کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          


کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب


 



ترجمه
۱-گوارا باد بر پادشاه، صحت و سلامت زیر دستانشان و همچنین گوارا باد بر دین به سبب عزت رسیده به ممدوح.
۲- جعفر که چهره او دلالت بر خیر می کند و هر انسانی دلیل اوست.
۳- تنها الله برای یاری تو کافیست هر گاه بر الله توکل کنی به راستی که او بهترین یار و یاور است.
شاعر در بیت اول با اقتباس از آیه شریفه قرآن کریم که بهشتیان را در روز قیامت مورد خطاب قرار می دهد و خوردن و آشامیدن انعام و میوه های بهشتی را بر آنان گوارا باد می گوید: ﴿کلُواْ وَ اشْرَبُواْ هَنِیَا بِمَا أَسْلَفْتُمْ فىِ الْأَیَّامِ الخْالِیَهِ ﴾ (الحاقه /۲۴) برای خلیفه عباسی صحت و سلامت دوستان و برای عزت مملکت وجود خلیفه را گوارا باد می گوید. همچنین در بیت سوم نیز با تاسی از آیه ی ﴿یَأَیهَُّا النَّبىِ‏ُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ (انفال / ۶۴) و آیه ی ﴿الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا وَ قَالُواْ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ﴾ (ال عمران / ۷۳) تنها یاری خداوند را برای خلیفه کافی می داند و توصیه می کند که وی هرگاه بر خداوند توکل نماید او بهترین یار و یاورش خواهد بود.
سید حمیری (وفات ۱۷۸ هـ – ۷۹۵ م) درباره دوستداران آل محمد (ص) چنین می گوید:

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

 

 

۱- فَطُوبی لِمَنْ اَمْسی لِاَلِ مُحَّمَـدٍ
۲- وَ قَبْلِهُمـا الْهادِیُ وَصِیُّ النَّبـیِ
۳- وَ مِنْ نَسْلِهِ زُهْرَ فُرُوعِ اَطایبٍ
  وَلـیـاً اِمامـاهُ شُبَــیرُ وَ شُـبـَّرُ
عَلیٌ اَمیرالْمُؤمنینَ الْمُطَّهَرُ
اَئـمَهِ حَـقٍ اَمْـرِهـُمْ یَنْــتَظـِـرُ

ترجمه
۱- خوشا به حال کسی که دوستدار آل محمد گشت و حسن و حسین دو امام او هستند.
۲- و قبل از این دو نفر، هدایتگری که جانشین پیامبر است علی امیر المومنین پاک و خالص.
۳- و از نسل او (علی (ع))گلی است با شاخه های پاک و خالص، امامان برحق که دستوراتشان مورد انتظار است.
شاعر در بیان شعری خود از آیه شریفه ﴿الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ طُوبىَ لَهُمْ وَ حُسْنُ مََابٍ﴾ (رعد /۲۹) تأثیر پذیرفته است و چنین نتیجه گرفته است که همچنانکه قرآن کریم ایمان به خدا و کارهای شایسته را مایه پاکیزه ترین زندگی و سرانجام نیکو می داند. دوستی اهل البیت پیامبر (ص) و عمل به دستورات ائمه هدی (ع) را که عین ایمان و عمل صالح است را نیز باعث پاکیزه ترین زندگی و سرانجام نیکو است.
سید حمیری (وفات ۱۷۸ هـ.ق – ۷۹۵ م) در مدح و ستایش اهل البیت (ع) و راجع به مورد حسادت بودن مولا علی (ع) از جانب معاندان چنین می گوید:

 

 

۱- طابَ الْوُرُودُ بِحُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ
۲- سَقْـیَاً لِشیَعهِ اَحْـمَدُ وَ وَصِـیِهِ
  حـَوْضِ النَّـبی اِذا اَرَدْتَ وُرْداً
اَعْنِی اْلِامامُ وَلیُنَا الْمَحــْــسُوداً

ترجمه
۱- ورود به حوض کوثر با عشق و محبت به اهل بیت نیکو گشت اگر خواهان ورود هستی.
۲- پیامبر اکرم و جانشین او سیراب باد منظورم امام علی است و ولی ما که مورد حسادت حاسدان است.
در بیت دوم شاعر با تأثیرپذیری از آیه شریفه ﴿أَمْ یحَْسُدُونَ النَّاسَ عَلىَ‏ مَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ ءَاتَیْنَا ءَالَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَ الحِْکْمَهَ وَ ءَاتَیْنَاهُم مُّلْکا عَظِیمًا ﴾ (نساء / ۵۴) از مورد حسادت قرار گرفتن جانشین رسول خدا و امیر المومنین مولانا علی (ع) سخن می گوید. همانگونه که در آیه شریفه قرآن از قضاوتهای نادرست یهود نسبت به پیامبر اسلام (ص) و خاندانش که ناشی از حسادت آنان به پیامبر و خاندانش است سخن به میان آمده است. (مکارم شیرازی؛ ۱۳۶۳: ۳/۴۲۱)
دعبل الخزاعی (وفات ۲۴۶ هـ . -۸۶۳ م) شاعر انقلابی نیز ضمن بیان اینکه امام علی (ع) مورد حسادت دشمنان بوده است از شایستگی آن حضرت در یاری رساندن به پیامبر اسلام (ص) از دوران نوجوانی و قبل از هر کس دیگری سخن می گوید و همین امر را دال بر حقانیت ایشان برای جانشینی پیامبر اسلام (ص) می داند و می گوید:

 

 

 

 
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1399-12-17] [ 07:09:00 ب.ظ ]




قابل مشاهده استاعتماد به عملکرد هایی که به صورت روتین انجام می شود.
حواس پرتی، استرس و فراموشی پرسنلپرستار، آنتی بیوتیک دیگری غیر از آن چه تجویز شده است، را تزریق می کند. در این حالت برنامه درمان صحیح بوده اما در اجرا، اشتباه صورت گرفته است. دلایل خطا می تواند متعدد بوده و از جمله نامناسب بودن برچسب دارو باشد.

۲-۲-۶-۱-۳- خطای فعال [۱۳]/ خطای مخفی[۱۴]
طبقه بندی دیگری که برای خطاها میتوان ذکر کرد تقسیم بندی انواع خطاها به دو گروه فعال و مخفی است. افراد از خطاهای فعال آگاهی بیشتری دارند زیراکه این دسته خطاها بیشتر به چشم میآیند و نتایج فوری روی بیماران میگذارند. خطاهای مخفی در نتیجه یکسری فاکتورهای سازمانی مانند ساختار، محیط، تجهیزات، فرایندها، فرهنگ، مقررات و مدیریت بوقوع میپیوندند. این دسته از خطاها که اغلب ریشه در فرهنگ سازمانی دارند ممکن است سالها مخفی بمانند، تا زمانی که مجموعهای از شرایط اجازه بدهند تا خطا خود را آشکارا کند. خطاهای مخفی می توانند تحت شرایط مقتضی به خطاهای فعال تبدیل شوند. به عبارت دیگر خطاهای مخفی با عنوان اتفاقاتی شناخته می شوند که منتظر وقوع هستند، درحالیکه خطاهای فعال نقطه توجهی برای شروع تحلیل ریشه ای بوده و اغلب با تجزیه و تحلیل عوامل موثر در وقوع خطا به روش تحلیل ریشه ای وقایع[۱۵] ،مجموعه ای از عوامل بروز خطا شناسایی میشوند.(وزارت بهداشت ،۱۳۹۰: ۳)
جدول(۲-۲) انواع خطا

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت ۴۰y.ir مراجعه نمایید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوع خطا مکان / موقعیت خطا قابلیت تشخیص خطا عواقب خطا مثال
خطای فعال خطا در مواجهه با بیمار و توسط ارائه کننده خدمت اتفاق می افتد به آسانی قابل مشاهده است معمولاً نتیجه فوری برای بیمار بدنبال دارد. شدت آسیب بستگی به نوع خطا دارد. داروساز، داروی نادرستی را نسخه می پیچد.
پرستار، دارو را با شیوهای نادرست به بیمار تزریق می کند
پزشک، روی عضو اشتباه جراحی می کند .
خطای مخفی خطا سیستمیک یا مدیریتی است به ندرت قابل دیدن است معمولاً برای مدت طولانی در حالت کمون و مخفی باقی میماند عدم جداسازی داروهای با اشکال مشابه.
نبود سیاست یا رویه خاصی در ارتباط با تعیین محل صحیح جراحی .

