دانلود فایل های پایان نامه در رابطه با بررسی مفهوم عدالت مالیاتی در قانون مالیات های مستقیم مصوب ... |
عدالت گاهی مترادف حقوق و گاهی متمایز و عالیتر و مشرف بر آن است به نحوی که عالیترین وظیفه فلسفه حقوق را، شناخت عدالت دانسته اند.[۴۷] با مطالعه تاریخ تحول مفهوم عدالت و با توجه به اختلافات ارزشی جوامع در گذشته و حال و همچنین تغییر ارزشهای اجتماعی در قرون متمادی، که باعث تغییر در شیوه اعمال عدالت و مفاهیم انضمامی آن شده است به این نکته رهسپار خواهیم شد که هر گونه تلاش برای دستیابی به مفهومی مطلق از عدالت یا بازشناسی عدالت مطلق بینتیجه مینماید. بنابراین هر سخنی در باب چیستی عدالت نسبی خواهد بود. به دیگر سخن هم مفاهیم انتزاعی عدالت و هم مفاهیم انضمامی آن از حیث معنا متعدد و متکثر است. البته عدهای از متفکرین معتقدند عدالت امری نسبی محسوب نمی شود بلکه یک حقیقت کلی، مطلق و جاودانه است و از دید آنها آنچه نسبی و متحول است مصادیق و شکل اجرای عدالت است نه مفهوم آن.[۴۸] در این مرحله است که عدالت بر افعال انسانی، قوانین، احکام و رویه ها تطبیق پیدا می کند.
ذکر این نکته لازم است که به هنگام بیان مفهوم عدالت بدان جهت که امری انتزاعی و ارتکازی است، همه آن را بی هیچ نقدی میپذیرند و به آن اذعان دارند ولی در مقام عمل به هنگام تطبیق مفهوم به مصداق از شفافیت لازم برخوردار نبوده و دقیقاً همینجاست که اختلافات به حیطه مفهومی کشیده می شود. با این توضیح، لازم است به منظور درک مسأله به بیان نظریات و دیدگاه های فلاسفه در ادوار و اندیشه های مختلف پرداخته شود. نکته مهم در مفهوم شناسی عدالت آن است که بدانیم مجرای عدالت یا به تعبیری جایگاه طرح آن متعدد هست و به عبارت دیگر جنبههای متعدد و مختلفی از روابط اجتماعی انسانها را ارزشگذاری مینماید.
گفتار دوم: تاریخچه تحولات مفهومی و گونه های عدالت
پس از بیان تعاریف لغوی و اصطلاحی عدالت، در این گفتار به بیان سیر تحول مفهومی این واژه خواهیم پرداخت و در ادامه به دستهبندی عدالت با توجه به قلمروهای کاربردی آنها اشاره خواهیم نمود.
بند اول: سیر تحول مفهومی عدالت
همواره در طول تاریخ دیرپای فکری بشر، رگههایی از نظریهپردازی در باب عدالت، یافت می شود. این نظرات از آن جهت که برآمده از چارچوب و نظام فکری صاحبان آن است به هنگام ورود به عرصه تئوری عدالت باید خود را مهیای روبرو شدن با ادعاهای متنوعی کنیم که از منظرهای گوناگون به ما عرضه میشوند. اگر چه مفهوم اجمالی عدالت یکی است، اما تأویل و تفسیر یا تئوریهای عدالت بسیارند.[۴۹] در این بخش با مروری بر تاریخچه مفهومی عدالت، تعاریف و زوایای این مفهوم را در اندیشه متفکرین بررسی خواهیم کرد. با وجود پراکندگی ظاهری نظریات و تفاسیر، میتوان آنها را در چند گروه اصلی طبقه بندی نمود.
