کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب


 



جامعه ی آماری آن ها، شامل کلیه ی دانشجویان متأهل دانشگاه پیام نور ارومیه (۶۰۰ زوج) بود که در سال تحصیلی ۹۱-۹۰ مشغول به تحصیل بودند. نمونه ی پژوهش نیز شامل ۶۰ نفر (۳۰ زوج) می شد که حداقل یکی از زوجین در سال مورد اشاره در بالا، دانشجوی دانشگاه پیام نور ارومیه بود.
روش پژوهش شبه آزمایشی و از نوع نیمه تجربی بوده است. در این پژوهش از طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل استفاده شده و زوجین به شیوه ی تصادفی انتخاب و در گروه های آزمایشی و کنترل جایگزین شدند.
متغیر مستقل برنامه ی آموزشی غنی سازی روابط بود که در ۱۰ جلسه روی گروه آزمایش انجام شد. در گروه کنترل نیز که شامل ۱۵ زوج بود هیچ مداخله ای صورت نگرفت. ابزار پژوهش پرسشنامه سازگاری زناشویی (اسپاینر، ۱۹۷۶ ) بود.
یافته ها: ابتدا پیش آزمون برگزار شد و بررسی های آماری نشان داد که بین زوج ها از نظر متغیرهای سازگاری، رضایت و همبستگی زناشویی و همینطور توافق زوجی و ابراز محبت زوجی در مرحله پیش آزمون تفاوت معناداری وجود ندارد.
پس از اجرای برنامه آموزشی و مقایسه نمرات پس آزمون با نمرات پیش آزمون، مشخص شد که آموزش غنی سازی زوجین بر سازگاری زناشویی زوجین مؤثر بوده و این اثر در ابعاد رضایت زناشویی، همبستگی زوجی، توافق زوجی و ابراز محبت زوجی معنی دار بوده است. این نتایج نشان می دهد که برنامه ی آموزشی غنی سازی ارتباط، باعث افزایش معنادار نمرات مؤلفه های سازگاری زوجی شده است.
از جمله پیشنهادات این پژوهش، اجرای برنامه ی آموزشی مستمر و منظم برنامه غنی سازی ارتباط زوجین به منظور افزایش سازگاری زناشویی زوجین در مراکز دانشگاهی؛ و جایگزینی برنامه آموزش غنی سازی ارتباط با درس جمعیت و تنظیم خانواده و اجرای این آموزش قبل از ازدواج به شکل الزامی، می باشد.

با توجه به پژوهش های ذکر شده، اثربخشی برنامه های پیشگیری از مشکلات زناشویی، تاحدودی روشن می باشد. با مروری بر تاریخچه این نوع مطالعات، می توان دریافت که، بیشتر مطالعات اثرات مثبتی را گزارش کرده اند. برخی از مطالعات تأثیر حداقل یا خنثی از این برنامه ها را گزارش نموده اند؛ اما هیچ مطالعه ای اثر منفی برای این برنامه ها گزارش نکرده است. با توجه به تنوع مطالعات در این حوزه و مشخص شدن اثرات نسبی آن ها، باید در جامعه ی ما مطالعات بیشتری در این رابطه انجام گیرد. بدون شک با توجه به شرایط و مقتضیات فرهنگی، کارایی انواع برنامه ها می تواند متفاوت باشد. شاید که بتوان با تکیه بر پژوهش های متناسب با فرهنگ، برنامه هایی طراحی کرد و یا اینکه در چارچوب عملی برنامه های موجود، تغییراتی ایجاد نمود.

 

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.

 

۲-۶- مبانی نظری

رویکردهای مختلف برای پیشگیری از مشکلات زناشویی کوشش هایی را انجام داده است. احتمالاً گسترده ترین خدمات برای آماده سازی ازدواج را، نهادهای مذهبی فراهم کرده اند. این خدمات عموماً در آموزش زوج ها به اهمیت انجام اعمال مذهبی و راهنمایی و پند و اندرز درباره ی مسائل جاری و مشکلات احتمالی آینده، محدود می شدند. درحالیکه این خدمات در سطح وسیعی قابل دسترسی اند، اما آنها از نظر محتوا، مدت زمان و چارچوب عملی متفاوت بوده است. همچنین درباره ارزیابی عملی آنها به جز اثرات فوری، پژوهشهای کمتری موجود است.
برنامه های دیگر، به تاریخچه خدمات حرفه ای ازدواج مربوط می شد. این برنامه ها به جای اینکه که به رفع یا جلوگیری از آسیب زناشویی توجه کند، بیشتر به تقویت جنب های مثبت رابطه تمرکز دارند. احتمالاً این برنامه ها برای جلوگیری از درماندگی زناشویی، از طریق افزایش کیفیت رابطه ی زناشویی نقش غیر مستقیم دارند.
بیشتر برنامه های مطالعه شده با تمرکز جدی بر پیشگیری، آن هایی هستند که بر نظریه ی رفتاری زناشویی مبتنی می باشد. اصل اساسی این رویکرد آن است که زوج ها طبق تجارب شرطی شده به همسرشان پاسخ می دهند. تصور بر آن است که روابط خوشحال کننده، زمانی اتفاق می افتند که به طور کلی تعاملات تجربه شده، پاداش بخش باشند و روابط ناراحت کننده از تعاملات ناخشنود ناشی می شدند. بنابراین برنامه های مبتنی بر نظریه های رفتاری به زوج ها کمک می کنند تا تعاملات زناشویی مثبت را از طریق تقویت کردن به حداکثر برسانند و تعاملات انزجاری را به حداقل کاهش دهند(برگر،۱۹۹۹).
۲-۶-۱- نظریه های مرتبط با آسیب شناسی زندگی زناشویی

۲-۶-۱-۱- رویکرد روان تحلیلی

این رویکرد که با نظرات فروید آغاز شده، بر گذشته ی فرد و تعارض های کودکی وی تأکید دارد. فروید و رویکرد روان کاوی وی تأکید دارد که فرد را باید در گذشته اش به ویژه دوران کودکی اش جستجو کرد. مسلما دوران کودکی هرشخصی در ارتباط با افرادی بوده است که در اکثر مواقع خانواده وی بودند. پس از نظر این رویکرد هم دوران کودکی و هم خانواده اهمیت فراوانی دارند. اما آنچه که مهم است تجربیات افراد در ناخودآگاه آنان ذخیره شده است که رفتارهای شان را شکل می دهد. بنابراین می توان گفت مشکلات و آسیب های زناشویی ناشی از تعارض های درونی ناخودآگاه یک زوج یا هر دوی آن ها می باشد. برای حل تعارض ها، فرد باید نسبت به مسائل ناخودآگاه، آگاهی پیدا کند. برای این منظور فرد تشویق به بیان آزاد افکار و اندیشه های خود بدون سانسور می گردد، و با بیان افکار خود به بینش عاطفی دست پیدا می کند و ممکن است پدیده ی انتقال یا ضد انتقال در درمان رخ دهد.
از دیدگاه های این رویکرد می توان به نظریه ی روابط فردی اشاره نمود؛ که بر اساس آن هر فرد با تاریخچه ای فردی و شخصیتی منحصر به فرد و مجموعه ای از روابط با افراد دیگر دارد؛ که موجب شکل گیری شخصیت درونی وی می گردد. هریک از زوجین دارای شخصیت مجزا از یکدیگر هستند که در طی سالها و قبل از ازدواج در ارتباط با اعضای خانواده شکل گرفته است. ممکن است این تجارب خشنود و یا ناخشنود باشند. که در هرصرورت بر رابطه زوجین تأثیر می گذارد ودر صورت هر گونه اخنلال در این رابطه باید به گذشته فرد و ارتباطات او رجوع کرد. فرامو یکی از نظریه پردازان این رویکرد، ریشه ی مشکلات زناشویی را تعارضات حل نشده ی فرد در خانواده ی پدری می داند.
ساتیر یکی دیگر از نظریه پردازان این رویکرد، به نیازهای عاطفی زن و شوهر توجه ویژه کرده و اظهار می دارد افراد با ازدواج امیدوارند که به صورت هوشیارانه و یا ناخودآگاه این نیازها را برآورده کنند. درواقع آنان با این هدف که نیازهای آنان به ویژه نیازهای عاطفی شان تأمین شود ازدواج می کنند و در غیر این صورت دچار مشکل می شوند.

۲-۶-۱-۲- رویکرد شناختی- رفتاری

 

از دیدگاه شناختی- رفتاری، انسان سازگار کسی است که توانایی و قدرت پردازش صحیح اطلاعات را داراست؛ و چون قادر به چنین کاری است، بنابراین یک نظام ارزشی واقع بینانه برای خود تنظیم می کند؛ تا تحت تأثیر نوسانات روانی دردناک و اختلاف با دیگران، دچار آسیب نشود. این روند به او کمک می کند به احساس بهتری دست یابد.

طبق این دیدگاه زوج هایی که سازگاری بیشتری دارند بیش از زوج های ناسازگار، افکار، احساسات و انتظارات یکدیگر را می پذیرند. در این دیدگاه، احساسات نامطلوب بیان می شود و به اندازه ی احساسات مطلوب مورد توجه قرار می گیرند. در مقابل زوج های ناسازگار به طور معناداری از برقراری ارتباط کلامی امتناع می کنند و حاضر نیستند هیچ نوع از احساسات خود را ابراز کنند.
در این دیدگاه، بر شناخت و اجزای آن توجه خاصی می شود؛ زیرا شناخت درست، رفتار و برخورد صحیح را در زندگی فرد فراهم می کند؛ و در مقابل خطاهای شناختی به قدری مهم و بازدارنده هستند که اساس تمام مشکلات و مسائل را تشکیل می دهند.
دیدگاه شناختی- رفتاری با این فرض که علت اصلی ایجاد اختلاف، ادراک تحریف شده و یا یک نوع تفکر غیرمنطقی است؛ بدین صورت که تفاوت در نحوه ی نگرش افراد باعث بروز اختلافات و پیامدهای ناشی از آن می شود؛ بنابراین محور فعالیت های درمانی خود را بر اصلاح تفکر و رفع خطاهای شناختی قرار می دهند.
۲-۶-۱-۳– رویکرد سیستم ها
مواردی که در چارچوب نظری سیستم ها قرار می گیرند، بسیار گسترده هستند. این دیدگاه ها به رابطه های زناشویی به عنوان یک نظام تعاملی کاملاً پایدار می نگرند. یک زوج زمانی سراغ درمان می آید که نظام پایداری خود را از دست می دهد و یا اینکه پایدار است ولی رضایت بخش نیست. اصول اساسی رویکرد سیستم ها، متنوع می باشد و بسته به موضع درمانگر به کار می رود. وردن ( ۱۹۹۴ ) اصول زیر را مطرح می کند.

  • لازم است زوج ها پیامدهای بین خودشان را اصلاح کنند، به جای اینکه آن را متوجه عضو دیگر خانواده نمایند.
  • مرزهای بین اعضای خانواده و نظام نسل ها ( کودکان، والدین، پدر و مادربزرگ ها ) باید دارای انعطاف باشد.
  • قدرت در خانواده عبارت است از توانایی تأثیر گذاردن بر دیگری به صورت آشکار و پنهان.
  • صمیمیت برای هر کس مهم است و راه های مثبت زیادی جهت ایجاد صمیمیت بین زوجین وجود دارد.
  • نقش ارتباط بسیار مهم می باشد به طوریکه ارتباط مناسب، اساس تغییرات دیگر است.

نظریه ی ساختاری مینوچین به نقش قواعد و مرزهای خانوادگی، قدرت میان اعضای خانواده، تکالیف و نقش ها توجه می کند. وی معتقد است اگر مرزها خیلی سفت و سخت یا نفوذناپذیر باشند، موجب اختلال عملکرد خانواده می گردند. همچنین عدم رعایت سلسله مراتب خانواده (والدین تصمیم گیران اصلی نباشند و کودکان بزرگ تر بیش از کودکان کوچک تر مسئولیت نداشته باشند) موجب آشفتگی نظام خانواده می گردد. گاهی صف بندی های درون خانواده مخرب و به مثلث سازی منجر می شوند. همچنین در این خانواده ها قدرت روشن و صریح نیست.
نظریه ی تجربه نگر ویتاکر، علاوه برآنکه اختلال خانواده را از جنبه ساختاری بررسی نموده، به بعد فرآیندی نیز توجه داشته است. وی معتقد است اگرچه از لحاظ ساختاری امکان دارد که مرزهای خانوادگی درهم ریخته یا نفوذ ناپذیر باعث عملکرد ناکارساز خرده نظام ها، تبانی های مخرب انعطاف ناپذیری نقش ها و جدایی نسل ها از هم گردند، ولی مشکلات مربوط به فرایند نیز با فروپاشی امکان مذاکره و توافق اعضا برای حل تعارض موجب از بین رفتن صمیمیت، دلبستگی یا اعتماد می گردد. درکل نشانه های اختلال هنگامی ظهور می کنند که فرآیندها و ساخت های مختل به مدت طولانی تداوم می یابند و مانع توان خانواده برای اجرای تکالیف زندگی می شوند(گلدنبرگ، ترجمه برواتی و همکاران، ۱۳۸۲).
۲-۶-۱-۴- رویکرد ارتباطی
این رویکرد از عقیده ای ریشه می گیرد که می گوید: افراد مجبور به برقراری ارتباط باهم هستند و آن ها زمانی می توانند به طور اثربخش تر ارتباط برقرار کنند که ارتباط آن ها روشن و باز باشد. گرچه از نظر این رویکرد همه چیز در رابطه ی بین فردی به خلاصه نمی شود؛ اما ارتباط را دارای اهمیت اصلی می داند. برخی از پیش فرض های دیگر این رویکرد عبارتند از:

  • در یک رابطه امکان دارد زوج آنچه را که همسرش می گوید، بداند، اما نباید تصور کند، آنچه را که برای همسرش معنی می دهد، می داند.به عبارتی دیگر ممکن است برداشت همسر او متفاوت از مفهوم پیامی باشد که زوج بیان کرده است.
  • اگر درباره ی یک ارتباط هیچ سوالی وجود ندارد، مهم است برای روشن شدن سوال کنیم. همچنین مهم است که همسران بخواهند و بتوانند ارتباطاتشان را برای یکدیگر روشن کنند.
  • تربیت ذهنی در رابطه ها تأثیری ندارد.
  • ارتباط برقرارکننده های با کارکرد خوب، پیام های کامل و روشن ارسال می کنند و بیش از اندازه تعمیم نمی دهند.
  • زوج ها نیاز دارند، بتوانند چیزی را که از رابطه می خواهند، جستجو کنند. پرسیدن موجب اطمینان از کسب آن نمی شود؛ اما نپرسیدن عدم حصول آن را اطمینان می بخشد.
  • رابطه ها نیازمند گفتگو می باشند و گفتگو نیازمند ارتباط خوب.

درمانگرانی که با دیدگاه ارتباطی کار می کنند، ابتدا سبک ارتباطی کلامی و غیرکلامی زوج ها را مشاهده می کنند و سپس سعی می کنند به روش های زیر آن را تغییر دهند.

  1. الگوپذیری روشن ارتباطی
  2. جستجوی روشن سازی به طور مکرر
  3. بیان کردن آنچه را درمانگر می بیند و می شوند.

اگرچه درمانگران ممکن است به عنوان انتقال دهنده برای زوج عمل کنند، اما هدف نهایی افزایش شایستگی ارتباطی است. آموزش مخصوص در مهارت های ارتباطی بخشی از این رویکرد درمانی است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1399-12-17] [ 07:43:00 ب.ظ ]




نوشته: این کتاب را زین العابدین رهنما به سبک بیوگرافی نویسان معاصر اروپا، شبیه به کتاب هایناپلئون،گوته، بیسمارک به رشته تحریر و توصیف درآورده است. پس نباید از آن انتظار یک کتاب تاریخ یا اثر تاریخی مرجع را برای استناد داشت. با این رویکرد به بررسی عناصر داستانی این اثر می­پردازیم.

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.

 

۳-۱بررسی عناصر داستان راویت اصلی

۳-۱-۱خلاصه داستان

ابرهه پادشاه یمن، به مکه لشکرکشی می کند و قصد تخریب کعبه را دارد. انگیزه­ی او برای این کار، انتقام گرفتن از اعراب است؛ زیرا عرب نادانی، در کلیسای یمن کار ناشایستی انجام داده بود.

سپاه ابرهه با فیل ها و شترهایش به نزدیکی مکه می رسد. عبدالمطلب به دیدار ابرهه می رود و از او می خواهد شترهایی که سپاهیانش تصاحب کرده اند را پس بدهد و می گوید: «خدا از خانه­ی خود دفاع می کند.» (ص۱۰۱)

ابرهه به مکه نزدیک می شود، ولی سپاهیانش توسط پرندگان سنگ باران و نابود می شوند.

محمّد (ص) در این سال به دنیا می آید. آمنه او را به حلیمه می سپارد تا همراه او از شهر خارج شده و در دامان صحرا بزرگ شود. حضور محمّد (ص) برکت فراوانی به میان قبیله­ی حلیمه می برد و آن ها از قحطی و خشک سالی چندساله نجات پیدا می کنند.

حلیمه پس از پنج سال، محمّد (ص) را به مادرش باز پس می دهد. کمی بعد، آمنه برای دیدار بستگان خود همراه محمّد (ص) به یثرب می رود. در آنجا بیمار می شود و جان می سپارد. عبدالمطلب سرپرستی محمّد (ص) را برعهده می گیرد. کمی بعد او نیز به دیار باقی می شتابد و ابوطالب، سرپرست محمّد (ص) می شود.

محمّد (ص) همراه ابوطالب به سفر تجارتی شام می رود. در این سفر، راهب سالخورده ای به نام بحیرا او را می بیند و نشانه های پیامبری را در وجودش می شناسد.

پس از بازگشت از شام، در بازار عکاظ (بازاری که سالی یک بار برای تجارت میان اعراب برپامی شد) میان چند قبیله، اختلافاتی به وجود می آید که منجر به جنگ می شود. ابوطالب و محمّد (ص) در این جنگ شرکت می کنند، ولی آسیبی نمی بینند.

محمّد (ص) جوان از دیدن اختلافات طبقاتی در جامعه­ اعراب و خرافات و عقاید نادرست شان، در رنج است و مدام به صحرا و غار حرا پناه می برد. ابوطالب که تنگدست و عائله مند است به محمّد (ص) کار برای خدیجه راپیشنهاد می دهد. محمّد (ص) می پذیرد همراه کاروان خدیجه برای تجارت به شام برود. این سفر سود سرشاری برای خدیجه به همراه دارد ولی محمّد (ص) چیزی بیشتر از مزد خود (دو شتر) دریافت نمی کند و آن را هم به ابوطالب می دهد.

خدیجه از طریق پسرعمویش که مرد عالمی است می فهمد که آینده­ی بزرگی در انتظار محمّد (ص) است. به او پیشنهاد ازدواج می دهد و کمی بعد آن دو با هم ازدواج می کنند.