۲-۲-۶-۱-۴- خطاهای عمدی[۱۶] / سهوی[۱۷]
طبقه بندی دیگری که در ارتباط با خطاها مطرح است، خطاهای برنامه ریزی و اجرایی است که خطا در آن میتواند عمدی یا سهوی در حیطه برنامه ریزی و اجرا باشد. خطاهای عمدی اغلب ناشی از روحیه و عوامل انگیزشی کارکنان است که با سیستم های مدیریتی / رهبری یا فرهنگ سازمانی در ارتباط است. تخلفات ممکن است در نتیجه بار کاری زیاد و مدت زمان محدود برای انجام کار بوده و سبب نقض قوانین، مقررات و رویه های اجرایی می شود. نقض قانون امکان دارد بعلت قانون شکنی ، انجام اقدامات غیر ایمن و عمدی، استفاده از الکل و مواد مخدر، بکارگیری پرسنل غیر آموزش دیده یا حوادثی باشد که سوء استفاده از بیماران را سبب شود. این گونه خطاها ، بجای تحلیل ریشه ای وقایع برای بررسی و تحلیل خطا از طریق مدیریت و مسئولان قانونی مجاز ، اداره و کنترل می شوند. تمامی خطاها به صدمه / آسیب منجر نمیشوند.
خطاهایی که به صدمه، آسیب یا جراحت منجر می شوند گاهی اوقات از آنها با عنوان وقایع ناخواسته قابل پیشگیری یاد می شود. وقایع ناخواسته آسیبی است که در نتیجه مداخله پزشکی رخ می دهد و وابسته به وضعیت بیمار در زمان بستری نیست. در حوزه مراقبت های بالینی، آسیب های قابل پیشگیری در حدود ۳ تا ۴% از بیماران بیمارستان را در بر میگیرد. از جمله این آسیب ها، تجویز دارو به بیمارانی است که نسبت به دارو آلرژی و حساسیت دارند. آسیب دیگر زمانی است که پیش از انجام عمل جراحی، آنتی بیوتیک پروفیلاکسی به فرد مربوطه تزریق نشود. هر دوی این موارد را جزو خطاهای پزشکی بشمار میآورند. آسیب غیر قابل پیشگیری میتواند شامل تجویز یک داروی جدید به بیماری باشد که آن دارو را قبل از این دریافت نکرده است ولی بعد از مصرف آن دارو بدن وی واکنش نشان می دهد.
۲-۲-۶-۱-۵- مدیریت خطر و مراحل آن
وجود خطر یک جزو اجتناب ناپذیر از زندگی است و بطور کامل نمیتوان آن را حذف کرد ولی میتوان آنرا به حداقل رساند . همه جنبه های مراقبت های سلامتی نیز همراه با خطر است .درگذشته مدیریت خطر در محیط بالینی با نگاه reactive یا واکنشی، بررسی می شد یعنی این که پس از بروز واقعه به تحلیل علل و عوامل آن پرداخته می شد تا از تکرار مجدد آن جلوگیری به عمل می آمد ولی اکنون تأکید بر شیوه پیشگیرانه یا proactive بوده که در این شیوه احتمال خطر پذیرفته شده در واقع خطر ، احتمال ایجاد یک اتفاق، ناخوشی ویا از دست دادن بوده که به طور مداوم با آن مواجه هستیم. مانند مخاطرات موجود در جاده ها، محل کار، منزل و ….. و ما پیوسته تلاش میکنیم که از آنها اجتناب کرده و یا به حداقل برسانیم. فرایند مدیریت خطر بالینی درمورد طراحی، سازماندهی و تعیین مسیر یک برنامه است که شناسایی، ارزیابی ونهایتا کنترل خطر را شامل می شود. این فرایند شامل سلسله مراتبی است که می توانند با یکدیگر هم پوشانی داشته باشند و معمولا یکپارچگی بین همه مراحل وجود دارد.

  • مرحله اول: ایجاد زمینه مناسب

برای مدیریت خطر بایستی مشخص شود که چگونه این خطرات مدیریت شوند. برای مدیریت خطر باید مسایل اقتصادی، سیاسی و قانونی در نظر گرفته شود. معمولا ذینفعان متفاوتی با نیازهای متفاوتی وجود دارند. پس ضروری است که به نیازهای این افراد به طور مناسب پاسخ داده شود.

عکس مرتبط با اقتصاد

  • مرحله دوم: شناسایی ریسک

متدهای زیادی جهت شناسایی ریسک وجود دارد و این متد ها بصورت ترکیبی وجود دارد. در این مرحله در واقع پس از بررسی سیر فرایندها و فعالیت های لازم و نقش افراد در انجام آن ها و با توجه به شرح وظایف شغلی افراد، مبادرت به شناسایی خطراتی می نماییم که در هنگام اجرای این وظایف ممکن است رخ دهد و آن ها را لیست کرده و به احتمال و شدت وقوع خطرات توجه می نماییم. منطقی است که بلافاصله بعد ازشناسایی ریسک آنرا بطور مناسب مدیریت کنیم . رویکرد معمول برای درنظر گرفتن حوادث ناخواسته، توجه به حوادث بعد از وقوع است. به طور مثال خطر عوارض استفاده از داروها، بعد از وقوع آن ها، توسط پرسنل درمانی و یا براساس اظهارات بیماران و جبران خسارت آنها بیان می شود. حوادثی که با خسارت مالی بیشتری همراه است، فراوانی کمتری نسبت به حوادثی دارند که توسط پرسنل و بیماران اظهار می شوند. بنابراین اگر فراوانی یا شدت خطا را به تنهایی در نظر بگیریم، احتمال تخمین کمتر یا بیشتر از حد، خواهیم شد.

  • مرحله سوم: آنالیز خطر
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:08:00 ب.ظ ]




می دانند ممکن دانسته و ورای آنچه او درک می کند را نمی پذیرند. تفاوت اینان با قول “نحن و ادراکاتنا” در مکتب سوفسطاییه این است که اینان به واقعیت خارجی اذعان دارند و به عبارتی رئالیست هستند، لکن انسان و قوای او را برای شناخت آن مستقل می دانند. اینان به حسب قوا و ابزارهای شناختی که برای انسان در نظر می گیرند (حس، خیال، عقل- با معانی متفاوتی که برای آن در نظر گرفته می شود- قلب و الهامات) و به حسب نقش و اعتباری که برای هر کدام از این ابزارها قائلند، خود به دسته های زیادی تقسیم می شوند.

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.

 

 

  • اما دومین گروه کسانی اند که علاوه بر شناخت های انسانی، قائل به خدای علیم و حکیمی هستند که از راه وحی و الهام و از طریق قلب انسان معارفی را بر او نازل می کند.

