چکیده:
با توجه به اهمیت هوش هیجانی به عنوان یکی از عواملی که رفتار سازمانی فرد را تحت تاثیر قرار میدهد در این پژوهش سعی شده است رابطه هوش هیجانی با رضایت شغلی و منزلت اجتماعی پلیس شهر کرمانشاه مورد بررسی قرار گیرد. و این بررسیها به فرماندهان و مدیران کمک می کند تا کارکنان دارای هوش هیجانی بالا را انتخاب و درسازمان حفظ کنند و اهداف سازمانی را با حداکثر بهرهوری ورضایتمندی محقق سازند. در نتیجه این پژوهش بین متغیرهای رضایت شغلی وهوش هیجانی رابطه مثبت ومعنادار وجود دارد و فرضیه پژوهش تأیید وهمچنین فرض صفر مبنی بر عدم رابطه بین متغیرهای منزلت اجتماعی و هوش هیجانی رد شده و فرض پژوهش تأیید میگردد و بین رضایت شغلی و منزلت اجتماعی نیز رابطه معنادار وجود دارد و رضایت شغلی و منزلت اجتماعی نزدیک به ۳۵% واریانس هوش هیجانی را پیش بینی می کنند.
واژه های کلیدی: هوش هیجانی، رضایت شغلی، منزلت اجتماعی
فصل یکم
مقدمه
مقدمه:
مدیریت یک سازمان برای انطباق با تغییرات و به منظور بقاء و رشد در محیطهای جدید، ویژگیهای خاصی را میطلبد که عموماً مدیران برای پاسخ به آنها با مشکلات بسیاری مواجه میشوند. روزه علم، به قدرت و نفوذ هیجانها در حیات ذهنی انسان پی برده است و در حال کشف و تبیین جایگاه هیجانها و احساسات در فعالیتها، رفتارها و حرکات انسانی است .یکی از مهمترین خصیصهها که می تواند به مدیران در پاسخ به این تغییرات کمک کند، هوش هیجانی است.(مجتبی طبری، مهرناز قربانی ،۱۳۸۸)
هوش هیجانی دستاوردی تازه در علم روانشناسی است که به تازگی به عرصه مدیریت نیز وارد شده و مشتمل بر درک و شناسایی احساسات و عواطف در اشخاص و استفاده از این ادراک برای اتخاذ تصمیمهای مناسب در زندگی روزمره میباشد.
در گذشته هرگز کلماتی مانند هرج ومرج و عدم قطعیت در سرلوحه فعالیتهای تجاری قرار نداشت، اما امروزه بسیاری از سازمانها تحت تأثیر آشوبهای محیطی هستند. در مداوای یک سازمان بیمار حتماً باید به شرایط محیطی، اقتضائات و کارکنان توجه کافی داشت. هر مدیر باید بتواند از طریق افراد به اهداف سازمانی برسد. سالهاست به مدیران میآموزند که توانایی آنها برای دستیابی به اهداف، رابطه مستقیم با توانایی آنها با برانگیختن افراد اطراف خود دارد. این امر امروزه اهمیت بیشتری یافته است. زیرا مسائل انسانی، ارتباطات و روابط بین مدیر و کارکنان افزایش یافته است. در رویکرد جدید مدیریت فرهنگ سازمانی، کارتیمی و نحوه همکاری مدیر با دیگران اهمیت خاصی داردو مدیرانی مدنظر سازمانها هستند که از توانمندیهای اجتماعی و مهارت های ارتباطاتی برخوردار باشند، شنونده و سخنگوی خوبی باشندو با درک احساسات خودو دیگران در بیان و انتقال احساسات به خوبی عمل کنند و محیطی با نشاط ایجاد کنند که در آن افراد رشد یابند.
سازمان نیروی انتظامی یکی از سازمانهای مهم وتاثیر گذار در جامعه بوده است. هدف آن مانند بقیه سازمانها، ایجاد بهرهوری است از جمله عوامل بهروری در سازمانها، نیروهای شاغل در آن هستند. (حاجی عمو عصار،۱۳۷۸)
در نیروی انتظامی نیز به مثابه همه سازمانها نیروهای انسانی، سرمایههایی پُر اهمیت تلقی میشوند که مدیران، برای ارتقاء توانمندیها و کاراییهای آنان سرمایه گذاریهای زیادی را انجام می دهند و برخی از این سرمایه گذاریها با هدف ارتقاء رفتار سازمانی این نیروهاست.
مطالعات روانشناسان نشان داده است که رفتارهای سازمان نظیر تعهد سازمانی؛ فرسودگی شغل؛ سبک رهبری و نظایرآنها؛ بر بهرهوری تأثیرات نیرومندی دارند.(مدنی،۱۳۸۴) با توجه به اهمیت نقش سازمانهای انتظامی در ایجاد و تقویت امنیت اجتماعی، وجود این مؤلفه ها بر نیروی شاغل در سازمان انتظامی و نظامی از اهمیت بیشتری برخوردار است.
کارکنان نیروی انتظامی همانند همه افراد در معرض عوامل استرسزای محیط اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و خانوادگی قرار میگیرند و علاوه بر آن با استرسهای شغلی فراوان روبرو هستند بنابراین توجه به نیازهای آنان می تواند در افزایش بهرهوری این گروه تأثیر زیادی داشته باشد.
شاید مردم در ذهن خود تصور قالبی بسیاری از پلیس داشته باشند اما این تصورات قالبی پس از هر برخورد با یک مامور پلیس ممکن است از میان رفته و یا تقویت شود. هر برخورد با پلیس ممکن است تأثیرات مثبت و یا منفی بر روابط میان پلیس و جامعه داشته باشد.
براساس تحقیقات مشخص شده است که هوش شناختی نمیتواند معرف ظرفیت کلی هوش افراد باشد پس در اینجا چیزی به نام هوش هیجانی و نحوه بروز آن از طریق مهارت های ارتباطی می تواند نه تنها موفقیت شغلی، بلکه موفقیت در اکثر زمینهها را برای فرد به ارمغان بیاورد. در تحقیقات صورت گرفته راجع به رضایت شغلی مشخص شده کسانی که هوش هیجانی و ضریب عاطفی بالایی برخوردارند با آمادگی و مهارت بیشتری در جامعه حضور پیدا می کنند و از رضایت شغلی پایداری برخور دارند. (زکی الف، ۱۳۸۵)
نتایج حاصله از تحقیقات نشانگر آن است که هوش هیجانی یکی از توانمندیهایی است که با موفقیت شغلی ارتباط دارد. از طرف دیگر یکی از مساعل مهم و قابل تأمل در ارتباط با هوش هیجانی رضایت شغلی است، رضایت شغلی نوعی سازگاری عاطفی با شغل و شرایط کاری است هیچ صاحب نظری این ادعا را رد نمیکند که نارضایتی کارکنان بر روحیه کاری آنان و بهرهوری سازمان اثر منفی دارد، در این بین ارتباطات مؤثر فعالیتی اجتناب ناپذیر و الزامآور برای زندگی فردی، گروهی، سازمانی و جمعی در تمام جوامع بشری است و از عناصر کلیدی مهم بین افراد یک گروه به شمار میرود. (میر سپاسی، ۱۳۷۳)
هود[۱](۲۰۰۶) در پژوهشی تحت عنوان «منزلت اجتماعی پلیس» نشان داده است که بین اقتدار پلیس و منزلت اجتماعی آن رابطه معناداری وجود دارد. منظور او از اقتدار، قدرت و توان پلیس در به سامان رساندن ماموریتها و مداخلهی مؤثر و کارآمد در جرائم اجتماعی است. همچنین هود از پژوهش جامعی یاد می کند که نشان داده است بین میزان شیوع کجرویها و جرایم اجتماعی در جامعه و میزان شأن و منزلت اجتماعی پلیس، همبستگی معکوس معناداری وجود دارد. به زعم او «زمانی که جرائم و کجرویها در جامعه رواج مییابند، مردم اعتمادشان را به پلیس و نهادهای امنیتی از دست می دهند، به همین سبب در چنین شرایطی منزلت اجتماعی پلیس و نهادهای امنیتی به شدت تقلیل مییابد».
در چند سال اخیر نیز برخی از محققان، پژوهشهای خود را معطوف به بررسی رابطه احساس امنیت[۲]، نشاط[۳]و شادابی شهروندان با منزلت اجتماعی پلیس نموده اند. به عنوان مثال ارجایل[۴] (۲۰۰۰) نشان داده است که با افزایش احساس نشاط شهروندان یک جامعه، بر میزان ارج و احترامی که آنان برای پلیس قائل میشوند افزوده میگردد. او در تبعیین این یافته اذعان نموده است که مردم یک جامعه، بخشی از ایمنی، شادابی و آسودگی خاطر خویش را حاصل تلاش های حرفهای و اقدامات ماهرانهی پلیس میدانند، به همین سبب وقتی نشاط آنان فزونی مییابد ارج و احترام فزونتری برای پلیس قائل میشوند. گذشته از آن، شواهد زیادی وجود دارد که نشان میدهد (برای مثال کار ترجمهی پاشا شریفی و نجفی زند، ۱۳۸۵) شهروندان برخوردار از سلامت و نشاط بالا، نگرش مطلوبی به اقشار و گروه های مختلف اجتماعی به ویژه پلیس دارند و آنان را دارای ارج و منزلت بالا میدانند. گذشته از آن، با کاهش کج روی در جامعه، بر سطح نشاط مردم افزوده می شود و در نتیجه بر منزلت پلیس افزوده می شود. (محسنی، ۱۳۸۶)
منزلت و اعتبار پلیس در ذهن مردم ناشی از اعمال و ظاهر پلیس نیز میباشد. آنگونه که شیهان[۵] تأکید می کند تصویری که یک مامور پلیس از خود نشان میدهد بخش مهمی از قدرت و اقتدار آن افسر است. (شیهان، ۱۹۹۴) پیلانت نیز اشاره می کند: وضعیت ظاهری می تواند در امور و اجرای قانون همه چیز باشد. افسری که ظاهرش مثل یک رختخواب مرتب نشده است هرگز تصویری از اطمینان و اقتدار در ذهن کسی که اخیرا به خانهاش دستبرد زده شده یا وسیله نقلیه او را بردهاند به وجود نمیآورد. (پیلانت[۶]، ۱۹۹۲)
بنابراین ویژگیهای ظاهری پلیس یکی از عوامل اثر گذار بر منزلت پلیس است، قدرت و اقتدار پلیس نیزاز جمله عوامل مهم در شأن و منزلت پلیس است. زیرا از این نهاد انتظار میرود که با خشنترین مسائل جامعه نظیر قاچاق، قتل، سرقت مسلحانه و …..دست وپنجه نرم کند. اگر در مقابله با ناهنجاریهای اجتماعی به طور کلی موفقیت آمیز عمل کند آنگاه این قدرت و اقتدار پلیس تبدیل به مأمنی برای شهروندان در جهت حفظ نظم و امنیت جامعه می شود و برآیند این پدیده نگرش مثبت به پلیس و افزایششأن وحیثیت اجتماعی پلیس خواهد بود.
کار پلیس چیزی بیش از دستگیری مجرمان و کاری پیچیده و خسته کننده است که مستلزم داشتن طیف گستردهای از تواناییها و مهارت های سطح بالا میباشد. (پیس[۷]،۱۹۹۱) به گفته کلاکرز[۸] دخالت پلیس در بیش از ۹۰ درصد مشکلاتی که به آنها رسیدگی می کند؛ در پاسخ به درخواست شهروندان است. (کلاکرز، ۱۹۹۱)
بیشتر فعالیتهای پلیس هیچ ربطی به اجرای قوانین کیفری ندارد؛ بلکه نوعی خدمت به جامعه است. این خدمت شامل: حفظ صلح و آرامش؛ جلوگیری از خودکشی؛ جستجو برای یافتن کودکان گمشده و یا فراری؛ حل و فصل منازعات و پیشگیری از وقوع جرم میباشد. بنابراین جامعه و پلیس؛ متکی به یکدیگرند و در این میان منزلت و اعتبار اجتماعی پلیس؛ نقش به سزایی را ایفا مینماید؛ زیرا اگر اعتبار و حیثیت دستگاه کارگزار امنیت در نزد افکار عمومی مخدوش و متزلزل گردد و اگر اعتماد مردم نسبت به صحت عمل و حسن نیت نیروی انتظامی از میان برود نتیجهای جز ضعف ناجا و باز شدن دست تبهکاران برای اقدامات خلاف کارانه و مجرمانه نخواهند داشت.
به منظور حفظ سلامت یک کشور ضروی است نیازهای ماموران پلیس آن کشور و عواملی که بر رضایت شغلی آنها تاثیر گذار است مورد شناخت وبررسی قرار بگیرد. نیروهای پلیس یکی از مهمترین مشاغل را عهدهدار میباشند که نیازمند تعهد شخصی، تماس مستقیم با مردم و تمرکز بر رفاه وآرامش در جامعه است. هم چنین کار آنها خطرناک بوده و نیازمند عهدو کار فشرده است، بنابران برای نیروهای پلیس بسیار سخت است که در صورت نارضایتی بتوانند به طور مؤثر انجام وظیفه کرده و درکارشان موفق باشند. رضایت شغلی وسطح روحیه نیروهای پلیس به وضوح تأثیر بسیار زیادی برکارکرد آنها دارد. رضایت شغلی هم چنین یکی ازملزومات تعامل مثبت ومؤثر بین پلیس ومردم است علاوه بر اینها از آنجا که اصلیترین وظایف پلیس حفظ امنیت وسلامت در جامعه است پس بنابراین رضایت شغلی آنها مسأله بسیار مهمی برای بررسی میباشد.(شهبازی، عنصری، جواهری، ۱۳۸۸)
رضایت شغلی منعکس کننده نحوه نگرش و احساس کلی اعضاء نسبت به مشاغل و محیط کاریشان میباشد که با توجه به بررسی رفتارو نظرات افراد میتوان استنباط نمود آنها از رضایت شغلی برخوردارند یا خیر.
کینزبرگ[۹]و همکارانش، (۱۹۵۱) از دو نوع رضایت شغلی نام بردهاند: ۱- رضایت درونی: که از دو نوع منبع حاصل میگردد: اول احساس لذتی که انسان صرفاً از اشتغال به کار وفعالیت عایدش می شود. دوم لذتی که براثر مشاهده پیشرفت یا انجام برخی مسئولیتهای اجتماعی و به ظهور رساندن توانائیها و رغبتهای فردی به انسان دست میدهد.۲- رضایت بیرونی: که با شرایط اشتغال و محیط کار ارتباط دارد و هرلحظه در حال تغییر وتحول است. رضایت درونی پایدارتر از رضایت بیرونی است و رضایت کلی نتیجه تعامل بین این دو است.
افرادی که از شغل خود راضیترند سلامت جسمی وروانی بالاتری دارند و از زندگی خویش نیز خشنودتر هستند. اما در مقابل نارضایتی شغلی موجب ایجاد احساس تشویش و اضطراب، بروز بیماریهای گوناگون، بالا رفتن غیبتهای کاری، ترک خدمت، پایین آمدن تولید، کمکاریهای عمدی، کاهش بهرهوری سازمان و… میگردد.(از کمپ، ترجمهی ماهر،۱۳۷۰)
هوش هیجانی به دلیل کاربردهایی که دارد، از جایگاهی ویژه برخوردار است. بخصوص در مورد کارکنان پلیس، بسیار مفید میباشد. هوش هیجانی به پلیس کمک میکند تا در موقعیتهای تهدید کننده و خطرناک، واکنش مناسبتری برای نجات خود انجام دهند. همچنین با کمک هوش هیجانی میتوانند به ریشههای غم و شادی در خود پیببرند و آن را مدیریت کنند. حساسیت و هوش هیجانی بالاتر کمک میکند تا نیازهای دیگران را درک کنند و حداقل با همدلی به آنها کمک کنند و با کنترل بر احساسات خود، حس مسئولیت پذیری را در خود تقویت کنند. در مجموع هوش هیجانی به آنان کمک میکند تا یادگیری بهتری داشته باشند و خوشحالترو سالمترو موفقتراز دیگران باشند. (سایت پزشکان بدون مرز، اهمیت هوش هیجانی وضرورت آن)
همچنین متون علم مدیریت بر این باور هستند که رهبران و مدیران با هوشهای هیجانی بالاتر، توان بیشتری برای هدایت سازمان تحت کنترل شان دارند. یافتههای جدید نشان میدهد کارکنانی که دارای وجدان کاری و احساسوظیفه شناسی بالایی هستند اما فاقد هوش هیجانی واجتماعی هستند در مقایسه با کارکنان مشابهی که از هوش هیجانی بالایی برخوردارند، عملکرد ضعیفتری دارند. (سایت اطلاع رسانی صنعت، هوش هیجانی یک مهارت مدیریتی)
بیان مساله:
یکی از موضوعات مهم مورد توجه نیروی انسانی در سازمانها، تأمین نیازهای افراد و ایجاد انگیزه برای بالا بردن سطح کیفیت کاری آنان است توجه به این عامل اساسی بیانگر اهمیتی است که مدیران برای نیروی انسانی به عنوان یکی از سرمایه های با ارزش قائل هستند از آنجایی که کارایی نیروی انسانی همواره بر اساس محاسبات اقتصادی قابل پیش بینی نیست عوامل متعدد دیگری در این زمینه دخیل است که برخواسته از نیازهای برتر انسان در ابعاد اجتماعی، احترام و خودیابی است. (حسین زاده و صائمیان، ۱۳۸۱)
مهمترین هدف هر سازمانی دستیابی به بالاترین سطح بهره وری ممکن یا بهرهوری بهینه است. عوامل کارآمد در بهرهوری عبارتند از: سرمایه، ابزار، روشهای انجام کار و نیروی انسانی. نیروی انسانی ماهرو کارآمد یکی از ابزارها برای رسیدن به اهداف سازمان است زیرا نیروی انسانی نقش مهمی در افزایش و کاهش بهرهوری سازمان دارد. حتی اگر سازمان از بیشترین سرمایه و بهترین فناوری و امکانات برخوردار باشد اما فاقد نیروی انسانی مولدو با انگیزه باشد به هدف خود نخواهد رسید.(مهداد، ۱۳۸۵)
کارکنان بزرگترین منبع و ثروت سازمانها هستند. با توجه به هیجانها و عواطف و کاربرد مناسب آنها در روابط انسانی، درک هیجانات خود و دیگران و مدیریت مطلوب آنها و نیز ایجاد همدلی با دیگران و استفاده مثبت از هیجانها موضوعی است که طی دهه گذشته با عنوان هوش هیجانی(عاطفی) مورد توجه قرار گرفته است. امروز هوش عاطفی به عنوان نوعی هوش تبیین شده است که شامل درک دقیق عواطف خود شخص و هم تعبیر دقیق حالات عاطفی دیگران است. هوش هیجانی، فرد را از نظر عاطفی ارزیابی می کند به این معنی که فرد به چه میزانی از هیجانها و احساسات خود آگاهی دارد و چگونه آنها را کنترل و اداره می کند. نکته قابل توجه در مورد هوش هیجانی این است که تواناییهای هوش هیجانی ذاتی نیستند و میتوانند آموخته شوند. (گلمن[۱۰]، ۱۹۹۶)
نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران، یکی از مهمترین سازمانهای موجود در کشور میباشد. این سازمان دارای مأموریتهای حساس و وظایف مهم بوده و به جرأت میتوان گفت که از نظر وسعت و تنوع وظایف یک سازمان منحصر به فرد میباشد. یکی از وظایف مهم و حساس ناجا (نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) اجرای قوانین است و این امر نیازمند ارتباط و تعامل اصولی بین مردم و پلیس و داشتن اعتبار و نفوذ اجتماعی لازم کارکنان میباشد. به عبارت دیگر داشتن منزلت اجتماعی شرط مهمی در اثر بخشی کارکنان خدوم ناجا تلقی می شود. بدین جهت لازم است عوامل مؤثر در منزلت اجتماعی به عنوان عامل کلیدی در موفقیت پلیس مورد کنکاش قرار گیرد.
بیشتر فعالیت هاى پلیس، هیچ ربطى به اجراى قوانین کیفرى ندارد؛ بلکه نوعى خدمت به جامعه است. این خدمت شامل: حفظ صلح و آرامش، جلوگیرى از خودکشى، جست وجو براى یافتن کودکان گمشده و یا فرارى، حل و فصل منازعات و پیشگیرى از وقوع جرم میباشد.
بنابراین، جامعه و پلیس متکی به یکدیگرند و در این میان، منزلت و اعتبار اجتماعی پلیس، نقش به سزایی را ایفا مینماید؛ زیرا اگر اعتبار و حیثیت دستگاه کارگزار امنیت در نزد افکار عمومی مخدوش و متزلزل گردد و اگر اعتماد مردم نسبت به صحت عمل و حسن نیت نیروی انتظامی از میان برود؛ نتیجهای جز تضعیف ناجا و باز شدن دست تبهکاران برای اقدامات خلافکارانه و مجرمانه نخواهد داشت.
