کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

شهریور 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب


 



۲۶.۰%

 

۴.۰%

 

۱۰۰.۰%

 

 

 

۲۳

 

۱

 

۷

 

۱۸

 

۲۳

 

۱

 

۵۰

 

 

 

۲.۰%

 

۱۴.۰%

 

۳۶.۰%

 

۴۶.۰%

 

۲.۰%

 

۱۰۰.۰%

 

 

 

جدول شماره (۴-۸) : توزیع فراوانی شاخصهای مربوط به ارتباط بین آموزش ضمن خدمت با رفتار سازمانی در کارشناسان و مدیران سازمان
بر اساس جدول فوق ۵۳.۴% از کارشناسان اعلام داشته اند که دوره های آموزشی ضمن خدمت برگزار شده رفتار و برخورد مناسب با مشتریان را در آنان بهبود بخشیده است در صورتیکه ۵۲% از مدیران تاحدودی با این موضوع موافقت کرده اند. ۵۳.۴% از کارشناسان و ۴۲% از مدیران اظهار نموده اند که باعث رعایت مقررات و انضباط اداری در آنها شده است. ۵۴.۶% از کارشناسان و ۴۶% از مدیران بیان داشته اند که باعث بهبود جدیت در انجام وظایف شغلی شان شده است. ۵۱% از کارشناسان با اعلام نظر موافق و ۵۴% از مدیران با اعلام نظر متوسط معتقدند که دوره های آموزشی ضمن خدمت برگزار شده باعث افزایش روحیه همکاری و کار گروهی آنان شده است. ۴۴.۴% از کارشناسان موافق و ۴۶.۹% از مدیران تاحدودی موافق این موضوع که برگزاری دوره های آموزش ضمن خدمت باعث افزایش خلاقیت و نوآوری در زندگی شغلی آنان شده است بوده اند. همچنین ۴۷.۸% از کارشناسان موافق اما ۶۰% از مدیران تاحدودی موافق برقراری ارتباط بهتر با دیگران بوده اند. و در نهایت ۴۱.۱% از کارشناسان و ۴۸% از مدیران اعلام داشته اند که برگزاری این دوره ها باعث افزایش سرعت پاسخگویی آنان به مخاطبان شده است. بنابراین بطور میانگین ۴۸% از کارشناسان موافق اما ۴۶.۶% از مدیران تاحدودی موافق بهبود رفتار سازمانی کارکنان در صورت برگزاری دوره های آموزش ضمن خدمت بوده اند.
دانلود پایان نامه

نمودار (۴-۹) فراوانی شاخصهای مربوط به ارتباط بین آموزش ضمن خدمت با رفتار سازمانی در کارشناسان و مدیران سازمان
سوالات جدول به ترتیب زیر می باشد:
۲۴ – باعث استفاده بهینه من از فن آوری ها و تکنولوژی های موجود در سازمان گردیده است.
۲۵ – باعث استفاده درست من از زمان جهت پاسخگویی در مکاتبات شده است.
۲۶ – باعث استفاده درست من از منابع اطلاعاتی موجود جهت تهیه گزارشات تخصصی گردیده است.
۲۷ – باعث افزایش تناسب فعالیتهای شغلی ام با شرح وظایف محوله شده است.
۲۸ – باعث بهره بردار ی درست من در بکارگیری از منابع انسانی موجود گردیده است.

 

 

 

 

کاملا مخالفم

 

مخالفم

 

تا حدی موافقم

 

موافقم

 

کاملا موافقم

 

جمع

 

 

 

پست سازمانی

 

کارشناس

 

۲۴

 

۲

 

۲۷

 

۵۰

 

۵۷

 

۱۴

 

۱۵۰

 

 

 

۱.۳%

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1400-07-23] [ 12:02:00 ق.ظ ]




چورلی[۷]و هاگت (۲۰۱۱)، کاربرد مدل­ها را بدین شرح می نامند: کاربردی روانشناسانه، کاربردی اکتسابی/ فراگیری، کاربردی استدلالی، کاربردی معیاری، کاربرد سیستم گونه و کاربردی ساختاری
همچنین به طرق دیگری می­توان مدلها را تقسیم بندی کرد:
مدلهای مصور یا شکلی: این مدلها از نظر ظاهر شبیه دنیای واقعی با مقیاس تصویری هستند.
مدلهای مشابه: برای نشان دادن تمایزات در یک مجموعه؛ مانند کاربرد رنگ در نقشه کاربری یک سرزمین.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
مدلهای سمبلی: برای توضیح سیستم­ها یا فرآیندها در مدلهای پیش ­بینی کننده از طرح و رسم استفاده می کنند.
البته برای شناخت مشکلات برخی از تحقیقات، می­توان از تلفیق مدلهای برنامه ریزی/ فرایند مدیریتی با مدلهای نظری به مدلهای ترکیبی دستیابی پیدا کرد و طی فرآیندی معین و تقابل مستمر آنها به ارائه راه حلهایی در زمینه سیستم گردشگری نائل شد.
باید توجه داشت در چشم انداز و دورنمای یک سیستم، مدلها در زیر مجموعه نظریه ­ها قرار می­گیرند. نظریه های سیستم ها، دیدگاه­ های هستند که پدیده ها را تشریح می­ کنند و برای اداره سیستم ها بکار گرفته می­شوند. بنابر این مدلها در ابتدا توصیفی، سپس تشریحی و در نهایت پیش بینی کننده اند؛ بنابر این مدلها، پی­ریزی و سازه­های نظریه ها را تشکیل می­ دهند.
شکل۲-۳٫ مدل سیستم های ترکیبی برای برنامه ریزی و نظریه های گردشگری
با این مقدمه در ذیل به بررسی مهمترین دیدگاه ­ها و مدل­های ارائه شده در زمینه سیستم گردشگری با توجه بنیادی ترین آنها (مدل­های مدل­های برنامه ریزی/ فرایند مدیریتی و مدل­های نظری) می­پردازیم:
مدل سازمان جهانی گردشگری درباره سیستم گردشگری
سازمان گردشگری جهانی(WTO) سیستم گردشگری را به دو بخش اصلی تقسیم می­ کند؛ یکی عوامل تقاضا، شامل بازارهای گردشگری بین المللی، داخلی (ملی و منطقه­ای) و ساکنان محلی و دیگر عوامل عرضه، مشتمل برفعالیت­ها و جاذبه­ها (جاذبه­های طبیعی، فرهنگی، تاریخی، پارکهای تفریحی، باغ وحش­ها، باغهای گیاه شناسی، آکواریم­ها و…)، محل اقامت (هتل­ها، متل­ها، هتل آپارتمان­ها، مهمانپذیرها و…)، خدمات و تسهیلات گردشگری ( دفاتر خدمات مسافرتی و گردشگری، رستوران­ها، خرید، امور بانکی، مبادله ارز، خدمات و امکانات پستی و پزشکی و…)، حمل و نقل(هوایی، زمینی، دریایی)، امکانات و تأسیسات زیربنایی (شامل آب رسانی، برق رسانی، بهداشت، فاضلاب، دفع زباله و مخابرات) و عناصر سازمانی است (سازمان جهانی جهانگردی، ۲۰۱۳).
مدل ارائه شده از طرف سازمان جهانی گردشگری بر پایه نظریه سیستمی می­باشد؛ این مدل با توجه به دو دسته مدل­های بنیادین گردشگری در طبقه ­بندی مدل­های نظری- سیستم گردشگری کل از گونه تشریحی است.
عوامل عرضه
- جاذبه ها و فعالیت ها
- محل اقامت
- دیگر خدمات و تسهیلات گردشگری
- حمل ونقل
- دیگر تأسیسات زیر بنایی
- عناصر سازمانی
عوامل تقاضا
- بازارهای گردشگری بین المللی
- بازارهای گردشگری داخلی
- استفاده ساکنان از جاذبه ها و امکانات و
خدمات گردشگری
شکل۲-۴٫ عناصر سیستم گردشگری (سازمان جهانی گردشگری)
منبع: سازمان جهانی جهانگردی، ۲۰۱۳
مدل لیپر
لیپر[۸] (۱۹۷۹) مدل خود را در به عنوان یک چارچوب سازماندهی شده در بسیاری از مسائل گردشگری پیشنهاد کرده است. وی بسیاری از مسائل گردشگری را با توجه به فعالیت­های آن در نظر گرفته و بخش­های صنعت را مجاز به استقرار می­سازد و عامل جغرافیایی را در کل سفر اجتناب ناپذیر، پیش ­بینی کند. او سه عنصر اصلی را در سیستم گردشگری مؤثر می­داند.
۱- گردشگران/گردشگر در این سیستم یک فاعل است. ۲- عوامل جغرافیایی: شامل الف- منطقه تولید کننده مسافر(فشار برای برانگیختن سفر) ب- منطقه مقصد گردشگر(علت وجودی برای گردشگری) ج- منطقه حمل و نقل (مکانهای میانی برای رسیدن به مقصد). ۳- صنعت گردشگری؛ مشتمل بر دامنه ای از تجارت­ها و سازمانهای درگیر در توزیع محصول گردشگری هستند. هر یک از عناصر و عوامل سیستم گردشگری لیپر نه تنها برای توزیع محصول گردشگری بلکه برای شرایط معاملاتی و آثار گردشگری و البته زمینه ­های متفاوتی که در گردشگری اتفاق می­افتد، با یکدیگر در تقابلند.
مدل ارائه شده از طرف لیپر بر پایه نظریه سیستمی می باشد؛ این مدل در طبقه بندی مدلهای نظری- سیستم گردشگری کل از گونه تشریحی است.
شکل ۲-۵٫ چرخه مستقیم دو سویه گردشگری به عنوان سیستم گردشگری کل
منبع: سازمان جهانی گردشگری، ۲۰۱۳
TGR منطقه مبدا مسافر علائم بیان کننده نواحی مختلف مقصد گردشگر است
TR مسیر ترانزیت
TDR منطقه مقصد گردشگری
TDR3
TDR2
TGR
TDR1
TR4
TR1
TR2
TR3
شکل۲- ۶٫ سیستم گردشگری (ناحیه محور مسافر، مبدا و مقصد گردشگر)– مدل لیپر
منبع: لیپر، ۱۹۹۰: ۲۳

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:01:00 ق.ظ ]




قابلیت یادگیری و مهارت حل مسئله

 

 

 

۱۲

 

کوهن و لوینتال

 

۱۹۹۰

 

چگونگی استفاده ازدانش خارج سازمان

 

 

 

۱۳

 

لان و لاباتکین

 

۱۹۹۸

 

توانایی یک شرکت در یادگیری ازیک شرکت دیگر

 

 

 

۱۴

 

آلن و کتز

 

۱۹۸۲

 

نتیجه جنبی ازتلاش های تحقیق و توسعه سازمان

 

 

 