 

این تقسیم بندی عقلی به صورت اولیه و برای شناختی کلی از معرفت شناسان و تقسیم آن ها مفید است، اما ادامه آن برای رسیدن به فروعات مختلف به منظور دسته بندی نظریات موجود بر اساس آن ناممکن به نظر می رسد، چرا که اقوال گوناگون در طی زمان ها و اعصار، بسیار مختلف و پیچیده شده است، به ویژه اینکه بسیاری از مکاتب آنقدرها انسجام و عقلانیتی ندارند که بخواهیم یک نظام منسجم و مبنادار یا متقن را ارائه کنیم. لذا در این جا سعی می شود به مهم ترین اقوالی که در کتب تاریخی آمده است و بعضا اخلاف متفکران در طول تاریخ در آن نظام ها به تفکر پرداخته اند، پرداخته شود.
۲-۲- معرفت شناسی در غرب
تاریخ مکتوب حکایت از آن دارد که تاریخ مابعدالطبیعه در فلسفه غرب با تأملات و آراء جهان شناسان ایونی (طالس[۲]، آناکسیمندر[۳]، آناکسیمنس[۴]، هراکلیتوس[۵]) در قرن ششم پیش از میلاد، درباره چگونگی منشأ عالم مادی و قوانین و اصول ثابتی که در سراسر طبیعت حاکم است آغاز شد. (ادواردز، ۱۳۷۹: ۳)
اگرچه آن ها مبانی و اصول خود را از ملل باستانی مشرق زمین یعنی مصر، سوریه، کلده، ایران و هندوستان دریافت نموده اند، لیکن این قوم پراستعداد معلومات را فرا گرفتند و در قالب ذوق سرشار خود ریخته و تحقیقات عمیقی بدان افزودند. (فروغی، ۱۳۷۹: ۲)
همراه با مابعدالطبیعه، سؤالات معرفت شناختی نیز ارتکازا از همان آغاز فلسفه و تفکر وجود داشته اند، حتی اگر صریحا به آن ها پرداخته نشود؛ لاجرم در هر نظام فکری و شیوه استدلالی، نظریه ای از معرفت نهفته است؛ چنانکه در مورد فلاسفه باستانی، علی رغم اقوال مختلف و متضاد آن ها در باب ماده اولیه جهان، این ایمان وجود داشت که تحت کثرت و
بی نظمی ظاهری جهان پیرامون ما، بساطت و ثباتی زیربنایی وجود دارد که اگر هم با حس ادراک نشود با عقل قابل ادراک است؛ لذا آنچه مسلم است این است که اینان از عقل برای رسیدن به حقیقت ورای حس بهره می گرفتند. یکی از چهره های اصلی فلاسفه ایونی[۶]، هراکلیتوس است. او اولین گام روشن را در تردید اعتبار حواس به عنوان راهنمایان حقیقت، در آن دوران برداشت. از او نقل شده که: چشم و گوش شاهدهای بدی هستند اگر نفس فاقد فهم باشد. (گاتری، ۱۳۷۵: ۵۸)
پس از او پارمنیدس یونانیان را در خط تفکر انتزاعی انداخت و ذهن را بدون رجوع به حقایق خارجی به کار واداشت. از نظر او واقعیت، ذاتا واحد و نامحسوس (معقول) است و فقط با فکر می توان به آن رسید. اگرچه اعتقادات عرفی انسان ها بر این نظریه شورید، با این حال این نوع تفکر تا هزار سال یا بیشتر بر دانش اروپایی تأثیر گذاشت. برای نمونه افلاطون از او تأثیر زیادی پذیرفت. (همان: ۶۴-۶۲)
فلاسفه بعدی کثرت گرایان بودند که نمایندگان آن ها امپدوکلس[۷]، آناکساگوراس و فلسفه اتمی دموکریتوس[۸] هستند که از وحدت نهایی ماده چشم پوشیدند و برای عرضه تفسیری از طبیعت، بر مشاهده و تجربه تکیه کردند؛ اما جهان شناسی آن ها هم به سبک پارمیندس حاصل استدلال های مقدم بر تجربه بود. در واقع وحدت انگاری منطقی پارمیندس، پس از او به کثرت گرایی منطقی کثرت گرایان[۹] و اتمیست ها انجامید. (ادواردز، ۱۳۷۹: ۷-۶)
وجه مشترک این دو نظام فکری این است که عالم واقع بر اساس مبانی منطقی توصیف می شود. همین اعتقاد به بی اعتباری حواس به عنوان ابزارهای شناخت، زمینه را برای پیدایش سوفسطائیان آماده کرد. (گاتری، ۱۳۷۵: ۸۳)
۲-۲-۱- سوفسطائیان
مطابق آن چه در تاریخ آمده است، پیدایش سفسطه در یونان در قرن پنجم قبل از میلاد، در اثر ظهور آراء و عقاید فلسفی گوناگون و ضد و نقیض و دیگر رواج فوق العاده فن خطابه صورت گرفت. عده ای از راه فن خطابه و اثبات هر مدعایی اعم از حق و باطل، ثروت زیادی به چنگ آوردند. این عقیده در سایر امور عالم هم سرایت کرد. سوفسطائیان مروج شکاکیت عمومی و تردید در امکان شناخت مطلق بودند، لذا از این زمان بحث های معرفت شناختی بطور صریح مطرح شد. دو چهره معروف و پرنفوذ سفسطاییان آنه گرگیاس[۱۰] و پروتاگوراس است. ادعایی که گرگیاس به اثبات آن پرداخت این بود که:
الف) هیچ چیز وجود ندارد.
ب) اگر هم چیزی وجود داشته باشد، ما نمی توانیم آن را بشناسیم.
ج) اگر هم بتوانیم بشناسیم، نمی توانیم آن را به دیگران منتقل کنیم.
همچنین جمله مشهور “انسان معیار همه چیز است” را او گفته است که بر اساس آن
نمی توان کسی را متهم به خطا کرد. (گاتری،۱۳۷۵: ۸۲-۸۴)
۲-۲-۲-سقراط، افلاطون و ارسطو
سقراط، افلاطون و ارسطو به شدت به مبارزه با سوفسطائیان پرداختند. به نظر سقراط این نگرش، هم عقلا اشتباه بود هم اخلاقا خطرناک؛ او مبارزه با همین نگرش را کار مادام العمری خود ساخت. جمله مشهور او این است که “فضلیت، معرفت است”. سقراط با گفتن این جمله می خواست دو بعدی بودن، یعنی بعد اخلاقی و بعد عقلانی مسأله را مطرح کند. (گاتری، ۱۳۷۵: ۹۲-۸۷)
سقراط را مؤسس فلسفه مبنی بر کلیات عقلی شمرده اند. او به تعریف برای شناخت امور بسیار اهمیت می داد و برای رسیدن به تعریف صحیح، شیوه استقراء[۱۱] را به کار می برد و از جزئیات تدریجا به کلیات می رسید و پس از دریافت قاعده کلی، آن را بر موارد خاص تطبیق می نمود؛ یعنی پس از استقرا به شیوه استنتاج و قیاس می رفت. ( فروغی، ۱۳۷۹: ۲۳-۲۲)
۲-۲-۳- افلاطون وایده آلیسم[۱۲]
کلمه ایده[۱۳] که مترجمان دوره اسلامی آن را “مثال” ترجمه کرده اند، اول بار توسط افلاطون بکار برده شد. افلاطون کار سقرا
ط را در مبارزه با سوفیست ها ادامه داد و بحث های معرفت شناختی او در دوره خود بی سابقه بود.
افلاطون منکر وجود افراد محسوس نبود، لکن وجود آن ها را متغیر و جزئی فانی
می دانست، در حالی که شناخت باید امری ثابت و کلی و باقی باشد؛ در نتیجه برای حواس بعنوان ابزاری برای شناخت، اعتباری قائل نبود و تنها آن را حدس و گمان می دانست. او موضوع شناخت را موجودات مجرد عقلانی یا همان مُثل می دانست که در ورای عالم ماده نمونه کامل و تام موجودات جهان ماده اند که انسان تنها به قوه عقل و با سیر و سلوک
(اشراق) آن ها را ادراک می کند. نظر به مثل با اعتقاد به جاودانگی – یا دست کم وجود پیشین نفس – کاملا مرتبط است و این نظریه امر یادگیری را بعنوان فرایند تذکر[۱۴] تبیین می کند. لذا افلاطون جمیع معلومات را فطری ( ناشی از قوه عاقله بدون احتیاج به حواس) می داند و علم را تذکر. (طباطبائی، ۱۳۸۹: ۲۳)
۲-۲-۴- ارسطو
پس از افلاطون، ارسطو از نظریه مثل کناره گیری کرد و بر خلاف افلاطون ادراک حسی را حکم دانست. او برای مبارزه با سوفیست ها قواعد منطق را برای درست فکر کردن و تمییز دادن خطا از صواب تدوین نمود. او در بحث الفاظ، اشتراک لفظی و معنوی و سایر احوال الفاظ و معانی آن ها را دریافته، آنگاه تصور و تصدیق، ذاتی و عرضی و جزئی و کلی را بیان کرده است. هم چنین او به مقولات ده گانه وکلیات پنج گانه قائل شد و چگونگی حد و رسم و شرایط آن ها و انواع قضایا، انواع مختلف برهان و اصول قواعد قیاس را بیرون کرد. تعلیمات ارسطو به مدت دو هزار سال در دنیا اساس فلسفه و حکمت بود. (فروغی، ۱۳۷۹: ۴۰)
لکن از دوره ارسطو به بعد گروه دیگری پیدا شدند که آن ها را “لا ادریون” یا “شکاکان”
می گویند و مسلک آن ها را سپتی سیسم[۱۵] می نامند. این گروه به عقیده خود راه وسطی را انتخاب نمودند، نه پیرو سوفسطائیان شدند که می گفتند واقعتی خارج از ظرف ذهن وجود ندارد و نه عقیده سقراطیون را پسندیدند که می گفتند می توان به حقایق اشیا نائل شد. این جماعت گفتند انسان وسیله قابل اطمینان برای رسیدن به حقایق اشیا ندارد، حس و عقل هر دو خطا می کنند و راه های منطقی ارسطو برای مصونیت از خطا کافی نیست. آن ها حتی مسائل ریاضی را هم احتمالی تلقی نمودند. پیروان این مکتب در یونان و بعد در حوزه اسکندریه زیاد بودند و تا چند قرن بعد از میلاد مسیح این مکتب ادامه داشت. (طباطبایی، ۱۳۸۹: ۲۲)
۲-۲-۵-فلسفه نوافلاطونی