الف: سیر تحول مفهوم عدالت در اندیشه غرب
از عصر یونان تا زمان حاضر مفهوم عدالت در غرب، تحولاتی را از حیث گستردگی قلمرو و دامنه شمول آن، پشت سر گذاشته و روند این دگرگونی به صورتی بوده که در آغاز عدالت بیشتر مفهومی انتزاعی داشته و در گذر زمان به مفهومی انسانی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و قراردادی نزدیک شده است. این سیر تطور و دگرگونی را در چند مقطع میتوان بررسی کرد.[۵۰]
در تعریفهای پیش از دوران مدرنیته، مثال عدالت مانند مثل افلاطونی حاوی حقیقت دربسته و غیر قابل گفتگویی است؛ یعنی مفهوم از پیش تعریف شدهای که فهم بشر را در آن راهی نیست. اما در دیدگاه های معطوف به عصر تجدد و مدرنیته تعریف عدالت، ابعاد همگانی، بشری، زمینی، توافقی و جمعی مییابد و مفهوم عدل و داد چیزی می شود که از بستر عرصه عمومی و عقل جمعی میگذرد و به همین دلیل ماهیت از پیش تعیین شدهای ندارد[۵۱]، بر مبنای این اندیشه، عمل عادلانه در هر عصر از توافق عمومی که یا ناشی از عقل جمعی است و یا حکم اخلاقی بهدست می آید؛ در نتیجه حتی توافق همگان در گذشته درباره ماهیت عمل عادلانه، نمیتواند برای حال الزامآور باشد.[۵۲]
دو تعریف از عدالت تحت عنوان سنت هابزی و سنت کانتی در بین اندیشمندان بیش از همه رواج و تأثیر داشته است، هابز با توجه به شعار آنچه بر خود نمیپسندی به دیگران روا مدار، مسأله توافق و قرارداد را مطرح می کند و بر این باور است که هر کس با عمل به وعده و قراردادش، در مسیر عدالت گام بر داشته است.[۵۳]
بر خلاف این دیدگاه که در آن عدالت جنبه حفظ منافع و مصالح پیدا می کند و مبتنی بر قرارداد است، در سنت کانتی نیل به عدالت از طریق قرارداد، محقق نخواهد شد و نخواهیم توانست به مفهوم عدالت راه ببریم.[۵۴] در دیدگاه کانت، انگیزه عدالت اساساً اخلاقی است نه اقتصادی و منفعت جویانه، چرا که فرمان اخلاقی که عدالت هم از آن دسته است، به هیچ چیز مشروط نیست. [۵۵] در سنت کانت عدالت به معنای بیطرفی تعبیر می شود[۵۶]
در قرن بیستم کاوش در فلسفه یا فلسفههای عدالت همچنان ادامه مییابد و عمدهترین مسأله این است که در مقام ایجاد عدالت چگونه و با چه روشی باید عمل کرد؟ علاوه بر استمرار سنت هابزی و سنت کانتی عدالت، سنتهای مربوط به عدالت بیشتر جنبه عملگرایانه مییابند و به اصطلاح از حوزه فلسفه به عرصه عمل وارد میشوند. رالز، عدالت را به مثابه انصاف مورد بررسی قرار میدهد. او نظریه قرارداد را میپذیرد و با مفاهیمی مانند وضع اولیه، پرده جهل، انصاف و عدالت به این موضوع توجه کرده و بیان می کند، عدالت خصلت نهادهای اجتماعی است که دربردارنده اصولی است که ساخته انسانهاست. در دیدگاه رالز، عدالت اصولی است که اشخاص آزاد و برابر در مورد آن به توافق میرسند.[۵۷]
نوزیک[۵۸]، فیلسوف آمریکایی، یکی از منتقدان نظریه عدالت به مثابه انصاف رالز است. در باور نوزیک دولت حداقلی، بهترین دولت است، هر دولتی که فراگیرتر از آن باشد، حقوق مردم را نادیده میگیرد. نوزیک تأکید عمدهای بر تضمین آزادیهای فردی دارد. وی با بازتوزیع منابع اقتصادی و اجتماعی از راه مالیات بندی مستمر بر دارایی ثروتمندان به منظور تأمین خدمات درمانی، آموزش، و حداقلی از رفاه برای همگان مخالف است.[۵۹]
ب: سیر تطور مفهوم عدالت در اندیشه اسلامی
در علوم اسلامی بحث عدالت از زوایای مختلفی قابل بررسی است. عدالت در کلام، علم اخلاق، در سیاست منزل و در سیاست مدن با رویکردهای مناسب مورد بحث قرار گرفته است.