منزلت اجتماعی متغیری اثرگذار در نحوه انجام مأموریتها و وظایف نیروی پلیس میباشد؛ چرا که این نیرو مستقیماً با مردم در تماس بوده و فقط در صورتی می تواند از منزلت اجتماعی مناسبی برخوردار باشد که در انجام مأموریتهای خود موفقیت مطلوبی را کسب کند. (علیزاده، رضایى و غیاثوند، ۱۳۸۴)
اهمیت وضرورت انجام پژوهش:
هوش هیجانی موضوعی است که سعی در تشریح و تفسیر هیجانها و احساسات و توانمندیهای انسانی دارد. کارکنان برخوردار از هوش هیجانی بالا میتوانند اهداف سازمانی را با حداکثر بهرهوری و رضایتمندی و کارآمدی تحقق بخشند. هوش منطقی از طریق وراثت و هوش عاطفی از طریق آموزش و یادگیری ایجاد می شود. (شریفان ثانی، ۱۳۸۳)
امروزه هوش هیجانی در حیطههای متنوعی مورد بررسی و تحقیق قرار گرفته است صنعت و کارگاه از جمله زمینه های مورد بررسی در حیطههای هوش هیجانی هستند.
آشکار شدن بسیاری از ارتباطات هوش هیجانی و موفقیت شغلی و حرفهای، محققین را بر آن داشته تا به بررسی دقیق این قابلیت در کارکنان، مدیران و کارمندان پرداخته و ارتباط آن را با ابعاد مختلف شغل و نتیجتاً افزایش توان کاری و بهرهوری بیابند.
هوش هیجانی برای بهتر بودن در شغل و نقش رهبری، حیاتی وضروری است. به عبارتی دیگرتحقیق نشان داده است که مهارت ها وتخصصها به تنهایی عملکرد درخشانی را آشکار نمیسازد بلکه بیشتر سطوح بالای هوش هیجانی است که منجر به موفقیت می شود. هرچه شغل پیچیدهتر باشد هوش هیجانی از اهمیت بیشتری برخوردار است. (اهن[۱۱]،ای،اسمیگلاروجیلپاستوریا، ۲۰۰۰)
بر اساس تحقیقات مشخص شده است که هوش شناختی نمیتواند معرف ظرفیت کلی هوش افراد باشد پس در اینجا چیزی به نام هوش هیجانی و نحوه بروز آن از طریق مهارت های ارتباطی می تواند نه تنها موفقیت شغلی بلکه موفقیت در اکثر زمینهها را برای فرد به ارمغان بیاورد، در تحقیقات صورت گرفته راجع به رضایت شغلی مشخص شده کسانی که از هوش هیجانی و ضریب عاطفی بالایی برخوردارند با آمادگی و مهارت بیشتری در جامعه حضور پیدا می کنند و از رضایت شغلی پایداری برخوردارند. (زکی الف ، ۱۳۸۵)
منابع انسانی کارآمد و پرانگیزه در افزایش اثر بخشی هرسازمان نقش مهم واساسی ایفا می کند شناخت میزان رضایت شغلی کارکنان درپیشرفت و بهبود وبهرهوری منابع انسانی کمک می کند. براساس پژوهشهای موجود عوامل مختلفی در میزان رضایت شغلی اثر دارند که در تحقیق موجود روی هوش هیجانی و ارتباط آن با رضایت شغلی بحث می شود، هرچه کارکنان راضیتر باشند اثر بخشی بیشتری دارند و با انگیزه بیشتری به فعالیتهای روزمره میپردازند و شناخت رضایت شغلی می تواند نقش مهمی در تحقق آرمانها و اهداف بلند مدت ووظایف روزمره داشته باشد. (فروتن، ۱۳۷۷)
هوش هیجانی به عنوان یکی از عواملی که کارایی فرد و رفتار سازمانی فرد را تحت تأثیر قرار میدهد از اهمیت ویژهای برخوردار است. از طرفی رضایت شغلی هم تأثیر مستقیم بر کیفیت خدمات ارائه شده دارد. و افراد با خود کارآمدی بالا در مقابل عوامل فشارزا و استرس زا آسیبپذیری کمتری دارند و بهتر میتوانند از اضطراب و استرس جلوگیری کنندو از عهده رویههای زندگی برآیند بنابراین در این پژوهش به دنبال یافتن جواب هستیم که آیا مابین هوش هیجانی با رضایت شغلی و منزلت اجتماعی رابطهای معنادار وجود دارد یا نه؟
با توجه به اهمیت هوش هیجانی به عنوان یکی از عواملی که رفتار سازمانی فرد را تحت تأثیر قرار میدهد در این پژوهش سعی شده است رابطه هوش هیجانی با رضایت شغلی و منزلت اجتماعی مورد بررسی قرار گیرد. و این بررسیها به فرماندههان و مدیران کمک می کند تا کارکنان دارای هوش هیجانی بالا را انتخاب و درسازمان حفظ کنند و اهداف سازمانی را با حداکثر بهرهوری و رضایتمندی محقق سازند.
اهداف پژوهش
اهداف اصلی:
هدف اصلی این پژوهش تعیین رابطه بین هوش هیجانی با رضایت شغلی و منزلت اجتماعی کارکنان پلیس شهر کرمانشاه در سال ۹۴ است.
اهداف فرعی:
۱ : تعیین رابطه هوش هیجانی با رضایت شغلی کارکنان.
۲ : تعیین رابطه هوش هیجانی با منزلت اجتماعی کارکنان .
۳ : تعیین رابطه بین رضایت شغلی با منزلت اجتماعی کارکنان.
۴ : پیش بینی رضایت شغلی و منزلت اجتماعی کارکنان بر مبنای هوش هیجانی آنها.
فرضیه های پژوهش:
۱ : بین هوش هیجانی با رضایت شغلی رابطه وجود دارد.
۲ : بین هوش هیجانی با منزلت اجتماعی رابطه وجود دارد.
۳ : بین رضایت شغلی با منزلت اجتماعی رابطه وجود دارد.
۴ : هوش هیجانی توان پیش بینی رضایت شغلی و منزلت اجتماعی را دارد.
تعاریف (مفهومی، عملیاتی)
تعریف مفهومی پلیس (نیروی انتظامی):
نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران سازمانی است مسلح در تابعیت فرماندهی کل قوا و وابسته به وزارت کشور که هدف آن استقرار نظم وامنیت وتأمین آسایش عمومی و فردی و نگهبانی و پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی در چهار چوب قانون در قلمرو کشور جمهوری اسلامی ایران. (منصور؛ جهانگیر،۱۳۸۲)
تعریف عملیاتی پلیس:
منظور از پلیس در این تحقیق به کارکنانی اطلاق می شود که در زمان انجام این تحقیق در انتظامی کرمانشاه مشغول خدمت هستند وعملیتر، عملکرد (راندمان) مربوط به ۶ ماه کاری آنان میباشد.
تعریف مفهومی هوش هیجانی:
هوش هیجانی اشاره به ظرفیت شناخت احساسات خود و دیگران جهت ایجاد انگیزه و مدیریت مناسب هیجانها در خود و ایجاد رابطه با دیگران دارد. (کلمن، ۱۹۹۸)
تعریف عملیاتی هوش هیجانی:
منظور از هوش هیجانی در این پژوهش نمرهای است که افراد در مقیاس هوش هیجانی بار- ان کسب کرده اند.
تعریف مفهومی رضایت شغلی:
از تعاریفی که توسط افراد مختلف از مفهوم رضایت شغلی ارائه گردیده، این مفهوم بیانگر احساسات و نگرشهای مثبتی که شخص نسبت به شغلش دارد، وقتی گفته می شود کسی از رضایت شغلی سطح بالایی برخوردار است یعنی به طور کلی شغلش را دوست دارد برای آن ارزش زیادی قائل است و به گونه ای مثبت به آن مینگرد و در مجموع از احساس خوب و مطلوبی نسبت به آن برخوردار است. (شفیع آبادی؛ ۱۳۷۵ ص ۲۷۹)
تعریف عملیاتی رضایت شغلی:
منظور از رضایت شغلی در این پژوهش نمرهای است که افراد در پرسشنامه رضایت شغلی بری فیلد و روث[۱۲] بدست آوردهاند.
تعریف مفهومی منزلت اجتماعی:
تعاریف مختلفی از منزلت اجتماعی ارائه شده است. آلن بیرو میگوید: منزلت اجتماعی نفوذ و اعتباری است که دیگران به شخص، “به جهت خصایص گوناگون و کم و بیش واقعی که به او منتسب میدارند” می دهند. افکار عمومی با به رسمیت شناختن ارزش یک فرد؛ وضع و منزلت اجتماعی او را بهبود میبخشد اما این قضاوت جمعی از ارزشهای غالب محیط متأثر می شود. (بیرو،آلن[۱۳]،۱۹۹۰)
تعریف عملیاتی منزلت اجتماعی:
منظور از منزلت اجتماعی در این پژوهش نمرهای است که افراد در پرسشنامه منزلت اجتماعی کسب کرده اند.
فصل دوم
پیشینه پژوهش
مقدمه
برای سالهای متمادی تصور بر این بود که[۱۴] IQ ( ضریب هوشی) نماینده میزان موفقیت افراد است. در مدارس معیار اهدای جوایز به دانش آموزان تست هوش بود و حتی بعضی از شرکتها برای پاداش از تست هوش استفاده میکردند. در دهه اخیر محققان دریافتند که IQ تنها شاخص ارزیابی موفقیت یک فرد نیست. آنها در حال حاضر مشغول تحقیق درباره)[۱۵] EQ هوش عاطفی) هستند. (نانسی.کی.رکر[۱۶] ، ترجمه و تالیف: آزاده دلیلیان)
هوش یکی از مهمترین سازههای فرضی است که از زمان مطرح شدن آن توسط آلفرد بینه در اویل قرن بیستم همواره برای تبیین موفقیت شغلی و کارآیی به کار رفته است. هوش عاطفی زمانی مورد توجه قرار گرفت که دنیل گلمن در سال ۱۹۹۵ کتاب خود را با عنوان «چرا هوش عاطفی می تواند مهمتر از IQ باشد؟» به چاپ رساند.
درابتدای پیدایش این سازه، روانشناسان بیشتر بر روی جنبه های شناختی همانند حافظه و حل مسأله تأکید میکردند. اما خیلی زود دریافتند که جنبه های غیرشناختی مانند عوامل عاطفی و اجتماعی نیز دارای اهمیت زیادی هستند. بعضی پژوهشگران بر این عقیدهاند کهIQ در خوش بینانهترین حالت ۱۰ الی ۲۵ درصد از واریانس متغیر عملکرد را تبیین می کند.
علم به این که احساسات شما چیست و چگونه باید از آنها در جهت تصمیم گیری به نحو احسن استفاده کنید میگوید:
هوش هیجانی (عاطفی)، توانایی برای مدیریت اضطراب و کنترل تنشها و انگیزه، امیدواری و خوشبینی در مواجهه با موانع، در راه رسیدن به هدف است.
هوش هیجانی (عاطفی)، در حقیقت راهی است برای زیرک بودن.
هوش هیجانی (عاطفی)، همدلی است، درک این که اطرافیان شما چه احساسی دارند.
هوش هیجانی(عاطفی)، یک نوع مهارت اجتماعی است،"همراهی با مردم، مدیریت عواطف و احساسات در روابط و توانایی ترغیب و رهبری دیگران.”
هوش هیجانی اولین بار در سال ۱۹۹۰ و به عنوان شکلی از هوش اجتماعی مطرح شد که شامل توانایی کنترل احساسات و هیجانات در خود و دیگران، پذیرش دیدگاه سایر افراد و کنترل روابط اجتماعی است. هوش هیجانی یک سری از تواناییها ومهارتهای غیر شناختی است که توانایی فرد را در مقابله با فشارها و اقتضاهای محیطی افزایش میدهد. (بارون[۱۷]، ۱۹۹۷)
دیدگاه برخی کارشناسان نشان دهنده این است که بهره هوشی به خوبی نمیتواند از عهده توضیح سرنوشت متفاوت افرادی برآید که فرصت ها وشرایط مشابهی دارند. هوش عمومی (IQ) در فراز و نشیبهای زندگی به تنهایی نمیتواند آمادگی زیادی در افراد برای مقابله صحیح ایجاد کند و لزوماً تضمین کننده رفاه، شخصیت اجتماعی و یا احساس شادکامی در زندگی نیست. در واقع تنها ۲۰ درصد موفقیت افراد به IQ بستگی دارد، و بقیه آن بسته به هوش هیجانی و هوش اجتماعی است. مطالعات اخیر نشان می دهند که موفقیت عمومی و بهزیستی در بزرگسالان به یادگیری چگونگی بکاربستن مهارت های هیجانی درخلال تحول و مواجهه مؤثر با بسیاری از چالشهای زندگی به منظور کاهش خطر بروز اختلالهای روانی وابسته است. (چرینس و آدلر[۱۸]، ۲۰۰۰)
موضوع دیگر که میتوان مطرح نمود این است که دلیل توجه زیاد به هوش هیجانی چیست؟ البته باید توجه داشت که اصطلاح جالب هوش هیجانی در این توجه بیتأثیر نیست اما دلیل اصلیاش این است که مطالعات جدید بیش از پیش ارتباط واضح میان عواطف، شیمی مغز، خوشبختی، سلامتی و موفقیتهای عمومی در زندگی را نشان میدهد. عواطف وسیله صحبت بدنمان با ما است و به ما میگوید که بدن برای سلامتی و خوشبختی به چه چیزی نیاز دارد. عواطف در طی میلیونها سال تغییر و اصطلاح تدریجی بشر برای کمک به کامیاب شدن و ادامه زندگی طراحی شده است. (استیوهن، ۱۹۹۰، به نقل از پارسا، ۱۳۸۳)
هوش و تعریف آن:
اصطلاح هوش صرفا نامی است که به فرایند ذهنی، فرضی و یا مجموعه رفتارهای هوشمندانه اطلاق می شود و نظریه های هوش عملاً نظریه های مربوط به رفتار هوشمندانه است. (ایکون[۱۹]، ۱۹۸۵؛ نقل از پاشا شریفی، ۱۳۸۱)
چنین رفتاری شامل تواناییهای مختلف و متغیرهای شخصیتی است که از فردی به فرد دیگر تفاوت می کند. بنابراین ارائه یک تعریف جامع و مانع از چنین مفهوم پیچیدهای آسان نیست.(پاشا شریفی، ۱۳۸۱)
برداشت روان شناسان از کلمه هوش
برخی از متخصصان، هوش را توانایی حل مسأله میدانند. عدهای دیگر آن را توانایی انطباق و یادگیری، براساس تجارب روزمره میدانند. عدهای نیز معتقدند در تعریف هوش براساس این جنبه های شناختی، سایر ابعاد هوش مثل خلاقیت و هوش عملی و میان فردی نادیده گرفته می شود. اما مشکل این است که هوش برخلاف قد، وزن و سن، قابل مشاهده و انداره گیری مستقیم نیست. ما نمیتوانیم پوست سر آدمها را بکنیم و ببینیم چقدر هوش دارند. ما هوش را فقط به صورت غیرمستقیم و با مطالعه ومقایسه اعمال هوشمندانهی آدمها میتوانیم ارزیابی کنیم. (جان دبلیو سانتراک[۲۰]، ترجمه مهرداد فیروز بخت، ۱۳۸۳)
مطابق نظر سانتراک مؤلفه های اصلی هوش همان مؤلفه های اصلی فرایندهای شناختی یعنی حل مسأله، تفکرو حافظه هستند و تفاوتهای توضیحاتی آن، به دو مفهوم تفاوتهای فردی و سنجش بر میگردد. تفاوتهای فردی به تفاوتهای پایدار و همیشگی آدمها با یکدیگر اطلاق می شود. به طور کلی تفاوتهای فردی در هوش را با آزمونهایی که به ما نشان می دهند (آیا فلان شخص از دیگران بهتر استدلال می کند یا خیر؟) اندازه میگیرند و در مورد آزمونهای متعارف هوش، اختلاف نظرهایی هست. ولی فعلاً اختلاف نظرهای روان شناسان در مورد اندازه گیری هوش را نادیده میگیریم و هوش را توانایی حل مسأله و انطباق و درس گرفتن از تجربهها در نظر میگیریم.
دینه[۲۱] درتعریف هوش به قضاوت درست اشاره می کند. روانشناسان دیگر هوش را توانایی تفکر انتزاعی، توانایی یادگیری، استعداد حل مسأله و توانایی سازگاری با موقعیتهای جدید میدانند. به هر یک از تعاریف، انتقادهایی وارد شده است. سازگاری با محیط مسلمأ برای بقای موجود زنده امری اساسی است اما توانایی سازگاری مفهومی گسترده دارد که رفتار هوشمندانه بخشی از آن است از سوی دیگر تعریف ترمن[۲۲] از هوش به عنوان توانایی تفکر انتزاعی، همه ابعاد رفتارهای هوشمندانه را در بر نمیگیرد، زیرا هرچند تفکر انتزاعی بخش مهمی از رفتار هوشمندانه است اما تمامی آن را شامل نمی شود، همچنین مفهوم عام هوش به عنوان توانایی یادگیری نیز در صورتی که نتایج حاصل از اجرای آزمونهای هوش به عنوان شاخص هوش تلقی شود تعریفی نادقیق است. زیرا نمره های حاصل از اجرای آزمونهای هوش با سرعت یادگیری تکالیف جدید همبستگی خیلی بالایی ندارد، هر چند با سطح یادگیری آنچه شخص قابلیت یادگیری آنرا داراست همبسته است (ایکن[۲۳]، ۱۹۸۵) و کسلر[۲۴]هوش را به عنوان استعداد شخصی برای درک جهان و برآورده ساختن انتظارات تعریف می کند(کلاین[۲۵] ،۱۹۹۱). به نظر هامفریز[۲۶] هوش عبارت است از خزانه مهارت های ذهنی آدمی (هامفریز، ۱۹۷۵؛ نقل از پاشا شریفی، ۱۳۸۱) بورینگ[۲۷] در سال ۱۹۲۳ عقیده داشت هوش چیزی است که آزمونهای هوش آن را اندازه گیری می کنند. (کلاین، ۱۹۹۱)
گرچه در تعاریف هوش که توسط روانشناسان مختلف ارائه شده است توافق آشکار به چشم نمیخورد اما گونه ای از هماهنگی را میتوان در تعاریف استنتاج کرد. در همه این تعاریف به نوعی استعداد اشاره شده است که در حل مسائل، مفید واقع می شود (پاشا شریفی، ۱۳۸۱) همان طور که ملاحظه کردید هوش دارای تعاریف متفاوتی است اما به طور کلی هوش را مجموعه ای از تواناییهای شناختی نیز تعریف کرده اند که امکان کسب دانش و یادگیری و چگونگی حل مشکلات را فراهم میسازد. (آقایار و شریفی، ۱۳۸۵)
چهار مهارت هوش هیجانی (عاطفی) یا هوش اجتماعی:
- خود (Self)
-دیگران (Others)
- آگاهی (Awareness)
-اقدام (Action)
که با ترکیب اینها، مؤلفه های بنیادی هوش هیجانی (عاطفی) به دست می آید.
مؤلفه های بنیادی هوش هیجانی(عاطفی):
- خودآگاهی(شامل: خود ارزیابی، اعتماد به نفس)
- خودگردانی(شامل:خویشتنداری وقابل اعتماد بودن، وجدان سازگاری، انگیزه پیشرفت و ابتکار)
- آگاهی اجتماعی(شامل: همدلی، آگاهی سازمانی و انگیزه خدمت)
- مهارت های اجتماعی(شامل: توان تأثیرگذاری، رهبری، مدیریت تعارض ایجاد رابطه و کار گرو)
خودآگاهی ( Self Awareness) :
یک نوع توانایی فردی است برای درک احساسات و حالات خلقی. خودآگاهی به شخص کمک می کند تا همیشه بر افکار و احساسات خود نظر داشته و بنابراین در جهت درک آنها به فرد کمک می کند.
خودگردانی(Self Management) یا مدیریت عواطف( Managing Emotions ):
مهارتی است که به افراد کمک می کند تا احساسات خود را به صورت مناسب و جامعه پسندانه نشان دهند. به زبان دیگر به فرد درکنترل عصبانیت، ناراحتی و ترس کمک میکند.
آگاهی اجتماعی (Social Awarenes ) : عبارت است از توانایی درک احساسات دیگران و استفاده از احساسات خود در جهت دستیابی به اهداف.
مهارت های اجتماعی (Social Skills ):
عبارت است از ارتباط با دیکران در موقعیتهای مختلف اجتماعی و در اصل به معنای توانایی ادامه رابطه با توجه به احساسات افراد یا همان ظرفیت اجتماعی است.
تحقیقات نشان داده است که EQ یا هوش هیجانی عامل مهمی در ایجاد تغییرات اساسی در زندگی است. اگرچه کودکان با سرشت و فطرت گوناگون به دنیا میآیند و چگونگی برخورد آنها با مسایلی چون برخوردهای اجتماعی، اشتیاق خجالت و غیره متفاوت است، اما هوش هیجانی (عاطفی) به والدین و مربیان کمک میکند تا بر روی قابلیتها و یا عدم وجود آنها کارکرده و بنابراین کودکان را برای رویارویی با جامعه بیرونی آماده کنند. برای مثال والدین به جای جلوگیری از برخورد بچههای خجالتی با دنیای بیرون، باید آنها را با چالشهای جدیدی مثل دیدار با دوستان جدید و قرارگرفتن در فضاهای تازه روبرو نمایند. گرچه این تشویق نباید به هیچ عنوان بچه ها را دلزده یا ترسوتر نماید بلکه باید به آنها تجربه های جدید بیاموزد.