باران بی سابقه ای در مکه می بارد که منجر به سیل و ویران شدن بخش هایی از کعبه می شود. هنگام بازسازی کعبه، بین قبایل مختلف برای نصب حجرالاسود اختلاف شدیدی در می گیرد و کار به درگیری می کشد، تا اینکه قرار می گذارند نخستین کسی که وارد شد را حَکـَم کار ِ خود قرار دهند. محمّد (ص)، وارد می شود سنگ را در پارچه ای می گذارد و از نمایندگان قبایل مختلف می خواهد که اطراف پارچه را بگیرند، سپس خود سنگ را نصب می کند.

محمّد (ص) برای کمک به عمویش ابوطالب و جبران محبت های او، علی (ع) را به خانه خود می آورد و همانند فرزند خود او را، دامانش می­پرود.

محمّد (ص) به عادتِ ماه رمضان های گذشته به حرا می رود و در آنجا فرشته­ی وحی بر او فرود می آید و نخستین آیات قرآن را می خواند. محمّد (ص) به خانه بازمی گردد و آنچه دیده است را با خدیجه در میان می گذارد. خدیجه و علی (ع) مسلمان می شوند. مدتی می گذرد و محمّد (ص) دیگر فرشته­ی وحی را نمی بیند و غمگین می شود تا اینکه انتظارش به سر می رسد و آیاتی جدید فرود می آید.

ابوبکر، مسلمان می شود و اندک اندک اسلام میان جوانان مکه نفوذ می کند. محمّد (ص) به صورت پنهانی مردم را به دین جدید دعوت می کند. پس از سه سال، از جانب خدا فرمان دعوت قریش به اسلام می رسد. محمّد (ص) خاندان خویش را به خانه اش دعوت می کند و آنها به اسلام تشویق می کند، ولی هیچ کدام جز علی (ع) دعوت او را اجابت نمی کنند.

سران مکه که از کارهای محمّد (ص) به تنگ آمده اند، بارها نزد ابوطالب می روند و از او می خواهند برادرزاده اش را از دعوت به دین جدید، بازدارد. حتی او را تهدید می کنند و پیشنهاد ثروت و مقام می دهند، ولی هیچ کدام اثرگذار نیست.

ابوجهل تصمیم می گیرد هنگام نماز در کعبه محمّد (ص) را با کوبیدن سنگی برسرش، به قتل برساند، ولی هنگام اجرای نقشه، آتشی افروخته می بیند و دستش خشک می شود.

عده ای از مسلمانان مکه برای رهایی از آزار کفار تصمیم به مهاجرت به حبشه می گیرند. کفار پس از اطلاع از این موضوع، چند نماینده را با هدایایی گران­قیمت نزد نجاشی، پادشاه حبشه، می فرستند تا مهاجرین را دستگیرکرده و به مکه بازگردانند.

حمزه، عموی محمّد (ص) و عمر، مسلمان می شوند. اسلام آوردن این دو و زیادشدن شمار مسلمانان، بارِ دیگر سران کفار را به چاره جویی وامی دارد. آنها در دارالندوه جمع می شوند و قراردادی ضد مسلمانان، امضا می کنند. طبق این قرارداد هرگونه معامله و رابطه و ازدواج با مسلمانان ممنوع می شود. محمّد (ص) و یارانش به ناچار به شعبِ ابی طالب می روند و در آنجا در نهایت سختی و تنگ دستی در چادر زندگی می کنند. ثروت خدیجه در طول سه سال اقامت در شعب، مصرف می شود و ابوطالب در مکه همچنان پشتیبان محمّد (ص) است.

نماینده­ی کفار به حبشه می رسند و به دربار نجاشی می روند. نجاشی پس از شنیدن سخنان جعفربن ابی طالب، پسر عموی محمّد (ص)، رأی به ماندن مهاجران در حبشه و آزادی آنها می دهد و نمایندگان کفّار دستِ خالی بازمی گردند.

به محمّد (ص) وحی می شود که موریانه قرارداد قریش را خورده است و به این ترتیب این قرارداد خودبه خود لغو می شود. پس از بازگشت مسلمانان به مکّه، ابوطالب و خدیجه، در مدت کوتاهی فوت می کنند و محمّد (ص) یاوران قدرتمند خود را از دست می دهد.

محمّد (ص) برای یاری گرفتن از بزرگان طائف به آن شهر می رود ولی آنجا، مردم او را سنگ می زنند و به ناچار به مکّه بازمی گردد. در همین ایّام ماجرای معراج اتّفاق می افتد و محمّد (ص) به آسمان ها می رود و مشاهدات خود از عوالم غیبی را برای پیروانش بازگو می کند.

محمّد (ص) به بازار عکاظ می رود و دین خود را به مردم عرضه می کند. عدّه ای از مردم یثرب به صورت مخفیانه نزد محمّد (ص) می آیند و با او بیعت می کنند. قریش از این بیعت باخبر شده و تصمیم می گیرد با حمله­ی گروهی، به خانه­ی محمّد (ص) شبانه در خواب او را بکشد. محمّد (ص) با وحی الهی از این موضوع باخبر شده به سمت خانه ابوبکر می رود. حمله کنندگان، علی (ع) را در بستر محمّد (ص) می بینند و او را نمی کشند.

همان شب ابوبکر همراه محمّد (ص) با یک بلدِ راه از مکّه خارج می شوند و سه روز در غار ثور می مانند. سپس به سمت یثرب حرکت می کنند و بعد از دوازده روز به قبا می رسند. مردم یثرب به استقبال پیامبر(ص) می آیند و محمّد (ص) اوّلین نماز جمعه را اقامه می کند.

محمّد (ص) پس از ورود به مدینه، زمینی می خرد و همراه با مسلمانان، مسجد و خانه­ی خود را در آن بنا می کند. سلمان فارسی، نزد پیامبر(ص) می آید و مسلمان می شود. مسلمانان مکّه کم کم به مدینه می آیند. پیامبر(ص)، عایشه را که قبلا در مکّه عقد کرده بود به خانه­ی خود می آورد. کمی بعد، پیمان برادری میان مهاجرین و انصار بسته می شود و انصار (مردم یثرب) و مهاجرین (مردم مکّه) را در خانه­ی خود جای می دهند و اموال خود را با آنان شریک می شوند.

پیامبر(ص) انگشتری برای خود در نظر می گیرد که پای نامه هایش را با آن مُهر می کند، سپس قرارداد صلح با یهودیان مدینه امضا می کند. عبدالله بن اُبَی که پیش از ورود پیامبر(ص) به مدینه، قراربوده شاه شود، کینه­ی پیامبر(ص) را به دل می گیرد و مخالفان محمّد (ص) را پیرامون خود جمع می کند. یهودیان هم از سوی دیگر به توطئه مشغول می شوند. این توطئه ها آتش اختلاف میان اوس و خزرج (دو قبیله­یمدینه) را دوباره شعله ور می کند و تصمیممی گیرند با یکدیگر بجنگند. محمّد (ص) آتش این فتنه را خاموش می کند.

کم کم آیاتی مربوط به زندگی روزمرّه و قوانین اجتماعی در مدینه فرود می آیند. عدّه ای از مهاجران که کفار اموالشان را در مکه ضبط کرده بودند، به کاروا ن های تجارتی (که متعلق به ثروتمندان مکه هستند) حمله می کنند و زمینه­ یک جنگ فراهم می شود. سپاهِ هزارتوی کفّار در مقابل سپاه سی صد نفری مسلمانان قرار می گیرد و شکست سختی می خورد. بسیاری از افراد سرشناس مکّه کشته می شوند. قریش فدیه­ی اسرا را می پردازد و آنها آزاد می شوند.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

کفّار دوباره برای جنگ تدارک می بینند و این بار یاران محمّد (ص) به دلیل غفلت و طمع برای جمع آوری غنائم شکست می خورند. پیامبر(ص) زخمی می شود و افراد زیادی از سپاهش شهید می شوند. اندکی بعد اندوه ساکنان مدینه با ازدواج علی (ع) و فاطمه (س) از بین می رود.

در یک سفر، عایشه از کاروان جا می ماند و سوار بر شتر، همراه یکی از جوانان مدینه، به شهر باز می گردد و این موضوع باعث حرف و حدیث های فراوانی میانِ مردم می شود تا اینکه با نزول آیاتی پاکیِ او بر همگان آشکار می شود.

کفّار مکّه باز با سپاهی بزرگ تر در اطراف مدینه خیمه می زنند. پیامبر(ص) و یارانش به توصیه­ی سلمان فارسی در اطراف شهر، خندقی حفر می کنند. فقط چند نفر از سران کفار از خندق رد می شوند که همگی به دست علی (ع) کشته می شوند. دشمن که نمی تواند از خندق عبور کند پس از مدّتی از اقامت بیهوده خسته شده و باز می گردد.

پیامبر(ص) نامه هایی به سران کشورهای مختلف برای دعوت به اسلام می فرستد. خسروپرویز، شاه ایران، نامه را پاره می کند. مقوقس، پادشاه مصر هدایایی می فرستد و نجاشی،پادشاه حبشه، اسلام آوردن خود را بیان می کند.

محمّد (ص) به قصد زیارت کعبه، از مدینه خارج می شود، ولی کفار مانع ورود او به مکّه می شوند. بعد از کشمکشی کوتاه، بین مسلمانان و کفّار، قرارداد صلح حدیبیه امضا می شود. پیمان شکنی کفّار و پایبند نبودنشان به قرارداد صلح، باعث می شود پیامبر(ص) با سپاهی ده هزارنفری به سمت مکّه حرکت کند. دیدن انبوه سپاهیان، مردم مکّه را به وحشت می اندازد و ابوسفیان را برای مذاکره نزد پیامبر(ص) می فرستند. او مسلمان می شود و مردم را به تسلیم کردن شهر راضی می کند.

پیامبر(ص) بت های کعبه را می شکند. مردم مکه با او بیعت می کنند. زنان نیز با گذاشتن دستشان در ظرف آب، در این بیعت شریک می شوند. او همه دشمنان خود را می بخشد. پیامبر(ص) پس از سه ماه اقامت در مکه، عازم مدینه می شود. هنگام بازگشت در حضور هزاران مسلمان، علی (ع) را جانشین خود معرفی می کند. سپس به مدینه باز می گردد و اندکی بعد بیمار شده و به دیدار پروردگارش می شتابد.

۳-۱-۲ طرح

رمان پیامبر(ص) در ۲۳ فصل و حدود هفتصد صفحه نگاشته شده است که پیش از شروع فصل نخست دو صحنه آمده است:

صحنه­ی اول : بارگاه انوشیران

صحنه­­ ی دوم : دربار ژوستین

طرح کلی داستان ، داستان زندگی پیامبر اسلام (ص) است همراه با جزئیات فراوانی که در این رمان حائز اهمیت است، داستان پیش از تولد پیامبر(ص) (حتی پیش از تولد پدرش) شروع می­ شود و با دو منظره و سپس چند خرده روایت ، روایت اصلی آغاز می­ شود.

طرح رمان پیامبر(ص) شامل یک روایت اصلی( طرح کلی) و تعدادی روایت فرعی است که البته بین روایت­های فرعی با هم و با روایت اصلی، ارتباط خطی و منطقی وجود دارد.

نویسنده در برخی روایت­های فرعی از شیوه بازگشت به گذشته استفاده می­ کند. به عنوان نمونه در روایت فرعی فصل دوم ، روایت از دوران عبدالمطلب به دوران ابراهیم خلیل الله منتقل می­ شود که شامل بازگشت به گذشته با توجیه منطقی و در تعامل با روایت اصلی است. علت این پرش، حفر زمزم است. نویسنده برای آگاهی دادن به خواننده در مورد زمزم، به گذشته می رود و روایت ابراهیم را بیان می کند.( ص ۳۹-۴۶)

در روایت فرعی فصل سوم از زمان ابراهیم نیز به گذشته ی دورتری می­رود ، هر چند این بازگشت دوم بسیار کوتاه است و اسباب شکل گیری روایت فرعی دیگری فراهم نمی­ شود. فصل سوم در واقع دنباله­ی روایت فرعی فصل دوم است. ( ص ۳۷-۴۶).

همچنین در رمان پیامبر(ص) از شیوه­ «روایت در روایت» به وفور استفاده شده است که شکل­ گیری خرده روایت ها نیز به همین دلیل است. مثلا در میانه روایت اصلی، روایت فرعی تهمت به عایشه بیان می شود. یا در جای دیگری، سلمان فارسی سرگذشت خود را روایت می­ کند.

به دلیل وجود روایت­های کلان و خرد متعدد و شیوه روایت در روایت بکار برده شده در اثر، تعیین برخی نقاط عطف طرح چون تعلیق، بحران و گره گشایی، به آسانی ممکن نیست یا شاید بتوان چندین نقطه برای هریک متصور شد. با این توضیح به بررسی عناصر طرح می پردازیم.

۳-۱-۲-۱ گره افکنی

محمد (ص) مدام در حال تفکر است. او روزها و شب های زیادی را در صحرا و غار حرا می گذراند.

«روح محمد در مقابل هریک از این مناظر می لرزید و رگ آبی رنگ که در پیشانی اش خفته بود برجسته می شد. مانند شیری که از زنجیر این اسارتها در رنج و عذاب باشد راه بیرون شهر را در پیش می گرفت و به صحرا می رفت» (ص ۱۸۹)

همسرش خدیجه، پیش از این از پسر عمویش نوفل، شنیده است که در آینده تحول بزرگی در زندگی محمد رخ خواهد داد.

۳-۱-۲-۲ کشمکش

کشمکش و تضاد درونی محمد (ص) با دنیای پیرامون خود و جامعه فاسد عرب، او را به شدت می آزارد. محمد می­کوشد به فقرا کمک کند و اوضاع را بهبود بخشد، به همین دلیل پیمان حلف الفصول را پایه­گذاری می­ کند تا به کمک جوان­مردان مکه بیچارگان و ستم دیدگان را یاری کند.

«محمد به تمام جریانها و اعمال محیط خود با واقع بینی و موشکافی توجه می­کرد. از بدبختی بینوایان و مستمندان و بردگان و تیره بختان …نه تنها تا اعماق جان و روحش متاثر و دردمند می شد، بلکهبا تمام نیروی خود به کمک و مساعدت آنها برمی خاست. بر اساس همین عقیده و اندیشه اساسی بود که با عده یی از جوانان پاک نهاد مکه پیمان حلف الفصول را منعقد کرد. هم پیمانان حلف الفصول سربازان و ارتش ناپیدای مظلومان و ستم دیدگان بودند. هرکجا مظلومی می­دیدند دست یاری به سویش دراز می­کردند.» (ص ۱۹۰)

پس از بعثت، این کشمکش شدیدتر می­ شود. ثروتمندان و افراد سرشناس مکه کم کم احساس خطر می­ کنند، و شیوه مخالفت و آزار محمد(ص) و پیروانش را در پیش می­گیرند. اینها همان کسانی هستند که پیش از بعثت، محمد را امین می نامیدند و به او احترام می­گذاشتند. ولی بعد، به دلیل به خطر افتادن منافع شان، شدیدترین آزارها را به محمد(ص) می­رسانند.

با بیشتر شدن تعداد مسلمانان و اسلام آوردن چند تن از افراد سرشناس مکه، کشمکش بین دو طرف بیشتر می شود.

در حقیقت پیش از بعثت، کشمکش، درونی است و در وجود محمد(ص) و تعدادی محدودی از مکیان وجود دارد. ولی پس از بعثت، این کشمکش، صورت بیرونی پیدا می کند و حتی به آزار و شکنجه و قتل هم می­رسد.

۳-۱-۲-۳ تعلیق

مسلمانان در برابر این همه آزار فقط صبر می کنند. عده ای به حبشه مهاجرت می­ کنند. آزار مشرکان روز به روز بیشتر می­ شود. حتی ابوجهل تصمیم می­گیرد محمد(ص) را به قتل برساند، ولی موفق نمی­ شود. او هنگامی که می خواهد سنگی را هنگام نماز بر سر پیامبر(ص) بکوبد، شعله هایی از آتش را مشاهده می­ کند و ناگهان دستش خشک می شود:

« ناگهان واهمه و خیالی دود مانند فکر ابوجهل را سیاه کرد. دیدگانش مانند شخص دیوانه به نقطه یی خیره ماند. دستش که سنگ را بالای سر محمد(ص) گرفته بود بیحرکت، مانند چوب خشک، باقی ماند. رنگ زردی گونه هایش را فراگرفت» (ص ص ۳۱۱-۳۱۲)

مشرکان مدام از ابوطالب می­خواهند با تهدید یا تطمیع، محمد(ص) را از دعوت مردم به اسلام بازدارد که محمد(ص) نمی­پذیرد.

۳-۱-۲-۴ بحران

سرانجام مشرکان تعهد­نامه­ای امضا می­ کنند و طبق آن هرگونه ارتباط اقتصادی و اجتماعی با مسلمانان را قطع می­ کنند. مسلمانان به ناچار به شعب ابوطالب می روند و سه سال در نهایت تنگ­دستی در آنجا می مانند:

عکس مرتبط با اقتصاد

«این وضعیت و این سکونت اجباری آنها در شعب ابوطالب، سه سال طول کشید. تمام آنها از بی غذایی بیمار و ناتوان شدند و کمبود خور و خواب خود را از پندار و ایمان خود می­گرفتند» (ص ۳۷۸)

سرانجام موریانه تعهد نامه را می خورد و به این ترتیب مسلمانان به مکه باز می گردند، ولی فضای مکه همچنان آزار دهنده است. پیامبر(ص) به مدینه هجرت می کند.

مشرکان همچنان در پی ریشه کردن اسلام هستند. جنگ های بدر و احد و خندق بین دو گروه در می گیرد. پیامبر(ص) از دعوت مردم به اسلام و تلاش برای اصلاح جامعه خود، دست نمی­کشد. سرانجام کفار مجبور می­شوند جامعه اسلامی را به رسمیت شناخته و با محمد(ص) قرارداد صلح امضا کنند و حق مسلمانان برای انجام فریضه حج را بپذیرند.

۳-۱-۲-۵ نقطه اوج

کفار قرارداد صلح را زیر پا می­گذارند. پیامبر(ص) تصمیم می گیرد مکه را فتح کند و با ده هزار نفر به سمت مکه حرکت می­ کند. اهالی مکه ابوسفیان را نزد پیامبر(ص) می­فرستند و شهر را تسلیم می­ کنند مکه بدون خونریزی فتح می­ شود. همه اهل مکه مسلمان می­شوند و با پیامبر(ص) بیعت می­ کنند. بت ها شکسته شده و کعبه از وجودشان پاک می شود.

«افراد متعصب مکه، می­دیدند که تمام بت هایشان سرنگون شده و زیرپا خرد می شود و چیزی نمی­گفتند» (ص ۶۸۶)

۳-۱-۲-۶ گره گشایی

پیامبر(ص) پانزده روز در مکه می ماند و اوضاع را سامان می دهد، سپس به مدینه بازمی­گردد. کم کم همه قبایل عرب مسلمان می­شوند و اسلام در کل شبه جزیره حجاز گسترش می یابد.

