گونداد لورنس دیدگاهی شبیه خشونت ذاتی دارد که منشا بروز خشونت انسانی را غریزه جنگ طلبی انسان می داند، به اعتقاد او این غریزه در طی دوره تکامل انسانی توسعه می یابد و علت این امر سودمندی خشونت برای بقای انسان می باشد . در نظریه هایی که خشونت را ناشی از تمایلات و خواسته های درونی می داند. امکان پیشگیری خشونت انسانی وجود ندارد . لذا نفی و نابودی چنین خشونتی امکان پذیر نیست و صرفا این خشونت را می توان کانالیزه نمود تا آسیب کمتری به دیگران وارد شود. (بیک زاده ، ۱۳۸۲: ۳۳)
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید. |
۲-۸-۱-۴- نظریه محرومیت – تهاجم
مطابق این نظریه خشونت از انگیزه های بیرونی مانند ناکامی ومحرومیت برای آسیب رسانی به دیگران نشات می گیرد طبق این دیدگاه ، ناکامی منجر به برانگیختگی یک سائق در فرد می شود که هدف اصلی آن صدمه به شخص یا اشیاء است . این نظریه بیان می دارد که اعمال منتهی به ایجاد محرومیت همچون محرکی برای ایجاد خشونت عمل می کند و انگیزه فرد را برای خشونت بالا می برد همچنین در این نظریه بیان می شود که چنانچه در پی جلوگیری از بروز خشونت ناشی از محرومیت باشید فقط محل بروز آن تغییر می کند. (معتمدی مهر،۱۳۷۸: ۳۷)
دالارد نیز که از حامیان این نظریه می باشد بیان می کند ناکامی همواره به نوعی خشونت منجر می شود، اما برخی معتقدند اگر ناکامی قوی باشد و فرد ناکام محرومیت خود را نامشروع تلقی کند احتمالا ناکامی منجر به خشونت می شود و اگر چنین نباشد و فرد ناکام تا حدی ناکامی خود را مشروع بداند ناکامی تاثیر اندکی بر خشونت دارد.
دالارد بیان می کند فرد ناکام به هر شی یا انسانی که در نظر او علت ناکامی های او باشد حمله کرده و رفتار خشن نثار او می کند و اگر نتواند آسیب جسمی به او بزند، او را آماج آسیبهای روحی می کند. (بیک زاده، ۱۳۸۲: ۳۴)
۲-۸-۱-۵-نظریه نیازهای انسانی
انسانها در زندگی فردی و اجتماعی خود دارای اهدافی هستند که قصد دارند این اهداف محقق شوند بدین منظور میزان دسترسی به هدف را محاسبه می نمایند و سپس برای رسیدن به آن اقدامات و رفتارهایی را انجام می دهند اما متاسفانه برخی اشخاص برای دستیابی به هدف خود از راهبرد خشونت استفاده می کنند زمینه های وقوع خشونت عبارتند از :
- حساسیت زیاد و عکس العمل فرد نسبت به محرکهای بیرونی.
- افزایش میزان محرکها و فعالیت عواطف خاص وعدم تحمل ناکافی.
- ارزیابی فرد از معضلات اجتماعی همچون بی عدالتی.
- تلاش فرد جهت تطبیق با وضعیت ظاهرا مطلوب .
به طور نمونه زمانی که فرد احساس می کند از سوی دیگران مورد بی توجهی واقع شده یا از نگاه دیگران فرد خارجی به حساب می آید، این شرایط منجر به ناکامی و خشونت می شود یا زمانی که فردی از سوی دیگران فاقد جذابیت، نالایق و دارای منزلت پایین محسوب شود احتمال بیشتری دارد که جهت تعاملات اجتماعی از ابزار خشم استفاده کند. (معتمدی مهر،۱۳۷۸: ۳۹)
۲-۸-۱-۶- نظریه تحریک
در این نظریه بیان می شود که فرد قربانی خشونت زمینه ظهور خشونت را فراهم می کند به طور مثال خشونت جنسی علیه زنان از طریق عدم پوشش مناسب ، عدم رعایت نکات اخلاقی در رفت و آمدها ، عدم رعایت حیا و عفاف در جامعه و تحریک جنس مذکر نسبت به جنس مونث بوجود می آید و نهایتا عدم دستیابی مشروع و قانونی به جنس مونث و احساس ناکامی در این مورد منجر به بروز رفتارهای خشونت آمیز می شود.( معتمدی مهر، همان)
۲-۸-۱-۷- ویژگی های شخصیتی
روان پریشی های کارکردی و بیماریهای متابولیک و عصب شناختی از جمله عوامل روانی خشونت است. شیوع خشمهای انفجاری اعم از روان زاد یا عضوی می تواند خلق و خوی فرد را غیر قابل کنترل سازد. بیماران روانی به دو دسته تقسیم می شود:
الف ) دسته ای که از زمان کودکی و نوجوانی رفتار پرخاشگرانه دارند.