نوافلاطونیان در دوره متأخر کلاسیک، علمای ما بعدالطبیعه با قدرت و خلاقیت بودند. اهمیت دیگر آن ها در سیر و بسط فلسفه بود زیرا میان فلسفه قدیم و فلسفه قرون وسطا ارتباط برقرار ساختند. چهره اصلی این نهضت، افلوطین (حدود ۲۰۷-۲۰۴) است که مابعدالطبیعه را با عرفان و زندگی زاهدانه مرتبط ساخت. فلسفه نوافلاطونی بر فلسفه قرون وسطی تأثیر گذاشت و در عصر متاخر باستان، عملا به عنوان نظامی الهی مرتبط با طریقی دینی برای زندگی درآمده بود که با مسیحیت رقابت می کرد. (ادواردز، ۱۳۷۹: ۱۹-۱۶)
۲-۲-۶- ظهور مسیح و فلسفه در قرون وسطی
مسأله مهمی که در باب فلسفه یا معرفت شناسی وجود دارد این است که قرار است این مکاتب مختلف برای رسیدن انسان به حقیقت، و راه نجات باشند. این مسأله در زمان قبل از ظهور مسیح و بعد از گسترش مسیحیت متفاوت است. نوافلاطون گرایی که خود ترکیبی از تفکر فلسفی – یونانی و نظامی است که در آن فلسفه و اخلاق و دین در هم آمیخته بود، در مقابل مسیحیت خود را “راه نجات” نشان می داد. در فیثاغورس گرایی ماقبل سقراطی هم مفهوم فلسفه یک راه نجات است. با سقراط و نظریه او درباره فضیلت به مثابه معرفت،
می توان به وضوح این نظریه را دید که فلسفه راه نجات است و این نظریه بر فکر افلاطون هم غالب بود. اما پس از گرویدن اروپای آن زمان به مسیحیت و غلبه یک دین الهی بر جامعه آن زمان، به تبع این تغییر شگرف، فلسفه نیز تحت تأثیر آن قرار گرفت. باور مسیحیان به مسیح و باور آنان به وحی الهی در روند تاریخ به این معنا بود که فلسفه به معنای دقیق کلمه نمی تواند برای مسیحیان و فلاسفه مسیح راه نجات باشد، هرچند به آن علاقه مند باشند. آنچه برای این فیلسوفان الهی راه نجات است، دین است. (کاپلستون، ۱۳۸۸: ۴۹۴، ج ۳)
با این حال پس از رواج مسیحیت در اروپا و قدرت گرفتن کلیسا و توأم شدن قدرت کلیسا با قدرت امپراطوری روم، مراکز علمی زیر نفوذ دستگاه حاکمه قرار گرفت تا آنجا که در قرن شش میلادی دانشگاه ها و مدارس آتن و اسکندریه تعطیل گردید؛ اما رفته رفته مخالفت با فلسفه ارسطو کاهش یافت و بسیاری از آراء او پذیرفته شد. این دوران که حدود یک هزار سال ادامه یافت به “قرون وسطی” موسوم شده که ویژگی کلی آن تسلط کلیسا بر مراکز علمی و دانشگاه هاست. (مصباح یزدی، ۱۳۷۸: ۳۶-۳۵، ج۱)
فلسفه قرون وسطی به دو دوره اصلی تقسیم می شود: دوره پیش و پس از معرفی نظام فلسفی ارسطویی به مسحیت غربی.
نخستین فلاسفه قرون وسطایی چنان نبودند که بتوان فلسفه شان را نظام فلسفی نامید بویژه اینکه آنان از نظامی که اساسا مدیون مسحیت نباشد، شناخت کاملی نداشتند. اما کشف دوباره ارسطو و ترجمه آثار اندیشمندان برجسته مسلمان در نیمه دوم قرن دوازدهم و نیمه اول قرن سیزدهم موجب شد که اندیشمندان میسحی به شناخت نظام پیشرفته ای دست یابند که کار فیلسوفی بی دین بود و به هیچ وجه به مسیحیت وابسته نبود. همچنین کشف دوباره ارسطو مسأله رابطه بین کلام و فلسفه و نیز ایمان و عقل را بصورتی دقیق تر از آنچه قبلا در قرون وسطی تصور شده ب
ود مطرح ساخت و موجب شد تا اندیشمندان مسیحی توجه خود را مصروف رابطه این دو نظام کنند؛ به علاوه این شناخت قلمرو مطالعه فلاسفه را هم بسیار افزایش داد. (کاپلستون، ۱۳۸۸: ۴۹۶، ج۳)
گرایش های مختلف در تبیین نسبت دین و عقل را در این دوره می توان به چند دسته طبقه بندی کرد: نخستین گروه که ژیلستون آن را “خانواده ترتولیانوس” می نامد، گروهی از متفکرین مسیحی اند که معتقدند بین مسحیت و فلسفه و عقل ورزی نه فقط مناسبتی وجود ندارد، بلکه مسحیت آمده است تا فلسفه ورزی را منهدم کند و شریعت آمده است تا جایگزین عقل شود. (گنجی، ۱۳۸۴: ۲۳۹-۲۳۸)
دومین گروه، “خانواده آگوستین” است که تعالیم آن ها، توافق اساسی بین معرفت عقلی و معرفت مبتنی بر وحی را تصریحا و تلویحا اقتضا می کرد؛ البته برای عقل مرتبه ای پایین تر از وحی قائل بودند. نماینده اتم و اکمل این گروه قدیس توماس آگوستین است.
گرایش سوم، “خانواده ابن رشدی های لاتینی” است. ابن رشد بنا به تفسیر ژیلسون از وی، قائل به تقدم مطلق فلسفه نسبت به وحی است. ابن رشد که به عنوان شارح ارسطو شناخته
می شد به تدریج وارد فضای فکری مسیحیت شد و عده ای این مبنایش را پذیرفتند. اینان از طرفی به صحت استدلال های فلسفی معتقد بودند و از طرف دیگر به وحی مسیحی ایمان داشتند که تحت عنوان حقیقت دوگانه خوانده می شود؛ یعنی اعتقاد به اینکه دو امر متناقض در آن واحد می توانند صادق باشند یکی برای عقل و یکی برای دین؛ یعنی اعتقاد به اینکه دو امر متناقض در آن واحد میتوانند صادق باشند البته یکی برای عقل و فلسفه و دیگری برای دین.
چهارمین خانواده معنوی، “خانواده تومایی” است. قدیس توماس آکویناس که این خانواده به نام اوست معتقد بود که حوزه عقل و ایمان از یکدیگر جدا می شوند؛ ایمان داشتن به معنای پذیرفتن چیزی است از آن جهت که خداوند آن را وحی کرده است و علم داشتن به معنای پذیرفتن چیزی است که در پرتو نور طبیعی عقل آن را درست می دانیم. بنابراین دو نوع متفاوت تصدیق در نظر می گرفت اگر چه این تمایز را به معنای انفصال آن دو حوزه تلقی نمی کرد. (گنجی، ۱۳۸۴: ۲۴۱-۲۳۹)
۲-۲-۷- رنسانس
نهضت رنسانس که آغاز سبز فایل است در واقع یک نهضت بشر گرایانه و اومانیستی بود که غرب را فرا گرفت. پس از قرون وسطی و در عهد رنسانس فلسفه به غیر دینی شدن روی آورد. (کاپلستون، ۱۳۸۸: ۵۰۴، ج۳) مساله عمده در این تغییر موقف، بیش از هر چیزی، مربوط به مباحث معرفت شناختی در فلسفه بود. احیای شکاکیت و به طور کلی باز نگری در مبانی شناخت، یکی از جنبه های بارز این دوران است که باعث شد معرفت شناسی به طور مستقل و عمده جایگاهی کانونی در فلسفه پیدا کند.
به طور کلی فلسفه جدید ما قبل کانت را به دو جریان عمده یکی شامل نظام های مبتنی بر اصالت عقل در قاره، از دکارت تا لایبنیتس و پیرو او کریستیان ولف و دیگری مشتمل بر اصالت تجربه انگلیسی تا هیوم من جمله خود او، تقسیم می کنند. (کاپلستون، ۱۳۸۸: ۲۸-۲۷)
۲-۲-۸-مذهب اصالت عقل در قاره اروپا ( بجز انگلستان )
رنه دکارت را معمولا موسس فلسفه و مباحث معرفت شناختی جدید می دانند. او از طریق تردید در واقع نمایی حواس و سپس قضایای ریاضی، می خواست بنایی استوار و پایدار را از نو تاسیس کند که مطمئن و صحیح باشد. او در نهایت تنها مساله غیر قابل تردید را “من وجود دارم” بیان می کند و وضوح و تمایز در این قضیه را معیار صحت در قضایای دیگر قرار می دهد.
دکارت، لایب نیتس و اسپینوزا را فلاسفه اصالت عقلی می نامند. به طور کلی اصطلاح فیلسوف اصالت عقلی به کسی اطلاق می شود که بر کاربرد عقل خویش اعتماد می کند و استناد او به شهود عرفانی یا عاطفه و احساس نیست. امور فوق طبیعت و عقیده وحی الهی، اسرار و رموز را انکار می کند. در تقابل با اصالت تجربه انگلیسی، فلاسفه اصالت عقلی از قبیل دکارت و لایبنیتس عقیده حقایق فطری یا قبلی را قبول داشتند. آنان فکر می کردند که بعضی حقایق بالقوه فطری هستند، بدین معنی که تجربه تنها فرصتی پیش می آورد که در آن ذهن با نور خویش صدق آن ها را درک می کند و صدق آن ها محتاج به هیچ گونه اثبات تجربی نیست. این صدق، از حیث منطقی مقدم بر تجربه است ولو اینکه ممکن است فقط در موقع تجربه، به ادراک صریح صدق آن نائل آییم. نکته دیگر که از خصوصیات دکارت، اسپینوزا و لایب نیتس است، آرمان آن ها دائر بر ایجاد یک نظام برهانی و استنتاجی حقایق، شبیه به یک نظام ریاضی بود که در عین حال می توانست بر معلومات واقعی ما بیفزاید. فلاسفه پیرو مذهب اصالت عقل، تحت تاثیر نمونه استدلال ریاضی بودند که نمونه ای از وضوح و یقین و استنتاج منظم را فراهم می کرد و عنصر شخصی و عوامل ذهنی مانند احساس حذف شده است. (کاپلستون، ۱۳۸۸: ۳۷-۲۷، ج۴)
۲-۲-۹-مذهب اصالت تجربی انگلیسی(در قرن ۱۹)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:07:00 ب.ظ ]




