ای از اثر مؤلف را به زبان مقصد برگرداند. امروزه به دلیل فرصت اندک خوانندگان این نوع ترجمه با اقبال برخی گروهها مواجه شده است (همان: ۱۴).
۲ـ ۴ـ ۵ـ ترجمه ادبی
زیباترین نوع ترجمه، ترجمه ادبی است؛ زیرا مترجم مناسبترین و خوشآهنگترین واژگان را بر اساس ذوق ادبی خود برمیگزیند. در ترجمهی ادبی، استفاده از انواع آرایشهای لفظی و معنوی به خوبی مشهود است. یکی از انواع آرایشهای لفظی، بهره جستن از جناس به منظور مسجع کردن ترجمه است. بدون شک این سبک به مراتب دشوارتر از سایر سبکهای انواع ترجمه است؛ زیرا به کار بردن سجع در زبان مقصد تنها از عهده کسانی بر میآید که حافظهای بسیار قوی و قریحه و ذوقی زایدالوصف دارند
(معروف، ۱۳۸۶ : ۱۷). از جمله ترجمههای ادبی، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی از کتاب نهجالبلاغه می باشد.
۲ـ ۴ـ ۶ـ ترجمهی دقیق و روان
ترجمهی دقیق و روان، متداولترین نوع ترجمه است که در نقل متون مختلف ادبی، دینی و علمی کاربرد وسیعی دارد. زیرا مترجم علاوه بر ترجمه الفاظ، به عبارت معنا و مفهوم میبخشد. بدین معنا اگر در جمله کنایه، استعاره، ضرب المثل و … به کار رفته باشد آن را به زبانی قابل فهم برمیگرداند تا مقبول طبع همگان قرار گیرد. در این نوع ترجمه، مترجم باید مراعات امانت را بنماید تا مبادا چیزی علاوه بر آنچه مؤلف نوشته، بنویسد و احیاناً مطلب تحریف شود. این قسم از ترجمه می تواند ادبی نیز نگاشته شود. در ترجمه دقیق و روان، سلاست و انسجام کلام باید طوری باشد که خواننده به کلی فراموش کند که ترجمهی کتابی را می خواند بلکه احساس کند اثر فصیحی را به زبان اصلی میخواند (همان: ۱۷).
۲ـ ۴ـ ۷ـ ترجمهی شعر
در عالم ترجمه، چیزی دشوارتر از ترجمهی شعر نیست. شعر همیشه از ترجمه شدن تن میزند چرا که به لحاظ وابستگی شدیدش به شگردها و افسونکاری و ابهام- ابهامی که از خصیصههای بارز آن است- ترجمه شدنی نیست و این هنر را به میزان چشمگیری، قائم به شعبده بازیهای کلامی نموده است (نجفدری،۱۳۷۹: ۱۰۱). شعر بنا بر ماهیت خود ریشه در زبانی دارد که به آن سروده شده، و برگردان آن به زبانی دیگر از خصوصیات غنی زبان مبدأ که اثر از آن نشأت گرفته، میکاهد و عقیده بر این است، کسی که دست به ترجمه شعری میزند، باید علاوه بر تسلط بر هر دو زبان مبدأ و مقصد، دستی در شعر و شاعری داشته باشد، تا در انعکاس روح متن هر چه موفق عمل نماید (ملکی، ۱۳۸۰: ۲۶).
۲ـ ۴ـ ۷ـ ۱ـ محدودیتهای ترجمهی شعر
در ترجمهی شعر مترجم با محدودیتهایی روبرو است که این محدودیتها عبارتند از:
۲ـ ۴ـ ۷ـ ۱ـ ۱ـ محدودیت وزن، قافیه و موسیقی درونی
محدودیت وزن، قافیه و موسیقی درونی یکی از موانع عمده در ترجمه شعر است. زیرا شعر عموماً متکی بر وزن عروضی، قافیه و موسیقی است که هیچیک قابلیت ترجمه شدن را ندارند و در صورت ترجمه شدن، علاوه بر تغییر ساختار بیت، وزن و موسیقی نیز مختل می شود (معروف، ۱۳۸۶: ۲۴).
۲ـ ۴ـ ۷ـ ۱ـ ۲ـ محدودیت در انتقال صنایع بدیعی
استفادهی بجا و مناسب از صنایع ادبی، علاوه بر زیبایی بخشیدن به شعر، بیانگر مهارت شاعران در نیکو سرودن شعر است. ترجمهی صنایعی چون توریه، ایهام، مقابله، جناس، تضاد و … محدودیتهایی در مسیر ترجمه ایجاد می کند (همان، ۲۵).
۲ـ ۴ـ ۸ـ ترجمه شفاهی
ترجمه شفاهی آن است که مترجم، سخنان یک گوینده را به صورت زنده و فیالمجلس به زبان دیگری برگرداند. این گونه ترجمه، در جلسات، کنفراسها، سیمنارها، ملاقات های رسمی، مجامع بین المللی، مصاحبهها و دیدارها و با توریستها انجام میگیرد (ketabeqom.com www.).
ترجمه شفاهی دارای دو گونه اصلی است:
۲ـ ۴ـ ۸ـ ۱ـ ترجمهی همزمان
در ترجمه شفاهی همزمان، مترجم با درک یک یا چند واژه نخست گفته در زبان مبدأ، به برگردان آن می پردازد و با اندک اختلاف زمانی پس از پایان گفته در زبان مبدأ، برگردان آن را در زبان مقصد به پایان میبرد (صفوی، ۱۳۷۱: ۱۱). دشوارترین نوع ترجمه، ترجمهی همزمان است؛ زیرا مترجم فرصت فکر کردن و یا مراجعه به فرهنگ لغت و غیره را به هیچ عنوان ندارد (معروف، ۱۳۸۶: ۳۲).
۲ـ ۴ـ ۸ـ ۲ـ ترجمهی ناهمزمان
در ترجمهی شفاهی ناهمزمان یا پیاپی گفتهی زبان مبدأ برش میخورد و مترجم پس از درک برش مذکور که معمولاً بیش از یک جمله است، در زمان مکث گوینده، برگردان آن بخش از گفته را در اختیار مخاطب یا مخاطبان قرار میدهد. امکان به کارگیری ترجمهی همزمان به آرایش واژگان دو زبان مبدأ و مقصد وابسته است (صفوی، ۱۳۷۱: ۱۲).
۲ـ ۵ـ انواع ترجمه از نظر پیتر نیومارک
پیتر نیومارک، نظریهپرداز سرشناس ترجمه، ترجمه را با توجه به نوع متن و هدف از ترجمه، به دو نوع معنایی و ارتباطی تقسیم نموده است.
۲ـ ۵ـ ۱ـ ترجمه معنایی
ترجمه معنایی، معنا و مفهوم متن مبدأ را با نزدیکترین ساختهای دستوری و معنایی زبان مقصد، منتقل می کند. مترجم در این روش، بیآنکه تغییرات دستوری یا لغوی در متن ایجاد کند آن را لفظ به لفظ به زبان مقصد برمیگرداند. ترجمه معنایی به متن وفادار است و ویژگیهای ترجمهی تحتاللفظی را دارد و به زبان مبدأ متمایل است (ناظمیان، ۱۳۹۰: ۳). ترجمه معنایی، نویسنده را مهمتر از خواننده در نظر
میگیرد. در این روش موارد ابهام و ناهمخوانی و حتی اشکالات متن اصلی به ترجمه راه پیدا می کند و حاصل رنگ و بوی ترجمه دارد. این روش بیشتر در ترجمهی متون ادبی به کار میرود (www.motarjemarab.blogfa.com).
۲ـ ۵ـ ۲ـ ترجمه ارتباطی
ترجمه ارتباطی ترجمهای است که پیام متن مبدأ را با متداولترین کلمات و عبارات و ساختهای دستوری به زبان مقصد برمیگرداند (ناظمیان، ۱۳۹۰: ۴). در ترجمه ارتباطی، خواننده مهمتر از نویسنده به شمار میرود. مترجم سعی بر آن خواهد داشت تا متن ترجمه شده را حتیالامکان برای خواننده مأنوس سازد، بدین ترتیب این امکان همواره وجود دارد که متن بدست داده شده، به طور کامل گفتهی نویسنده نباشد (صفوی، ۱۳۷۱: ۱۶).
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید. |
در روش ارتباطی، چنان که از عنوان آن برمیآید، هدف مترجم ارتباط با خواننده است. در این روش مترجم آزادی بیشتری در تفسیر متن دارد؛ مورد ابهام یا اشکال را برطرف و متن را در چارچوب قراردادهای نحوی و معنایی و کاربردی زبان مقصد، بازنویسی می کند. در این روش، آنجا که بین دقت و روانی تعارض پیش میآید، مترجم روانی را برمیگزیند (www.motarjemarab.blogfa.com).
تفاوت میان ترجمهی ارتباطی و ترجمهی معنایی مبتنی بر تفاوت میان مفهوم پیام و معنی است، معنی با محتوا سروکار دارد، در حالیکه پیام ناظر بر تأثیر است و از آنجا که پیامهای متون ادبی در ویژگیهایی نهفته است که متون ادبی را از بسیاری متون متمایز میسازد؛ دریافت و انتقال این پیامها به زبان دیگر بدون در نظر گرفتن این مشخصهها میسر نیست، هرچند در بسیاری از این ترجمهها صرفاً پیام منتقل می شود و بسیاری از مایههای زیبایی و مقومات ادبی از قبیل موسیقی شعر، صنایع ادبی، اصطلاحات و برخی از رمزها، سمبلها و اسطورهها انتقال نمییابد؛ از این رو ترجمهی متون ادبی با محدودیتها و مشکلاتی مواجه است (اقبالی، ۱۳۸۱: ۹).
۲ـ ۶ـ روشهای مترجمان عرب در ترجمه
مترجمان پیشین عرب غالباً در ترجمه روشهای خاصی را مد نظر قرار میدادند که بررسی آنها تجربهی مفیدی برای علاقهمندان ترجمه خواهد بود. یکی از کسانی که در کتاب خود از روشهای مترجمان عرب یاد کرده، صلاحالدین صفدی، متوفی به سال ۷۴۶ هجری است، وی در این باره مینویسد: «مترجمان در نقل متون دو روش را برگزیده بودند:
روش نخست: روش یوحنا بن بطریق و ابن ناعمه حمصی و دیگران بود. بدینصورت که به جای واژگان یونانی واژگان عربی قرار میدادند و با پیوستن کلمات، جمله عربی پدید میآمد، صفدی عقیده داشت این روش از دو جهت نادرست است: ۱- همهی کلمات یونانی معادل عربی ندارند. از این جهت بسیاری از کلمات یونانی در خلال ترجمه به صورت خود باقی ماندهاند. ۲- خواص ترکیب و روابط اسنادی یک زبان همیشه با زبان دیگر منطبق نیست (معروف، ۱۳۸۶: ۱۲).
روش دوم: روش حنین بن اسحاق، جوهری و دیگران است که معنای جملهای را در ذهن مجسم و معادل معنایی آن را بیان میکردند. صفدی عقیده داشت این روش درستتر است زیرا کتابهای حنین بن اسحاق در علوم پزشکی، منطق و الهیات- برخلاف کتابهای او در علوم ریاضی که مهارتی در آنها نداشت- نیاز به اصلاح ندارند».
امروزه روش نخست کاربرد اندکی دارد و غالباً در ترجمههای تحتاللفظی مورد استفاده قرار میگیرد. اما روش دوم کاربرد وسیعتری دارد (همان: ۱۳).
۲ـ ۷ـ شرایط مترجم
برای دستیابی به ترجمهای خوب باید از فنون و ضوابط خاصی پیروی کرد تا فرد در کار ترجمه،
موفقتر عمل کند. یک مترجم برای ارائه ترجمهای دقیق و خوب باید از ویژگیهای زیر برخوردار باشد. برخی از این ویژگیها عبارتند از:
۲ـ ۷ـ ۱ـ آشنایی کامل با زبان مبدأ
بیگمان نخستین شرط لازم برای ترجمهی متون، آشنایی کامل با زبان مبدأ است. منظور از آشنایی با زبان مبدأ تنها این نیست که مترجم بتواند معنای کلی متن را دریابد؛ یا مفهوم کلمات به کار رفته در آن متن را بداند، بلکه افزون بر این باید با دقایق معانی و بار عاطفی کلمات در متن مبدأ آشنا باشد؛ ظرایف سبک و شیوه بیان نویسنده را نیز بشناسد (فقهیزاده، ۱۳۸۹: ۱۳). همچنین مترجم باید اصطلاحات خاص«زبان مبدأ» را بداند و از معادل آن نیز در«زبان مقصد» یا زبان دوم آگاه باشد. ندانستن اصطلاحات، کار ترجمه را مشکل می سازد؛ زیرا این کار، تنها از «کتاب لغت» بر نمی آید. ضرب المثل ها، طنز، کنایات و … نیز در همین مقوله است و دانستن معادل آنها در زبان دوم، بسیار کارساز است. از اینرو آشنایی با فرهنگ دو زبان و دو ملّت و ویژگی های دستوری و ادبی و بلاغی زبان مبدأ و مقصد، لازم است (ketabeqom.com .www).
۲ـ ۷ـ ۲ـ آشنایی کامل با زبان مقصد
مترجم پس از قرائت و فهم متن زبان مبدأ باید مفاهیم آن را در قالب زبان مقصد بریزد و واژه ها، تعابیر و جملات خود را چنان برگزیند که گویی نویسندهی متن اصلی است و آن مفاهیم را به زبان اصلی بیان میکند. مترجم برای دستیابی به این هدف باید دانش زبانی مطلوبی داشته باشد و زیر و بم آن را بشناسد؛ در غیر این صورت از انتقال صحیح پیام به زبان مقصد باز میماند و به هدف اصلی ترجمه که انتقال بی کم و کاست معانی زبان مبدأ است دست نمییابد (فقهیزاده، ۱۳۸۹: ۱۳).
۲ـ ۷ـ ۳ـ آشنایی با موضوع متن اصلی
آشنایی با موضوع متن اصلی، نقش مهم و بسزایی در توفیق مترجم برای ارائه ترجمهای صحیح و روان دارد. علوم و دانشهای مختلف، سرشار از اصطلاحات و تعابیریاند که مرز و محدوده آنها را از یکدیگر تفکیک می کند. مترجمی که قصد دارد کتابی را در موضوع روانشناسی ترجمه کند، اگر در این زمینه مطالعه نداشته باشد و اصطلاحات مربوط به آن را نشناسد از عهده ترجمه چنین کتابی برنمیآید (ناظمیان، ۱۳۸۱: ۲۳).
۲ـ ۷ـ ۴ـ امانت و بیطرفی
علاوه بر تخصص و مهارت، مترجم نباید نسبت به محتوا یا مؤلف متن یا موضوع خاص، نظرات شخصی خود را اعمال کند و «متعهد» به متن باشد. دخالت دادن دیدگاه ها و پیش فرض های شخصی در ترجمه، از اعتبار آن میکاهد. اگر مترجم دیدگاه مؤلف را قبول ندارد، می تواند در پاورقی یا الحاقات، بیان کند؛ نه آن که متن را طبق دلخواه و سلیقه خود ترجمه کند. نکته ای که باید افزود این است که در ترجمه، به خصوص در متون ادبی و مذهبی مثل قرآن، حدیث و دعا، رعایت شیوایی و زیبایی ترجمه، موجب دور شدن از امانت می شود و رعایت امانت در ترجمه، نوشته را از زیبایی و شیوایی دور میکند. جمع میان این دو به شدت دشوار است و هنرمندترین مترجمان آنانند که شیوایی و امانت را هر چه بیشتر توأماً در ترجمه خود داشته باشند (www.ketabqom.com).
۲ـ ۷ـ ۵ـ استفاده کردن از واژگان مأنوس در ترجمه
از اصول اولیه و مهم در ترجمه، دقت در گزینش واژگان مأنوس در زبان مقصد است؛ زیرا ترجمه نباید از اصل دشوارتر باشد. مترجم باید سعی کند واژه هایی را برگزیند که در زبان مقصد قابل فهم باشد. استفاده از واژگان ترجمه نشده در زبان مقصد، غالباً موجب سردرگمی خواننده می شود ( معروف،۱۳۸۶: ۵۵).
۲ـ ۷ـ ۶ـ توجه به قواعد دستوری در زبان مبدأ و مقصد
درک درست متن اصلی، به دو عامل بستگی دارد؛ یکی شناخت دقیق دستور زبان مبدأ و مقصد و دیگری بهره بردن از فرهنگ لغت یا پرسش از اهل زبان برای فهمیدن جوانب غیر دستوری. تحلیل دستوری اجزای هر جمله، خواه ناخواه در درست فهمیدن آن اثرگذار است. در این راه، بهتر است جمله را به نهاد و گزاره تقسیم کنیم و از این رهگذر، فعل، فاعل و مفعول را بشناسیم و بکوشیم دیگر اجزاء سخن مانند قید، صفت، جمله پایه، جمله پیرو و جز اینها را نیز تشخیص دهیم؛ زیرا فهمیدن درست این اجزا و نقش دستوری هریک از آنها، به درک درست متن اصلی کمک خواهد کرد ( فقهیزاده، ۱۳۸۹: ۱۵).
۲ـ ۷ـ ۷ـ تسلّط به اصطلاحات خاصّ
همیشه جملات، به صورت عادی و معمولی نیست. گاهی در متن، یک اصطلاح، ضرب المثل، معنای مجازی و کنایی یا تعبیر علمی خاصّی که معنای ویژه ای دارد به کار می رود. مترجم باید هم اصطلاحات خاص«زبان مبدأ» را بداند، هم اصطلاحات معادل آن را در«زبان مقصد» یا زبان دوم. ندانستن اصطلاحات، کار ترجمه را مشکل میسازد؛ زیرا این کار، تنها از «کتاب لغت» برنمی آید. ضرب المثلها، طنز، کنایات و … نیز در همین مقوله است و دانستن معادل آن ها در زبان دوم، بسیار کارساز است
(www.ketabqom.com ).
لازم به ذکر است که برای مترجم شرایط دیگری نیز بیان شده که از ذکر آن پرهیز میکنیم.
۲ـ ۸ـ خصوصیات مترجم
مترجم همواره با دو موضوع نگرانکننده روبروست. این نگرانی از طرفی به خاطر این است که خواننده ترجمهی او را نفهمد و از طرف دیگر به خاطر تحریف مطلب نویسنده است. باید مترجم در دو زبان تبحر داشته باشد و همواره به زبان مادریش ترجمه کند؛ یعنی زبانی که با آن صحبت می کند و قصد دارد به آن زبان ترجمه کند. او باید از نکات و رموز و اشارههای عاطفی واژه ها و اسلوبهای بیگانه آگاهی داشته باشد، همچنین او باید به زبان اصلی، یعنی زبانی که میخواهد از آن ترجمه کند و قسمت های پیچیده آن را بشناسد، مسلط باشد (طهماسبی و دیگران، ۱۳۹۰: ۵).
۲ـ ۹ـ فن ترجمهی شعر از دیدگاه جاحظ و برخی معاصران
در مورد ترجمه شعر نظرات مختلفی بین صاحبنظران بوده و تقسیمبندی کلی به این گونه است که گروهی معتقدند شعر قابل ترجمه نیست. نخستین کسی که مدعیست ترجمه شعر محال است، جاحظ (متوفای۲۵۵) است. وی در کتاب الحیوان میگوید۴:
ترجمه: شعر نمی تواندکه به زبانی دیگر ترجمه شود و انتقال آن از زبانی به زبان دیگر جایز نیست. و اگر چنین شود، نظم شعر بریده و وزن آن باطل می شود و زیبایی آن از میان میرود و نقطهی شگفتانگیز آن از بین میرود وهمانند سخن منثور می شود. نثری که از ابتدا نثر باشد زیباتر از نثریست که از تبدیل شعر موزون به وجود آمده باشد.
دلیل مشکل بودن ترجمهی شعر (از نظر جاحظ) همان وزن عربی است که دارای تفعیلاتی است که بحور شعری را در میزانهای مشخصی محدود می کند، چرا که ترجمه نمیتواند این اوزان مخصوص را، آن طور که در زبان اصلی وجود دارد، به زبان دوم منتقل کند. در هر صورت، وزن از دیدگاه جاحظ در واقع معجزهای است که تأثیرش به هنگام ترجمه باطل می شود (حسن، ۱۳۷۶: ۱۰۹).
برخی از مترجمان معاصر نیز با جاحظ هم عقیده هستند از جمله مترجم معاصر ایرانی، احمد پوری معتقد است که اگر قرار باشد شعر در ترجمه آسیب ببیند اصلاً چرا آن را ترجمه کنیم. وی میگوید: «زمانی که شعر آسیب ببیند و بدانیم که این شعر لذتی را که در زبان مبدأ به خواننده میدهد و حتی بخشی از آن را منتقل می کند، در هر حال من مترجم از آن چشم میپوشم. من معتقدم که حسرت ترجمه هزاران شعر در هزاران مترجم هنوز مانده و علتش هم این است که حداقل این را خود مترجم میداند که بسیاری از شعرها غیر قابل ترجمهاند» (www.tebyan.net ).
حال اگر همهی مترجمان همان عقیدهی جاحظ و برخی دیگر را در خصوص ترجمهی شعر
میپذیرفتند، مسلماَ بسیاری از شاهکارهای شعری که پس از آن زمان ترجمه شدند و از جمله آثار بزرگ ادبی به شمار میروند از میان میرفتند و بسیاری از خوانندگان از مطالعه بسیاری از آثار ارزشمند شعری که دروازههایشان بر روی ناآشنایان با زبان اصلی شعر بسته است، محروم میشدند (حسن، ۱۳۷۶: ۱۰۹).
گروه دیگری از مترجمان معتقدند که شعر ترجمهپذیر است آنان با اشاره به ترجمههای صورت گرفته بین زبانها و فرهنگهای مختلف ترجمه شعر را امکان پذیر دانسته اند (www.vazeh.com).
ضیاء قاسمی زبانشناس و مترجم ایرانی در باره ترجمه شعر میگوید: «اگرچه برخی شعر را غیر قابل ترجمه دانسته اند و در صورت ترجمه، بخش بزرگی از زیباییهای شعر از بین میرود، اما در مجموع میتوان ترجمه شعر را کار مفید و پرثمری دانست؛ زیرا همان مقدار از پیام شعر که انتقال مییابد نیز مانند پلی است به اندیشه و احساس شاعر (www.tebyan.net).
اما سلیمان بستانی۵، ادیب لبنانی که رباعیات حکیم عمر خیام و حماسهی مهابراتا هندی را به شعر عربی برگردانید، با ترجمهی شعر به نثر مخالفت ورزیده و از طرفداران سرسخت ترجمه شعری است و
میگوید: «مترجم شعر باید خودش شاعر باشد و به روح و شخصیت آن شاعری درآید که اثرش را ترجمه
می کند و ترجمه نشدن منظومهی ایلیاد هومر در دوره عباسیان از آنجا ناشی شد که مترجمان عرب شاعر نبودند و اعراب نیز نسبت به مضامین آن بیگانه بودند» (حسن، ۱۳۷۶: ۱۲۰).
۲ـ ۱۰ـ بحثی در بارهی ترجمه شعر
ترجمهی شعر همواره عرصهای بحثبرانگیز و قابل تأمل بوده است اما باید دانست که برگردان یک شعر از یک زبان به زبان دیگر با در نظر گرفتن همهی عناصر متشکلهی آن، نظیر آهنگ و نوا، صور خیال، قلمرو و محدوده افکار شاعر، زمینه شعر و سایر عوامل دیگر نظیر محیط اجتماعی، عصر یا دوران تاریخی و لهجهی محلی، کاری است بس مشکل و تقریباً ناممکن؛ زیرا یک شعر وابسته به آهنگ و نوا، سجع و قافیه میباشد که عیناً برگرداندن این عناصر به زبان دیگر غیر ممکن به نظر میرسد (لطفیپور ساعدی، ۱۳۷۳: ۱۷).
با این وجود موضوع ترجمهی شعر همچنان مسأله بغرنجی برای مترجمان است. به طوریکه اغلب علما اتفاق نظر دارند که شعر غیر قابل ترجمه است و در صورت ترجمه، بخش بزرگی از زیباییهای شعر، از بین میرود اما این موضوع، دوستداران ادبیات را از ترجمه بسیاری از متون شعری بازنداشت
(www.al-watan.com) زیرا بسیاری از آنان معتقدند که هر چقدر از پیام شعر که به خواننده منتقل شود موجب ارتباط خواننده با اندیشه و احساس شاعر و آشنایی با شاعران ملتهای مختلف میگردد. بنابراین باید توجه داشت که ترجمه هر ذرهای از ادبیات جهان، گام بزرگی برای معرفی، نمایاندن و اشاعه افتخارات هر فرهنگ است ( ww.tebyan.net).
۲ـ ۱۱ـ روشهای ترجمهی شعر
در میان مترجمان هیچگاه روش واحدی در ترجمه شعر وجود نداشته و بعید به نظر میرسد در آینده بر سر روش واحدی توافق حاصل شود (خزاعیفر، ۱۳۷۰: ۵۷). روشهایی که مترجمان شعر به کار گرفتهاند را میتوان به صورت زیر تقسیم کرد: ترجمهی تحت اللفظی، ترجمهی موزون، ترجمه منثور، ترجمه به شعر با قافیه، ترجمه به شعر بیقافیه و ترجمه تفسیری. لازم به ذکر است که امروزه بسیاری از مترجمین، به ترجمهی منثور شعر گرایش دارند و علت اصلی آن، ناتوانی مترجمان در مراعات عناصر اساسی شعر است (شمس آبادی، ۱۳۸۱: ۱۳۲).
برخی شعر را به صورت شعر باقافیه ترجمه نمودند اما برخی دیگر که اعتقاد دارند ترجمهی منظوم شعر غیرممکن است بر این باورند که باید شعر را تحتاللفظی ترجمه کرد، اما دشواریهای معنایی و زبانی آن را در پانویس توضیح داد و شعر را در مقابل متن اصلی به چاپ رساند تا خواننده بتواند با مقایسه شعر و ترجمهی آن، شعر را در خود احساس کند (خزاعیفر، ۱۳۷۰: ۵۷).
روش دیگر آن است که ترجمه را به دست شاعران بسپاریم و به مترجم اجازه بدهیم با حفظ مضمون اصلی شعر، شعر جدیدی در زبان دوم خلق کند. در این صورت اطلاق ترجمه بر آن به کلی بیمسماست. در این ترجمه گاه شعر دوم، آنچنان با شعر اصلی فاصله میگیرد که پیدا کردن سرمشق و نمونه اصلی به دشواری صورت میگیرد (نجفدری، ۱۳۷۹: ۱۰۱).
وال الایمی[۴] از جهتی این روش را نپذیرفته؛ میگوید: «بهتر است مترجم خود شاعر نباشد زیرا وقتی نقصی در شعر میبیند سعی می کند این نقص را در ترجمه از میان ببرد و با این کار در شعر تصرف می کند.» (خزاعیفر،۱۳۷۰: ۵۷).
در نیم قرن اخیر شیوه جدیدی ابداع شده که در نوع خود کاری جالب و ارزشمند و در عین حال دشوار و سخت است و می تواند برای مترجمان آثار شاعران معاصر الگوی مناسبی باشد. شیوه کار در این ترجمهها بدین شکل است که مترجم میکوشد با حفظ امانت و وفاداری به متن اصلی، زیباییهای ساختاری و جذابیتهای زبانی شعر مورد ترجمه را تا جایی که امکان داشته باشد به زبان دوم منتقل کند؛ البته این کاری بسیار دشوار است که از عهده مترجم معمولی برنمیآید (نجفدری، ۱۳۷۹: ۱۰۱).
حال این سؤال مطرح است که هرکس به زبان مبدأ و مقصد تسلط داشته باشد قادر به ترجمهی شعر است؟
همانطور که در بالا گفته شد باید برای ترجمهی شعر، همچون سرودن شعر مایه و ذوق شاعری داشت و به صرف آشنایی با زبان مبدأ و مقصد نمیتوان ترجمه مطلوب از شعر به دست داد. مترجم شعر باید استعدادها و امکانات ادبی هر دو زبان را کاملاً بشناسد و از خصوصیات شعر در هر دو زبان آگاه باشد و تلاش کند معنای شاعرانهای را که در قالب یک زبان ریخته شده است، به قالب زبان دیگر منتقل کند. شاعر معمولاً با سهولت به زبان خود شعر میسراید. معنا از درونش میجوشد و در قالب زبان به بیرون میتراود و مترجم شعر در واقع می کوشد تا سرّی را که درون شاعر جوشیده است بازشناسد و آن را در قالب زبانی دیگر بازسازی کند و این امر مستلزم تلاش و دقت و بردباری است (مشیری، ۱۳۸۰: ۲۵۱).
در ترجمهی شعر، بیش از آن که به ترجمهی مفهوم الفاظ اهمیت داده شود باید به نقش آنها در ایجاد تأثرات عاطفی لازم توجه نمود. از اینرو مترجم باید آزادی لازم را داشته باشد، تا چنانچه واژهای معادل در زبان مقصد برای واژهی خاصی در زبان مبدأ پیدا نکرد، به جای آن از ترکیبات وصفی یا مجازی با همان دلالتهای التزامی استفاده کند (لطفیپور ساعدی، ۱۳۷۳: ۵۳).
یک جنبه مهم از فرم شعر، وزن آن است و انتقال وزن در شعری که ترجمه می شود عملاً ممکن نیست؛ چون وزن شعر خاص زبانی است که شعر به آن زبان سروده شده است و این وزنها، در زبانهای مختلف، متفاوت است. به همین دلیل وقتی شعر ترجمه می شود، شعرگونگی خود را از دست میدهد و به نثر تبدیل می شود (www.tebyan.net). اما میتوان به جای موسیقی بیرونی شعر در معنای آن نوعی موسیقی ایجاد نمود تا از لحاظ معنایی دارای وزن و آهنگ باشد.
در ترجمه و برگردان تصاویر شاعرانه، چنانچه آن تصاویر در محدوده فرهنگی، قومی و ملی زبان مبدأ قابل درک است، باید به وسیلهی تصاویری که در زبان مقصد همان مفاهیم را میرسانند، جایگزین شوند. این جایگزینی برای ترکیبات استعاری و ترکیبات وصفی نیز انجام می شود. زیرا مقید بودن به ترجمهی الفاظ، مترجم را گاه کاملاً به انحراف از درونمایه و مضمون شعر میکشاند (داد، ۱۳۷۳: ۵۳).
خلاصهی کلام آن که در ترجمهی عناصر شعر، تنها هدف مترجم باید اولاً درک درست شعر باشد ثانیاً برگردان همان مفاهیم و مضامین به تأثیرگذارترین شکل بیانی. از آنجا که بخشی از تداوم حیات هر اثر هنری از جمله شعر مدیون ادراک آن توسط خواننده شعر است مترجم به عنوان خواننده حق دارد این تداوم را با القاء و الصاق تعبیرات خود به شعر که احتمالاً وسیعتر از تعبیرات شاعر است، حفظ کند. ( همان:۵۴).
بنابراین مترجم باید به زبان مبدأ و مقصد تسلط کافی داشته باشد و از ذوق شاعری هم برخوردار باشد. همچنین او باید به تأثیرگذاری الفاظ در خواننده و ایجاد موسیقی معنایی توجه کند تا بتواند در برگردان شعر موفق عمل کند.
فصل سوم
مشکلات ترجمه در اشعار معلقات و صعالیک
درفصل سوم مشکلات ترجمه در اشعار معلقات و صعالیک از لحاظ صرفی و نحوی مورد بحث قرار میگیرد و به دو مقولهی فاصله و حذف پرداخته می شود.
۳ـ ۱ـ اعتراض یا فصل
در اصطلاح نحویان اعتراض یا فصل در یک بیت به این معنی است که در اثنای کلام، یا بین دو سخن به هموابسته، کلمه و یا عبارتی آورده شود که موجب فاصلهی بین دو جزء به همپیوسته یا ناپیوسته گردد. چنین کلامی با طرفین خود هیچ تعامل لفظی ندارد و نه از قیود لفظی کلام به حساب میآید و نه از معمولهای کلام (اقبالی، ۱۳۸۸: ۷۴).
۳ـ ۲ـ فاصله و ترجمه شعر
بیتردید درک درست و ترجمهی دقیق، حتی معنای ظاهری یک عبارت، به ویژه در شعر عربی بدون شناخت ارکان جمله و متممهای آن و تعیین نقش کلمات و عبارتهای یک بیت، کاری بس دشوار است، سختی این کار وقتی دو چندان خواهد شد که در بین جمله، کلمات و یا عباراتی آورده شده باشد که موجب فاصله بین ترکیبهای بههم پیوسته مانند مضاف و مضافالیه و صفت و موصوف گردد یا به جدایی ارکانی از قبیل مبتدا و خبر و اسم و خبر بینجامد که بالطبع موجب دشواری درک جمله می شود (همان: ۷۸). در این فصل به بررسی فواصل در اشعار معلقات و صعالیک میپردازیم تا مترجم ضمن توجه به آنها بتواند
ترجمهی درستی از شعر داشته باشد.
۳ـ ۳ـ انواع فاصلهها
گاهی بین اجزای یک جمله عبارات و ترکیبهایی میآید که باعث ایجاد فاصله بین دو بخش یک جمله می شود که ممکن است به صورت یک کلمه و یا جمله باشد.
۳ـ ۳ـ ۱ـ فاصله میان فعل و فاعل
اصل در فاعل این است که به فعلش متصل بوده و همراه آن بیاید زیرا فاعل جزئی از فعل است (الغلایینی، ۲۰۰۶: ۳۶۵). فصل بین فعل و فاعل، تنها در صورتی جایز است که با وجود قرینه، در اعراب آن اشتباهی پیش نیاید؛ ولی در شعر این نوع فصل فراوان است مانند موارد زیر:
لبید بن ربیعه میگوید:
فاقنَع بِما قَسَمَ الملیکُ فاِنّما قَسَمَ الخلائقَ بینَنَا عَلّامُها (دیوان لبید بن ربیعه، ۱۹۹۷: ۱۵۴).
در بیت بالا، بین فعل «قَسَمَ» و فاعل آن «عَلّامُها»، واژه های «الخلائق بیننا» که به ترتیب مفعول، ظرف و مضافالیه هستند، فاصله ایجاد کرده است.
ترجمه: به آنچه که خدا تقسیم کرده قانع باش زیرا دانای مطلق به هر چیز، خلق و خویها را در میان ما قسمت کرده است.
عنتره بن شداد میگوید:
اِنّی عدانی اَن اَزورکِ فاعلمی ماقد عَلِمتِ و بعضُ مالم تعلمی (دیوان عنتره بن شدّاد، ۱۹۹۸: ۱۳۶).
در این بیت، بین فعل «عدانی» و فاعل آن «ما»، جمله «اَن ازورکَ فاعلَمِیِ» فاصله ایجاد کرده است.
ترجمه: آنچه که میدانی و بعضی چیزهایی که نمیدانی، مرا از دیدار تو بازداشت، پس بدان و آگاه باش.
اعشی اکبر میگوید:
یکاد یصرُعها لولا تشدُّدها إذا تقوم إلی جاراتها الکسلُ (المصطاوی ، ۲۰۰۵ : ۱۴۸).
در این بیت، جمله «لولا تشدّدها إذا تقوم الی جاراتها» بین فعل «یصرعُ» و فاعل «الکسل» فاصله انداخته است.
ترجمه: اگر نیرو و قوت او نبود آن زمانی که همسایگانش را یاری میکرد، چیزی نمانده بود که ضعف و ناتوانی او را بر زمین بزند.
شنفری میگوید:
و اِنّی کفانِی فَقدَ مَن لیسَ جازیاً بِحُسنی و لا فی قربهُ مَتَعَلِّلُ
ثلاثهُ أصحابٍ: فؤادٌ مُشیّعٌ وَ اَبیضُ اِصلیتٌ و صفراءٌ عیطلُ (دیوان شنفری، ۱۹۹۶: ۶۰).
در بیت بالا، فعل «کفانی» در مصراع اول ذکر شده اما فاعل آن «ثلاثهُ» در بیت بعد آمده است و بین این فعل و فاعل، به وسیلهی مفعول «فقد»، مضافالیه «من»، فعل ناقصه «لیس» و اسم محذوف آن، خبر «جازیاً»، جار و مجرور « بحسنی» و معطوف «فی قربه متعلل» فاصلهی زیادی ایجاد شده است.
ترجمه: در نبود کسی که پاداش نیکی مرا نمیدهد و در کنار او سرگرم نمیشوم سه چیز مرا کفایت می کند: دلی شجاع، شمشیری صیقل یافته و کمانی بلند.
عروه بن ورد میگوید:
سَتفزعُ بعد الیأس مَن لا یخافُنا کواسعُ فی أُخری السّوامِ المنفّر (دیوان عروه بن الورد، بی تا: ۴۵).
دراین بیت، بین فعل «ستفزع» و فاعل آن «کواسعُ»، ظرف «بعد»، مضافالیه «الیأس»، مفعول «مَن» و
صلهی آن «لایخافنا» فاصله ایجاد نموده است.
ترجمه: اسبان در انتهای گله، کسانی را که ترس از حمله نداشتند، بعد از ناامیدی، خواهد ترساند.
اعشی اکبر میگوید:
حَتّی تَحَمّلَ مِنهُ الماءَ تکلفهً روضُ القطا فکثِیب الغینه السهلُ (المصطاوی، ۲۰۰۵: ۱۴۹).
در این بیت، جار و مجرور «منه»، مفعول «الماء» و تمییز «تکفلهَ»، بین فعل «تَحَمّل» و فاعل آن «روضُ» فاصله ایجاد نموده است.
ترجمه: تا جائیکه مرغزار قطا و تپهها و دشتهای غنیه با رنج و مشقت، آب ریزان از آن ابرها (باران فراوان) را تحمل کردند.
حارث بن حلّزه میگوید:
لیسَ یُنجی الذی یوائلُ مِنّا رأس طودٍ و حَرّهُ رَجلاءُ (دیوان حارث بن حلزه، بی تا: ۳۹).
در بیت بالا، بین فعل «ینجی» و فاعل آن «رأسُ»، مفعول «الذی» و صلهی آن «یوائلُ مِنّا» فاصله ایجاد کرده است.
ترجمه: کسی که از دست ما به قلهی کوه و سنگلاخ سخت و سیاه فرار می کند، اینها او را نجات نمیدهند.
شنفری می گوید:
و اَستفُّ تربَ الارض کی لایری له عَلَّی مَِن الطّولِ اِمروءٌ متطوّلٌ (دیوان شنفری، ۱۹۹۶: ۶۲).
در این بیت، میان فعل «لایری» و فاعل آن «امروءٌ» سه جار و مجرور «له ، عَلَّی و مِنَ الطول» فاصله ایجاد کرده است.
ترجمه: خاک زمین را میخورم تا اینکه انسان متکبری به خاطر آن خاک بر من منت نگذارد.
همانطور که در شاهد مثالها دیدیم بین فعل و فاعل، گاهی به وسیلهی جارو مجرورهای متعدد، مضافالیه، حال و … فاصله ایجاد شده بود بنابراین توجه به این فواصل باعث ترجمه بهتر ابیات میگردد.
این ابیات برای ترجمه در اختیار دانشجویان قرار داده شده است. پس از بررسی ترجمههای دانشجویان دریافتیم که ۲۰ درصد دانشجویان این ابیات را صحیح و ۸۰ درصد آنان اشتباه ترجمه کرده اند؛ اما پس از شرح ابیات و بیان فاصلهی بین فاعل و مفعول، ۳/۹۳ درصد صحیح و ۶/۶ درصد این ابیات را نادرست ترجمه کردند.
۳ـ ۳ـ ۲ـ فاصله بین مفعول و فعل
گاهی بین فعل و فاعل با مفعول به وسیلهی یک جمله یا چند واژه فاصله ایجاد می شود مانند موارد زیر:
عنتره بن شداد میگوید:
الشاتِمی عِرضی و لَم اَشتِمهُما و الناذِرَینِ إذا لَم اَلقَهُما دَمِی (دیوان عنتره بن شداد، ۱۹۹۸: ۱۳۷).
در این بیت بین شبه فعل «الناذرینِ» و مفعول آن «دَمی»، عبارت «إذا لَم القَهما» فاصله ایجاد کرده است.
ترجمه: دو شخصی که مرا دشنام دادند، در حالی که من آن دو را دشنام ندادهام و تا وقتی با آن دو روبرو نشدهام ریختن خونم را نذر کرده اند.
شنفری می گوید:
اَقیموا بنی اُمی صدورَ مطیّکم فإنّی إلی قومٍ سواکم لأمیلُ (دیوان شنفری، ۱۹۹۶: ۵۸).
در بیت بالا بین فعل و فاعل «اَقیموا» و مفعول آن «صدور»، منادا «بنی» و مضافالیه «اُمّی» فاصله ایجاد کرده است.
ترجمه: ای خویشان من، سینههای شترانتان را بلند کنید (آمادهی سفر شوید) براستی که من به گروهی غیر از شما متمایلترم.
عمر بن کلثوم میگوید:
تریکَ اِذا دخلَتَ علی خلاءٍ و قَد اَمِنَت عیونَ الکاشحینا
ذراعَی عیطلٍ أدماءَ بکرٍ هجانِ اللّونِ لَم تَقرأ جنینا (دیوان عمر بن کلثوم، ۱۹۹۶: ۶۸ و ۶۹).
در بیت بالا، فعل و فاعل «تریک» در مصراع اول ذکر شده است، اما مفعول آن واژهی «ذراعی» در مصراع سوم آورده شده است. دو جمله «إذا دخلت علی خلاء» و «و قد أمنت عیون الکاشحینا» باعث این فاصله گردیده است.
ترجمه بیت اول: اگر در خلوت بر او وارد شوی و از چشم دشمنان ایمن باشد به تو نشان میدهد
ترجمه بیت دوم: بازوان زیبایش را که همچون ناقهی گردن بلند و سفید و جوانی است که بچه نزاییده است.
زهیر بن ابی سلمی میگوید:
فأصبحَ یجری فیهم مِن تلادکمُ مغانمُ شتّی مِن إفالٍ مزنّمِ (دیوان زهیر بن ابی سلمی، ۱۹۹۸: ۱۰۸).
ترجمه: از اموال موروثی شما، شتران جوان گوش بریده، در میان آنان پراکنده شد.
در این بیت شاعر به وسیلهی دو جار و مجرور «فیهم و من تلادکم» و یک مضافٌإلیه «کم» بین فعل و فاعل فاصله ایجاد نموده است.
همچنین او میگوید:
لعمری لَنعمَ الحیّ جرّ علیهم بما لا یُؤاتیهم حصینُ بن ضمضم ( همان: ۱۱۰).
ترجمه: به جانم سوگند، قبیلهای که حصین بن ضمضم بر آنان جنایت کرد و برخلاف میل و موافقت آنان بود، خوب قبیلهای هستند.
در این بیت، بین فعل «جرّ» و فاعل آن «حصین» به وسیلهی دو جار و مجرور«علیهم و بما» و فعل و فاعل و مفعول « لا یُؤاتیهم» فاصله ایجاد شده است.
عنتره بن شداد میگوید:
و لقد شفی نفسی و أبرأ سُقمها قیلُ الفوارس ویکَ عنترَ أقدمِ (دیوان عنتره بن شداد، ۱۹۹۸: ۱۳۶).
ترجمه: سخن سوارکاران که میگفتند وای بر تو عنتره حمله کن؛ جانم را شفا میداد و دردم را درمان
میکرد.
بین فعل «شفی» و فاعل آن به وسیلهی مفعول «نفسی» و جمله معطوف «و أبرأ سُقمها» فاصله ایجاد شده است.
عروه بن ورد میگوید:
اَقیموا بنی لُبنی صدورَ رحابکم فاِنّ منایا القوم خیرٌ مِن الهزلِ (دیوان عروه بن الورد، بی تا: ۶۸).
در این بیت، بین فعل و فاعل «اَقیموا» و مفعول «صدور» واژه های «بنی و لبنی» که منادا و مضافالیه هستند فاصله ایجاد کرده است.
ترجمه: ای بنی لبنی آمادهی سفر شوید به راستی که مرگ آدمی، بهتر از بازیچه شدن اوست.
اعشی اکبر میگوید:
فقلتُ للَّشرب فی دُرنی و قد ثَمِلوا شِیموا و کیفَ یشیمُ الشاربُ الثَّمِلُ
برقاً یُضیءٌ علی أجزاعِ مسقطه و بالخبیّه مِنه عارضٌ هَطِلُ (المصطاوی، ۲۰۰۵: ۱۴۹).
در بیت اول، واژهی «شیموا» فعل و فاعل بوده و مفعول آن «برقاً» در بیت بعد آمده است و بین آنها جملهی حالیه «و کیف یشیمُ الشاربُ الثَّمِلُ» فاصله ایجاد نموده است.
ترجمه بیت اول: به بادهگساران مست در درنی گفتم: بنگرید، اما شرابخوار مست، چگونه مینگرد؟
ترجمه بیت دوم: درخششی را بنگرید که بر گذرگاه مسقط میدرخشد و در منطقهی خبییّه ابری پرباران است.
عنتره بن شداد میگوید:
أثنِی عَلیَّ بِما عَلِمتِ فانّنی سَمَحٌ مخالقَتی إذا لم اُظلَمِ (دیوان عنتره بن شداد، ۱۹۹۸: ۱۳۳).
در این بیت، بین فعل و فاعل «اَثنِی» و مفعول آن «مخالقَتی»، جار و مجرور «بما»، صلهی موصول «علمت» و جمله اسمیه «فانّنی سَمَحٌ » فاصله ایجاد کرده است.
ترجمه: آن گونه که میدانی خلق و خویم را ستایش کن، زیرا من تا وقتی مورد ستم قرار نگیرم باگذشت هستم.
عمربن کلثوم میگوید:
علینا کُلّ سابغهٍ دِلاصٍ تری فوقَ النّطاقِ لها غُضوناً (دیوان عمر بن کلثوم، ۱۹۹۶: ۹۷).
در بیت بالا، بین فعل «تری» و مفعول آن «غضوناً»، ظرف «فوق»، مضافالیه «النطاق» و جار و مجرور «لها» فاصله ایجاد کرده است.
ترجمه: بر تن ما هر زره گشاد و براقی بود که بالای کمربندش، چین آن را میدیدی.
در جملههای فعلیه اصل بر این است که ابتدا فعل و بعد از آن فاعل و مفعول بیاید اما گاهی بین مفعول با فعل و فاعل فاصله ایجاد می شود که توجه به این فواصل باعث می شود هر یک از ارکان جمله در جای خود معنی شود.
۳ـ ۳ـ ۳ـ فاصله بین موصوف و صفت
گاهی بین دو جزء یک ترکیب به وسیلهی جار و مجرور یا جمله وصفیه فاصله ایجاد می شود مانند فاصلهای که بین موصوف و صفت در ابیات زیر میبینیم. مانند:
عبید بن ابرص میگوید:
بل رُبّ ماءٍ وردتُه آجنٍ سبیله خائفٌ جدیبُ (شامی،۱۹۹۴: ۱۴۰).
در بیت بالا، بین موصوف «ماءٍ» و صفت «آجن» جمله وصفیهی «وردته» فاصله ایجاد کرده است. مترجم باید به این فاصلهی پیشآمده بین موصوف و صفت توجه کند و باید صفت «آجن» را بعد از موصوف «ماءٍ» ترجمه کرده سپس جمله وصفیه «وردته» ترجمه نماید.
ترجمه: چه بسا وارد آب بدمزهای شدم که راهش پر خطر و ترسناک بود.
امرؤالقیس میگوید:
الا رُبَّ یومٍ لکَ مِنهُنَّ صالحٍ و لاسیما یومٍ بدارهِ جلجل (دیوان امرؤالقیس، ۱۹۹۴: ۱۰).
در این بیت، بین ترکیب وصفی «یومٍ صالحٍ» به وسیلهی جار و مجرور «لک و مِنهُنَّ» فاصله ایجاد شده است.
ترجمه: هان، چه بسیار روزهای خوب و خوشی که تو با آن زنان داشتی، به ویژه در روز داره جلجل.
طرفه بن عبد میگوید:
فطوراً به خلفَ الزّمیلِ و تارهً علی حَشِفٍ کالشّنّ ذاوٍ مُجِّددِ (دیوان طرفه بن عبد، ۱۹۵۳: ۳۰).
در بیت بالا، بین موصوف «حشفٍ» و صفت «ذاوٍ»، جار و مجرور «کالشَّنّ» فاصله ایجاد کرده است از اینرو ابتدا صفت و بعد جار و مجرور ترجمه شود.
ترجمه: گاهی با آن (با دمش) بر پشت سوار و گاهی بر PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است)های خشک و بیشیر که همانند مشک کهنه است میزند.
عنتره بن شداد میگوید:
هزجاًٌ یَحُکُّ ذارعه بذارعه قدحَ المُکبَّ علی الزّنادِ الاجذمِ (دیوان عنتره بن شدّاد، ۱۹۹۸: ۳۲).
در بیت فوق، بین موصوف «المکبّ» با صفتش «الأجذم» به وسیلهی جارومجرور «علی الزّنادِ» فاصله ایجاد شده است، بنابراین نباید جار و مجرور را بعد از موصوف ترجمه نمود بلکه باید آن را بعد از صفت ترجمه کرد.
ترجمه: در حالی که سروصدا می کند بازوهایش را به هم میمالد مانند آتش روشن کردن شخص انگشتبریدهای که به چخماخ روی آورده است.
تأبط شراً میگوید:
وِ اِنّی قد لقیتُ الغول تهوی بسهبٍ کالصحیفهِ، صحصحانِ (البستانی، ۱۳۸۹: ۱۵).
در بیت بالا، بین ترکیب وصفی «سهبٍ صحصحان»، جار و مجرور «کالصحیفهِ» فاصله ایجاد کرده است.
ترجمه: من غول را در بیابانی صاف و مسطح که همچون کاغذ بود افتاده دیدم.
امرؤالقیس میگوید:
و وادٍ کجوف العیرِ قفرٍ قطعتُه به الذئبُ یعوی کالخلیع المعیّل (دیوان امرؤالقیس، ۱۹۹۴: ۱۷).
در این بیت، بین موصوف و صفت «وادٍ قفر»، جارو مجرور «کجوفٍ» و مضافالیه «العیر» فاصله ایجاد کرده است.
ترجمه: چه بسا بیابانی خالی را پیمودم که مانند شکم گورخر بود و گرگ در آن همچون قمارباز عیالوار، زوزه میکشید.
عمر بن کلثوم میگوید:
و أیامٍ لنا غُرٍّ طوالٍ عصینا الملک فیها اَن ندینا (دیوان عمر بن کلثوم، ۱۹۹۶: ۷۳).
در بیت بالا، بین موصوف «أیام» و صفت «غُرٍ طوالٍ»، جار و مجرور «لنا» فاصله انداخته است.
ترجمه: چه بسیار روزهای مشهور و طولانی داشتیم که در آن روزها، از پادشاه سرپیچی کردهایم تا از کسی اطاعت نکرده باشیم.
امرؤالقیس میگوید:
وَ قربه اقوامٍ جَعَلتُ عصِامَها علی کاهلٍ مِنّی ذلولٍ مُرَحّلِ (دیوان امرؤالقیس، ۱۹۹۴: ۱۷).
در این بیت، بین موصوف «کاهل» و صفت «ذلول»، جار و مجرور «منّی» فاصله ایجاد نموده است.
ترجمه: چه بسیار مشک اقوامی را بر دوش شانهی کارکرده و رام خود قرار دادهام.
موصوف و صفت از ترکیبهایی است که باید بههم پیوسته بیاید، اما گاهی یک جمله یا یک واژه میان آن دو فاصله ایجاد می کند. بنابراین لازم است به هنگام ترجمه، این فاصلهها درنظر گرفته نشوند و دو جزء به همراه هم ذکر شوند.
با بررسیهای انجام شده در ترجمه دانشجویان،این نتایج حاصل شد؛ ۳/۹۳ درصد دانشجویان، این ابیات را اشتباه و ۶/۶ درصد آنان، آن را صحیح ترجمه کردند، اما پس از توضیح این فاصلهی ایجاد شده ۳/۹۳ درصد صحیح و ۶/۶ درصد، نادرست ترجمه کردند.
۳ـ ۳ـ ۴ـ فاصله بین مبتدا و خبر
در ساختار زبان عربی، خبر مکمل مبتدا و در حکم وصف آن میباشد. از این رو اگر بین مبتدا و خبر، کلمه یا عبارتی بجز وابستهی مبتدا (مضافالیه، صفت و …) فاصله شود، مصداق فصل خواهد بود
( اقبالی، ۱۳۸۸: ۹۶ و ۹۷).
به عنوان نمونه عبید بن ابرص میگوید:
المرءُ ما عاشَ فی تکذیبٍٍ طولُ الحیاه له تعذیبُ (شامی، ۱۹۹۴: ۱۴۰).
در این بیت، بین مبتدا «المرء» و خبر «طول الحیاه له تعذیب»، با جمله «ما عاش فی تکذیب» فاصله ایجاد شده است.
ترجمه: انسان تا زمانی که در دروغ و انکار زندگی کند سراسر زندگی برای او شکنجه است.
أعشی اکبر میگوید:
جاوزتها بطلیحٍ جَسرهٍ سُرحٍ فی مرفقیها إذا استعرضتها فتلُ (المصطاوی، ۲۰۰۵: ۱۴۹).
در بیت بالا، بین مبتدا «فتل» و خبر «فی مرفقیها»، جمله «اذا استعرضتها» فاصله ایجاد کرده است.
ترجمه: آن بیابانها را با ناقهای قوی پیمودم که خسته نمی شود و هرگاه او را ببینی تنهی قویاش به چشمت میآید.
همچنین میگوید:
لا یَتَنَمیّ لها بالقیظ یرکبها الّا الّذینَ لهم فیما اَتوا مهلُ (همان: ۱۴۹).
در این بیت نیز، بین مبتدا «مهلُ» و خبر «لهم»، به وسیلهی جار و مجرور «فیما» و جمله صله « اَتوا» فاصله ایجاد شده است.
ترجمه: آن بیابانهای خالی از سکنه را جز کسی که نیاز و حاجتی داشته باشد قصد نمیکند.
شنفری میگوید:
شکا و شکت، ثم ارعوی بعدُ و ارعوَت و لَلصّبرُ اِن لَم یَنفَع الشکوُ، أجملُ (دیوان شنفری، ۱۹۹۶: ۶۵).
در بیت فوق، بین مبتدا «للصبرُ» و خبر «أجملُ»، جمله «اِن لم ینفع الشکوی» فاصله انداخته است.
ترجمه: او (گرگ تنها) شکایت کرد و آن گرگها نیز شکایت کردند. او دست از شکایت کشید و آنان نیز این چنین کردند و زمانی که شکایت فایده نداشته باشد، صبر زیباتر است.
لبید بن ربیعه میگوید:
و لقد حمیتُ الحَیّ تحملُ شِکّتِی فرطٌ وِشاحِی اِذ غدوتُ لجامُها (دیوان لبید بن ربیعه،۱۹۹۷: ۱۵۱).
در این بیت، بین مبتدا «وشاحی» و خبر «لجامُها»، با جمله «اذ غدوتُ» فاصله ایجاد شده است.
ترجمه: قطعاً من از قبیله حمایت کردم در حالیکه اسب سریع و تندرو، اسلحهام را حمل میکرد و صبح زود لگامش را همچون گردنبند زنان بر گردن میآویختم.
عمر بن کلثوم میگوید:
و نحنُ اِذا عمادُ الحِیّ خَرّت عَن الأخفاضِ نمنعُ مَن یلینا (دیوان عمر بن کلثوم، ۱۹۹۶: ۷۹).
دربیت بالا، بین مبتدا «نحن» و خبر «نمنعُ مَن یلینا»، عبارت «اِذا عمادُ الحَیّ خَرّت عن الأخفاضِ» فاصله انداخته است.
ترجمه: هنگامی که خیمهها و اثاث خانه از روی شتران بیفتد (یعنی به هنگام خطر)، ما از خود و نزدیکان خود دفاع میکنیم.
شنفری میگوید:
و فاءَ و فاءَت بادراتٍ و کلها علی نکظٍ مِمّا یکاتم مُجملُ (دیوان شنفری، ۱۹۹۶: ۶۵).
در این بیت، بین مبتدا «کُلّها» و خبر «مُجملُ»، دو جار و مجرور «علی نکظٍ و مِمّا» و صلهی موصول «یکاتم» فاصله ایجاد کرده است.
ترجمه: او (آن گرگ) برگشت، آنها (گرگها) نیز بسرعت برگشتند و همهی آنها بر سختی و شدت گرسنگی که پنهانش می کردند، شکیبا بودند.
عروه بن ورد میگوید:
یریحُ عَلیّ اللیلُ أضیافَ ماجدٍ کریمٍ، و مالی، سارحاً، مالُ مُقترِ (دیوان عروه بن الورد، بی تا: ۴۶).
در این بیت، بین مبتدا «مالی» و خبر «مالُ مقتر»، حال «سارحاً» فاصله ایجاد کرده است.
ترجمه: شب مهمانانی ارجمند و بزرگوار را بر من وارد می کند در حالیکه مالم اندک است و از دستم رفته.
عمر بن کلثوم میگوید:
و نحنُ غداه اُوقِد فی خزازی رَفدنا فوقَ رِفدَ الرافدینا (دیوان عمر بن کلثوم، ۱۹۹۶: ۹۳).
در بیت بالا، بین مبتدا «نحن» و خبر «رفدنا»، عبارت «غداه اوقد فی خزازی» که متشکل است از مفعول فیه «غداه»، فعل مجهول ونایب فاعل آن «اوقد»، و جار و مجرور «فی خزازی» فاصله ایجاد کرده است.
ترجمه: ما در صبح روزی که در کوه خزازی آتش برافروخته شد از همه بیشتر کمک کردیم.
بنابراین اگر فاصلهای که بین مبتدا و خبر به وجود آمده است به وسیلهی جمله باشد باید به صورت یک جمله مستقل در نظر گرفته شود و در بین جمله ترجمه گردد.
۳ـ ۳ـ ۵ـ فاصله بین اسم و خبر
بین اسم و خبر رابطه محکوم و محکومعلیه برقرار است و اصل این است که به دنبال یکدیگر بیایند، ولی در شعر به حکم ضرورت شعری، بین آنها فاصله میافتد (اقبالی، ۱۳۸۸: ۹۶). مانند ابیات زیر:
نابغه ذبیانی میگوید:
کأنّ رحلی و قد زالَ النهارُ بنا بذی الجلیل علی مستأنس وحدِ (دیوان نابغه ذبیانی، ۲۰۰۵: ۳۳).
در این بیت، بین اسم کأنّ «رحلی» و خبر«علی مستأنس وحد»، جمله حالیهی «و قد زال النهار بنا بذی الجلیل» فاصله انداخته است.
ترجمه: در حالی که روز به پایان رسیده بود گویا رحل من در ذی الجلیل روی اسبی تنها بود.
همچنین میگوید:
کأنّه خارجاً مِن جنب صفحته سفّودُ شربٍ نسُوه عند مفتأد (همان: ۳۴).
در بیت بالا، بین اسم کأنّ «ه» و خبر«سفّود»، حال «خارجاً»، جار و مجرور«مِن جنب» و دو مضافالیه «صفحته» فاصله ایجاد کرده است.