مثال دیگری که میتوان در این مورد مطرح کرد این است که برای مثال تحقیقات نشان داده که بچههای کلاس دومی که عصبی بوده و همیشه با مشکل مواجه هستند، شش تا هشت بار بیشتر از بچههای دیگر در معرض ابتلا به خشونت در نوجوانی و ارتکاب جنایت میباشند.
دخترانی که در سنین راهنمایی از احساسات سردرگم، خستگی و عصبانیت توأم با گرسنگی رنج میبرند، احتمال میرود که در سنین نوجوانی دچار اختلالات گوارشی شوند. این بچهها از احساسات خود و این که اصولاً این احساسات چه هستند، بیخبرند. اما اگر در شرایطی قرار بگیرند که بتوانند از هوش عاطفی یا هیجانی خود بهرهمند شوند، مسلماً به هیچ یک از این موارد دچار نخواهند شد. (دنیل گلمن، ترجمه نسرین پارسا، ۱۳۸۶)
اندازه گیری هوش
آزمونهای بینه: وزارت آموزش و پرورش فرانسه در سال ۱۹۰۴ از آلفرد بینه[۲۸] روانشناس خواست روشی بیابد تا معلوم کند کلاسهای معمول درسی، به درد کدام دانش آموزان نمیخورند. مقامات مدارس آن زمان فرانسه میخواستند با جا دادن این دانش آموزان در مدارس ویژه، از ازدحام مدارس عادی کم کنند. بینه و دانشجویش تئوفیل سیمون[۲۹] برای اجابت این درخواست، یک آزمون هوش ساختند. این آزمون ۳۰ ماده داشت؛ از توانایی لمس کردن گوش و بینی تا توانایی ترسیم طرحها بر مبنای حافظه و تعریف کردن مفاهیم انتزاعی.
چنین بود که بینه مفهوم سن عقلی را ابداع کرد که میزان رشد ذهنی فرد نسبت به دیگران را نشان میداد. سن عقلی یک کودک تیز هوش، خیلی بالاتر از سن تقویمی او است؛ سن عقلی یک کودک خنگ هم خیلی پایینتر از سن تقویمی او است.
اصطلاح هوشبهر را ویلیام استرن[۳۰] در سال ۱۹۱۲ ابداع کرد. هوشبهر با تقسیم کردن سن عقلی بر سن تقویمی و ضرب کردن خارج قسمت این تقسیم در عدد ۱۰۰ بدست می آید.
هوشبهر = سن عقلی / سن تقویمی * ۱۰۰
اگر سن عقلی و سن تقویمی با هم برابر باشند، هوشبهر شخص ۱۰۰ می شود (که هوشبهر متوسط است)؛ اگر سن عقلی بیش از سن تقویمی باشد، هوشبهر بیش از ۱۰۰ می شود (متوسط بالا). و اگر سن عقلی زیر سن تقویمی باشد، هوشبهر کمتر از ۱۰۰ می شود (هوشبهر پایین). برای مثال، کودک ۶ سالهای که سن عقلی او ۸ سال است، هوشبهر ۱۳۳ دارد و کودک ۶ ساله ای که سن عقلی او ۵ است، هوشبهر ۸۸ دارد.
نظریه هوشهای هشتگانهی گاردنر
هاواردگاردنر[۳۱] (۲۰۰۲، ۲۰۰۱، ۱۹۹۳، ۱۹۸۳) معتقد به وجود هشت نوع هوش است. در بخش زیر با این هشت نوع هوش و مشاغلی که این هوشها در آنها نقطه قوت هستند، آشنا میشوید. (کمپبل، کمپبل، و دیکینسون[۳۲]، ۱۹۹۹)
از هوش کلامی تا هوش طبیعی:
- مهارت های کلامی : توانایی تفکر کلامی و استفاده از زبان برای بیان منظورها.
مشاغل: مولفان، روزنامه نگاران، سخنوران.
- مهارت های ریاضی : توانایی انجام عملیات ریاضی.
مشاغل: دانشمندان، مهندسان، حسابداران.
- مهارت های فضایی : توانایی تفکر سه بعدی.
مشاغل : معماران، نقاشان، ملوانان.
- مهارت های بدنی – جنبشی : توانایی دستکاری اشیاء و تبحر جسمی.
مشاغل : جراحان، صنعتگران، رقاصان، ورزشکاران.
- مهارت های موسیقایی : حساس بودن نسبت به زیر و بمی، آهنگ، ریتم، و تن صداها.
مشاغل : آهنگ سازان، موسیقی دانان، شنوندگان ظریف ونکته سنج.
- مهارت های میان فردی : توانایی درک دیگران و تعامل مؤثر با آنها.
مشاغل : معلمان، متخصصان بهداشت روانی.
- مهارت های درون فردی : توانایی فهم خود.
مشاغل : عالمان الهیات، روان شناسان.
- مهارت های طبیعی : توانایی مشاهده الگوهای طبیعی و فهم نظام های طبیعی و مصنوعی ساخته انسان.
مشاغل : کشاورزان، گیاه شناسان، بوم شناسان، نقاشان چشم اندازها.
هیجان
رانندهای را تصور کنید که در جادهای رانندگی می کند. ناگهان ماشین دیگری به سرعت از یک جاده مخصوص وارد مسیر عبور وی می شود. راننده میترسد، احساس ناخوشایندی او را فرا میگیرد و عضلات بدنش منقبض میشوند. اثر این وضع بر رفتار او چشمگیر است. ناگهان ترمز می کند و فرمان را به سرعت میچرخاند. صدای گوش خراش ترمز و به دنبال آن صدای ناخوشایند شکستن شیشه و قر شدن گل گیر ماشین به گوش میرسد. راننده لحظهای به صندلی تکیه میدهد و ترس وی به خشم مبدل می شود. رانندهی آن ماشین او را ترسانده، برنامهی او را به هم زده و به ماشین او خصارت وارد کرده است. خشم نیز آثار چشم گیری بر رفتار او دارد. از اتومبیل بیرون می آید و با قیافه و حالت عصبانی به طرف ماشین دیگر میرود. وقتی به ماشین نزدیکتر می شود میبیند که راننده دیگر مجروح شده وصورتش خون آلود است. حالت تهوع، احساس گناه و احساس شدید همدردی مرد را فرا میگیرد؛ کمکهای اولیه را به راننده میرساند و تلفن میزند که آمبولانس بیاید. (موری[۳۳] ، ۱۹۶۴)
در این جا ما با هیجان ها سرو کار داریم. هیجان ممکن است پاسخ به یک موقعیت باشد، همان طور که ترس، پاسخ به یک تهدید است. هیجان ممکن است رفتار را برانگیزد (مثلاً خشم ممکن است ما را برانگیزد که ستیزه جویانه عمل کنیم). همچنین ممکن است به خودی خود یک هدف باشد. (روان شناسی عمومی، زهره مجد آبادی فراهانی، ۱۳۸۶)
تعریف هیجان:
هیجان، حالت احساسی است که مؤلفه های فیزیولوژیکی، شناختیو رفتاری دارد (کارسون و هاتفیلد[۳۴]، ۱۹۹۲). هیجانات شدید در سیستم عصبی خودکار، برپایی ایجاد می کنند (لودوکس[۳۵]، ۱۹۹۷). هر چه برپایی بیشتر باشد، شدت هیجان بیشتر است. همچنین ظاهراً نوع برپایی بر هیجان تجربه شده تأثیر دارد. در ظاهر، واژه هیجان با احساس سروکار دارد نه با تفکر، اما شناختها، به خصوص تفسیرهایی که از معنای رویدادها می شود، جنبه مهمی از هیجانها را در بر میگیرند. در ترس که معمولاً در پاسخ به یک تهدید ایجاد می شود، این شناخت وجود دارد که شخص در خطر است و همچنین سیستم عصبی سمپاتیک نیز به حالت برپاست (تندی ضربان قلب وتنفس، عرق کردن، تنش عضلانی). هیجانها گرایشهای رفتاری را نیز در بر میگیرند. هیجان ترس با رفتار اجتناب یا فرار از موقعیت، همراه است این موارد در جدول ذیل آمده است.(روان شناسی عمومی، هیات مولفان، ۱۳۸۶)
جدول مؤلفه های هیجان (اقتباس از راتوس[۳۶]، ۲۰۰۱)
هیجان |
فیزیولوژیک |
شناختی |
رفتاری |
ترس |
برپایی سمپاتیک |
این باور که شخص در خطر است. |
گرایشهای اجتناب |
خشم |
برپایی سمپاتیک و پاراسمپاتیک |
ناکامی یا این باور که با شخص بد رفتاری شده است. |
گرا یشهای حمله |
هیجانها بسیار پیچیدهتر از آن هستند که ابتدا به چشم میخورند. در نگاه اول، همگی هیجانها را به عنوان احساس، میشناسیم. ما شادی و ترس را میشناسیم زیرا جنبه احساسی آنها طبق تجربه ما خیلی بارز هستند. وقتی با تهدیدی مواجه میشویم (ترس) یا به سمت هدفی یپیشرفت میکنیم (شادی)، تقریبا غیر ممکن است که متوجه جنبه احساسی هیجان نشویم. اما به صورتی که بینی، بخشی از صورت است، احساسها نیز فقط جزئی از هیجان هستند. (جان مارشال ریو، ترجمه سید محمدی، ۱۳۹۱)
داده های تجربی نشان می دهند که هیجان نسبت به شناخت ابتداییتراست به این معنی که به لحاظ تاریخی– تکوینی بر آن تقدم دارد، همچنین مطالعات متعدد تصدیق کرده اند که هیجانات بر دامنهای از فرایندهای شناختی همچون سوگیری توجه، حافظه، قضاوتها و تصمیم گیری تأثیر میگذراند. (ولز[۳۷]، ۲۰۰۰، قلندری، ۱۳۸۳)
هیجانها میتوانند نقش مهمی در تغییر نگرش داشته باشند. از سوی دیگر هیجان تأثیر زیادی بر تعاملات اجتماعی دارد. همچنین هیجان با پرخاشگری رابطه نزدیک و تنگاتنگی را دارا است. هیجان همچنین بر رفتار اجتماعی و تحکیم تضاد تأثیر میگذارد. برخی از مطالعات نشان دادهاند که احتمال رفتارهای نوع دوستانه به طور پیچیدهای با هیجان و خلق و خو ارتباط دارد. چنانچه انتظار میرود هیجانها نقش مهمی در تداوم روابط اجتماعی نظیر دوستی و ازدواج دارا هستند حتی هیجانها در ازدست دادن دوستان، شرکاء و همدستان ما نقش دارند. هیجان ها خام و ناب نیستند آنها فرا خوانده میشوند و حداقل در انسان بازبینی، تنظیم، مهار و یا دستکاری میشوند. (اشتروبه وهیوستون[۳۸]، ۲۰۰۱، ترجمه اژهای و همکاران، ۱۳۸۳)
هیجان خواهی[۳۹]:
انسانها از نظرسطح پایه ارثی انگیختگی و واکنش پذیری نسبت به محرکهای محیطی، تفاوت دارند. منظور از سطح پایه انگیختگی این است که یک نفر بدون تحریک بیرونی، چقدر برانگیخته است. واکنش پذیری، به واکنش انگیختگی فرد هنگام قرار گرفتن در معرض تحریک بیرونی اشاره دارد.
هیجان خواهی نوعی صفت شخصیت است که با انگیختگی و واکنش پذیری ارتباط دارد. فرد زیاد هیجان خواه، تحریک بیرونی مداوم مغز را ترجیح میدهد، از کارهای تکراری کسل می شود، و همواره در جستجوی راه هایی برای افزایش دادن انگیختگی از طریق تجربیات هیجان انگیز است. فرد کم هیجان خواه، تحریک مغزی کمتری را ترجیح میدهد و کارهای تکراری را نسبتاً خوب تحمل می کند. به طور کلی، سازهی هیجانخواهی، مربوط می شود به اینکه سیستم عصبی مرکزی فرد (مغز و نخاع شوکی) تا چه اندازه به تغییر وتنوع نیاز دارد، به طوری که افراد هیجانخواه ترجیح می دهند فعالیتهای خود را تغییر دهند، کانالهای تلویزیون، داروها، و شریکان جنسی را عوض می کنند والی آخر. (ماروین زاکرمن[۴۰]، ۱۹۹۴)
هیجان خواهی، به این صورت تعریف می شود: ((جستجو کردن هیجانها و تجربیات متنوع، تازه، پیچیده و پرشور، و تمایل به ریسک کردن بدنی، اجتماعی، قانونی، و مالی بخاطر خود این گونه تجربهها)) (زاکرمن، ۱۹۹۴). زاکرمن از مثال رانندگی خیلی سریع بعد از مشروب خواری زیاد استفاده می کند برای اینکه تمایل فرد هیجان خواه را به مخاطرات بدنی،(صدمه زدن به خود و دیگران) مخاطرات اجتماعی، (در معرض دید قرار گرفتن به عنوان راننده مست) مخاطرات قانونی، (دستگیر و زندانی شدن) و مخاطرات مالی، (اخراج شدن از کار) نشان دهد. این گونه مخاطرات بهایی هستند که افراد هیجان خواه دوست دارند بپردازند تا به هیجانها و تجربیاتی که تجربه می کنند، برسند. (جان مارشال ریو، ترجمه سید محمدی، ۱۳۹۱)
ابراز هیجانها :
هیجانها را به شیوه های متفاوت همچون حالت چهره، آهنگ صدا، وضع وحرکات بدن میتوان ابراز کرد. بیان بسیاری از هیجانات جنبه جهانی دارد.(رین[۴۱]، ۱۹۹۱) ظاهراً لبخند زدن در همه نقاط جهان نشانهای از محبت و تأیید است. همان طور که چارلزداروین[۴۲] (۱۸۷۲) یادآوری می کند، نمایان کردن دندانها نشانه خشم است. بیشتر محققان(مثلا، باس، ۱۹۹۲ ؛ اکمن، ۱۹۹۴؛ ایزارد[۴۳]،۱۹۹۴) بر این نکته توافق دارند که حالتهای چهرهای خاص، حاکی از آن است که در همه افراد هیجانهای مشابهی وجود دارد. افزون بر این افراد متعلق به فرهنگهای گوناگون هیجانهایی را که با حالتهای چهرهای خاص متظاهر میشوند، تشخیص می دهند. در یک مطالعه کلاسیک، پاول اکمن (۱۹۸۰) عکسهایی از اشخاص را، که هیجانهای خشم، تنفر، ترس، خوشحالی، غمگینی و تعجب از خود نشان میدادند، تهیه کرد. سپس از افراد پاسخ دهنده خواست که بگویند هر عکس چه هیجانی را نشان میدهد. دامنه این افراد، از دانشجویان دانشگاه در اروپا تا اعضای قبیلهی فور در گینهی جدید را در بر میگرفت. همه گروه ها از جمله اعضای قبیلهی فور، که تقریباً هیچ تماسی با فرهنگ غربی نداشتند، بر هیجانهای نشان داده شده توافق داشتند. اکمن و همکاران وی (۱۹۸۷) از مطالعه ده فرهنگ نتایج مشابهی به دست آوردند.(راتوس، ۲۰۰۱)
ابعاد هیجان :
هیجانها چند بعدی هستند. آنها به صورت پدیده های ذهنی، زیستی، هدفمند، و اجتماعی وجود دارند (ایزارد ، ۱۹۹۳).
- هیجانها تا اندازهای احساسهای ذهنی هستند، به این صورت که باعث میشوند به شیوه خاصی، مثل عصبانی یا خوشحال، احساس کنیم.
- اما هیجانها واکنشهای زیستی نیز هستند، یعنی، پاسخهای بسیج کننده انرژی که بدن را برای سازگار شدن با هر موقعیتی که فرد با آن مواجه شده، آماده می کنند.
- هیجانها هدفمند هم هستند، خیلی شبیه گرسنگی که هدف دارد. برای مثال، خشم، میل انگیزشی برای انجام دادن کاری، مانند جنگیدن با دشمن یا اعتراض کردن به بی عدالتی در ما ایجاد می کند که در غیر این صورت چنین نمیکردیم.
- هیجانها پدیده های اجتماعی نیز هستند. وقتی هیجان زده میشویم علایم قابل تشخیص چهرهای، ژستی و کلامی میفرستیم، که دیگران را از کیفیت و شدت هیجان پذیری ما با خبر می کند. (مثل حرکت ابروها، لحن صدا)
۱ -تشخیص هیجانات از حالات صورت: به این شش عکس نگاه کنید و بگویید هر یک چه هیجانی را نشان می دهند؟.
- (بالا) شادی، عصبانیت، غم
- (پایین) تعجب، نفرت، ترس
با توجه به این چهار ویژگی هیجان، معلوم می شود که هیجان را نمی توان به روشنی تعریف کرد. مشکل تعریف کردن هیجان شاید درابتدا شما را متحیر کند، زیرا هیجانها در تجربیات روزمره، خیلی صریح به نظر میرسند. هر کسی میداند که تجربه شادی و خشم چگونه است، بنابراین شاید بپرسید، «واقعاً مشکل تعریف کردن هیجان چیست؟» مشکل این است: (تا وقتی از کسی خواسته نشده باشد هیجان را تعریف کند، میداند هیجان چیست ؟ (فر و راسل[۴۴]، ۱۹۸۴). هیچ یک از ابعاد مجزای ذهنی، زیستی، هدفمند، یا اجتماعی، هیجان را به نحو شایستهای تعریف نمیکند. هر یک از این چهار بعد، فقط بر ویژگی متفاوت هیجان تأکید دارد. برای شناختن و تعریف کردن هیجان، بررسی هریک از ابعاد هیجان و نحوهای که اثر متقابل میگذارند، ضرورت دارد.
چهاربعد هیجان و اثر متقابل آنان بر یکدیگر:
احساسها
تجربه ذهنی
آگاهی پدیدار شناختی
شناخت
هدفمندی
حالت انگیزشی هدفمند
جنبه کارکردی
اجتماعی- بیانگر
ارتباط اجتماعی
جلوه صورت
بیان آوایی
انگیختگی بدن
فعال سازی فیزیولوژیکی
آمادگی بدن برای عمل
پاسخهای حرکتی
رویدادهای مهم زندگی
مغزو هیجان:
مغز در ادراک و ارزیابی موقعیتهایی که موجب بروز هیجان میشوند دخالت دارد. اگر یک موقعیت به یک حالت هیجانی منجر شود، مغز الگوهای فعالیت تنی و خود مختار خاص آن هیجان را کنترل می کند، به سخن دیگر مغز تجلی فیزیولوژیک آن هیجان را کنترل می کند. البته مغز در هدایت رفتاری که به وسیله حالت هیجانی سوق داده می شود نیز دخالت دارد و برای احساسات هیجانی که ما داریم نیز ضروری است.
تعدادی از ساختارهای هسته مغز در تنظیم و هماهنگ کردن الگوهای فعالیتی که صفت مشخصه هیجانهای قویتر؛ به ویژه ترس، خشم و لذت هستند، مستقیماً دخالت دارند. این بخشهای هستهای مغز شامل هیپوتالاموس و گروه پیچیدهای از ساختارها به نام دستگاه کناری است. تحریک الکتریکی این بخشها و همین طور سایر بخشهای مغز، برای حیوان پاداش دهنده و برای آدمیان لذت بخش است. (بناب، ۱۳۷۵)
دستگاه عصبی و هیجان:
دستگاه عصبی از بخشهای دستگاه عصبی مرکزی شامل مغز و نخاع شوکی، دستگاه عصبی پیرامونی و دستگاه عصبی خود مختار شامل سمپاتیک و پارا سمپاتیک تشکیل شده است. دستگاه عصبی خود مختار در جریان پدیدآیی رفتارهای هیجانی نقش مهمی ایفا می کند؛ زیرا فعالیتهای درونی بدن مانند کنترل ماهیچه قلب، ماهیچههای صاف دستگاه معده – رودهای و آزاد سازی هورمونهای درون ریز به آن بستگی دارد. فعالیتهای هضمی بدن به بخش پاراسمپاتیک دستگاه عصبی خود مختار مربوط می شود، در حالی که بخش سمپاتیک دستگاه عصبی خود مختار در زمینه فعالیتهای اضطراری مانند آماده سازی ارگانیزم برای جنگ وگریز مؤثر است. هنگامی که فرد در حالت ترس یا تنیدگی به سر میبرد، فعالیت شدیدی در بدن خود احساس می کند که ناشی ازفعالیت دستگاه عصبی سمپاتیک است. فعالیت بخشهای سمپاتیک و پارا سمپاتیک مخالف یکدیگر است، به طوری که وقتی بخش سمپاتیک فعالیت دارد، بخش پاراسمپاتیک غیر فعال است و برعکس. بنابراین میتوان دریافت چرا وقتی غمگین هستیم دچار حالت سوء هاضمه میشویم؛ زیرا بخش سمپاتیک موجب جلوگیری از فعالیت بخش پارا سمپاتیک میگردد.(انگیزش و هیجان، خداپناهی، ۱۳۸۸)
این واقعیت که مغز متفکر از مغز هیجانی به وجود آمده است، رابطه میان فکر و احساسات را آشکارتر میسازد، به این صورت که خیلی پیش از آنکه مغز منطقی پدید آید، مغز هیجانی وجود داشته است. تکامل مراکز قدیمی هیجانی از قطعه بویایی شروع شد و این مراکز در نهایت به قدری بزرگ شدند که قسمت فوقانی ساقه مغز را احاطه کردند .(هوش هیجانی، نسرین پارسا، ۱۳۸۹)
آمیگدال یا بادامه ساختاری است که در دستگاه کناری قرار گرفته است و مرکز آگاهی هیجانرفتاری در سطح نیمهخودآگاه است. بادامه وضعیت جاری هرکس را در ارتباط با محیط اطراف و افکار به دستگاه کناری میفرستد و براساس ارتباطی که با هیپوتالاموس دارد، قادر است پاسخهای هیجانرفتاری مناسب را در ما به وجود آورد مانند راست شدن موها در زمان ترس، گشاد شدن مردمک چشم در زمان شادی، افزایش ضربان قلب در زمان خشم، بههمین دلیل بادامه را بخش اصلی نظام پاداشدهنده و تنبیهکننده و مرکز تنظیمی در هوش هیجانی مینامند که در اصطلاح به آن مغز هیجانی گفته میشود. (هیجان تن ورفتار، محمود امیری نیا، ۱۳۹۳)
افزون براین، ساقه مغز، دستگاه کناری و غدد درون ریز در بروز رفتارهای هیجانی مؤثرند؛ مثلا ً ترشح آدرنالین از غدد فوق کلیوی و شاخه های انتهایی اعصاب سمپاتیک از یک طرف به صورت مضاعف موجب برپایی سریع و وسیع ارگانیزم میگردد، طوری که ارگانیزم را برای فعالیتهای اضطراری آماده میسازد و از طرف دیگر سبب آزاد سازی قند از منابع ذخیره بدن گردیده، انرژی بیشتری در اختیار سلولهای بدن قرار میدهد. توجه به این نکته ضروری است که برپایی مداوم هیجانی موجب بروز اختلالات تنیدگی و روان تنی (psychosomatic) میگردد.