ب ) کسانی که در کودکی و نوجوانی مشکل نداشتند، ولی بعدها به دلیل آسیب های مغزی و اختلالات متابولیکی با انفجارات خشم مواجه می شوند.
به نظر روانپزشکان آسیب های مختلف مغزی احتمال توسل افراد به خشونت را افزایش می دهد، همچنین مشخص شده است که نواحی خاص از مغز مانند ناحیه آمیگدالا در پرخاشگری دخالت دارد، لذا یکی از ابعاد مهم خشونت بعد فیزیولوژیک آن است که به خلقت هر فرد بر می گردد و در اختیار وی نیست. (معتمدی مهر،۱۳۷۸: ۴۰)
از دیگر عوامل روانشناختی خشونت اختلالات شخصیتی است. فرد خشونت گر ، فردی است که اختلالات شخصیتی مرزی وضد اجتماعی دارد. مشاهده شده است که مردان خشونت طلب عزت نفس پایین دارند و خودپنداره آنها نیز آسیب پذیر می باشد. این افراد معمولا از نظر شخصیتی دگر آزار ، انفعالی ، مستعد معتاد شدن ، دارای حسادت مرضی و وابسته هستند. افراد خشونت طلب دچار نوعی تضاد شخصیتی هستند این تضاد در حوزه رفتار آنها را در نیل به یک رفتار سالم برای برقراری ارتباط با دیگران باز می دارد، لذا متوسل به خشونت می شوند فرد مهاجم صرفا زمانی از اعمال خشونت امتناع می کند که از واکنش طرف مقابل با درجه بیشتری از خشونت اطمینان داشته باشد و در غیر اینصورت تلقی مثبتی از خشونت دارد.
کاپلان و سادوک (۱۹۹۴) بیماری هایی همچون کودک خواهی ، مرده خواهی ، دگر آزاری ، آزار جسمی و جنسی ، هرزه گویی و نظر بازی را جزء اختلالات پارافیلیائی معرفی می کنند و معتقدند ارضاء میل جنسی برخی افراد همراه با اصرار تکرار و ناراحتی است .
۲-۸-۱-۸- ناکامی
از تبیین های مهم پرخاشگری در روانشناسی نظریه ناکامی است . فرضیه ناکامی پرخاشگر که میلر آن را ارائه کرد پیامد قطعی ناکامی را پرخاشگری دانست ولی در توسعه این نظر ، میلر پرخاشگری را یکی از پیامدهای احتمالی ناکامی در نظر گرفت. ناکامی در موقعیتی روی می دهد که موانع فرد را از نیل به هدف باز می دارند. و او را در انجام رفتاری ناتوان می کنند. به نظر می رسد در پدیده خشونت خانگی ناکامی ها مرد را باید با تاکید بیشتر بررسی کرد. یکی از ریشه های ناکامی عوامل اقتصادی است که در بحث علل اجتماعی بررسی خواهد شد. تامین نشدن نیازهای عاطفی مرد و ناکامی او در خانواده عامل مهمی در بروز خشونت با زن است. (ستوده ، ۱۳۷۸ :۲۹)
۲-۸-۱-۹- ضعف اخلاقی
عدم پایبندی مرد به اخلاق از دیگر عوامل فردی در بروز خشونت علیه زنان در خانواده است می گویند، این عامل مهمترین عامل بروز خشونت خانگی از دیدگاه اسلام است. (بستان، ۱۳۸۶: ۱۶۵) مفهوم دنیا دوستی را اگر به شاخص های جزئی تری مانند تکبر ، خودخواهی ، تعصب ، حرص ، حسد وبخل تحلیل کنیم، می توان تبیین خشونت شوهران را در آنها یافت. وقتی همسر آزاری را در متون اسلامی پی گیریم، عامل آن را صفات پست فردی دوری از خوبی ، و اخلاق می یابیم . شاهد دیگر سفارش اکید اولیای دین به ازدواج نکردن با مردان بداخلاق است . به همین دلیل پیش از این حسن خلق را به منزله ملاک قطعی یک همسر مناسب بر شمردیم. تاکید بر تقوا به منزله معیار یک شوهر مناسب نیز به جنبه های اخلاقی مرد اشاره دارد زیرا فرد با تقوا مهار عواطف و رفتارهای خویش را در دست دارد و همین موجب پیشگیری از بسیاری رفتارهای نامطلوب از جمله خشونت با زن است.