در منابع اسلامی، به رغم فراوانی سخن در باب فضیلت عدالت و تأکید و سفارش زیاد بر ضرورت پایبندی و التزام به آن، تعریفی از عدالت ارائه نشده است. برخی دلیل آن را پیشگیری از طرح تفسیرهای گوناگون و ناروا و انتساب آن به اسلام دانسته اند. اسلام به جای ارائه تعریفی کلی و انتزاعی از عدالت، کوشیده است شرایط لازم برای تجلی آن را در جامعه فراهم سازد.[۶۰]
در نگاه حکمای اسلامی، تعاریف عدالت، بیشتر شبیه به تعاریفی است که طرفداران حقوق فطری ارائه کرده اند، مثلاً در نگاه فارابی، عدالت عبارت از قرار دادن امور در جایگاه حقیقی خود، رعایت استحقاق و اهلیت و وسطیت و تساوی حقیقی است.[۶۱]
در حقوق اسلام، عدالت یک اصل کلی است. اصلی که احکام باید با آن سنجیده شود. استاد مطهری تعریفی از عدالت ارائه دادهاند که نشاندهنده نوع تعاریف از عدالت در بین فلاسفه اسلامی است. وی اصل عدالت را از مقیاسهای اسلام دانسته که باید ملاحظه نمود چه چیزی بر او منطبق می شود، به عقیده وی عدالت در سلسله علل احکام است نه در سلسله معلومات، نه این است که آنچه دین گفته است عدل است، بلکه آنچه عدل است دین همان را میگوید.[۶۲] به تعبیر دیگر عدل حاکم بر احکام اسلامی است نه تابع احکام.[۶۳]
شهید مطهری در مقام بیان تعاریف عدالت، آنرا در چهار معنای بکار میبرد، موزون بودن، رفع تبعیض (مساوات)، رعایت استحقاقها.
در تعریف عدالت با توجه به گرایشهای مختلف اندیشه اسلام من جمله فلسفه سیاسی، فقه سیاسی، حقوق و اقتصاد، تعبیرهای گوناگونی ارائه شده است که از جمله این تعابیر عبارتند از: دادن حق هر کس به او (اعطاء کل ذی حق حقه)، قرار دادن هر چیزی در جایگاه خود (وضع الشیء فی موضعه)، تعادل و میانهروی، تناسب جرم با مجازات، مصلحت عمومی، تقسیم مساوی خیرات مشترک عمومی، بیطرفی، عقد قرارداد اجتماعی، برای تقسیم کار، در حیات مدنی.[۶۴]
بر خلاف اندیشه کمونیستی، اقتصاد اسلامی، مبتنی بر اصول حق و عدالت است، نه متکی بر گروه و طبقه خاصی و اساساً پیدایش طبقات، نتیجه انحراف افراد اجتماع، از اصول حق و عدل و ریشه گرفتن اندیشه تجاوز و استثمار است.[۶۵]
عدالت، از دیدگاه اسلام یکی از معیارهای اصلی برای حکومتداری و انجام وظایف حکومت نظیر مالیاتبندی است.[۶۶] در کلام معصومین نیز به کرار به رعایت عدالت و مساوات از سوی حاکمان تأکید و توصیه شده است که توصیه به نحوه گرفتن مالیات و میزان آن و نظارت مردم بر نحوه تخصیص آن در جامعه از آن جمله است که ظرافت برخورد حکومت را میطلبد. چنانکه امام علی میفرمایند: “در گرفتن مالیات به مصلحت پرداختکنندگان بیاندیش که صلاح مردم بدین امر بستگی دارد.”[۶۷]
بند دوم: جایگاه طرح موضوع عدالت
بحث در مورد عدالت می تواند با رویکردهای مختلف مطرح شود که حسب مورد، موضوع یکی از علوم و دانشها قرار میگیرد.
