«قیاصره ی روم به شرف ادراک خدمتش اگر مستسعد گشتندی از تربیت او تربیت جهانداری آموختندی واکاسره ی فرس وفراعنه ی مصر اسباب جهانگیری از آراء وعزمات او اندوختندی .»( جوینی:ج۳، ۹۰)
آموختندی= یاد می گرفتند
« وایشان را اعجمیان خوانندی از دل های ایشان رأفت ورحمت دور بودی وممّر ایشان برهرکجا افتادی آن ولایت خراب شدی ورعایا به حصن ها تحصن کردندی وبه حقیقت سبب ظلم وفتک وناپاکی ایشان دولت سلطان را سبب انقطاع بودند.( جوینی:۲/ ۱۹۸)
وگاهی در قدیم با وجود افزودن «می » و« همی» یاء نیز به آخر فعل افزوده اند.(دستور پنج استاد:۱۵۸)
« واز دیگ سودا هوس فحول شتران بختی پختی ودایماً با هرکس که معرفتی داشتی گفت وشنید از آن می کردی .»( جوینی:ج۳، ۲۷۴)
وگاهی در قدیم با وجود افزودن «می » و« همی» یاء نیز به آخر فعل افزوده اند.( پنج استاد :۱۵۸)
در فارسی دری گذشته استمراری برای بیان فعلی به کار می رود که در زمان گذشته جریان داشته است امّا پایان قطعی آن را معین نمی کند.
پایان نامه - مقاله - پروژه
گاهی نیز برای بیان فعلی است که پیش از وقوع قطعی فعل دیگر در جریان بوده است.
(گیوی، انوری، دستور:۴۹)
۵-۱-۱-۲-۱- مهمترین موارد استعمال ماضی استمراری
۱- بیان فعلی که در زمان گذشته استمرار وادامه داشته است.
« در شهر قراقورم چنان معروف که هیچ آفریده کمان او را به جُوی نخریدی.»(جوینی: ج۱ ، ۱۷۵)
جوی نخریدی= برایش یک ذره ارزش قائل نمی شد.
وسر قویتی بیکی بانواع تلطف ونیکی جانب اجانب رعایت می کرد وباسالیب رفق وزیرکی عشایر واقارب را استمالت می داد.»( جوینی: ج۳ ، ۲۱)
« و اگر برین سیاقت این کار تمشیت نرفتی وجز از منکو قاآن کسی دیگر نامزد بودی نظام کارها انحلال پذیرفتی.»( جوینی: ج۳ ، ۲۲)
« در شهر قراقورم چنان معروف که هیچ آفریده کمان او را به جُوی نخریدی.»( جوینی: ج۱ ، ۱۷۵)
« یک سال به خود به خدمت درگاه سنجری آمدی.ویک سال پسر خود اتسز را بفرستادی »
آمدی به معنای می آمد.
بفرستادی به معنای می فرستاد(جوینی: ج۲ ، ۳)
« و روز بروز آن وحشت از جانبین زیادت می گشت.»(همان: ج۲ ، ۵)
« و چون امیر محمود از طرب چنگ با تعب جنگ نمی پرداخت.»(همان: ج۲ ، ۶۲)
« چون ایشان رسیدند انتظار پسران دیگر که برعقب ایشان برسند می کردند وبر قرار درکار عیش و عشرت افراط می فرمودند ودرکار حزم وتیقظ تفریط می نمودند .»(همان: ج۲ ، ۳۸)
۲- بیان فعلی که درزمان گذشته چند بار تکرار شده است.
« دیگر شیوۀ او آن بودی که از سالی سه ماه زمستان نشاط شکار کردی واجناس که در جهان موجود بودی جنس جنس خرمن خرمن انداخته برمسلمان ومغول ایثار می فرمودی وبر منتجعان وسوال می ریختندی وبسیار آن بودی که هرکس جثتی وضخامتی داشتی فرمودی که ازاین اجناس ازهرکدام که اختیارست چندانک در حوصلۀ باغ می گنجد بردارد.(همان : ج۱ ، ۱۷۳)
بتدریج سبب عقل وکیاست مزیت مرتبت می یافت»(همان: ج۲ ، ۲)
« همانچ به اول وهلت به ادا رسانیده بود واز مضمون سیرت ایشان بازنموده باز می گردانید،آن کلمات در سمع خان جای نمی گرفت وبدان التفات نمی رفت وکشک همان مبالغت می نمود واضطراب وقلقی درنهاد او مشاهده می رفت وسکون خان بر قرار می بود.(همان: ج۲ ، ۴۲)
« وبه روایت دیگر آن که با جمعی انبوه وگروهی بسیار بودند چون به حد قرقیز رسیدند به قبایلی که در آن حدود بودند تاختن می کردند وآن قوم نیز تعرض می رسانیدند.»(همان:۲/ ۸۶)
« و در اثنای آن منکو قاآن و سر قویتی بیکی نزدیک جماعتی که سرراستی و یک دلی نداشتند می فرستادند.(همان: ج۲ ،۲۳)
« و هرروز به رنگی دیگر چنانک کسوت پادشاه جهان باشد جامه ها می پوشیدند وکاسات و جام ها می نوشیدند .»(همان: ج۲ ، ۳۸)
۳- بیان عادت درگذشته
« وجمعی که در آن باب دفعی می گفتند ودر آن کار تعویق می انداختند ودرمکر وحیلت تصانیف می پرداختند وداستان ها می ساختند .» (همان: ج۳ ، ۲۲)
۴ -بیان فعلی که درزمان وقوع آن فعل دیگری نیز واقع شده باشد.
« چون آن سال به آخر کشیدوازسال دیگر مژده بهار به دل ها می رسید شاه انجم ازمنازل هبوط و وبال به تدریج به اوج درجات عزّوجلال می شتافت ، وعزیمت مبادرت او با خانۀ شرف تصمیم می نهاد وچون برمحمل حَمَل حَمل شاهی نهاد لواحق ریاح به اعتدال مانند نسیم شمال که ازخوابگاه وَرد وزد به نگاه ریحان جنبان گردد دروزیدن و حرکت آمد و بِرکه های دست تنگ که پای دام سرمای دی بودند ومانند بهمن در بند بهمن مانده به سعی باد صبا دل فراخ وعنان گشاده گشت.» (همان: ج۲ ،۲۵)
۵-۱-۱-۳- ماضی نقلی
ماضی نقلی به صیغه ای ازافعال اطلاق می شود که بر وقوع فعلی در زمان گذشته دلالت می کند به طریقی که آثر آن تا زمان حال مانده باشد.صیغه ماضی نقلی گاهی با جزو صرفی«ب» می اید وگاهی از این جزو عاری است.
درصیغه مفردغایب فعل ماضی نقلی گاهی تخفیف روی می دهد یعنی مثلاً«رفته است»به صورت «رفتست» استعمال می شود واین شیوه که درشعر بسیار رایج است در نثر بعضی از آثار هم دیده می شود.
ازصیغه مفرد غایب گذشته نقلی گاهی به قرینه وگاهی بی قرینه جزو « است» یا « اند» حذف می شود وهمان صفت مفعولی بر زمان گذشته نقلی دلالت می کند.(خانلری:۲۵۳)
ماضی نقلی بر دو قسم است، یکی آنکه دلالت می‌کند بر کاری که کاملاً گذشته است؛ مانند: «کتاب را خوانده‌ام»، و یکی دیگر آنکه دلالت می‌کند بر کاری که کاملاً نگذشته و اثر آن هنوز باقی است؛ مانند: «حسن ایستاده است» و «حسین خوابیده است».( پنج استاد:۱۵۸)
۵-۱-۱-۳-۱- مهمترین موارد استعمال گذشته نقلی
۱- در تقابل با گذشته ساده فعل هایی چون شنیدن ، فهمیدن، وفعل هایی که معانی قریب به این فعل ها دارند غالباً جای که گوینده به وقوع فعل اشراف ندارد.(گیوی، انوری:۵۰)
« واگر به سزا درین کار بنظر فکر وعاقبت اندیشی تأملی وتأنفّی کنند معلوم شود که رعایت جانب پسران ونوادگان قاآن رفته است»(جوینی: ج۳ ، ۲۲)
« در خواب دیدم که سلطان در شکارگاه در واقعه افتاده است.»(همان: ج۲ ، ۴)
«وهرسه دریک موضع گرد آمدند ودرافواه آن بود که به قصد مسلمانان اندیشه کرده اندوبعد ازآن خواجه نیز به آهستگی جنبان گشت.»(همان: ج۲ ،۲۸)
۲- بیان فعلی که درزمان گذشته شروع شده وهنوز ادامه دارد.
« وغنچه در حسرت غنچان از دلتنگی خون در شیشه می کرد و فرا می نمود که خنده است ، گل بر تأسف گل رخان بنفشه عذار جامه چاک می کرد.»( جوینی: ج۱ ، ۱۱۰)
« و اکثر لشکر واعیان ووجوه حشم را در قلاع وبقاع پراکنده کردست.»(همان :۱/ ۱۱۳)
« و در قصبۀ ارس در مزارات آن چند سال ساکن شده واز احوال با خبر بهر وقت به جانب خجند می رفت چون پسر را دیده است که با سیور غامیشی روی به نزدیک پسر نهاده است وگفته اگر تو پدر خود را بینی باز شناسی؟»
« و خبر او فاش شده جمعی دیگر به سبب آن که ودایع در دست ایشان بود او را قبول نمی کرده اند وانکار می نموده بدین سبب اندیشه ی آن کرده که به خدمت قا آن رود ومنظور نظر تربیت وشفقت او شود در راه به خدمت قدقان رسیده فرموده تا او را بسته اند وهرنوع کلمات از مکاوحت ومقاتلت او با لشکر مغول استکشافی می کرده .(همان :۱/ ۷۳)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...