت طلبی برخی افراد و در برخی اوقات به دلیل اعتقاد به مهدی آل محمد و نشناختن مصداق واقعی آن بود. که در مورد شهادت امام کاظم(ع) این اقدام توسط وکلای فرصت طلب آن امام جهت تصاحب اموالی که پیش آنها بود انجام گرفت .
- یکی دیگر از علل گسترش این حرکت مسئله غلو بود. در بین برخی از افراد که نتیجه آن شکل گیری فرقه ای بنام ممطوره بود. که به رهبری یکی از غلات به نام محمدبن بشیر شکل گرفت. او از این فرصت استفاده کرد. و فرقه مذکور را بوجود آورد. از اعتقادات آنها اعتقاد به تناسخ و حلول بود و محرمات را مباح می شمردند و معتقد بودند خداوند اختیاراتش را به امامان تفویض و واگذار کرده است .
این گرایش هر چند در زمانی شکل گرفت، که فرهنگ و معارف شیعی بطور کامل و گسترده توسط ائمه خصوصاً امام باقر (ع) و سپس امام صادق (ع) و امام کاظم(ع) شکل گرفته و دانشمندانی همچون هشام بن حکم ، هشام بن سالم ، یونس بن عبدالرحمن و … در این مکتب تربیت شده و این قبیل انحرافات جزئی نمی توانست در اصل مذهب شیعه خللی ایجاد کند. ولی به هر جهت تعدادی از شیعیان که از جهت فکری و علمی ضعیف بودند از مذهب شیعه جدا نموده و در جریان امامت امام رضا در تلاش بودند. تا عموم شیعیان را وادار به انکار امامت آن حضرت نمایند که موفقیت چشم گیری بدست نیاوردند .
۳-۱-۱۵٫ رهبری اسلام در عصر غیبت
۳-۱-۱۵-۱٫ ضرورت حکومت و رهبری در عصر غیبت
رهبری حکومت اسلامی در زمان رسول خدا(ص) بر عهده آن حضرت بود. و طبق اعتقادات شیعه این مسئولیت پس از رسول خدا بر عهده امامان شیعه یکی پس از دیگری است. اما سوال این است که در عصر غیبت امام عصر(عج) تکلیف رهبری جامعه چیست ؟ آیا باید بدون حکومتی زندگی کنند. و فقط تکلیف آنها انتظار ظهور امام زمان هستند؟
آیا نباید حکومت قسط و عدل که اهداف انبیاء و ائمه بود، استمرار یابد؟ و آیا در عصر غیبت نسبت به تشکیل حکومت اسلامی و رهبری آن باید سکوت کرد؟
اما با مراجعه به منابع و احادیث معتبر اسلام مشخص می شود این سوالات نه تنها در حد توهم است. بلکه در اسلام برای حکومت اسلامی و رهبریت آن در عصر غیبت نیز برنامه منسجم دارد (کواکبیان ، ۱۳۸۵، ۱۱۸)
و رهبری آن از طریق فقهای جامع الشرایط دین ادامه می یابد. و ولایت ائمه که بر مردم داشتند. در عصر غیبت بر عهده فقیه جامع الشرایط است.
۳-۱-۱۵-۲٫ ولایت فقیه در کلام امام رضا (ع)
در بحث اثبات نظریه ولایت فقیه کتب مختلفی نوشته شده که با بهره گرفتن از آیات قرآن و روایات
منقول از پیامبر اعظم (ص) و ائمه اطهار (ع) و ادله عقلی به بررسی آن پرداخته اند. در این بحث کوتاه این موضوع را در کلام امام رضا بررسی می کنیم. و در این باب چند روایت از زبان امام رضا بیان گردیده که به شرح ذیل است.
