به‌احتیاط ز‌خود، دست تر بگــیرد دور چو شــیخ شهر ز آلایش اجتناب کند
کســـی‌که غافل ازین‌جنس‌بود، پندارد که‌آب، پنجه‌ی هر‌گــربه‌را عذاب کند
ولی‌چو‌چشم‌حریصش‌فتد ‌به‌ماهی‌حوض ز سیـنه تا دُم خود را، درون آب کند
ز من مترس که خانم ترا خطاب کنم ازو بترس که همشیره ات خطاب کند
به‌حیرتم،‌ز‌که‌اسرار‌هیپنوتیسم‌آموخت؟ بگو بتازد و آن خـــانه را خراب کند
زنان مکه هـــمه بی نقاب می‌گردند اگر‌چه طالب آن جهــد بی‌حساب‌کند
به‌دست‌کس‌نرسد‌قرص‌ماه، در دل‌آب بهِل که شــیخ دغا عوعو کلاب کند
به اعتدال ازین پرده‌مان رهایی نیست مگر مساعدتــــی دست انقلاب کند
ز هــــــم بدرد ابرهای تیره‌ی شب وثاق و کوچه پر از ماه و آفتاب کند»
(ایرج میرزا:۱۴)
داستان کشیدن تصویر زنی به گچ، بر سردیوار یک کاروان‌سرا و به‌ گل گرفتن آن از طرف مردم، یکی دیگر از قطعات مشهور طنز‌آمیز ایرج میرزاست.
«در سردر کاروانـــــــسرایی تصویر زنی به گـچ کشیدند
ارباب عمـــــائم این خبر را از مخـــبر صـادقی شنیدند
گفتند که واشـــــریعتا، خلق روی زن‌ بـــی نقاب دیدند
آسیمه سر از درون مســـجد تا سردر آن ســــرا دویدند
ایمان و امان به سـرعت برق می‌رفت که مؤمنین رسیـدند
این آب آورد، آن یکی خاک یک پیـچه ز گِل بر او بریدند
ناموس به باد رفتـــــه‌ای را با یک‌دو‌سه‌مشت‌گِل،‌خریدند
چون‌شرع‌نبی‌ازین‌خطر‌جَست رفتنــــد و به خانه آرمیدند
غفلت شده‌بود‌ و‌خلق وحشی چون شیـر درنده می‌جهیدند
بی‌پیچه زن گــــشاده رو را پاچـــــین عفاف می‌دریدند
لبهـای قشنگ خوشگلش را مانند نبات می مکــــــیدند
بالجمله تمام مردم شــــهر در بحــــــــر گناه می‌تپیدند
درهای بهـشت بسته می‌شد مردم همـــــــه می‌جهنمیدند
می‌گشـــت قیامت آشـکارا یکبــــاره به صور می‌دمیدند
طیر‌از‌وکرات‌و‌وحش‌از‌حـجر انجـــم ز سپــهر می‌رمیدند
این‌است‌که‌پیــش‌خالق‌و‌خلق  طلاب عــــــلوم روسفیدند
با این علــــما هنوز مــردم از رونق مُلـــــــک ناامیدند»
(ایرج میرزا:۱۷۸)
از شعرهای دیگر «ایرج میرزا» در این مقوله‌یکی هم داستان دیدار او با زن چادری است که شدیداً اصرار بر داشتن چادر و حجاب بر سر دارد ولی اجازه می‌دهد که مرد از وصالش بهره‌مند شود؛ اما با همان حفظ حجاب!. «ایرج میرزا» با شرح این ماجرا که در «عارف نامه» یکی از معروف‌ترین سروده‌های او آمده؛ با آنچه که باعث عقب‌ماندگی زن و به‌طور کلی انسان می‌شود، از جمله باورهای خرافی و بی‌پایه، سخت برخورد می‌کرد.
از دهه بیست تا سقوط رژیم پهلوی، آثار طنز‌آمیز درباره‌ی زنان در داستان کوتاه و رمان جلوه‌ی تازه‌ای یافت. برای نمونه، «صادق هدایت» در داستان «علویه خانم»، تصویری از زنی می‌دهد که در عین تظاهر به زهد و تقوا، با مرد دیگری رابطه دارد و از هیچ عملی روی گردان نیست. در این داستان که شرح مسافرت عده‌ای زوّار است که در چهار ارابه به مشهد سفر می‌کنند، «هدایت» در ضمن دعواها و رقابت‌های گوناگون، شخصیت «علویه خانم» را با موشکافی ترسیم می‌کند و از تقدس‌مآبی و خرافه‌پرستی اشخاصی نظیر او پرده برمی‌دارد. در حقیقت انتقاد «هدایت» بیشتر متوجه اجتماع فاسدی است که زنانی چون «علویه خانم» را به وجود می‌آورد.
دانلود پروژه
پس از این دوران بود که به طنز کشیدن زنان، دیگر برای حجاب و عقاید خرافی آنان نبود. آنچه را که مردان در مورد زنان به ریشخند می‌گرفتند، حق برابر طلبی زنان با مردان بود. این کار، در اجتماعی که سنت را بر این گذاشته بود که وظایف ویژه‌ای را شایسته‌ی زنان بدانند، گران می‌آمد.
موضوع دیگر افراط زنان در آزادی، انتخاب لباس، پوشش و آرایش، پس از رفع حجاب بود. در شعرهایی که در این موارد سروده شده، مرد را به گونه‌ای تصویر می‌کند که از دست ولخرجی‌ها و زیاده‌روی‌های زن خود به‌تنگ آمده‌است.
شاعران زیادی در این زمینه شعر سروده‌اند. از جمله‌ی این شاعران ابوالقاسم حالت است که شعرهای فراوانی از این دست در «توفیق» و روزنامه‌های دیگر به‌چاپ رسانده‌است. شعرهایی با عنوان «آرزوی تغییر جنسیت»، «لنگه‌کفش»، «پرحرفی خانم‌ها» و «خواست‌های زن»، نمونه‌هایی است که در این مورد سروده شده‌است.
«همسر من، نه زمن، دانش و دین می‌خواهد نه سلوک خوش و‌حرف نمکین می‌خواهد
نه خـــــــــداجویی مردان خدا می‌طـلبد نه فســــــون‌کاری شیطان لعین می‌خواهد
نه چو سهراب، دلیر و نه چو رستـم، پُرزور بنده را او، نه چنـــان و نه چنین می‌خواهد
اسکناس صـــدی و پانصـدی و پنــجاهی صبـح تا شب، زمن، آن ماه‌جـبین می‌خواهد
هی بدین اسـم که روز از نو و روزی از نو مبل نو، قـــــالی نو،‌وضع نوین می‌خواهد
خانه‌ی عــــــالی و ماشـین گران می‌طلبد باغ و استخر و‌دِه و مُلک و زمین می‌خواهد
ز پلاتین و طـلا، حـلقه سفـارش داده‌است ز برلیــــــان و ز الماس، نگین می‌خواهد
مجــلس‌آرایی و مهـــــمانی و مردم‌داری از من بی‌هنــــــــر‌گوشه‌نشین می‌خواهد
پول ‌آوردن و تقــــــدیم به خانم کردن بنده را او، فقط از بهر همــــین می‌خواهد
گـــــر مرتب دهمش پول، برایم به دعا عمــــر صد ساله ز یزدان مبین می‌خواهد
گر که پولـــش ندهم، مرگ مرا می‌طلبد وز خدا شوهری احمق‌تر از این می‌خواهد»
(حالت، دختر حوا)
از دهه سی به بعد، بازتاب مبالغه‌گرایی و تقلید از فیلم‌های هالیوود و مجله‌های مد اروپایی و آمریکایی را در داستان‌های نویسندگان آن دوره می‌توان دید که مورد انتقاد قرار می‌دهند. از جمله سعید نفیسی، نویسنده، پژوهشگر و استاد دانشگاه آن دوران، در داستانی به نام «نیمه راه بهشت» که به سال ۱۳۳۱ش نوشته، تصویری طنز‌آمیز از زندگی اولیای امور و دانشگاهیان زمان خود می‌کشد و در ضمن تصویری نیز از محافل اشرافی تهران به‌دست می‌دهد که در آن، زن و شوهر، هر دو به‌یکدیگر خیانت می‌کنند، اما هیچ یک به روی دیگری نمی‌آورد.
چنان‌که پیش از این نیز گفته شد، چون زنان از امر آموزش و تحصیل بهره‌مند نبودند، قلم، طبیعتاً در دست مردان بود. در دوره‌های بعد، ما شاهد نویسندگانی بودیم که زن بودند و از زبان زنان، درد مشترک را بازگو می‌کردند. اما در همان دورانی هم که تحصیل و آموزش زنان امر رایجی نبود، بودند زنانی که تحصیل کردند و با شهامت و مبارزه‌ی قلمی، پاسخ‌گوی این داوری‌های نادرست بودند. یکی از این زنان آزاده، بی‌بی‌خانم استرآبادی بود که در سال ۱۳۱۲ش جوابیه‌ی محکمی در قبال رساله‌ای به نام «تأدیب‌النساء»، که توسط آخوندی نوشته شده بود، ارائه داد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...