«در فاصله فتح مکه و سال دهم هجری، پیروزی اسلام به نظر قبایل و عشایر جزیره عربستان قطعی جلوه گر شد. این عقیده درونی مردم، آنها را وادار ساخت که در پذیرفتن اسلام بر همدیگر سبقت جویند» (ص ۶۸۹)

پیامبر(ص) دو سال پس از فتح مکه، برای حج عازم می شود. در مسیر بازگشت از مکه، علی(ع) را به عنوان جانشین خود معرفی می کند. اندکی بعد، پیامبر(ص) در مدینه بیمار شده و رحلت می­ کند.

۳-۱-۳ شخصیت و شخصیت پردازی

داستان مملو از شخصیتهای مختلف است که برخی مورد توجه و پرداخت از سوی نویسنده قرار می­گیرند و برخی در حد اشاره و توصیف باقی می­مانند اما در مجموع شخصیت­ اصلی و شخصیت­های فرعی از پرداخت خوبی برخوردارند.

شخصیت پردازی در این اثر، بیشتر به شیوه مستقیم است تا به شیوه نمایشی؛ یعنی نویسنده، ظاهر و باطن شخصیت ها را به صورت کامل توصیف می کند و به خواننده می شناساند و از عناصر نمایشی مانند گفتگو و نشان دادن رفتار شخصیت ها برای شناخت آنها، به ندرت بهره برده است.

شخصیت اصلی داستان که در کانون توجه اثر قرار دارد، حضرت محمد(ص) است و شخصیت های فرعی که مورد توجه و پردخت ضمنی قرار می­گیرند و حتی فرازی از داستان به قصه زندگی یا رویدادی درباره آنان می­گذرد، اینانند: خدیجه، علی(ع)، فاطمه(س)، ابوطالب، ابوبکر، عمر، عثمان، عایشه، سلمان، ابوسفیان، ابوجهل، ابولهب، زید، ابوذر، حمزه.

محمّد (ص):

از همان لحظه­ی تولّد انسانی متفاوت از دیگران بود. هنگامی که آمنه را درد فراگرفت، فرشتگان و زنان بهشتی برای کمک به او آمدند: «]آمنه[ ناگهان زن های نورانی را در نظر آورد که اطراف بالینش نشستند. فکرکرد زنان قریشند ولی متحیّر بود چگونه خبریافته اند که او نوزادی به دنیا می دهد. صدایی بسان زمزمه­ی فرشتگان و پچپچه­ی ارواح از میان آن ها بلندشد. یکی گفت: من آسیه زن فرعون هستم. دیگری گفت: من مریم دختر عمرانم. آمنه بر روی آنها تبسّمی کرد… آمنه که دیدگانش به دنبال فرزندش بود سه فرشته را به نظر آورد که در دست یکی ابریق نقره و در دست دومی تشت زمردین و در دست سومین حریر سپید بود. این فرشتگان هفت مرتبه طفل را شستند و بین دو کتفش مُهر زدند.» (ص ۱۱۰)

علاوه بر این، معجزات دیگری هم در ایران و جاهای دیگر رخ می دهد.

« این همان شب بود که …آتشکده آذرگشسب که هزارسال روشن بود خاموش شد. آتش آن سرد شد و مرد. و همان شب بود که یک یهودی در یثرب بر فراز قلعه خودشان رفت و فریاد برآورد: این ستاره احمد است. ستاره پیامبر(ص) جدید است.» (ص ۱۱۱)

حضور محمد(ص) به قبیله­ی قحطی زده­ی حلیمه برکت و فزونی می دهد. او به شوهر خود می گوید: «تو پنداری که این خوشبختی و این بهروزی از کجاست؟ من می گویم اثر وجود همین یتیمی است که ما پرستاری می کنیم. از وقتی این طفل به میان ما آمده تا کنون که دو سال می گذرد همه چیز ما از همان ساعت اول برکت پیدا کرد و دیگر یک روز بد ندیده ایم.» (ص ۱۱۸)

ذکاوت او از کودکی فراتر از سنّ خود است. وقتی حلیمه برای جلوگیری از آسیب های احتمالی در صحرا به گردنش تعویذی می آویزد. محمد(ص) آن را پاره می کند و می گوید: «من کسی را دارم که حفظم کند.» (ص ۱۲۰)

همان روز ضمره (فرزند حلیمه و برادر رضایی محمد(ص)) صحنه­ی عجیبی می بیند: «وقتی که ما روی تپه بودیم دو نفر سفیدپوش آمدند و محمد(ص) را خواباندند. یکی از آنها خنجر خود را کشید پهلوی او را درید. نمی دانم آنها از دل او چه می خواستند. من فرار کردم.» (ص ۱۲۰)

وقتی حلیمه و حارث (همسر حلیمه) خود را دوان دوان به محمد(ص) می رسانند. او را سالم می بینند. حلیمه می گوید: «فاطمه­ی خثعمیّه که دانشش مثل آفتاب می درخشید، همیشه می گفت در دل هر کس نقطه­ی سیاه گناه است. هر کس را که خدا دوست بدارد آن نقطه را بیرون می آورد.» (ص ۱۲۱)

این اتّفاق باعث می شود حارث تصمیم بگیرد محمد(ص) را نزد آمنه به مکّه بفرستد. «محمد(ص) به دامان پر نوازش مادر و به حمایت و توجّه عمویش ابوطالب بازگشت و در آنجا باز به گله داری گوسفندان و بزان در بیابان و در دل صحرایی که آن همه دوست می داشت مشغول گردید. در بیابان غذای او شیر بود با ریشه­ بعضی از گیاهان و بیشتر از آنها غذایش خودداری و امساک بود.» (ص ۱۲۲)

نوجوانی و جوانی محمد(ص) با فراز و نشیب های فراوانی همراه بود. مرگ پدربزرگ و مادرش قلب او را به درد می آورد بعد چنان محبّتی به عمویش ابوطالب پیدا کرد که هنگام سفر رفتن او به گریه افتاد. ابوطالب گفت: «به خدا تو را همراه می برم و از خود دورت نمی سازم.» (ص ۱۴۰) در همین سفر بحیرا او را دید و آینده­ی او را پیش بینی کرد.

محمد(ص) بیشتر اوقات خود را به چوپانی و تفکر در صحرا می گذراند. البته گاهی هم به میان مردم می رفت و با طرز زندگی قبایل دیگر آشنا می شد.

«در ماه های حرام وقتی که زیارت کنندگان از تمام عربستان، به مکه می­آمدند، محمد(ص) به میان آنها می رفت. با آنها گفت­گو می کرد، از آنها پرسش­هایی می­نمود. در کعبه می ایستاد، به سبعه معلقه که با حروف طلایی روی پارچه­های سفید مصری نوشته شده و در چارچوب زرد بر در کعبه آویزان بود نگاه می­کرد…ابوطالب محمد(ص) را با خود به بازارهای عمومی عرب، مانند عکاظ و مجنه و ذی المجاز می برد. محمد(ص) به درون موج جمعیت می رفت، طرز معاشرت و داد و ستد و طرز زندگی آنها را می­دید. به قصاید و غزلیاتی که در آنجا می­خواندند آشنا می­شد و از همه چیز پرسش هایی می­کرد.» (ص ۱۴۰)

محمد(ص) در جوانی در محیط پیرامون خود دقیق می شود. زشتی های جامعه­ عرب او را بسیار آزار می دهد. خرافات، شکاف عمیقی که بین فقرای مکه و ثروتمندان بود، وضعیت زنان و زنده به گورکردن دخترها و غیره او را می آزرد.

«محمد(ص) از تاریکی محیط مکه و عادات آنها نفرتی در خود حس می­کرد که نمی توانست آن را تحمل کند. خستگی و فرسودگی خود را از مشاهدات محیط خود به وسیله گردش های تک و تنها در خارج مکه تخفیف می داد.» (ص ۱۸۶)

همین تفکرات باعث می شود برای بهبود وضعیت اقدام کند. او تنها به تاسّف خوردن اکتفا نمی کند بلکه در اصلاح جامعه­ پیرامون خود نقشی فعّال دارد و با چند تن از جوانان مکه، پیمان حلف الفضول را منعقد می کند و به یاری ستم دیدگان و گرفتن حق آنها از ستمکاران می شتابد.

محمد(ص) کم کم به امانت داری در بین مردم مشهور می شود و مردم اموال خود را به او می سپارند. خدیجه هم از پیشنهاد فرستادن او با کاروان تجاری اش استقبال می کند. خدیجه به محمد(ص) می گوید: «امین، تو به شام می روی و کارهای تجارتی مرا عهده دار می شوی. خرید اینجا و خرید شام را به اختیار تو وامی گذارم… خدیجه به غلامش میسره دستور داد پول بیاورد. در زمان چند کیسه پول طلا، سکه­ی ساسانی و روم آورد و جلوی محمد(ص) گذارد.» (ص ۲۰۰)

وقتی محمد(ص) و ابوطالب از خانه­ی خدیجه خارج می شوند، خدیجه از حیا و پاکی او تعریف کرده و به دوستانش می گوید: «دیدید چشم­های سیاه او هیچ گاه به صورت من نیفتاد. مردم راست می گویند که حیای امین از یک دختر باکره ای که پشت پرده باشد بیشتر است. چه فرق بسیاری است بین او و جوان های قریش که از روز مرگ ابوهاله تاکنون در خانه­ی مرا رها نکرده اند.» (ص ۲۰۱)

محمد(ص) دستمزد خود از این سفر را به عمویش تقدیم می کند. پس از این سفر محمد(ص) دوباره به روال قبلی زندگی خود باز می گردد.

ازدواج محمد(ص) با خدیجه او را به دنیای جدیدی وارد می کند.

«محمد(ص) در زندگی پر ناز و نعمتی ورود کرد…مرواریدها و پارچه های نازک ابریشمی موصل، پرند و پرنیان شام، سکه های ساسانی و رومی و…تاثیری در محمد(ص) نکرد و زندگی پیشین او را از دستش نربود. همان سادگی و همان دوری از اجتماع و همان دیدارهای گاه و بیگاه را از فقرا و بینوایان و گردش های تک و تنها را در کوه ها ادامه داد.» (ص ۲۰۹)

پس از ازدواج محمد(ص) در کنار خدیجه به آرامش می رسد و با به دنیا آمدن فرزندانش، زندگی او رنگ و رونق بیشتری می­گیرد:

«همه­ی خوشحالی محمد(ص) در خانه بود و مطالعاتش در بیابان و ستاره ها و معاشرتش در خانه های دردمندان و توجّه و دقّتش در عادات و آداب زندگی افراد.» (ص ۲۱۱)

محمد(ص) از جانب خدا مبعوث می شود و تلاش او برای تغییردادن جامعه­ فاسد عرب بیش ازپیش می گردد اذیت ها و آزارهای مشرکان و ثروتمندان مکه، تهدید او به مرگ و در کنار همه­ی این ها حتی تطمیع های بی اندازه هیچ سودی ندارد. او فقط به یک چیز می اندیشد و آن اطاعت از امر پروردگارش برای هدایت مردم است. حتی ثروت خدیجه هم لحظه ای او را از رسالتش دور نمی کند و همه­ی این ثروت را در راه گسترش دین خرج می کند.

محمد(ص) سیزده سال در مکه آزار مشرکان را تحمل می کند. پس از هجرت به مدینه رویّه­ی او پیمان بستن با یهودیان و آشتی دادن دو قبیله­ی اوس و خزرج است که البته به دلیل پیمان شکنی های مکرّر یهودیان آنها را از مدینه بیرون می راند.

جنگ های او با مشرکین هم به دلیل آزارهای آنهاست و در ماجرای فتح مکّه بخشش و بزرگواری شخصیت او بیش از پیش نمایان می شود و کسانی که سال­ها آزارش داده بودند را می­بخشد.

محمد(ص) در اوج قدرت، ساده زندگی می­ کند. وقتی به مدینه می رود و زمام جامعه اسلامی را در دست می گیرد، مانند ساده ترینِ مردم زندگی می کند:

«پیامبر(ص) از یک چیز بسیار اجتناب داشت، از اینکه او را سلطان بدانند و با فرمانروای مطلق بپندارند و پیروان خود را همیشه منع می کرد که این گونه القاب و عناوین را درباره اش استعمال کنند.او نه درباری داشت و نه وزیری. فقط چند نفر مشاور و منشی داشت و یک مهر که در آن کنده شده بود: محمد(ص) رسول الله» (ص ۵۴۴)

ویژگی­های ظاهری پیامبر(ص) این­گونه توصیف شده است: « چشمان سیاه و درشتش با پلک چشمش هم­رنگ بود. مژه­های بلند و پر پشت و برگشته­اش به طور وضوح نمایان و حلقه­ی چشمش از هوش و ذکاوت آکنده بود … ابروهایش کمانی ولی موهای آن پرپشت و انبوه نبود … پیشانیش بلند و نیم صفحه­ی سپیدی در میان موهای سیاهش تشکیل داده بود … در دیدگان او نفوذ و تأثیر غریبی بود … وریدی آبی میان پیشانیش خفته بود که هنگام خشم برجسته و کبود می­شد … موهای سرش اندکی مجعد، ریش بسیار انبوه و سیاهش نیم دایره­یی به صورتش زده بود ولی گونه­ های روشنش را نپوشانده بود. سرش بزرگ و استخوان­بندی عضلاتش محکم، دست و پایش نسبتاً بزرگ ولی ظریف و می­گفتند کف دستش بسان ابریشم نرم بود … هنگام سخن گفتن دندان­های سپیدش لمعه­یی مانند مروارید داشت. دو دندان جلوش از هم باز بود … غالباً تبسمی بر لب­های درشت او می­درخشید …. قامتش متوسط ولی بلند به دید می­آمد … گیسوان دو شقه­ی سیاهش از طرفین گوشش آویزان بود. عمامه­یی به شکل هاله­ی نوری بر سر داشت … قوت جسمی او مانند نیروی معنویش فراوان بود.» (ص ۲۰۰)

نتیجه تصویری برای موضوع هوش

خدیجه:

نخستین همسر محمد(ص) است که هنگام ازدواج با او چهل سال دارد. او بانویی محترم و ثروتمند است و در میان قریش به لقب های «سیده­ی قریش» و «مادر یتیم ها» معروف است. حتی پیش از اسلام، او به نیکوکاری بین مردم مکه معروف است و در همه حال از نیازمندان و فقرا دست­گیری می­ کند:

« خدیجه دوست داشت به فقرا و ستم دیدگان کمک کند. آنها را در هر موقع از روز یا شب می پذیرفت، مهربانی می کرد، با آنها سخن می گفت و به درد دل آنها گوش می داد، دست نوازش به سر و صورت بچه های آنها می­کشید و اشک­های چشم مادران را پاک می­کرد که بوسه­های آنها با قطرات اشک­شان به دست او می­نشست. آنگاه میسره را می­خواند، کیسه­های پول را می­آورد و میان آنها تقسیم می­کرد.» (ص ۱۹۳)

او نخستین انسانی است که مسلمان می شود، در همه حال یاور پیامبر(ص) است و همه­ی دارایی خود را در راه دین خرج می کند، به گونه ای که هنگام وفات دیناری ندارد: «خدیجه از آن خدا بود و وقتی که در سن شصت و پنج سالگی از دنیا رفت همه­ی دارایی هنگفت خود را در راه خدا و دین خدا به مصرف رسانده بود. نوشتند که در آن روز دیگر دیناری از مال دنیا نداشت.» (ص۴۰۲)

او هفت فرزند برای پیامبر(ص) به دنیا می آورد. سه پسر و چهاردختر که همگی جز فاطمه پیش از رحلت پیامبر(ص) از دنیا می روند.

علی :

پسر ابوطالب است که بعدها داماد محمد(ص) می شود. محمد(ص) او را از کودکی در خانه­ی خود می پرورد. در هشت سالگی خواندن و نوشتن می­آموزد و به شعر علاقه نشان می­دهد. (ص ۲۵۷)

او نخستین مردی است که مسلمان می شود. « همان شب وحی، علی پیش از فرزندان خدیجه به کارها و گفتگوهای محمد(ص) و خدیجه مجذوب شد و همان چند آیه­ای که بر محمد(ص) نازل گشته بود به روی پوست بره نوشت و از بر کرد… همان شب، نزدیک صبح، علی همراه با محمد(ص) و خدیجه، وضو می گیرد ونماز می­گزارد.» (ص ۲۵۷)

علی در همه حال یار و یاور محمد(ص) است. هنگام هجرت در خوابگاه او می خوابد و جان خود را به خطر می اندازد. در جنگ ها برای اسلام می جنگد و فداکاری می­ کند.

نویسنده ظاهر ایشان را این گونه توصیف می­ کند:

«علی قامتی متوسط متمایل به کوتاه داشت. صورتی سبز و گندم گون، چشمانی مشکی و تا اندازه یی درشت،خوش صورت و خوش رو که غالباً تبسمی روی لبان او بود. گردن بلند او مانند نقره­ی سپید بود. چهار شانه بود. کتف­ها او با ساعدش، مانند کتف و دست شیر تکپارچه به نظر می­آمد. عضلاتی در آن دیده نمی­شد. نیروی جسمانی او به قدری زیاد بود که می­گفتند یک مرد سوار را بسان یک طفل کوچک با یک دست خود از روی اسب بلند می­ کند. شجاعت و قوت و ایمان او زبان­زد خاص و عام بود.» (ص ۶۵۳)

کمالات معنوی او به حدی است که حتی رقبای او هم به این مسأله اعتراف می کنند و از عمر و ابوبکر جملاتی در مدح او نقل شده است.