 

  • . ICBMs ↑
  • . GRU ↑
  • . Dmitri Polyakov ↑
  • . کارتر در نطق های انتخاباتی خود سیا را مایه بدنامی ملی آمریکا خوانده بود که علت آن ریشه در افشای ناکامی ها و اقدامات غیرقانونی سازمان در سال ۱۹۷۵ داشت که منجر به تحقیقات گسترده کنگره توسط کمیته چرچ درمورد فعالیت های سیا شد. ↑
  • . خلاصه روزانه رئیس جمهور یا President’s Daily Brief بولتن روزانه ای است که سازمان سیا طی آن اخبار و اطلاعات پنهانی خود درمورد مسائل مهم امنیت ملی آمریکا را دراختیار رئیس جمهور قرار می دهد. ↑
  • . Operation Enduring Freedom ↑
  • . یکی از اقدامات پنهان اطلاعاتی که در شرف حمله آمریکا به افغانستان اتفاق افتاد، ترور احمدشاه مسعود بود. تاکنون هیچ سازمان یا کشوری مسئولیت این ترور را برعهده نگرفته است. اما روندشناسی اقدامات سازمان سیا نشان می دهد که به احتمال فراوان این ترور، یکی از اقدامات پنهان سازمان سیا برای جلوگیری از قدرت گرفتن رهبران افغانی غیرغرب گرا پس از سقوط طالبان بوده است. احمد شاه مسعود در آن دوران، تنها رهبر افغانی بود که در بین تمام مردم افغانستان محبوبیت داشت و مطمئنا در صورت زنده ماندن، اولین نامزد رهبری افغانستان جدید می بود. به نظر نویسنده ترور احمد شاه مسعود را می توان درچارچوب ترورهای هدفمند سیا مورد بررسی قرار داد. ↑

 

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.