مفهوم عدالت به عنوان یکی از مهمترین مباحث فلسفه، دارای مفهومی پیچیده و مناقشه برانگیز است[۶۸]و در واقع بخشی از تعاریف عدالت و برداشتهای متعدد آن ناشی از همین پیچیدگی است که قسمتی از این پیچیدگی به موضوع عدالت و جایگاه طرح آن مربوط می شود. در این خصوص لازم به توضیح است که مساله عدالت به طور مشخص در سه حوزه اندیشهای مورد توجه قرار گرفته است که در ذیل به آنها اشاره می شود.
الف: عدالت به عنوان وصفی از افعال ربوبی
اولین حوزه از عدالت مرتبط با کیفیت نظام تکوین بوده و مساله عدالت در آن به عنوان یکی از افعال ربوبی در نظر گرفته می شود و جایگاه طرح موضوع آن بیشتر در اندیشه الهی و اسلامی است. در واقع آنجا که سخن از عدالت به عنوان یکی از صفات خداوند به میان می آید، بحث در قلمرو علم کلام قرار میگیرد. در اینجا مفهوم عدالت برای ارزشگذاری اموری است که در رابطه انسان و خداوند صورت میگیرد.[۶۹]
ب: عدالت به عنوان وصفی از افعال انسانی
حوزه دیگرعدالت با دارا بودن مبنایی اخلاقی، عدالت را به عنوان وصفی از افعال انسانی یا مکه نفسانی در فلسفه علم اخلاق مطرح می کند که به منزله هماهنگی بین اجزای درونی نفس آدمی تعبیر شده است. به عبارتی آنجا که سخن از عدالت به عنوان یک فضیلت در رفتار فردی است، بحث در قلمرو فلسفه اخلاق قرار میگیرد.
اندیشمندانی همچون هایک اساساً صفت عادلانه را فقط قابل حمل بر رفتار انسانی میدانند و نظامهایی خودانگیخته که عملکرد ارادی ندارند نمی توانند به صفت عادلانه یا ناعادلانه توصیف شوند.[۷۰]
موضوع عدالت در این جایگاه به دنبال ارائه معیارهایی اخلاقی جهت تنظیم رفتار فردی و اصلاح روابط اجتماعی آن است به عبارتی طرح موضوع عدالت صرفاً از بعد فردی مورد مطالعه قرار میگیرد. علاوه بر آن در اندیشه دینی بویژه فقه اسلامی عدالت به عنوان یکی از صفات مؤمن و به عنوان یکی از شرایط احراز برخی از مناصب و مشاغل اجتماعی مانند قضاوت و امامت امت مطرح میگردد که در مقابل مفهوم فسق به کار میرود که البته محل بحث ما نمی باشد. در این مفهوم عدالت به منظور ارزشگذاری اموری است که تنها مربوط به انجام دهنده آن می شود.[۷۱]
ج: عدالت به عنوان معیار حقانیت کارکردهای نظامات اجتماعی
آخرین حوزه عدالت نیز، به عدالت به عنوان معیار حقانیت و درستی کارکردهای نظامات اجتماعی در تمامی سطوح سیاسی، اقتصادی و روابط اجتماعی به معنای اخص مینگرد.[۷۲]
در این نوشتار به موضوع عدالت از جنبه سوم آن یعنی کیفیت کارکرد نهادهای اجتماعی خواهیم پرداخت. چنانچه رالز این جنبه از عدالت _ که همانا ساختار اساسی جامعه یا به طور دقیقتر، شیوه توزیع حقوق و وظایف بنیادین توسط نهادهای مهم اجتماعی است_ را موضوع اصلی عدالت برمیشمارد.