۲-۸-۱-۱۰- اعتیاد و مصرف مواد مخدر
اعتباد و مصرف مواد مخدر والکل از عوامل فردی مهم بروز خشونت با زنان در خانواده شمرده شده است. در الگوی استارت سوء مصرف مواد متغیری بین تکانشگری و خشونت در نظر گرفته شد. رابطه میان مصرف الکل و دیگر مواد مخدر با خشونت خانگی کاملا اثبات شده است. پژوهش ها نشان میدهند که در اروپا مردان همسر آزار شصت تا هفتاد درصد به مصرف الکل و دوازده تا بیست درصد به مصرف دیگر مواد مخدر حین حمله به همسر دچار بودند.
بی تردید مصرف الکل قدرت مهار رفتار را تضعیف می کند و همین امر زمینه بروز خشونت مرد با همسر را فراهم می سازد. از این روی ، در برنامه های مداخله ای که مصرف الکل قطع شد، کاهش معناداری در خشونت شوهران علیه همسرانشان مشاهده گردید. (کار، ۱۳۷۹: ۵۶)
۲-۸-۲- رویکرد روانشناسی اجتماعی
۲-۸-۲-۱- نظریه یادگیری اجتماعی
در دهه ۱۹۹۰ باندورا بیان می کند خشونت نوعی صورت آموخته شده از رفتار اجتماعی است . فراگیری خشونت معمولا تحت شرایط مستقیم و مشاهدات فردی انجام می پذیرد و می تواند نتیجه تجارب شخصی یا فردی یا برگرفته از نتایج مترتب بر رفتار دیگران باشد. برای تبدیل رفتار مشاهده به رفتار از سوی فرد لازم است آن رفتار در ذهن فرد ثبت شود و سپس به رفتار عملی تبدیل گردد. این فرایند با توجه به میزان مهارت افراد متفاوت است. ابعاد تنبیهی و تشویقی رفتار و وجود انگیزه لازم فاعل برای انجام فعل از دیگر مواردی است که در تبدیل ذهنیت به رفتار موثر است. چنانچه بخواهیم ماهیت خشونت را از طریق این نظریه درک کنیم باید سه موضوع بنیادی را توجه نماییم :
الف ) شیوه کسب رفتارهای خشونت آمیز توسط فرد.
ب ) پاداشها و تنبیهات موثر در رفتارهای خشونت آمیز .
ج ) عوامل اجتماعی و محیطی موثر بر رویداد خشونت در یک محیط خاص.
هر چند ریشه های خشونت مطابق این دیدگاه بسیار گسترده است اما باندورا سه الگوی مشخص خانواده ، گروه های فرعی مانند همسالان و نهایتا فرهنگ را در یادگیری رفتار خشونت آمیز مورد توجه قرار می دهد. (محمدی ، ۱۳۸۰: ۳۹)
به اعتقاد وی فرزندان با نگاه به والدین یاد می گیرند که چگونه خشونت نمایند. تجمع عناصر مختلفی چون رفتارهای تند ، عدم توجه به اصول تربیتی و شان اجتماعی کودکان با رفتار ناشایست والدین در خانه به معنای پیدایش الگویی از خشونت می باشد.
خشونت هایی که افراد در بزرگسالی مرتکب می شوند ریشه در دوران کودکی دارد حتی بیان می شود ریشه در دوران کودکی دارد حتی بیان می شود خشونت از خشونت زاده می شود. چنانچه محیط خانواده بیشتر مشاجرات و پرخاشگری باشد این محیط نقش قطعی در رفتار خشونت آمیز دارد و چرخه خشونت را جاودانی می کند. اگر مرد در دوران کودکی در یک خانواده پر هرج و مرج زندگی کرده باشد و والدینش مدام ناهماهنگی داشته باشند میل به توهین و خشونت علیه همسر در وی افزایش می یابد.
پاترسن ( ۱۹۹۱) بیان می دارد که والدین با رفتار خشونت آمیز خود که به تنبیه بدنی منتهی می شود پسران را وا می دارند که رفتارهای ضد اجتماعی و غیر اجتماعی پیشه کنند. در نتیجه آنان می آموزند برای دستیابی به اهداف و کنترل محیط از عنصر فشار بهره جسته و روحیه تهاجمی داشته باشند.
الگوی دیگر باندورا برای یادگیری ارتباطات اجتماعی و تعاملات فرد با گروه های کوچک و اخذ فرهنگ آنها می باشد، فردی که با گروه های خشنی ارتباط دارد که خشونت جز خرده فرهنگ آنها می باشد و خشونت طلبی مورد تایید و تحسین است. بطور مداوم رفتار نادرست خویش را تکرار می کند.
جزء دیگر نظریه باندورا مفهوم خرد تنظیمی است که بیان می دارد امور توسط خود فرد تنظیم می شود، افراد باورهای مختلفی در مورد توانایی خوددارند که در طول زمان به واسطه افعال آنها تغییر می کند، این باورها به نوبه خود به این واقعیت که افراد چه نوع رفتاری را نشان دهند و چه رفتاری را در آینده می توانند انجام دهند تاثیر دارد. فردی که اعمال خشونت را افتخار می داند بدیهی است برای کسب رضایت خویش خشونت می نماید. مردان معمولا با توسل به رفتارهای خشونت آمیز توانایی خود را نمایش می دهند یا مردانی که از طریق مشروع قادر به کسب منزلت اجتماعی نیستند خشونت پیشه می کنند. (محمدی ، ۱۳۸۰: ۴۲)
۲-۸-۲-۲- نظریه مبادله
ریچارد گلس (۱۹۹۷) بیان می دارد که افراد زمانی مرتکب خشونت می شوند که جریمه خشن بودن آنان سنگین تر از پاداش دریافتی باشد.
۲-۸-۲-۳- نظریه منابع
این نظریه بیان می کند. زمانی که فرد دارای منابع زیادی است و یا در شرایطی که منابع او بسیار ناکافی است احتمال اینکه از راهبرد خشونت استفاده کند بیشتر است. به طور نمونه وقتی فرد بخواهد بر دیگری اعمال قدرت کند ، ولی منابع او (نظیر تحصیلات ، شغل ، درآمد ، مهارت) در سطح پایینی باشد از خشونت برای تداوم موقعیت خویش استفاده می کند.
۲-۸-۲-۴- نظریه کنترل اجتماعی
زمانی که کنترل های اجتماعی اعم از رسمی و قانونی یا غیر رسمی کاهش می یابد میزان وقوع تخلفات رفتاری مانند خشونت افزایش می یابد. بطور نمونه زمانی که حمایت و نظارت اجتماعی اعضای خانواده زن کاهش می یابد، در واقع کنترل اجتماعی غیر رسمی کاهش یافته و فرد آزادی بیشتری جهت انجام رفتار خشونت آمیز خواهد داشت و یا در حالتی که جامعه کنترل چندانی بر رفتار اعضای جامعه اعمال نمی کند احتمال وقوع این نوع رفتارها افزایش می یابد. (نعمت پورقمی،۱۳۸۰: ۶۱)
۲-۸-۳- رویکرد جامعه شناختی
تحلیلها و تبیین های جامعه شناختی خشونت را ابتدا باید با نظریات ساختار قدرت در خانواده و سپس با سایر متغیرها همچون اقتصادی و فرهنگی مورد بحث و بررسی قرار داد.
۲-۸-۳-۱- تالکوت پارسنز(نظریه کارکردگرایی)
به اعتقاد «پارسنز» همبستگی خانوادگی از لحاظ کارکردی برای حفظ «ساخت طبقه ای» جامعه لازم است. اگر ساخت طبقه ای نابود شود جامعه نیز از بین خواهد رفت. از این رو به نظر «پارسنز» جدایی بین دو جنس برای حفظ ساخت اجتماعی آن چنان که هست ، و حفظ وضع موجود هدف اولیه فونکسیونالیستهاست.
«پارسنز» بر روی مسایلی نظیر وابستگی فرد به نقش و توزیع مقدورات و پاداشها تأکید دارد. از نظر او نظام اجتماعی ، شبکه کنش متقابل میان افراد است که از طریق آن دو نفر (دو عامل) یا بیشتر با یکدیگر ارتباط می یابند، یکدیگر را تحت تأثیر قرار داده در حد امکان جمعی عمل می کنند. (توسلی ، ۱۳۸۶: ۲۴۸)
هر نظام اجتماعی بر تنوع تعدد نقش استوار است. بنابراین الزامی است که مناسبات بین افرادی که حامل نقشهای گوناگون می باشند استقرار یابد. در روند استقرار مناسبات حاکم در میان افراد امکان اعمال زور نیز پیش می آید. یعنی اعمال قدرت برای نیل به اهدافی که خود تعیین کننده ویژگی های مالکیت و قدرتمند ، اهمیت می یابد. حق استفاده از ابزار قدرت ، متناسب با محتوا و معنای نقش اجتماعی است. نظر پارسنز در مورد خرده نظام اجتماعی خانواده این است که شرایط دستیابی به حداکثر کارکردهای خانواده هسته ای وجود دو تفاوت اساسی در میان اعضاء گروه کوچک خانواده است. اولین شرط عبارت است از وجود دو قطب مخالف رهبری و زیردستان و دومین شرط عبارت است از وجود اختلاف در میان نقشهای ابزاری و نقشهای بیانگر تنها با وجود نقش بر اساس جنس و همچنین تقسیم نقش بر اساس نقشهایی که جنبه ابزاری (مردانه) و نقشهایی که جنبه بیانگر زنانه دارند امکان بقاء و همبستگی خانواده به وجود می آید.
[یکشنبه 1399-12-17] [ 07:30:00 ب.ظ ]
|