 

 

  • . Office of Special Plans ↑
  • . National Intelligence Estimates ↑
  • . Operation Iraqi Freedom ↑
  • . Current Intelligence ↑
  • . President’s Daily Briefing ↑
  • . Estimative Intelligence ↑
  • . National Intelligence Estimate ↑
  • . Warning Intelligence ↑
  • . National Intelligence Officer ↑
  • . Scientific and Technical Intelligence ↑
  • . Research Intelligence ↑
  • . Surprise ↑
  • . Uncertainty ↑
  • . Joint Intelligence Staff ↑
  • . Office of Strategic Services ↑
  • . Research and Analysis ↑
  • . Office of Reports and Estimates ↑
  • . Office of National Estimates ↑
  • . درحال حاضر این محصولات با مدیریت مدیراطلاعات ملی تهیه می شود و سازمان سیا تهیه کننده آنها به شمار نمی رود بلکه تنها یکی از نهادهای اطلاعاتی حاضر در روند تهیه آن است. ↑
  • . Arms Control Intelligence Staff ↑
  • . On-site Inspection ↑
  • . Reconnaissance Satellite Regime ↑
  • . Era of “Eyes in the Sky” ↑
  • . مطالبی که در این بخش درباره مورد تحریم تسلیحاتی بوسنی آمده است از منبع زیر اقتباس شده است:
    D. Bruce Hicks, “ Lifting the Arms Embargo on the Bosnian Muslims: Secret Diplomacy or Covert Action?”, International Journal of Intelligence and CounterIntelligence, Vol.18,No.2, Summer 2005, pp.246-261. ↑
  • . Lift and Strike ↑
  • . Gojko Susak ↑
  • . John Sadler ↑
  • . Intelligence Oversight Board ↑
  • . Third Option ↑
  • . Facilitator ↑
  • . Arbitrator ↑
  • . Mediator ↑
  • . Arbitration ↑
  • . Radio Free Europe and Radio Liberty ↑
  • . Congress for Cultural Freedom ↑
  • . National Student Association ↑
  • . World Peace Council ↑
  • . World Federation of Democratic Youth ↑
  • . World Federation of Trade Unions ↑
  • . International Union of students ↑
  • . International Student Conference ↑
  • . Jacobo Arbenz Guzman ↑
  • . United Fruit Company ↑
  • . Skoda ↑
  • . Voice of Liberation ↑
  • . Carlos Castillo Armas ↑
  • . Democratic Revolutionary Front ↑
  • . Radio Swan ↑
  • . حمله به خلیج خوکها با عنوان عملیات زاپاتا در سازمان سیا شناخته می شود (Daugherty, 2004, 154). ↑
  • . Operation Mangoose ↑

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:06:00 ب.ظ ]




۱) دلیل عقلی:

در این قسمت موضوع وارد شدن به حریم خصوصی افراد را از نظر عقل بررسی می کنیم تا ببینیم که عقل سلیم چه حکمی در این باره دارد.

۱-۱) ظلم بودن ورود به حریم خصوصی افراد

ظلم کردن در نزد عقل قبیح است، قبح ظلم، یک مستقل عقلی است، یعنی به طور مستقل بدون توجه به حکم شرع، حکم به قبیح و ناروا بودن ظلم می کند.[۲۷۱]
عقل سلیم هر انسانی همانطور که تجاوز به جان و مال افراد را ظلم و ناروا می داند، تجاوز به آبروی آنان را نیز ظلم و ناپسند می شمارد. بنابراین هرچه که سبب ریختن آبروی افراد شود عقل، آن را مصداق ظلم و قبیح می داند. وارد شدن به حریم خصوصی افراد و جستجو از نقایص و معایب صرفاً شخصی مردم، سبب ریختن آبروی آنان می گردد – به همین جهت از مصادیق ظلم و ممنوع است.

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

۲-۱) اصل عدم ولایت:

دلیل عقلی دیگر بر حرمت وارد شدن به حریم خصوصی افراد که در کتاب های فقهی تحت عنوان تجسّس آمده است، اصل عدم ولایت است.[۲۷۲]
معنای لغوی واژه ولایت: ولایت از ریشه «و – ل – ی» مشتق شده است این واژه از پراستعمال ترین واژه های قرآن کریم است که به صورت های مختلفی همچون ولیّ، مولی، موالات، ولاء و… بکار رفته است.
ولایت به فتح و کسر «واو» تلفظ می شود. اغلب لغویین ولایت به فتح «واو» را مصدر دانسته و به معنای نصرت و نسب و ربوبیت می دانند و ولایت به کسر واو اسم است و به معنای فرمانروایی و امارت می باشد.[۲۷۳] عده دیگری از لغویین به عکس نظر داده اند. مانند راغب اصفهانی که در کتاب «المفردات» می نویسد «وِلایت به معنای نصرت است و اما وَلایت به معنی تصدی و صاحب اختیار یک کار است و وِلایت و وَلایت مانند دِلالت و دَلالت هر دو یکی است و حقیقت آن همان تصدی و صاحب اختیاری است.[۲۷۴]
بنابراین واژه ولایت و دیگر مشتقات آن در معانی متعدّدی استعمال شده اند: مهم ترین معانی ولایت عبارت است از: اوّل: نصرت و یاری، دوم: محبت، سوم: تصدی امر، تسلّط، سیطره، سلطنت و امارت. در هر یک از این سه معنا نوعی اتصال، مباشرت و قرابت به چشم می خورد ولایت برای همان معنای اصلی قرابت وضع شده و در سایر موارد به عنایت همان معنی استعمال می شود. معانی متعدد و به تعبیر بهتر، موارد استعمال متعدد را می باید از قرائن لفظی و حالی به دست آورد. مقصود از واژه «ولایت» در این بحث تسلّط و سیطره و سلطنت می باشد.[۲۷۵]
ولایت در اصطلاح: ولایت در نصوص شرعی نیز معنای لغوی خویش را از دست نداده و به معنای تصدی و تصرف و سلطنت بر شؤون غیر به کار می رود.[۲۷۶]
بنابراین ولایت در اصطلاح فقهی عبارت است از:
«هی سلطنه علی الغیر عقلیه او شرعیه، نفساً کان او مالاً او کلیّهما بالاصل، او بالعارض»؛
«سلطه عقلی یا شرعی بر شی یا شخص است.» «ولایت سرپرستی دیگران است و با عقل و شرع ثابت شده است این ولایت ممکن است تنها بر شخص یا اموال او و یا هر دو مورد باشد.»[۲۷۷]
ولایت در اصطلاح حقوقی: در اصطلاح حقوقی ولایت عبارت است از سلطه و اقتداری که قانون به جهتی از جهات به کسی می دهد که امور مربوط به غیر را انجام دهد و کسی که این سمت را دارا می باشد ولی نامیده می شود.[۲۷۸]
مقصود از «اصل» در اصل عدم ولایت، حکم بدیهی عقل سلیم است و نه اصل عملی از قبیل استصحاب و مانند آن. وارد شدن به حریم خصوصی افراد خلاف اصل است، اصل، «عدم ولایت انسان بر انسان» است.[۲۷۹] زیرا اولاً ولایت، مختص خداوند است و ولایت خدا بر انسان به معنای جبر و تحمیل دین بر او نیست همان گونه که خداوند در قرآن می فرماید: )لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ([۲۸۰]. این اصل حاکمیت هر شخص حقیقی یا حقوقی را نفی می کند و ثانیاً انسانها با یکدیگر برادرند و هیچ کس بر دیگری ولایت و سلطه ذاتی ندارد. بنابراین امور هر فرد، مربوط به خود اوست و هیچ کس حق ندارد در امور خصوصی افراد بدون اذن و رضایت آنها دخالت و تصرف کند. وجود هر اصل در هر مسأله ای، سبب می شود که در موارد مشکوک به اصل، تمسک کنیم به عبارت دیگر پس از اینکه «اصل» تعیین گردید، هر آنچه که مخالف آن باشد نیاز به دلیل دارد. وقتی اصل «عدم ولایت» باشد اثبات ولایت، دلیل می خواهد یعنی باید بررسی شود که آیا استثنائاتی بر عدم ولایت وجود دارد یا خیر. این استثنائات باید ولایت را بطور قطعی، اثبات نماید و نه به طور ظنّی وگرنه اصل عدم، حاکم خواهد بود.[۲۸۱]
وارد شدن به حریم خصوصی مردم، نوعی سلطه و اعمال ولایت بر آنان محسوب می شود که بر طبق اصل عدم ولایت، ممنوع و حرام است. بنابراین هیچ کس نباید بدون اذن و رضایت مردم، در کار آنها تجسّس کند، مگر اینکه دلیل قطعی بر خروج آن از اصل، وجود داشته باشد بدون دلیل قطعی نمی توان برای کسی قائل به ولایت شد و او را بر دیگران تفوّق و برتری داد زیرا این کار ترجیح بلامرجّح است که عقل آن را قبیح و ظلم تلقّی می کند.[۲۸۲]
آری هر گاه از سوی شارع (خداوند) به کسی یا کسانی ولایت داده شود، در این صورت این افراد حق دارند در حدّ اختیاراتی که خداوند به آنان محوّل فرموده، در کار افراد تحت ولایت خود، تصرف و دخالت و از آن جمله تجسّس کنند زیرا اصل عدم ولایت در اینجا با دلیل قطعی (حکم شارع) استثنا خورده است. اما اگر دلیل قطعی وجود نداشت چنین تصرف و دخالتی جایز نبود. با این بیان، اصل اوّلی، حرمت تجسّس و وارد شدن به حریم خصوصی افراد است مگر اینکه دلیل قطعی (حکم شارع) بر خروج آن از اصل وجود داشته باشد و اگر شک کردیم که آیا دلیل وجود دارد یا خیر به عبارت دیگر اگر شک کردیم که اصل حرمت تجسّس که بازگشت به اصل عدم ولایت دارد، در موردی استثناء خورده است یا نه، به اصل تمسک می کنیم و می گوئیم استثناء نخورده است و هنوز حرمت آن باقی است.[۲۸۳]