۲- ۱- ۳- اهمیت و ضرورت جذب دانش
ظرفیت جذب در بیست سال گذشته یکی از مهم ترین موضوعات مورد بحث بوده است. زیرا منابع دانش خارجی از اهمیت بالایی برخوردار است. ظرفیت جذب ظرفیتی پویاست که شرکت ها را قادر می سازد تا ایجاد ارزش کرده و از مدیریت دانش خارجی، مزایای رقابتی کسب نموده و آن را حفظ نمایند (Comison & Fores ,2011).
در محیط کسب و کار که دو مشخصه اصلی آن ابهام و پیچیدگی است، افزایش رقابت پذیری و سرعت عمل در پاسخگویی به تغییرات محیطی بیش از اینکه به منابع فیزیکی وابسته باشد به دانشی که در اختیار سازمان هاست بستگی دارد (Olsen, 2003).
ظرفیت جذب سازمان و به تبع آن توانایی سازمان در جهت کسب و به کارگیری دانش جدید به عوامل مختلف فردی، گروهی و سازمانی بستگی دارد. یک سازمان با خاصیت پاسخگویی سریع که بر پایه ابعاد رقابتی همچون قیمت، کیفیت، قابلیت اطمینان، انعطاف پذیری، زمان و خدمات بنا نهاده شده است می تواند محلی برای به کارگیری دانش کسب شده از محیط بیرونی باشد. در اقتصاد امروزی، سرمایه و نیروی کار نمی تواند به تنهایی متضمن بقا و موفقیت یک سازمان باشد، از این رو دانش به عنوان منبع کلیدی سازمان در بقا و رشد آن مبدل گشته است. آنچه که تمامی مدیران درآن اتفاق نظر دارند این موضوع است که بدون دانش و اطلاعات کافی از محیط داخلی و خارجی سازمان، ادامه حیات یک سازمان با مشکلات فراوانی مواجه می شود. با توجه به اهمیت موضوع، کسب و به کارگیری دانش که در دو محیط داخلی و بیرونی انجام می پذیرد به یکی از مهم ترین دغدغه های مدیران تبدیل گشته و این موضوع در ساختار سازمانی، وظیفه تک تک اعضای سازمان است (موسوی و همکاران، ۱۳۹۲).
دانلود پایان نامه
تعداد فزاینده ای از سازمان ها برای به دست آوردن مزیت رقابتی به جذب دانش به عنوان یک راه حل رو آورده اند تا قابلیت های متمایز اصلی خود را افزایش دهند (Bhatt, 2001) . سازمان ها از این رو به جذب دانش علاقه مند می باشند تا به وسیله آن کارائی فرایند های خود را افزایش دهند، اثربخشی و کیفیت خدمات خود را بهتر کنند و برای مشتریان خود راه حل ها و محصولات ابتکاری فراهم کنند. از این رو مشارکت جذب دانش در موفقیت کلی سازمان ها به طور گسترده ای مورد تصدیق قرار گرفته است (Lang, 2001). کاریلو[۱۳]و همکاران (۲۰۰۴) بر این باورند که جذب دانش اثربخش تنها به تجهیزات تکنولوژی اطلاعات متکی نسیت بلکه به طور گسترده ای به فضای اجتماعی سازمان مرتبط می باشد و تکنولوژی اطلاعات تنها به عنوان تسهیل کننده عمل می کند. بسیاری از شرکت‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که برای عملکرد مؤثر در اقتصاد امروز، تبدیل شدن به یک سازمان دانش محور ضروری است. اما اندکی از آن‌ ها به درستی می‌دانند که دانش محور شدن به چه معناست و یا چگونه می‌توان تغییرات لازم برای دانش محور شدن را انجام داد. احتمالاً شایع‌ترین تعبیر نادرست این است که هرچه دانش بیشتری در محصولات یا خدمات یک شرکت وجود داشته باشد، سازمان دانش محورتر خواهد بود. بنابراین به عنوان مثال یک مؤسسه‌ پژوهشی که محصول آن‌ ها تماماً دانش است، در صدر زنجیره‌ی سازمان‌های دانش‌محور قرار می‌گیرند و شرکت‌هایی که به خرید و فروش کالاهای فیزیکی ساده می‌پردازند، در انتهای زنجیره قرار می‌گیرند. این فرض هم برای کسب و کارهای صنعتی که معتقدند نمی‌توانند تغییر کنند و هم برای کسب و کارهای دانشی که معتقدند  نیازی به تغییر نحوه‌ عملکرد ندارند، خطرناک است (کریمی پور، داودی، ۱۸۷:۱۳۸۵).
۲- ۱- ۳- ۱- اهمیت نیاز به جذب دانش برای حوزه های خدماتی و دولتی:
جذب دانش دارای یک اهمیت فزاینده برای دولت جهت مواجه با مخاطراتی است که توسط اقتصاد دانش محور ایجاد می شود. این مخاطرات در جنبه های زیر مورد توجه قرار می گیرند. دانش به یک عامل حیاتی تعیین کننده برای رقابت پذیری در بخش دولتی تبدیل شده است. خدمات رسانی و سیاست گذاری دو فعالیت اصلی دولت ها هستند. در یک اقتصاد دانش محور، دولت ها به شدت در هر دو زمینه با رقابت بین المللی و حتی ملی مواجه شده اند. برای مثال در سطح بین المللی، سازمان های غیردولتی و دولت ها با سازمان های خارجی که خدمات مشابه ارائه می دهند در حال رقابت هستند. موسسات تحقیقاتی برای جذب بهترین محققان و سرمایه گذاران در حال رقابت با یکدیگرند در حالی که دانشگاه ها نیز به دنبال به دست آوردن بهترین سرمایه گذاری ها، دانشجویان و استادان هستـند، در سطح ملی نیز رقابت افزایش یافته است. در بخش دولتی کالاها و سرمایه ها آنقدر که در بخش خصوصی دارای اهمیت هستند، مهم شمرده نمی شوند، بلکه این دانش است که به عنوان مهم ترین فاکتور رقابتی شناخته می شود. دانش مهم ترین فاکتور رقابت و منبع اصلی و مرکزی دولت است. کارکرد اثربخش دولت در گرو انتشار دقیق و موثر دانش است. شرکت های خصوصی به تولید کالا و خدماتی می پردازند که مستقیماً در رقابت با کالا و خدمات بخش دولتی است. آموزش، دانش، امنیت و علم از جمله زمینه های رقابت بین این دو بخش است. برای مثال آموزش از راه دور و به ویژه آموزش از طریق اینترنت توسط شرکت های خصوصی، ارائه خدمات آموزشی توسط دولت را به شدت تحت تاثیر قرار داده است. وقتی مشتریان بتوانند نیازهای خود را به صورت کاملاً دلخواه و سفارشی توسط بخش خصوصی برطرف کنند، ناخودآگاه چنین انتظاری را از بخش دولتی نیز خواهند داشت. بازنشسته شدن کارمندان دولت و همچنین انتقال آن ها بین بخش های مختلف، چالش جدیدی برای ابقای دانش و حفظ حافظه سازمانی و متعاقب آن، آموزش کارکنان جدید ایجاد می کند. به مرور زمان کارمندان فعلی دولت تا چند سال آینده بازنشسته خواهند شد. این به عنوان یک مشکل اصلی پیش روی بسیاری از دولت هاست. سازمان های دولتی نیازمند این هستند که با ابتکار عمل، دانش کارکنان ارشد را حفظ کنند زیرا در غیراین صورت ارائه خدمات به بخش عمومی دچار مشکل خواهد شد. بنابراین، کسب دانش از کارکنان ارشد و سپس انتقال آن به سایر کارکنان و همچنین روزآمد کردن آموخته ها طی زمان امری بسیار حیاتی است. افزایش روزافزون شهروندان دانش مدار، دولت را مجبور می کند تا در راس دانش های ایجاد شده و به روز قرار گیرد. مدیریت دانش بیان می کند که مهم ترین منابع ارزشمند هر سازمان، دانش کارکنان آن است. این تاکید و تمرکز با توجه به شتاب روزافزون تغییرات در سازمان و در کل جامعه انجام می گیرد. مدیریت دانش بیان می کند که امروزه تقریباً تمامی امور مستلزم انجام کار دانش محور هستند و لذا تمامی کارکنان باید به نوعی به کارکنان دانش محور تبدیل شوند (واعظی، ۷۲:۱۳۸۳).
کار انجام شده توسط کارکنان به جای اینکه به نیروی بازوی آن ها وابسته باشد به دانش آن ها متکی است، این بدین معناست که خلق، تسهیم و استفاده از دانش یکی از مهم ترین فعالیت های هر فرد در هر سازمان است نیاز به چارچوب مدیریت دانش در بخش دولتی باعث شده است که بسیاری از محققان، مدل ها و چارچوب های مختلفی برای درک مفهوم و همچنین پیاده سازی مدیریت دانش ارائه دهند. اگرچه چارچوب های زیادی برای پیاده سازی مدیریت دانش در بخش خصوصی ارائه شده است، ولی بخش عمومی متفاوت بودن خود با بخش خصوصی را پذیرفته و از این جهت برخی مشخصه های ویژه نیز دارد. چارچوب مدیریت دانش برای بخش دولتی دو تفاوت عمده با چارچوب های ارائه شده برای بخش خصوصی دارد. اولاً بخش دولتی به ذینفعان تعلق دارد، در حالی که بخش خصوصی متعلق و وابسته به شرکا و سهامداران است. رویکرد ذینفعان در بخش دولتی مستلزم وجود بخش های گوناگون و متعدد در فرایند است و از این رو، کار در مورد آن با مشکلات بیشتری مواجه است. در بخش دولتی این ذینفعان می توانند شهروندان، حکومت های محلی و ایالتی، شرکت های خصوصی، کاربران و… باشند و زمانی که دولت اقدام به سیاست گذاری و تصمیم گیری و برنامه ریزی و ارائه خدمات می کند، مجبور به در نظر گرفتن منافع و نظرات و علایق تمامی ذینفعان است (البرزی، ۲۵:۱۳۸۴).
۲- ۱- ۳- ۲- اهمیت نیاز به جذب دانش برای بخش خصوصی:
در بخش خصوصی، شرکت ها در برابر سهام داران خود پاسخگو هستند، اما تنها چیزی که در این بخش اهمیت دارد این است که سرمایه گذاری انجام گرفته پربازده باشد. دومین وجه تمایز چارچوب های مدیریت دانش در بخش های خصوصی و دولتی در رقابت پذیری آن هاست. بخش خصوصی بر پایه رقابت بنا شده و اصولاً رقابت پذیر است. در حالی که بخش دولتی مبتنی بر فاکتورهایی مانند ارائه خدمات، تهیه اطلاعات، شناسایی دانش، تسهیم و استفاده از آن است. با توجه به همین فاکتور حیاتی یعنی رقابت پذیری، اساس کار شرکت های خصوصی بر هوشیاری جهت کسب مزیت رقابتی در محیط متغیر است و در این راه سعی می کنند تا همواره خود را با ابزارهای مدیریتی نوین، تکنیک ها و فلسفه های نوین منطبق سازند. اما در مقابل چنین روندی در بخش دولتی وجود ندارد و انگیزه چندانی برای ایجاد تغییر در نحوه ارائه خدمات وجود ندارد. هر چند انحصارات موجود در بخش دولتی تا حدی در مقابل جهانی شدن اطلاعات و افزایش تعداد کاربران و سرمایه با چالش مواجه شده است. با توجه به چنین امری بخش دولتی باید توجه بیشتری به شناسایی، تسهیم و بهره برداری از دانش کند. این دو دلیل عمده به شدت بر روی استراتژای پیاده سازی مدیریت دانش تاثیر می گذارند. لذا بر این نکته تاکید می شود که نیاز به توسعه یک چارچوب عمومی برای بخش دولتی به کمک فهم و استفاده از تجارب مدیریت دانش احساس می شود. عناصر مهم در چارچوب مدیریت دانش در بخش دولتی، افراد، فرایندها و فناوری می باشند که سه عنصر اصلی هر محیط سازمانی هستند. مدیریت دانش به منظور ایجاد روحیه تسهیم و استفاده از دانش، روی افراد و فرهنگ سازمانی تاکید می کند. همچنین به منظور پیدا کردن، ایجاد، اکتساب و تسهیم دانش، بر روی فرایندها یا روش ها متمرکز می شود و به منظور ذخیره سازی دانش و قابل استفاده کردن آن به هنگام کار گروهی (بدون اینکه افراد در واقع و به صورت فیزیکی کنار هم باشند) برروی فناوری متمرکز می شود. افراد مهم ترین بخش هستند زیرا مدیریت دانش با تمایل افراد به تسهیم و استفاده از دانش وابستگی مستقیم دارد. افراد، فرایندها و فناوری، همواره می توانند به عنوان یک عامل محرک و یا یک مانع برای حرکت دانش محسوب شوند. لذا می باید همواره موانع را شناسایی و برطرف کرد و به گسترش و ازدیاد عوامل محرک پرداخت (مهدی زاده و اصفهانی، ۲۱:۱۳۹۰).
۲- ۱- ۴- عوامل موثر بر ظرفیت جذب دانش
در تحقیقات انجام شده در طول دوره های مختلف، عناصر مورد استفاده برای تبیین ظرفیت جذب دانش به شکل واحد وجود ندارد. محققین برحسب دیدگاهی که در مورد جذب دانش و به کارگیری آن در فرایند یادگیری سازمان داشته اند مولفه های موردنظر خود را انتخاب نموده اند. واحدهای بررسی یادگیری در سازمان ها به سه بخش یادگیری فردی، گروهی و سازمانی تقسیم می شوند. الگوهای ذهنی زیادی انتقال یادگیری از افراد به گروه و از آن به سازمان را مطرح می کنند. انتقال یادگیری از افراد به سازمان، سامانه اعتقادی جدیدی را برای سازمان هایی که دانش و شایستگی های محوری جدید خلق می کنند، به همراه دارد که رفتار سازمان را تغییر می دهند. در ادبیات به شکل گسترده به این موضوع اشاره شده است که یادگیری از سطح فردی آغاز می شود و در سطح گروهی شکل می گیرد (سان و اندرسون، ۲۰۱۰). برای تبیین ظرفیت جذب دانش به شکلی جامع از مدل های مختلفی استفاده شده است. اینکه چه فرایندهایی در هر یک از سطوح فردی، گروهی و سازمانی بر ظرفیت جذب دانش تاثیر دارند؟ برای پاسخ به این سوال با مرور جامع ادبیات مرتبط، مولفه های زیردر نظرگرفته شده است:
در سطح فردی: دانش قبلی مرتبط با کسب و کار اعضای سازمان؛
در سطح گروهی: شبکه و جو ارتباطات حاکم بر سازمان؛
در سطح سازمانی: روش پیمایش محیط و مخارج و شاخص های تحقیق و توسعه (حاجی کریمی و حاجی پور، ۱۳۸۷).
چگونگی تاثیر هرکدام از این اجزا بر ظرفیت جذب دانش در زیر شرح داده شده است.
۲- ۱- ۴- ۱- دانش مرتبط گذشته:
براون[۱۴] (۱۹۹۷) معتقد است که دانش مرتبط گذشته عبارت است از سطح شناخت مهارت های شغل، فناوری و اقدامات مدیریتی کارکنان و مدیران سازمان. از نظر کوهن و لوینتال (۱۹۹۹) این شناخت شامل حقایق و ایده هایی است که اعضای سازمان دارند و می توانند اثر مثبتی بر ظرفیت جذب دانش داشته باشند. چرا که موجب می شود سازمان بتواند ارزش دانش جدید محیطی را درک کند و آن را در فرایندها و محصولات نهایی خود مورد استفاده قرار دهد. همچنین آنان معتقدند که ظرفیت جذب دانش وابسته به مسیر گذشته سازمان است و حاصل ماهیت تجمعی دانش است (Cohen & Levinthal, 1999, p.84). زهرا و جرج (۲۰۰۲) نیز در همین ارتباط معتقدند که ظرفیت جذب دانش تحت تاثیر تجارب گذشته و حافظه سازمانی است و دانشی که پرسنل از طریق یادگیری در عمل اندوخته اند یکی از مهم ترین عوامل جذب دانش جدید در سازمان به شمار می رود(Zahra & George, 2002, p.139).
۲- ۱- ۴- ۲- ظرفیت جذب اعضای سازمان:
نیکولینی و مزنارد[۱۵] (۱۹۹۵) بر این باورند که یادگیری سازمانی مبتنی بر یادگیری افراد است. بنابراین ظرفیت جذب دانش یک سازمان تابعی است از سطح یکپارچگی یادگیری افراد و تمایل و توانایی افراد در اشاعه دانش. میزان این یکپارچه نمودن یادگیری افراد به قابلیت ترکیبی سازمان بر می گردد. این قابلیت ها به سه دسته عمده تقسیم می شوند که عبارتند از:

 

 

  • قابلیت های سیستمی؛ خط مشی ها و رویه های رسمی شده در سازمان

 

 

 

  • قابلیت های هماهنگی؛ ارتباطات بین اعضا در یک گروه که ممکن است رسمی یا به واسطه تعاملات و گردش شغلی ایجاد شود.

 

 

 

  • ظرفیت های جامعه پذیری؛ قابلیت های شرکت در ایجاد ایدئولوژی مشترک (Nicolini & Meznard, 2005, p.19).