یکی از کارکردهای نظامات اجتماعی، در حوزه قضا نمود مییابد که در واقع هر کجا مسأله عدالت در حوزه قضاوت و داوری اقتدار آمیز مطرح است به فلسفه حقوق مربوط می شود.[۷۳]
انسانها نیز به واسطه زیست اجتماعی خود و دارا بودن حق و تکلیف با یکدیگر دارای روابطی پیچیده و تنگاتنگی هستند. این مفهوم از عدالت علاوه بر ارزشگذاری روابط حاکمیت و نهادهای اجتماعی برای ارزشگذاری اموری که در روابط اجتماعی انسانها با یکدیگر به وجود می آید نیز به کار میرود.[۷۴]
در این نوشتار صرفاً به بررسی مفهوم عدالت به عنوان معیاری جهت ارزشگذاری فعالیتها و کارکردهای اشخاص عمومی و دولتی آن هم در حوزه تقنین، اجرا و قضا، خواهیم پرداخت و مابقی رویکردها محل بحث ما نمی باشد.
بند سوم: ابعاد و قلمرو عدالت[۷۵]
رعایت عدالت در ساحتهای مختلف اصطلاحات خاصی را پدید آورده است. رعایت عدالت در وادی سیاست، عدالت سیاسی، در حوزه اقتصاد، عدالت اقتصادی، در مسائل اجتماعی، عدالت اجتماعی و در حوزه قضا عدالت قضایی یا عدالت کیفری و عدالت رویهای نامیده می شود.[۷۶] مبحث عدالت بسیار گسترده و دارای ابعاد زیادی است که ما در اینجا به آنها اشاره میکنیم تا ضمن معرفی سطوح مختلف عدالت قلمروی بحث را تبیین نمائیم.
از دید برخی شاخه های عدالت در یک تقسیم بندی کلی، به سه شاخه عدالت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی تقسیم می شود[۷۷] که خود عدالت اجتماعی را به سه زیر شاخه عدالت اداری، اقتصادی و قضایی دستهبندی می کنند. ما در اینجا با نظر به تناسب موضوع بحث صرفاً به آن بخش از گونه های عدالت اشاره خواهیم کرد که با بحث تحقیق ما مرتبط باشد. بدینمنظور فقط به مفاهیم عدالت اجتماعی، اقتصادی و قضایی اشاره شده است.
الف: عدالت اجتماعی
عدالت در بعد اصلی آن در روابط اجتماعی نمود مییابد. در بحث عدالت بشری مفهوم و تعریف عدل، موازین عدالت و دادگری، التزام به عدل و داد، رفتار عادلانه، پرهیز از ظلم و ستم، انصاف و برخی عناوین دیگر قابل طرح و بحث است که تحت عنوان عدالت اجتماعی از آن تعبیر می شود.[۷۸]
«عدالت اجتماعی که جامعه و در رأس آن دولت را مسؤول میشناسد،»[۷۹] به دنبال کاهش فاصله طبقاتی و افزایش سطح رفاه همگانی است که تحقق آن در همه نظامها اعم از مارکسیستی، سوسیایستی، کاپیتالیستی، لیبرالی و نظام اسلامی به عنوان یکی از اصول مهم و جزو اهداف سیاستگذاران به شمار میرود.
عدالت اجتماعی در بیان حقوقی به معنای رعایت مساوات در جعل قانون و در اجرای آن است نه به معنای اینکه کاری کنیم که همه افراد در یک سطح بمانند و در یک درجه ازمواهب خلقت استفاده نمایند. عدالت اجتماعی از لحاظ وضع قانون عبارت است از اینکه قانون برای همه افراد امکانات مساوی برای پیشرفت و استفاده و سیر مدارج ترقی قائل شود و برای افراد به بهانههای غیر طبیعی مانع ایجاد نکند. بر این اساس میتوان عدالت اجتماعی را به معنای رعایت تناسب و برابری همگان در مقابل قانون تعریف کرد.
یکی از مهمترین عواملی که می تواند عدالت اجتماعی را در جامعه محقق سازد مالیات است که به عنوان یک ابزار جهت توزیع عادلانه درآمد و ثروت، نقش تعدیل کننده ثروت در جامعه را بر عهده دارد.[۸۰]
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1400-07-23] [ 01:02:00 ق.ظ ]
|