نمونه دیگر ذیل آیه C…مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهات…[۳۴۰]B است که به بررسی مفصلی پیرامون مفهوم «محکم» و «متشابه» از دیدگاه مفسران پرداخته و پانزده تعریف مختلف را مطرح می کند وآنها را نقد می نماید. در تعریف دوم، طبق گفته افرادی چون سعید بن جبیر، محکمات را عبارت از حروف مقطعه دانسته است و متشابهات را باقی قرآن تعریف کرده است.[۳۴۱]
سعید بن جبیر معتقد است که منظور از Cأُمُّ الْکِتابِB همان «فواتح سور» یا حروف مقطعه است؛ چرا که در تمامی کتاب ها وجود دارد.[۳۴۲]
اما ایشـان این نظر را علاوه بر اینکه بی دلیــل بودن، «غیر منطبق بر آیه» می شمــرد و آن را نمی پذیرد؛ زیرا به این معناست که غیر از فواتح سور باید تمامى قرآن متشابه باشد و مردم نباید از آن پیروی کنند؛ در حالی که خود قرآن می فرماید: C…وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُB.[343]
بر این اساس، کلام ابن جبیر با ظاهر آیه سوره اعراف، نمی سازد.
نمونه دیگر ذیل آیه Cاکْتُبْ لَنا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَه…B[344] می باشد که روایتی از ابن عباس نقل شده و او در تفسیر این آیه می گوید: «خداوند این درخواست موسی را در حق او محقق نفرمود؛ بلکه در جوابش فرموده: Cعَذابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ…B».[۳۴۵]
در مقام داوری، این روایت را «غیر قابل تطبیق با آیه» دانسته و ظهور آن را در این است که خطاب آیه، پیامبرصلی الله علیه و آله می باشد.[۳۴۶]
مثال دیگر، ذیل آیه Cإِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ…B[347] می باشدکه از سدّی نقل شده که:
«موسىعلیه السلام گفت: پروردگارا! سامرى به ایشان گفت گوساله درست کنند، لیکن چه کسى گوساله را زنده کرد و روح در آن دمید؟ پروردگار فرمود: من. گفت: پس تو خودت ایشان را گمراه کردى».[۳۴۸]
علامه، «عدم انطباق روایت با آیه»، معرفی می کند.[۳۴۹]
ایشان، معیار مخالفت با ظهور را در برخی موارد، تحت عنوان مخالفت با صریح قرآن، بیان نموده است:
مثلاً، ذیل تفسیر آیه Cذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْب…B[350] روایاتی از صحابه و تابعان نقل شده است:
از جمله، از ابن عباس نقل شده است که دروغ سوم یوسفعلیه السلام را این گفته او که Cذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبB دانسته است. آن گاه بود که جبرئیل پرسید: آنجا که قصد کردى چطور؟ گفت: Cوَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءB.[351]
از افراد دیگری از صحابه و تابعان نیز،[۳۵۲] همین مضمــون، رسیده است که علامه، در نقــد آنها می گوید: «این روایات از روایات جعلى است که مخالف با صریح قرآن است».[۳۵۳]
مثال دیگر را می توان ذیل آیات مربوط به همین سوره یافت که روایتی از ابن عباس نقل شده است که می گوید: حضرت یوسفعلیه السلام سه بار دچار لغزش شد، یکی آن زمان که قصد زلیخا نمود، یکی آنجا که از دوستش که از زندان آزاد شد، خواست تا شفاعت او را نزد عزیز مصر نماید و دیگر آنجا که نسبت دزدی به برادرانش داد.[۳۵۴]
در نقد این روایت، علامه آن را «مخالف صریح قرآن» معرفی می کند؛ چرا که قرآن، حضرت یوسفعلیه السلام را دارای مقام «اجتباء» و «اخلاص» خوانده است، و کسی که خداوند در مورد او این گونه می گوید، شیطان نمی تواند در او راه داشته باشد.[۳۵۵] بر این اساس، چنان که ملاحظه شد، علامه با تعابیر مختلف، روایت صحابی و تابعی را مخالف ظهور آیه دانسته است.
اما باید دانست، در موارد بسیاری ایشان به طور صریح به مخالفت با ظاهر آیه اشاره نموده است. به عنوان نمونه می توان به موارد زیر اشاره نمود:
مثلاً، ذیل آیه Cالَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلاَّ کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطان…B[356] برخی از مفسران، با تمسک به روایاتی از ابن عباس و ابن مسعود، منظور از قیام در آیه را «برخاستن از قبر در روز قیامت» دانسته اند.[۳۵۷]
اما، علامه، ناسازگاری این تفسیر، با ظاهر آیه را «بیّن» عنوان می کند.[۳۵۸]
مورد دیگر، در تفسیر آیه C…وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ، أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّه…B[359] می باشد که طی روایتی از ابن عباس، این گونه بیان شده است: این آیه در باره ظاهر و باطن انســان است و وقتى خدا مخلوقات را در قیامت جمع مىکند، مىفرماید: من شما را به آنچه در دل پنهان مىکردید خبر مىدهم.[۳۶۰]
علامه، در سنجش این روایت و امثال آن، آنها را «مخالـف ظاهر قرآن» به حساب می آورد و می گوید: ظاهر آیه این است که محاسبه اساس صفاتی است که دلها یا به صورت مستقل و یا از راه اعضای بدن کسب کرده باشد، و فرقی میان عمل ظاهری و عمل درونی و انسان مؤمن و کافر نیست. اما خطورات نفسانى کسب نیست و ظاهر محاسبه، محاسبه به جزا است، نه خبر دادن به مکنونات درونی و یا تصمیم های انسان ها.[۳۶۱]
همچنین، ذیل آیه، Cوَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم یَقُولُونَ آمَنَّا بِه…[۳۶۲]B در بیان اینکه آیا کسی جز خداوند، می تواند به تأویل قرآن دست یابد، به بررسی اقوال مختلف می پردازد و نظرات مختلف مفسران قدیم و جدید در مورد «تأویل» در آیه شریفه را بیان می کند و در برخی موارد به آنها پاسخ می دهد و وجه نادرستیشان را آشکار می نماید.[۳۶۳]
در مقام سنجش این اقوال، به خلطی که در مسئله «رجوع متشابه به محکم» و «تأویل» رخ داده اشاره می کند و ادله روایی دو طرف را – در مسئله علم به تأویل-، «مخالف ظاهر قرآن» می خواند و علت آن را این گونه شرح می دهد:
«و اما روایات، مخالف با ظاهر کتاب است؛ زیرا روایات مثبت، یعنی دالّ بر این که راسخان در علم، تأویل را می دانند، تأویل را مترادف با معنای مراد از لفظ متشابه گرفته اند و هیچ تأویلی در قرآن به این معنا نیست».[۳۶۴]
ایشان در این باره به روایتی از ابن عباس اشاره می کند که در مورد خود گفته است: «من از راسخین در علمم، و من تأویل قرآن را مىدانم».[۳۶۵]
از سوی دیگر، ابن عباس در روایت دیگری، می گوید: «محکمات عبارتند از آیات ناسخ، و متشابهات عبارتند از آیات منسوخ».[۳۶۶]
علامه، از جمع بین این دو روایت، نتیجه می گیرد که ابن عباس، معنای آیات محکم را تأویل آیات متشابه می دانسته است و این معنا در قرآن، شاهدی ندارد.[۳۶۷]
بنابراین، مهم ترین جنبه مخالفت با قرآن در دیدگاه علامه را می توان مخالفت با ظهور آیه دانست. در حقیقت می توان گفت، هر جا که ایشان، از معیار مخالفت با قرآن یاد کرده است، در درجه اول، به مخالفت آن با ظهور آیه، نظر داشته است؛ چرا که نمونه ای در روایات یافت نشد که روایت، با نصّ قرآن، مخالفت داشته باشد.[۳۶۸]
۳-۱-۲-۱-۲٫ ناسازگاری با سیاق و مضمون آیه
دومین وجهی که علامه پیرامون ناسازگاری روایت صحابی یا تابعی با قرآن عنوان نموده، مخالفت با سیاق و مضمون آیه می باشد. این وجه نیز، نمونه های فراوانی دارد که به مواردی از مهم ترین آنها را بیان می نماییم:
ذیل آیه C… إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیاء وَجَعَلَکُمْ مُلُوکاً…B[369] طبق روایاتی از صـحابه و تابعــانی مانند ابن عباس، قتاده، مجاهد، عبدالله بن عمرو و… منظور از «ملوک»، «خادم، زن و فرزند» می باشد.[۳۷۰]
علامه، این روایات را «ناسازگار با سیاق آیه» دانسته است.[۳۷۱]
در تفسیر آیه C…فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْه…[۳۷۲]B ابن عباس، گفته ضمیر CعَلَیْهB به ابوبکر باز می گردد؛ زیرا پیامبرصلی الله علیه و آله، همیشه ازسوی پروردگار در حال سکینت بود.[۳۷۳] اما علامه، در داوری نسبت به این روایت، بر اساس «سیاق آیات»، بازگشت ضمیر را به پیامبرصلی الله علیه و آله می داند. و تفسیر ابن عباس را نمی پذیرد.[۳۷۴]
نمونه دیگر، ذیل تفسیر آیه Cأَفَمَنْ کانَ عَلى بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْه…B[375] می باشد که علامه، ضمن اینکه مراد از Cشاهِدٌ مِنْهB را با توجه به روایات وارد شده از طرق شیعه و اهل سنت، «علی بن ابی طالبعلیه السلام» می داند، به اقوال مفسران صحابه و تابعان و… اشاره می کند.
از ابن عباس و مجاهد نقل شده که در تفسیر Cشاهِدٌ مِنْهB گفته اند: منظور جبرئیل است.[۳۷۶]
قتاده و حسن بصری نیز، مراد از Cشاهِدٌ مِنْهB را «زبان پیامبرصلی الله علیه و آله» دانسته اند که با آن قرآن را تلاوت می کند.[۳۷۷]
اما علامه، در داوری این قول و امثال آن می گوید:
«دقت در سیاق آیه و ظاهر جملات آن کافى است که خواننده، به بطلان وجوه نام برده حکم کند، و دیگر نیاز به آن نیست که ما گفتار را در رد آن وجوه طول دهیم و به بحث و مناقشه در آنها بپردازیم».[۳۷۸]
در تفسیر آیه Cفَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ عَلى ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمB[379] روایاتی از صحابه و تابعان، نقل گردیده است:
ابن عباس، می گوید: «آنان بردگانشان را در اموال و زنان خود شریک نکردند، چگونه[شما] بندگان مرا در سلطنتم با من شرک می گیرید؟!»[۳۸۰]
مجاهد در تفسیر آن می گوید: «[اینها] مانند خدایان باطل همراه خدا است».[۳۸۱]
از قتاده روایت شده که در تفسیر این آیه گفته است:
«این مَثَلی است که خدا زده است. پس آیا هیچیک از شما هست که با برده اش در زوجه و فراش خود مشارکت کند! آیا خدا را با خلق و بندگانش معادل می گیرید؟ پس اگر برای خودت راضی نیستی به این، خدا سزاوارتر است که او را از چنین چیزی دور و بری بدانی و خدا را همسنگ هیچ یک از بندگان و مخلوقاتش قرار مده».[۳۸۲]
اما علامه، این روایات را «ناسازگار با سیاق آیات» خوانده و می گوید: «سیاق آیه، سیاق بر شمردن نعمت ها به منظور استنتاج توحید است، نه مناقضه و توبیخ؛ زیرا هیچ نشانه ای از توبیخ و مناقضه در آن نیست».[۳۸۳]
ایشان، معنای آیه Cکَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُه…B[384] را این گونه بیان می کند: «ما خلایق را به همان آسانى بر مىگردانیم که خلقشان کردیم، بدون این که براى ما دشوارى داشته باشد». و بر این اساس، تفسیر ابن عباس که آیه را ناظر بر «رجوع تمامى موجودات به حالتى است که قبلاً، یعنى قبل از آغاز خلقت داشتهاند»،[۳۸۵] دانسته، مورد نقد قرار داده و آن را «مخالف سیاق آیه» دانسته است.[۳۸۶]
ذیل آیه Cإِنَّ الَّذِینَ جاؤُ بِالْإِفْکِ عُصْبَهٌ مِنْکُمْ…B[387] علامه خطاب این آیه و آیات بعدش را متوجه مؤمنانی دانسته است، که – اعم از منافقان و مؤمنان واقعی- ظاهرشان ایمان آنها را نشان می دهد.[۳۸۸]
اما حسن بصری، خطاب را در مورد مؤمنانی دانسته که از این اتفاق متأثر شده بودند. علامه، ضمن اینکه این قول را «بدترین تفسیر» می نامد، اشکال آن را «ناسازگاری سیاق آیات» عنوان می کند.[۳۸۹]
ایشان، ذیل آیه Cاللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاهٍ…B[390] به تفسیر حسن بصری اشاره می کند که مراد از C… یُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُبارَکَهٍ زَیْتُونَه…B[391] را «درخت بهشتی» گرفته است.[۳۹۲] اما به جهت «ناسازگاری با سیاق» آن را نمی پذیرد.[۳۹۳]
[جمعه 1400-07-23] [ 05:34:00 ق.ظ ]
|