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:01:00 ق.ظ ]




برای مثال اکثریت قریب به اتفاق بزرگان فقه شیعه؛ برای اثبات دعوای قتل، ادله محدود و مشخصی را بیان کرده‌اند. تمام فقها اقرار و شهادت را که ادله عام اثبات هر نوع دعوی در شریعت اسلامی است و نیز قسامه را برای مورد استثنایی لوث، به عنوان ادله اثبات دعوای قتل ذکر کرده اند. علم قاضی، چهارمین دلیل اثبات دعوای قتل در فقه شیعه است که تعدادی از فقها متأخر شیعه آن را به صراحت در ردیف ادله اثبات دعوای قتل برشمرده اند و بعضی دیگر آن را اولین و معتبرترین دلیل اثبات دعوی به حساب آورده اند[۵۷]. همگونی شیوه ی فقها در بحث از ادله و این که همه آنها امور خاصی را به عنوان ادله اثبات دعوای قتل ذکر کرده اند و فقط اختلاف اندکی در کیفیت و شرایط آن از خود بروز داده اند، نشان دهنده این مطلب است که ادله اثبات دعوای قتل از نظر فقیهان شیعه، امور محدود و معینی است و فقها موارد شمارش شده را از باب تمثیل نیاورده اند. علاوه بر این، عبارات بسیاری از فقها، به صراحت بر این امر دلالت دارد. که به نقل چند مورد از آنها می پردازیم:
پایان نامه
علامه حلی می‌نویسد: «دعوای قتل فقط از سه راه اثبات می شود : اقرار، شهادت و قسامه»[۵۸]. ایشان برای شمردن ادله اثبات دعوای قتل، از ادات حصر «إنما» استفاده می‌کند که در میان عبارات مفید حصر، بیشترین تأکید را در افاده حصر دارد. آیه ا… سید محمد شیرازی از فقیهان معاصر، ادله اثبات دعوی قتل را در ضمن این عبارت بیان کرده است: «… تثبت الدعوی بعلم الحاکم و الا قرار و البینه و القسامه…»[۵۹]. ایشان گرچه از ادات حصر استفاده نکرده است، اما ظاهر عبارت، نشانگر محدود بودن ادله به این چهار مورد است.
محقق حلی در شرایع الاسلام نیز ادله اثبات قتل را محصور دانسته است[۶۰]. عبارت سایر فقیهان نیز گرچه در قالب جملات مفید حصر بیان شده است، همین چند دلیل را در بردارد و شاید نتوان فقیهی را یافت که این سه یا چهار دلیل را برای اثبات دعوای قتل بیان نکرده باشد و یا دلیل دیگری به آنها افزوده باشد، بنابراین جا دارد از عبارت فقها در باب قتل، این نتیجه گرفته شود که آنها قائل به محدودیت ادله اثبات دعوای قتل هستند و ادله اثبات را در این چند امر منحصر می دانند. قانون مجازات اسلامی (قصاص) نیز به تبعیت از آرا فقها، همین چهار دلیل را به عنوان ادله اثبات دعوای قتل اعلام می کند. در ماده ۲۳۱ قانون مجازات اسلامی آمده است: «راه های ثبوت قتل در دادگاه عبارتند از: ۱٫ اقرار؛ ۲٫ شهادت؛ ۳٫ قسامه؛ ۴٫ علم قاضی». تا این جا با استناد به عبارات و اظهارات فقها و صریح قانون موضوعه، چنین نتیجه گرفته شد که ادله اثبات دعوای قتل، محدود و معین است. آنچه ما را به غیر حصری بودن ادله مذکور می رساند ذکر این مطلب است که، علم قاضی در فقه شیعه و قانون موضوعه ، حجت است و یکی از ادله اثبات دعوی است. قانون موضوعه، آن را به صراحت در ردیف ادله اثبات دعوی ذکر کرده است. گرچه در خصوص باب دعوای قتل، افراد معدودی آن را به صراحت در شماره ادله سه گانه دیگر آورده‌اند؛ اما اکثر فقهای مشهور، در یکی دیگر از ابواب مباحث فقهی (غالباً باب قضا) از علم قاضی به عنوان یکی از ادله معتبر اثبات دعوی نام برده اند[۶۱]. علم قاضی از هر طریق متعارفی که حاصل شده باشد، می تواند مبنای حکم و حل و فصل قرار گیرد. آیه ا… شیرازی به صراحت، روش های یقین آور علمی جدید کشف جرم را جزء منابع حصول علم معتبر قاضی می داند[۶۲].
محمد جواد مغنیه راه های حصول علم قاضی را که در خلال بررسی پرونده به وجود می آید، به شرح زیر برشمرده است:« ۱) معاینه ی محلی به وسیله قاضی؛ چنانچه موضوع از رویدادهای مادی و در خور دیدن باشند.
۲) قرینه ها و اماره های موضوعی (قضایی)؛که قاضی در حین رسیدگی به پرونده و گفتگوی طرفین و مانند آن، با استنباط خود به دست می آورد.
۳) اموری که همه ی مردم درستی یا نادرستی آن ها را به خوبی در می یابند؛ مثل ادعای شنیدن و دیدن کور.(که می توان رای هیات منصفه را در این میان جا داد).
۴) پزشکی قانونی که شاخه ای از کارشناسی است.
۵) مبانی همگانی و متداول شرعی؛ مانند این که برای اثبات نسب کمترین مدت حمل، شش ماه و بیشترین آن، دوازده ماه است (در بیرون از مدت نفی می شود)»[۶۳].
بنابراین گرچه موارد ادله اثبات دعوی هم در قانون و هم در فقه به صورت حصری بیان شده است و ظاهر آن نشان می دهد که ادله اثبات، حالت انحصاری دارد، اما توجه به مفهوم علم قاضی در فقه شیعه که چیزی است فراتر از آنچه از طریق شهادت، بینه و اقرار حاصل می شود و این که منابع حصول آن علم منحصر در امور خاصی نیست، خود به خود قید حصری بودن ادله اثبات دعوا را خواهد زد و عملاً طرق اثبات دعوا را از محدودیت خارج خواهد کرد؛ مثلاً طبق نظریه فقهای شیعه، یک قاضی خواهد توانست تمام روش های جدید علمی کشف جرم که موجب حصول یقین می شود، برای به دست آوردن حقیقت مبنای قضاوت خود قرار دهد. با این مبنا، اگر قاضی از طریق دیدن فیلمی که جانی را در حال ارتکاب جرم نشان می دهد و یا آزمایش خونی که از او به جای مانده است و … علم پیدا کند که متهم، مجرم است می تواند براساس آن قضاوت کند. این روش در یکی از نامه های شورای عالی قضایی نیز مورد توصیه قرار گرفته است: «… لزوماً متذکر می شود که هر چند در برخی از جرایم، طریق اثبات دعوی در قانون ذکر شده، لکن چون این امراز باب طریقیت و حصول علم برای قاضی است و قاضی برای حصول قطع و یقین، از هیچ نوع تحقیقی که علم را تحصیل کند، منع نگردیده است، مقتضی است در رسیدگی ها، استفاده از طریق علمی کشف جرم را مورد غفلت قرار ندهد و از وسایلی که دانش بشری در این زمینه فراهم نموده است استفاده نماید»[۶۴].
از تمرکز بحث فقها بر محور اقرار، بینه، قسم نیز می توان نتیجه گرفت که؛ شاید سر تمرکز بحث اکثر فقها بر محور اقرار، بینه و قسم نیز در این دو نکته نهفته باشد:
۱) حجیت علم قاضی مورد توافق اکثر فقها بوده است؛ در این امر که قاضی می‌تواند براساس علم و یقین خودش، تحت هر شرایطی قضاوت کند، نزاعی نبوده است و گویا بیشتر فقها بحث درباره ی آن را خاتمه یافته تلقی کرده اند. به همین دلیل، بررسیها غالباً درباره ی کمیت و کیفیت و شرایط ادله ظنی (ادله فرعی که در نبود علم مطرح می‌شود؛ مثل اقرار، بینه و …) بوده و علم قاضی به دلیل اصالت خود، اصولاً از مناقشات به دور مانده است. بنابراین، محصور و منصوص بودن ادله اثبات دعوای در کلام فقها به معنای محصور بودن ادله ظنی است، نه مطلق ادله.
۲) راه‌های عملی حصول علم برای قاضی محدود است؛ هر چند علم قاضی از اعتبار ذاتی بر خوددار می باشد و در حجیت، مقدم بر ادله ظنی است، اما کارایی آن در عمل، خیلی محدود بوده است، قطع نظر از روش های علمی کشف جرم که ریشه نه چندان درازی در تاریخ قضاوت دارد، راه های عملی حصول علم برای قاضی آنقدر محدود می شود که به هیچ وجه نمی توان بر آن به عنوان روش اصلی حل منازعات و دعاوی موجود در محاکم، تکیه کرد، به خصوص چنانچه علم قاضی از راه مشاهده و ناظر بودن بر ارتکاب عمل مجرمانه و یا تضییع حقوق حاصل شده باشد، شایبه ایفای نقش قاضی به عنوان شاهد و عدم جواز رسیدگی او به این پرونده نیز به میان می آید. بنابراین منافاتی ندارد که علم قاضی مطلقاً حجت باشد و در عین حال، در گذشته به دلیل محدودیت تحقق عملی آن، تکیه ی اصلی بر ادله ظنی صورت گرفته باشد. چنین است که امروزه با گسترش روش های علمی کشف جرم، علم قاضی جایگاه اصلی خودش را باز می یابد.
نکته حائز اهمیت در باب ادله اثبات جرایم حدی این است که برای اثبات آن‌ ها، تعدد دفعات اقرار (به جز حد محاربه، که در آن یک بار اقرار کافی است) و تعدد شهود و بعضاً جنسیت شهود مطرح است وشارع شرایط بسیار مشکلی را برای اثبات در نظر گرفته است. نکته دیگر این که، تنها در بعضی ازحدود از «علم قاضی» به عنوان یکی از ادله اثبات نام برده شده است.گواینکه در صدد اثبات این گونه جرایم با علم قاضی بوده است. اما این امر مانع از استناد قاضی به علم خود در سایر حدود نمی شود، چرا که در ماده ۱۰۵ قانون مجازات اسلامی آمده است: «حاکم شرع می‌تواند در حق الله و حق‌الناس به علم خود عمل کند و حد الهی را جاری سازد و لازم است مستند علم خود را ذکر کند…». بنابراین مطابق این ماده «علم قاضی» در مطلق جرایم واجد جنبه حق‌الهی و حق‌الناسی، به عنوان یکی از ادله اثبات جرایم، شناخته می‌شود.
با توجه به آنچه گفته شد می توان چنین استنباط و استخراج کرد که قانونگذار در آن قسمت از حقوق جزا که ادله اثبات خاص را به طور صریح تعیین و بیان نموده مثل مبحث حدود و قصاص، ادله محصورشده است، اما در قسمت مربوط به جرایم تعزیری و بازدارنده، اوضاع و احوال کیفری همانند سایر ادله اثبات و حتی مستحکم تر و مطمئن تر از آنها می توانند منجر به تحقق علم و اقناع وجدان برای قاضی گردد و به این طریق هم به اصول و متون شرعیه خدشه وارد نخواهد شد و هم در استفاده از علوم و فنون و تکنولوژی روز به عنوان دلیل اثبات، به ارتباط تنگاتنگ متون شرعی با موضوعات مطروحه در حقوق جزا پاسخ مناسب عقلی داده خواهد شد.
گفتار دوم: آزادی ارزیابی دلیل در فقه و حقوق موضوعه
هدف از دلیل آوردن، اثبات واقعه ای است که حق مورد مطالبه از آن استنباط می شود. دلیل در صورتی به هدف اصلی خود می رسد که قاضی را قانع سازد، به یقین برساند یا ظنی چنان قوی ایجاد کند که عقل به آن اعتماد داشته باشد. البته ارزیابی دلیل را با تحصیل دلیل نباید اشتباه کرد؛ در ارزیابی دلیل، دادگاه به سنجش اعتبار دلیل در صدور حکم می پردازد، در حالی که در تحصیل دلیل قاضی به امور مختلف به عنوان دلیل تمسک می جوید. اختیار قاضی در ارزیابی دلیل امری است طبیعی، و لازمه ی صلاحیت او در تمییز حق و دادرسی است. پس اگر قانونگذار به منظور حفظ نظم یا حمایت از مدعی قاضی را موظف سازد که قطع نظر از قناعت وجدانی خویش، دلیل را قاطع دعوی یا مثبت آن بداند، باید آن را خلاف اصل شمرد. به عنوان مثال قانون حکم می کند شهادت ۲ عادل ایراد ضرب و جرح را ثابت می کند. این احکام استثنائی اعتبار دلیل را بر قاضی تحمیل می کند و او را از حق ارزیابی دلیل محروم می سازد. ولی اصل این است که قاضی ارزش دلیل را معین کند. در این گفتار قصد داریم به بررسی طریقیت یا موضوعیت ادله و جایگاه ارزیابی ادله توسط قاضی بپردازیم. از این رو حاکمیت هر یک از دو سیستم ادله اثبات در فقه و حقوق موضوعه مورد بررسی قرار می گیرد.
سیستم سنتی ادله قانونی همانطور که قبلاً ذکر شد، مبتنی بر الزام قاضی به رعایت ارزش اثباتی تعیین شده از قبل برای هر دلیل است. در سیستم اعتقاد باطنی، قاضی در کمال آزادی، ارزش و اعتبار ادله را که به او ارائه می شود، برآورد می کند. در سیستم اقناع وجدان ارزش اثباتی اقرار و بینه مثل هر دلیل دیگری، در اختیار قاضی قرار گرفته و اوست که می تواند اقرار را مبنای محکومیت متهم قرار داده و یا اگر نسبت به صداقت آن ظنین باشد یا با سایر ادله در تضاد باشد، اقرار را منتفی سازد.
در پرونده کیفری هیچ قاضی مجاز نیست که هرگاه علم به بی گناهی متهم دارد به هر دلیلی او را محکوم کند. اگر صدها نفر شهادت دهند یا ده ها اثر علمی بر خلاف علم قاضی وجود داشته باشد قاضی نمی تواند به علم خود اعتنا نکند و آن را نادیده بگیرد زیرا جایگاه قاضی اعتبار و اتخاذ تصمیم است. همه مقدمات دادرسی فراهم می شود تا نظر قاضی جلب شود. بنابراین در صورت پذیرش سیستم اقناع وجدانی ارزش ادله را قاضی تعیین خواهد کرد و این قاضی است که در صورت وصول علم از طریق ادله ارائه شده، به هر یک از ادله اعتبار می بخشد.
درباره این مطلب که ادله اثبات دعوی در فقه امامیه یا به طور کلی در نظام قضایی اسلام، از کدام سیستم پیروی می کند، کمتر کسی بحث نظری داشته است. دکتر گلدوزیان تنها کسی است که در این مقوله به طور اجمال بحث کرده است.گرچه سخن او درباره قوانین موضوعه است، اما چون قوانین ایران به خصوص قانون مجازات از حقوق اسلامی اخذ شده است و در واقع از یک سنخ می باشد، به طور غیر مستقیم درباره ی نظام قضایی اسلام اظهار نظر کرده، ادله اثبات دعوی در این نظام را در غیر جرایم تعزیری، تابع سیستم ادله قانونی و در جرایم تعزیری، تابع سیستم اقناع وجدان قاضی دانسته است[۶۵]. نکته ای که درباره این بحث، قطع نظر از صحت و سقم اصل نظر ایشان شایان توجه می باشد این است که در فقه شیعه و همین طور، قوانین موضوعه، بین جرایم تعزیری و غیر تعزیری (مثلاً جرایم موجب حدود، قصاص و دیات) از نظر ادله اثبات، تفاوتی وجود ندارد. اگر تفاوتی هست، از لحاظ آزادی عمل قاضی در تعیین نوع مجازات و عدم آن می باشد، نه از لحاظ ادله اثبات و کم وکیف آن. بنابراین فرق گذاشتن بین اثبات این دو نوع جرم دلیلی ندارد. به نظر می رسد برای فهم این که ادله اثبات دعوی در فقه و قوانین موضوعه، تابع کدام یک از دو سیستم است باید به ویژگی‌های شاخص آن توجه کرد. ادله اثبات دعوی در نظام قضایی شیعه و قوانین موضوعه ایران، دارای خصوصیاتی است که شایبه پیروی از سیستم ادله قانونی را در بدو امر در ذهن ایجاد می کند. در فقه و قانون موضوعه، بعضی ادله به دعاوی خاصی اختصاص دارد؛ مثلاً قسامه فقط برای اثبات ادعای قتل و جرح، آن هم در صورت فراهم آمدن شرایط ویژه ای کارایی دارد[۶۶]. یا برعکس، مواردی هست که دعوایی فقط از طریق ادله یا دلیل خاصی قابل اثبات می باشد؛ عقود راجع به اموال غیر منقول و همچنین صلح و شرکت، طبق قانون ثبت اسناد و املاک، فقط به وسیله سند رسمی قابل اثبات می باشد. موارد زیادی هم در فقه و هم در قانون، وجود دارد که دقیقترین و جزئی ترین شرایط را برای ادله اثبات برخی از دعاوی ذکر کرده و نحوه ی تصمیم گیری قاضی را دقیقاً معین کرده است. این نوع دقت و وسواس در موارد زیادی به چشم می خورد، اما در جرایم موجب دیه، قصاص، حد، به خصوص زنا، لواط و این دقت از شدت بیشتری برخوردار است. این امور از خصوصیات سیستم ادله قانونی است. به دلیل وجود همین خصوصیات دکتر گلدوزیان ادله اثبات دعوی در فقه و قانون موضوعه را تابع سیستم ادله قانونی دانسته است، اما خصوصیات اساسی تر و عام تری نیز وجود دارد که نشان می دهد ادله اثبات دعوی در فقه و قانون موضوعه با سیستم اقناع وجدان قاضی سنخیت بیشتری دارد. با توضیحات ارائه شده، جا دارد این موضوع به تفکیک در فقه و حقوق موضوعه مورد بررسی بیشتری قرار گیرد.
الف) آزادی ارزیابی دلیل در فقه امامیه
ادله اثبات دعوی در فقه امامیه طریقیت دارد؛ یعنی قاضی صرفاً در صدد فراهم آوردن صوری ادله نمی باشد. بر خلاف برخی از سیستم های دیگر که ملاک عمل، حقیقت قضایی است و قاضی با فراهم آمدن صوری ادله، ثبوت جرم (مجرم بودن متهم) را فرض می‌کند و با توجه به ثبوت این حقیقت قضایی، اقدام به اصدار حکم می کند. شارع مقدس برای اینکه امور زندگی اجتماعی بشر تعطیل نشود، در صورت عدم حصول علم و یقین، طرق دیگری را تحت شرایطی خاصی برای اثبات دعوی تعیین کرده است (بینه، اقرار، …) که کلاً جنبه ی طریقی دارد.
علاوه بر تنوع طرق تحصیل دلیل در امور کیفری، ارزش طرق مزبور نیز از پیش در قانون پیش بینی نشده است و قاضی در تعیین ارزش و اهمیت دادن به آنها آزاد است.