ب) دلیل خاص (دلیل نقلی):

مقصود از دلیل نقلی – در اینجا – یعنی آیات و روایاتی که برای حرمت تجسّس در زندگی خصوصی افراد می توان به آن استدلال نمود. ابتدا دلایل نقلی عام را و سپس دلایل نقلی خاص را بیان خواهیم کرد.

۱- ظلم بودن ورود به حریم خصوصی افراد از نظر شرع:

در نزد شارع مقدس، ظلم یعنی تجاوز از آن حدودی که شارع مقدس معین فرموده و نادیده گرفتن حقوقی که خدای متعال برای هر کسی مقرّر فرموده است. از این رو انجام ندادن واجبات شرعیه و ارتکاب محرّمات شرعیه نوعی ظلم به حساب می آید، در شرع مقدس، جان، مال و آبروی مسلمانان محترم است و تجاوز به آن جایز نیست. پیامبر اکرم۶ فرموده اند: «المؤمن حرام کلّه: عرضه و مالُه و دمه»[۲۸۴]

۲- حرمت مؤمن در قرآن و سنّت:

حق داشتن یک خلوت و حریم خصوصی یکی از حقوق و آزادی هایی است که برخی آیات و روایات دلالت بر پذیرش آن توسط اسلام دارند. این حق اگرچه تحت این عنوان در اسلام مطرح نشده است ولی بسیاری از مصادیق آن صریحاً و برخی از مصادیق آن بطور ضمنی مورد پذیرش واقع شده است. در بخش های قبل به این آیات و روایات اشاره شد.
ج- یاوری کردن و حمایت کردن از کسی (اقرب الموارد).[۲۸۵]
دوم: کلمه مشروع اسم مفعول از ماده شرع است و از نظر لغت از شَرَعَ شرعاً للقوم (یعنی: برای مردم شریعت و قانون وضع کرد) مشتق می باشد و به همین معنی آنچه خداوند برای بندگان وضع کرده، شریعت خوانده می شود.[۲۸۶]
و شارع به معنی شاهراه است و شِراع السفینه یعنی بادبان کشتی که از پارچه و نظیر آن ساخته می شود و بر بالای کشتی برافراشته می گردد تا باد در آن داخل شود و کشتی را به حرکت درآورد. آیه شریفه )لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَهً وَ مِنْهاجاً([۲۸۷]؛ «ما بر هر قومی شریعت و طریقه ای مقرر داشتیم.» دلالت بر همان شریعتی دارد که خداوند بر بندگانش وضع کرده است. شریعت یا شرع هر گاه بکار رود، مقصود از آن در اصطلاح: وحی اعم از قرآن و حدیث است که مشتمل بر عناصر سه گانه دین می باشد یعنی اعتقادات، که علم کلام بر آن تدوین شده، عبادات و معاملات که علم فقه برای آن نوشته شده و اخلاقیات، که علم اخلاق برای آن قرار داده شده است. گاهی به فقه، که احکام تکلیفیه عملیه است، از باب اطلاق عام و اراده خاص، شریعت گفته می شود. مشروع در معنای اصطلاحی حقوقدانان، به عمل مطابق قانون اطلاق می گردد.[۲۸۸] (مانند ماده ۲۱۷ قانون مدنی)

ب) تعریف اصطلاحی دفاع مشروع:

بطور کلّی در داخل اجتماعات بشری، دفاع از افراد به عهده دولت بوده و افراد حق دفاع مستقیم از خود را ندارند. من باب مثال هیچ کس حق ندارد به منظور تقاص و گرفتن انتقام خون پدر، قاتل او را بکشد و در صورت ارتکاب این عمل خود، مستوجب مجازات خواهد بود. منع اقدام فردی جهت رفع تجاوز، به دلیل اقتداری است که دولت برای رفع تجاوز دارد و در مواقعی که رفع تجاوز از طرف دولت ممکن نباشد، منع افراد در دفاع از خود منطقی نیست لذا مقنن تحت شرایطی، دفاع مجرمانه خود را مباح و مجاز شناخته که «دفاع مشروع» نامیده می شود.[۲۸۹] حقوقدانان تعاریف متعدد و متنوعی از دفاع مشروع ارائه نموده اند که به ذکر چند نمونه از آنها می پردازیم:
الف) دفاع مشروع، حالتی است که از وقوع تجاوزی حال با بهره گرفتن از زور و قدرت شخصی، جلوگیری کند.[۲۹۰]
ب) دفاع مشروع عبارت است از به کارگیری هر قوه ای که در شرع یا قانون جهت رفع و از بین بردن خطر و تجاوز دشمن مباح و مجاز باشد.[۲۹۱]
ج) دفاع مشروع عبارت از ارتکاب عملی است بر حسب ضرورت از طرف شخص در برابر یک حمله نامشروع و حال، به منظور نجات خود یا دیگری.[۲۹۲]
که هر کدام از این تعاریف جامع و مانع نبوده و نقایصی را در دل خود دارد. شاید بتوان مناسب ترین تعریف برای نهاد دفاع مشروع را این چنین بیان نمود: «دفاع مشروع عبارت از حقی است که قانون آن را برای شخص مقرر کرده است تا با عملی که ضرورت دارد، خطر حقیقی، حالّ و نامشروعی را رفع کند که نفس، ناموس، مال و آزادی تن او یا دیگری را مورد تهدید قرار داده است که آن عمل بذاته جرم بوده لیکن به این اعتبار جرم تلقی نمی شود». هیچ یک از فقهای اسلامی، در کتب فقهی تعریفی از دفاع مشروع ارائه ننموده اند.[۲۹۳] تنها عبدالقادر عوده حقوقدان و فقیه معروف مصری در کتاب التشریع الجنایی الاسلامی مقارناً بالقانون الوضعی می نویسد:
«الدفاع الشرعی، هو اجب الانسان فی حمایه نفسه او نفس غیره و حقّه فی حمایه ماله اوْ مال غیره، من کل اعتداء حال غیر مشروع بالقوه اللازمه لدفع هذا الاعتداء»[۲۹۴]؛
«دفاع مشروع بر هر انسانی در حمایت از جان خود و یا جان دیگری واجب است و حقی است برای او در حمایت از مال خود و یا مال دیگری در مقابل هر نوع تجاوز فعلی نامشروع با هر وسیله ای که برای دفع این تجاوز ضروری باشد».

گفتار دوّم: دفاع در مقابل تجاوز به حریم خصوصی افراد

حق دفاع در مقابل تجاوزات به جان، آزادی، عِرض و ناموس و مال از حقوق طبیعی هر انسانی است و لذا مقررات در این زمینه، هم با اصول و مبانی حقوق اسلامی و هم با حقوق اروپایی هماهنگی دارد.
دفاع از خویش، از سرشت آدمی سرچشمه می گیرد و نه تنها انسان بلکه حیوانات نیز در هر شرایطی که جان و محیط زندگی آنها مورد تهاجم قرار گیرد، برای رهایی از خطر، حدّ اکثر تلاش خود را می کنند. شاید در تاریخ بشر، کمتر جامعه ای را بتوان یافت که دفاع در برابر تجاوز ناعادلانه و غیر مشروع را به نحوی مجاز ندانسته باشد. اسلام به انسان اجازه می دهد برای تأمین امنیت خویش در برابر تعرّض ظالمانه دیگران نسبت به مال، ناموس، جان، مسکن و سایر حقوق خود، وابستگان و حتی دیگران از خویش دفاع کند و بلکه بالاتر، آن را واجب می داند و در مواردی تسلیم شدن در برابر تعرّضات متجاوزین را حرام می شمارد. در این مورد در این فصل به آن پرداخته خواهد شد.

الف) معنای لغوی دفاع مشروع:

دفاع مشروع[۲۹۵] یک ترکیب اضافی، متشکل از دو جزء می باشد: دفاع و مشروع
اوّل: دفاع در لغت به معنای دور کردن با بهره گرفتن از زور و قدرت است. سیبویه به نقل از عرب آورده است: أرْفَعْ الشرّ ولو اصبعاً.[۲۹۶] یعنی بدی را ولو با انگشت دور کن. واژه دفاع ممکن است مصدر «دَفَعَ» باشد مثل کتاب و مانند آن و ممکن است مصدر فعل دافع باشد و دافَعَ عنه و دَفَعَ هر دو به یک معنی است.[۲۹۷] همچنین در معانی زیر استعمال شده است:
الف- همدیگر را راندن (منتهی الارب)
ب- مماطله کردن از حق کسی (اقرب الموارد)
بنابر دیدگاه حقوقدانان اسلامی، در اسلام سه قسم دفاع مشروع وجود دارد: دفاع فردی، دفاع اجتماعی و دفاع از کیان اسلام.[۲۹۸] که در هر سه مورد، مدافع با رعایت شرایطی از مسئولیت (ضمان) مبرّی می باشد. دفاع فردی، موضوع بحث ما در این پایان نامه می باشد. دفاع اجتماعی یا دفاع مشروع عام که عبارت از امر به معروف و نهی از منکر است که فقهاء جملگی بر وجوب آن اتفاق نظر دارند و شامل ترغیب به عمل و گفتار پسندیده بر مبنای شریعت و تشویق به ترک یا تغییر چیزی است که شرعاً ناپسند است.
در آخرین نوع دفاع که دفاع از ثغور و کیان اسلام می باشد، در هنگام حمله دشمن به کشور و سرحدّات، بر هر فردی واجب می شود که به هر وسیله ممکن، از بذل جان و مال دریغ ننموده و به دفاع مقدس خود تا نابودی دشمن یا عقب راندن ایشان از سرزمین ادامه دهد.

ج) دفاع مشروع در اسلام:

در مکتب اسلام، تجاوز به حریم حقوق دیگران همواره موجب دشمنی و به مخاطره افتادن امنیت بوده است. هنگامی که دولتی بر حریم قلمرو سرزمین و متملکات و سایر حقوق دولتی دیگر تجاوز می کند با این عمل، امنیت بین المللی را نقض و حرمت آن را از بین می برد اسلام با توجه به نقشی که در ریشه کن نمودن تجاوز و تضمین امنیت و استمرار آن دارد تجاوز را جز در مورد ستمکاران – )فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِینَ([۲۹۹] – گناهی بزرگ و مستوجب سخت ترین مجازاتها شمرده و مرتکب آن را ستمکار خوانده است – )وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ([۳۰۰] – قرآن بازگشت تجاوز و آثار آن را به خود متجاوز می داند – )وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ([۳۰۱] – و جزای متجاوز را تجاوز به مثل می شمارد – )فَمَنِ اعْتَدى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَیْکُمْ([۳۰۲] – در مقابله به مثل نیز تعدی از حد مجاز و تجاوز را محکوم کرده است – )وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لاتَعْتَدُوا([۳۰۳] و از دیدگاه اسلام متجاوز احترامی ندارد. هر گاه مُجنی علیه، علیه متجاوز دست به اقدام مشابه می زند، خون متجاوز احترامی نخواهد داشت – «مَن بداً فاعْتدی فاعتدی علیه فلا قود له[۳۰۴] – اسلام سکوت در برابر تجاوز را جایز نمی شمارد و مقابله با آن را حتی در جایی که با توسّل به زور ممکن نباشد، به زبان و یا به دل لازم می داند
– مَن رأی عُدواناً یعمل به و منکراً یدعی الیه فانکره بقلبه فقد سلم و بری و من انکره بلسانه فقد اجر و من انکره بالسیف لتکون کلمه الله العلیا فذلک الّذی اصابَ السّبیل الهدی[۳۰۵]
– برای ریشه کن کردن تجاوز راهی جز مجازات متجاوز نیست و تنبیه متجاوز نه تنها او را از تکرار تجاوز باز می دارد بلکه دیگران را نیز وادار می کند که راه متجاوز را نپیمایند همچنین بزرگترین خطر تجاوز وقتی آشکار می شود که متجاوز به حال خود رها شود تا خود بر تکرار آن تشویق گردد و دیگران نیز راه او را بروند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:06:00 ب.ظ ]