حدیث اول : ابوالحسن محمد بن علی بن الشاه الفقیه المروزی با سلسله از امام رضا نقل می کند که فرمود : حدثنی ابی موسی بن جعفر (ع) قال : حدثنی ابی جعفر بن محمد(ع) حدثنی ابی محمد بن علی قال : حدثنی ابی علی بن الحسین قال : حدثنی ابی الحسین بن علی قال حدثنی ابی علی ابن ابیطالب عن رسول الله (ص) :الهم ارحم خلفایی ثلاث مرات قیل له : و مَن خُلفاوک ؟ قال : اَلذّین یاتونَ مِن بَعدی و یَروُونَ اَحادِیثی وَ سُنَّتی فَیُعَلمّونَها الناسَ مِن بَعدِی (القمی (صدوق) ، ج ۲ ،۱۳۸۷، ۳۳۶)
امام رضا (ع) از امام کاظم و او از پدرش … از پیامبر (ص) نقل می کند که پیامبر (ص) فرمود: پروردگارا !جانشینان مرا رحم کن کسی به او عرض کرد : یا رسول الله جانشینان تو کیستند ؟ فرمود : کسانی باشند که بعد از من بیایند و روایت کنند احادیث و سنتهای من را ، پس آنها تعلیم کنند به مردم بعد از من .
در این حدیث پیامبر فقها و راویان حدیث را جانشینان خود معرفی می کند. و نقل این حدیث
از زبان امام رضا(ع) بیانگر آن است که امام رضا(ع) در واقع تاکید می کند روی این موضوع که پس از ائمه جانشینان آنها در واقع فقها هستند. و در تعبیر پیامبر به خلیفه و جانشین برای خودش مشخص است این جانشینان در عصر غیبت امام معصوم است. والا در زمان حضور امام معصوم جانشین پیامبر و کسی که بر مردم ولایت دارد امامان معصوم هستند. و این حدیث از آنجایی که مرحوم صدوق در کتاب امالی ، عیون اخبار الرضا و من لا یحضرالفقیه با سندهای معتبر و با طرق مختلف بیان کرده این خود دلیل بر اعتبار حدیث است.
و نکاتی از حدیث مذکور قابل استفاده است :
-
- رسول خدا جانشینانی دارد .
-
- شرط جانشینی آن حضرت روایت حدیث با تعقل و تفقه در آن است و نه صرف روایت آن
-
- اطلاق و عموم حدیث مزبور شامل گسترده زمین و گسترده زمان می باشد .
-
- خلافت از رسول همانند خلافت از خدا ، حقیقتی است به این صورت که در مرتبه اول از آن انسان کامل و معصوم است و در مرتبه دوم از آن انسان متکامل غیرمعصوم .
-
- حدیث مذکور یا مخصوص عالمان دین و فقیهان اسلام شناس است یا آنان را یقیناً شامل می شود که در صورت دوم و در صورت تعمیم و شمول ، ترتیب طولی خلافت آنان از پیامبر (ص) نسبت به تقدم خلافت معصومین (ع) از آن حضرت محفوظ است. یعنی خلافت و ولایت علما در طول خلافت و ولایت ائمه معصومین (ع) هستند .
- جریان خلافت ناظر به تدبیر امور جامعه و زعامت شئون اسلامی است نه صرف تعلیم و تدریس ( جوادی آملی ، ۱۳۹۱، ۱۹۷-۱۹۶ )
حدیث دوم : المروی فی الفقه الرضوی انه قال : مَنزِلَهُ الفَقیه فی هذا الوَقّت کَمَنزِلَهِ الَانبیاءِ فی بَنی اِسرائیل (مجلسی، ج۷۵ص۳۴۶ به نقل از جوادی آملی ،۱۳۹۱، ۱۷۹ ) منزلت و جایگاه فقیه در این زمان مثل جایگاه پیامبران در بنی اسرائیل است .
خطوط کلی که از این دو حدیث استفاده می شود. که نسبت به وظایف فقها و ولایت آنها در امور مهم مسلمانان دارد. که مدار اصلی ولایت فقیه در اداره امور مسلمین براساس شریعت و دیانت است و صاحب جواهر در جواهرالکلام نسبت به ولایت فقها در جواز اقامه حدود توسط فقیه می فرماید یجوزللفقها العارفین اقامه الحدود فی حال غیبه الامام(ع) کما لهم الحکم بین الناس مع الامن من ضرر سلطان الوقت و یجب علی الناس مساعدتهم علی ذلک (النجفی ،ج ۲۱ص۳۹۴ ) که صاحب جواهر اقامه حدود را برای فقها در عصر غیبت جایز می داند و آن را از باب ولایت آنها می داند و استناد او روایات مختلفی از جمله مقبوله ابی خدیجه که در کتاب وسائل الشیعه در ابواب صفات قاضی آورده و همچنین توقیع امام زمان (ع) استناد می کند که می فرماید.
[سه شنبه 1400-03-11] [ 08:42:00 ب.ظ ]
|