«کارهای علی چه در زمان خلافتش و چه پیش از آن، طوری برجستگی داشت که در پیشانی عدالت و وجدان بشریت برای همیشه درخشنده باقی می­ماند.» (ص ۶۵۶)

عمر در مورد فضایل حضرت علی(ع) می­گوید: « ما در زمان پیغمبر به علی چنان می­نگریستیم که به ستاره نگاه می­کردیم.»(ص ۶۵۵)

ویا « مشکلی که ابوالحسن آن را حل و تصفیه نکند خداوند ان را مبارک نسازد.» (ص۶۵۵)

فاطمه (س):

فرزند محمد(ص) و خدیجه است که در هجده سالگی به عقد علی در می آید. هنگامی که علی به خواستگاری او می آید و پیامبر(ص) از او درباره این ازدواج سوال می کند سکوت اختیار کرده و از شرم سر را پایین می اندازد: «سرخی حجب و حیا بر گونه های فاطمه بالارفت و تبسم نازکی بر روی لبانش نمایان گردید. دیدگان را چنان که به زمین دوخته بود برنداشت. فقط لنگه­ی در را تکان داد و این علامتی بود که در آن تاریخ دختران از همسری با مردی بدان­سان اظهار رضایت می­کردند.»(ص ۶۵۴)

تنها صحنه ای که بار دیگر فاطمه را در آن می بینیم زمان بیماری پیامبر(ص) است. او هر روز به عیادت پدر می رود: «محمد(ص) او را خیلی دوست داشت. هر وقت نزد پدرش می آمد برمی خواست و روی او را می بوسید. پهلوی خود و گاهی به جای خود می نشاند و می گفت فاطمه برای من حرف بزن.» (ص ۷۰۰)

در یکی از همین روزها پیامبر(ص) سخنی به فاطمه می گوید که ابتدا او می گرید و بعد می خندد: «بعدها وقتی که از فاطمه پرسیدند که آن روز پیامبر(ص) به تو چه گفت که گریه و خنده­ی پشت سر هم نمودی جواب داد: ابتدا پدرم گفت که از این مرض وفات خواهد یافت بی اختیار گریستم سپس گفت از میان خانواده­ی او پیش از دیگران من به او ملحق می شود. بدین جهت خندیدم.» (ص ۷۰۱)

ابوطالب:

عموی پیامبر(ص)، سرپرست او در کودکی و یار و یاور او در مقابل آزارهای قریش است. او تا آخرین لحظه­ی زندگی، دست از حمایت از پیامبر(ص) برنمی دارد. حتی در بستر بیماری وقتی سران قریش نزد او می آیند سعی می کند میان آنها و پیامبر(ص) آشتی برقرار کند که موفق نمی شود. در واپسین لحظات عمر ابوطالب پیامبر(ص) به او اسلام را عرضه می کند ولی او نمی پذیرد: «گفتگوهای آن روز وی با ابوطالب که ساعت های آخر عمر خود را می گذراند و پیشنهادی که برای قبول اسلام به وی کرد و جواب امتناع آمیزی که از او شنید، هر کدام به جای خود نشان دهنده­ی دو روحیه­ی قوی و استوار بود و گفتند که این آیه­ی قرآن نتیجه­ گفتگوی همان روز محمد(ص) با عمویش بود. تو نمی توانی هرکس که بخوای راهنمایی کنی بلکه خدا هرکس را خواست راهنمایی خواهد کرد.» (ص ۳۹۳) البته در پاورقی کتاب نظر اکثریت علمای شیعه مبنی بر مسلمان بودن ابوطالب ذکر شده است.

مهم ترین نکته در مورد شخصیت ابوطالب بزرگ منشی او در عین تنگ دستی است. چرا که با وجود تنگ دستی محمد(ص) را به خانه می برد و بزرگ می کند: «این مرد بزرگ قریش با اینکه از بزرگان قبیله بود هیچ گونه ثروتی نداشت.» (ص ۱۹۱)

ابوبکر:

از نخستین افرادی است که ایمان می آورد. نویسنده او را این­گونه توصیف می کند:

« ابوبکر قیافه­ای محبوب داشت. مردی بود کوتاه قد، لاغر اندام، سفید پوست، دیدگانی با نفوذ، باهوش و زیرک و ملایم که همیشه خرد و درایت در اعمالش دیده می شد ولی در عین حال در مواقع لازم تصمیم قاطع داشت.کار او تجارت بود. از این راه ثروتی به دست آورده بود. بیشتر آن را در راه خرید غلامانی که اسلام آورده و مورد آزار قریش قرار گرفته بودند، صرف کرد.» (ص۲۶۹)

« ابوبکر سادگی و صداقت اطفال را داشت و این صفت تا آخر عمر با وی ماند.» (ص ۲۷۰)

مهم­ترین نکته در مورد ابوبکر، هجرت او همراه با پیامبر(ص) به مدینه است. او سه روز با پیامبر(ص) در غار ثور مخفی می شود و به همین دلیل به یارِ غار معروف می شود. موقعیت ممتاز عایشه در میان سایر همسران پیامبر(ص) وابسته به موقعیت ابوبکر در جامعه عرب آن زمان و نزدیکی اش به محمد(ص) بود.

عمر:

بارزترین ویژگی شخصیت او خشونت است. او هنگامی که خبر مسلمان شدن خواهر و شوهرخواهرش را می شنود با شتاب به خانه­ی آنها می رود تا آنها را به قتل برساند، ولی با شنیدن آیات قرآن مجذوب شده و مسلمان می شود.

او این خشونت را تا آخر عمر حفظ می­ کند. پیوسته شلاق به همراه دارد و گاهی با آن زنان را می زند:« عمر خیلی خشن بود و ابوبکر خیلی نرم و با تدبیر. عمر مرد با انرژی و دارای اراده شدید و سخت بود. قدش بلند و رنگ صورتش زیتونی که این صفت را از مادر سیاه خود به ارث برده بود. یک شلاق از زه گاو همیشه به دست داشت. با زنها به خشونت و سختی رفتار می کرد…خشونت عمر آنقدر شهرت گرفته بود که حتی وقتی به مقام خلافت رسید دو زن از ازدواج با او خودداری کردند، گفتند که وی همیشه اخمو و عبوس است و زنان خود را در خانه محبوس نگه می دارد و به آنها غذایی جز نان جو و کمی گوشت شتر نمک زده که آب پز کرده باشند چیز دیگری نمی دهد.» (ص ۵۳۸-۵۳۹)

عثمان:

ابوبکر او را نزد پیامبر(ص) می برد و مسلمان می کند. او از ثروتمندان مکه است: «پیشه­ی عثمان مانند ابوبکر بزازی بود.» (ص ۲۷۶)

اسلام آوردن او باعث می شود عمویش حَکَم بن العاص او را شکنجه و مجازات کند ولی او از دین خود دست بر نمی دارد. عثمان بعد ها با رقیه و امّ کلثوم دختران پیامبر(ص) ازدواج می کند. او و رقیّه از مهاجرین به حبشه هستند: «عثمان بن عفان هم که داماد پیامبر(ص) بود با همسرش رقیّه جزء مهاجرین در آمد. معروف بود آن دو نفر خوشگل ترین زن و شوهر مکه هستند و بعدها وقتی که عثمان دختر دوم محمد(ص) را گرفت ملقب به ذوالنورین (صاحب دو نور) شد.» (ص ۳۲۰)

عایشه:

سومین همسر محمد(ص) و دختر ابوبکر است. او در نوجوانی به عقد پیامبر(ص) در می آید، در حالی که هنوز از دنیای کودکی فصله نگرفته و با عروسک هایش بازی می­ کند: «عایشه خیلی باهوش، با لطف، دارای رفتار و حرکاتی زنده و جذّاب بود…آن روز همین که مراسم عقد انجام گرفت، دوباره به سوی حیاط دوید و به بازی­های خود با دختران و پسران دیگر مشغول گردید… غالباً وقتی که محمد(ص) بر او وارد می­شد وی را مشغول عروسک بازی با هم­بازی­های دیگرش می­دید.» (ص۵۳۲-۵۳۱)

رفتار او اغلب بچگانه و به دور از فکر و متانت است: «عایشه گرچه در آن تاریخ زن بالغه ای شده بود ولی به طور مسلّم دل و فکر یک بچه را داشت. دلش نمی خواست با دنیای بچّگی خود وداع کند و آن ساعات خوش و بی خیالی را دور اندازد.» (ص ۵۳۲)

عایشه به زیبایی و هوش معروف بوده است: « از طفولیت باهوش و کنجکاو به نظر می­رسید. هنگام سخن دهانی گرم و لهجه­ی گیرایی داشت. عایشه در ابراز شخصیت خیلی متظاهر بود.»(ص ۵۶۰)

مهمترین مسأله ای که در مورد عایشه در داستان دیده می شود ماجرای تهمت مردم به عایشه و نازل شدن آیات پاکی و عفّت اوست که در صفحات ۶۵۹ تا ۶۶۴ نقل شده است. پیامبر(ص) پس از اثبات بی گناهی عایشه دستور می دهد تهمت زنندگان را حد بزنند.

سلمان فارسی:

او از اهالی اصفهان است. پدرش مردی دهقان و ثروتمند است. در نوجوانی به مطالعه و درس می ­پردازد و در آیین زدتشت مطالعه می­ کند. کمی بعد به آیین نصرانی متمایل می­ شود خانه و خانواده را رها کرده و برای خدمت در کلیسا به شام و سپس به موصل می­رود. در موصل کشیش بزرگ مژده ظهور پیامبر(ص) آخر را به او می­دهد.

« ظهور پیامبر(ص)ی که مبعوث به دین ابراهیم است نزدیک شده. این مرد از میان عرب ظهور میکند و نقطه ای مهاجرت می­نماید که میان اراضی پر از سنگ سیاه می­باشد. در آن جا درخت­های خرما بسیار است. این پیامبر(ص) دادای علایم و آثار گوناگون است. یکی آنکه هدیه را می­گیرد ولی صدقه را نمی­پذیرد. بین دو کتفش مهر نبوت است.» (ص ۵۲۲)

سلمان به امید یافتن گمشده­اش راهی عربستان می شود ولی هم­سفرانش او را در میانه راه به عنوان برده می­فروشند و صاحبش او را به طور اتفاقی به مدینه می­آورد.وقتی پیامبر(ص) به مدینه می­رود سلمان با دانشی که از کشیش پیر آموخته بود درباره پیامبر(ص) تحقیق می­ کند و پس از اطمینان یافتن از صحت پیامبری محمد(ص) به او ایمان می­آورد.

مسلمانان به­دستور پیامبر رای آزاد شدن سلمان تلاش می­ کنند و با سختی زیاد و کاشتن سیصد نهال خرما سرانجام رضایت صاحب او را به دست می­آورند و سلمان آزاد می­ شود.

سلمان انسان خداجویی است که برای یافتن حقیقت سختی­های فراوانی را متحمل می­ شود. حتی از ثروت پدری چشم می­پوشد و رنج بردگی را تحمل می­ کند تا اینکه سرانجام تلاش­هایش نتیجه داد و به حقیقت می­رسد. او انسانی قانع و بخشنده بود:

« از کار خودش نان می­خورد و مازاد ان را به فقرت می­داد.» (ص ۵۲۸)

پیامبر(ص) بعدها درباره او می­فرمایند: « سلمان از ما و از خانواده ماست.» (ص ۵۲۶)

« اسم زدتشتی سلمان «مابه­بن­بودخشان» بود و در زمان پیامبر(ص) از طرف رسول خدا » سلمان الخیر» نامیده شد. بعدها پیامبر(ص) درباره او و حضرت علی (ع) امیر مؤمنان و عماریاسر گفت: بهشت در انتظار این سه نفر است. سلمان در همه­ی غزوات پیامبر(ص) حضور یافت و جنگ خندق را تدبیر و رای او به پیروزی رسانید. در خلافت عمر به سمت ولایت مدائن تعیین شد. اداره کننده­ واقعی جنگ­های ایران بود.» (ص ۵۲۸)

ابوسفیان:

یکی از مخالفان سرسخت محمد(ص) است که سال ها علیه اسلام مبارزه می کند و تا آخرین لحظه از عقاید خود دست نمی کشد. او فقط زمانی که سپاه پیامبر(ص) را نزدیک مکه می بیند به ناچار تسلیم شده و اسلام می آورد. او از ثروتمندان و افراد با نفوذ مکه است: «ابوسفیان سرکرده­ی معروف بنی امیّه و بزرگترین تاجر و ثروتمند ]بود…[ کاروان های سنگین شام را ریاست و رهبری می کرد و به بردباری و حلم خود شهرت یافته بود.» (ص ۱۸۷) او این بردباری را در راه مبارزه با اسلام به کار می گیرد.

ابولهب:

عموی محمد(ص) و از دیگر مخالفان سرسخت اوست.نام واقعی او عبدالعزی است.

« عبدالعزی مردی بسیار تندخو و بد زبان و گره به پیشانی بود. او مرد سوداگری بود و جهان را تنها از دیده تجارت و منفعت می دید. او از ابتدای بعثت محمد(ص) پرچم مخالفت و ضدیت را برافراشت و از هیچ گونه ناسزا و بدگویی به او و اسلام فروگذار نکرد. او عقیده مند بود که نظم کهن مکه و اجتماع قریش نباید به هم بخورد، زیرا در این صورت تجارت و ریاست آنها دگرگون خواهد شد.» (ص ۲۹۱)

دو دختر محمد(ص)، با پسران ابولهب ازدواج کرده بودند که بعد از ظهور اسلام، جدا شدند. دشمنی ابولهب و آزار او و زنش جمیله به حدی بود که آیاتی از طرف خداوند در نکوهش رفتار این دو و نشان دادن عذابشان در آخرت، نازل شد.

ابوجهل:

سومین مخالف بزرگِ دین پیامبر(ص) است که تصمیم می گیرد او را در حال نماز با کوبیدن سنگی به قتل برساند که موفق نمی شود، زیرا در آن لحظه شعله های آتش را مشاهده می کند و دستش خشک می شود.

زید:

غلام ِخدیجه است که در کودکی به خانه­ی آنها می آید. خدیجه او را به محمد(ص) می بخشد و محمد(ص) او را آزاد می کند. پدر زید که از گم شدن فرزندش در اضطراب است و حالت دیوانگی پیدا کرده، سرانجام پس از مدت­ها جستجو، او در مکه می یابد و می خواهد با خود ببرد، ولی زید ترجیح می دهد نزد محمد(ص) و خدیجه بماند:

«زید از پدرش خواست اجازه دهد نزد محمد(ص) بماند. حارثه مانند هر پدری، جز خوشی فرزند، آرزویی نداشت. محمد(ص) او را به فرزندی قبول کرد. از آن به بعد به نام زید بن محمد مشهور شد.»(۲۱۴ص)

زید، از نخستین کسانی است که ایمان می آورد و از یاران نزدیک محمد(ص) می شود.

ابوذر:

از مسلمانان و اصحاب نزدیک محمد(ص) است. او شخصیتی پویا دارد. در ابتدا او راهزن است، سپس از کارش توبه کرده و به پرستش خدا می پردازد و به جستجوی حقیقت می رود:

«طایفه­ی او در شمال به راه زنی معروف بود… روزی شاهد بی رحمی ها و کشت وکشتارهای قبیله­ی خود شد و چنان وجدانش او را عذاب داد که قبیله­ی خود را ترک گفت و سه سال پرستش خدای یگانه را کرد تا اینکه خبر محمد(ص) را شنید و برادرش انیس را به مکه فرستاد که در این باره تحقیق کند.» (ص ۲۸۱)

ابوذر به میان قبیله­ی خود بازگشت و با کمک مادر و برادرش نیمی از افراد قبیله را مسلمان کرد. نیم دیگر هم قول دادند وقتی محمد(ص) به مدینه آمد مسلمان شوند.

حمزه:

عموی محمد(ص) است که اسلام آوردنش در مکه باعث دلگرمی تعداد اندک مسلمانان می شود. او در جنگ احد به دست وحشی به دست غلام هند شهید شده و بدنش مثله می شود. این مسأله پیامبر(ص) را به شدت متأثّر می کند. «]محمد(ص)[ بر سر جنازه­ی عمویش تاب و توان مردانه­ی خود را از دست داد و بلندبلند گریست و در میان صدای بلند گریه­ی او این کلمات شنیده می شد: هیچگاه چنین ضربت دردناکی به قلب من وارد نشده بود.» (ص ۶۵۱)

۳-۱-۴ زاویه دید

دانای کل نامحدود است. گویی نویسنده همه­ی وقایع را به اضافه­ی احساسات و درونیات شخصیت های داستان می داند و البته در بعضی از قسمت ها به صورت علنی خود را نشان می دهد، اظهارنظر می کند یا نسبت به یک موضوع ابراز تردید می­ کند. مانند قصه گویی که شنونده را برای شنیدن ادامه­ی داستان کنجکاو می کند.

مثلاً در صفحه­ی ۳۱ کتاب راوی پس از پایان یافتن روایت مربوط به دربار ژوستنین این جملات را می گوید: «برویم در میان اقوام و قبایل جاهل و تندخو که مانند تیرِ عریان و بسان سوسمار، از میان صحرا چابک می گذرند… برویم و مقدّمات یک ظهور شگفت آور تاریخی را تماشا کنیم. برویم و به مکه ورود کنیم.» (ص ۳۱) به این ترتیب ذهن خواننده را برای آغاز روایت های مربوط به سرزمین مکه آماده می کند.

در جای دیگر می گوید: «اینجا کمی بیشتر در زندگی محمد(ص) دقیق شویم و جزییات آن را ببینیم.» (ص ۱۴۰) و از این دست جملات در روایت خود بسیار دارد.

و حتی در فراز­هایی روایت را همراه با « این­گونه گفته می­ شود» و … می­آورد که به نوعی عدم قطعیت موضوع از نظر راوی را می­رساند. « یکی از آنها ارقم بود. می­گویند او همین شخصی بود … » (ص ۲۸۷)

۳-۱- ۵ موضوع

زندگی پیامبر اسلام (ص)

۳-۱-۶ زمان

زمان روایت اصلی، ۶۳ سال از زمان تولد پیامبر (ص) تا وفات آن حضرت، از عام الفیل تا سال ۱۱ هـ . ق است. نوع روایت زمان، خطی است البته گاهی نویسنده به گذشته و آینده هم گریز می زند. مثلا در صفحه­ی ۵۵۲ از واقعه­ی عاشورا می گوید که سال ها بعد اتفاق می افتد یا در صفحه­ی ۶۵۴ به جنگ جمل اشاره می کند.

در فصل آخر رمان، نویسنده به توصیف قیامت پرداخته است که از نظر تقویمی زمان آن مشخص نیست.

۳-۱-۷ مکان

اصلی ترین مکانِ داستان، شهر مکه است که توصیف آن در روایت فرعی چهارم آورده شد.

دومین مکان مهم، مدینه است که از نظر آب و هوایی، از مکه بسیار بهتر است و مردم آرام­تری هم دارد. نویسنده، شهر مدینه را این گونه توصیف می­ کند:

«شهر یثرب در جلگه ای واقع است و به دو قسمت اساسی تقسیم شده است. قسمت جنوبی آن مرتفع و به نام عالیه خوانده می شد و قسمت شمالی آن منحفض و آن را سافله می نامیدند. قسمت جنوبی تا قبا می­کشد و قسمت شمالی به کوه­های احد می­رسد…یثرب چشمه­های آب فراوانی داشت که خیلی کمک به مزارع و باغات آن می­کرد.» (ص ۵۰۹)

چند مکان فرعی هم در داستان توصیف شده اند.

  • خانه پیامبر(ص) و مسجد مدینه:

مهم­ترین ویژگی این مسجد و خانه، سادگی آن است و با خانه خدیجه بسیار تفاوت دارد:

«ساختمان مسجد و حجره های منزلگاه رسول خدا پس از دوازده ماه به پایان رسید. سقف مسجد و حجره ها از جدوع (تنه درخت خرما) بود. قبله آن را سوی بیت المقدس نهادند. بعدها…قبله مسلمین به طرف کعبه قرارداده شد.گوشه فضای سرپوشیده مسجد چند اتاق برای سکونت پیامبر(ص) ساخته شد. همه اتاق های رسول خدا که در آنجا ساخته شد، ۹ اتاق بود. اغلب آنها از گل و سقفش از چوب درخت خرما و بعضی از آنها هم دیوارش از سنگ و سقف کوتاه آن از درخت خرما بود، به طوری که دست بدان می­رسید. به در حجره ها حلقه یی نبود و با ناخن در را می­کوبیدند. در اتاق پیامبر(ص) سریری از چوب درخت خرما بود که چوب­های خرما را با فاصله های کم پهلوی هم نهاده و با لیف خرما به هم بسته بودند.» (ص ص ۵۵۰-۵۶۰)

  • خانه ابوسفیان:

خانه ای بزرگ و تجملی است و پر از نمادهای اشرافی­گری است:

« ابوسفیان صاحب بیرق عقاب بود. یکی از قشنگ­ترین خانه های مکه مال او بود. مردم قصر ابوسفیانش می نامیدند. در خانه­اش فضای بزرگی بود که اطرافش ستون­هایی از سنگ داشت، و مردم آن را مرمر می­پنداشتند. بهترین مجسمه­ها و بت­ها را در خانه داشت. بر در خانه­اش همیشه جوانان شجاع عرب هریک با لباس بلند و شمشیر منحنی و خنجرهای سنگ نشان، دیده می­شدند.» (ص ۱۲۸)

  • خانه خدیجه:

پر از وسایل گران­بها و زیباست:

« فرش­های گران­بهای خانه خدیجه، سینی­ها و چراغ های پرنگ شام که با دست، مانند تور، مشبک و قلمزنی شده بود، صندلی ها و میزهای عاج و صدف نشان، ظرف های بدل چینی و…در اتاق های خدیجه می­درخشیدند.» (ص ۲۰۹)

۳-۱-۸ درونمایه

مهم ترین درونمایه داستان، پیروزی بدون شکِ خیر بر شر و دین بر کفر است. هرچند مشرکان تلاش زیادی برای نابودی اسلام می­ کنند، ولی استقامت و پایداری پیامبر(ص)و پیروانش سرانجام آنها را پیروز می­ کند.

درونمایه دیگر، استقامت و صبر است. پیامبر(ص) و مسلمانان سختی­های زیادی را متحمل می­شوند، ولی حتی یک لحظه از دین خود و هدف خود دست نمی­کشند و ناامید نمی­شوند.

۳-۱-۹ لحن

لحن کلی اثر، آرکائیک است. نویسنده واژه ­هایی را بر می­گزیند که بار معنایی تاریخی دارند و فضای خاصی را بر فضای داستان حاکم می­ کنند. مانند زناشویی به جای ازدواج، دیدگان به جای چشم ها، هماندم به جای همان لحظه و…؛ در عین حال زبان و بیان نقل راوی، در فرازهایی شبیه نقل نقال­ها، صمیمانه و مخاطبه­ای با خواننده می­ شود.

تفاوت لحن، در گفتار شخصیت ها برجسته و مشهود نیست. زیرا نویسنده از عنصر گفتگو برای شخصیت پردازی خیلی کم بهره برده و بیشتر، شخصیت­ها را به صورت مستقیم توصیف و تحلیل می­ کند. مثلا به جای اینکه رفتار خشن عمر را در بافتی داستانی نشان دهد، می­گوید: عمر مرد خشنی بود. بنابراین نمی­توان در مورد لحن شخصیت­ها نظر دقیقی ارائه داد.

لحن راوی لحنی جدی اما دوستانه و شیرین است وگاهی شکل مخاطبه با خواننده را می­یابد.

بعه عنوان نمونه «خدیجه که بود؟ از تعریف­های متداول کتاب­ها خارج شویم، چه فایده دارد ما بدانیم او دختر خویلد بود یا پسر عمویش ورقه، حکیم عرب. خدیجه شخصیتی داشت که بعدها خویشاوندان او با نسبت به وی نامور شدند و… » (ص ۱۹۳)

نثر اثر گرم، روان و دلنشین، ادبی و از حیث دستوری، استوار و سالم و متناسب با فضای اثر انتخاب شده است. نویسنده در بسیاری مواقع، از تشبیه در تصویر صحنه ­ها یا حالات شخصیت­ها نیز بهره می­برد که بر وزن ادبی نثر می­افزاید:

« روز اول شوال هزاران سوار شجاع که با مرگ چون توپ بازی می­کرند، بر زیر اسب­های هشیار و حساس خود در راه عکاظ پدید آمدند…»(ص۱۶۴)

« نخست برای آنکه عکاظ مزرعه ای بود که علاوه بر تجارت، بذر شعر و حکمت عربی در آن، همه ساله پاشیده می شد.»(ص۱۶۵)

«سعی داشت چهره خود را به دوستان خویش، خندان و بشاش جلوه دهد ولی قلب او به هیچوجه یاریش نکرد.»(ص۱۶۶)

۳-۲ بررسی عناصر داستان روایت­های فرعی

۳-۳ روایت فرعی اول

۳-۳-۱خلاصه داستان روایت فرعی اول

در اواخر دوره ی ساسانی در ایران، فاصله طبقاتی و تبعیض های میان رعایا و اشراف، مردم را ناراضی و خشمگین کرده بود. در این فضا و شرایط، مزدک ظهور کرد که پیام او برابری و مساوات فقرا با اشراف را بود. ولی قیام او به دست اشراف (مالکان و موبدان)، سرکوب شد وقباد، پادشاه ایران که از مزدک حمایت می کرد، به زندان افتاد.

قباد کمی بعد به کمک خواهرش از زندان گریخت، در راه فرار شب به روستایی رفت و در آن جا با دختر دهقانی ازدواج کرد (فقط یک شب در منزل دهقان بود). سپس به نزد خاقان هفتالیان رفت و از او تقاضای کمک کرد. خاقان به قباد سپاهی سی هزار نفری داد، و قباد به قصد بازپس گیری سلطنت به سوی ایران حرکت کرد. برادرقباد وقتی از قصد او با خبر شد، بدون جنگ، تاج و تخت را به او واگذار کرد.

قباد به نزد همسرش بازگشت و دید که پسری به دنیا آورده، نام او را انوشیروان گذاشت و او را ولیعهد خود کرد. انوشیروان پس از مرگ پدر، پادشاه ایران شد.

۳-۳-۲ طرح

۳-۳-۲-۱گره افکنی

فضای داخلی ایران ملتهب است. اشراف از امتیازات زیادی برخوردارند ولی رعیت ها و مردم عادی مثل بردگان زندگی می کنند و هیچ حقی ندارند.

«در آن دوران مالکان و موبذان، دو طبقه ممتاز کشور بودند. یکی بر نیازمندی های مردم چیره شده بود، دیگری بر عقاید و افکارشان. در دست یکی دنیای مردم بود و در دست دیگری آخرتشان.» (ص ۸)

خشم فرو خورده مردم از تبعیض های اجتماعی، ادامه دارد.

«مردم در طبقات اجتماعی همیشه در جای خود ثابت بودند. هیچ کس حق نداشت از طبقه یی به طبقه دیگر برود. رعیت برای همیشه رعیت و اشراف زاده پیوشته اشراف زاده بود…این امتیازات و طبقه بندی اجتماعی مانند خنجری بود که در نهان، قلب توده مردم را مجروح نگه داشته بود» (ص ص۱۲ -۱۱)

۳-۳-۲-۲ کشمکش

قیام دو طبقه­ی پر نفوذ و مؤثر مالکان و مؤبدان که به دشمنی مزدک و نهضت او قیام کردند و با نبرد­های خونین موفق شدند مزدک رییس جنبش بزرگ مردمی و کئاذ را که طرفدار این جنبش بود را دستگیر کنند و به زندان بفرستند.

۳-۳-۲-۳ تعلیق

کواذ در قلعه زندانی می­ شود. مجلس اشراف و نجنبا زاماسب برادر کواذ را بر تخت شاهی می­نشانند. قیام مزدک به ظاهر از بین می­رود و آرامشی ظاهری فضا را فرا می­گیرد.

« کواذ در آن قلعه افتاد. مجلس اشراف و نجبا، زاماسب، برادر کواذ را بر تخت شاهنشاهی می­نشاند و… آرامش را بر صورت آراسته­ی جامعه و نه بر دل­های تپیده و رمیده­ی مردم مستقر ساختند.» (ص ۸)

۳-۳-۲-۴ بحران

مزدک ظهور می کند و اندیشه اشتراکی بودن ثروت را در ذهن مردم بیدار می کند. افراد زیادی به او می گروند، حتی شاه ایران، قباد، از او حمایت می کند.

«گفته های او به سرعت شگفت آوری در سراسیر کشور پخش شد. دل ناراضی و اندیشه مردم به سوی صاحب این آیین گروید.» (ص ۱۲)

۳-۳-۲-۵ نقطه اوج

قباد با کمک خواهرش از زندان می گریزد، برای پس گرفتن تاج و تخت نزد خاقان هفتالیان رفته و از او کمک می خواهد (در میانه راه به خانۀ دهقانی پناه می برد و در آنجا با دختر دهقان ازدواج می کند.)

«کواذ از عشق دختر و مهر پدر، فال نیکی برای کارآینده خود برداشت. دختر را از پسر خواستگاری کرد» (ص ۱۰)

۳-۳-۲-۶ گره گشایی

برادر قباد وقتی می فهمد که او سپاهی سی هزار نفری از خاقان گرفته، تاج و تخت را به او تحویل می دهد. قباد به نزد همسرش می رود و فرزندش انوشیروان را به دو پسر خود ترجیح داده و او را به عنوان جانشین خود معرفی می کند.

«وقتی که کواد دوباره زمام کشور را به دست گرفت، بر آن شد که در میان فرزندان خود انوشیروان را جانشین خود سازد» ( ص ۱۴)

۳-۳-۳ شخصیت وشخصیت پردازی

کواذ(قباد):

پادشاه ایران است که آئین مزدک را می پذیرد و به همین دلیل از سلطنت خلع می شود. سپس موفق می شود از زندان بگریزد و دوباره تاج شاهی را بدست آورد.

زاماسب:

برادر کواذ است که توسط مجلس اشراف و نجبا، به عنوان جانشین کواذ معرفی می شود (ص۸) وی پس از اینکه می فهمد کواذ سپاهی سی هزار نفری از خاقان هفتالیان گرفته، تاج و تخت را به کواذ تسلیم می کند. (ص۱۴)

خواهر کواذ:

نام او در داستان مشخص نیست. او زنی زیبا رو و با تدبیر است که از زیبایی خود برای فریفتن زندانبان و آزاد کردن برادرش بهره می گیرد، (ص۹) و به جای او زندان می ماند. از سرنوشت او بعد از فرار کواذ اطلاعی داده نمی شود.

مزدک:

فردی که برای از میان بردن فاصله طبقانی، قیام کرد و بسیاری از رعایای ایران به او گرویدند. او فردی« زاهد و پرهیزکار و دور از شهوت بود و همیشه تاکید می کرد که نجابت آدمی در این است که راه زهد را در پیش گیرد.» (ص۱۳)

او به دست اشراف زندانی می شود، ولی «مزدک که به زندان افتاده بود مدت بسیاری در زندان نپایید. طرفدارانش هجوم آوردند و درهای زندان را شکستند و او را نجات دادند.» (ص۱۴)

انوشیروان:

پسر قباد است. او از زنی روستایی متولد می شود، نام مادرش بیان نشده است.

« دورۀ سلطنت این فرزندش [انوشیروان] بزرگترین و درخشنده ترین دوره های تاریخ ساسانیان بشمار رفت و لقب دادگستری به خود گرفت» (ص۱۴)

۳-۳-۴ زاویۀ دید

دانای کل نامحدود است. نویسنده از همه چیز خبر دارد و اطلاعات را به صورت کامل در اختیار خواننده قرار می دهد.

۳-۳-۵ موضوع

سرگذشت قباد و انوشیروان( شاهان ساسانی)

۳-۳-۶ زمان

دو زمان در روایت می بینیم. زمان حال، که دوران پادشاهی انوشیروان است و از نظر زمانی، اشاره ای به سال آن نشده است.

زمان گذشته که مربوط به پادشاهی قباد و خلع شده او از پادشاهی و بازگشت به تاج و تخت می باشد.

روایت با زمان حال شروع شده به گذشته می رود و باز به حال بر می گردد. هر دو زمان مربوط به اواخر سلسلۀ ساسانی در ایران هستند.

۳-۳-۷ مکان

روایت از توصیف قصر باشکوه انوشیروان آغاز می شود:

« باغ بزرگ کاخ با درختانی بزرگ و خرم، گل­های رنگارنگ، باغچه ها و حوض ها مرمری که ازمیان آن فواره ها به آسمان جست می کند، زینت یافته است… نمای این ساختمان به سوی شرق و ارتفاعش بیست و هشت گزواندی بود. پهنای کاخ ۳۵ گز بود.» (ص۲)

نویسنده چند صفحه را به توصیف شکوه و جلال کاخ و وسایل تجملی داخل آن اختصاص می دهد وسپس مراسم سلام شاهی را توصیف می کند:

« در یکی از بزرگ­ترین تالارهای این کاخ قالی سپید بزرگی دیده می­شد که صنعتگران ماهر ایرانی برای کاخ شاهنشاهی بافته بودند این قالی به نام بهارستان کسری نامیده می­شد. دارای یک صدو پنجاه ذراع طول و هفتاد ذراع عرض بود … برگ درخت­ها همه از زمرد و شکوفه­ها همه از مروارید و غنچه­ها از یاقوت قرمز ساخته شده بودند…) (ص۳)

« در آخر تالار پرده­ای با حاشیه­ی مروارید آویزان بود، به واسطه ده ذراع پس از پرده از طرف راست بزگ فرماندار، در یک بذ( وزیر دربار) و وزرای دیگر ایستاده بودند…» (ص ۴)

از خانۀ دهقانی کواذ به آن پناه می برد و با دخترش ازدواج می کند، توصیفی نشده است. همین طور از قلعه ای که کواذ در آن زندانی بود. در مورد قلعه فقط این جمله به چشم می خورد:

« این قلعه جایگاه متهمان سیاسی و کسانی بود که از حیث فکر در جامعه ی آن روز ایران پشرو و مترقی بودند و بدین سبب خطرناک بشمار می آمدند» (ص۸)، ولی توصیفی از فضای آن دیده نمی شود.

۳-۳-۸ درونمایه

نویسنده با توصیف فضای اجتماعی و سیاسی پیش از ایران، می خواهد علل شکست ایران از اعراب در سال های آینده را بیان کند، زیرا اختلاف طبقاتی و ظلم به رعیت یکی از دلایل اصلی این شکست بوده است.

۳-۳-۹ لحن

لحن قباد و همسرش نسبت به هم سرشار از محبت است. او هنگام وداع به همسرش می­گوید:

«آن خدایی که مرا پیش تو فرستاد و این همسری را در خانه تو فراهم آورد، یکبار دیگر مرا به سوی تو خواهد کشاند. یقین دارم من و تو در آن بار شادمانتر از امروز خواهیم بود و بدان که من آن همه نیکی ها و مهربانی های تو و خانواده ات را فراموش نخواهم کرد.» (ص ۱۰)

سایر وقایع به صورت گزارش روایت می شوند، گفت­گویی وجود ندارد که لحنی هم داشته باشد.

۳-۴ روایت فرعی دوم

۳-۴-۱ خلاصه داستان روایت فرعی دوم

مردی به نام اکاسیوس، درگذشت و از او سه دختر باقی ماند. مادر آنها، دختران را با خود به تئاتر قسطنطنیه برد و به دلیل فقر در آنجا رها کرد. تئودورا، دختر میانه، کار خود را با تقلید صدا در تئاتر آغاز کرد.

وقتی تئودورا به جوانی رسید، تبدیل به فاحشه ی گران قیمت شد که مشتریانش اغلب اشراف بودند.

تئودورا پس از یک شکست عشقی، از کار خود توبه کرد و زندگی نوینی را آغاز نمود و با پشم ریسی و فقر روزگار می گذراند. کمی بعد ژوستنین، ولیعهد رم، عاشق تئودورا شد و با وجود مخالفت های درباریان با او ازدواج کرد.

در دوران حکومت ژوستنین، شورشی در قسطنطنیه اتفاق افتاد که چند روز ادامه داشت. روز پنجم شورشیان قسمت های مهمی از شهر را تصرف کردند و به آتش کشیدند. ژوستینین تصمیم گرفت خزانه را خالی کرده و از راه دریا فرار کند. تئودورا او را از این تصمصم منصرف کرد. همان روز، قوای اندک دولتی بار به دیگر شورشیان حمله کرد و آنها را مغلوب نمود. ژوستنین قدرتِ دوباره یافت.

۳-۴-۲ طرح

۳-۴-۲-۱ گره افکنی

ژوستینین، عاشق تئودورا می شود و تصمیم می گیرد با او ازدواج کند. « ژوستینین از آن روز بیشتر احساس کرد که نه تنها وجودش در بند عشق او گرفتار آمده بلکه به فهم و درایت بلند او نیز بسیار نیازمند است.» (ص ۲۲)

۳-۴-۲-۲ کشمکش

ملکه، درباریان و مادر ژوستینین با این ازدواج مخالفت می کنند، ولی او با وجود مخالفت ها، سرانجام تئودورا به همسری خود در می آورد. شورشی در روم در می گیرد و هستی شاه و حکومتش به خطر می افتد.

۳-۴-۲-۳ تعلیق

شاه از سرکوب شورش ناتوان می شود و شورشیان بخش های مهمی از شهر را در اختیار می گیرند:

« شورشیان یک قسمت مهم شهر را تصرف کردند. کلیساها، ابنیه و حجاری­های شهر را خرد و خراب نمودند و…» ( ص ۲۷)

۳-۴-۲-۴ بحران

شاه تصمیم می گیرد خزانه را خالی کرده و از راه دریا، به نقطه ای امن پناه ببرد.

« او تصمیم گرفت که شهررا ترک گوید و عائله­اش را با هر چه در خزانه­اش داشت به نقطه­ی امنی و امانی دور از پاییتخت ببرد.» (ص ۲۷)

۳-۴-۲-۵ نقطه ای اوج

تئودورا سخنان شورانگیزی بر زبان می­آورد و شاه را از تصمیمش منصرف می کند.

۳-۴-۲-۶ گره گشایی

نیروهای دولتی دوباره به شورشیان حمله برده و به آنها چیره می شوند.

۳-۴-۳ شخصیت و شخصیت پردازی

تئودورا:

دختری یتیم است که مادرش به دلیل فقر او را به تئاتر قسطنطیه می برد و آن جا رها می کند. او در جوانی تبدیل به زنی بدکاره می شود، ولی در نهایت توبه می کند و راه عفاف در پیش می گیرد. سرانجام ژوستینین، شاه روم، عاشق او می شود و با او ازدواج می کند.

تئودورا شخصیتی پویا دارد، و پس از مدتی انجام کارهای نادرست، توبه کرده و راه پرهیزگاری را در پیش می گیرد. زنی زیباست که علاوه بر زیبایی، هوش و درایتی ویژه هم دارد و با زبان آتشین و قوی خود، شاه را از فرار منصرف می کند.

« برافروختگی سیما، لرزانی صدا، قوت و حرارت آتشین قلب این زن، به دل ها شجاعت و به فکرها اراده داد.» (ص۲۸)

ژوستینین:

راوی، شخصیت او را این گونه بیان می کند:

« ژوستینین گرچه خودنما، بدگمان و شبه ناک و در جمع آوری مال حریص و بیباک و در روابطش ناسپاس و بی وفا بود ولی معذلک دارای مزایایی بود که از درایت عالی و تربیت برجسته که توانست خدمات حقیقی نسبت به روم انجام دهد.» (ص ۲۸-۲۹)

۳-۴-۴ زاویه دید

دانای کل نامحدود است. نویسنده از همه چیز خبر دارد و اطلاعات خود را به صورت گزارش در اختیار خواننده قرار می دهد.