امروزه میتوان با بهره گرفتن از وسایل اندازه گیری مناسب تغییرات فیزیولوژیک هیجان را اندازه گیری کرد، تغییراتی مانند ضربان قلب، فشار خون، پاسخ گالوانیکی پوست در حین برپایی هیجانی، میزان تنفس، تغییرحجم خون که در نوک انگشتان قابل ثبت است، تعریق، تنش عضلانی، دمای پوست و سطح غلظت هورمونها در خون و ادرار و به این ترتیب به اطلاعات وسیع و مفیدی دست یافت. (انگیزش و هیجان، خداپناهی، ۱۳۸۸)
نظریه های هیجان:
۱-نظریه های پیشین (کلاسیک):
نظریه های جیمز- لانگه و کنون – بارد:
فرض کنید شما و نامزدتان برای تفریح از شهر بیرون زدهاید. ناگهان گاو نری به طرف شما می آید. چرا میترسید؟ دو نظریه مشهور هیجان که فرایندهای فیزیولوژیک را نیز پوشش می دهند، به این سؤال جواب دادهاند.
تلقی متعارف این است که چون ترسیدهاید، میلرزید و پا به فرار میگذارید. ولی ویلیام جیمز[۴۵] (۱۹۵۰/۱۸۹۰) و کارل لانگه[۴۶] (۱۹۲۲) میگفتند قضیه هیجان، برعکس است. طبق نظریه جیمز لانگه هیجان ناشی از حالات فیزیولوژیکی است که محرکهای محیطی، آنها را ایجاد می کنند. هیجان پس از واکنشهای فیزیولوژیک رخ میدهد. درضمن، هیجانات ازعصبانیت تاشادی، تغییراتی فیزیولوژیک ایجاد می کنند که در غالب تغییر ضربان قلب، تغییر ریتم تنفس، عرق کردن و پاسخهای دیگر نمایان میشوند. در اصل نظریه جیمز- لانگه میخواهد بگوید هیجانی که پس از ادراک اولیه حس میکنیم، حاصل ادراک تغییرات فیزیولوژیک است .
حالا ببینیم جیمز – لانگه، ماجرای گاو نر را چگونه توضیح میدهد. گاو نر را میبینید که روی زمین سُم میکشد و پا به فرار میگذارید. بدن انگیخته شده شما، به مغزتان پیامهای حسی میفرستد. در این مقطع است که هیجان را ادراک میکنید. طبق این نظریه چون ترسیدهاید، پا به فرار نمیگذارید بلکه چون پا به فرار گذاشتهاید، میترسید. به عبارت دیگر، محرکی را در محیط ادراک میکنید، بدنتان پاسخ میدهد و واکنش بدنتان را به عنوان هیجان اداراک میکنید. جیمز در یکی از مثالهایش میگوید شما ادراک میکنید که فرصت بزرگی را از دست دادهاید. بعد گریه میکنید و گریه خود را غم تفسیر میکنید. این با تلقی متعارف که میگوید اول فرصت بزرگی را از دست میدهیم، بعد متأسف میشویم و به دنبال آن گریه میکنیم، مغایرت دارد.
والتر کنون[۴۷] (۱۹۲۷) از این مفروضهی نظریه جیمز- لانگه که هر هیجانی، مجموعه تغییرات فیزیولوژیک خاص خودش را دارد، ایراد گرفت. او میگفت هیجانات میتوانند تغییرات فیزیولوژیک مشابهی ایجاد کنند چون پاسخهای دستگاه عصبی خود مختار، خیلی پراکندهتر و کندتراز آن هستند که بتوانند پاسخ های هیجانی سریع و متمایز را توجیه کنند.
برای آن که نظر کنون را بهتر بفهمید، دوباره همان ماجرای تفریح بیرون از شهر و گاونر را در نظر بگیرید. گاو نری را میبینید که در حال سُم کشیدن روی زمین است. تماشای این صحنه موجب می شود تالاموس مغزتان به طور همزمان چند کار انجام بدهد: اول این که، دستگاه عصبی خود مختارتان را تحریک کند تا تغییرات فیزیولوژیک مربوط به هیجان (افزایش ضربان قلب، تند شدن نفس) را ایجاد نماید؛ همچنین پیامهایی به قشرمخ که محل ادراک هیجان است، ارسال کند. فیلیپ بارد[۴۸]، (۱۹۳۴) این نظریه را پذیرفت و به همین دلیل، این نظریه به نام نظریه کنون – بارد مشهورشد؛ نظریهای که میگوید، هیجان و واکنشهای فیزیولوژیک به صورت همزمان رخ می دهند. نقش بدن در نظریه کنون– بارد از نقش آن در نظریه جیمز- لانگه کم اهمیتتراست. (کلتنر و اکمن[۴۹]، ۲۰۰۰)
نمودار زیر فرق نظریه جیمز– لانگه و کنون بارد را نشان میدهد:
اصول اساسی نظریه های کلاسیک
۱-هیجان نظامی است که هم بر نظامهای دیگر اثر میگذارد و هم از آنها متأثر میگردد.
۲-بین هیجانهای مختلف تشابه وتمایز وجود دارد.
۳-برخی از هیجانها به عنوان هیجانهای نخستین و بعضی دیگر هیجانهای ثانوی در نظر گرفته میشوند.
۴-تمام هیجانها دامنهای از شدت دارند و کیفیت آنها زمانی که شدت آنها بیش از حد فزونی یابد، تغییر می کند .
۵-هیجانها انرژی دهنده یا انگیزشیاند.
۶-بین هیجان و شناخت ارتباط پیچیدهای وجود دارد. (مجموعه دروس رشته روانشناسی، مؤلفین: هیأت علمی سنجش تکمیلی ، ۱۳۸۴)
۲-دیدگاههای جدید:
همانگونهکه پژوهشگران قدیمی به دنبال الگوهای فعالیتفیزیولوژیکی مخصوص هیجان بودند، پژوهشگران جدید در فعالیت مغز، الگوهای مخصوص هیجان را جستجو می کنند.(گری، ۱۹۹۴؛ لدوکس[۵۰]، ۱۹۸۷؛ پنکسپ[۵۱]،۱۹۸۲،۱۹۸۶).
برای مثال، یافتههای کالبد شناختی اعصاب جفری گری[۵۲](۱۹۹۴)(در پستانداران غیر انسان) از وجود سه مدار عصبی مجزا در مغز خبر می دهند که هر کدام الگوی متمایز رفتار هیجانی را تنظیم می کند: (۱) سیستم گرایش رفتاری که حیوان را برای جستجو کردن فرصتهای محیطی جالب و تعامل کردن با آن آماده میسازد،(۲) سیستم جنگ یا گریز که حیوان را برای گریختن از رویدادهای آزارنده، اما دفاع کردن پرخاشگرانه از خود در برابر رویدادها آماده می کند، و (۳) سیستم بازداری رفتاری که حیوان را برای میخکوب شدن هنگام مواجهه با رویدادهای آزارنده آماده میسازد. این سه مدار زیربنای چهار هیجان شادی، ترس، خشم، و اضطراب هستند. (جان مارشال ریو، ۱۳۹۱)
مدارهای عصبی و انتقال دهندههای عصبی
محققان معاصر، بیشتر به ترسیم کردن و یافتن مدار عصبی هیجانات و نقش انتقال دهندههای عصبی در هیجانات علاقمندند. بیشترین تمرکز آنها روی بادامه بوده است. بادامه ساختاری بادام شکل است که در دستگاه کناری[۵۳] جا گرفته است. بادامه محل مدارهایی است که در هیجانات منفی فعال میشوند. جوزف لدوکس(۲۰۰۲، ۲۰۰۱، ۲۰۰۰، ۱۹۹۶؛ لابا[۵۴] و لدوکس، ۲۰۰۲). دستگاه کناری دستگاهی است ابتدایی و نیمه خودکار که مسئول عواطف و رفتار جنسی است و از زمان جدا شدن پرندگان و پستانداران از خزندگان در مغز ایجاد شده است. (مقدمات نوروسایکولوژی، داود معظمی، ۱۳۹۲)
بادامه با خاطرات هیجانی، رابطه دارد لدوکس(۲۰۰۱ ،۲۰۰۰) میگوید بادامه به ندرت چیزی را فراموش می کند. این خصوصیت بادامه، خصوصیت سودمندی است چون وقتی یکبار فهمیدیم چیزی خطرناک است دوباره آن را تجربه نمیکنیم. ولی بابت این توانایی بادامه، ضرر هم میدهیم. مردم نمی توانند ترسها و اضطرابهایی را که دوست دارند از دست آنها خلاص شوند را کنار بگذارند. بخشی از دلیلش هم این است که بادامه به خوبی به قشر مخ متصل شده است؛ قشر مخی که عمدتاً اندیشه وتصمیمگیری در آن رخ میدهد. (مک گال و کاهیل[۵۵]، ۲۰۰۲) بادامه موقعیتی دارد که می تواند به خوبی بر قشر مخ تأثیر بگذارد چون اتصالات بادامه با قشر مخ بیش از اتصالات قشر مخ با بادامه است. به همین دلیل هم کنترل هیجانات خیلی سخت است و وقتی ترسیدیم، به سختی میتوانیم بر ترسمان غلبه کنیم.
لدوکس (۲۰۰۲ ، ۲۰۰۰) میگوید: البته این که بادامه میانجی تمام هیجانات باشد، خیلی محتمل به نظر نمیرسد. امّا شواهدی وجود دارد که نشان می دهند بادامه در هیجانات مثبت دخالت دارد، هر چند نقش آن دقیقاً مشخص نیست (لان[۵۶]، و دیگران، ۱۹۹۷؛ پارک[۵۷] و دیگران، ۲۰۰۱؛ زالا[۵۸]و دیگران، ۲۰۰۰).
محققان همچنین متوجه شده اند که نیمکرههای قشر مخ در فهم هیجانات دخالت دارند. ریچارد دیوید سون و همکارانش (۲۰۰۰؛ دیوید سون، شاکمن و پیزاگالی[۵۹]، ۲۰۰۲؛ رویتر- لورنز[۶۰] و دیوید سون، ۱۹۸۱) نشان دادند که نیمکرههای قشر مخ در هیجانات گرایشی و اجتنابی نقش متفاوتی بازی می کنند. هیجانات گرایشی مثل شادی، بیشتر با فعالیت نیمکره چپ مغز رابطه دارند و هیجانات اجتنابی مثل نفرت با فعالیت نیمکره راست مغز.(زمینه های روان شناسی جان دبلیو سانتراک، ترجمه مهرداد فیروز بخت،۱۳۸۳)
محققان علاوه بر ترسیم ساختارهای مغزی اصلی در گذرگاه های هیجانات، به نقش انتقال دهنده های عصبی نیز علاقمند هستند. ظاهراً اندروفینها و دوپامین در هیجانات مثبتی مثل شادی دخالت دارند و نور اپی نفرین در تنظیم انگیختگی (بریدج و اُنیل[۶۱]، ۲۰۰۱؛ پانسکپ[۶۲]، ۱۹۹۳؛ رابینز[۶۳]، ۲۰۰۰).
هوش هیجانی
ارسطو می گوید: «عصبانی شدن آسان است – همه میتوانند عصبانی شوند، اما عصبانی شدن در برابر شخص مناسب ، به میزان مناسب، در زمان مناسب ، به دلیل مناسب، و به روش مناسب - آسان نیست».
تعاریف هوش هیجانی
هوش هیجانی به طرق بسیاری تعریف شده است اما به نظر می آید یک جهتگیری مشابهی در بین تعریفات وجود داشته باشد. در بین این تعاریف هم خوانیهای قوی وجود دارد. اگر چه نظریه ها هدایت کننده قاعده این تعاریفی هستند که به طور چشمگیری از هم متفاوت هستند. برای مثال کارسو،[۶۴] (۲۰۰۵) هوش هیجانی را همچون لکه مرکب یا جوهر مفهومی معرفی می کند که موجب می شود تعداد زیادی از تعابیر با هوش هیجانی تداعی گردند. وی سه دیدگاه متفاوت را مشخص می کند که زمینه های متفاوت مطالعه را نشان میدهد که از طریق آن هوش هیجانی تعریف شده است.
اولین آن به وسیله بار– اون[۶۵] توصیف شد که بوسیله آن علاقه و گرایشش به جنبه های عملکردی نامرتبط با هوش تحت تأثیر قرار گرفت.
در دومین تعبیر از کلمن، وی هوش هیجانی را از طریق شایستگی الگوها در نظر گرفته است.
سومین تعبیراز مایر وسالوی است که به وسیله علاقهشان در روابط بین شناخت و هیجان تحت تأثیر قرار گرفته است. (صادق الماسی، ۱۳۹۳)
لندی[۶۶](۲۰۰۵) جدیداَ این تعابیر را ارجاع داده است. وی مفهوم هوش هیجانی ثرندایک(۱۹۲۰) را فرا خوانده است چرا که او تفاوت هوش اجتماعی را از تواناییهای شناختی بررسی کرد.
بار- اون، (۲۰۰۵) از چالشهایی که مدلهای هوش هیجانی انجام میدهد، حمایت می کند. این مدلها دارای همگونی و تشابه زیادی هستند. برای مثال او عقیده دارد که همه مدلها و تعاریف اجزای تشکیل دهندهای دارند که شامل موارد زیر است :
الف : توانایی برای تشخیص دقیق هیجانهای شخص و چگونگی ابراز آنها.
ب : توانایی فهم اینکه هیجانهای شخص چه تأثیری به دیگران دارد.
ج : و توانایی مدیریت این هیجانها به طور مؤثر و مفید.
تعریف پیشنهاد شده به وسیله سالوی و مایر، (۱۹۹۰) تعریفی از هوش هیجانی را فرا میخواند که در آن هوش هیجانی شامل موارد زیر است :
توجه کردن و شناسایی هیجانهای شخص.
تمیز اینکه چگونه اینها با تفکر و عمل همراه میشوند.
مدل گلمن (۲۰۰۲) این تعریف را در شایستگیهای خودآگاهی و خود مدیریتی به وجود میآورد که در آن این شایستگی مبنایی برای رشد توانایهای مدیریتی دیگران با یک بافت سازماندهی شده میباشد.
مایر، سالوی و کارسو، (۲۰۰۴) هوش هیجانی را به عنوان نوعی از هوش تعریف می کنند و شایستگی هیجانی را مانند معنی هیجانها، نمونهها و ترتیب و توالی هیجانها و ارزشیابی روابطی که آنها انعکاس می دهند معرفی می کنند حتی کالجهای جنگ ارتش نیز اهمیت خودآگاهی را تأیید کرد و آن را به طور ویژهای به عنوان توانایی ارزیابی توانایها، تعیین میزان اثر آن در محیط و یادگیری این که چگونه آن را حفظ کند و همچنین داشتن آگاهی صحیح از آن تعریف کرد. لوکه[۶۷](۲۰۰۵) این تعاریف را به دلیل وفور تعابیر و برداشتهای مختلف نامعلوم، حل و فصل نشده خوانده است. او عقیده دارد که تأکید کلی بر دروننگری مفید است چرا که دروننگری به اشخاص امکان میدهد هیجانات، احساسات و رفتارشان را کنترل کنند و به حالتهای درونی نسبت علی و معلولی بدهند چرا که آنها به وقایع بیرونی مربوطاند. به اعتقاد او هیجانها محصولات اتوماتیک و خودکار ضمیر ناخودآگاه ذهن هستند که کارکردشان ایجاد کنش و رفتار در شخص میباشد. این عقیده به وسیله لدوکس، (۲۰۰۲، ۱۹۹۸) نیز حمایت شده است چرا که وی نیز معتقد است که هیجانها میتوانند به طور خودکار تعبیر و تفسیر شوند. (برایان[۶۸]، ۲۰۰۶)
به هرحال با توجه به دیدگاه تئوری پردازان در مورد هیجانها و هوش هیجانی تعاریف مختلفی نیز از هوش هیجانی شده است حال در ذیل به چند نمونه از این تعاریف اشاره می شود:
گلمن میگوید: منظور من از هوش هیجانی صلاحیت هیجانی است که عبارت از: توانایی آموخته شده بر مبنای هوش هیجانی که نتیجه آن عملکرد برجسته در کار، تحصیل و زندگی روزمره است. (گلمن، ۱۹۹۷)
سالوی توصیف مبنای خود را از هوش هیجانی بر اساس نظریه گاردنر درباره استعدادهای فردی قرار میدهد و این تواناییها را به پنج هسته اصلی گسترش میدهد:
۱-شناخت عواطف شخصی ۲- بکار بردن هیجانها ۳- برانگیختن خود ۴- شناخت عواطف دیگران
۵ - حفظ ارتباطها.
۱-شناخت عواطف شخصی: خودآگاهی– تشخیص هر احساس به همان صورتی که بروز می کند -سنگ بنای هوش هیجانی است. توانائی نظارت بر احساسات در هر لحظه برای به دست آوردن بینش روان شناختی و ادارک خویشتن نقشی تعیین کننده دارد. ناتوانی در تشخیص احساسات راستین، فرد را به سردرگمی دچار می کند. افرادی که نسبت به احساسات خود اطمینان بیشتری دارند، بهتر میتوانند زندگی خویش را هدایت کنند.
۲-به کار بردن درست هیجانها: قدرت نتظیم احساسات خود، توانایی است که بر حس خودآگاهی متکی میباشد. افرادی که به لحاظ این توانایی ضعیفند، با احساس نومیدی و افسردگی دست به گریبانند، افرادی که در آن مهارت زیادی دارند با سرعت بسیار بیشتری میتوانند ناملایمات زندگی را پشت سر بگذراند.
۳-برانگیختن خود: برای عطف توجه، برانگیختن شخصی، تسلط بر نفس خود است، سکان رهبری هیجان را در دست بگیرد تا بتوانید به هدف خود دست بیابد. افراد دارای این مهارت، هر کاری را بر عهده میگیرند.
۴-شناخت عواطف دیگران: همدلی، توانایی دیگری که بر خود آگاهی عاطفی متکی است اساس مهارت مردم است. افرادی که از همدلی بیشتری برخوردار باشند. به علایم اجتماعی ظریفی که نشان دهنده نیاز یا خواسته های دیگران است توجه بیشتری نشان می دهند. این توانایی آنان را در حرفههایی که مستلزم مراقبت دیگرانند، تدریس، فروش و مدیریت موفقتر میسازد.
۵-حفظ ارتباطها: بخش عمدهای از هنر برقراری ارتباطها، مهارت کنترل، عواطف در دیگران است. اینها تواناییهایی هستند که محبوبیت، رهبری و اثر بخشی بین فردی را تقویت می کنند. افرادی که در این مهارت ها توانایی زیادی دارند، در هر آنچه که به کنش متقابل آرام با دیگران باز میگردد بخوبی عمل می کنند، آنان ستارههای اجتماعی هستند. البته افراد از نظر تواناییهای خود در هر یک از حیطهها، با یکدیگر تفاوت دارند و ممکن است بعضی از ما مثلاً در کنار آمدن با اضطرابهای خود کاملاً موفق باشیم، اما در تسکین دادن نا آرامیهای دیگران چندان کارآمد نباشیم. بدون شک، زیربنای اصلی سطح توانایی ما، عصبی است، اما مغز به طرز چشمگیری شکلپذیر است و همواره در حال یادگیری است. سستی افراد را در مهارت های عاطفی میتوان جبران کرد: هر کدام از این حیطهها تا حد زیادی نشانگر مجموعه ای از عادات و واکنشهاست که با تلاش صحیح، میتوان آنها را بهبود بخشید. (گلمن، ۱۹۹۵، ص ۷۳ )
گاردنر، خاطر نشان می کند که «هسته هوش بین فردی درتوانائی درک و ارائه پاسخ مناسب به روحیات، خلق و خو، انگیزشها، و خواسته های افراد دیگر است.» او اضافه می کند که «در هوش درون فردی، کلید خودشناسی عبارت است از آگاهی داشتن از احساست شخصی خود و توانایی متمایز کردن و استفاده از آنها برای هدایت رفتار خویش است.» (گاردنرو هچ[۶۹]، ۱۹۸۹) در واقع هوش بین فردی توانایی درک افراد دیگر است: یعنی اینکه چه چیز موجب بر انگیختن آنان می شود، چگونه کار می کنند و چگونه میتوان با آنها کاری مشترک انجام داد بازاریابهای موفق، سیاستمرادان، معلمان، پزشکان و رهبران مذهبی احتمالاً در زمرهی افرادی هستند که از درجات بالایی از هوش میان فردی برخورداند. هوش درون فردی توانائی مشابهی است که در درون افراد وجود دارد. این هوش به استعداد تشکیل الگوی دقیق و واقعی از خود فرد و توانائی استفاده از آن الگو برای استفاده اثر بخش در طول زندگی اشاره دارد.(گاردنر، ۱۹۹۳)
مایر و سالووی، (۱۹۹۷) هوش هیجانی را چنین تعریف می کنند: توان دلیل آوری درباره هیجانات و از طریق هیجانات به منظور افزایش تفکر که شامل توانائی درک صحیح هیجانات، دستیابی و ایجاد هیجانات تا اینکه به تفکر آنها کمک کرده، هیجانات و دانش هیجانی را درک کنند، بطور مسئولانهای هیجانات را تنظیم نمایند تا اینکه رشد هوشی و هیجانی خود را ارتقاء بخشند. (مایروسالووی، ۱۹۷۹) از آنجا که هوش هیجانی مجموعه ای از مهارت های گوناگون است بیشتر آنها را میتوان از طریق آموزش و یادگیری در دیگران ایجاد کرد یا آموزش داد لذا، سالووی و مایر به عنوان کسانی که در این زمینه سالهای زیادی کارکردهاند هوش هیجانی را بعنوان استعداد به جریان انداختن اطلاعات هیجانی بطور صحیح و مؤثر تعریف می کنند، که شامل استعداد دریافت، شبیه سازی، درک و فهم، و مدیریت هیجانی را این چنین شرح می دهند بهعنوان شخصی است سازگار یافته، درستکار، خونگرم، مقاوم و خوش بین. (مایرو کوبی، ۲۰۰۰)
هوش عاطفی از این دیدگاه به طور اخص به ترکیب مشارکتی هوش و هیجان اشاره می کند. به اعتقاد مایر و همکارانش هوش هیجانی به عنوان یک جزء از طبقه انواع هوش شامل، اجتماعی، عملی و هوش فردی است که آنها را هوشهای داغ مینامند. با مطالعه ادبیات روانشاسی موجود سالووی و همکارانش توانایی و مهارت های EL را در چهار شاخه تقسیم بندی کرده اند:
الف: توانائی دریافت هیجانات.
ب: استفاده از هیجانات برای تسهیل تفکر.
ج: درک و فهم هیجانات.
د: کنترل و هدایت هیجانات.
شاخه اول: منعکس کننده دریافت هیجانات و شامل استعداد تشخیص هیجان در حالات ظاهری و وضعیتی دیگران است.
شاخه دوم: تسهیلگری، شامل توان هیجانات برای کمک ویاری تفکر است. دانش اتصال بین تفکر و عواطف می تواند برای هدایت برنامه های فردی مورد استفاده قرار گیرد.
شاخه سوم: درک و فهم هیجانات، که منعکس کننده توان تحلیل هیجانات، احترام به تمایلات احتمالی در طول زمان و درک پیامدهای آنها است.
شاخه چهارم: منعکس کننده مدیریت و کنترل هیجانات است که ضرورتاً شامل سازماندهی شخصی است و این بدان معنا است که هیجانات در متن اهداف فردی، دانش فردی و هوشیاری اجتماعی کنترل میشوند.
همچنین تحقیقات مایرو سالووی رابطه هوش هیجانی را با فاکتورهای شخصیتی برونگرائی و اضطراب کم نشان داده است وهمچنین کسانی که EL بالاتری دارند، سازگارتر، گشادهترو وظیفهشناسترند. (مایرو سالوی. کارسو، ۲۰۰۴)
هوش هیجانی بعنوان یک فرایند است تا یک سازه واحد یا هویت کمی شده. جنس، سن، نژاد، و وضعیت اقتصادی– اجتماعی متغیرهای تأثیرگذار در ارزیابی رفتارهای هوش هیجانی هستند. علاوه بر بلوغ فیزیکی مغز انسان، کارکردهای مهم دیگر عملکرد کورتکس پیش پیشانی مغز، و همچنین مهارت های خود بیانگری برنامه ریزی، سازماندهی، اولویت بندی و (مدیریت زمان)، هدفمندی، نحوه برخورد با نیازهای احساس شده (اخلاق متعهدانه) و کنترل فشارها یا مدیریت استرس عوامل اثرگذار بر هوش هیجانی میباشند.
در اینجا بحثهای مداوم وجود دارد برسر اینکه چطور هوش هیجانی EL را تعریف و اندازه گیری کرد، و چطور آیا مفهوم هوش هیجانی در پیش بینی ابعاد گوناگون موفقیت زندگی اهمیت دارد. دو دیدگاه نافذ در این زمینه یکی رویکرد توانائی هوش هیجانی و دیگری رویکرد خصیصه هوش هیجانی را اقتباس کردند. (پترایدز و دیگران، ۲۰۰۰، ۲۰۰۱)
هوش هیجانی غالبا بعنوان یک توانایی شناختی تشخیص داده شده که دربرگیرنده فرایندهای شناختی از اطلاعات هیجانی است. این مدل با هوش هیجانی بعنوان هوش سنتی برخورد می کند که با بهره گرفتن از آزمون هایی از نوع توانایی اندازه گیری میشوند. (پترایدز و فارنهام، ۲۰۰۱)
یک رویکرد دیگر خصیصهای بودن آن را پیشنهاد می کند که هوش هیجانی شامل درک فردی مرتبط با هیجانات و تمایلاتی است که در سطح پایینتر سلسله مراتب شخصیتی فرد قرار میگیرد در حالی که رویکرد توانایی بعنوان چیزی که مرتبط با هوش است دیده می شود. این دیدگاه بیشتر ارتباط نزدیکی با حوزه شخصیتی دارد. برطبق نظر بار– آن، (۱۹۹۷) هوش هیجانی را به عنوان یک سری از استعدادها، ایستگاهها و مهارت هایی غیر شناختی میداند که بر تواناییهای فرد نفوذ می کند تا در رودروی با خواسته ها و فشارهای محیطی موفق شوند.
رویکرد خصیصهای شامل ابعادی است مثل: خوش بینی، احساس شادمانی، شایستگی اجتماعی، و خود باوری است. در اینجا شواهدی وجود دارد که چطور خصیصه EL اتصال بین استرس، سلامت روانی، خصوصاً ناامیدی و تفکرات خودکشی را تعدیل می کند. (کاروچی و دیگران، ۲۰۰۷) همچنین خصیصه EL پایین با خود باوری کم (وولری، ایپر، سالوی، استریود، ۲۰۰۲ ) و اضطراب (سامرفیلد کلوسترمن، آناتونی، پارکر، ۲۰۰۶) و کنترل انگیزشی ضعیف (اسچیوتیتال، ۱۹۹۸) مرتبط هستند: و برخلاف آنEL بالا از لحاظ نظری با افزایش رضایت نسبت به زندگی مرتبط میشوند. (پامر، دونالدسون، ۲۰۰۲)
پس در اینجا بدون شک شواهدی وجود دارد برای اینکه هوش هیجانی در پیش بینی موفقیت شخصی و درسی حائز اهمیت است. اما مربیان باید در این ادعا احتیاط نمایند تا شواهد تحقیقات بیشتر از جامعه علمی بدست آید و این احتمال وجود دارد که در آینده در سیاستهای آموزشی تلفیق شود. (گلتر، گاردنر ویتیر، ۲۰۰۷)
تاریخچه هوش هیجانی
هرچند که هوش یکی از قدیمیترین مفاهیم روانشناسی است هنوز هم نظریه پردازان برسر تعریف آن توافق ندارند. برای مثال آیا هوش، توانایی یا کیفیت واحدی است یا مجموعه ای از مهارتهاست. آنچه مسلم است هوش یکی از جذابترین نیروهای روانی است که جلوههای آن در موجودات مختلف به میزان متفاوت قابل مشاهده است.
امروزه تئوریهای سنتی هوش گرچه کاملاً تغییر یافتهاند، اما چنین استفاده می شود که اگر در تعریف هوش سه جنبه را رعایت کنند تعریف نسبتا کاملی به دست می آید، توانایی و استعداد کافی برای یادگیری در امور، هماهنگی و سازش و انطباق با محیط، بهره برداری از تجربیات گذشته و به کار بردن قضاوت و استدلال صحیح در مواجه شدن با مشکلات. (یوسفی، ۱۳۸۲)
اگرچه واژه هوش هیجانی به طور اختصاصی از سال ۱۹۹۰ توسط سالووی ومایر[۷۰] وارد ادبیات روانشناسی شد (سالووی و مایر، ۱۹۹۰) اما ریشه های آن را به راحتی میتوان از زمان یونان باستان جست و جو کرد. حس تسلط بر نفس خود یعنی توانایی مقاومت در برابر طوفانهای هیجانی، از زمان سقراط به عنوان صفتی پسندیده مطرح بوده است.
دوبوا[۷۱] فرهیختهی یونانی، لغت یونانی باستانی سوفروسین[۷۲] را که معادل آن بوده است، به معنای «تفکر و هوش در اداره زندگی شخصی، تعادل وخردمتعادل» ترجمه کرده است. رومیها و کلیسای قدیمی مسیحیت آن را تم پرانتیا[۷۳] خواندهاند، که به معنای فک نفس- فرو نشاندن هیجانهای افراطی – بوده است. هدف دستیابی به تعادل است نه سرکوب کردن هیجانها. به نظر ارسطو نیزاحساس مناسب مطلوب است، یعنی احساسی که با موقعیت تناسب دارد. هر گاه احساسها به شدت فرو نشانده شوند، کسالت و فاصله ایجاد می کنند در تمامی این مفاهیم در واقع کنترل هیجانهای درمان کننده که کلید بهزیستی عاطفی است، مد نظر است. (نوریان، ۱۳۸۳)
همچنین مفهوم هوش هیجانی در مضامین نوشته های پیشین تحت عناوین مختلف آمده است. برای مثال دیوید وکسلر[۷۴] هوش را اینگونه تعریف می کند، هوش چگونگی حل مسائل در موقعیتهای جدید و آشنا در تمام امور زندگی است.(یوسفی، ۱۳۸۲) وکسلر درصدد آن بود که جنبه های شناختی و غیرشناختی هوش عمومی را با هم بسنجد تلاش او در این زمینه را میتوان در استفاده وی از کاربرد خرده آزمونهای تنظیم تصاویر و درک و فهم، که دو بخش عمدهی آزمون وی را تشگیل می دهند دریافت. در خرده آزمون درک و فهم «سازگاری اجتماعی» و در تنظیم تصاویر شناخت و تمیز «موقعیتهای اجتماعی» مورد بررسی قرار میگیرد. (جلالی، ۱۳۸۱)
از نظر وکسلر در راهنمایی و روان درمانی تنها دانستن بهرهی هوشی کلی مفید نیست بلکه لازم است بدانیم هر فرد چه نوع استعدادهای مخصوصی دارد. (شاملو، ۱۳۸۰)
اهمیت کاربرد هوش هیجانی در زندگی روزمره
این واقعیت ملموس است که در اطراف خود افرادی را میبینیم که هر چند از بهره هوشی بالایی برخوردارند، اما در زندگی و روابط اجتماعی از موقعیت چندانی برخوردار نیستند و برعکس عدهای با داشتن بهره هوشی نه چندان زیاد، اما با برخورداری از روابط پایدار اجتماعی به موفقیتهای بالایی دست مییابند. (حکیم جوادی، ۱۳۸۲ )
در واقع هوش هیجانی در بردارنده شماری از تواناییهاست که آدمی به وسیله آن دنیای پیرامون خود را بنا می کند. از این جهت، به صورت هشیار یا ناهشیار، هریک از ما در زندگی روزمره و در ارتباطات عادی، رسمی و یا صمیمانه با دیگران، با استفاده ازعناصر هوش هیجانی خود این زندگی و ارتباطات را ایجاد کرده، نوع و ترتیب آن را مشخص میکنیم. اگر برای حل مسائل ریاضی یا فراگیری یک زبان بهره هوشی (IQ) پیش قدم است؛ مطمئناً درزندگی اجتماعی، پرچم به دست هوش هیجانی داده می شود. (بار-اُن، ۲۰۰۰)
مطالعات متعددی نشان می دهند که هوش هیجانی می تواند اهمیت زیادی در بخشهای مختلف زندگی روزمره داشته باشد. پالمر و همکارانش، (۲۰۰۲) دریافتند که هوش هیجانی بالا می تواند یک پیش بینی کننده رضایت از زندگی باشد. به علاوه آنها گزارش نموده اند که افراد دارای هوش هیجانی بالا، احتمالا بیشتر سازش روانی نشان می دهند واز سلامت بیشتری برخوردارند. کاربرد مقیاسهای هوش هیجانی نیز روشن می کند که دارا بودن هوش هیجانی بالاتر، با افزایش احتمالی در توجه به سلامتی، ظاهر و تعامل مثبت با دوستان و خانواده همراه است. این نتایج مؤید تحقیقات میر، کارسوو سالووی، (۱۹۹۹) نیز میباشد که درمطالعات خود نشان دادهاند، هوش هیجانی بالا، دارای همبستگی معناداری با حالتهای وابستگی به کانون خانواده و همچنین روابط بین فردی مثبت در بین کودکان، نوجوانان و بزرگسالان دارد.
اهمیت توجه به هوش هیجانی در محیط کار
پژوهش در مورد شوخ طبعی در کار نشان میدهد که یک لطیفه به موقع یا خنده از سر شوخی می تواند نوآوری را تحریک، خطوط ارتباط را باز، احساس رابطه و اعتماد را زیاد و البته کار را جذابتر نماید. بدون شک شوخ طبعی و سرزندگی در جعبه ابراز رهبران دارای هوش هیجانی جایگاه مهمی دارد. هنگامی که بحث از گروه می شود، حالات خوب اهمیت ویژهای پیدا می کنند. توانایی یک رهبر در هدایت یک گروه به حالت اشتیاق و همکاری می تواند تعیین کننده موفقیت این امر باشد. به نتایج یک مطالعه به روی ۶۲ مدیر ارشد تیم مدیریت توجه فرمایید، این مدیران واعضای تیم مدیریتی آنها مورد بررسی قرار گرفتند تا مشخص شود تا چه اندازه پر انرژی، مشتاق و مصمم هستند. همچنین از آنها سؤال شد که گروه ارشد تا چه حد دچار نابسامانی و تضادو تعارض گشته است. این مطالعات نشان داد هر چه حالات کمی افراد در تیم مدیریت ارشد مثبتتر بود، بازده آن شرکت بالاتر بود. (آقایار، ۱۳۸۶)
وقتی برسرکار حاضر میشویم، هیجانها را نیز با خود به آنجا میبریم. آنها مثل مزاحمان آزار دهنده تمام روز سایه به سایه به دنبال ما میآیند. هر چه سریعتر از هیجانهای خودآگاه شوید و آنها را بهتر بشناسید، زودتر خواهید توانست کنترل اوضاع را دوباره به دست بگیرید. درک و مدیریت هیجانها تنها راهی است که بتوانید از روزتان حداکثر استفاده را ببرید و به سوی هدف شغلی در زندگی بروید. هوش هیجانی گروهی به مهارت های مدیریت تأکید شدیدی دارد. (همان منبع)
هوش هیجانی و سلامت
در سال ۱۹۷۴ یافتهای که در لابراتوار دانشکده پزشکی دانشگاه روچستر به دست آمده، نقشه بیولوژیک بدن را دگرگون کرد رابرت ادر که روانشاس بود، کشف کرد که سیستم ایمنی بدن نیز می تواند مانند مغز یاد بگیرد، نتیجهای که او بدست آورد تکان دهنده بود، یافته ادر بدان منجر شد که هزاران راه ارتباطی موجود در میان سیستم عصبی مرکزی و ایمنی بدن، مورد بررسی قرار گیرند – راه های بیولوژی که ذهن، عواطف و جسم را نه تنها از هم جدا نمیسازند، بلکه باعث در هم تنیدگی این سه میشوند. (گنجی، ۱۳۷۷ )
مهارت های هوش هیجانی شما را قادر میسازند تا جلوی وضعیتهای دشوار را پیش از اینکه غیرقابل کنترل شوند، بگیرید و با این کار مدیریت استرس (کنار آمدن با استرس) برای شما آسانتر شود. کسانی که قادر نیستند از مهارت های هوش هیجانی استفاده کنند، به احتمال زیاد برای مدیریت روحیه و خلق خود از روشهای دیگری که کمتر اثر بخشی دارند، بهره میگیرند کسانی که هوش هیجانی خود را بکار میگیرند با محیط اطراف خود سازگاری بیشتری دارند، اعتماد به نفس بالایی نشان می دهند و از توانایی های خود آگاهند. ( همان منبع )
در مورد احساسات درمانده کننده دیگر همچون اضطراب، یا در خلال تلاش جسمانی، افتی درکارایی تلمبهزنی مشاهده نشد. به نظر میرسد خشم تنها عامل پیدایش بیماریهای شریان است، اما این یکی از چندین عاملی است که در این بیماریها نقش دارند. هر دوره خشمگین شدن، از طریق افزایش میزان ضربان قلب و فشار خون، فشار مضاعفی برقلب افراد وارد می کند و هنگامی که این امر بارها تکرار شود می تواند آسیب وارد کند. (بلوچ، ۱۳۸۳)
راهکارهای ارتقاء هوش هیجانی
هیچگونه ژنی که بتواند هوش هیجانی را منتقل نماید کشف نشده است. هوش هیجانی مفهومی قابل یادگیری است و بر خلاف بهره هوشی(IQ) که در طول زندگی سطح آن تقریبا ثابت و استا است، به وسیله بهبود مهارت های هیجانی قابل ارتقاء و افزایش است. از جمله توصیههایی برای بهبود هوش هیجانی میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
*به جای برچسب زدن به رفتار و انگیزه های دیگران، احساسات خود را بازنگری کنید.
*مهارت های مؤئر سازش جویانه را برای حالت خاص روانی توسعه دهید. به طور مثال، تمرین حفظ آرامش خود، وقتی هیجان زده هستید و بر عکس پرتلاش و پر تحرک بودن، وقتی که احساس خمودگی و ضعف میکنید.
*به دنبال کسب پیروزی باشید و از شرایط منفی درس زندگی بیاموزید: به دنبال زندگی شاد باشید.
*با خود صادق باشید. احساسات منفی خود را بپذیرید و به دنبال منشاء آن باشید، به دنبال راه حلهایی باشید تا به طور جدی بتوانید مشکلات را حل کنید.
*به احساسات دیگران احترام بگذارید و به آنان نشان دهید برایشان احترام قائلید.
*به ارتباطات غیر کلامی اهمیت دهید، وقتی با دیگران ارتباط برقرار میکنید به چهره آنها نگاه کنید، به لحن صدای آنها توجه کنید، حرکات بدن را مدنظر قرار دهید.
*بدانید بهبود هوش هیجانی به زمان نیاز دارد. (آقایار و شریفی درآمدی، ۱۳۸۵)
رضایت شغلی[۷۵]
مطالعات اولیه در باب نگرشهای مربوط به کار از پیش از جنگ جهانی اول شروع شد و به طور فعال در انگلستان، اروپا و آمریکا دنبال گردید در بین عنوانهای مهم این سؤال و مسأله به چشم میخورد که چگونه با یکنواختی و کسالت آوری شغل، باید مبارزه کرد.
در اوایل دهه ۱۹۲۰، اغلب پیشنهادها ناظر بود بر افزایش نرخ دستمزد، دوره های استراحت، افزایش تنوع کار، تعامل اجتماعی و پخش موسیقی در زمان کار. (از کمپ، ترجمه ماهر، ۱۳۷۰)
اما مطالعات رسمی «رضایت شغلی» با مطالعات هاثورن در اوایل سالهای ۱۹۳۰ شروع شد البته قبل از این مطالعات، مدیران علمی به طور ضمنی رضایت شغلی را در ارتباط با خستگی کارگران، تشخیص داده بودند، اما از سالهای ۱۹۳۰ تاکنون، رضایت شغلی به طور وسیعی مورد مطالعه واقع شده، به طوری که«ادوین، ا، لاک»[۷۶] تخمین میزند تا سال ۱۹۷۲ حداقل ۳۳۵۰ مقاله در این خصوص به چاپ رسیده است. به علاوه هر سال بیش از صد مقاله به این تعداد افزوده می شود، در سالهای اخیر نیز مطالعه رضایت شغلی با توجه عمومی به کیفیت زندگی کاری کارکنان افزایش یافته است.(ابراهیمی، ۱۳۷۸)
تعاریف مختلف رضایت شغلی
در منابع گوناگون از رضایت شغلی تعاریف متعددی ارائه شده است که در این قسمت به چند نمونه از این تعاریف اشاره میکنیم. رضایت شغلی عاملی مهم برای افزایش کارایی و نیز رضایت فردی در سازمان تلقی می شود. مدیران به شیوه های مختلف مترصد افزایش رضایت شغلی کارکنان خود هستند. محققان مختلف تعاریف گوناگونی از رضایت شغلی ارائه دادهاند:
فیشرو هانا[۷۷]، رضایت شغلی را عاملی روانی قلمداد کرده و آن را به صورت نوعی سازگاری عاطفی با شغل و شرایط شغل تعریف می کند. به این معنا که اگر شغل شرایطی مطلوب را برای فرد فراهم کند فرد از شغلش رضایت خواهد داشت اما اگر شغلی برای فرد رضایت و لذت مطلوب را فراهم نکند فرد شروع به مذمت شغل کرده و در صورت امکان شغل خود را ترک خواهد کرد.
هاپاک[۷۸]، رضایت شغلی را مفهومی پیچیده و چند بعدی دانسته و آن را با عوامل روانی جسمانی و اجتماعی مرتبط کرده است. به نظر او صرفاً وجود یک عامل موجب رضایت شغلی فرد نخواهد شد بلکه وجود ترکیبی از عوامل مختلف موجب خواهد شد که فرد در لحظه معینی از شغل خود احساس رضایت کند.
فرد با توجه به اهمیتی که عوامل مختلف نظیر: درآمد، جایگاه اجتماعی، شرایط کار و… برای او دارند میزان معینی از رضایت شغلی دارا خواهد بود.
رضایت شغلی حدی از احساسات و نگرش های مثبت است که فرد نسبت به شغل خود دارد. وقتی شخصی میگوید رضایت شغلی بالایی دارد به این مفهوم است که او واقعاً شغل خود را دوست دارد، احساسات خوبی درباره کارش دارد و برای شغلش ارزش زیادی قائل است.
رضایت شغلی عبارت است از رضایتی (به مفهوم لذت روحی ناشی از ارضای نیازها و تمایلات و امیدها) که فرد از کار خود به دست میآورد. رضایت شغلی مجموعه ای از احساسات سازگار و ناسازگار است که کارکنان با آن احساسها به کار خود مینگرند.
«کینزبرگ»[۷۹] و همکارانش رضایت شغلی را به دو نوع مختلف تقسیم بندی کرده اند:
رضایت درونی و رضایت بیرونی
«رضایت درونی» از دو نوع منبع به دست می آید اول احساس لذتی که انسان صرفاً از اشتغال به کار و فعالیت عایدش می شود. دوم لذتی که بر اثر مشاهده ی پیشرفت و یا انجام برخی مسئولیتهای اجتماعی و به ظهور رساندن تواناییها و رغبتهای فردی به انسان دست میدهد.
«رضایت بیرونی» که با شرایط اشتغال و محیط کار ارتباط دارد و هر لحظه در حال تغییر و تحول است. از عوامل رضایت بیرونی به عنوان مثال شرایط محیط کار، میزان دستمزد و پاداش نوع کار و روابط موجود بین کارگر و کارفرما را میتوان نام برد.
ایجاد رضایت شغلی در کارکنان احتمالاً سرعت بالایی نخواهد داشت اما قطعاً با شتاب بسیار بالایی از بین میرود. ممکن است همه شرایط برای بالا نگه داشتن رضایت کارمندی در حدی فوق العاده باشد اما صرفا با یک برخورد نامناسب مدیر امکان تأثیر این شرایط مناسب به صورت کاملاً محسوسی به سمت صفر میل کند.
رابطه هوش هیجانی با رضایت شغلی
سه یا چهار سال نخست زندگی، دورهای است که مغز کودک به اندازه دو سوم اندازه نهاییاش رشد می کند روند تکاملی آن پیچیدهتر از هر زمان دیگر است. در طی این دوره انواع یادگیریها و در پیشاپیش آنها یادگیری عاطفی خیلی سادهتر از دوره های بعدی زندگی انجام میگیرد، در طی این زمان فشارهای روحی شدید میتوانند به مراکز یادگیری مغز آسیب بزنند، اگر چه آسیبها تا حدود زیادی توسط تجارب بعدی زندگی ترمیم میشوند، اما اثر این یادگیری اولیه بسیار عمیق است و سراسر زندگی فرد را تحت تأثیر قرار میدهد فرد براساس این یادگیریها تصمیم گیری می کند و موجب موفقیت و یا شکست خود می شود. علاوه بر تأثیری که سود عاطفی در روابط اجتماعی و زندگی خصوصی فرد دارد ، نقش بسیار عمده ای بر روی کارو شغل فرد نیز دارد به عبارت دیگر شخص با برخورداری از هوشیاری عاطفی بالا در کار و شغل خود موفقتر است، از طرف دیگر افراد با بهره عاطفی پایین، در کار خود بویژه در مدیریت دچار مشکل میشوند. این افراد خشک و غیرقابل انعطاف و سخت هستند، لذا در کار خود بارها شکست را تجربه می کنند. (گلمن، ۱۹۹۵، ترجمه بلوچ، ۱۳۷۹) امروزه صنعت، کارگاه و سازمانها از جمله زمینه های هستند که هوش عاطفی در آنها مورد بررسی و تحقیق قرار گرفته است. آشکار شدن ارتباط هوش عاطفی و موفقیت شغلی و حرفهای محققین را بر آن داشته است تا با بررسی دقیق این قابلیت در کارکنان، مدیران و کارمندان، ارتباط آن را با ابعاد مختلف شغل و نتیجتاً افزایش توان کاری و بهرهوری بیابند چرا برخی از کارمندان و کارکنان قادرند سریعا پیشرفت کنند، زیر دستان و افراد تابع را برانگیزانند و یا با تلاش اندکی وارد جمع هیأت مدیره شوند، در سالهای اخیر چنین تواناییهایی با عنوان هوش عاطفی بر چسب خوردهاند هوش عاطفی برای یک کارگاه مؤلدو فعال، ثمربخش، ضروری واساسی است و تلویحات مفید و ارزشمند برای مشاغل حرفهای و تخصصی در بردارد. موفقیت تنها مبتنی بر برتری عقلانی و مهارت تکنولوژیکی نیست هوش عاطفی برای بهتر بودن در شغل و با نقش رهبری حیاتی و ضروری است، به عبارت دیگر تحقیقات نشان دادهاند که مهارت و تخصصها به تنهایی عملکرد درخشانی را آشکار نمیسازند بلکه بیشتر سطوح بالای هوش عاطفی است که منجر به موفقیت می شود. (اوان، اسمکیلا، پاستوریا[۸۰]، ۲۰۰۰)
رابطه مهارتهای ارتباطی و رضایت شغلی
ارتباط مقولهای است اجتماعی، بنابراین نمی توان آن را در زمرهی مباحث نو و جدید قرار داد و با این دید در خصوص آن گفتگو نمود در واقع خمیر مایه اجتماعی بودن انسانها ارتباط آنها با یکدیگر است در بررسی ارتباطات و زمینه تاریخی آن میتوان گفت از زمانی که انسانها تصمیم گرفتند در کنار یکدیگر زندگی کنند نیاز به برقراری ارتباط بوجود آمد و انسانها سعی در برقراری ارتباط باهم نمودند و از اینجا بود که بحث ارتباط به عنوان یکی از مباحث مهم و تعیین کننده برای زندگی بشر مطرح گردید. (یوسف زاده، ۱۳۸۴)
اگرچه ارتباط واژهای است که در دهههای اخیر در محافل علمی و دانشگاهی مورد توجه قرار گرفته، اما واقعیت این است که بشر از آغاز حیات خود درگیر این فعالیت بوده و همواره چگونگی برقراری ارتباط از دغدغههای اصلی او بوده است. البته آنچه که از بحث ارتباطات در گذشته وجود داشت تماماً حاصل تجربیات فردی انسانها بوده و آنچه که به عنوان علم ارتباطات مطرح است از سالهای پایانی قرن بیستم پا به عرصه وجود نهاد. انسان تقریبا همه فعالیتهای خود را به نوعی در ارتباط با دیگران انجام میدهد، این مسأله واضح است که نوع ارتباط در آغاز پیدایش بشر به صورت رودررو بوده است و به تدریج با پیشرفت صنعت و تکنولوژی، انواع جدیدی از ارتباطات میان انسانها شکل گرفته است، البته لازم به ذکر است، اگر چه با ورود تکنولوژِی، کانالهای ارتباطی متحول شده و بستری مجاز پیدا کرده است، اما با این حال، باز هم این انسانها هستند که ارتباط برقرار می کنند، توجه به این نکته نوع نگاه غلط به بحث ارتباطات را اصلاح خواهد کرد اما به هر حال با هر نگاهی که به بحث ارتباطات نظر افکنیم بیشک مقولهای است که نقشی انکار ناپذیردر زندگی بشر امروز دارد. (ترنس آر، ۱۳۷۳)
انسان چه در درون خانواده و چه در اجتماع درگیر شبکه ای پیچیده از ارتباطات مختلف است که بخش عمدهای از ذهن و فکر و انرژی او را مصروف خود میدارد با این توصیف وقتی وارد سازمان میشویم این شبکه ارتباطات و کیفیت و بهرهوری آن نقشی بیبدیل مییابد، از زمانی که سازمانها به عنوان یکی از واحدهای اساسی اجتماع به وجود آمدند، بحث ارتباطات یکی از مباحث مهم در سازمانها گردید، اهمیت سازمانها نیز بر هیچ کس پوشیده نیست انسانها در جامعه امروز در یک سازمان به دنیا میآیند، در سازمانهای مختلف زندگی می کنند و در یک سازمان میمیرند و در سازمانی دیگر به خاک سپرده میشوند، لذا ما در زندگی خود به نحوی با ارتباطات سازمانی سرو کار داریم. (کوزه چیان، زارعی، طالب پور، ۱۳۸۲)
منزلت اجتماعی[۸۱]
منزلت اجتماعی قضاوتی است که به موجب آن جامعه حیثیت و محبوبیت بیشتری به فلان موقعیت یا به فلان پایگاه اجتماعی میدهدو به طورکلی آنها را به هر دلیلی به موقعیتها و پایگاههای اجتماعی دیگر ترجیح میدهد. (نیازی، شفاعی مقدم، ۱۳۹۲)
نظریه پردازانی همچون دورکیم[۸۲]، (۱۹۵۲)، پارسونز[۸۳]، (۱۹۵۲) و گیدنز[۸۴]، (۱۹۸۹) در پی تدقیق ماهیت منزلت اجتماعی و شناسایی و معرفی عوامل مؤثر بر آن بر آمدهاند. این اندیشمندان جامعه شناس، اغلب منزلت اجتماعی را مترادف با «پایگاه های اجتماعی[۸۵] » تلقی می کنند و آن را جایگاهی میدانند که فرد در گروه یا در مرتبه و موقعیت اجتماعی یک گروه، کسب می کند و بر اساس آن از برخی مزایا و ویژگی ها، برخوردار میگردد. اما مؤلفان و محققان متأخر(برای مثال بروئن[۸۶] ،۲۰۰۳) منزلت اجتماعی را نوعی شأن، اعتبار، عزت و احترامی میدانند که جامعه برای افراد یک گروه، یا نهاد و شغل قائل میشوند. اسکینر[۸۷] نیز تعریفی کمابیش شبیه تعریف بروئن، پیرامون شأن و منزلت به دست میدهد. به زعم او شأن، اعتبار و حرمتی است که افراد جامعه برای گروه های مختلف قائل هستند و بر اساس آن، از آنان انتظار رفتارهای خاصی را دارند. (محمد حسین الیاسی، احمد رضا رادان، ۱۳۸۶)
منزلت اجتماعی پلیس
منزلت شغلی پلیس به معنی میزان ارزش و احترامی است که افراد جامعه برای شغل پلیس در مقایسه با مشاغل موجود در جامعه قائل هستند. منزلت اجتماعی نیز شامل متغیرهایی نظیر رفتار و منش، نحوه عملکرد مأموران نیروی انتظامی، قدرت و فعالیت آنان، میزان همکاری مردم با نیروی انتظامی و میزان احترام و اعتماد مأموران نیروی انتظامی در بین مردم میباشد. بیشتر فعالیتهای پلیس، نوعی خدمت به جامعه است، حفظ آرامش و حل و فصل منازعات و پیشگیری از وقوع جرم، از مهمترین وظایف پلیس است. منزلت اجتماعی، متغیری اثرگذار در نحوه انجام مأموریتها و وظایف نیروی پلیس میباشد؛ چرا که این نیرو مستقیماً با مردم در تماس بوده و فقط در صورتی میتواند از منزلت اجتماعی مناسبی برخوردار باشد که در انجام مأموریتهای خود موفقیت مطلوبی را کسب کند. (شریفی، ۱۳۹۲)
مبانی نظری منزلت اجتماعی پلیس
مرور ادبیات پژوهشی منزلت اجتماعی آشکار میسازد که گر چه این قلمرو مطالعاتی و پژوهشی، از ادبیات فربهی برخوردار است و کاوش نظاممند پیرامون عوامل مؤثر براین ویژگی، سابقهای دیرینه دارد، اما تنها در سالیان اخیر است که منزلت پلیس و عوامل مؤثر بر آن، نظر محققان و اندیشمندان را معطوف خود ساخته است، از همین روی، ادبیات پژوهشی این قلمرو همچنان نحیف است. با وجود این، پژوهشهای محدودی که در این حوزه صورت گرفته توانسته است برخی از ابهامات را در این قلمرو بزداید و برخی از عوامل مرتبط با آن را نمایان سازد. در سطوری که در پی می آید برخی از این پژوهشها مرور میشوند.
منینگ[۸۸] و دیگران، (۲۰۰۱) نشان دادند که منزلت اجتماعی پلیس و نظامیان جامعه متأثر از سه دسته عوامل است. آنان این سه دسته را چنین برشمردهاند:
۱-عوامل جامعه ای[۸۹] ،۲- عوامل فردی[۹۰] و ۳- عوامل سازمانی[۹۱].
به زعم این محققان زمانی که افراد جامعه:
- ارزش و اهمیت بالایی برای کار پلیس قائل باشند،
-نگرش[۹۲] مطلوب و مثبتی به آنان داشته باشند،
- آنان را کارآمد وتوانا ارزیابی نمایند،
منزلت اجتماعی فزونتری برای آنان قائل خواهند شد.
همچنین، از نظر منینگ و همکارانش هر چقدر افراد پلیس:
-جذابتر،
-داناتر،
-ورزیدهتر،
-مجهزتر،
-خوش خلقتر و
-مرفهتر ،
باشند جامعه منزلت بیشتری برای آنان قائل خواهد شد.
سرانجام از نظر منینگ ودیگران، سازمان پلیس و ارتش، نقش پراهمیتی در منزلت اجتماعی افراد خویش دارند. این محققان از بین عوامل سازمانی، نقش عواملی نظیر فرماندهی، تجهیزات، کیفیت سرویسدهی به مردم، شیوه تعامل بامردم، سرعت عمل و عملکرد را پراهمیتتر از سایر عوامل میدانند.
کاسل[۹۳]و دیگران، (۲۰۰۵) در یک «بررسی آزمایشی[۹۴]» تأثیر«افزایش عملکرد» پلیس را بر احساس امنیت شهروندان جامعه مورد مطالعه قرار داده است. این محققان میزان احساس امنیت شهروندان یک شهر اروپایی را در«دوره عملکرد عادی» پلیس اندازه گیری نموده اند. سپس، پس از یک وهله عملکرد ویژه پلیس، باردیگر احساس امنیت شهروندان آن شهر را مورد سنجش قرار دادهاند. یافتههای آنان آشکار ساخته است فزونی عملکرد پلیس، که با شاخص هایی نظیر افزایش سرعت عمل دستگیری مجرمین، مداخلهی سریع تردر حوادث رانندگی و افزایش حضور (محسوس یا نامحسوس) در سطح شهر مشخص شده بود، موجب افزایش معنیدار احساس امنیت شهروندان جامعه میگردد. به باور کاسل و همکارانش، افزایش احساس امنیت شهروندان نیز به نوبهی خود، شأن و منزلت پلیس را فزونی میبخشد، چه «شهروند برخوردار از احساس ایمنی، امنیت خود را مرهون اقتدار و سرعت عمل پلیس میداند و در نتیجه اورا سودمندتر از پیش ارزیابی می کند». افزون بر آن، این محققان تأکید کرده اند که با افزایش کارایی و سرعت عمل پلیس به ویژه در کاهش جرایم و افزایش احساس امنیت شهروندان، برمیزان اعتماد آنان نسبت به پلیس افزوده می شود.
نقش منزلت اجتماعی بر روند زندگی افراد جامعه
نابرابری اجتماعی یکی از تاثیر گذارترین و پرنفوذترین واقعیتهای اجتماعی است که از دیرباز منشاء مناقشات جدی در جوامع بوده است. جامعه شناسان بسیاری از جمله وبر[۹۵]، پارسونز، وبلن[۹۶] و مخصوصا مارکس، (دیلینی[۹۷]، ۱۳۸۷)در این رابطه سخن گفتهاند. مارکس جامعهشناس بلامنازع نظریات طبقات اجتماعی است. “همانطور که در مانیفست کمونیست گفته است: «تاریخ تمامی جوامع تا به امروز، تاریخ منازعه طبقاتی بوده است…..»."(سیدمن، ۱۳۸۸) “…… عقاید سوسیالیستهای فرانسه مانند سن سیمون[۹۸]، فوریه[۹۹] و پرودن[۱۰۰] بر او اثر گذاشته است و در واقع پس از آشنا شدن با عقاید این صاحب نظران اجتماعی بود که مارکس به سوسیالیسم گرایش پیدا کرد و طرح جامعه بیطبقه خود را بر مبنای آن استوار ساخت،….."(توسلی، ۱۳۸۷). اما یکی از نکاتی که فیلم محیا به وسیله آن شکاف و تعارض منزلتی را رد می کند ضرورت کارکردی نقشها برای جامعه است. از این رو میتوانیم به نظریات دورکیم در این باره مراجعه کنیم. وی معتقد است: ” جامعه، بنابر رویکردی کارکردی، کلی است که افراد، گروه ها، سازمانها و نهادهای اجتماعی اجزای آن را تشکیل می دهند. نقش جامعه، از نظر جامعه شناسانی که از این رویکرد بهره میگیرند، اجرای کارکردهای ضروری است برای رفع نیازهایی چون دفاع ملی، برقراری نظم اجتماعی داخلی، تولید و توزیع کالاها، تأمین خوراک و پوشاک، سرپناه لازم برای افراد و غیره. ……دورکیم، بنابر ایده کارکردی اش، جامعه را یک سیستم میدانست که اجزای آن (نهادهای اجتماعی) در ایجاد ثبات و بقای آن سهیم اند."(دیلینی، ۱۳۸۷). در مورد تأثیرپذیری و شکل گیری پایگاه اجتماعی، “کارکردگرایان ساختاری بر پایگاه نقش شخص در قلمرو شغلی تأکید می کنند. آنان مدعیاند که شغل مهمترین معرف رتبهی کلی قشربندی است. این ادعا تا اندازهای برایناساس است که شغل با متغییرهایی همچون درآمد و میزان تحصیلات که اساس رتبه بندیهای دیگر را تشکیل میدهد همبستگی دارد. ولی دلیل اصلی این ادعا این است که شغل، در مورد اکثر مردم، نمایانگر «نقش اجتماعیای است که به لحاظ کارکردی اهمیت فراوان دارد». این رویکرد بدین معنی است که در دیدگاه کارکردگرایی ساختاری نظام قشربندی در حقیقت پیامدی است از قضاوت های جمعی که به وسیله آن جامعه(احتمالاً کل مردم) ارزش فرد را بر حسب اهمیت و میزان مشارکت وی در اجتماع ارزیابی می کند.” (گرب، ۱۳۷۳) یکی از کسانی که به این نظرات باور دارد پارسونزاست.یکی دیگر از صاحب نظرانی که در اینجا میتوان به نظر او استناد کرد جورج هربرت مید است. “مید برای فهم نحوه شکل گیری خود، به بررسی فعالیتها و فرایند جامعه پذیری کودکان پرداخت.” او معتقد بود"…..کودکان از طریق بازی کردن و در خلال رشد، به تدریج نقش پذیری را میآموزند. به تعبیر مید «کودکان در بازیهای شان مادر میشوند، معلم و پلیس میشوند و بدینسان نقشهای متفاوتی میگیرند»".(دیلینی، ۱۳۸۷، ص۲۷۰ )
مرور ادبیات و سوابق مربوطه
پیشینه داخلی پژوهش
پژوهشهای اخیر درباره رضایت شغلی غالباً برگسترش پایه های نظری عوامل مؤئر بر آن متمرکز بوده اند. به گونه ای که، پروهشگران مختلف تقسیم بندیهای گوناگون از عوامل سازنده رضایت شغلی، مانند عوامل زمینهای، عوامل سازمانی و واسطههای ادارکی ارائه کرده اند.(هومن، ۱۳۸۰ )
در تحقیقی که توسط دکتر ایرج شاکرینیا و سید صادق نبوی، (۱۳۸۸، زمستان) در رابطه با رضایت شغلی وحمایت سازمانی اداراک شده با تعهد سازمانى درکارکنان پلیسراه و پلیس راهور استان گیلان انجام گرفته نتیجه تحقیق نشان داد که آزمودن هاى مشارکت کننده در تحقیق، در زمینه رضایت شغلى و تعهد سازمانى از وضعیت مناسبى برخوردار هستند؛ یعنى از رضایت شغلى بالا و تعهد سازمانى قوى برخوردارند. در عین حال آزمودنىهاى مشارکت کننده در تحقیق حمایت اجتماعى ادراک شده بالایى را ذکر نکردد. به نظر می آید که در این زمینه، سازمان انتظارشان را به خوبى برآورد نکرده است. این یافته با دیدگاههاى شهبازى، علی اکبری، اسعدی و جواهری کامل،(۱۳۸۷) در خصوص رضایت شغلی و تعهد سازمانی همسو است.
نتایج این پژوهش نشان داد که نیروهاى پلیسراه و پلیس راهور از لحاظ رضایت شغلى، حمایت سازمانى ادراک شده و تعهد سازمانى با یکدیگر تفاوت معنادار دارند. در تحلیل این یافته ها مىتوان به چند مؤلفه اشاره کرد: از آنجایى که رضایت شغلى از چند مؤلفه برخوردار است و در تحقیق جارى برآورد کلى از رضایت شغلى به عمل آمده، شاید در بررسى ریز این مؤلفه ها بتواند تفاوتهای ریزترى را بین دو گروه آزمودنیها نشان دهد. همچنین متغیرهایى نظیر فرهنگ سازمانى، سبک رهبرى، محل خدمت، آموزشها و نظایر اینها در بروز تفاوتها میتوانند نقش داشته باشند که نیازمند تحقیق و تحلیل جداگانه است.
آزمودنیهای بومى و غیربومى به لحاظ حمایت سازمانی و تعهد سازمانی و رضایت شغلى با یکدیگر تفاوت معنادار دارند. (آزمودنىهاى بومی نسبت به آزمودن هاى غیربومی از حمایت سازمانى بالاتر، تعهد سازمانى بیشتر و رضایت شغلی بالاتری برخوردار هستند)
با بررسى انجام گرفته مشخص شد که عنوان تحقیقى مشابه در کشور در نیروى انتظامى انجام نگرفته است ولى تحقیقات اندکى با آزمودنیهای دیگر انجام گرفته که میتوان قیاسهایی را انجام داد، به عنوان مثال، هدایتی، (۱۳۷۴) دریافت که مدیران بومی با فرض شرایط تحصیلی و تجربه و تواناییهاى فنی برابر، موفقتر از مدیران غیربومی هستند.
نیز[۱۰۱]، در پژوهش خود دریافت که حمایت سازمانى ادراک شده موجبات افزایش بهرهوری عملکرد، کمک به همکاران، پیشرفت سازمان، تعهد سازمانى عاطفى و رفتارمدنى سازمانى را فراهم می کند. در پژوهش روآدس و آیزنبرکر، (۱۳۸۴) نیز همان طور که پیشتر اشاره شده بود، مشخص شد که بین حمایت سازمانى و تعلق به سازمان رابطه وجود دارد. در پژوهش حاضر مشخص شد که بین رضایت شغلى و تعهد سازمانى ضریب همبستگى۵۹۶% وجود دارد که در سطح ۱% معنادار است. به عبارت دیگر میتوانیم انتظار داشته باشیم که هم زمان با افزایش رضایت شغلى، میزان تعهد سازمانى نیز افزایش یابد. این یافته با یافتههای دیگر، (مدنی (۱۳۸۴) مدنى و زاهدى، (۱۳۸۴) بنت و دورکین، (۲۰۰۰) طالب پور، (۱۳۸۰) همخوانی دارد. آنان در پژوهشهای خود دریافتند که رضایت شغلى یکى از عوامل مهم و تأثیرگذار بر تعهد سازمانى است و همبستگى ارتباط بین رضایت شغلى و سن را به شکل «u» میدانند. یعنى در ابتداى شروع به کار در سنین پایین رضایت شغلى بالا است اما به تدریج در حدود سن ۳۵ سالگى از میزان آن کاسته مى شود و سپس مجدداً افزایش مى یابد. برخى از پژوهشها نیز این رابطه را خطی میدانند و معتقدند که با افزایش سن، رضایت شغلى افزایش مییابد که در پژوهش حاضر نمی توان چنین یافتههایی را تأیید کرد؛ زیرا ضریب همبستگى به دست آمده در پژوهش حاضر ۹۸% - میباشد و گرچه رابطه بین سن و رضایت شغلى معنادار نبوده است، اما ضریب منفى نشانگر آن است که احتمالاً رابطه خطى نخواهد بود. شاید در این زمینه پژوهشهای آتى بتواند راه گشا باشد. کمالی، ۱۳۸۶)) در تحقیق خود، که به بررسی میزان فرسودگى شغلى در کتابداران دانشگاه علوم پزشکى مازندران مربوط بود، دریافت که کتاب داران غیربومى بیشتر به فرسودگی شغلی مبتلا مى شوند. همچنین در تحقیق قانعی، (۱۳۷۶) مشخص شد که پزشکان عمومی که در استان کردستان دارای مطب بوده اند از رضایت شغلی پایینی برخوردار بوده اند. زاده باقری و دیگران، (۱۳۸۲) در تعیین میزان استرس در مدیران ارشد دستگاههاى اداری استان کهکیلویه و بویراحمد دریافتند که مدیران بومی با داشتن میانگین استرس ۷/ ۶۶، در مقایسه با مدیران غیربومی که دارای میانگین استرس ۳/۳۳ بودند به مراتب استرس بیشتری را تجربه مى کردند؛ در تحقیق مشابه دیگری که توسط شهامت حسینیان و سرگرد علی فهیمی در بررسی عوامل مؤثر بر منزلت اجتماعی پلیس راهنمایی و رانندگی (مورد مطالعه استان اردبیل، تابستان ۱۳۸۸) انجام دادند، بررسی تحلیل توصیفی سؤال های مربوط به شش فرضیه در پرسشنامه نشان میدهد که شاخص های سیگانه مربوط به متغیرهای مستقل رفتار و عملکرد، تجهیزات و امکانات وضع ظاهری کارکنان، وضع معیشتی آنها، وضعیت خانوادگی کارکنان و نوع وظایف و مأموریت پلیس راهنمایی و رانندگی با درصد بالای نود درصد تأثیر خیلی زیاد و زیاد برمنزلت اجتماعی پلیس راهور دارد. همچنین بررسی نتیجه آزمون استنباطی نیز مؤید نکته نظر فوق میباشد. و با انجام آزمون فریدمن مشخص گردید که متغیرهای مستقل ششگانه تأثیر متفاوتی بر منزلت اجتماعی پلیس راهور از دیدگاه پاسخ دهندگان دارد بنابراین جا دارد برنامه ریزان امر در ناجا در جهت ارتقای منزلت اجتماعی توجه ویژه به اولویت تأثیر متغیرهای فوق داشته باشند.
نتایج تحقیقاتی که حسن کلاکی و رضا دوستدار در بررسی منزلت شغلی و اجتماعی پلیس ایران و عوامل موثر بر آن در ۱۳۸۸ انجام دادند نشان داده است که روند منزلت شغلی پلیس در ایران در سال ۱۳۵۶ برابر ۳/۷۹ ، در سال ۱۳۷۴ برابر۴۵/۷۰ و در سال ۱۳۸۴ برابر ۴۲/۶۴ امتیاز میباشد. بنابرین منزلت شغلی پلیس در ایران، طی سه دهه در ایران روند نزولی را سیر کرده است. اما اگراین سیر نزولى همچنان ادامه پیدا کند، بیم آن میرود که با هزینه گزاف نیز، جامعه قادر نخواهد بود به سرعت منزلت پلیس را افزایش دهد. زیرا تقویت منزلت پلیس نیازمند به یک حرکت فرهنگى است که براى تقویت آن نیاز است در طی سالیان و به تدریج صورت پذیرد؛ اگر چه، منزلت شغلی در ایران، همچنان در سطح متوسط و اندکی رو به بالا میباشد.
به طور کلی، نتایج تحقیق سه تن از محققان (الیاسی و رادان، (۱۳۸۶( کولیوند،(۱۳۸۴( و علی زاده و رضایی، (۱۳۸۶) نشان داده که به طور کلی منزلت اجتماعی پلیس همانند منزلت شغلی پلیس در ایران در سطح متوسطی قرار دارد و اگر بخواهیم قدری دقیقتر بیان کنیم، منزلت اجتماعی پلیس در ایران در حال حاضر در حد متوسط و اندکی بالاتر از آن قرار دارد. بنابراین، چه منزلت شغلى و چه منزلت اجتماعى، هر دوى آن بیانگر منزلت و شأن پلیس است که در صورت بى توجهى به این امر، می تواند پیآمد منفى از خود به جاى گذارد. پیامدهاى منفى آن شامل: بى اعتمادى، عدم رضایتمندى و تضعیف نقش پلیس هستند که به تبع آن تضعیف عملکرد و ضعف امنیت و احساس امنیت شهروندان را در پى خواهد داشت. تجزیه و تحلیل دادههاى ثانویه نشان داده که زنان بیش از مردان و دانشگاهیان بیش از تحصیل کردگان سطح پایین برای پلیس، شأن بالاتری قائل هستند. اگر چه در ارتباط با آزمون فوق، نیازمند به تحقیقات بیشتری است تا صحت کامل فرضیه فوق، تأیید گردد. همچنین در عوامل مؤثر بر منزلت اجتماعى پلیس ایران نشان میدهد که عملکرد پلیس، نظیر کیفیت و تعامل با شهروندان، عدالتگرایی و رعایت حقوق آنان، وظیفه شناسی و انجام مأموریتها و برقرارى امنیت عمومی(که بیانگر اقتدار درونى و روحى پلیس و جنبه های ظاهرى نهاد پلیسی) مانند حقوق و مزایا و امکانات، وضعیت معیشتى، تجهیزات پلیسى و ویژگیهای ظاهرى پلیس، بیانگر اقتدار ظاهرى پلیس و هریک به نوبه خود در نگرش شهروندان از حیثیت و منزلت اجتماعى پلیس اثرگذار است.
کیانیان و شمس قار، (۱۳۹۲) در پژوهشی با عنوان عوامل مؤثر بر رضایت شغلی سازمانهای پروژه محور مطالعه موردی پژوهشگاه نیرو نشان دادند که امنیت شغلی و نظارت مدیر بر فعالیتهای کارکنان می تواند در افزایش رضایت شغلی نقش مؤثری داشته باشد.
امیرکبیری و محمودیان، (۱۳۸۶) در پژوهشی با عنوان تأثیرات عوامل سازمانی بر نتایج بالقوه کارآفرینی درون سازمانی: تحقیقی در شاخه صنعت فن آوری های اطلاعات و ارتباطات نشان دادند که بین دادن امکان تفویض اختیار در تصمیم گیری به کارکنان، تأمین فرصت کافی برای بروز خلاقیت کارکنان و برانگیختن کارکنان با نتایج بالقوه کارآفرینی درون سازمانی، یک رابطه مثبت وجود دارد. این نتایج، برای شرکتهایی که تلاش می کنند جهتگیری کارآفرینی داشته باشند می تواند سودمند باشد.
کلدی گیتا، عسگری، (۱۳۸۳) در پژوهشی که در شهر تهران با عنوان بررسی میزان رضایت شغلی معلمان ابتدایی آموزش و پرورش شهر تهران انجام داد نشان میدهد که ۷۶/۵ درصد از معلمان مدارس ابتدایی مورد بررسی از شغل خود راضی و یا خیلی راضی بوده حال آنکه ۹ درصد نارضایتی و یا خیلی نارضی بوده اند.
متغیرهای سطح تحصیلات معلمان و قصد معلمان برای ماندن در موقعیت کنونی شغلی از متغیرهای قابل پیش بینی رضایت شغلی معلمان است. جنبه های مربوط به بیشترین میزان رضایت شغلی معلمان شامل خدمت اجتماعی، ارزشهای اخلاقی، خلاقیت فعالیتی تنوع و کاربرد توانایی و جنبه های مربوط به کمترین میزان شغلی معلمان شامل جبران سیاستهای نظام آموزشی پیشرفت و امنیت شغلی است معلمان در گروه سنی بالاتر سطح تحصیلات بالاتر و درآمد بیشتر و بالطبع منزلت اجتماعی بالاتر از میزان رضایت شغلی بیشتر برخوردارند.
یافته دیگر نشان داد اجرای مدیریت مشارکتی موجب افزایش خلاقیت نیروی کار، صرفهجویی در هزینهها و کاهش ضایعات و افزایش کارایی نیروی کار می شود اسلامیپور، (۱۳۷۴) بنابر مبانی نظری تحقیق رفتارهای انسان گرایانه و رابطه مدارانه و تفویض اختیار به معلمان، ارزش، احترام و شخصیت قائل شدن به آنها، موجب تداوم و افزایش هویت سازمانی آنها می شود. تمامی موارد ذکر شده موجبات افزایش خلاقیت و نوآوری را در معلمان و مدیران فراهم میسازند اسکویی ول، (۱۹۹۵)، فرهنگ (۱۳۷۷) و یغمایی (۱۳۷۵).
پژوهشهای خارجی
*همچنین، در یکى از تحقیقات انجام گرفته در خارج از ایران پرسشنامهای در یگ گروه ۳۱۴ نفری در آمریکا به منظور ارزیابی درجه رابطه بین متغیرهای هوش هیجانی و رضایت شغلی به اجرا درآمد نمونه متشکل از ۵۶ درصداز زنان با میانگین سنی ۸/۳۶ و ۴۴ درصد از مردان با همین میانگین سنی بود. پرسشنامه رضایت شغلی دارای ۲۱ آیتم است که به دو قسمت تقسیم می شود قسمت اول که به توانایی و قابلیت رضایت داشتن از کار مربوط است این قسمت شامل ۶ آیتم است از کاملاً موافق تا کاملاً مخالف. ودر قسمت دوم شامل ۱۵ آیتم که با جنبه های فیزیکی کار، پاداش، شرایط کاری ساعات کاری، امنیت شغلی، حقوق، و… مرتبط است. به نحو جالبی هنگامی که متغیرهای EQ در ارتباط با اجزای پرسشنامه رضایت شغلی بررسی شد ضریبهای همبستگی پایین بود اما هنگامی که تحلیل رگرسیون چند متغیره برای ترکیبات مقیاسها مورد استفاده قرار گرفت، روابط کاملاً مناسب و معنیدار بین خرده مقیاسهای هوش هیجانی و رضایت شغلی به دست آمد. (بار- اون، ۱۹۹۷، ترجمهی اسدی، ۱۳۸۲)
*در تحقیق دیگری از سارنی[۱۰۲] و همکاران، (۲۰۰۰) بر روی کارکنان چند شرکت بزرگ در ایالت اوکلاهاما محققان سعی داشتند رابطه بین هوش هیجانی و انواع متغیرهای شغلی را مورد بررسی قرار دهند اگر چه نتایج به دست آمده از این شرکتها کاملاً با یکدیگر هماهنگ نبود اما جدای از نیرومندی این روابط تعدادی از آنها در همه این شرکتها معنی دار بود و با هم هماهنگ بودند در این بررسی ۴۰۰ نفر از کارکنان در ابعاد مختلف شغلی مورد بررسی قرار گرفتند و سپس در سازه هوش هیجانی مورد ارزیابی قرار گرفتند.
- کارکنانی که از هوش هیجانی بالاتری بهره مند هستند از رضایت شغلی بیشتری برخوردارند.
- کارکنانی که از هوش هیجانی بالاتری برخوردارند از عملکرد بهتری برخوردارند.
- کارکنانی که از هوش هیجانی بالاتری برخوردارند از شادابی و نشاط بیشتری در زندگی برخوردارند. (اسدی، ۱۳۸۲)
* درمطالعهی دیگر کرایمر[۱۰۳]، نشان داد مدیران غیربومى که از تعهد سازمانى بیشترى برخوردارند پس از پایان مأموریت و بازگشت به کشور، تمایل کمترى به ترک شغل دارند. در تبیین این یافته ها میتوان با توجه به یافتهاى به دست آمده از تحقیقات مشابه که در ایران و خارج از ایران انجام گرفته میتوان دلایل متعددى ارائه داد؛ نیروهاى بومى به دلیل اینکه به فرهنگ میزبان تعلق دارند از حمایت سازمانى ادراک شده بالاترى برخوردار هستند، هرچند به دلیل در معرض انتظار بودن موجب می شود این نیروها فشار روانى بالاترى را احساس کنند لیکن احتمالاً به همین دلیل، احساس تعهد بالاترى داشته، عملکرد بالاترى را نیز ارائه می دهند و به همین دلیل نیز میتوان رضایت شغلى بالاتر را در آنان تبیین کرد. (کرایمر، ۲۰۰۴)
از نظر مینینگ[۱۰۴] و همکارانش، هر چقدر افراد پلیس، جذابتر، داناتر، ورزیدهتر، مجهزتر، خوشخلقتر و مرفهتر باشند، جامعه منزلت بیشتری برای آنان قائل خواهد شد.
سرانجام آنکه مینینگ و همکاران وى معتقدند: نهاد پلیس نقش پراهمیتی در منزلت اجتماعی افراد خویش دارد این محققان از بین عوامل سازمانی، نقش عواملی نظیر فرماندهی، تجهیزات، کیفیت سرویسدهی به مردم، شیوه تعامل با مردم، سرعت عمل و عملکرد را پراهمیتتر از سایر عوامل میدانند. عوامل سازمانى با بهره گرفتن از تکنیک تشویق و تنبیه، نظم و انضباط را در رفتار کارکنان ایجاد مینماید که به تبع آن، سبب تقویت منزلت پلیس در اذهان جمعى خواهد بود. (حسینیان و فهیمی؛ ۱۳۸۸ ص۱۵)
فدریکو[۱۰۵]، (۲۰۰۳ ) معتقد است که رسالت کیفیت زندگی کاری ایجاد رضایت شغلی برای کارکنان و کمک به سازمان برای گزینش، حفظ و نگهداری کارکنان است.
فوری، (۲۰۰۴) در تحقیقی که برای تعیین پیش بینی کننده های مؤثر بر رضایت شغلی انجام داد به این نتیجه رسید که بین رضایت شغلی و ابعاد کیفیت زندگی کاری رابطه مثبت و معناداری وجود دارد. وی نتیجه میگیرد که بعد جو سازمانی به عنوان یکی از ابعاد کیفیت زندگی کاری مهمترین عامل پیش بینی کننده رضایت شغلی است.
اولین کسانی که در زمینه هوش به فعالیت پرداختند (گالتون و کتل) بودند. چارلز اسپیرمن[۱۰۶] (۱۹۴۵) براساس مشاهدههای خود اظهار داشت که ۱۲۰ عامل بر هوش تأثیر میگذراند. (بحیرایی و همکاران، ۱۳۷۸) گاردنر، (۱۹۸۳) پیشنهاد می کند که تنها یک هوش وجود ندارد، بلکه یک سری از هوشهای نسبتاً مستقل و متمایز وجود دارند. او سپس نظریه هوش هشت گانه خود را مطرح می کند. (اشتنبرگ و کافمن، ۱۹۹۸)
هوش هیجانی موضوع بسیاری از پژوهشهای در ارتباط عملکرد شغلی بوده است (رستگار، معمار پور، ۲۰۰۹) گلمن در مقاله کارکردن با هوش هیجانی، مفهوم هوش هیجانی را برای محیط کار تحت عنوان، مدل شایستگی، مطرح نموده است. در این تجزیه و تحلیل کارکنان دارای هوش هیجایی در دو بعد کلیدی شامل شایستگیهای شخصی و شایستگیهای اجتماعی مهارت پیدا می کنند. (گلمن، ۱۹۹۸)
ماوندا و فارل،[۱۰۷] (۲۰۰۳)، مارتین و تربلنج،[۱۰۸] (۲۰۰۳)، سالمون و تربیش،[۱۰۹] (۲۰۰۳) در پژوهشهای خود اهمیت عوامل و شاخص های فرهنگی زیر را به عنوان عوامل فرهنگی تأثیرگذار بر میزان خلاقیت و نوآوری سازمانی گزارش دادهاند. این عوامل عبارتند از: پذیرش ریسک، ارتباط باز میان خلاقیت و نوآوری سازمانی کارکنان، ابهام و تعارض، تشویق، نظریه های جدید، تعهدکاری، رهبری قوی و حمایتگرانه و مشتری مداری. کانونگو[۱۱۰]، (۱۹۹۰) در پژوهشی که انجام داد عوامل فرهنگی را از عوامل زمینه ساز جهت خلاقیت و نوآوری بیان نمود وی معتقد است سازمانهایی که در آنها عموماً مذهبگرایی سنتی، غیر مرتبط بودن پاداش، سیستم استبدادی و شبکه رفیق بازی حاکم باشد سازمانهای خلاقی نخواهند بود و این عوامل باعث کاهش بهره وری و بیگانگی افراد سازمان خواهد شد.
وردمن، (۱۹۹۳) در مطالعه ای با عنوان ایجاد نظریه خلاقیت سازمانی بیان میدارد که:
مبادله آزاد اطلاعات در موقعیتهای گروهی موجب افزایش خلاقیت می شود. خلاقیت در جو سازمانی که ریسک پذیری را تشویق کند، افزایش مییابد. پیروی صرف از قوانین و مقررات موجب کاهش خلاقیت می شود. اما بیل، (۱۹۸۸) بیان میدارد که نظارت مستقیم و دقیق بر روی کارکنان موجب کاهش خلاقیت می شود.
سیاروچی و کاپوتی، (۲۰۰۱) نیز در پی تحقیقات خود به این نتیجه رسیده اند که افراد دارای هوش هیجانی پایین از نظر کیفیت رابطه با دیگران با مشکل مواجه هستند، بنابراین افراد فاقد این مهارت، مسلمـاّ نارضایتی شغلی را تجربه خواهند کرد. (سیاروچی[۱۱۱] و همکاران، ۲۰۰۱، ترجمهی فرقدانی، ۱۳۸۲)
تننس و لیسیا[۱۱۲]، (۲۰۰۳) تحقیقی با عنوان رابطه بین هوش هیجانی و عملکرد تحت تأثیررضایت شغلی و جهتیابی مکان کنترل انجام دادند هدف این تحقیق مشخص کردن رابطه بین هوش هیجانی و رضایت شغلی بوده است. تأثیر رضایت شغلی و جهتیابی مکان بیرونی بر روی این رابطه بررسی شد در این تحقیق از یک گروه ۹۹ نفری از جامعه آماری مورد اندازه گیری انتخاب گردید. از پرسشنامه ۳۳ سؤالی هوش هیجانی استفاده شد همچنین از مقیاس رفتار عضو سازمانی و اندازه رضایت شغلی (کری[۱۱۳]، ۱۹۹۸) و مقیاس کنترل درونی– بیرونی (لونسون[۱۱۴]، ۱۹۷۳) استفاده گردید. در این تحقیق همبستگی مثبتی بین هوش هیجانی و عملکرد به دست آمد. (P= %1 r=%71) همچنین با مکان کنترل بیرونی همبستگی منفی یافت شد. (p=%1 r=%30 ) (تنیس و لیسیا، ۲۰۰۳)
لیونگستون[۱۱۵]، (۲۰۰۵) نیز اعتبار دو نوع از هوش هیجانی را مورد تحقیق قرار داد: نوع اول آنکه در آن هوش هیجانی بر یک نوع توانایی بنا نهاده شده است[۱۱۶] و نوع دوم آنکه مدل چندگانه هوش هیجانی است[۱۱۷] و همچنین اعتبار اندازه های شخصیت، توانایی ساخت و رفتارهای خود مدیریتی را مورد بررسی قرار داد نتایج وی نشان داد که تنها مقیاس مدل چندگانه هوش (EQ-i) همبستگی بالایی با شخصیت، توانایی خود مدیریتی، رضایت از زندگی و رضایت شغلی دارد. (لیونگستون، ۲۰۰۵)
همچنین استین و بوک[۱۱۸] در تحقیقات خود به این نتیجه رسیدند که هوش هیجانی تأثیر بسزایی در موفقیت شغلی دارد. آنها پنج مورد از مؤلفه های هوش هیجانی را که به موفقیت در محیط کار مربوط می شود مشخص کرده اند که عبارتند از: خود شکوفایی، شادکامی، خوشبینی، حرمت ذات وجرأتورزی، استین عوامل فوق را در مورد موفقیت کاری یک گروه ۱۱۴نفری از کارمندان منابع انسانی بررسی کردند که عبارتند از: خود شکوفایی، شادکامی، خوش بینی، حرمت ذات و تحمل فشار، پنج عامل مربوط به گروه مشاوران و مدیران عبارت بوده از: جرأت ورزی، خودآگاهی عاطفی، واقعیتآزمایی، خودشکوفایی و شادکامی، پنج عامل مربوط به گروه مهندسان عبارت بود از: خودشکوفایی، شادکامی، خوشبینی، همدلی و روابط بین فردی. آنان نتیجه گیری می کنند که مهارت های عاطفی واجتماعی بخش مهمی از تواناییهای افراد برای احراز شغلی است که طالب آن هستند و هوش هیجانی می تواند نقش مهمی در پیشرفت شغلی داشته باشد. (مقصودی، ۱۳۸۴)
در مطالعه دیگری پیتر جوردن، نیل اشکانسیو چرمن هارتل[۱۱۹] در دانشکده مدیریت دانشگاه گیریفیث[۱۲۰] استرالیا در آوریل ۲۰۰۳ مطالعه ای با عنوان ” نمونه ای درباره هوش هیجانی در تحقیق سازمانی ” انجام دادند آنها در مطالعه خود، نقش هوش هیجانی را به عنوان گردانده هیجانها و واکنشهای رفتاری در ناامنی های شغلی بیان می کنند. نویسندگان حاضراز مطالعات خود نتیجه گیری می کنند که هوش هیجانی در بهبود واکنشهای رفتاری نمونه شان نسبت به ناامنیهای شغلی نقش عمدهای ایفا کرده است. (بیب[۱۲۱]، ۲۰۰۲)
بوسو[۱۲۲]، (۲۰۰۳) در تحقیقی با عنوان رابطه بین هوش هیجانی و عملکرد زمینهای به مثابهی فاکتورهای تأثیرپذیر از رضایت شغلی و مرکز کنترل، گزارش کرده است که هوش هیجانی رابطه مثبتی با عملکرد زمینهای و رضایت شغلی دارد در حالی که با کنترل بیرونی رابطه منفی وجود دارد و رضایت شغلی و کنترل بیرونی به طور معناداری رابطه هوش هیجانی و عملکرد زمینهای را تبیین نمیکند.
گرچه بحث رضایت شغلی از حدود دو قرن پیش مورد توجه دانشمندان علوم رفتاری قرار گرفته است ولی آغاز این پژوهش در این زمینه به حدود ۶۰ سال قبل بر میگردد به طوری که میتوان گفت بررسی نظاممند رضایت شغلی در دهه ۱۹۳۰ شروع شد رضایت شغلی یکی از مهمترین و شایعترین موضوعات تحقیقاتی در زمینه مطالعات رفتار حرفهای و انسانی است. (اسپکتر[۱۲۳]، ۱۹۹۷)
اوشاک[۱۲۴]، (۱۹۹۶) از جمله محققان خارجی است که تحقیقات گسترده بین المللی در رابطه با رضایت شغلی انجام داده، او در تحقیقات خود درباره رضایت شغلی اعضای هیأت علمی در انگلستان، ولز، اسکاتلند و ایرلند شمالی، نشان میدهد که اعضای هیأت علمی این کشورها از شغل خود، به خصوص در رابطه با تعامل با همکاران راضی و در خصوص حقوق و مزایا، نحوه ارتقاء و عملکرد مسؤلان ناراضیاند، بنابراین افزایش حقوق و مزایا رضایت شغلی را به ارمغان نمیآورد، بلکه فقط به عنوان عامل نگهدارنده، تا حدی که اعضای هیأت علمی ناراضی نباشند، عمل می کند.
لیسی و شیئن[۱۲۵]، (۱۹۹۷) رضایت شغلی اعضای هیأت علمی کشورهای استرالیا، آلمان، هنگ کنگ، مکزیک، سوئد، انگلستان و ایالات متحده را بررسی کردند، نتیجه تحقیق آنها نشان داد که عوامل محیطی، نظیر محیط کاری و ارتباط با همکاران و مقام و منزلت اعضای هیأت علمی در جامعه در رضایت شغلی آنان نقش بسزایی ایفا می کند. مالام[۱۲۶] در بررسی رضایت شغلی اعضای مراکز علمی آموزش عالی نیجریه نتیجه گیری می کند که اعضای این کشوراز محیط دانشگاهی و پیشرفت علمی خود ناراضی اند. (حقیقی، محمد علی، ۱۳۷۹)
فصل سوم
روش پژوهش
روش پژوهش
این پژوهش از نظر هدف کاربردی و با توجه به شیوه اجرا همبستگی است.
متغیرهای پژوهش
متغیر پیش بین: هوش هیجانی می باشد.
متغیر ملاک: رضایت شغلی و منزلت اجتماعی است .
متغیرهای مورد بررسی در قالب یک مدل مفهومی و شرح چگونگی بررسی و اندازه گیری متغیرها:
جامعه آماری
جامعه آماری پژوهش حاضر تمامی کارکنان انتظامی شهرکرمانشاه در سال۹۴ است که تعداد آنان ۸۵۰ نفر میباشد،و تعداد ۱۵۰ نفر از کارکنان به عنوان نمونه آماری جهت آزمون انتخاب خواهند شد. برای نمونه گیری ابتدا از روش سرشماری و سپس از روش تصادفی استفاده خواهد شد.
ابزارهای گردآوری داده ها
الف: پرسشنامه هوش هیجانی بار-اُن
این پرسشنامه توسط بار-اُن به منظور سنجش هوش هیجانی افراد ساخته شده و دارای ۹۰ سؤال ۵ گزینهای با گزینه های (کاملاً موافقم تا کاملاً مخالفم) است، نسخه اصلی آن شامل ۱۱۷ سؤال است که در ۱۵ خرده مقیاس تدوین شده و پس از انجام برخی تغییرات در متن اصلی پرسشنامه، حذف یا تغییر بعضی سؤالات و تنظیم مجدد، آن را از ۱۱۷ سؤال به ۹۰ سؤال تقلیل دادند، همه خرده مقیاسهای این تست درمورد انعطاف در حل مسأله، خودشکوفایی و روابط بین فردی است. (سموعی و همکاران، ۱۳۸۰؛ به نقل از بوکانی، ۱۳۸۴)
این پرسشنامه توسط آقای ناصر صدقی بوکانی به عنوان پایان نامه کارشناسی ارشد در سال ۱۳۸۴، در رشته علوم تربیتی مورد پژوهش قرار گرفته است این پژوهشگر پرسشنامه را درمورد یک گروه نمونه ۱۵۰ نفری از مدیران مدارس شهرستان بوکان و مهاباد اجرا و نتایج زیر را به دست آورده است.
اعتبار: ضریب اعتبار این تست توسط سموعی و بوکانی با بهره گرفتن از روش آلفای کرونباخ محاسبه و به ترتیب معادل ۹۳/۰ و ۸۴/۰ گزارش شده است.
روایی: روایی محتوایی این تست توسط اساتید و متخصصان مورد تأیید قرار گرفته و با توجه به ضریب اعتبار به دست آمده میتوان نتیجه گرفت که تست دارای یکی از شواهد روایی سازه است.
ب : پرسشنامه رضایت شغلی[۱۲۷] بری فیلد وروث
این پرسشنامه در سال ۱۹۵۱ توسط بری فیلد و روث [۱۲۸]، به منظور سنجش میزان رضایت شغلی افراد ساخته شده است و شامل ۱۹ سؤال ۵ گزینهای با گزینه های به شدت موافقم، موافقم، بلاتکلیفم، مخالفم و به شدت مخالفم است.
این پرسشنامه توسط آقای محمد رضا مختاری و خانمها ناصره فریدونی، مینا نابدل و سعیده کاوه در سالهای ۷۳ تا ۸۶ به عنوان پایان نامه کارشناسی ارشد در رشته های مشاوره و مدیریت آموزشی مورد پژوهش قرار گرفته است. این پژوهشگران پرسشنامه را به ترتیب در مورد نمونه ۴۰۰ نفری از معلمان مدارس ساری، ۳۶۳ نفری از معلمان مدارس متوسطه تهران، ۲۱۰ نفری از کارکنان آزمایشگاههای تشخیص طبی تهران و ۲۵۴ نفری از دانشجویان دانشگاه آزاد رودهن اجرا و نتایج زیر را بدست آوردهاند.
اعتبار: مختاری ضریب اعتبار این تست را با بهره گرفتن از روش دو نیمه کردن معادل ۷۸% و عبدالله زاده و کرم رودی با استفاده ازروش آلفای کرونباخ[۱۲۹] ضریب اعتبار را معادل ۹۳% گزارش کرده اند. (به نقل از کاوه، ۱۳۷۶)
روایی: روایی ملاکی این تست با محاسبه همبستگی نمره های افراد در این تست و تست رضایت شغلی هاپاک[۱۳۰] معادل ۹۲% برآورد گردید، با توجه به اینکه ضریب همسانی درونی ۹۳% است، تست دارای یکی از شواهد روایی سازه است و هم چنین مختاری ضریب همبستگی دو رشته ای سؤالات تست را با هم محاسبه و نتیجه گرفته است که این همبستگیها در سطح ۱۰۰۰/۰ معنی دارند، بنابراین بین سؤالها و کل مقیاس هماهنگی و همسانی درونی وجود دارد.
ج : پرسشنامه منزلت اجتماعی
منزلت اجتماعی (اعتبار) نفوذ و اعتباری است که دیگران به شخص به جهت خصایص گوناگون و کم و بیش واقعی که به او منتسب میدارند میبخشند.
ملوین[۱۳۱] تامین، منزلت را ارزشی میداند که یک جمع (جامعه، گروه یا سازمان) برای یک نقش اجتماعی قائل است و یا مقام فرد یا گروه با توجه به توزیع شأن (حیثیت) در یک نظام اجتماعی را منزلت مینامد.
روایی و پایایی :
ضریب آلفای کرونباخ برای پرسشنامه محاسبه شد که مقدار آن برابر با ۷/۸۵ درصد بدست آمد. بنابراین میتوان گفت که پرسشنامه طراحی شده برای انجام این پژوهش از قابلیت کافی برخوردار میباشد.
نمره گذاری :
مؤلفه احترام و نفوذ پرسشنامه شامل سؤالات ۱ ، ۲ ، ۳ و۴ میباشد.
مؤلفه درآمد و ثروت پرسشنامه شامل سؤالات ۵ ، ۶ و ۷ میباشد.
مؤلفه ارزش و اهمیت شامل سؤالات ۸ ، ۹ ، ۱۰ و ۱۱ میباشد.
روش اجرای پژوهش
در ابتدا با مراجعه به رؤسای مربطه موضوع برای آنها روشن و از آنها درخواست همکاری گردیده سپس از نیروی انسانی خواسته شد ظرف چند روز لیستی تفکیک شده از کارکنان تهیه گردد تا از میان آنها نمونه گیری صورت گیرد سپس ابتدا به روش سرشماری و بعد انتخاب تصادفی ۱۵۰ نفر برگزیده شدند. پس از انتخاب نمونهها در روز اجرای آزمون به آنان اطلاع داده خواهد شد و در روز برگزاری، پرسشنامه ها توزیع شد سپس به افراد شرکت کننده اطمینان داده شد که نتایج محرمانه خواهد بود و هیچ اجباری در زمینه شرکت در آزمون نیز وجود ندارد و از آنان درخواست گردید که در تکمیل پرسشنامه ها صداقت را داشته باشند. در روز اجرا به آنان مراجعه و سپس یک نسخه از پرسشنامه آزمون هوش هیجانی بار-ان و یک نسخه آزمون رضایت شغلی بری فیلد وروث و یک نسخه آزمون منزلت اجتماعی به هرکدام از نمونهها داده شد و توضیحاتی در خصوص خود پرسشنامه ها و هدف از اجرای آن به آزمودنی ارائه گردید که با دقت و حوصله و صداقت پاسخ دهند.
روش آماری و تجزیه و تحلیل داده ها
برای تجزیه و تحلیل داده ها از آمار توصیفی و آمار استنباطی استفاده شده است. این شاخص ها شامل توزیع فراوانی، درصد میانگین، انحراف استاندارد، واریانس و ضرایب همبستگی پیرسون و رگرسیون به صورت همزمان میباشد.
ضمناً برای بدست آوردن این پارامترها از نرم افزار SPSS-19 استفاده شده است.
فصل چهارم یافتههای پژوهش
یافتههای پژوهش
تجزیه و تحلیل داده های پژوهش با بهره گرفتن از نرم افزار SPSS-19انجام گرفته است. برای تعیین توزیع جامعه (نرمال بودن داده ها) از آزمون کولموگروف - اسمیرنوف[۱۳۲] استفاده شد، در آزمونهای انجام شده سطح ۰۵/۰>P معنیدار در نظر گرفته شده است. در این فصل ابتدا یافتههای توصیفی مورد بررسی قرار میگیرد. پس از آن مطابق فرضیه ها، رابطه بین متغیرها با بهره گرفتن از ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون به روش همزمان بررسی شده است.
آمار توصیفی
در این بخش آمار توصیفی هر یک از متغیرهای پژوهش، با بهره گرفتن از جداول فراوانی و درصد، بدست آمده است.
جدول ۴-۱ توزیع فراوانی و درصد بر حسب وضعیت تاهل
وضعیت تاهل |
فراوانی |
درصد |
مجرد |
۴۸ |
۳۲ |
متاهل |
۱۰۲ |
۶۸ |
کل |
۱۵۰ |
۱۰۰ |
جدول ۴-۱ وضعیت فراوانی آزمودنیها را بر حسب تأهل نشان میدهد، مشاهده می شود ۴۸ نفر (۳۲درصد) از آزمودنیها مجرد و ۱۰۲ نفر ( ۶۸ درصد) از آزمودنیها را افراد متأهل تشکیل می دهند.
جدول۴-۲- توزیع فراوانی و درصد بر حسب تحصیلات
مدرک |
فراوانی |
درصد |
زیر دیپلم |
۲۸ |
۱۸ |
دیپلم |
۶۸ |
۴۵ |
کاردان |
۳۱ |
۲۰ |
کارشناسی |
۲۰ |
۱۳ |
ارشد و دکترا |
۴ |
۳ |
مجموع |
۱۵۰ |
۱۰۰ |
جدول ۴-۲ وضعیت تحصیلات را در آزمودنیها نشان میدهد، همان طور که مشاهده می شود ۲۱ نفر (۳/۲۶ درصد) از آزمودنیها دیپلم،۲۰ نفر (۲۵ درصد) از آزمودنیها فوق دیپلم، ۳۶ نفر (۴۵ درصد) از آزمودنیها لیسانس و ۳ نفر (۸/۳ درصد ) از آزمودنی ها را فوق لیسانس تشکیل دادهاند.
جدول ۴-۳ توزیع فراوانی و درصد برحسب درجات
درجات |
فراوانی |
درصد |
افسر ارشد افسر جزء درجه دار |
۱۹ ۹۲ ۳۹ |
۱۳ ۶۲ ۲۶ |
مجموع |
۱۵۰ |
۱۰۰ |
جدول ۴-۳- وضعیت درجات را در آزمودنیها نشان میدهد همان طور که مشاهده می شود ۱۹ نفر (۱۳ درصد) از آزمودنیها افسر ارشد، ۹۲ نفر (۶۲ درصد) از آزمودنیها افسر جزء، ۳۹ نفر (۲۶ درصد) از آزمودنیها درجه دار تشکیل دادهاند.
جدول ۴-۴- میانگین و انحراف استاندارد هوش هیجانی و خرده مقیاسهای آن
متغیر |
میانگین |
انحراف استاندارد |
خودآگاهی خود مدیریتی آگاهی اجتماعی مدیریت رابطه |
۷۶/۹ ۹۸/۱۳ ۳۹/۱۷ ۳۶/۳۱ |
۲۱/۳ ۰۷/۴ ۲۲/۴ ۹۲/۶ |
جدول ۴-۴- میانگین وانحراف معیار متغیرهای هوش هیجانی را نشان میدهد. در جدول بالا میانگین متغیرهای هوش هیجانی(خودآگاهی، خود مدیریتی، آگاهی اجتماعی، مدیریت رابطه) به ترتیب ۷۶/۹، ۹۸/۱۳، ۳۹/۱۷ ، ۳۶/۳۱ است.
جدول ۴-۵– میانگین و انحراف معیار رضایت شغلی
متغییر |
میانگین |
انحراف معیار |
رضایت شغلی |
۷۱/۲۷۲ |
۷۶/۷۹ |
جدول ۴-۵- میانگین و انحراف معیار رضایت شغلی را نشان میدهد که میانگین رضایت شغلی ۷۱/۲۷۲ میباشد.
جدول ۴-۶ میانگین و انحراف معیار مؤلفه های منزلت اجتماعی
متغییر |
میانگین |
انحراف معیار |
احترام و نفوذ |
۱۲/۲۷ |
۹۵/۴ |
درآمد و ثروت |
۹۸/۲۶ |
۵۴/۵ |
ارزش و اهمیت |
۶۳/۱۶ |
۸۵/۴ |
جدول ۴-۶ میانگین و انحراف معیار مؤلفه های منزلت اجتماعی را نشان می دهد. در جدول بالا میانگین متغییر های منزلت اجتماعی( احترام و نفوذ، درآمد و ثروت، ارزش و اهمیت) به ترتیب ۱۲/۲۷، ۹۸/۲۶، ۶۳/۱۶ است.
آمار استنباطی (آزمون فرضیه ها)
فرضیه اول: بین هوش هیجانی با رضایت شغلی رابطه وجود دارد.
برای اثبات یا رد این فرضیه از آزمون همبستگی چندگانه پیرسون استفاده شده است.
جدول ۴-۷ رابطه همبستگی بین هوش هیجانی با رضایت شغلی
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت