نظریه طرحواره
پردازش توزیع موازی
فراحافظه:تفکر درباره حافظه
کاربرد در تدریس:گسترش حافظه دانش آموزان
طبقه بندی اطلاعات:مفاهیم
صفحات مفهوم
انواع مفاهیم
پیش الگوی مفاهیم
روابط بین مفاهیم:الگوهای شبکه ای حافظه
کاربرد در تدریس:بهبود تدریس مفاهیم
سازماندهی مطالع شخصی به منظور بهبود حافظه
خلاصه
منابع پیشنهادی
پاسخ تمرین ها
نگاه کلی
همه ما چیزهایی درباره حافظه می دانیم.برخی از تجارب را حتی اگر سالها قبل کسب شده باشند،می توانیم به سادگی به یاد آوریم.برخی از مطالب مانند اسامی و تاریخ رویدادها،که دانش آموزان به اجبار در شب امتحان به ذهن خود تحمیل می کند،ظرف چند ساعت فراموش می شوند.دانش آموزان سعی می کنند مطالب زیادی را به خاطر بسپارند،از جمله اسامی آشنایان جدید،شماره تلفن فرد مورد علاقه خویش،بیست کلمه جدید انگلیسی برای امتحان فردا یا فرمول شیمیایی نیتروگلیسرین.
پایان نامه - مقاله - پروژه
ما هم،مانند معلم ها معتقدیم که دانش باید،حتی سالها پس از آنکه دانش آموزان فارغ التحصیل شدند،برای آنها مفید باشد.تجارب آموزشی هر قدر هم که جالب باشد،اگر در حافظه نماند یا به نحوی به کار نیاید،چندان فایده ای ندارد و ممکن است اصلاً به درد نخورد.معلمان موفق طوری تدریس می کنند که احتمال یادآوری اطلاعات مهم را، حتی مدت ها پس از فراغت از تحصیل رسمی،برای دانش آموز فراهم می آورند.این معلمان چیزی بیش از تغییری موقت در دانش فعلی دانش آموزان انتظار دارند.
یکی از ابعاد کارآمدی معلم رشد درک او از حافظه انسان است.
حافظه
تفکر تنها شامل درک رویدادهای کنونی محیط نیست.تجارب قبلی ما،که از حافظه گرفته می شود،نیز بر نحوه تفسیر ما از وقایع مؤثر است.
پژوهشگران حافظه در مطالعات خویش طیف وسیعی از فعالیت های یادگیری را بررسی کرده اند.برخی از محققان برای مطالعه حافظه بر ساده ترین حالت آن،یعنی یادگیری های فوق الاده ساده تمرکز داشته اند.این دانشمندان آنچه را حافظه طوطی وار حافظه مربوط به کلمات منفرد،تصاویر ساده و هجاها نامیده می شود مطالعه کرده اند.بقیه بیشتر بر سطوح بالاتر حافظه و یادگیری تأکید و نحوه حفظ و نگهداری مفاهیم،اصول و نوشتارها را برای مطالعه انتخاب کرده اند.آنها بر نوعی از حافظه تمرکز داشته اند که اطلاعاتی که در آن جمع آوری و به یاد آورده می شود مشابه تجارب روزانه اکثریت مردم است.این دو روش،همان گونه که خواهیم دید،به نظریه های متفاوتی در زمینه حافظه انجامیده و روش های کاربردی مختلفی را برای معلمان به ارمغان آورده است.
شناخت حافظه به شما کمک می کند تا در انتخاب روش تدریس خود،تصمیمی بگیرید که به بهبود حافظه دانش آموزان منجر شود.به منظور آنکه نظریه های معاصر حافظه را بهتر درک کنید،ما ابتدا چند نظریه را که از آثار اولیه پیشتاز بزرگ تحقیقات تجربی در زمینه حافظه،هرمن ابینگهاوس(۱۹۰۹ - ۱۸۵۰)،اقتباس شده است بررسی خواهیم کرد.این نظریه ها،یعنی نظریه زوال و نظریه تداخل را ابینگهاوس،با بهره گرفتن از روش یادگیری طوطی وار،تدوین و آزمایش کرده است.
حافظه یکی از اولین مسائلی است که مورد توجه روان شناسی بوده است (ابینگهاوس،۱۹۱۳).اولین نظریه روان شناسی حافظه،نظریه زوال است.نظریه زوال ساده،صریح و مبتنی بر معرفت عامه بود:محفوظات انسان با گذشت زمان از بین می رود.در این نظریه حافظه همچون عکسی در نظر گرفته شده است که در آفتاب رها شود.در ابتدا تصویر واضح و روشن است،ولی با گذشت زمان(با قرار گرفتن در معرض آفتاب و باران) به تدریج از بین می رود به نحوی که دیگر قابل تشخیص نیست.این نظریه را می توان به وسیله دو پیش بینی آن آزمایش کرد.اول آنکه هرچه زمان بیشتری از یادگیری مطالب بگذرد،یادآوری سخت تر خواهد شد.دوم آنکه هرچه سرعت عرضه مطالب آموختنی بیشتر باشد،موجب تقویت حافظه می شود،زیرا وقت کمتری برای فراموشی وجود خواهد داشت(یعنی اگر برای عرضه اطلاعات خاصی یک ساعت وقت لازم باشد،شما پنجاه و نه دقیقه فرصت دارید تا بخش اول آن را فراموش کنید،ولی اگر همین اطلاعات در ده دقیقه عرضه شود،شما فقط نه دقیقه فرصت خواهید داشت که قسمت اول آن را از یاد ببرید).
نظریه زوال که نظریه ای ساده و مبتنی بر معرفت عامه بود در تحقیقاتی که در دهه ۱۹۲۰ و اوایل ۱۹۳۰ انجام گرفت نادرست تشخیص داده شد.برای مثال،جنکینز و دالنباخ در تحقیق خود در سال ۱۹۲۴،از دو آزمودنی خواستند تا در دو موقعیت جداگانه فهرست هایی متشکل از ده هجای بی معنا را فرا گیرند.بعد از اینکه افراد اولین فهرست را یاد گرفتند با گذشت یک،دو،چهار و هشت ساعت آنها را آزمایش کردند.یکی از افراد در روز و دیگری در شب در آزمایش شرکت کرد.فردی که در روز در آزمایش شرکت کرد در فاصله بین زمان یادگیری فهرست و زمان آزمایش بیدار بود و فعالیت های روزمره و عادی خود را ادامه داد.فردی که در شب در آزمایش شرکت جست در فاصله بین زمان یادگیری و آزمایش خوابید.پس از تکمیل این مرحله از آزمایش دو فرد مزبور برای یادگیری فهرست دوم جای خود را از نظر زمانی با یکدیگر عوض کردند.
اگر نظریه زوال درست باشد،نباید بین فردی که بیدار مانده بود و فردی که پس از یادگیری خوابیده بود از نظر فراموشی هیچ گونه تفاوتی وجود داشته باشد.زیرا بر اساس نظریه زوال تنها عامل حاکم بر فراموشی،گذشت زمان است.نظریه دیگر این بود که اطلاعات ورودی جدید ممکن است با آنچه از قبل یاد گرفته شده است تداخل کند.اگر این نظریه درست باشد،فردی که در طول آزمایش بیدار مانده بود،به طور حتم،مطالب بیشتری را فراموش می کرد،زیرا در دوره بیداری امکان تعارض بیشتری برای او وجود داشته است.نتایج هر دو مرحله از مطالعه به طور آشکار نظریه تداخل را تأیید کرد.فردی که در هر دو مرحله از آزمایش خوابیده بود از هر ده هجای بی معنا شش هجا را به یاد آورد،در حالی که فردی که بیدا مانده بود فقط یک هجا از ده هجا را به یاد داشت.
بنابراین،نظریه زوال نمی تواند جوابگوی پدیده های قابل مشاهده در تحقیقات مربوط به حافظه باشد.نظریه ای که نتواند آنچه را در آزمایش ها رخ می دهد توضیح دهد متروک می شود و دانشمندان باید در پی طراحی نظریه های جدیدتری باشند که بتواند آنچه را مشاهده شده است تفسیر کند.در این مورد نظریه زوال کنار گذاشته شد و نظریه دیگری که می توانست نتایج آزمایش را بهتر تفسیر کند،یعنی نظریه تداخل،جای آن را گرفت.
نظریه تداخل
پدیده تداخل یک یادگیری با یادگیری دیگر را تداخل می گویند.نظریه تداخل از زمان تنظیم اولیه آن به وسیله جنکینز و دالنباخ(۱۹۲۴)،در اختیار ماست.محققان هنوز نظریه تداخل را برای توضیح دلیل فراموشی سریع مطالبی چون فهرست کلمات و اسامی معتبر می دانند و بنابراین در کار معلمان درس تأثیرات ضمنی مستقیم داشته است.البته،به نظر می رسد این نظریه در زمینه یادگیری معنادار کاربرد کمتری داشته باشد.
به طور مشخص،بر اساس نظریه تداخل،علت اینکه انسان با گذشت زمان دچار فراموشی می شود این است که اطلاعات جدید و متضاد وارد حافظه می شود و با یادگیری های قبلی او تداخل می کند.گذشت زمان عامل مهمی نیست و به جای آن میزان اطلاعاتی که فرد در یک فاصله زمانی خاص در حافظه خویش پردازش می کند عامل مهم فراموشی است.
برای مثال،بر اساس نظریه تداخل،تفسیر فراموشی در مورد یکی از تجارب روزانه به شرح زیر چنین است:فرض کنید شما در یک دوره تحصیلی،درس ادبیات فارسی و درس تاریخ ایران هر دو را انتخاب کرده اید و اتفاقاً استادان شما اولین آزمون هر دو درس را در یک روز برگزار خواهند کرد.ب روش معمول،شما بیشتر شب امتحان درس می خوانید.ابتدا چند ساعت ادبیات و سپس تاریخ را مطالعه می کنید.خیلی خسته به خواب می روید و تا چند دقیقه قبل از امتحان ادبیات می خوابید.به سرعت خود را به کلاس می رسانید و حداکثر تلاش خود را انجام می دهید تا امتحان را با موفقیت بگذرانید.در امتحان ادبیات با چند مورد فراموشی رو به رو می شوید و برخی اسامی و تاریخ ها را از ادرس تاریخ با اطلاعات مربوط به درس ادبیات مخلوط می کنید.
این مورد نوع تداخل پس گستر یا بازگشت به عقب را نشان می دهد،یعنی یادگیری بعدی با یادآوری یادگیری قبلی تداخل می کند:
تداخل پس گستر
یادگیری تکلیف # ۱ یادگیری تکلیف # ۲ یادآوری تکلیف #۱
یادگیری تکلیف #۲.یادگیری تکلیف # ۱ را تضعیف می کند.
مطالعات مربوط به تداخل پس گستر نشان می دهد کسانی که در فاصله یادگیری مطالب (یادگیری تکلیف ۱) تا یادآوری آن(یادآوری تکلیف ۱)،مطالب جدیدی را برای یادگیری(تکلیف ۲)،دریافت کرده اند،مطالب اولیه را کمتر از کسانی به یاد می آورند که در این فاصله مطلب جدیدی نیاموخته اند(نک.چچایل،۱۹۸۷).تقریباً،برخلاف مطالعاتی که در مثال ما آمد،همه مطالعات مربوط به تداخل در آزمایشگاه انجام گرفته است،ودر آنها فهرستی از هجاهای بی معنا(مانند paz,nic,xom) اسامی حفظ کردنی را همراهی کرده است.این روش که به آثار ابینگهاوس(ابینگهاوس،۱۹۱۳)، بر می گردد،بدین منظور به کار می رود که احتمال تأثیر دانش قبلی فرد آزمودنی را در یادگیری بعدی او تقلیل دهد.
نوع دیگر تداخل،تداخل پیش گستر است که در زندگی روزمره ما زمانی اتفاق می افتد که اطلاعات قبلی ما با یادگیری کنونی ما تداخل کند.
تداخل پیش گستر
یادگیری تکلیف # ۱ یادگیری تکلیف # ۲ یادآوری تکلیف #۲
یادگیری تکلیف #۱یادآوری تکلیف # ۲ را تضعیف می کند.
در هر دو نوع تداخل،مشابهت تکالیف یادگیری در میزان بروز تداخل تأثیر می گذارد(چچایل،۱۹۸۷؛دمپستر،۱۹۸۵).به طور کلی هرچه تکالیف یادگیری شبیه تر باشند،احتمال تداخل بیشتر است.اگر شما مواظب باشید که ابتدا فهرستی از اعداد را حفظ کنید و سپس دومین فهرست اعداد را به خاطر بسپارید،احتمال تداخل بیشتر از زمانی خواهد بود که ابتدا فهرستی از اسامی و سپس فهرستی از اعداد را به خاطر بسپارید.
تلاش زیادی برای توضیح تداخل پیش گستر انجام گرفته است(نک.چچایل،۱۹۸۷؛ دورنیک،۱۹۸۳؛ویکنز،مودی و ویدولید،۱۹۸۵)تا به این سؤال پاسخ داده شود که چرا یادگیری های قبلی با آموخته های جدید تداخل می کند،ولی هیچ یک از این توضیحات به طور کامل با یاقته های تجربی مطابقت ندارد.با وجود این،نظریه تداخل پیش گستر هنوز به حیات خود ادامه می دهد،اما پیش بینی های آن به طور کامل مورد تأیید محققان نیست (برای ملاحظه تلاشهای جدید برای توضیح پدیده تداخل پیش گستر،بر اساس دیدگاه های معاصر،نک.چچایل،۱۹۸۷).در حالی که نظریه تداخل برای فهم حافظه طوطی وار معتبر به نظر می رسد،ولی قابلیت خود را برای کاربرد در سطوح بالاتر یادگیری نشان نداده است.به همین دلیل،دیدگاه های نظری دیگری ضرورت یافته است که بتواند چگونگی یادآوری و یا فراموشی مفاهیم،اصول،قواعد و سایر سطوح بالای یادگیری را توضیح دهد.ما پس از آنکه راه های معنادار تر کردن موادی را که معمولاً به روش طوطی وار فرا می گیریم مرور کردیم،این نظریه ها را بررسی خواهیم کرد.
یادیاری:معنادار کردن مواد بی معنا
برای اینکه یادگیری جدید مفید و مؤثر باشد،باید به نحو مناسبی با اطلاعات موجود در حافظه دراز مدت ارتباط یابد.متأسفانه همه مطالب در زمان یادگیری برای دانش آموزان بامعنا نیست.مثلاً اغلب،از دانش آموزان خارجی خواسته می شود که تعداد زیادی از لغات را حفظ کنند،از دانش آموزان کلاسهای دوم و سوم خواسته می شود که واقعیات ریاضی را(مانند ۱۸ = ۹ + ۹ ، ۶۳ = ۹ * ۷) فرا گیرند،از نوآوران مبتدی شیمی خواسته می شود که جدول تناوبی عناصر شیمیایی را بیاموزند.این گونه مطالب باید به خوبی آموخته شوند،ولی اغلب بسیار دشوار است که بتوان آنها را برای دانش آموزان با معنا کرد.
یکی از راه های ایجاد رابطه بین مطالب «کم معنا» و مطالب «بامعنا» استفاده از یادیارها یا روش های کمک به حافظه است.یادیارها عبارت اند از قافیه ها،کلمات، تصاویر و هر مطلب آشنایی که به همراه اطلاعات جدید آورده می شود تا آن را قابل حفظ سازد(کارنی،لوین و موریسون،۱۹۸۸؛هیگبی و کونای هیرا،۱۹۸۵).برای یادآوری قواعد صرف و نحو یا املا از نظم شعری به منزله یادیار استفاده می شود و یا نوآموز موسیقی برای یادآوری کلیدهای موسیقی از شعر کمک می گیرد.معلمان معمولاً از یادیارها در تدریس خود استفاده می کنند(کارنی و دیگران،۱۹۸۸؛هیگبی و کونای هیرا،۱۹۸۵) و دانش آموزان نیز،بر اساس گزارش خودشان،اغلب برای یادگیری اطلاعات جدید از یادیارها بهره می گیرند(کیل پاتریک،۱۹۸۵).
در مؤثر ترین نوع یادیار از تصاویر ذهنی استفاده می شود(لوین،۱۹۸۵).توصیه به دانش آموزان که از تصاویر ذهنی استفاده کنند،ابزار یادیار نیرومندی را در اختیار ایشان می گذارد.همان گونه که آزارلو و بگ(۱۹۸۸) مشاهده کرده اند تصویر ممکن است یادآوری بسیاری از انواع مطالب را به نحو معناداری افزایش دهد.دانش آموزان می توانند چند روش نسبتاً ساده از روش های یادیاری به وسیله تصاویر ذهنی را بیاموزند و در یادآوری بسیاری از اطلاعات مورد استفاده قرار دهند(گلوور،تیم، دیلاف و روجرز،۱۹۸۷؛پرسلی،۱۹۸۵).چهار نوع از این روشها عبارت اند از:روش پیوند،روش تخصیص جایگاه،روش چنگک یا قلاب و روش کلید واژه.
روش پیوند:روش پیوند به خصوص برای یادگیری فهرستی از اقلام مناسب است.در این روش یادگیرنده برای هریک از اقلامی که باید به خاطر بسپارد یک تصویر ذهنی در نظر می گیرد.آنگاه،تصور می شود که هریک از این تصاویر با تصویر بعدی فهرست در تعامل است.به این ترتیب،تصاویر به طور تخیلی با یکدیگر پیوند می خورند.در یک مثال ساده،اگر شما بخواهید به خاطر بسپارسید که اقلام مرغ،پنیر، سیب و سپ را از فروشگا مواد غذایی بخرید،ممکن است در ذهن خود سلسله حوادثی را تصور کنید که طی آن یک مرغ قطعه ای پنیر را برمی دارد و آن را خرد می کند و روی سیب قرار می دهد و آنگاه سیب را در کاسه سوپ می اندازد.این تصاویر که پیوند متقابل دارند احتمال یادآوری یک تصویر را از روی تصویر دیگر افزایش می دهند.یکی از مزایای بزرگ این روش سادگی آن است.در این روش ضرورت یادگیری یک طرح خارجی و یا مطالب دیگر وجود ندارد.
روش تخصیص جایگاه:تاریخ روش تخصیص جایگاه به یونان باستان برمی گردد.به نظر بوور(۱۹۷۰) سیسرو۱ ریشه این روش را به شاعر یونانی،سیمونیدس۲ نسبت می دهد.شاعر یونان باستان شعری را در جمع میهمانان در یک ضیافت بزرگ خوانده بود.او بعد از قرائت شعر به خارج سالن فراخوانده شد و بلافاصله سقف سالن بزرگ فروریخت و هرکس که در داخل سالن بود کشته شد.اجساد چنان متلاشی شده بود که تشخیص آنها حتی برای اقوامشان ممکن نبود.سیمونیدس پا پیش نهاد و موفق شد با بهره گرفتن از آنچه از جای نشستن افراد در آن سالن بزرگ به یاد می آورد نام تک تک آنها را مشخص سازد.این داستان محققان حافظه را به روش خاصی برای حفظ و یادسپاری هدایت کرد:قرار دادن تصاویر ذهنی اشیا در کنار یکدیگر به نحوی که مجموعه آنها ترکیبی آشنا تشکیل و یادآوری را ممکن سازد.
کاربرد جدید روش تخصیص جایگاه به این صورت است که ابتدا یادگیرنده درباره مجموعه ای بین ده تا بیست نقطه که به خوبی با آنها آشناست فکر می کند(مانند نقاط مهم موجود در مسیری که هر روز طی می کند،اتاقهای خانه مسکونی،یا جاهای مختلف در محوطه دانشگاه)و آن گاه هریک از اقلامی را که باید به یاد بسپارد در یکی از جایگاههای فوق قرار می دهد.معمولاً به یاد گیرندگان توصیه می شود که تصور کنند خودشان در حالقدم زدن و بازدید از هریک از این جایگاهها هستند.در طول این «قدم زدن»،فرد هریک از اقلام فهرست مورد یادگیری را در حالی که در یکی جایگاهها قرار گرفته است در نظر خویش مجسم می کند.برای یادآوری اقلام،از یادگیرنده خواسته می شود که در طول مسیر یک بار دیگر حرکت کند و به هریک از جایگاهها نگاه کند تا اقلام نهاده شده در هر یک از آنها را به یاد آورد.معمولاً،این روش به یاد گیرنده کمک می کند که هم اقلام را به یاد بیاورد و هم آنها را در نظم مناسبی قرار دهد،زیرا حرکت در طول مسیر به فرد کمک می کند که اقلام را در ترتیب صحیحی به خاطر بسپارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...