۳-۴-۵ موضوع

اوضاع سیاسی و اجتماعی امپراطوری رم شرقی( قسطنطنیه) در زمان ژوستینین.

۳-۴-۶ زمان

زمان شورش در شهر ۵۳۲ میلادی است. از آنجا که داستان از زمان کودکی تئودورا آغاز می شود، به اوایل قرن ششم میلادی بر می گردد.

۳-۴-۷ مکان

رم شرقی( قسطنطنیه). از مکان های فرعی مانند تئاتر قسطنطنیه یا قصر ژوستنین توصیفی وجود ندارد.

۳-۴-۸ درونمایه

تحول ناگهانی انسان ها که تئودورا نماینده آن است. او با درایت خود توانست کشور خویش را از هرج و مرج نجات دهد.

۳-۴-۹ لحن

لحن تئودورا خطاب به شاه و درباریان، سرزنش گرانه و آمرانه است.

«سزار بترس از اینکه میل به رندگی تو را به مرگ توهین آمیز بکشاند» (ص ۲۸)

گفت­گو های بیشتری در این خرده روایت نقل نشده و لحن شخصیت ها نامشخص است. لحن نویسنده هم با سایر بخش های رمان تفاوتی ندارد.

۳-۵ روایت فرعی سوم

۳-۵-۱ خلاصه داستان روایت فرعی سوم

ابراهیم در زمان نمرود به دنیا آمد. نمرود خوابی دید که تعبیر آن، تولد فردی بود که حکومتش را نابود خواهد کرد. بنابراین تصمیم گرفت همه نوزادان را بکشد.

پدر ابراهیم او را به غاری در بیرون شهر برد تا در آنجا از دست ماموران نمرود در امان باشد. ابراهیم بزرگ شد و پس از چندی پدرش او را به شهر آورد، و از آنجا که قوی جثه بود به ماموران نمرود گفت پیش از دستور قتل نوزادان به دنیا آمده است. ابراهیم جوان بر ضد نمرود قیام کرد. نمرود فرمان داد ابراهیم را در آتش افکنند، آتش سرد شد.

نمرود، ابراهیم و پیروانش را از بابل بیرون کرد. ابراهیم و همسرش ساره به مصر رفتند. فرعون مصر، عاشق ساره شد و می خواست به او دست درازی کند. ولی به اذن خدا دستش خشک شد. ساره دعا کرد شفا یابد، فرعون او را آزاد کرد و هاجر را به ساره بخشید.

ساره، هاجر را به ابراهیم بخشید تا از او فرزندی بیابد. وقتی اسماعیل بدنیا آمد، آتش حسد ساره شعله ور شد. ابراهیم به فرمان خدا هاجر و اسماعیل را به عربستان برد و در میان صحراهای سوزان و نامسکون رها کرد. هاجر به امید بافتن آب هفت بار میان دو کوه صفا و مروه دوید. وقتی نزد کودکش بازگشت دید از زیر پای او چشمه ای روان شده است، نام این چشمه زمزم بود.کم کم قبایل عرب دور زمزم جمع شدند.

اسماعیل هفت ساله شد. ابراهیم از جانب خدا فرمان یافت او را قربانی کند. شیطان بارها ابراهیم را وسوسه کرد، ولی پدر و پسر از این آزمون سربلند بیرون آمدند و خدا برای ابراهیم قوچی را فرستاد تا جای اسماعیل قربانی کند.

اسماعیل بزرگ شد و ازدواج کرد. ابراهیم از جانب خدا فرمان یافت که کعبه را همراه اسماعیل بازسازی کند. پس از اتمام کعبه، فرشته ای از جانب خدا آمد و به او آداب حج را آموخت.

قبایل عرب در طول زمان به مکه آمدند و در آن ساکن شدند و زیارت کعبه بین اعراب رواج یافت.

۳-۵-۲ طرح

۳-۵-۲-۱ گره افکنی

در همان ابتدای داستان، این پرسش وجود دارد که آیا نمرود بر ابراهیم دست خواهد بافت و سرانجام قیام ابراهیم چه می شود.

در دو جای دیگر روایت هم گره افکنی دیده می شود. وقتی ابراهیم هاجر و اسماعیل را در صحرا رها می کند، و وقتی که می خواهد اسماعیل را قربانی کند.

ابراهیم می­گوید:« من تو را با فرزندت به امید خدا همین­جا می­گذارم.» (ص۴۶)

۳-۵-۲-۲ کشکمش

کشمکش هم در چند جای روایت هست، کشمکش ابراهیم و نمرود،کشمکش درونی ابراهیم برای قربانی کردن اسماعیل، کشمکش هاجر با طبیعت پیرامون خود و تشنگی.

« ابراهیم دست فرزند خود را گرفت و به طرف کوه برد پای سنگی خواباند. کارد برهنه را بر گلوی نازکش نزدیک ساخت. نگاه پر مهر اسمعیل دست پدر را لرزاند و…» (ص ۴۹)

۳-۵-۲-۳ تعلیق

وقتی نمرود تصمیم می گیرد ابراهیم را در آتش بیفکند، وقتی هاجر در صحرا به دنبال آب است و وقتی اسماعیل برای قربانی شدن آماده می شود و شیطان، ابراهیم را وسوسه می کند.

۳-۵-۲-۴ بحران

ابراهیم را به دستور نمرود به سمت آتش می برند. « شعله­های زبانه کش، ابراهیم را در آغوش گرفت. دود غلیظ، او را از دیدگان همه ناپدید ساخت.» (ص ۴۴)

ابراهیم کارد را به گلوی فرزندش می فشارد.

هاجر بین صفا و مروه در حرکت و اضطراب است.

۳-۵-۲-۵ نقطه ی اوج

آتش به فرمان خدا بر ابراهیم سرد می شود.

از سوی خدا قوچی برای ابرهیم می رسد که به جای فرزندش قربانی کند.

« فرشته به وی چنین گفت: این قوچ را به جای اسمعیل به فرمان خدا قربان کن.» (ص ۴۹)

هاجر به سمت اسماعیل بر می گردد و می بیند از زیر پاهای او چشمه ای جاری شده است.

۳-۵-۲-۶ گره گشایی

نمرود با دیدن معجزه سرد شدن آتش نسبت به ابراهیم احساس احترام می کند، از فکر کشتن او بیرون می آید و او را از بابل بیرون می کند. ابراهیم قوچ را به جای اسماعیل قربانی می کند.

هاجر و اسماعیل از آب زمزم بهره مند می شوند و کم کم مردم به سمت آنان می آیند.

۳-۵-۳ شخصیت و شخصیت پردازی

عاذر:

پدر ابراهیم است که از مقربان درگاه نمرود است. (ص ۳۹) او پدری دلسوز است که برای نجات جان فرزندش او را به خارج از شهر می برد و در غاری پنهان می کند.

این مسأله که او بت تراش بوده در داستان ذکر نشده است.

ابراهیم:

پیامبر(ص) خداست که به دستور نمرود در آتش افکنده می شود و دستورات الهی را اجرا می کند. او از همه آزمون های الهی سربلند بیرون می آید.

نمرود:

پادشاهی ستمگر که نویسنده او را این گونه توصیف کرده است.

« دماغ درشت و ورم کرده ای او، چشم های گرد بی فروغ و خشک او، در صورت کوچکش که لکه های نفام داشت، قیافه ی جغد را در چهره ای او می نمود.» (ص ۳۹) او بسیار ستمگر است و برای حفظ حکومتش دستور می دهد نوزادان بی گناه را قربانی کنند.

ساره:

همسر زیباروی ابراهیم است، خدا برای محافظت او از شر فرعون، دست فرعون را مانند چوب خشک می کند. دعای ساره باعث می شود شفا یابد.

شخصیت او پویا است. ابتدا کنیزش را به ابراهیم می بخشد تا از او دارای فرزند شود ولی پش از تولد اسماعیل، به آنها حسد می ورزد و نمی تواند حضورشان را تاب بیاورد. سرانجام ابراهیم به فرمان خدا، هاجر و اسماعیل را از ساره دور می کند و به میان صحرای عربستان می برد.

هاجر:

کنیزی است که فرعون مصر به ساره می بخشد. او به خواست ساره همسر ابراهیم می شود و اسماعیل را به دنیا می آورد. او با سخت کوشی به دنبال نجات خود و فرزندش از تشنگی است و بین صفا و مروه هفت بار می دود.

اسماعیل:

فرزند نخست ابراهیم است، او مطیع فرمان خداوند و پدر خویش است و در ماجرای قربانی شدن و بازسازی کعبه، با پدر همکاری می کند. درباره تولد اسحاق، در داستان چیزی گفته نشده است.

۳-۵-۴ زاویۀ دید

دانای کل نامحدود است، نویسنده همه رویدادها را می داند و خواننده را از آن ها آگاه می کند.

۳-۵-۵ موضوع

زندگی حضرت ابراهیم و خانواده اش.

۳-۵-۶ زمان

زمان داستان دقیقاٌ مشخص نیست. این طور که از قراین بر می آید، تولد حضرت ابراهیم قرن ها بیش از حضرت موسی بوده است.

۳-۵-۷ مکان

مصر، بابل، عربستان.

در ابتدای داستان ابراهیم در بابل ساکن است و نمرود پادشاه بابل است.

نویسنده در توصیف قصر نمرود می گوید: « قصر بزرگ او که دیوارش با لوح های گران­بها بالا رفته و سنگ های قیمتی که بر کنگره اش می درخشد به عظمت او و حقارت قومش می افزود.» (ص ۳۹)

سپس ابراهیم با ساره به قصر می رود. از قصر فرعون توصیفی نشده است.

مقصد نهایی ابراهیم به همراه هاجر، مکه است: « ابراهیم از دیدار کوه های سیاه و شکافدار و اراضی خشک آن وحشت کرد.» (ص ۴۵)

مکه خشک و بی آب و علف است ولی با جوشیدن زمزم از زیر پای اسماعیل، اندکی بهتر می شود و مردمان برای زندگی به آن جا می آیند.

۳-۵-۸ درونمایه

مهمترین درونمایۀ داستان، تسلیم شده در برابر امر خدا و اطاعت از اوست، چنانکه ابراهیم تسلیم امر خداست، ولی فرعون و نمرود که از دستورات الهی سرپیچی می کنند به عاقبتی دشوار گرفتار می شوند.

۳-۵-۹ لحن

لحن همان لحن روایت اصلی است و لحن شخصیت ها شبیه هم است و تفاوت لحن در گفتار شخصیت­ها دیده نمی شود.

۳-۶ روایت فرعی چهارم

۳-۶-۱ خلاصه داستان روایت فرعی چهارم

مردی به نام عبدالمطلب، به همراه پسرش حارث، به صحن کعبه می رود و مشغول کندن زمین می شود. مردم با تعجب به کارش نگاه می کنند. عبدالمطلب سه روز این کار را ادامه می دهد. او مقداری طلا و اشیای عتیقه از زیر خاک پیدا می کند، ولی به آنها اعتنایی نمی کند و به کارش ادامه می دهد تا اینکه به آب می رسد و چشمه­ی زمزم دوباره پدیدار می شود.

عبدالمطلب نذر می کند که اگر ده پسر داشته باشد یکی را برای هبل قربانی کند. سال ها می گذرد و او صاحب ده پسر می شود، و زمان وفای به نذر فرا می رسد. عبدالمطلب پسرانش را به کعبه می برد و در آنجا قرعه کشی انجام می شود. قرعه به نام عبدالله می افتد. پیرمردی به عبدالمطلب پیشنهاد می کند برای نجات جان عبدالله، نزد زن کاهنه برود و از او در مورد چگونگی ادای نذرش سوال کند. طبق نظر کاهنه، باید بین عبدالله و ۱۰ شتر قرعه کشی شود، و آن قدر این کار تکرار شود تا نام شتر از قرعه بیرون بیاید.

ده بار قرعه کشی می شود و سرانجام، عبدالمطلب، به جای عبدالله، صد شتر قربانی می کند. همان روز زنی به نام فاطمه­ی خثعمیه عبدالله را در صحن کعبه می بیند و عاشق او می شود. بعد به او پیشنهاد ازدواج می دهد، ولی عبدالمطلب پیش از آن به خواستگاری آمنه، دختر وهب رفته است. عبدالله بر سر دو راهی گیر می کند، ولی سرانجام با آمنه ازدواج می کند.

فاطمه، نوری را در پیشانی عبدالله می دید که پس از زفاف با آمنه، از چهره­ی عبدالله محو می شود. سپس عبدالله به سفر تجارتی شام می رود. فاطمه همچنان در عشق عبداالله می سوزد و منتظر بازگشت اوست. او که پیش از این به تقوا و پرهیزکاری شهرت داشت، رویّه­ی زندگی خود را تغییرداده و هرشب همراه با جوانان مکه می گساری می کند. آمنه می فهمد باردار است.

کاروان باز می گردد ولی عبدالله در آن نیست. او در راه بیمار شده و در یثرب، نزد خاندان مادری خود بستری می شود. عبدالمطلب، پسر بزرگ خود حارث را برای خبرگرفتن از حال عبدالله و کمک به او به یثرب می فرستد. حارث در سریع ترین زمانِ ممکن خود را به یثرب می رساند. ولی در آنجا با گور برادر مواجه می شود.

خبر مرگ عبدالله به مکه می رسد و فاطمه­ی خثعمیه را دیوانه می کند. فاطمه اموال خود را به فقیران می بخشد و خود همراه با یک شتر راه صحرا در پیش می گیرد.

اندکی بعد، آمنه محمّد (ص) را به دنیا می آورد.

۳-۶-۲ طرح

۳-۶-۲-۱گره افکنی

عبدالمطلب همراه پسرش حارث به صحن کعبه می رود و مشغول کندن زمین می شود. مردم دور او جمع می شوند و از این کار او در شگفت می مانند، زیرا علتش را نمی دانند. هرکس حدسی می زند که نادرست است.

« همه می پرسیدند که عبدالمطلب، رئیس قریش، به چه مقصود گودالی می کند؟…شاید گنجینه ای از پدران خود سراغ گرفته و در جستجوی آن برآمده است» (صص ۳۵-۳۶)

۳-۶-۲-۲کشمکش

عبدالمطلب سه روز به کار خود ادامه می دهد:

« سه مرتبه خورشید مکه برخاست و فرونشست و این مرد سه روز از بامداد تا شامگاه به کار کندن زمین سرگرم بود. رفتارش زبانزد تمام اهل مکه شد.» (ص ۳۵)

عبدالمطلب در هنگام ِ کار خود، سرزنش اهل مکه را می شنود. آنها او را به دلیل داشتن فقط یک پسر، تحقیر می کنند. همان لحظه، عبدالمطلب نذر می کند که اگر خدا به او ده پسر دهد، یکی از آنها را قربانی کند.

۳-۶-۲-۳ تعلیق

سال ها می گذرد. عبدالمطلب چندین همسر اختیار می کند و صاحب شش دختر و ده پسر می شود. هنگام ادای نذر فرا می رسد. او بدون توجه به زاری و التماس زنانش، پسران خود را به صحن کعبه می برد تا بین آنها قرعه کشی شده و قربانی انتخاب شود.

۳-۶-۲-۴ بحران

قرعه کشی انجام شده و نام عبدالله بیرون می آید. او زیباترین و جوان ترین پسر عبدالمطلب است. عبدالمطلب خنجر خود را بیرون می کشد، عبدالله زانو می زند و برای قربانی شدن آماده می شود، مردم در اضطراب و افسوس هستند، ناگهان پیرمردی خطاب به عبدالمطلب فریاد می زند:

« برو پیش زن غیبگو، او از خواست های هبل آگاه­تر است. هرچه او گفت بکن!» (ص ۵۹)

عبدالمطلب نزد غیب­گو می رود. غیب­گو حکم می کند که باید بین ده شتر و عبدالله قرعه کشی شود، و هربار که نام عبدالله از کیسه قرعه بیرون بیاید، باید ده شتر به تعداد قربانی ها اضافه شود تا عدد شتران به صد برسد. اگر بار آخر هم نام عبدالله بیرون بیاید، باید او را قربانی کرد.

۳-۶-۲-۵ نقطه اوج

قرعه کشی نه بار تکرار می شود، هر نه بار نام عبدالله در می آید و عبدالمطلب هربار ده شتر به قرعه می افزاید. مردم به شدت مضطرب هستند و فریاد می زنند:

« نه بار شد! نه بار شد! بس است!» (ص ۶۱)

سرانجام دهمین بار نام شتر از کیسه بیرون می­آید:

«وقتی که مامور ازلام؛ بار دهم قرعه را کشید و صدای او به کلمه شتر بلند شد، صدای هلهله زنان و شادی مردان، کعبه را فرا گرفت» (ص ۶۱)

عبدالمطلب صد شتر قربانی می کند.همان روز، فاطمه خثعمیه عبدالله را میبیند و عاشق او می شود و می­گوید: « چقدر آرزومند بودم من این شترها را برای او قربانی کنم» (ص۶۲)

عبدالله چند روز بعد به خانه او می رود، فاطمه به او پیشنهاد ازدواج می­دهد.

۳-۶-۲-۶ گره گشایی

عبدالله پیشنهاد فاطمه را نمی پذیرد وطبق خواست پدر، با آمنه ازدواج می کند:

« فاطمه من تو را دوست خواهم داشت. محبت تو را بسان یک برادر در دل نگاه می دارم. خدا این طور خواسته بود. چه می توان کرد؟» (ص ۷۷)

عبدالله به سفری می رود که بی بازگشت است. وقتی خبر درگذشت عبدالله به فاطمه می رسد، او دیوانه شده و راه صحرا را در پیش می گیرد.

۳-۶-۳ شخصیت و شخصیت پردازی

عبدالمطلب:

او مردی سرشناس و محترم از خاندان قریش است. نویسنده او را این گونه توصیف کرده است:

«چهارشانه، خوش سیما و اندکی چاق، در سیمایش گرچه پرتو جوانی هنوز نمایان و چین و چروکی به هیچ وجه در آن دیده نمی شد، با این همه، تمام موهای سرش سپید بود.» (ص ۳۵)

در ابتدای داستان، او به همراه پسرش حارث، حیاط کعبه را حفر می کند تا به چاه زمزم برسد. در میانه چاه، مقداری سلاح عتیقه و دو مجسمه طلا پیدا می کند:

«عبدالمطلب یک مجسمه طلایی آهو که شاخ آن را در دست خود گرفته بود، از میان خاک ها بیرون کشید. نگاه تندی بدان کرد و با بی اعتنایی توی زنبیل خود که طنابش بالای گودال در دست حارث بود، انداخت» (ص ۳۶)

او در پاسخ افرادی که دورش جمع شده بودند، می­گوید:« اینها نبود آنچه را که سه شب پیاپی در خواب به من گفتند» (ص ۳۷) از همین جمله مشخص می شود که او دارای الهامات غیبی و ماورایی است.

پس از اتمام کار و بازیابی زمزم، او مجسمه های طلا و سلاح هایی که پیدا کرده است را برای ساختن در کعبه، هزینه می کند و چاه را نیز به زیارت کنندگان کعبه اختصاص می دهد. یکی از حاضرین می گوید:«عبدالمطلب کریم است» (ص ۳۸)

او به وفای عهد و نذر خود پای بند است و گریه و زاری زنانش، مانع از ادای نذر او نمی شود. سرانجام برای نجات جان عبدالله صدشتر قربانی می کند که سهم مردم می شود.

در ماجرای حمله ابرهه به کعبه، بار دیگر آرامش و ایمان را در او می بینیم. او به دیدار ابرهه می­رود:

«وقتی که پیلبان ابرهه عبدالمطلب را به حضور ابرهه برد، به یک طرف عبای عبدالمطلب شاخه خاری آویزان بود که به زمین می کشید و با چنین وضع بی اعتنایی بر او ورود کرد.» (ص ۱۰۰)

پیلبان، عبدالمطلب را این گونه معرفی می کند:

« این شخص، شریف ترین قریش و بزرگ ترین آنهاست. در ِ خانه او همیشه برای مردم باز است و غذای سفره او حتی روی کوه ها برای پرندگان و حیوانات گذاشته می شود، همه او را دوست دارند و به وی احترام می گذارند.» (ص ۱۰۰)

او از ابرهه می خواهد شترانش را پس بدهد، ابرهه با حالتی تحقیرآمیز با او سخن می گوید، و عبدالمطلب با یقین قلبی می گوید:

«می دانم این خانه را صاحبی است و خودش از آن حمایت می کند» (ص ۱۰۱)

فاطمه­ی خثعمیّه:

دختری زیبا و ثروتمند است که تقوا و پاکدامنی اش در مکه زبانزد است. او پدر و مادرش را در نوجوانی از دست داده و تنها زندگی می کند. «جوانان از زیبایی او گفتگو می کردند. پیران از ثروت و دارایی او سخن می گفتند… فاطمه از حیث دیگر هم نامور بود؛ کاهنه و اخترشناس بود. پیش گویی هایی از عمر اشخاص می کرد. این دانش یا این کهانت را از پیرزن اسرارانگیزی که در عکاظ مشهور بود و با فاطمه بسیار رفت و آمد داشت آموخته بود» (ص ۶۳)

او با خدیجه دختر خُوَیلد و حلیمه دوست است و زندگی خدیجه را اینگونه پیش بینی می کند: «تو شوهری در طالع داری که بزرگواری اش از یک امیر و پادشاه بیشتر است.» (ص ۶۴)

فاطمه شخصیّتی پویا دارد. او در ابتدای داستان پاکدامن و پرهیزگار است سپس عاشق عبدالله می شود. این عشق در برهه ای آنچنان غلبه می کند که زمانی که فاطمه عبدالله را به خانه­ی خود دعوت می کند نمی تواند بر آتش درون خود چیره شود و عبدالله را در آغوش کشیده و لب هایش را بر لبهای او می گذارد امّا عبدالله او را اجابت نمی کند. در جای دیگر نیز فاطمه می گوید: «من از این رفتار خود (پرهیزگاری و پاک دامنی) بیمناکم زیرا کسی که هیچ گناهی مرتکب نشود دو عاقبت بیش ندارد یا پیامبر(ص) می شود و یا روزی این زنجیر طلایی ِ تقوا را پاره می کند و تمام گناهان را به جبران روزهای گذشته مرتکب می شود. من چون لیاقت پیامبری را ندارم از سرنوشت دوم خود بیمناکم.» (ص ۶۴)

فاطمه با دانشی که دارد می داند فرزند عبدالله آینده ای درخشان دارد. او به عبدالله می گوید: «عشقی را که من نسبت به تو دارم آمنه ندارد اگر دارد به قدر عشق من تابان و درخشان نیست… چیز دیگری من در تو سراغ دارم که آمنه ندارد. عبدالله! در طالع تو ستاره ای ست. این ستاره فرزند است. من آن را طالبم.» (ص ۷۱)

در نهایت وقتی فاطمه در عشق شکست می خورد و تلاش او برای جلب توجّه و رضایت عبدالله بی نتیجه می ماند و عبدالله با آمنه ازدواج کرده و به سفر می رود؛ رویّه زندگی فاطمه عوض می شود. به می گساری روی می آورد تا اندوه عشق را فراموش کند و هرشب جوانان مکه را در خانه اش جمع می کند. سرانجام خبر مرگ عبدالله او را به جنون می کشاند. «چندروز بعد که دوستان فاطمه به سراغش آمدند او را نیافتند. او از مکّه رفته بود. رمه های گوسفندش را به فقرا بخشیده بود. از دارایی خود تنها یک ذلول (شتر تیزرو) و سگی زرد را برداشته بود و خارج شده بود. بعضی گفتند تارک دنیا شده، جمعی گفتند دیوانه شده بود. بیش از این کسی از فاطمه خبری نیافت. کسی هم ندانست به کجا رفت و چه شد.» (ص ۹۶)

آمنه:

دختری پاک دامن از خانواده ای اصیل است. عبدالمطلّب او را برای عبدالله انتخاب و خواستگاری می کند:

«وهب و خانواده­ی او به شرافت و سخاوت نامور بودند و آمنه به حجب و حیا که از مژه های سیاهش می ریخت.» (ص ۷۳)

پس از ازدواج با عبدالله و سفر او آمنه شبحی را در خواب می بیند که تولّد پسرش را نوید می دهد: «آمنه بنا به معمول بیدارشد. لمعه­ی متحرّکی در سایه­ی لاجوردی اتاق دید. روی آرنج دست خود تکیه داد… صدایی شنید که چنین گفت: آمنه… تو مادر شده ای و بهترین پسر را می آوری.» (ص ۸۱)

آمنه مدّت کمی از عمر خود را با پسرش زندگی می کند. محمد(ص) نزد حلیمه در صحرا بزرگ می شود. اندکی پس از بازگشت محمد(ص)، آمنه بیمار شده و فوت می کند.

عبدالله:

یکی از پسران عبدالمطلّب است که قرعه­ی قربانی شدن به نامش در می آید. نویسنده او را در صحنه ای که به سوی مرگ یا قربان گاه می رود اینگونه توصیف می کند: «عبدالله بلندبالا بود. چشم های سیاه و مژه های برگشته ای در چهره­ی سبزه­ی خود داشت. دلاوری و قوّت از چهره اش می بارید.» (ص ۵۸)

عبدالله دربرابر قربانی شدن مانند اسماعیل (ع) تسلیم است و اعتراضی نمی کند. او پاک دامن و عفیف است. هنگامی که فاطمه­ی خثعمیّه او را به خانه­ی خود می خواند و تلاش می کند به او نزدیک شود. عبدالله فاطمه را پس می زند: «فاطمه که با آتش درونی خود می سوخت یک مرتبه لب هایش را روی لب های عبدالله گذاشت و باقی کلماتش را در دهان او ریخت. می خواست عشق را با حرارت لب ها و نفَس خود در اعماق روح عبدالله بدمد. عبدالله لرزید… بی اختیار فاطمه را پس زد و گفت: فاطمه! من نمی توانم گناه کنم. گناهی که خدا بینای آن است. تو بر من حلال نیستی.» (ص ۷۰)

عبدالله پس از پیشنهاد فاطمه در دوراهی تردید گرفتار می شود و با خود می گوید: «این کار را همه کرده اند. عادت عرب است. ابراهیم خلیل الله هم این کار را کرد. رؤسای قریش و جوانان آن ها نیز هریک زنان متعدّد دارند… عبدالله بدینسان بار سنگینی از افکار متضاد در دماغ خود کشید.» (ص ۷۴)

سرانجام عشق آمنه غلبه می کند و عبدالله از ماجرای فاطمه سخنی به میان نمی آورد. «چندین بار به فکر عبدالله آمد که از پیشنهاد فاطمه چیزی به آمنه بگوید ولی در هر بار دلش اجازه نداد.» (ص ۷۴)

در نهایت عبدالله تصمیم می گیرد به سفر برود و از فاطمه دور شود. او از این سفر باز نمی گردد و در یثرب بیمار شده و از دنیا می رود.

حارث:

بزرگترین پسر عبدالمطلّب است. او در حفر زمزم به پدرش یاری می رساند. پس از بیمار شدن عبدالله، به دستور پدر به یثرب می رود و در کوتاه ترین زمان ممکن خود را به آنجا می رساند ولی وقتی به یثرب می رسد گور برادر را می بیند. او هم مانند عبدالله، تابع امر پدر است و او را اطاعت می کند.

۳-۶-۴ زاویه دید

دانای کل نامحدود است. نویسنده از همه­ی اتّفاقات داستان و درونیّات شخصیّت ها خبر دارد و آنها را در اختیار خواننده قرار می دهد.

۳-۶- ۵ موضوع

عشق نافرجام فاطمه­ی خثعمیّه به عبدالله.

۳-۶-۶ زمان

اشاره­ی دقیقی به زمان داستان نشده است. به نظر می رسد ابتدای روایت که مربوط به حفر زمزم است حدود چهل سال پیش از میلاد پیامبر (ص) باشد. مردی در توصیف عبدالله می گوید: «از همه­ی]پسران عبدالمطلّب[ جوان تر است. مگر بیست و پنج سال داشته باشد.» (ص ۶۰ و ۶۱) با توجه به سن عبدالله که کوچکترین فرزند است، به صورت تقریبی می توانیم زمان ازدواج های بعدی عبدالمطلب و تولد پسرانش را چهل سال قبل از عام الفیل حدس بزنیم.

ازدواج آمنه و عبدالله بلافاصله بعد از ماجرای قربانی کردن شتران است و کمی بعد پیامبر (ص) به دنبال می آید پس ماجرای عشق فاطمه و دیوانگی اش مربوط به تقریبا یکسال پیش از تولد پیامبر(ص) یا عام الفیل می شود.

۳-۶-۷ مکان

داستان در شهر مکه اتفاق می افتد. نویسنده در توصیف مکه­ی آن زمان می گوید: «شهر مکه که مجموع مساحت آن در حدود دویست هزار گز مربع است. در فراخنای کوه ها در گودی افتاده… مسجد الحرام در میان شهر مکه به درازی افتاده. اینجا خانه­ی خدا و خانه­ی حبل است. طولش از مغرب به مشرق است. خانه­ی کعبه وسط صحن بزرگ و شنزاری قراردارد… این خانه­ی مربع مستطیل طولش از شمال به جنوب و در ضلع شرقی آن سنگی سیاه اندر است. به درازی یک دست و چهار انگشت و به عرض هشت انگشت. نامش حجرالاسود است. روبروی حجرالاسود دو بت به نام های اساف و نائله دیده می شوند.» (ص ۳۳ و ۳۴) همان گونه که اشاره شد، در کنار کعبه در آن زمان، بت های رنگارنگی وجود داشته است.

از مکان های جزئی داستان مانند خانه­ی عبدالمطلب، خانه­ی وهب و… توصیفی دیده نمی شود. فقط یک توصیف جزئی از خانه­ی عبدالمطلّب می بینیم: «عبدالمطلّب روی فرشی که از موی بز بافته شده بود نشسته و پسرانش گرداگرد او و زن هایش روبرویش بودند.» (ص ۸۵)

توصیف دیگری هم از اتاق فاطمه خثعمیه وجود دارد که نشان دهنده تجمل و ثروت اوست:

«[فاطمه] عبدالله را به اتاقی که برایش آماده کرده بود، برد. چراغ­های برنجی کار شام، اتاق را با الوان ارغوانی اثاثه آنجا روشن کرده بود.» (ص ۷۶)

۳-۶-۸ درونمایه

مهم ترین درون مایه های این داستان عشق و چیرگی تقدیر است چنان که نکته­ی دوم در این جمله خلاصه شده است: «سرّ ِتقدیر جای خود را عوض نمی کند.» این را فاطمه به عبدالله می گوید و اینگونه تلاش می کند شکست و تلخ کامی خود را تسکین دهد. این جمله به نوع دیگری در داستان جلوه دارد. عبدالمطلّب می کوشد با قربانی کردن صد شتر عبدالله را از مرگ نجات دهد و به زندگی بازگرداند ولی اندکی بعد عبدالله از بیماری می میرد و تلاش پدر برای نجات پسر بی نتیجه می ماند.

درون مایه های دیگر داستان، وفای به عهد و نذر و پاک دامنی و پرهیزکاری ست.

۳-۶-۹ لحن

تفاوت لحن، بین شخصیّت های داستان دیده نمی شود. مثلاً فرقی بین نوع صحبت کردن عبدالله و عبدالمطلّب نمی بینیم. لحن فاطمه­ی خثعمیّه امّا اندکی برجسته تر است و سرشار از عشق به عبدالله: «گوش کن عبدالله! تمام وجود من ندای عشق تو را سر می دهد. تو خواب دیدگان. تو غذای منی و آب گوارا و خنک گلوی منی. تو امید منی. دین من و حامل رازهای دل منی. لرزه ای که در دستم می یابی تپش قلب من است. قلبی که در این لحظه با یک کلمه­ی دهان تو زنده و یا نابود می شود. عبدالله زندگانی مرا حفظ کن. من آرزوی چنین خلوتی را داشتم.» (ص ۷۰)

هیجانی که در ابراز عشق فاطمه می بینیم، در گفتارِ آمنه دیده نمی شود. گویی آمنه عفیف و نجیب است و عشق خود را این گونه صریح و بی پروا ابراز نمی کند. هرچند وجود او هم سرشار از عشق به عبدالله است و بی صبرانه منتظر بازگشت اوست.

۳-۷ ویژگی­های سبکی رمان پیامبر(ص)

برخی از ویژگی های سبکی یا اختصاصات رمان پیامبر(ص) به عنوان یک رمان تاریخی، عبارت است از:

۳-۷-۱ ذکر مستندات و منابع در پاورقی

با توجه به این اثر یک رمان تاریخی است، نویسنده در برخی موارد تلاش کرده است که اطلاعات تکمیلی در پاورقی بیاورد. این اطلاعات معمولا منابعی است که از آنها برای نگارش کتاب بهره برده .این مسأله بسیار به غنای کتاب و باور پذیری حوادث آن نزد مخاطب کمک کرده است و خواننده این اطمینان خاطر را پیدا می کند که موضوعی که نقل شده، حاصل ذهن نویسنده نیست بلکه ریشه در منابع تاریخی دارد. هرچند ممکن است نویسنده با بهره گرفتن از تخیل خود، آن را گسترش و شاخ و برگ داده باشد؛ چرا که هدف نوشتن رمان بوده نه ذکر تاریخ. همچنین نشان از دایره اطلاعات و پیشینه

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:42:00 ب.ظ ]




۲-۲-۱۵ انگیزش در کودکان فلج مغزی

انگیزش یک انرژی روانی ذاتی یا نیرویی است که سطح پافشاری ما را به منظور دنبال کردن تکالیف یا فعالیت های چالشی جهت می دهد. انگیزش درونی با اعتماد بنفس بیشتر، خلاقیت و تمایل به مشارکت در فعالیت های ویژه ارتباط دارد (۱۳۸). انگیزش یک شاخص تعیین کننده حیاتی پیامدها و موفقیت های بازتوانی می باشد. فراهم کردن یک محیطی که باعث کمک و افزایش انگیزش به منظور درگیری در هرکدام از کارهای درمانی (بازتوانی) یا فعالیت های معنی دار روزانه شود، ضروری می باشد (۱۶۰). انگیزش به عنوان ویژگی ضروری شناخته شده است که بر سطح کارکرد و مشارکت کودکان و نوجوانان با ناتوانی اثر می گذارد. در مدل ادراکی پیشنهاد شده به وسیله بارتلت، انگیزش را به عنوان یک کلید تعیین کننده ذاتی تغییر در توانایی حرکتی برای کودکان با فلج مغزی بیان نشان می دهد (۱۳۹). اهمیت انگیزش به منظور مشارکت و دستاوردهای درمانی نیز در پیشینه ابتدایی مداخلات درمان های اولیه مانند واقعیت مجازی و محدودیت ناشی از حرکت درمانی به آن تاکید شده است (۱۴۰, ۱۴۱). با وجود این که انگیزش به عنوان یک ویژگی حیاتی تاثیرگذار برکارکرد و مشارکت به رسمیت شناخته شده است، کمبود شواهد در سطوح انگیزش کودکان و نوجوانان مبتلا به فلج مغزی و عواملی که ممکن است بر تسلط انگیزشی تاثیر بگذارد، وجود دارد. آگاهی از این عوامل ممکن است به منظور توسعه مداخلات و استراتژی های بازتوانی به منظور ارتقای انگیزش برای این جمعیت فلج مغزی کمک کننده باشد.

جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.

۲-۲-۱۶ تمرینات مقاومتی گروهی

دستورالعمل کالج آمریکایی طب ورزش بیان کرده که مربی تمرین گروهی در یک مجموعه تمرین گروهی با افراد ظاهرا” نسبتا” سالم و افراد با چالش های سلامتی که می توانند به طور مستقل به منظور ارتقای کیفیت زندگی، بهبود آمادگی های جسمانی مرتبط با سلامت، مدیریت خطرات سلامتی و ارتقای پایدار تغییر رفتار سلامتی تمرین کنند، کار می کند. تمرین گروهی منجر به برنامه های تمرینی بی خطر و اثربخش با بهره گرفتن از انواع تکنیک های رهبری[۱۰۶] به منظور پرورش رفاقت[۱۰۷] (همراهی) گروهی، حمایت و پشتیبانی[۱۰۸] و همچنین انگیزش[۱۰۹] به منظور افزایش قدرت واستقامت عضلانی، انعطاف پذیری، آمادگی قلبی – عروقی، ترکیب بدن و هر مهارتهای حرکتی مرتبط با حوزه های آمادگی بدنی مرتبط با سلامت می شود. تشویق یک گروه از افراد به منظور بهبود سلامتیشان و به طور کلی خوب بودن از طریق فعالیت بدنی هسته اصلی این حرفه است. پس چگونگی برقراری ارتباط ما با دیگران به منظور افزایش انگیزه یک دانش حیاتی است. ارتباط بسیار نزدیک بین شرایط ارتباط، پایداری (دنبال کردن) ورزش و انگیزش در هنگام آموزش تمرین گروهی وجود دارد. پایداری تمرین در تمرین گروهی اشاره به حفظ شرکت کنندگان برای فعالیت تمرین گروهی مشخص اشاره دارد. در تمرینات مقاومتی گروهی اگر شرکت کننده ها احساس کنند که از حمایت مربی برخوردار و یا این که احساس توانایی موفق شدن را داشته باشند، افراد به منظور ادامه دادن تمرین با انگیزه می شوند (۱۴۲).

۲-۲-۱۶-۱ شناخت انگیزش و نظریه های رفتار انسانی

موفقیت به عنوان یک مربی تمرین گروهی به دو عامل وابسته است: اول) آن چیزهایی که مربی یاد می دهد و دوم) چگونه آن را آموزش می دهد. هر دو عامل برای موفقیت شرکت کنندگان حیاتی است. توانایی در ایجاد انگیزه برای شرکت کنندگان برای تغییر درازمدت رفتار آنها ترکیبی از علم و هنر تمرین گروهی است. جدول ۲-۲ شش متغیر از نظریه انگیزشی را شناسایی کرده است که یک ارتباط مستقیم با انگیزش دارد و می توان به عنوان ابزاری برای مربی تمرین گروهی به حساب بیاید (۱۴۳).
جدول ۲-۲ متغیرهای نظریه انگیزشی

 

 

 

 

 

 

سطح ارتباط ایجاد یک محیط حمایتی برای دستیابی به موفقیت
احساس جو یا محیطی جذاب و مثبت و جلوگیری از ایجاد یک محیط رقابتی
علاقه مند بودن تقویت به منظور بهبود اشخاص و تشویق افراد به منظور پیشرفت
موفقیت ارائه مهارت ها به شیوه فزاینده و منظم برای رسیدن به موفقیت
آگاهی از نتایج فراهم کردن بازخورد مداوم برای شرکت کنندگان در طول کلاس
پاداش دادن بازخورد درونی و بازخورد بیرونی

۲-۲-۱۶-۲ دلایل شرکت کننده ها به منظور شرکت در تمرینات گروهی

هر شرکت کننده یک دلیل شخصی برای حضور در یک کلاس تمرین گروهی دارد. آگاهی داشتن از دلایل حضور در این کلاس ها ممکن است به مربی به منظور ایجاد یک محیط حمایتی و اثربخش برای گروه کمک کننده باشد (۱۴۴).

    • بعضی از افراد به طور مستقل تمرین می کنند و برای این که موفقیت گروهی را تجربه کنند در تمرین گروهی شرکت می کنند.
    • بعضی از افراد به یک گروه می پیوندند تا به عنوان یک بخش از گروه باشند حتی گمان می کنند که آن ها مسایل فردیشان را حفظ می کنند.
    • بعضی از افراد هنگامی که خودشان به تنهایی کار می کنند احساس ترس می کنند و از حمایت اجتماعی مربی و شرکت کنندگان لذت می برند.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

  • بعضی از افراد ممکن است علاقه به یادگیری مهارت های جدید داشته باشند.
  • بعضی از افراد برای جلو بردن خودشان (پیشرفت) به یک انگیزش بیرونی نیاز دارند.
  • بعضی از افراد صرفا” به دلایل اجتماعی شدن به تمرین گروهی می پیوندند.

در بسیاری از موارد، شرکت کنندگان در یک برنامه ورزشی گروهی یک رابطه دوستانه مثبت را با دیگران که مشابه با تجربه در ورزش های تیمی می باشد، ایجاد می کنند. ارسطو این نظریه را ارائه داده که کل بزرگتر از مجموع اجزای آن است. این امر به ویژه زمانی که ما پویایی یک کلاس ورزش گروهی را در نظر می گیریم حقیقت دارد. پویایی گروه می تواند به عنوان یک قدرت انگیزشی برای مربی باشد.

۲-۲-۱۶-۳ مهارت های ارتباطی: حمایت و انگیزش در تمرینات مقاومتی گروهی

 

۲-۲-۱۶ -۳-۱ مهارت های ارتباط کلامی و غیرکلامی

اساس چگونگی برقرای ارتباط با شرکت کنندگان در تمرین گروهی می تواند به عنوان اینکه “ما چه چیزی می گوییم “(ارتباط های کلامی) و “چگونه آن را بیان می کنیم”(ارتباط های غیرکلامی) توضیح داده شود. درک اهمیت و کاربرد مناسب هر کدام از این دو عامل می تواند به طور معناداری بر موفقیت معلم به عنوان مربی تمرین گروهی تاثیر بگذارد. به عنوان مثال، ارسال واقعی پیام، واقعی تر از چیزی است که شما می گویید (۴۰).
الف: مهارت های ارتباط غیرکلامی
درک اهمیت مهارت های ارتباط غیرکلامی برای مربی ضروری است. زبان بدن[۱۱۰] یک مربی می تواند یک تاثیر مهم بر ادارک شرکت کنندگان داشته باشد. این عامل به مربی اجازه می دهد تا مولفه های زبان بدن که بر ادراک شرکت کنندگان تاثیر می گذارد را شناسایی کند. شرکت کنندگان از زمانی که مربی وارد اتاق تمرین می شود مهارت های ارتباط کلامی را ارزیابی خواهند کرد که یک نقش مهمی در کلاس های تمرین گروهی دارد. تعداد زیادی از تحقیقات از اهمیت زبان بدن و ارتباط های موثر حمایت می کنند، به دلیل این که انگیزش و دادن انرژی به شرکت کنندگان در این گونه تمرینات دارای اهمیت زیادی می باشد. زبان بدن می تواند شامل نحوه تماس های چشمی و تظاهرات چهر ه ای، تون و ریتم صدا، ژست و … باشد که می تواند بر روی انگیزه شرکت کنندگان اثر بگذارد.
ب: مهارت های ارتباط کلامی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:41:00 ب.ظ ]




۲-۲-۵-۲ اهداف نیاز سنجی
به طور کلی اهداف نیاز سنجی آموزشی را می توان به شرح زیر خلاصه نمود.
۱-دریافت واقعی نیازهای آموزشی کارکنان در حال و آینده: در این زمینه با الگوهای عملی نیازسنجی نیازهای واقعی و مورد نیاز فعالیت هایی که در بهره وری و سودآوری نقش دارد شناسایی و متناسب با جهت گیری استراتژیک سازمان نیازهای لازم برای سازگاری با تحولات آینده تعیین می شود ( سلطانی، ۱۳۸۶ ).
۲-حرکت نظام دار در جهت بهبود ذهنیت های کارکنان سازمان: نیازسنجی آموزشی به لحاظ توجه به دانش و مهارت های موجود کارکنان و توجه به زمینه های ذهنی موجب اصلاح ذهنیت کارکنان نسبت به سازمان و کار می شود و از این بابت انرژی روانی کارکنان مصرف آموزش های مورد نیاز می شود.
۳-شناسایی کمبودهای آموزشی قبلی و تکمیل آن در مدت زمان معقول: یکی از فلسفه های نیازسنجی آن است که آموزش های گذشته را عمیق تر نموده و در صورتی که نارسایی هایی در ابعاد شکلی و محتوایی آنها وجود دارد بهبود یابد آموزش های گذشته در فرایند نیازسنجی به دلیل تجربه آن در گذشته موجب تکامل آموزش می شود.
۴-کاربردی تر نمودن توسعه کارکنان: توسعه منابع انسانی در سخن و حرف حاصل نمی شود. بلکه یک فرایند عملی است و نیازمند یک سری اقدامات سازمانی است بنابراین توسعه منابع انسانی با نیازسنجی درست شروع می شود و به دنبال پرورش توانمندی های شنناخته شده و شناسایی فرآیندهای کم رنگ شده شغل می باشد که این مهم با نیازسنجی انجام می شود.
۵-کمک به اثربخشی آموزش ها: یکی از اهداف نیازسنجی این است که آموزش های سازمانی به حل مشکلات پرداخته و بتواند مشروعیت خود را در اثر بخشی به اثبات برساند. برآورد نیاز آموزشی بر مبنای واقعیات کاری و رفتاری موجب تحقق اثربخشی آموزش ها می شود.
۶-ایجاد چهارچوب ادراکی در کارکنان: نیازسنجی آموزشی بایستی منجربه مشخص شدن فعالیت های آموزشی کارشود و خودآموزی را در کارکنان تقویت نماید مشخص شدن دامنه عمل کارکنان در بعد آموزشی نیازمند یک چهاچوب ادراکی است مهارت های شناختی کارکنان به تشکیل چهارچوب ادراکی کمک می کند برمبنای دیدگاه شناختی می توان کار ایجاد چهار چوب ادراکی راتسهیل نمود یکی از هدفهای اساسی دیدگاه مذکور پرورش استدلال عقلانی است و هدف برنامه درسی در این دیدگاه تقویت مهارت هاست تا افراد بتواند مسائل را بررسی، راه حل های گوناگون را از نظر بگذرانند و آنها را ارزیابی و یکی از راه حل ها را برگزیند و سپس آن را به مورد اجرا گذارند (مهر محمدی، ۱۳۷۹). نیازسنجی آموزشی حدود و عمق این چهارچوب ادراکی را مشخص و از این بابت اقدامات آموزشی کارکنان به صورت نظام دار درمیآید.
۷-خلق آینده: یکی از اهداف نیازسنجی آموزشی آماده کردن کارکنان و مدیران برای رویارویی بادنیای رقابتی آینده است. از طریق نیازسنجی بر مبنای واقعیات رقابتی آینده می توان آینده را به نفع سازمان خلق کرد.
۲-۲-۵-۳ اصول نیازسنجی
به طور کلی اصول نیازسنجی آموزشی را به عنوان پایه های اساسی کار می توان بیان نمود (سلطانی، ۱۳۸۶ ):
۱-اصل فرآیندی بودن: یعنی این که نیازسنجی یک امر مداوم بوده و بایستی به صورت مستمر انجام شود.
۲- اصل نسبی گرایی: یعنی این که بایستی نیازسنجی آموزشی مطلق انگاشته نشود و همواره تکامل یابد.
۳-اصل برنامهای بودن: یعنی نیازسنجی آموزشی بایستی بادر نظر گرفتن اهداف سازمان براساس یک چهارچوب ادراکی مشخص انجام شود.
۴- اصل عملی بودن: یعنی این که نیازسنجی آموزشی بایستی رویکرد عمل گرا داشته باشد.
۵- اصل واقع گرایی: یعنی این که نیازسنجی از دل واقعیت های کاری و سازمانی استخراج شود.
۶-اصل همکاری و تعاون: یعنی این که همه مدیران بایستی در نیازسنجی مشارکت کمک کنند.
۷-اصل جامعیت: یعنی این که نیازسنجی آموزشی بایستی حتی المقدور همه جنبه های کاری و سازمانی مورد نیاز مدیران و کارکنان را پوشش دهد.
۸-اصل اعتبار: یعنی این که نیازسنجی با کمترین خطا و با حداکثر عینیت انجام شود.
۹-اصل نوگرایی: یعنی این که بایستی تحولات جدید به نظام نیازسنجی آموزشی وصل گردد.
۱۰-اصل علمی بودن: یعنی این که نیازسنجی آموزش بایستی با یک رویکرد علمی و تحقیقی صورت پذیرد.
۲-۲-۵-۴ طبقه بندی انواع نیازسنجی
علاوه بر طبقه بندی صورت پذیرفته از انواع نیازها، از انواع نیازسنجی نیز طبقه بندی ویژه ای ارائه شده است. اگر چه طبقه بندی انواع نیازسنجی تا حد زیادی تابع اهداف نیازسنجی است، ذکر و توضیح و تبیین آن در فهم بهتر مقوله نیازسنجی می تواند موثر باشد.
راجز کافمن با توجه به موارد کاربرد نیازسنجی ، از شش نوع نیازسنجی نام می برد که عبارتند از : ( فتحی، ۱۳۸۱)

دانلود متن کامل پایان نامه در سایت fumi.ir
  1. نیاز سنجی آلفا ؛
  2. نیاز سنجی بتا ؛
  3. نیاز سنجی گاما ؛
  4. نیاز سنجی دلتا ؛
  5. نیاز سنجی اپسیلون ؛
  6. نیاز سنجی زتا ؛

۲-۲-۵-۴-۱ نیاز سنجی آلفا
این نوع نیازسنجی با بررسی، تهیه وتنظیم و اجرای انواع مختلف سیاست ها وخط مشی ها ارتباط دارد. از نظر کافمن نیاز سنجی آلفا اساسی ترین و بنیادی ترین نوع نیاز سنجی است، زیرا به طور عمیق یک مسیر معین را برای شناسایی تغییرات و اجرا امکان پذیر می کند، برای مثال، در سطح سازمان نیاز سنجی ای که هدف و منظور آن بررسی ضرورت اهداف برنامه و روش های آموزش کارکنان است یا در سطح یک منطقه آموزشی نیازسنجی ای که در خصوص الزام و ضرورت تغیردر اهداف ، برنامه های درسی و … صورت پذیرد، نوعی نیازسنجی آلفاست.
۲-۲-۵-۵ الگوهای نیاز سنجی آموزشی
برای سازماندهی و اجرای فعالیت های نیاز سنجی در برنامه ریزی آموزش ضمن خدمت کارکنان، الگوهای متعددی معرفی شد که هر یک از آنها دارای نقاط ضعف و قدرت ویژه ای است. با این همه سه الگوی عمده و مطرح در این زمینه عبارتنداز: ۱) الگوی روملر، ۲)الگوی روست و ۳)الگوی فورد . اینکه به طور مختصر به شرح هر یک از آنها می پردازیم:
۲-۲-۵-۵-۱ الگوی نیاز سنجی روملر
در این الگو، فرایند نیاز سنجی آموزش ضمن خدمت دارای نگرشی وسیع نسبت به کل سازمان است. به زعم روملر نیاز سنجی نباید بر فرد فرد کارکنان متمرکز باشد و در عین حال باید مسائل و پیچیدگی های موجود در عملکرد سازمانی را نیز هدف قرار دهد ( روملر[۲۸]، ۱۹۹۰).
در این الگو نیاز سنجی در سطوح ذیل مد نظر قرار می گیرد. با توجه به آنچه در الگوی روملر بدان اشاره شده ، نیاز سنجی مستلزم تجزیه و تحلیل و بررسی در زمینه هایی چون ((سازمان))، (( شغل )) و (( شخص )) است و برنامه های آموزشی بر مبنای نتایج حاصل تدوین می شود. ( پیترز ، ۱۹۹۷ ).
تجزیه و تحلیل سازمان عبارت است از نوعی مطالعه کلی و کلان از نقش آموزش ضمن خدمت در بهبود سازمانی. این مرحله شامل بررسی هدف های سازمانی و فضا و جو سازمانی موجود برای آموزش ضمن خدمت است. برای مثال در این مرحله باید مشخص کرد که آیا آموزش ضمن خدمت، برای حل مساله ویژه ای که منابع انسانی با آن درگیر است راهبرد مناسبی می باشد ( رویلیرو گولدستین[۲۹] ، ۱۹۹۳ ). بر مبنای این تجزیه و تحلیل می توان مشخص نمود که آیا سازمان آمادگی اجرای برنامه های آموزش ضمن خدمت را دارد یا خیر.

 

 

 

 
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:41:00 ب.ظ ]




نهادهای دولتیاطاعت از قوانین، پرهیز از جرائم و تخلفات

2-4-2-7-5)فایده عملی رویکرد ذینفع های استراتژیک برای مدیران
اگر برای یک سازمان بقاء مهم است پس بر مدیران فرض است که دقیقاً درک کنند بقاء سازمانی متکی به چه کسانی است. با عملی کردن رویکرد ذینفع های استراتژیک احتمال این امر را که مدیران ناخودآگاه اقدام به نادیده گرفتن گروه صاحب قدرتی نمایند، کاهش می دهد. اگر مدیریت بداند برای بقاء سازمان چه کسانی باید تقویت شوند، می تواند برای ایجاد تغییر در روابط قدرت با ذینفع های استراتژیک خود تغییراتی در اولویت بندی اهداف به عمل آورد.
۲-۴-۲-۸)رویکرد ارزش های رقابتی
اگر خواهان درک جامعی از اثربخشی سازمانی هستیم، شناسایی همه متغیرهای کلیدی در حیطه اثربخشی و سپس تعیین اینکه چگونه این متغیرها بهم مرتبط می شوند ارزشمند است. رویکرد ارزش های رقابتی یک چنین چارچوب منسجمی به منظور تحقق این مهم ارائه می دهد. موضوع اصلی مورد تأکید رویکرد ارزش های رقابتی این است که معیارهایی که شما در ارزیابی اثربخشی سازمان برای آنها ارزش قائل بوده و مورد استفاده قرار می دهید متکی به این است که شما چه کسی بوده و چه منافعی را مد نظر دارید.
۲-۴-۲-۸-۱)پیش فرض های رویکرد رقابتی
رویکرد ارزش های رقابتی با این فرض شروع می شود که برای ارزیابی اثربخشی سازمانی بهترین معیار وجود ندارد. نه هدف واحدی وجود دارد که افراد بتوانند روی آن توافق کنند و نه بر اهداف مرجح بر سایر اهداف اجماع کلی وجود دارد. مفهوم اثربخشی فی النفسه مفهومی ذهنی است و اهدافی که یک ارزیابی انتخاب می کند متکی به ارزش های شخصی، ترجیحات و منافع فردی است. رویکرد ارزش های رقابتی صرفاً تنوع در علائق و ترجیحات ارزیابی کنندگان را مد نظر قرار نداده بلکه به موضوعاتی فراتر از این اشاره می کند. رویکرد ارزش های رقابتی استدلال می کند که عناصر مشترکی وجود دارند که در فهرستی از معیارهای اثربخشی قرار گرفته و می توانند به شیوه ای با هم ترکیب شده و مجموعه ای از ارزش های رقابتی ایجاد کنند. هر کدام از این مجموعه ارزش ها، مدل اثربخشی منحصر به فردی را تعریف می کند.

2-4-2-8-2)رویکرد ارزش های رقابتی در عمل
برای بکارگیری این رویکرد در عمل لازم است به جزئیاتی در خصوص چگونگی بوجود آمدن آن بپردازیم. این رویکرد با یک بررسی پیرامون معیارهای سی گانه اثربخشی برای دستیابی به عناصر مشترک شروع می شود. آنچه بدست می آید سه دسته اساسی از ارزش های رقابتی هستند. دسته نخست انعطاف پذیری در مقابل کنترل است. اینها دو بعد ناسازگار ساختار یک سازمان هستند. انعطاف پذیری برای نوآوری و انطباق و تغییر ارزش قائل است، برعکس کنترل، ثبات و نظم و قابل پیش بینی بودن امور را مطلوب می داند. بعد انعطاف پذیری – کنترل شبیه به دوگانگی فعالیت های انطباقی و نگهدارنده است. دسته دوم به این مسئله اشاره دارد که آیا باید تأکید روی رفاه و بهسازی افراد سازمان صورت گیرد یا اینکه بهسازی سازمان را باید بیشتر مد نظر قرار داد. دوگانگی افراد – سازمان مجموعه دیگری از ابعاد ناسازگار حیاتی سازمان به شمار می آید، توجه به احساسات و نیازهای افراددرون سازمان در مقابل توجه به التفات به بهره وری و انجام وظایف سازمان. سومین دسته ارزش ها به وسایل و امکانات سازمانی در مقابل نتایج نهایی سازمان مرتبط است. اولی به فرآیندهای درونی سازمان در بلندمدت و دومی به نتایج نهایی کوتاه مدت تأکید می کند. ما این دوگانگی را قبل از مقایسه رویکرد نیل به هدف مشاهده کردیم. رویکرد نیل به هدف به نتایج و رویکرد سیستمی به وسایل و امکانات تحقق این اهداف تأکید داشته است .
جدول ۲-۴- رویکرد ارزش های رقابتی در عمل

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.

 

 

 

 

 
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:40:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم