بهزیستی روان شناختی |
امروزه دیدگاه جدیدی در علوم وابسته به سلامت به طور اعم و در روانشناسی بطور اخص در حال شکل گیری و گسترش است. در این دیدگاه و رویکرد علمی تمرکز بر روی سلامتی و بهزیستی از جنبهی مثبت و نیز توضیح و تبیین ماهیت روانشناختی بهزیستی است (ریف و سینگر، ۱۹۹۸؛ آنتونوفسکی، ۱۹۸۷؛ استرامپفر۱، ۱۹۹۰؛ به نقل محمودی، ۱۳۸۴).
بهزیستی روان شناختی مستلزم درک چالشهای وجودی زندگی است. رویکرد بهزیستی روان شناختی رشد و تحول مشاهده شده در برابر چالشهای وجودی زندگی را بررسی می کند و به شدت بر توسعه انسانی تأکید دارد به عنوان مثال دنبال نمودن اهداف معنادار، تحول و پیشرفت به عنوان یک فرد و برقراری روابط کیفی با دیگران. جمع گستردهای از ادبیات تحقیقی در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی به تجزیه و تحلیل چالشهای و مشکلات اساسی زندگی پرداخته است (ریف۲ وکیس۳، ۲۰۰۲).
نظریهپردازان «گسترهی زندگی»۴ نظیر اریکسون (۱۹۵۹) و نوگارتن۵ (۱۹۷۳) التزامهای دورههای مختلف سنی و راههایی را که فرد بطور موفقیتآمیزی می تواند بر آنها غلبه کند را تبیین کردهاند. روانشناسان علاقمند به رشد و پیشرفت کامل انسان سازههایی از قبیل خودشکوفایی (ابراهام مزلو، ۱۹۶۸) کمال رشد۱ (آلپورت، ۱۹۶۸) و تفرد (یونگ، ۱۹۳۲) را پیشنهاد و ارائه کردهاند (به نقل پروین، ۱۳۷۲).
احساس بهزیستی هم دارای مؤلفههای عاطفی و هم مؤلفههای شناختی است. افراد با احساس بهزیستی بالا به طور عمدهای هیجانات مثبت را تجربه می کنند و از حوادث و وقایع پیرامون خود ارزیابی مثبتی دارند، در حالی که افراد با احساس بهزیستی پایین حوادث و موقعیت زندگی شان را نامطلوب ارزیابی می کنند و بیشتر هیجانات منفی نظیر اضطراب، افسردگی و خشم را تجربه می کنند (مایرز۲ و دینر۳، ۱۹۹۵).
باید توجه داشت که تجربه هیجانات خوشایند و مثبت همزمان با تجربهی هیجانات ناخوشایند و منفی صرف کند به همان نسبت زمان کمتری را برای هیجانات منفی باقی میگذارد. از سوی دیگر باید توجه داشت که هیجانات مثبت و منفی حالات دو قطبی نیستند که فقدان یکی وجود دیگری را تضمین کند. یعنی احساس رضامندی مثبت تنها با فقدان هیجانات منفی پدید نمیآید و عدم حضور هیجانات منفی لزوماً حضور هیجانات مثبت را به همراه نمیآورد، بلکه برخورداری از هیجانات مثبت خود به شرایط و امکانات دیگری نیازمند است. بنابراین، احساس بهزیستی (شادی) سه مؤلفه مجزا و در عین حال مرتبط با یکدیگر را میبایست مورد شناسایی قرار داد:
الف) حضور نسبی هیجانات مثبت
ب) فقدان و عدم حضور هیجانات منفی
ج) رضامندی از زندگی.
در مطالعات گوناگون افراد شاد را با ویژگیهای زیر تعریف می کنند:
اول آنکه از عزت نفس و احترام به خود بالایی برخوردارند و خودشان را دوست دارند. در یکی از آزمونهای عزت نفس با جملههایی نظیر«من از با خود بودن لذت میبرم» و «من ایدههای خوبی دارم» کاملاً موافق هستندِِ. این افراد به اخلاقیات توجه بسیار دارند و عقلانی رفتار می کنند (ژانوف بولمن،۱۹۸۹؛ مایرز،۱۹۹۳؛ به نقل کرمینوری،۱۳۸۱ ).
دوم آنکه افراد شاد احساس کنترل شخصی بیشتری را در خود احساس می کنند، آنهایی که انجام امور بیشتر به تواناییهای خود میاندیشند تا به درماندگی و ناتواناییهایی خویش، با استرس بیتشری مقابله می کنند (دو مونت، ۱۹۸۹؛ لارسن،۱۹۸۹؛ به نقل کرمینوری، ۱۳۸۱).
سوم آنکه افراد شاد خوشبین هستند. افراد خوشبین با این جملات موافقت کامل دارند که: «وقتی با کار جدیدی روبرو میشوم، انتظار موفقیت در آن کار را دارم». با این افراد موفقتر، سالم و شادتر از افراد بدبین هستند (دمبر، بروک، ۱۹۸۹، سلیگمن، ۱۹۹۱؛ به نقل کرمینوری، ۱۳۸۱).
چهارم آنکه افراد شاد برونگرا هستند و در ارتباط و همکاری با دیگران توانمندند افراد شاد در مقایسه با افراد ناشاد، چه در تنهایی و چه در حضور دیگران، احساس شادی می کنند و از زندگی خود و دیگران، از زندگی در نواحی گوناگون شهری یا روستایی و یا اشتغال در مشاغل گوناگون انفرادی و اجتماعی به یک اندازه لذت میبرند (دینر و همکاران، ۱۹۹۲).
یکی از مهمترین مدلهایی که بهزیستی روان شناختی را مفهومسازی و عملیاتی کرده، مدل ریف و همکاران است. ریف بهزیستی روان شناختی را تلاش فرد برای تحقق تواناییهای بالقوه واقعی خود میداند .این مدل از طریق ادغام نظریه های مختلف رشد فردی عملکرد سازگارانه شکل گرفته و گسترش یافته است بهزیستی روانشناختی در مدل ریف و همکاران از شش مؤلفه تشکیل شده است: مؤلفهی پذیرش خود به معنی داشتن نگرش مثبت به خود و زندگی گذشته خویش است. اگر فرد در ارزشیابی، استعدادها تواناییها و فعالیتهای خود در کل احساس رضایت کند و در رجوع به گذشتهی خود احساس خشنودی کند، کارکرد روانی مطلوبی خواهد داشت. همه انسانها تلاش می کنند با وجود محدودیتهایی که در خود سراغ دارند، نگرش مثبتی به خویشتن داشته باشند، این نگرش پذیرش خود است مؤلفهی خودمختاری به احساس استقلال، خودکفایی و آزادی از هنجارها اطلاق میشود .فردی که بتواند بر اساس افکار، احساسات و باورهای شخصی خود تصمیم بگیرد، دارای ویژگی خودمختاری است.
در حقیقت، توانایی فرد برای مقابله با فشارهای اجتماعی، به این مؤلفه، مربوط میشود داشتن ارتباط مثبت با دیگران، دیگر مؤلفهی این مدل، به معنی داشتن رابطه باکیفیت و ارضاکننده با دیگران است. افراد با این ویژگی عمدتاً انسان هایی مطبوع، نوع دوست و توانا در دوست داشتن دیگران هستند و می کوشند رابطه ای گرم بر اساس، اعتماد متقابل با دیگران، ایجاد کنند مؤلفهی هدفمندی در زندگی، به مفهوم دارا بودن اهداف درازمدت و کوتاهمدت در زندگی و معنادار شمردن آن است. فرد هدفمند نسبت به فعالیتها و رویدادهای زندگی علاقه نشان میدهد و به شکل مؤثر با آن ها، درگیر میشود. یافتن معنی برای تلاشها و چالشهای زندگی در قالب این مؤلفه قرار میگیرد. تسلط بر محیط مؤلفهی دیگر این مدل به معنی توانایی فرد برای مدیریت زندگی و مقتضیات آن است . لذا فردی که احساس تسلط بر محیط داشته باشد، می تواند ابعاد مختلف محیط و شرایط آن را تا حد امکان دستکاری کند، تغییر دهد و بهبود بخشد مؤلفهی رشد شخصی به گشودگی نسبت به تجربیات جدید و داشتن رشد شخصی پیوسته باز میشود. فردی با این ویژگی همواره درصدد بهبود زندگی شخصی خویش و از طریق یادگیری و تجربه است.
شکل شماره (۲-۱): الگوی ریف در خصوص سازه بهزیستی روانشناختی؛ اقتباس از کرد تمینی (۱۳۸۴)
شواهد پژوهشی فراوانی وجود دارد که نشان می دهند حوادث نامطبوع زندگی قادرند بهزیستی روانشناختی را تحت تأثیر قرار دهند و مختل کنند و به ایجاد مشکلات روانی مانند افسردگی و اضطراب منجر شوند بر این اساس داشتن فرزند کم توانذهنی که ماهیتی تقریباً ثابت و تنشزا دارد. می تواند با ایجاد تنیدگی به کاهش بهزیستی روانشناختی منتهی شود. روی بهزیستی روانشناختی نشان داده است مادران دارای فرزند عادی در مؤلفههای خودمختاری، تسلط برمحیط، رشد شخصی و پذیرش خود، نسبت به مادران دارای فرزند کم توان ذهنی وضعیت بهتری دارند، اما در مؤلفهی احساس داشتن هدف در زندگی، مادران گروه دوم بهتر بودند. از مشکلاتی که در میان مادران کودکان کم توانذهنی شیوع دارد، افسردگی است.
تحقیقات نشان دادهاند که حدود ۳۰ تا ۳۵ درصد مادران این کودکان نمرات بالایی در آزمونهای افسردگی دریافت کردهاند و دارای علائم بالینی مربوط به افسردگی هستند. مادران علاوه بر تحمل مشکلات ناشی از مراقبت از کودک کم توانذهنی، باید با مشکلات مربوط به هزینه های بالای اقتصادی، کاهش روابط اجتماعی با آشنایان و بستگان، احساس گناه از به دنیا آوردن فرزندی مشکلدار و نگرشهای منفی اطرافیان نیز کنار بیایند که این موارد میتوانند افسردگیای ایجاد کنند که ناتوان کننده باشد اما پژوهشها نشان دادهاند که وجود افسردگی والدین، خصوصاً مادران، کودکان کم توانذهنی با متغیرهای مختلفی مانند نوع کمتوانیذهنی داشتن منابع مالی بسنده یا سطح اقتصادی اجتماعی متوسط و بالاتر و حمایتهای اجتماعی مناسب ارتباط دارد و متغیرهای فوق، میتوانند تأثیر کمتوانیذهنی را تعدیل کنند. بررسیها حاکی از این بوده اند که افسردگی با برخی از ویژگیها و صفات شخصیتی، تعدیل میشود (میکائیلی، ۱۳۸۸).
- ۱. Strumpfer
- ۲. Ryff
- ۳. Keyes
Life-span.4
Neugarten.5
Maturity.1
Myeris.2
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1399-09-15] [ 05:02:00 ب.ظ ]
|