به هر حال در مواردی که علم قاضی معتبر است، علم قاضی از باب کشف و طریقیت است. در همین مورد کمیسیون استفتائات شورای‌عالی قضایی در تاریخ ۲۰/۳/۱۳۶۳ اعلام داشته است: «حجیت علم قاضی از باب کشف و طریقیت است و مختص به مجتهد نیست بلکه علم حاصل از طرق متعارفه برای قاضی مأذون نیز حجیت دارد و در عداد ادله شمرده شده است[۶۷]». ماده ی ۱۰۵ قانون مجازات اسلامی نیز به همین امر دلالت می کند. استاد دکتر محمد جعفر لنگرودی می‌نویسد: «در حقوق اسلام، تحصیل دلیل از طرف قاضی ممنوع نیست و او می‌تواند از قرائن در هر دعوی استفاده کند و علمی که از این طریق به دست می‌آورد حجت است و باید بر طریق آن حکم دهد و احقاق حق کند[۶۸]». علم قاضی از هر رهگذر که به دست آید، حجت است. فرق نمی کند که موضوع رسیدگی از حقوق عمومی (حق ا…) باشد یا از حقوق خصوصی (حق الناس) و نیز فرق نمی کند که موضوع رسیدگی یک مسئله مدنی باشد و یا یک مسئله کیفری[۶۹]. فراهم آوردن علم و اعتقاد قاضی در امری ممکن است مبتنی بر تحقیقات علمی، در اثر پیشرفتهای علمی، استفاده از وسایل علمی برای جمع آوری ادله و کشف حقیقت مطرح شده است. زیرا بی تردید پیدایش علوم و فنون جدید در طرز کار دادگستری بی تأثیر نیست. هنگامی که بزهکاران در ارتکاب جرایم از شیوه های جدید استفاده می نمایند ، عدالت نیز برای مبارزه با آن ناچار است به سلاحی متناسب مجهز گردد و از فنون علمی بهره گیرد[۷۰]. در همین ارتباط بخشنامه شورای عالی قضایی که در صفحات قبلی ذکر شده در اینجا از باب تأکید بیان می کنیم، مطابق این بخشنامه :«… لذا لزوماً متذکر می گردد که هر چند در برخی جرایم طریق اثبات دعوی در قانون ذکر شده لکن چون این امر از باب طریقیت و حصول علم برای قاضی است و قاضی برای حصول قطع و یقین، از هیچ نوع تحقیقی که علم را تحصیل کند منع نگردیده است، مقتضی است در رسیدگی ها استفاده از طریق علمی کشف جرم را مورد غفلت قرار ندهد و از وسایلی که دانش بشری در این زمینه فراهم نموده است، استفاده نماید»[۷۱].
ایجاد علم و یقین در قاضی به عنوان هدف کسی که می‌خواهد امری را ثابت کند، موید این مطلب است که علم حقوق با آزاد گذاردن قاضی در اعتبار بخشیدن به ارکان دلیل مطروح در مقابل وی، اعتماد و اطمینان زیادی برای قاضی قائل است.
ابوصلاح حلبی، فقیه قرن پنجم، در کتاب الکافی فی الفقه می نویسد: «علم قاضی برای صدور حکم، کافی است و او را از سایر ادله بی نیاز می کند؛ زیرا برای قاضی آگاه به حقیقت موضوع ، وقتی که به مؤدای علمش عمل کند ، آرامش نفس و اطمینان نفس حاصل می شود : و اما از راه اقرار و بینه و قسم و … این سکون و آرامش نفسانی برای شخص قاضی فراهم نمی گردد … و به ذهن فرد عاقل، چطور خطور خواهد کرد که صدور حکم به استناد ادله ظن آور، صحیح باشد، اما قضاوت به استناد علم و یقین و قطع، ناصواب به حساب آید»[۷۲].
محمد بن ادریس حلی فقیه قرن ششم نیز در این باره گفته است : «علم حاکم بر امری که مقتضی تنفیذ حکم است، برای اعتبار و درستی حکم، کافی است و او را از اقرار و سوگند متهم و یا مدعی علیه و شاهد، بی نیاز می سازد . زیرا وقتی او مطابق علم خود حکم کند، از آرامش وجدانی برخوردار خواهد بود»[۷۳]. فاضل مقداد در این باره می گوید: «قضاوت براساس علم، استناد به یقین است، داوری به استناد شهادت، بهره مندی از ظن است و از منظر حکمت، محال است که دومی روا باشد و اولی (قضاوت با علم) ممنوع گردد»[۷۴]. البته مراد از علم قطع و یقین است ، نه ظن اطمینان و هدف از قضا در مرحله اول کشف واقع است و نسبت به ادله اثبات دعوی، قائل به طریقیت هستیم و مراد از قاضی، قاضی مصطلح شرعی است که اسلام برای او ویژگی های خاص مقرر داشته است. قاضی در معنای فوق اگر علم به موضوعی از وقایع قضایی پیدا کند می تواند به استناد علم خود مطلقاً قضاوت کند چه حق الله باشد چه حق الناس زیرا اعتبار علم ذاتی است و نیاز به دلیل ندارد و آنچه احتیاج به دلیل دارد ادله دیگر است[۷۵].
در فقه اسلام از طرفی علم قاضی و یقین او معتبر شناخته شده و این علم و یقین از هر طریقی حاصل شود معتبر است و برای صدور رأی کافی می باشد و بنابراین سیستم ادله معنوی پذیرفته شده است. از طرف دیگر ارزش معین و از قبل تعیین شده ای به شهادت داده شده و قاضی اگر علم به خلاف آن نداشته باشد ملزم به تبعیت از آن است، مانند مواردی که بینه (۲ شاهد ، ۴ شاهد) مثبت دعوی معرفی گردیده است.
بنابراین عده ای برآنند که فلسفه ی وجودی قضاوت اسلامی در چارچوب نظام ادله قانونی بهتر محقق می گردد، پس علم قاضی هم باید از طرق مورد رضای شارع فراهم آید [۷۶]؛ زیرا نظام ادله قانونی با توجه به اصول ثابتی که دارد، به شایستگی، قاضی را به طریق صحیح تشخیص موضوع و صدور حکم راهنمایی می کند، بلکه او را ملزم به رعایت دقیق ضوابط می نماید؛ چنان که اگر علم و یقین وجدانی وی به نحو کامل، منطبق بر قالب فرمولهای قانونی نبود، حق صدور حکم و تصمیم گیری را از او سلب می کند. پس این قانونگذار است که پیشاپیش و براساس یک برنامه ی کلی، ارزش اثباتی ادله را تعیین می نماید. براین اساس، قاضی شرع، ملزم به اطلاع کامل از احکام قضایی اسلام و اشراف کامل بر مقررات مربوط به دلیل و آئین دادرسی گردیده است؛ زیرا در کنار توانمندی بر تطبیق احکام بر موضوعات و مصادیق محقق شده در خارج، این مأموریت را هم دارد که ادله و طرق اثبات دعاوی و اتهامات مطرح شده را از نظر کمیت و کیفیت و اوصاف و اینکه آیا ارزش هریک در عرض هم یا در طول یکدیگر است را به خوبی شناخته باشد. از بررسی و دقت در فنون فقها دانسته می شود که سیستم قضایی اسلام، طرفدار نظام ادله قانونی است. البته مکتب فقهای شیعه در ضمن احترام و رعایت نظام ادله قانونی، مزایای سیستم ادله معنوی را از چشم دور نداشته و اعتباری که به علم و یقین قاضی (به عنوان یکی از ادله اثبات دعوی) بخشیده، شاید بر همین اساس باشد. البته برای در امان ماندن از معایب سیستم اقناع وجدانی که ممکن است به خاطر آزاد گذاشتن دست قاضی، ضررهای جبران ناپذیری متوجه افراد شود، احتیاط هائی صورت گرفته است.
بر اساس اعتقاد این عده سیستم قضایی اسلام را می توان سیستم ادله قانونی به حساب آورد که در عین حال از امتیازات سیستم ادله معنوی هم برخوردار است؛ درباره ارجاع امور به کارشناس، فقها نظر مخالف نداشتند بلکه در تشخیص موضوعات به مراجعه و اخذ نظر آن ها تکلیف و نظر کارشناس را جزء اسباب علم آور می دانند، آن هم باید به نحوی باشد که داخل در طرق حسی و متعارف و یا مبادی قریب به حس باشد نه طرق غیر متعارف و حدسی.
به نظر می رسد در سیستم قضایی اسلام، اعتبار ادله قانونی مقید است به این که قاضی علم به خلاف آن نداشته باشد. زیرا ارزش و اعتبار ادله، اختصاص به فرض جهل و شک دارد و آن چه از ادله حاصل می شود رفع جهل و تردید است. بنابراین حجیت و اعتبار آنها منحصر به مواردی است که علم به خلاف آن وجود نداشته باشد. زیرا چنانچه قاضی علیرغم علم، بر خلاف آن عمل کند و طبق ادله ابرازی حکم نماید این خود بر خلاف عدالت است. نکته حائز اهمیت این است که مطابق علم قاضی تنها در چهار مورد امکان اتخاذ تصمیم و صدور حکم، آن هم با شرایط و اما و اگرهای مربوط است که عبارتند از: قتل، سرقت مستوجب حد، مساحقه و لواط. به علاوه عمل به علم خود در صورتی که مخالف صریح ادله ابرازی باشد، موجب خروج از بی طرفی بوده و در مظان اتهام قرار می گیرد. بنابراین اگر علم قاضی قبل از طرح دعوی حاصل شده مانند این که خود شاهد صحنه ی نزاع و وقوع قتل بوده است، در این جا در جایگاه شاهد قرار می گیرد و با اعلام شهادت از موارد رد دادرس محسوب می شود و اگر علم قاضی پس از تبیین ادله و به طور متعارف، حاصل شده باشد، وارد و ناظر به ادله خواهد بود نه معارض با آن. در نتیجه می توان گفت اعتبار ادله، قائم به علم قاضی به درستی و راستی آن ها است. با این تعبیر علم قاضی دیگر محدود به همان چهار مورد نخواهد بود.
بنابراین، در فقه جزای امامیه، گرچه اموری به عنوان ادله اثبات دعوی ذکر شده و یک سری شرایطی هم از طریق شارع برای آنها تعیین گشته است، ولی با وجود آن قاضی مجبور نیست با فراهم آمدن صوری این ادله، حتماً به مقتضی آن حکم کند. او می تواند به شهادت، اقرار، قسم و … که به نحوی به فاسد بودن آن علم حاصل کرده است، ترتیب اثر ندهد و به استناد امارات که در فقه از آن به قرینه الحال تعبیر می شود، دعوی را فیصله دهد. استاد جعفری لنگرودی در این زمینه معتقد است:« در حقوق اسلام، تحصیل دلیل از طرف قاضی ممنوع نیست و او می تواند از قراین موجود در هر دعوایی استفاده کند و عملی که از این طریق به دست می آید.جهت است و باید بر طبق آن حکم کند و احقاق حق کند[۷۷]».
نکته حایز اهمیت اینکه، هر دو نظام ادله قانونی و ادله اخلاقی، رفته رفته به سوی یکدیگر گام هایی برداشتند تا بی آن که خطوط اصلی خود را فراموش کنند، هرچه بیشتر به هم نزدیک شوند؛ تا آن جا که، در حال حاضر، نظام «ادله قانونی» یا «ادله اخلاقی» اقناعی را کمتر می توان یافت. اکثر کشورها نیز به سمت تلفیق این دو نظام رفته اند. اشکالی که در این روش ممکن است بروز و ظهور پیدا کند این است که تشخیص بین این دو جایگاه، مشخص و معین نیست و امکان اعمال سلیقه در آن وجود دارد. اگر دست دادرسان در تأثیر پذیری از عواطف و احساسات باز باشد آن گاه قطعاً باید شاهد قبض و بسط آرا باشیم. به همین جهت کشف مسائل مربوط به این حوزه و بهره گیری از تکنیک های حل آن را می توان از مسائل مهم جامعه بشری دانست. تمایل به نظم بخشیدن در این خصوص با بهره گرفتن از یافته های علمی در زمینه های جرم شناسی، روانکاوی، علوم آزمایشگاهی و … نشانگر این حس برای تغییر وضع دادرسی است.
ب) آزادی ارزیابی دلیل در حقوق موضوعه
نظام ارزیابی دلیل در حقوق کیفری ایران که بر گرفته از فقه می باشد، مبتنی بر دو سیستم است. در جرایم مستلزم حد با فراهم شدن شرایط قانونی احراز ادله، قاضی ناگزیر از صدور حکم است. حال آن که در جرایم تعزیری که اکثریت جرایم را تشکیل می دهد، قاضی مکلف به کشف حقیقت بوده و می تواند بر اقرار یا شهادت تردید روا داشته و برای صدور حکم محکومیت، بر وقوع جرم و ارتکاب آن توسط متهم متقاعد گردید و مطمئن شود.
با توضیحات فوق می‌توان گفت چون در دعاوی حقوقی، قانون ادله و وسایل اثبات دعوی را احصا کرده است (اقرار، سند، شهادت، سوگند، امارات، کارشناسی، معاینه ی محل و تحقیق محل) و با وجود یک یا چند مورد از آن دعوی قابل اثبات است، از سیستم ادله قانونی تبعیت کرده است، در حالی که در امور کیفری سیستم ادله معنوی جاری است. قاضی جزایی در تحصیل دلیل نقش تعیین کننده و سرنوشت ساز دارد. زیرا اجرای عدالت به علت فقدان وسیله اثبات، متزلزل می شود و لذا قاضی جزایی که مکلف به کشف حقیقت است باید کوشش کند تمامی ادله له و علیه متهم را که گاهی تحصیل آن ها مستقیماً و شخصاً به عهده وی گذارده شده (جرایم منافی عفت) جمع آوری نماید. لیکن قاضی مکلف به ذکر متن قانونی مورد استناد در حکم می باشد.
در حقیقت هر چند در تدارک، تهیه و ارائه‌ دلیل، اقناع وجدان دادرس مورد نظر است، اما در نظام ادله‌ی قانونی که در ایران نیز از آن پیروی شده، قانون راه‌هایی را که به کمک آنها وجدان قاضی می‌تواند و علی‌القاعده باید اقناع شود شمارش نموده است؛ بدین معنا که برای اقناع وجدان دادرس تنها ادله‌ای پذیرفته می‌شود که در قانون با توان اثباتی مشخص، پیش‌بینی شده است. بنابراین از یک سو باید تعریف یکی از ادله اثبات دعوا که در قانون شمارش شده‌اند به وسیله‌ای که به عنوان دلیل ارائه می‌شود صادق باشد (ادله و وسایل اثبات دعوا عبارتند از: اقرار، بینه، قسامه، علم قاضی، سوگند، اماره، تحقیق محلی، معاینه‌ی محل و کارشناسی). از سوی دیگر هر گاه امر ادعایی از اموری باشد که به موجب قانون، اثبات آن مستلزم ارائه‌ دلیل ویژه‌ای باشد، تنها در صورت ارائه‌ آن دلیل است که وجدان دادرس قانوناً می‌تواند و باید اقناع شود.
قانون آئین دادرسی کیفری مصوب ۱۲۹۰ و قانون آئین دادرسی مدنی مصوب ۱۳۱۸ ایران متأثر از هر دو شیوه و روش بود. اما قانون آئین دادرسی کیفری ۱۳۷۸ و قانون آئین دادرسی مدنی ۱۳۷۹ ایران ظاهراً علیرغم پذیرش هر دو روش در مواردی رویه خاصی در پیش گرفته است. چنانکه در ماده ۱۹۹ قانون آئین دادرسی مدنی ۱۳۷۹ آمده است: «در کلیه امور حقوقی، دادگاهها علاوه بر رسیدگی به ادله مورد استناد طرفین دعوی، هرگونه تحقیق یا اقدامی که برای کشف حقیقت لازم باشد، انجام خواهند داد». بدیهی است عدم اتخاذ شیوه و روش مشخص باعث اتخاذ رویه ها و اعمال سلیقه ها خواهد شد.
فصل سوم:
تعامل علم قاضی با نظر کارشناس
تحول و پیشرفت علوم و فنون در تمام زمینه ها موجب شده که در شمار روزافزونی از اختلافات، قاضی بدون رجوع به کارشناس نتواند به طور کامل و صحیح جنبه های موضوعی اختلاف را درک نماید، ازاین رو تشخیص موضوع خبرویت و تخصص لازمی را می‌طلبد. احتمال لزوم رجوع به اشخاص خبره هم در فقه و هم در حقوق موضوعه ایران مورد توجه بوده و می‌باشد.
در فصل گذشته راجع به قواعد عمومی حاکم بر ادله اثبات دعوی بحث به میان آمد. در آنجا، مشخص شدکه؛ اولاً قاضی در تحصیل دلیل ملزم به استناد به ادله احصا شده در قانون و فقه نمی‌باشد بلکه با توجه به پیشرفت های علمی و تحولات اجتماعی و پیچیده ترشدن روابط، قاضی می تواند به وسایل جدیدی که کشف حقیقت را آسانتر می کند توسل جوید و به احقاق حق بپردازد. ثانیاً یکی از ادله اثبات دعوی در فقه و حقوق موضوعه علم قاضی است و همچنین مطابق اصل آزادی ارزیابی دلیل توسط قاضی، طریقیت ادله اثبات دعوی ثابت شد.
در این فصل تلاش می شود تاتاثیر نظریه کارشناس در احراز جرم وتشخیص وتعیین مجرم بررسی شودهمچنین بررسی شود که درصورت تعارض علم قاضی با نظریه کارشناس قاضی باید به نظریه کارشناس استناد کند یابه علم خود.وهمچنین منشا علم برای رد نظریه کارشناس موردبحث و بررسی قرار میگیرد.
مبحث اول:علم قاضی بر اساس نظریه کارشناس علم و اعتقاد نسبت به امری، ممکن است مبتنی بر تحقیقات پلیس علمی و جرم شناسی و یا سایر علوم دیگر باشد. استفاده از این تحقیقات در جهت جمع آوری ادله و کشف حقیقت، اگر منافی با شرع نباشد، در امر موفقیت دادگستری و توسعه قضایی مؤثر است؛ زیرا همان طور که بزهکاران، روز به روز در ارتکاب جرائم، شیوه ها و شگردهای مدرن تری به کار می برند، دستگاه قضایی و ضابطین آن نیز ناچارند برای مبارزه با‌ آنها، به تجهیزات پیشرفته تر و متناسب با شگردهای آن مجهز گردند و از فنون علمی روز، در صورت عدم مغایرت با موازین شرعی، استفاده کنند. در میدان عمل و کاربرد هم مشاهده می شود که شورای عالی قضایی (سابق) جمهوری اسلامی ایران که مرکب از چند دانشمند صاحب نظر در امور فقه قضایی و حقوقی بود، طی بخشنامه شماره  به کلیه دادگاه های کیفری سراسر کشور، ابلاغ نموده است: «…. لزوماً متذکر می گردد که هر چند در برخی از جرایم، طریق اثبات دعوی در قانون ذکر شده، لکن چون این امر از باب طریقیت و حصول علم برای قاضی است و قاضی برای حصول قطع و یقین، از هیچ نوعی تحقیقی که علم را تحصیل کند، منع نگردیده است، مقتضی است در رسیدگی ها، استفاده از طریق علمی کشف جرم را مورد غفلت قرار ندهند و از وسایلی که دانش بشری در این زمینه فراهم نموده است استفاده نمایند».[۷۸]
در تأثیر پذیری قاضی از نظر کارشناس، باید به این مطلب توجه شود که علم قاضی در طول سایر ادله است و مقدم بر آنهاست.
آیه ا… العظمی بروجردی معقتد بوده اند؛ وقتی که دست قاضی ازبینه و ایمان کوتاه شد، می تواند به علم خود قضاوت کند»[۷۹]. ولی در مقابل، آیه ا… اراکی (قدس سره) گفته اند:« حکم بر طبق بینه و یمین با علم حاکم (شرع) به خلاف، جایز نیست، بلکه بعید نیست جواز حکم به علم ، چه در حقوق ا … و چه در حقوق الناس، از هر سببی که حاصل شود، در صورتی که عادی باشد، نه مثل جفر و رمل (علوم غریبه)»[۸۰]. و سخن ایشان بر این مطلب صراحت دارد که علم قاضی را مقدم بر سایر ادله اثبات دعوی می داند. به عبارت دیگر، از دید آیه ا… بروجردی اگر کارشناسان امور دارای صفات شرعی( عدالت و نصاب لازم) باشند ، حق تقدم با نظر آنهاست نه علم قاضی، ولی از نظر آیه ا… اراکی، در هر صورت، علم قاضی بر نظر کارشناسان مقدم است. آنچه صحیح به نظر می‌رسد این است که کارشناسی ارزش امارات قضایی را دارد و دادرس در ارزیابی آن آزاد است. بنابراین اگر دادرس کارشناسی را مخالف اوضاع و احوال مسلم بداند می تواند آن را مورد پذیرش قرار ندهد. گفتار اول:نظر کارشناس در احراز جرم وتعیین و تشخیص مجرم.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:00:00 ق.ظ ]




البته، معافیت کارگر از پرداخت حق بیمه امری استثنایی بوده و نیاز به تصریح قانونگذار دارد که در همین راستا، مقنن درخصوص افراد جانباز در بند (ج) ماده ۳۷ قانون برنامه سوم توسعه مقرر نموده است: «تأمین صددرصد هزینه بیمه همگانی و مکمل جانبازان و درمان خاص آنها (صدمات ناشی از مجروحیت) بر عهده دولت می‌باشد». حکم ماده مزبور به موجب قانون الحاق یک تبصره به ماده ۹۹ قانون برنامه چهارم توسعه در قانون مزبور نیز تنفیذ شده است. در حال حاضر با تصویب قانون جامع ایثارگران که از تاریخ۲/۱۰/۱۳۹۱ به مدت ۴ سال لازم‌الاجرا می‌باشد و به موجب ماده ۱۳ قانون مزبور تأمین صددرصد (۱۰۰%) هزینه بهداشتی درمانی به صورت بیمه سلامت، بیمه همگانی، بیمه مکمل و بیمه خاص (خدماتی که مشمول قوانین بیمه همگانی و تکمیلی نمی‌گردند) خانواده شاهد، جانبازان، آزادگان و افراد تحت تکفل آنان بر عهـده دولت بوده و اعتبـارات آن هر ساله در قوانین بودجه سنواتی منظور می‌گردد.

گفتار دوم: تکلیف سازمان تأمین اجتماعی در صورت عدم پرداخت حق بیمه توسط کارفرما

نکته جالب توجه آن است که مقنن در هر حال سازمان را مکلف به ارائه تعهدات به بیمه شده دانسته است، خواه کارفرما حق بیمه را به سازمان پرداخته و خواه نپرداخته باشد. به نظر می رسد عدم پرداخت حق بیمه از سوی کارفرما رافع و مانع تعهدات سازمان در قبال بیمهشده نیست، بلکه آنچه مهم است این است که احراز رابطه کارگری و کارفرمایی میان بیمه شده و کارفرما و نیز احراز سابقه جهت برخورداری بیمه شده از حمایت های تأمین اجتماعی صورت گیرد و این موضوع البته با ارسال لیست بیمه ای بدون وجه و یا احراز رابطه کارگری و کارفرمایی از سوی مراجع تشخیص و حل اختلاف اداره کار همچنین احراز رابطه مزدبگیری فی مابین مستخدم و کارفرمای بخش عمومی و دولتی از سوی دیوان عدالت اداری ضروری است. در غیر این صورت و چنانچه رابطه کارفرما و بیمه شده احراز نگردد، اصولاً هیچ حمایتی از بیمه شده مفروض، متصور نخواهد بود. به هر حال درخصوص قسمت اخیر ماده ۳۶ قانون تأمین اجتماعی که مقرر داشته است «تأخیر کارفرما در پرداخت حق بیمه یا عدم پرداخت آن رافع مسئولیت و تعهدات سازمان در مقابل بیمه شده نخواهد بود.» تفاسیر مختلفی از سوی حقوقدانان مطرح شده است. برخی با توجه بند ۱ ماده ۲ قانون تأمین اجتماعی که «بیمه شده» را شخصی دانسته است که رأساً مشمول مقررات تأمین اجتماعی بوده و با پرداخت مبالغی به عنوان حق بیمه حق استفاده از مزایای مقرر در قانون را دارد، چنین استدلال کرده‌اند که از آنجایی که در ذیل ماده ۳۶ به مسئولیت و تعهدات سازمان در مقابل «بیمه شده» اشاره شده است و با توجه به تعریف ارائه شده از بیمه شده در بند ۱ ماده ۲ قانون تأمین اجتماعی، ذیل ماده ۳۶ تنها ناظر به اشخاصی است که لااقل یکبار برای آنها حق‌بیمه پرداخت شده و به اصطلاح «بیمه شده» محسوب می‌گردند و عدم پرداخت حق بیمه چنین اشخاصی مشمول ذیل ماده ۳۶ است. در حقیقت مراد مقنن از وضع قاعده مذکور در شق دوم ماده ۳۶ آن بوده است که کاهلی کارفرما در پرداخت حق بیمه نتواند مستند سازمان تأمین اجتماعی در عدم ارائه خدمات و وظایفش باشد، نه آنکه کارگری که اصلاً بیمه نشده و هیچ سابقه پرداخت حق‌بیمه‌ برای او وجود ندارد، بتواند به سازمان مراجعه نماید.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
در مقابل، عده‌ای دیگر از حقوقدانان تفسیر موسع‌تری را از ذیل ماده ۳۶ ارائه می‌دهند بدین شرح که: اصل حمایتی بودن مقررات تأمین اجتماعی ایجاب می‌کند که در موارد ابهام و اجمال و تعارض قانون تأمین اجتماعی به تفسیری بها داد که متضمن حمایت بیشتر از بیمه شده یا مشمولین قانون باشد. لذا با توجه به اصل مذکور در تفسیر ذیل ماده ۳۶ باید پذیرفت که عدم پرداخت حق‌بیمه کارگر از سوی کارفرما، رافع تعهدات سازمان تأمین اجتماعی نیست و اشخاصی که مشمول قانون تأمین اجتماعی قرار می‌گیرند. مشمول ذیل ماده ۳۶ نیز خواهند بود اعم ازآنکه سابقه پرداخت حق بیمه درخصوص آنها وجود داشته یا اصلاً وجود نداشته باشد.[۸۴]
دیوان عدالت اداری در دادنامه شماره ۶۳ و ۶۴ مورخ ۱۴/۲/۸۳ خود استدلال دوم را پذیرفته است: «مقررات قانون تأمین اجتماعی مصوب ۱۳۵۴ به ویژه مادتین یک و ۳۶ قانون مذکور، مبین وظایف و اختیارات سازمان تأمین اجتماعی در زمینه تعمیم و گسترش بیمه‌های اجتماعی و تعهدات و مسئولیت‌های آن سازمان در قبال افراد مشمول قانون مذکور است. نظر به اینکه ایفای تعهدات مزبور مستلزم احراز شرایط قانونی به طرق مقتضی و مؤثر از جمله بررسی ادعای اشخاص ذی نفع و دلایل و مدارک آنان می‌باشد، بند ۱ بخشنامه‌های ۵۱۵ و ۱/۵۱۵ سازمان تأمین‌اجتماعی که مفهم عدم رسیدگی به تقاضای اشخاص اعم از اصیل یا قائم مقام قانونی آنان در زمینه شمول قانون و مدت پرداخت حق بیمه می‌باشد، خلاف قانون و خارج از حدود و اختیارات سازمان مذکور است».
لذا اگر کسی مدعی باشد که مشمول بیمه اجباری بوده، اما کارفرمایش حق بیمه وی را پرداخت نکرده است، می‌تواند به سازمان تأمین‌اجتماعی مراجعه و این امر را اعلام نماید. سازمان نیز می‌بایست با بررسی اسناد و مدارک مدعی، موضوع را مورد بررسی قرار می‌دهد. رأی شماره ۱۰۱۱ هیأت عمومی دیوان عدالت اداری مورخ ۲۰/۹/۱۳۸۶ نیز مؤید این مطلب می‌باشد.

گفتار سوم: تکلیف کارفرما در پرداخت حق بیمه بیمه بیکاری

اصولاً مزایایی که به افراد بیکار پرداخت می شود، در دو قالب مساعدت اجتماعی و مقرری بیکاری می باشد.[۸۵] هر چند در کشور ما اخیراً اقداماتی در جهت شناسایی مساعدت اجتماعی یا حمایت از بیکاران در حال پیگیری است، اما با توجه به اینکه در نظام حقوقی کشور ما حمایت از بیکاران تاکنون در قالب مقرری بیکاری مورد پذیرش قرار گرفته است، در این قسمت به بیمه بیکاری در قالب این مفهوم پرداخته می شود. بیمه بیکاری که مبتنی بر نظام بیمه های اجتماعی است، به منظور جبران بخشی از زیان از دست دادن مزد که خود ناشی از بیکاری ناخواسته کارگران است، طراحی شده است.[۸۶] به موجب ماده ۵ قانون بیمه بیکاری، حق‌بیمه بیکاری به میزان ۳% مزد بیمه شده می‌باشد که کلاً توسط کارفرما تأمین و پرداخت می‌شود. با توجه به این که در قانون تأمین اجتماعی به بیمه بیکاری به عنوان یکی از حمایت‌های سازمان اشاره‌ای نشده است، ممکن است این ابهام به وجود آید که آیا عدم پرداخت حق بیمه بیکاری موجب سلب مسئولیت سازمان در ارائه مزایای بیمه بیکاری خواهد شد یا مورد مذکور نیز مشمول ذیل ماده ۳۶ می‌گردد؟ در پاسخ به مسأله مطروحه باید خاطرنشان ساخت هرچند بیمه بیکاری به عنوان یکی از حمایت‌های سازمان در قانون تأمین اجتماعی ذکر نشده است، لیکن به موجب ماده ۳ قانون بیمه بیکاری، بیمه بیکاری یکی از حمایت‌های تأمین اجتماعی می‌باشد. لذا در صورتی که کارفرما از پرداخت حق بیمه بیکاری امتناع نماید یا در پرداخت آن تأخیر کند، این امر رافع مسئولیت و تعهدات سازمان نخواهد بود و مورد مذکور نیز مشمول ذیل ماده ۳۶ قانون تأمین اجتماعی می‌گردد. بنابراین سازمان مکلف است در صورت احراز شرایط مذکور در قانون بیمه بیکاری نسبت به پرداخت مقرری بیمه بیکاری اقدام کند.[۸۷] رأی شماره ۲۲۹ هیأت عمومی دیوان عدالت اداری مورخ ۱۵/۶/۱۳۸۳ نیز مؤید استنباط فوق‌الذکر می‌باشد. دادنامه مذکور مقرر می‌دارد: «با عنایت به وظایف و تکالیف قانونی سازمان تأمین اجتماعی در جهت ارائه خدمات قانونی مربوط به افراد بیمه شده و همچنین حق مطالبه و وصول حق بیمه از کارفرمایان به طریق مقرر در قانون در صورت امتناع کارفرما از پرداخت حق بیمه و این که به صراحت قسمت آخر ماده ۳۶ قانون تأمین اجتماعی تأخیر کارفرما در پرداخت حق بیمه یا عدم پرداخت آن رافع مسئولیت و تعهدات سازمان در مقابل بیمه شده از جمله پرداخت بیمه ایام بیکاری به افراد واجد شرایط نخواهد بود…». علاوه بر رأی مذکور رأی شماره ۳۲۴ دیوان عدالت اداری مورخ ۱۳/۵/۱۳۸۷ نیز، صراحتاً همین مضمون را تأیید می کند. ضمناً در این خصوص قانون تفسیر شمول ماده ۳۶ قانون تأمین اجتماعی مصوب ۱۸/۱۱/۱۳۹۱ قابل استناد می باشد.[۸۸]

مبحث دوم: میزان حق بیمه‌ای که کارفرما مکلف است به سازمان تأمین‌اجتماعی پرداخت نماید

میزان حق بیمه در قانون تأمین اجتماعی به صراحت آمده است. ماده ۲۸ قانون تأمین اجتماعی مقرر می دارد: «منابع درآمد سازمان به شرح زیر می باشد: ۱ـ حق‌ بیمه‌ از اول‌ مهرماه‌ تا پایان‌ سال‌ ۱۳۵۴ به‌ میزان‌ بیست‌ و هشت‌ درصد مزد یا حقوق‌ است‌ که‌ هفت‌ درصد آن‌ به‌ عهده‌ بیمه‌ شده‌ و هجده‌ درصد به‌ عهده‌ کارفرما و سه‌ درصد به‌ وسیله‌ دولت‌ تأمین‌ خواهد شد … تبصره۱ـ از اول‌ سال‌ ۱۳۵۵ حق‌ بیمه‌ سهم‌ کارفرما بیست‌ درصد مزد یا حقوق‌ بیمه‌ شده‌ خواهد بود و با احتساب‌ سهم‌ بیمه‌ شده‌ و کمک‌ دولت‌ کل‌ حق‌ بیمه‌ به‌ سی‌ درصد مزد یا حقوق‌ افزایش‌ می‌یابد».
بند ۶ ماده ۲ قانون تأمین اجتماعی نیز حق بیمه را چنین تعریف می کند: «حق بیمه عبارت است از وجوهی است که به حکم این قانون و برای استفاده از مزایای آن به سازمان پرداخت می گردد». میزان حق بیمه دقیقاً مطابق قانون تأمین اجتماعی و مقررات مربوط تعیین می گردد. مطلب دیگری که در تعریف فوق الذکر نهفته است پیوندی است که مقنن درخصوص استفاده از مزایای تأمین اجتماعی و حق بیمه برقرار نموده است. به گونه ای که استفاده از مزایای قانون تأمین اجتماعی از قبیل: ازکارافتادگی، مستمری بازماندگان، مستمری بازنشستگی و… منوط به پرداخت حق بیمه است. از طرف دیگر نه تنها پرداخت حق بیمه در استفاده از مزایا مؤثر است، بلکه میزان پرداخت حق بیمه نیز در میزان استفاده از مزایای تأمین اجتماعی مؤثر می باشد. به گونه ای که تعیین مزایای تأمین اجتماعی تابعی از میزان حق بیمه پرداختی خواهد بود. میزان حق بیمه ای که کارفرما مکلف است به سازمان تأمین اجتماعی پرداخت نماید، نباید از حداقل حقوق کارگر که همه ساله از سوی دولت اعلام می گردد و درخصوص کارکنان دولت از حداقل حقوق کارکنان دولت کمتر باشد. البته مطابق مقررات تأمین اجتماعی حداکثر حقوق مبنای کسر حق بیمه نیز نباید از حداکثر حقوق مبنای کسر حق بیمه که از سوی شورای عالی تأمین اجتماعی اعلام می گردد، بیشتر باشد. در حال حاضر رویه سازمان بر این گونه است که حداکثر حقوق نباید از هفت برابر حداقل حقوق بیشتر باشد.[۸۹]
درخصوص اینکه چه اقلامی از مزد و حقوق مشمول کسر حق بیمه می گردد بند ۵ ماده ۲ قانون تأمین اجتماعی مقرر می دارد: «مزایا حقوق یا کارمزد در این قانون شامل هرگونه وجوه و مزایای نقدی یا غیرنقدی مستمر است که در مقابل کار به بیمه شده داده می شود». بنابراین وجوهی که به صورت غیرمستمر از سوی کارفرما پرداخت می گردد، نظیر پاداش افزایش تولید، حسن انجام کار و مناسبت های خاص… مشمول کسر حق بیمه نمی‌گردد.
تعیین میزان حق بیمه برمبنای مزد یا حقوق بیمه شده به دو صورت انجام می‌شود؛ اول براساس مزد یا حقوق واقعی بیمه شده که از سوی کارفرما اعلام می‌شود که اصل هم بر این است. دوم براساس دستمزد مقطوعی که در برخی مشاغل میزان آن از سوی شورای عالی تأمین‌اجتماعی اعلام می‌شود، میزان حق بیمه مشخص می‌شود. روش اخیر برگرفته از ماده ۳۵ قانون تأمین اجتماعی است و مشاغل دارای دستمزد مقطوع از سوی سازمان اعلام شده است. همچنین در برخی موارد به واسطه اینکه امکان تعیین مزد یا حقوق بیمه شده به طور مشخص وجود ندارد مطابق ماده ۴۱ قانون تأمین اجتماعی[۹۰] شورای عالی تأمین ‌اجتماعی نسبت مزد به کل کار انجام یافته را تعیین و حق بیمه را بر همان اساس تعیین و وصول می کند. در واقع در این روش آنچه مدنظر قرار می‌گیرد این است که چه میزان از مبلغ کل کار به عنوان هزینه مزد یا حقوق کارکنان تعلق می‌گیرد؛ این روش در قراردادهای مقاطعه کاری (پیمانکاری) مرسوم است.[۹۱]

مبحث سوم: ضمانت اجرای عدم پرداخت حق بیمه از سوی کارفرما

این مبحث در دو بند جداگانه مورد بررسی قرا می گیرد. ابتدا مستندات قانونی مبنی بر اینکه کارفرما مکلف به ارائه لیست بیمه ای صحیح که پایه و مبنای حق بیمه قانونی به سازمان تأمین اجتماعی می باشد، بررسی گردیده و بیان خواهد شد که کارفرما مکلف به پرداخت حق بیمه به سازمان بوده و این پرداخت می باید منطبق با اسناد و مدارک مثبته باشد. در غیر این صورت سازمان تأمین اجتماعی حق خواهد داشت مدارک را بررسی و حق بیمه واقعی را از کارفرما مطالبه نماید و در بند دیگر جریمه قانونی که ناشی از تأخیر در پرداخت حق بیمه به سازمان بوده و کارفرما ملزم به پرداخت آن است مورد بررسی قرار می گیرد.

گفتار اول: الزام کارفرما به ارائه لیست حقوق و دستمزد به سازمان و پرداخت حق بیمه قانونی

در مباحث قبل بیان گردید کارفرما مستقیماً مسئول پرداخت حق بیمه سهم خود و حق بیمه سهم بیمه شده به سازمان تأمین اجتماعی است و هرگونه تعلل در انجام تکلیف مذکور ضمانت اجرای قانونی برای کارفرما در پی خواهد داشت. ماده ۳۹ قانون تأمین اجتماعی مقرر می دارد: «کارفرما مکلف‌ است‌ حق‌ بیمه‌ مربوط‌ به‌ هر ماه‌ را حداکثر تا آخرین‌ روز ماه‌ بعد به‌ سازمان‌ بپردازد. همچنین‌ صورت‌ مزد یا حقوق‌ بیمه‌شدگان‌ را به‌ ترتیبی‌ که‌ در آیین‌نامه‌ طرز تنظیم‌ و ارسال‌ صورت‌ مزد که‌ به‌ تصویب‌ شورای‌ عالی‌ سازمان‌ خواهد رسید به‌ سازمان‌ تسلیم‌ نماید. سازمان‌ حداکثر ظرف‌ شش ماه‌ از تاریخ‌ دریافت‌ صورت‌ مزد، اسناد و مدارک‌ کارفرما را مورد رسیدگی‌ قرار داده‌ و در صورت‌ مشاهده‌ نقص‌ یا اختلاف‌ یا مغایرت‌ به‌ شرح‌ ماده‌ ۱۰۰ این‌ قانون‌ اقدام‌ و مابه‌التفاوت‌ را وصول‌ می کند. هرگاه‌ کارفرما از ارائه‌ اسناد و مدارک‌ امتناع‌ کند سازمان‌ مابه‌التفاوت‌ حق‌ بیمه‌ را رأساً تعیین‌ و مطالبه‌ و وصول‌ خواهد کرد.»
ماده مذکور که درخصوص نحوه ارسال لیست دستمزد و حقوق تدوین گردیده است، بیانگر دو حکم قانونی است. حکم اول مربوط است به ارسال لیست مزد و حقوق توسط کارفرما که در آن نحوه تنظیم لیست مذکور و نیز مهلت ارسال آن به سازمان تأمین اجتماعی بیان گردیده است و حکم دوم بیانگر بررسی لیست ارسالی کارفرما توسط سازمان تأمین اجتماعی است. بدین صورت که سازمان تأمین اجتماعی موظف است ظرف ۶ ماه از تاریخ دریافت صورت مزد، اسناد و مدارک کارفرما را مورد بررسی قرار دهد و در صورت مشاهده نقص یا اختلاف یا مغایرت به شرح ماده ۱۰۰ قانون تأمین اجتماعی اقدام و مابه التفاوت را از کارفرما وصول نماید و در صورتی که کارفرما از ارائه اسناد و مدارک امتناع ورزد سازمان مابه التفاوت حق بیمه را رأساً تعیین و مطالبه و وصول نماید.
آنچه که در این گفتار قابل بحث است ضمانت اجرای ناشی از عدم پرداخت حق بیمه از سوی کارفرما است. در این خصوص چند فرض قابل تصور است:
فرض اول: کارفرما نسبت به ارسال لیست حقوق و دستمزد اقدام می نماید لیکن لیست مذکور بلاوجه میباشد یعنی هیچ گونه حق بیمه ای به سازمان تأمین اجتماعی پرداخت نمی کند. البته این اقدام کارفرما بی دلیل نیست چرا که همانگونه که در مباحث قبلی بیان شد مقوله ارسال لیست از مقوله پرداخت حق بیمه متفاوت است به گونه ای که قانونگذار عدم انجام هر یک از این موارد را به گونه ای خاص مورد ضمانت اجرای قانونی قرار داده است. عدم ارسال لیست مطابق قوانین با جریمه ای معادل ۱۰% حق بیمه لیست ارسال نشده همراه است که به تفصیل توضیح داده شد. بنابراین اگر کارفرما نسبت به ارسال لیست حق بیمه اقدام نماید. هر چند لیست مذکور بلاوجه باشد، مشمول ۱۰% جریمه تأخیر در ارسال لیست نمی گردد.
فرض دوم: کارفرما نسبت به ارسال لیست حقوق و دستمزد اقدام می نماید لیکن لیست مذکور بلاوجه می‌باشد و حق بیمه ای به سازمان پرداخت نمیگردد. در این صورت سازمان تأمین اجتماعی بدواً جهت بررسی اسناد و مدارک کارفرما اقدام می نماید و با بررسی اسناد و مدارک کارفرما میزان مزد و حقوق کارکنان وی را مشخص نموده و بر همان مبنا حق بیمه را تعیین می نماید و چنانچه کارفرما از ارائه اسناد و مدارک امتناع کند در این مورد مستنبط از ماده ۳۹ قانون تأمین اجتماعی سازمان ظرف مدت شش ماه نسبت به بررسی های خود درخصوص لیست کارفرما اقدام و حق بیمه را رأساً (یعنی بنابر تشخیص خود) تعیین و از کارفرما وصول خواهد کرد.
فرض سوم: کارفرما نسبت به ارسال لیست حقوق و دستمزد بیمه شدگان خود اقدام می نماید و همزمان با ارائه لیست بیمه ای، حق بیمه مربوط را نیز به سازمان پرداخت می کند و اسناد و مدارک مربوط به کارکنان کارگاه و حقوق و مزایای ایشان را نیز به سازمان ارائه می کند در این صورت مطابق ماده ۳۹ قانون تأمین اجتماعی، سازمان تأمین اجتماعی ظرف مهلت ۶ ماه از تاریخ دریافت صورت مزد و حقوق، اسناد و مدارک کارفرما را بررسی و صحت و سقم لیست های ارسالی را بررسی می نماید و در صورت مشاهده نقص یا اختلاف یا مغایرت حساب مندرجات لیست های ارسالی با اسناد و مدارک واقعی نسبت به تعیین مبلغ مابه التفاوت حق بیمه اقدام نموده و مبلغ مزبور را به کارفرما اعلام و از وی مطالبه می نماید.

گفتار دوم: الزام کارفرما به پرداخت جریمه بابت عدم پرداخت حق بیمه

چنانچه کارفرما نسبت به ارسال لیست بیمه ای کارکنان خود اقدام نکند و یا لیست بیمه ای کارکنان خود را به سازمان تأمین اجتماعی ارسال نماید، اما از پرداخت حق بیمه متعلقه امتناع کند؛ همچنین در صورتی که لیست بیمه‌ای ارسالی کارفرما مخدوش باشد و بعداً توسط بررسی هایی که سازمان تأمین اجتماعی مطابق ماده ۳۹ قانون تأمین اجتماعی انجام می دهد، مشخص گردد لیست ارائه شده از سوی کارفرما در بر گیرنده اسامی تمامی مزد و حقوق بگیران نیست و یا اینکه اسامی مزد و حقوق بگیران به صورت کامل ارسال گردیده اما حقوق و مزایای مشمول کسر حق بیمه به درستی اعلام نشده است، در چنین مواردی میزان حق بیمه واقعی از سوی سازمان تأمین اجتماعی اعلام می گردد و کارفرما به استناد قوانین و مقررات تأمین اجتماعی از جمله مواد ۳۹، ۴۰، ۴۶ و ۵۰ ملزم به پرداخت حق بیمه واقعی می باشد. در این صورت به جهت اینکه زمان پرداخت حق بیمه واقعی اصولاً در زمانی قبل از احراز مدیونیت کارفرما می باشد و پرداخت حق بیمه مقرر از موعد اصلی خویش که مطابق ماده ۳۹ قانون تأمین اجتماعی دارای فرصت یک ماهه برای پرداخت می باشد، به تأخیر افتاده است؛ بنابراین کارفرما می باید علاوه بر پرداخت اصل حق بیمه جریمه ای را به سازمان تأمین اجتماعی پرداخت نماید.
قانون «دریافت جرائم نقدی از کارفرمایان کارگاه های مشمول قانون تأمین اجتماعی که ظرف مهلت مقرر نسبت به ارسال صورت مزد و حقوق بیمه شدگان و حق بیمه مربوط اقدام نمی نمایند» (مصوب ۱۳۷۳) درخصوص نحوه دریافت جرائم دیرکرد حق بیمه از کارفرمایان نحوه و میزان جریمه دیرکرد ارسال صورت مزد و حقوق و حق بیمه را تعیین کرده است که البته این قانون بعداً به موجب قانون «اصلاح قانون تأمین اجتماعی و برخی قوانین مربوط به منظور تشویق کارفرمایان به تأدیه دیون معوقه سنواتی بابت حق بیمه و بیمه بیکاری» (مصوب ۲۵/۱/۸۷) اصلاح شد. در حال حاضر کارفرمایان مکلفند در صورت عدم ارسال لیست حقوق و دستمزد به سازمان تأمین اجتماعی و یا تأخیر در ارسال آن جریمه ای معادل ۱۰% مبلغ حق بیمه همان ماه به سازمان تأمین اجتماعی پرداخت نمایند. این موضوع در تبصره ۱ ماده ۱ قانون دریافت جرائم نقدی از کارفرمایان (مصوب ۱۳۷۳) که در تاریخ ۲۵/۱/۸۷ اصلاح گردیده و چنین مقرر شده است: «کارفرمایانى که از تنظیم و ارسال صورت مزد و حقوق بیمه شدگان به ترتیب مذکور در این قانون و آیین‌نامه موضوع ماده (۳۹) قانون تأمین اجتماعى خوددارى کنند یا به ترتیبى که با موافقت قبلى سازمان مزبور معین مى‌شود در مورد ارسال صورت مزد یا حقوق عمل نکنند، ملزم به پرداخت جریمه نقدى به میزان ده درصد (۱۰%) مبلغ حق بیمه همان ماه مى‌باشند».
همچنین کارفرمایانی که در موعد مقرر نسبت به پرداخت حق بیمه و بیمه بیکاری به سازمان تأمین اجتماعی امتناع نموده باشند، مکلف به پرداخت جریمه نقدی به میزان ۲% تمام یا کسر بدهی قطعی پرداخت نشده به ازاء هر ماه تأخیر به سازمان تأمین اجتماعی می باشند. تبصره ۲ ماده ۱ قانون فوق الذکر بیان داشته است: «کارفرمایانى که در موعد مقرر در این قانون قسمتى از حق بیمه و بیمه بیکارى مربوط به هر ماه را پرداخت ننمایند، علاوه بر تأدیه اصل حق بیمه و بیمه بیکارى ملزم به پرداخت جریمه نقدى به میزان دو درصد (۲%) تمام یا کسر بدهى قطعى پرداخت نشده به ازاء هر ماه تأخیر مى‌باشند».
در اینجا لازم است نگاهی گذرا به پیشینه تاریخی مقررات مربوط به دریافت جرائم از کارفرمایان داشته باشیم تا مشخص گردد که تحول تاریخی دریافت خسارت دیده از کارفرمایان در طول زمان دستخوش چه تغییراتی گردیده و آیا این تغییرات با تحولات نظام قانون گذاری هم راستا بوده است یا خیر؟ اگر تغییرات دریافت جرائم متناسب با تحولات قانونگذاری در کشور هماهنگی و انسجام داشته باشد می توان گفت اصول و معیارهای امنیت حقوقی اشخاص رعایت گردیده و در غیر این صورت اصل امنیت حقوقی در نظم و انتظام مقررات فوق جایی نداشته و مبانی نظری ساختار دولت حقوقی در این زمینه مخدوش است.
در سال ۱۳۵۴ و همزمان با تصویب قانون تأمین اجتماعی ماده ۴۶ این قانون به کارفرما اجازه داده بود بدهی خود را تا ۳۶ قسط ماهانه تقسیط نماید. در این صورت کارفرما می باید معادل دوازده درصد در سال نسبت به مانده بدهی خود به سازمان می پرداخت. در سال ۱۳۶۱ قانون منع دریافت خسارت و جرائم و بهره مندرج در قانون تأمین اجتماعی به تصویب رسید. مسلماً مبنای تصویب چنین قانونی به جهت دریافت بهره و جریمه از کارفرمایان بدهکار، در مخالفت با اصول و مبانی شرعی بود که اصل چهارم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر مطابقت کلیه قوانین و مقررات با شرع و موازین اسلامی تأکید ورزیده است. بنابراین از سال ۱۳۶۱ تا سال ۱۳۷۳، یعنی زمان تصویب قانون دریافت جرائم نقدی از کارفرمایان، کارفرمایان بدهکار هیچ جریمه و یا بهره ای را بابت تأخیر بدهی های بیمهای خود به سازمان نمی پرداختند. در سال ۱۳۷۳ قانون دریافت جرائم نقدی به تصویب رسیده و مطابق این قانون میزانی از جریمه به کارفرمایان بدهکار تحمیل شد. مجدداً در سال ۱۳۸۷ مبالغ جریمه تغییر کرده و درصدهای دیگری به عنوان جریمه تأخیر در ارسال لیست حق بیمه و تأخیر در پرداخت حق بیمه قطعی شد، که به ترتیب ۱۰% ماهیانه حق بیمه عدم ارسال لیست و ۲% حق بیمه تأخیر در پرداخت حق بیمه قطعی شده به صورت ماهیانه تعیین گردید. البته همراه با تحولات مذکور درخصوص جرائم مربوط به بدهی های کارفرمایان، مقنن در چند نوبت نیز قوانینی را وضع نموده که مشعر بر معافیت از دریافت جرائم بیمه ای از کارفرمایان در شرایطی که تا تاریخ مشخص اصل حق بیمه را پرداخت نمایند، می باشند.
سیر تحول قوانین مربوط به اخذ جریمه از کارفرمایان بدهکار همگی بیانگر این است که مبانی نظری و ساختار دولت حقوقی رعایت نگردیده است. دولت حقوقی دولتی است که مجموعه قواعد و هنجارهای حاکم بر آن ضامن ثبات وضعیت حقوقی شهروندان باشد. نظم حقوقی حاکم بر دولت حقوقی می باید از اصل یکنواختی هنجارها و قواعد حاکم بر آن پیروی نماید. شهروندان می باید بنابر اصل اعتماد مشروع بتوانند از حقوق آینده خویش مطلع باشند و وضعیت حقوقی آینده خود را پیش بینی نمایند. پر واضح است که قواعد و هنجارهای مربوط به دریافت جرائم و خسارات از کارفرمایان بدهکار در طول دوران تحول تاریخی خویش از هیچ یک از این قواعد پیروی ننموده است. قوانین مربوط به دریافت جرائم فاقد عناصر و ارکان مربوط به اصل امنیت حقوقی که از اصول ماهوی تشکیل دهنده دولت حقوقی است، می باشد. هنجارهای مربوط به دریافت جرائم نه از انسجام بیرونی با سایر هنجارها از جمله با قانون اساسی برخوردارند و نه از انسجام درونی یعنی سایر قوانین و مقررات هم سطح خویش. در چنین وضعیتی تضمین حقوق شهروندان مخدوش می گردد. در مقطعی از زمان کارفرمایی که نسبت به پرداخت جرایم دیرکرد حق بیمه اختیاراً و یا اجباراً اقدام کرده است، نسبت به کارفرمایی که در زمان دیگر از قوانین منع دریافت جریمه تأخیر حق بیمه، استفاده کرده و وجهی را از این بابت نپرداخته، بیشتر متضرر شده است. در چنین شرایطی انتظام امور و اصل اعتماد مشروع متزلزل گردیده و پایه های احترم شهروندان به قوانین و مقررات فرو خواهد ریخت و عدم رعایت هنجارها از سوی شهروندان نوعی هنجار تلقی می گردد. بنابراین اتخاذ هرگونه تصمیم درخصوص قوانین و مقررات مربوط به دریافت جرائم نقدی اولاً می باید با اصول امنیت حقوقی سازگار باشد، ثانیاً به گونه ای باشد که حقوق شهروندان را تضمیمن نماید.

فصـل سوم: تکلیف کارفرما به انجام معاینات پزشکی کارکنان در بدو استخدام

اشخاصی که در مقابل دریافت مزد و حقوق کار میکنند چنانچه مشمول مقررات تأمین اجتماعی خاص نباشند، الزاماً از لحاظ بیمه اجتماعی مشمول صندوق تأمین اجتماعی هستند. بنابراین قانونگذار هیچ گونه شرطی برای ورود بیمه شدگان اجباری به صندوق تأمین اجتماعی پیش بینی نکرده است. مشمولین بیمه اجباری صندوق تأمین اجتماعی هیچ محدودیتی از نظر سن و یا سلامتی ندارند و از این جهت هیچ گونه نظارتی بر ایشان وجود ندارد. برخلاف بیمه شدگان اختیاری و صاحبان حرف و مشاغل آزاد که قبل از انعقاد قرارداد با سازمان تأمین اجتماعی مورد معاینات سلامتی قرار می گیرند. این معاینات اولیه از ورود بیمهشدگانی که با سوء استفاده از قانون میخواهند در زمره بیمه شدگان اختیاری قرار گرفته و از مزایای بیمه تأمین اجتماعی از جمله درمان استفاده کنند، ممانعت می کند.
ماده ۹۰ قانون تأمین اجتماعی در این خصوص مقرر می دارد: «افراد شاغل‌ در کارگاه‌ها باید قابلیت‌ و استعداد جسمانی‌ متناسب‌ با کارهای‌ مرجوع‌ داشته‌ باشند. بدین‌ منظور کارفرمایان‌ مکلفند قبل‌ از بکار گماردن‌ آنها ترتیب‌ معاینه‌ پزشکی‌ آنها را بدهند. در صورتی‌ که‌ پس‌ از استخدام‌ مشمولین‌ قانون‌ معلوم‌ شود که‌ نامبردگان‌ در حین‌ استخدام‌ قابلیت‌ و استعداد کار مرجوع‌ را نداشته‌ و کارفرما در معاینه‌ پزشکی‌ آنها تعلل‌ کرده‌ است‌ و بالنتیجه‌ بیمه‌ شده‌ دچار حادثه‌ شده‌ و یا بیماریش‌ شدت‌ یابد، [سازمان‌ تأمین‌ اجتماعی] مقررات‌ این‌ قانون‌ را درباره‌ بیمه‌ شده‌ اجرا و هزینه‌های‌ مربوط‌ را از کارفرما طبق‌ ماده‌ ۵۰ این‌ قانون‌ مطالبه‌ و وصول‌ خواهد نمود». دقت در مفاد ماده ۹۰ قانون تأمین اجتماعی الزامات کارفرما در این مقرره را بیشتر روشن خواهد ساخت.

مبحث اول: وجود قابلیت و استعداد جسمانی متناسب با کارهای مرجوع

مطابق ماده ۹۰ قانون تأمین اجتماعی، تنها محدودیتی که درخصوص بیمه شدگان اجباری از سوی مقنن مطرح شده است، این است که می‌باید در بدو ورود به بیمه شدن استعداد و قابلیت جسمی و روحی لازم برای کار ارجاع شده را داشته باشند. البته شرایط مقرر در ماده مذکور را نمیتوان به عنوان شرط پذیرش و یا عدم پذیرش بیمه‌شدگان در صندوق تأمین اجتماعی قلمداد نمود؛ بلکه وجود این شرط دلیلی است بر مطالبه یا عدم امکان مطالبه خسارت از کارفرمای مقصر که سازمان را قادر می سازد نسبت به وصول خسارات وارده از کارفرما اقدام کند.
مطلب دیگر اینکه در صدر ماده ۹۰ چنین آمده است: «افراد شاغل در کارگاهها باید قابلیت و استعداد جسمانی متناسب با کارهای مرجوع داشته باشند…» از ظاهر عبارت قانون چنین به نظر می‌رسد که مقنن صرفاً استعداد و قابلیت جسمانی را مدنظر داشته است و توانایی روحی شاغلین ملاک نیست و چنانچه بیمه‌شده از نظر روحی در شرایطی باشد که توانایی کار مرجوع را نداشته باشد، بکارگیری وی ایرادی ندارد. اما با دقت بیشتر در عبارت مقنن و اینکه کلمه «قابلیت» به صورت مطلق به کار برده شده است، چنین به نظر می‌رسدکه قابلیت روحی واستعداد جسمانی متناسب با کار مرجوعی تواماً مدنظر مقنن بوده است. چراکه:
اولاً: در ادامه ماده ۹۰ عبارت «تشدید بیماری بیمه شده» به صورت مطلق اشاره گردیده است و کلمه «بیماری» اعم است از بیماری روحی و جسمی.
ثانیاً: عبارت «بیمه شده دچار حادثه شده» را به کار برده است که مسلماً هر کدام از انواع ناتوانی‌های جسمی و روحی می‌تواند منجر به وقوع حادثه گردد.
نتیجه اینکه، افراد شاغل در کارگاه ها می‌باید علاوه بر استعداد جسمانی، توانایی روحی لازم را نیز برای انجام کارهای مرجوعی داشته باشند. بنابراین به کارگیری کارگری که از ناراحتی‌های شدید عصبی و روانی رنج می‌برد در محیط های شلوغ و پر سر و صدا، می‌تواند نوعی عدم رعایت ماده ۹۰ قانون تأمین‌اجتماعی از سوی کارفرما تلقی شود. (البته در صورتی که معاینات پزشکی نیز این موضوع را تأیید نماید)

مبحث دوم: تکلیف کارفرما در ترتیب دادن معاینات پزشکی بدو استخدام

قسمت پایانی بخش اول ماده ۹۰ مقرر می‌دارد: «… بدین منظور کارفرمایان مکلفند قبل از به کارگماردن آنها ترتیب معاینه پزشکی آنها را بدهند». ماده مذکور صرفاً به تکلیف کارفرمایان در ترتیب دادن معاینه پزشکی شاغلین در بدو استخدام تصریح دارد و تنها قیدی که در ماده ۹۰ درخصوص نوع معاینه آمده است، این است که معاینات باید بگونه‌ای باشد که در نهایت، توانایی شخص را در کار مرجوعی تأیید نماید، البته با توجه به رشد روزافزون مشاغل و تنوع و تعدد امور تولیدی، صنعتی و… تعیین نوع معاینات پزشکی که با مشاغل مختلف سازگار باشد، ممکن نیست. بنابراین در حال حاضر معاینه پزشکی صرفاً اعلام تناسب کار مرجوعی با استعداد روحی و جسمی شخص است و ظاهراً همین اندازه تأییدیه پزشکی رافع مسئولیت‌های کارفرما (مقرر در ماده ۹۰) می‌باشد. با دقت در مطالب فوق مشخص می‌گردد که ماده ۹۰ در این قسمت دارای کاستی‌هایی به شرح زیر است که به خودی خود اصل امنیت حقوقی شهروندان را مورد خدشه قرار داده و در عدم اجرای صحیح این ماده مؤثر واقع شده است.
اولاً: پیش بینی آیین‌نامه‌ای که به موجب آن مشاغل دسته‌بندی شده و برای هر گروه از مشاغل معاینات خاصی در نظر گرفته شود و پزشکان موظف باشند مطابق آن آیین‌نامه و با توجه به قرار گرفتن شغل مورد نظر در هر یک از گروه‌های شغلی تعیین شده معاینات لازم را انجام دهند، ضروری است. در این صورت اصل اعتماد مشروع که یکی از اجزای مهم اصل امنیت حقوقی است اجرا گردیده است. چرا که شهروندان (بیمه شده، کارفرما و پزشک معالج) هر یک به روشنی از عملکرد خود و نتایج اعمال خویش مطلع می گردند و کارفرما با اطمینان خاطر از اینکه بیمه شده توانایی انجام کار مرجوعی را دارد وی را به کار می گیرد و بیمه شده نیز به جهت علم و اطلاع از میزان توانایی جسمی و روحی خود نسبت به انجام کارهای مرجوعی از سوی کارفرما مبادرت می ورزد.
ثانیاً: در ماده ۹۰ و یا آیین‌نامه اجرایی آن می بایست کارفرمایان مکلف شوند در پرونده پرسنلی مستخدمین علاوه بر تأییدیه پزشکی، کلیه مستنداتی که مبنای تأییدیه پزشک واقع گردیده است را نگهداری نمایند.
ثالثاً: در ماده ۹۰ صرفاً انجام معاینات پزشکی پیش‌بینی گردیده است و نوع تخصص پزشک یا جواز خاصی برای اعمال معاینات آن ماده مشخص نشده است. بنابراین در حال حاضر هر گونه تأییدیه از هر پزشکی جهت اجرای ماده ۹۰ کفایت می کند و سازمان تأمین اجتماعی صرفاً می‌تواند انجام معاینات پزشکی بدو استخدام را در مراکز کلینیکی مورد تأیید وزارت بهداشت به کارفرمایان توصیه نماید. البته در این خصوص نیز مقنن می‌تواند پس از پیش‌بینی آیین‌نامه اجرایی ماده ۹۰، کارفرمایان را مکلف کند معاینات شاغلین بدو استخدام را در مراکز خاصی که دارای شرایط مقرر در آیین نامه می باشند انجام دهند.

مبحث سوم: فقدان ضمانت اجرا در صورت عدم انجام تکلیف مقرر در ماده ۹۰ قانون تأمین اجتماعی

ابتدای بخش دوم ماده ۹۰ مقرر می‌دارد: «در صورتی که پس از استخدام مشمولین قانون معلوم شود کارفرما در معاینه پزشکی آنها تعلل کرده است…». با بررسی این بخش از ماده ۹۰ مطالب زیر استنباط می‌گردد:
اولاً: کارفرمایان می‌توانند بدون اینکه معاینات پزشکی بدو استخدام را به انجام برسانند، نسبت به بکارگیری افراد اقدام کنند و در این خصوص ممنوعیتی در قوانین تأمین اجتماعی و کار پیش‌بینی نشده است. با ملاحظه فصل یازدهم قانون تأمین اجتماعی (تخلفات ـ مقررات کیفری) نیز می‌توان دریافت که هیچگونه ضمانت اجرای کیفری برای این موضوع وجود ندارد. بنابراین تنها در صورتی که در نتیجه عدم انجام معاینات بدو استخدام بیماری بیمه‌شده تشدید یابد و یا منجر به وقوع حادثه شود سازمان خسارات وارده را از کارفرما وصول خواهد کرد که در این زمینه در قسمت‌های بعدی به تفصیل توضیح داده خواهد شد.
ثانیاً: سازمان تأمین‌اجتماعی نمی‌تواند شاغلینی را که در پرونده استخدامی خود فاقد نتایج معاینات بدو استخدام می باشند را از عداد بیمه شدگان خارج دانسته و از اعمال حمایت‌های مقرر در قانون تأمین‌اجتماعی (از جمله حمایت‌های درمانی) خودداری نماید و اعمال حمایت‌های خود را منوط به معاینات بدو استخدام بداند، چرا که اصولاً بیمه شده هیچ گونه تکلیفی در قبال اجرای ماده ۹۰ ندارد و الزام مقرر در ماده ۹۰ صرفاً در رابطه بین کارفرما و سازمان تأمین اجتماعی مؤثر است این مطلب از صراحت قسمت پایانی ماده ۹۰ نیز به خوبی قابل تحصیل است که به هر حال سازمان را مکلف به اجرای مقررات قانون تأمین اجتماعی در حق بیمه‌شده می‌داند.

مبحث چهارم: تعلل کارفرما در معاینات پزشکی بدو استخدام

در صدر بخش دوم ماده ۹۰ چنین آمده است: «در صورتیکه پس از استخدام مشمولین معلوم شود که نامبردگان در حین استخدام، استعداد کار مرجوع را نداشته و کارفرما در معاینه پزشکی آنها تعلل کرده است…»
با نگاهی به عبارت فوق آنچه بدواً جلب توجه می‌کند این است که مقنن در مورد تعلل کارفرما در معاینات پزشکی بدو استخدام از فعل مجهول «معلوم شود» استفاده کرده و با ابهام‌گویی و اجمال، موجبات سردرگمی مجریان قانون را فراهم نموده است. چرا که با دقت در مواد مختلف قانون تأمین اجتماعی منظور قانونگذار از عبارت مذکور روشن نمی‌شود و مشخص نیست چگونه و چه مرجعی صلاحیت تشخیص و تعیین تعلل کارفرما در انجام معاینات پزشکی بدو استخدام را دارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1400-07-22] [ 11:59:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم