کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          


کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب


 



شکل ۳-۱٫ سلسله مراتب پیچیدگی توابع هدف در مسائل زمان­بندی ۲۴
شکل ۳-۲٫ تقاطع تک­نقطه­ای ۲۹
شکل ۳-۳٫ تقاطع دو نقطه­ای ۲۹
شکل ۳-۴٫ نحوه تخصیص کشورهای مستعمره به کشور استعمارگر ۳۲
شکل ۳-۵٫ حرکت خطی مستعمره در راستای استعمارگر ۳۴
شکل ۳-۶٫ زاویه انحراف رسیدن کشور مستعمره به امپریالیسم ۳۴
شکل ۳-۷٫ مسیر انقلاب در یک کشور مستعمره ۳۵
شکل ۳-۸ .جا­به­جایی قدرت مابین کشورهای استعمارگر و مستعمره ۳۶
شکل ۳-۹٫ سقوط امپراطوری­های ضعیف­تر ۳۷
شکل ۴-۱٫ ساختار دو بخش و نحوه کدگشایی کروموزوم ۴۲
شکل ۴-۲٫ نحوه عملکرد عملگرهای تقاطع ۴۴
شکل ۴-۳٫ نمایش و نحوه عملگر جهش ۴۵
شکل ۴-۴٫ مقادیر سطوح مختلف پارامترهای الگوریتم GA در نسبت S/N 49
شکل ۴-۵٫ مقادیر سطوح مختلف پارامترهای الگوریتم ICA در نسبت S/N 51
شکل ۴-۶٫ نمودار RPD مربوط به الگوریتم ژنتیک و رقابت استعماری ۵۵
شکل ۴-۷٫ نمودار زمان محاسباتی الگوریتم ژنتیک و رقابت استعماری ۵۶
فصل اول
کلیات تحقیق
۱- نگاهی به مسئله ی زمان بندی
۱-۱٫مقدمه:
زمان­بندی[۱] فرایند تخصیص منابع به فعالیت­ها با درنظرگرفتن دوره­ های زمانی مربوط به آن­ها به منظور بهینه­سازی یک یا چند هدف می­باشد. این فرایند به عنوان یک فرایند تصمیم ­گیری مبنای کار بسیاری از صنایع تولیدی و خدماتی محسوب می­ شود. زمان­بندی کارای فعالیت­ها زمینه ساز بهبود عملکرد سیستم­های تولیدی می­باشد و ضرورتی برای بقا در فضای رقابتی بازار به شمار می ­آید. تئوری زمان­بندی در ارتباط با مدل­های ریاضی است که فرایند زمان­بندی را تشریح می­ کنند. چشم انداز تئوریک یک نگرش کمی برای بدست­آوردن ساختار مسائل در چهارچوب مدل­های ریاضی بدست می­دهد که این امر با تشریح منابع و فعالیت­ها و تبدیل اهداف تصمیم ­گیری به یک تابع هدف، صورت می­پذیرد. درنتیجه، منابع، فعالیت­ها و توابع هدف عناصر کلیدی مدل­های زمان­بندی محسوب می­شوند. منابع برحسب قابلیت ­های کمی و کیفی خود مشخص می­شوند. به طوری که هر مدل نشان­دهنده نوع و میزان منابع به کاررفته در آن می­باشد. از سوی دیگر، فعالیت­ها برحسب اطلاعاتی از قبیل منابع موردنیاز، مدت زمان انجام، زمان آغاز و زمان پایان آنها توصیف می­شوند. توابع هدف نیز دربرگیرنده هزینه­ های سیستم برای اجرای تصمیمات مربوط به تخصیص منابع به فعالیت­ها می­باشند. تصمیمات عمده در فرایند زمان­بندی شامل بهره برداری کار از منابع، پاسخگویی سریع به تقاضا و انطباق دقیق زمان های تحویل با موعدهای تحویلی تعیین شده می شوند.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
انگیزه بسیاری از توسعه­ها و پیشرفت­های علمی در حوزه زمان­بندی برخاسته از محیط­های صنعتی است و به طورطبیعی در بیان مفاهیم زمان­بندی از واژه­ های به کار رفته درصنعت استفاده می­ شود. به همین خاطر منابع با عنوان ماشین به کار می­روند و به هرکدام از فعالیت­ها، کار اطلاق می شود بطوری که کارها اغلب به وسیله مجموعه ­ای از ماشین­ها در ایستگاه­های مختلف کاری با توالی مشخص پردازش می­شوند.
به طورکلی، مسائل زمان­بندی به صورت مسائل بهینه­سازی محدودیت­دار بیان می­شوند که در آن­ها به بررسی تصمیمات مربوط به تخصیص ماشین­ها و توالی پردازش کارها پرداخته می­ شود. درحالتی که تنها یک ماشین موجود است، تعیین توالی پردازش کارها یک برنامه زمانی کامل را تشکیل می­دهد. مسائل تک ماشینه با وجود سادگی ذاتی، سنگ بنای درک فراگیر مفاهیم زمان بندی را تشکیل می­ دهند. در مقابل، زمان­بندی مسائل چند ماشینه شامل سیستم­های موازی، سیستم­های متوالی و سیستم­های ترکیبی می­باشد. در سیستم­های موازی، هریک از کارها با انجام یک عملیات همانند مسائل تک ماشینه بر روی یکی از ماشین­های موازی موجود پردازش می­شوند و مسائل مربوطه ساختار نسبتاً پیچیده تری را تجربه می­ کنند.
۱-۲٫ تعریف مسئله:
مسئله زمان­بندی ماشین­های موازی نامرتبط ، به عنوان دسته مهمی از مسائل زمان­بندی که دارای اهمیت فراوان از نقطه نظر تئوری و تجربی است شناخته می­ شود. مسائل ماشین­های موازی نامرتبط[۲] حالت عمومیت یافته مسائل تک­ماشینه و مسائل کلاسیک ماشین­های موازی محسوب می­شوند.در مسائل کلاسیک ماشین­های موازی ، مجموعه ­ای از کارهای مستقل وجود دارد که هرکدام از آن­ها بر روی یکی از ماشین­های موازی یکسان پردازش می­ شود و زمان پردازش کار j بر روی تمامی ماشین­ها یکسان است ولی در حالت نامرتبط بودن ماشین­ها، زمان پردازش کارها بر روی ماشین­ها نه تنها به نوع کار بلکه به نوع ماشین نیز وابسته است و رابطه مشخصی بین زمان­های پردازش کارها بر روی ماشین­های مختلف وجود ندارد.
در بسیاری از محیط­های کاری انسان به عنوان عنصر اصلی به شمار می­رود. در فعالیت­هایی که در آن انسان سهم بسزایی دارد مسئله یادگیری مهم است و تاکنون در اکثر مقالات فرض رایج بر این بوده که زمان پردازش کارها ثابت و مستقل از توالی است، در حالی که در بسیاری از موارد عملی با تکرار کارهای مشابه توانایی و مهارت اپراتور افزایش و در نتیجه آن ، زمان پردازش کارها کاهش می­یابد. این امر باعث بهبود مستمر عملکرد تسهیلات تولیدی مخصوصا نیروی انسانی می­شودکه به آن تاثیر یادگیری می­گویند، که از جمله این فعالیت­ها می­توان به تمام کارهایی که سیستم دستی را شامل می­ شود اشاره کرد.
یکی از پرکاربرد ترین توابع هدف در مسائل بهینه­سازی ماشین­های موازی ، کمینه کردن بیشترین زمان تکمیل کارها [۳]می­باشد. چرا که رسیدن به این هدف سبب می­ شود کارها تا حد ممکن با یکنواختی بیشتری بین ماشین­ها توزیع شوند و به نحوی از ظرفیت کاری تمامی ماشین­ها تا حد مطلوب استفاده شود و در نتیجه از تجمع کارها بر روی یک یا تعدادی از ماشین­ها جلوگیری به عمل آید . از اینرو معیار بیشترین زمان تکمیل کارها به عنوان معیار بهینه سازی در مدل پیشنهادی مورد استفاده قرار گرفته است.
در این تحقیق ، مسئله زمان­بندی ماشین­های موازی نامرتبط با در نظر گرفتن اثر یادگیری و استهلاک به طور همزمان و در نظر گرفتن فعالیت نگهداری با هدف کمینه سازی بیشترین زمان تکمیل کارها معرفی و مورد بررسی قرار می­گیرد. در ادامه برای مسئله بیان شده یک مدل ریاضی ارائه می­ شود. همچنین از الگوریتم­های فراابتکاری شامل الگوریتم ژنتیک و الگوریتم رقابت استعماری برای حل آن استفاده می­ شود.
از جمله کاربردهای مدل پیشنهادی در تحقیق پیش رو را می­توان در یک سیسنم خدماتی همانند بانک مشاهده نمود. در یک بانک، چند اپراتور به صورت موازی وجود دارند که هر کدام مسئول رسیدگی به بخشی از امور بانکی هستند. بر فرض مثال اپراتور اول وظیفه بازگشایی حساب ، صدور انواع حواله­های بانکی و انجام امور مرتبط با انتقال وجه را بر عهده دارد و اپراتور دوم به سایر امور بانکی نظیر رسیدگی به درخواست­های وام مشتریان، صدور گواهی سپرده ، خرید و فروش اوراق مشارکت و .. می ­پردازد. در این سیستم بانکی به دنبال این هستیم که بهترین توالی از انجام امور بانکی مشتریان را به نحوی بدست آوریم که بیشترین زمان تکمیل امور بانکی کمینه شود.
۱-۳٫ اهداف این تحقیق:
اهداف این تحقیق عبارتند از:
بررسی اثر استهلاک و یادگیری به طور همزمان در ماشین­های موازی غیر مرتبط
مروری بر مطالعات صورت گرفته ئر محیط ماشین­های موازی غیر مرتبط، نگهداری و تعمیرات، اثر یادگیری و اثر استهلاک
توسعه مدل ریاضی برای مسئله مطرح­شده
توسعه روش فراابتکاری برای حل مدل مطرح­شده
۱-۴٫ فرضیات مسئله ماشین های موازی این مطالعه:
فرضیاتی که در این مطالعه زمان­بندی لحاظ شده است در زیر لیست شده ­اند:
هرکار باید روی یک ماشین انجام شود.
تمام کارها در لحظه صفر آماده می­باشند.
مدت زمان انجام هرکار بستگی به موقعیت کار بعد از آخرین عملیات نگهداری دارد.
شکست کار مجاز نمی ­باشد.
هر ماشین در هر لحظه می تواند فقط یک کار انجام دهد.
زمان انجام عملیات نگهداری تنها می تواند بعد از اتمام یک کار باشد.
زمان نگهداری روی هر ماشین ثابت فرض شده است.
هر ماشین بعد از انجام عملیات و نگهداری به شرایط اولیه خود بازگشته و استهلاک از نو آغاز می­گردد.
تمام ماشین ها توانایی پردازش همه کارها را دارند.
زمان پردازش کلیه کارها به یکدیگر نزدیک می­باشد.
۱-۵٫ جنبه های نوآوری تحقیق:
تحقیق موجود از دوجنبه صورت مسئله و روش حل نسبت به تحقیقات پیشین دارای نوآوری می­باشد. در این تحقیق یک مدل ریاضی جدید برای مسئله زمان­بندی ماشین­های نامرتبط هدف حداقل کردن بیشترین زمان تکمیل و درنظرگرفتن اثر یادگیری و استهلاک بطور همزمان و فعالیت­های نگهداری توسعه داده شده است. همچنین یک رویکرد ابتکاری با بهره گرفتن از الگوریتم­ ژنتیک و الگوریتم رقابت استعماری برای حل مسئله ارائه شده است.
۱-۶٫ محتویات تحقیق

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1400-07-23] [ 05:09:00 ق.ظ ]




    • مزیت رقابتیمزیت رقابتی زمانی وجود دارد که سازمان بتواند خدمات مشابه رقبا را با هزینه کمتر تحویل دهد (مزیت هزینه ) یا ارزشی بیش از آنچه محصولات رغیب دارند خلق کند ( مزیت تفاوت ).بارنی (1991) می گوید که منابع کمیاب و با ارزش می توانند مزیت رقابتی باشند و اگر این منابع تجدید ناپذیر و غیر قابل چایگزینی باشند می توانند باعث حفظ مزیت شوند. بنابراین مزیت رقابتی توانایی اول بودن در رقابت موجود یا آتی است ( خزایی پور و همکاران ، 1391، ص 10 ).

پایان نامه - مقاله - پروژه

 

2-3-10) بازاریابی ، کارآفرینی و مزیت رقابتی
بسیاری از کارآفرینان در خلق و ایجاد یک محصول جدید و منحصر به فرد مهارت دارند. اما تعداد زیادی از کارآفرینان ، از تعیین یا ایجاد بازاری که محصول یا خدمت آن ها را تقاضا کند ، غفلت می ورزند. تحقیقات متعدد نشان می دهند که یکی از عوامل عمده شکست کسب و کارهای کوچک مشکلات مرتبط با بازاریابی و بازارشناسی است.اگر تحلیل بازار به صورت کامل تری انجام شود و کارآفرین از نتایج آن استفاده نماید ، نرخ شکست کسب و کارهای جدید به طور قابل توجهی کاهش خواهد یافت. پیتر دراکر اقتصاددان نامدار قرن بیستم اعتقاد دارد هر موسسه تجاری با توجه به هدفش که خلق یک مشتری است ، دو و تنها دو کارکرد بنیادین دارد : بازاریابی و نوآوری این دو مورد کارکردهای کارآفرینانه سازمان هستند. بازاریابی در واقع ” متمایز کردن ” است.چیزی که یگانه وظیفه یک کسب و کار محسوب می شود. یک کسب و کار برای محصول یا خدمتی بازاریابی می کند ، این مشخصه ای است که یک کسب و کار را از سایر سازمان های انسانی متمایز می کند. هر سازمانی که در آن بازاریابی وجود نداشته باشد یا یک فعالیت ضمنی محسوب شود ، یک کسب و کار نیست. بنابراین از بین دو کارکرد فوق ، بازاریابی را می توان یگانه کارکرد اصلی یک موسسه اقتصادی دانست. اولین فردی که بازاریابی را به عنوان یگانه کارکرد اصلی یک موسسه اقتصادی برشمرد و خلق مشتری را یک وظیفه مدیریت به شمار آورد ، کایروس مک کورمیک [154]بود. او را می توان به واقع پدر مدیریت کسب و کار دانست.
انقلاب اقتصادی آمریکا از ابتدای قرن بیستم را می توان تا حدود زیادی یک انقلاب بازاریابی دانست که منشا آن بازاریابی خلاقانه ، پر تکاپو و پیشگام بود. در ابتدای این قرن نگرش یک مدیر نوعی در آمریکا به بازاریابی این گونه بود ” واحد فروش ، هر آنچه که کارخانه می سازد را خواهد فروخت “. اما امروزه این نگرش به شکل فزاینده ای به این سو می رود : ” وظیفه ما این است که آنچه بازار می خواهد را تولید کنیم". به واقع بازاریابی آن چنان مهم است که داشتن یک واحد بازاریابی قوی و سپردن بازاریابی به این واحد ، به تنهایی کافی نیست. بازاریابی یک فعالیت بسیار گسترده است و تمام موسسه را دربرمی گیرد.بازاریابی مشاهده کل کسب و کار از دیدگاه نتایج نهایی یا همان دیدگاه مشتری است.بازاریابی و مطالعات آن به مهندس ، طراح و تولید کننده می گویند که مشتری از یک محصول خاص چه می خواهد ، چه قیمتی را حاضر است پرداخت کند ، و این نیاز در چه موقعیت مکانی و زمانی وجود دارد. بنابراین بازاریابی مسایل گوناگونی از قبیل برنامه ریزی و زمان بندی تولید و کنترل موجودی ها و… را تحت تاثیر قرار می دهد.بازاریابی تنها به معنای فروش کالا نیست.هدف از بازاریابی بیشینه کردن فروش است و این ممکن نخواهد شد مگر اینکه مشتری و نیازهای او در ارتباط با محصول ، شناسایی و درک شوند.یکی از تعاریف، کارآفرین را کسی می داند که منابع ارزشمند را از محلی که بازدهی کافی ندارند به محلی که بازدهی مناسب و شایسته آنها را می شود.روشن است که بدون شناسایی بازار شناسایی محل هایی که بازدهی مناسبی دارند، برای انتقال منابع به آنجا امکان پذیر نیست.کارآفرینی را در واقع می توان طیفی از رفتارهای دانست که عموم صاحب نظران وجه تمایز آن را نوآوری ، شناسایی و پیگیری فرصت ها می دانند.دراکر در کتاب نوآوری و کارآفرینی هفت منبع فرصت های نوآوری را برشمرد.وی اعتقاد دارد که یک نوآوری هدفدار و ساخت یافته ، که پایبندی به آن ( تکرار ساخت یافته نوآوری ) وجه تمایز کارآفرین و کارآفرینی از سایر رفتارهاست ، با بررسی و تعمق در مورد فرصت های نوآوری آغاز می گردد.بررسی سه دسته از این منابع ( تغییرات بازار یا صنعت ، ناسازگاری ها و تغییر بینش ) به طور مستقیم با شناسایی بازار در ارتباط است.در واقع کارآفرینانی را که به راه اندازی یک کسب و کار کوچک می پردازند ( توجه داشته باشید که کارآفرینی الزاما به معنای راه اندازی یک کسب و کار نیست ) ، می توان به دو گروه عمده تقسیم کرد : دسته اول گروهی هستند که ایده ای نوآورانه در سر دارند و می خواهند به این رویا ، جامه عمل بپوشانند و دسته دیگر گروهی هستند که با شناسایی یک فرصت به فعالیت و کسب و کار در یک زمینه مشخص روی می آورند.گروه دوم یعنی افرادی که یک فرصت را شناسایی کرده اند ، فرایند بررسی و شناسایی بازار را حتی پیش تر و قبل از شناسایی فرصت ( شناسایی فرصت ، نتیجه بررسی و تحلیلی بازار است ) انجام داده اند.هر موسسه ای به منظور تامین نیاز مشتریان به وجود می آید و هیچ موسسه ای بدون مشتری نمی تواند وجود داشته باشد. بنابراین نخستین سوالی که در ارتباط با یک ایده مطرح می شود (سوالی که دسته اول کارآفرینان باید به آن پاسخ دهند ) این است که آیا این ایده قابلیت تجاری شدن را دارد یا نه ؟ ادبیات موجود در زمینه کارآفرینی عمدتا بر بی توجهی کارآفرینان نسبت به بررسی بازار و تکیه آنان بر قضاوت های شخصی شان تاکید دارد.دلایل کم توجهی کارآفرینان به بازاریابی ، متنوع هستند. یکی از دلایل عمده این کم توجهی ، عدم آشنایی کارآفرینان با فرایند تحقیق است ( فیض بخش ، 1381، صص10-9 ). نویسندگانی مانند کوین، اسلوین، دراکر، لامپکین، دس، میلر[155]، موضوع کارآفرینی سازمانی را یک فرایند سازمانی که موجب بقا و رشد عملکرد شرکت ها می شود ، می دانند.کارآفرینی یادگیری کلی شرکت را بهبود داده و باعث ایجاد دانشی می شود که منابع مزیت رقابتی شرکت را ساخته و تنظیم مجدد می کند.نتایج تحقیقات نشان می دهد که کارآفرینی سازمانی عملکرد تجاری را به وسیله افزایش پیشگامی ، ریسک پذیری ، ارتقا محصول و فرایند ، و نوآوری خدمات بهبود می دهد. کوین و اسلوین[156] ( 1991 ) از تاثیر مثبت کارآفرینی بر عملکرد تجاری دفاع می کنند. اگرچه کارآفرینی به عنوان عامل محرک برای خلق ارزش در بازارهای محلی و بین المللی در نظر گرفته شده است ،به نظر می رسد مطالعات تجربی کمی در مورد روابط کارآفرینی و عملکرد وجود داشته باشد (ابراهیم پور و همکاران ، 1390،صص129-128 )
2ـ 3-11) ابعاد کارآفرینی سازمانی

 

  • نوآوری [157]تبدیل خلاقیت ( ایده نو ) به عمل و یا نتیجه ( سود ) است ( صالحی ، 1387،ص25 ). نوآوری سومین مرحله از فرایند سه مرحله ای تکامل تکنولوژی است : 1- اختراع ، رویداد فکری ، ایده 2- توسعه ، تبدیل ایده به چیزی که اجرا می شود و 3- نوآوری ، تبدیل چیزی که اجرا می شود که آن هم منجر به ماندن در بازار می شود. به طور عرفی ، هریک از این سه واژه اغلب به جای هر سه مرحله استفاده می شود. یک کارآفرین مبتکری است که هر سه مرحله را با هم انجام می دهد ، اما کارآفرین زمانی موفق است که سومین مرحله را انجام دهد تا عنوان کارآفرین را به دست آورد.نوآوری یک ضرورت محیطی در حوزه کارآفرینی است ، نوآوری ها به توانایی شرکت برای ایجاد محصولات و معرفی موفقیت آمیز آن ها به بازار گفته می شود. نوآوری به عنوان یکی از ابزارهای ضروری رقابتی برای موفقیت و بقای بلند مدت شرکت ها محسوب می شود. آمابیل نوآوری را از دیدگاه سازمانی تعریف کرده و توضیح می دهد که نوآوری به عنوان اجرای موفق ایده های خلاق درون سازمان هاست ( ابراهیم پور و همکاران ،1390،صص126-125 ).

 

  • ریسک پذیری[158]رهبران سازمان های کارآفرین روحیه ای ریسک پذیر دارند و شکست هایی را که در مقاطعی از عملکرد سازمان به وجود می آید می پذیرند. ریسک پذیری به این معنی نیست که مدیر به نظرات همه کارمندان جامعه عمل بپوشاند و به آن منابع مالی و انسانی تخصیص دهد، بلکه بدان معناست که اگر مدیر با تحقیق و بررسی کافی نظری را برای عملی شدن پذیرفت عواقب آن را در صورت شکست در نظر بگیرد ، ریسک را شناسایی کند و از پیش تصمیمات لازم را برای حالتی که طرح با شکست یا موفقیت همراه باشد اتخاذ کند ( فیض بخش ، 1387 ، ص123 ). مطالغات سازمانی بروچووس [159]( 1980 ) ، شپیرا [160]( 1995 ) نشان می دهد که ریسک پذیری به عنوان وظیفه جدایی ناپذیر کارآفرینی تلقی می شود که منجر به موفقیت می شود. این ریسک دربرگیرنده ریسک مالی ( شامل تعهد به میزان زیادی از دارایی ها یا وام سنگین ) و ریسک شخصی است که چنین تصمیماتی را دربرمی گیرد.به نظر شلی و گلیسون [161]( 2004 ) ریسک پذیری ، خلاقیت را در سازمان پرورش می دهد .ریسک پذیری یعنی آرایش شرکت برای پشتیبانی از پروژه های نوآورانه ، حتی وقتی که این فعالیت ها در عدم اطمینان صورت گیرد. به طور کلی ، فعالیت هایی که می تواند توانایی شرکت را با تشخیص و بهره برداری از فرصت های بازار افزایش دهد تا در مقابل رقیبان خودش پیشرو باشد ، ریسک پذیری گفته می شود. سازمان ریسک پذیر احتمالا تمایل به ارتقا داشته و رفتارهایی را نشان می دهد که منجر به فرایند تقویت و نهایتا محصولات و خدمات جدید با فنون نوآوری می شود. مارچ و شپیرا ( 1987 ) معتقدند ریسک از طریق مهندسی ریسک و مدیریت ریسک قابل اداره کردن و کنترل است. در تایید گفته های مارچ و شپیرا ، دس و لامپکین ( 2005 ) نیز اشاره می کند که مدیران می توانند عوامل ریسک را کاوش و ارزیابی کنند ، به عبارت دیگر برای مدیریت ریسک عدم اطمینان را کاهش دهند و فنون مفیدی را به کار گیرند.بنابراین مدیران در عوض اینکه یک سطح قابل قبولی از ریسک را به طور ساده قبول کنند می توانند ریسک را تعدیل کنند ( ابراهیم پور و همکاران ، 1390، صص127-126 ).

 

  • پیشگامی[162]سومین ویژگی عملکرد کارآفرینی چگونگی پیشگامی در اقدامات در مقایسه با رقبا و در به دست آوردن اطلاعات در مورد فرصت های بازار است.در حالی که فعالیت های نوآورانه بر فاز اجرا تاکید دارد ، بعد پیشگامی بر ادراک فرصت های بازار جهت تحریک نوآوری تاکید می کند. پیش قدم شدن به وسیله پیش بینی و پیگیری فرصت های کسب و کار جدید و همچنین به وسیله پیش بینی بازارهای جدید اغلب پیشگامی نامیده می شود.پیش کامی مربوط به دیدگاه مدرنی است که شرکت ها فعالانه به دنبال پیش بینی فرصت هایی برای توسعه و معرفی محصولات جدید برای به دست آوردن مزایای پیشگامی و شکل دادن به رهبری محیط هستند. به نظر لامپکین و دس[163] ( 2001 ) پیشگامی یعنی رهبری در محیط با استفاده ابتکاری از فرصت های بازار ، یا به نظر مایلز ، پائول و ویل هایت[164] ( 2003 ) اتخاذ مزیت های رقابتی در بازارهای موجود پیشگامی نامیده می شود. افزایش ادراک شرکت به سیگنال های بازار و آگاهی از نیازهای مشتری ( آشکار و پنهان ) دو مزیت اصلی است که پیشگامی بر آن ها تاکید می کند.مطالعات انجام شده بیانگر این است که شرکت های فعال عملکرد بالایی از خود نشان می دهند ، زیرا آن ها به سیگنال های بازار پاسخ می دهند .شرکت های فعال به وسیله پیش بینی فعال و آمادگی برای تغییر در موقعیت بهتری برای استفاده کردن از سهم بازار قرار دارند ( ابراهیم پور و دیگران ، 1390،ص 127 ).

 

2-3-12) موانع کارآفرینی در ایران :
واژه کارآفرین را اولین بار در اوایل سده شانزدهم برای کسانی به کار بردند که در ماموریت نظامی بودند .از حدود سال 1700 میلادی به بعد درباره پیمانکاران دولت که دست اندرکاران امور عمرانی بودند ، از لفظ کارآفرین زیاد استفاده شده است. علیرغم این که در کشورهای پیشرفته دنیا از اواخر دهه 1970 به موضوع کارآفرینی توجه جدی شده است و حتی بسیاری از کشورهای در حال توسعه هم از اواخر دهه 1980 این موضوع را مورد توجه قرار داده اند ، لیکن در کشور ما تا شروع اجرای برنامه توسعه سوم ، توجه چندانی به کارآفرینی نشده بود.حتی در محافل علمی و دانشگاهی نیز به جز موارد نادر ، تحقیقی در این زمینه صورت نگرفته است. مشکل بیکاری و پیش بینی حادتر شدن آن در دهه 1380 موجب شد که در زمان تدوین برنامه سوم توسعه ، موضوع توسعه کارآفرینی مورد توجه قرار گیرد.انتقال نادرست مفهوم واژه کارآفرینی ، موجب گردیده است که صرفا معنی ایجاد کار و یا اشتغال زایی از این واژه برداشت می شود.در حالی که کارآفرینی دارای مفهومی وسیعتر و کارکردهایی بیش از اشتغال زایی است.برداشت ناصحیح از این مفهوم و همچنین تورم نیروی انسانی بیکار در جامعه ، موجب شده بسیاری از سیاست هایی که برای توسعه آن اتخاذ شده و نیز در بخشنامه ها و سخنرانی های مسئولان در این خصوص ، صرفا جنبه اشتغال زایی برای آن در نظر گرفته شود.در حالی که کارآفرینی دارای پیامدهای مثبت و مهم دیگری دارد از جمله : بارور شدن خلاقیت ها ، ترغیب به نوآوری و توسعه آن ، افزایش اعتماد بنفس ، ایجاد و توسعه تکنولوژی ، تولید ثروت در جامعه و افزایش رفاه عمومی . لیکن در صورتی که فقط به جنبه اشتغال زایی آن توجه شود ، از سایر پیامد های آن بی بهره خواهیم ماند. براساس مطالعات انجام شده در خصوص کارآفرینی و موانع آن در ایران موارد زیادی وجود دارد که اهم موانع ایجاد و توسعه آن را به شرح زیر می توان بیان کرد :

 

  • عدم پذیرش تغییر و انجماد فکری

 

  • عدم اعتماد به نفس و خودباوری

 

  • رخوت اجتماعی و ایده آل گرایی به جای عمل گرایی

 

  • ترس و روحیه محافظه کاری

 

  • تمایل به همرنگی با جماعت و ترس از متفاوت عمل کردن

 

  • نظام ناکارآمد بوروکراتیک

 

  • آموزش های نامناسب

 

  • تغییرات و محدودیت های سیاسی و اجتماعی

 

  • عدم شناسایی و استفاده صحیح از منابع انسانی

 

  • عدم استفاده صحیح از منابع مالی و تخصیص نادرست منابع

 

با افزیش سریع تحولات جهانی و گذر از جامعه سنتی به جامعه اطلاعاتی ، توجه به استراتژی های جدید برای استفاده بهینه از فرصت ها و ارزش های جدید ، نظام بانکی را بیش از پیش ملزم به تحول نموده است و امروزه گرایش به کارآفرینی ، یکی از استراتژی های جدید در سازمان ها محسوب می شود.در این راستا ، شناخت وضعیت گرایش به کارآفرینی و عوامل موثر برآن از اهمیت بالایی برخوردار است تا با تقویت نوآوری ، ابتکار عمل و ریسک پذیری ، شرایط ورود موثر بانک ها به فرایند کارآفرینی فراهم شود.
ضرورت وجود استراتژی گرایش به کارآفرینی از سه نیاز اساسی یعنی افزایش رقبای جدید ، حس بی اعتمادی به شیوه های مدیریت سنتی ، و خروج بهترین نیروهای کاری و اقدام آن ها به کارآفرینی مستقل نشات گرفته است و در این میان ، گسترش فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی پیشرفته افزایش چشمگیری داشته است. با وجود این ، خدمات نظام بانکی کشور از تنوع ، کیفیت و سرعت[165] لازم برخوردار نیست و در فرایند تجهیز منابع و تخصیص آن و نیز خدمات رسانی به مشتریان با ناکارآمدی مواجه است. برای برطرف کردن مسائل و چالش های نظام بانکی ، ایجاد بسترها و زمینه های مناسب برای افزایش گرایش به کارآفرینی می تواند الگویی اثربخش برای دستیابی به اهداف نوآوری ، ابتکار عمل و ارائه محصولات و فرآیندهای کاری جدید و در نهایت ، بهبود کیفیت خدمات رسانی محسوب شود.در این میان ، بررسی ها نشان می دهد که عوامل سازمانی ، اقتصادی ، فرهنگی ، و سیاسی نقش مهمی در افزایش گرایش به کارآفرینی در نظام بانکی کشورها دارند و بسترسازی مناسب در حوزه های اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی به منظور بهبود شرایط کارآفرینی در بانک ها ضروری است.به عبارت دیگر ، عوامل محیطی می تواند میزان تاثیر عوامل سازمانی بر استراتژی گرایش به کارآفرینی در سازمان ها را تعدیل نماید.تحقیقات نشان داده است که مدیران در سطوح مختلف ، نقش های متفاوتی در ایجاد ساختاری دارند که در آن بتوان ایده های کارآفرینانه را اجرا کرد و مدیران ارشد در مقایسه با مدیران عملیاتی ، از قدرت ساختاری بیشتری برای پیاده سازی ایده های کارآفرینانه برخوردارند ( باقری ، 1391 ).
بخش چهارم
قابلیت ها
2-4 -1) مقدمه
قابلیت ها، نقش کلیدی را در سازمان ها ایفا می کنند و امکان وفق دادن ، ترکیب کردن و پیکربندی مجدد مهارت های سازمانی و منابع داخلی و خارجی را فراهم می آورند تا با توجه به نیازهای محیط متغیر بیرونی، سازمان خود را سازمان دهی نماید. در واقع هر سازمانی دارای مجموعه ای از منابع است اما هر سازمانی منابعش را به بهترین وجه به کار نمی گیرد. سازمان ها در چگونگی به کارگیری منابعشان متفاوت هستند. قابلیت ها به توانایی سازمان در بهره برداری از منابعش وابسته است. در این سطح از سلسله مراتب شایستگی ها ، که مرکب از مجموعه ای از فرآیندهای سازمان است ، سازمان ، تعامل میان منابع را مدیریت می کند. فرایند ، مجموعه ای از فعالیت ها است که یک داده را به ستاده تبدیل می نماید. برای مثال برای کسب قابلیت بازاریابی، یک سازمان می تواند بر تعامل میان منابع نیروی انسانی ( متخصص های بازاریابی)، فن آوری ( سخت افزار و نرم افزار ) و مالی استوار باشد ( ساعدی ، 1388 صص74-73 ). در نگرش منبع مدار ، قابلیت ها عبارتند از مهارت های مورد نیاز یک شرکت برای کسب مزیت کامل از منابع در اختیارش. به زبان دیگر ، قابلیت ها عبارتند از مهارت های یک شرکت در هماهنگ سازی منابع و استفاده بهره ور از آن ها. این مهارت ها در رویه های یک سازمان نهفته هستند که شامل روشی می شود که یک شرکت بدان طریق تصمیماتش را اخذ می نماید و فرآیندهای درونی را به منظور دستیابی اهداف سازمانی مدیریت می نماید. به عبارت بهتر ، قابلیت های یک سازمان ، محصول ساختار سازمانی و سیستم های کنترل آن هستند. این ها مشخص می نمایند که چگونه و در کدام سطح یک شرکت ، تصمیمات اخذ می شوند ، رفتاری را که از نظر شرکت مطلوب است را مشخص می نمایند و هنجارها و ارزش های فرهنگی شرکت را بیان می نمایند.باید به خاطر داشت که بر اساس تعریف فوق ، قابلیت ها ، ناملموس هستند.قابلیت ها به آن اندازه که در طرفی که افراد با یکدیگر تعامل می نمایند و تصمیماتی که در بافت سازمانی می گیرند وجود دارد ، در درون خود افراد وجود ندارد و از خود برنمی آیند ( مهدی نیای رودپشتی ، 1386 ، ص 85 ).
الریخ[166] ( 1987 ) ، قابلیت سازمان را به عنوان برای تغییر و پذیرش تحولات مالی ، فن آوری و استراتژیکی تعریف می کند. یک شرکت ممکن است از منابع منحصر به فرد و ارزشمندی برخوردار باشد ، اما تا زمانی که از قابلیت استفاده موثر از این منابع برخوردار نباشد ، قادر نخواهد بود صلاحیتی متمایز را احراز و حفظ نماید ( Hill et al , 1998 , p 108 ). درباره تعریف قابلیت ها و صلاحیت ها ، توافقی وجود ندارد و تمایز قابلیت ها از صلاحیت های بنگاه عموما کار ساده ای نیست (Teece et al , 1997 , p517 ). برای فهم اینکه چه چیز باعث ایجاد یک صلاحیت متمایز می گردد لازم است تفاوت میان منابع و قابلیت ها درک شود. یک شرکت ممکن است از منابع منحصر به فرد و ارزشمند برخوردار باشد ، اما تا زمانی که قابلیت استفاده موثر از آن منابع را نداشته باشد قادر نخواهد بود تا یک صلاحیت متمایز را تولید و حفظ نماید. همچنین مهم است بتوان تشخیص داد که یک شرکت ممکن است برای ایجاد صلاحیت متمایز نیازمند منابع منحصر به فرد و ارزشمند نباشد چون دارای قابلیت هایی است که سایر رقبا فاقد آن هستند. تفاوت عمده ای میان منابع منحصر به فرد و قابلیت ها وجود دارد. منابع ، ورودی های سیستم ها می باشند. برای مثال ، در صنایع کوچک فرآوری مواد غذایی، مواد خام عالی ، کارکنان ماهر ، سرمایه مالی ، محل جغرافیای مطلوب و نزدیکی به مشتری ، منابع منحصر به فرد می باشند. یک قابلیت ، توان و ظرفیت مجموعه ای از منابع جهت انجام یک وظیفه یا اقدام می باشد. مانند قابلیت های بازاریابی و توزیع ( علی احمدی ، 1382 ، ص44 ).
2-4-2) قابلیت ­های نوآوری
امروزه بعضا ثبات در محیط کار ، جای خود را به بی ثباتی و عدم اطمینان داده است و صنایع سنتی و قدیمی نیز جای خود را به انواع جدید و توسعه یافته واگذار کرده اند. بخش خدمات به عنوان بخشی که بهه وری آن روز به ورز در حال افزایش است و به طور روز افزونی بر گستره فعالیت آن افزوده می شود ، به طور قابل ملاحظه ای می تواند از فرایند های نوآوری متاثر شود. بنابراین مدیریت صحیح و جهت دهی به نوآوری ها و خلاقیت های موجود ، اهمیت بالایی پیدا خواهد کرد. امروزه مفهوم نوآوری اساس یک کسب و کار موفق است. با تغییرات سریع در محیط کسب و کار ، یک شرکت نمی تواند بازار فروش خود را نگه دارد و یا سود زیادی را در بلند مدت به دست آورد ، مگر این که نوآوری داشته باشد ) داستانی ، 1388 ، ص31 ).
نوآوری را می توان ، فرایند اخذ ایده خلاق و تبدیل آن به محصول ، خدمات و روش های جدید عملیات تعریف کرد ( آقایی فیشانی ، 1377 ، ص26 ) . برخی محققان ، خلاقیت را با توجه به ویژگی های فرد تعریف می کنند. برخی خلاقیت را با توجه به محصول تعریف می کنند ، مثلا خلاقیت عبارت است از شکل دادن و ارائه ایده جدید و مفید توسط فرد یا گروه کوچکی از افراد که با هم کار می کنند ، و یا تعریف نیکولسون ( 1995 ) که بیان می کند ، خلاقیت شکل گرفتن ایده یا محصولی که هم نو و هم مناسب ( صحیح ، مفید و با ارزش ) باشد ، تلقی می شود ( زکی ، 1385 ، ص224 ). نوآوری را می توان محصولات یا خدمات ابداع شده برای اولین بار که منجر به یک موفقیت تجاری می شوند ، نام برد . نوآوری، فرایند کسب اندیشه ای خلاق و تبدیل آن به محصول و خدمت و یا یک روش عملیاتی مفید است. سه مجموعه از متغیرها وجود دارند که می توانند نواوری را ایجاد کنند. آن ها به ساختار سازمانی ، فرهنگ و توانایی منابع انسانی مربوط می شوند .نوآوری با تقلید نیز تفاوت دارد ، نواوری وقت گیر است و نیاز به تفکر و پیشرفت دارد. در بعضی موارد ، نوآوری سازمان ها را ملزم می کند تا بودجه طرح های کوتاه مدت را قربانی طرح های بلند مدت کنند. به عبارتی دیگر نوآوری مکانیزم محرکی است که به تفکر ” روز بعد از فردا ” نیاز دارد نه به تفکر امروز یا فردا ( داستانی ، 1388 ، ص 32 ) . با بهره گرفتن از نوآوری می توان به سراغ تازه ها رفت ، با آن ها سازگاری یافت و آن ها را به فرصت های قابل بهره برداری برای سازمان تبدیل کرد و به یک مزیت رقابتی پایدار و رشد در دراز مدت و سودآوری رسید.امروزه ، نوآوری در سازمان ها به سه صورت مختلف طبقه بندی می شود ( بهرامی و همکاران ، 1390 ، ص 32 ) :
الف) نوآوری اداری و فنی- تمایز بین نوآوری های اداری و فنی بر ساختار اجتماعی استوار است. نوآوری اداری با تغییر در ساختار سازمانی و فرآیندهای اداری سرو کار دارد ، به صورتی که نوآوری سازمان اداری ارتباط نزدیکی با فعالیت های اداری سازمان و ارتباط غیر مستقیمی با فعالیت های کاری سازمان دارد. نوآوری فنی با تغییر در محصول ، خدمات و فناوری فرایند تولید ارتباط دارد.این نوع نواوری سازمانی مستقیما با فعالیت های کاری یک سازمان سرو کار و با تغییرات در محصولات و فرآیندها ارتباط دارد. نوآوری اداری با روابط بین افراد و چگونگی انجام یافتن وظایف کاری و اهداف سازمان سرو کار دارد و شامل نقش ها ، قوانین ، رویه ها و ساختارهایی است که با ارتباط بین افراد و محیط وجود دارد. نوآوری فنی با تغییر در محصول ، خدمات و فناوری تولید سروکار دارد و این نوآوری مستقیما به شکل تغییرات در تولید و فرآیندهای سازمانی صورت می گیرد.
ب )نواوری محصول و فرایندسازمان عموما از این دو نوع نوآوری برای ایجاد مزیت رقابتی استفاده می کند. نوآوری محصول به ” تولید محصولات تازه یا پاسخ به یک مصرف کننده خارجی یا نیاز بازار ” و نوآوری های فرآیندی در واقع ، ” عناصر جدیدی هستند که در تولیدات یا فعالیت های خدماتی سازمانی به کار می روند “
ج) نوآوری بنیادی و توسعه اینوآوری بنیادی به تغییر نگرش مدیران و تقویت منابع دانش فنی سازمان و نوآوری توسعه ای بر پیچیدگی ساختار و عدم تمرکز تاکید دارد. هنگامی که سازمان ها محصولات تازه ای را تولید می کنند و فرآیندهای مدیریتی را بهبود می بخشند ، آن ها به انگیزه و استعداد سرمایه انسانی برای خلق ایده های تازه ، توسعه رویکردهای نوآوری و ایجاد فرصت های تازه نیاز دارند

 

  • انواع نوآوری را می توان به صورت زیر شرح داد( دهقان نجم، 1388 ، ص 148 ):

 

  • نوآوری های مستمرکه تغییرات مختصری در رفتار یا محصول را در برمی گیرد.

 

  • نوآوری های مستمر پویاکه تغییر اساسی در رفتار مصرف کننده همراه با تغییرات مختصری در محصول را در برمی گیرد.

 

  • نوآوری های غیر مستمرکه تغییر اساسی در رفتار مصرف کننده و محصول را به همراه دارد همچنین انواع نوآوری از دیدگاه سازمان و به صورت کاربردی عبارتند از( دهقان نجم ، 1388 ، ص 148 ):

 

  • نوآوری بنیادیاین نوآوری بنیادی منجر به به خلق بازارهای جدید می شود.

 

  • نوآوری های توسعه عملکرد ( محصول )وقتی نوآوری در محصولی به وجود می آید ، شرکت ها تلاش می کنند که کاربرد این محصول جدید را افزایش دهند.

 

  • نوآوری تجدید ساخت تکنولوژیتجدید ساخت تکنولوژی مستلزم وارد کردن مواد یا تجهیزاتی از دیگر حوزه های صنعت برای تولید هر محصول جدید می باشد.

 

  • نوآوری نام گذاری و در تبلیغ برچسب کالانوآوری در برچسب کالا ، ایجاد تمایل به خرید یک محصول خاص را در برمی گیرد.تحقیقات نشان می دهد که حدود 24 درصد از فروش محصول به تبلیغ آن برمی گردد.

 

  • نوآوری در فرایندنوآوری در فرایند تولید باعث می شود که شرکت ، مزیت هایی بر رقبا به دست آورد که عبارتند از : افزایش سرعت فرایند تولید و افزایش قابلیت انعطاف تولید از یک محصول به محصول دیگر.

 

  • نوآوری در طراحییکی از مسایل مهم در طراحی ، قابلیت انعطاف است به این معنی که کالا با توجه به شرایط بازار و تغییر علائق مصرف کنندگان ، قابلیت تعدیل داشته باشد.

 

  • نوآوری در زمینه تجدید فرمول سازیتجدید فرمول سازی شامل تغییر در ساختار محصول فعلی بدون تغییر در اجزا آن می باشد.
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:09:00 ق.ظ ]




دو گوششچو دو پرده پهنودراز برونرستهدندان چو یشکگراز[۹۲]
دراینجا نیز گرشاسب با او در کنار دریا، اما در بن غاری به نبرد میپردازد.گرشاسب ابتدا تیری در کمان میگذارد و به سوی او پرتاب میکند که این تیر از چشمان دیو عبور میکند و او را کور میسازد. سپس با سنگ و گرز برسر او میکوبد و بی هوشش می سازد. گرشاسب دندان دیو را از بن میکند و دستانش را به خم کمند میبندد و به کمک سپاهیانش او را به کشتی میآورد اما وقتی منهراس دیو را به کشتی انداختند از سنگینیاش کشتی غرق میشود و منهراس بر روی آب می ایستد. سرانجام پساز توصیف ماجراهای دیگر میشنویم که آن دیو را با زنجیر در میدان شهر به چهار دار می بندند.
اما در سامنامه باز دو بار گندرو را درهیئت موجودات زیانکار دیگری میبینیم. یک بار به صورت موجود سهمگینی به نام نهنگال دیو که دریای کنگ و یا به روایتی دیگر در دریای چین میزیسته است.فغفور چین برای رهایی از شر سام او را به جنگ با این پتیاره میفرستد.
پایان نامه - مقاله - پروژه
نهنگال دیوی است پرمکر و فن ز دستش زبونتر بــود اهرمن
بــه هـر سال ناپــاک دیو لعین خرابی بسازد به ماچین و چین
رسد بر سر خلق توران زیانش بـود آب دریای چین تا میانش
دوگوشش به مانند دوگوش پیل رخ او سیه همچـو دریای نیل[۹۳]
گرشاسب در دریا با این دیو چندین نبرد میکند و در نبرد نخستین نهنگال به کشتی گرشاسب حمله میکند و قلوش دوست گرشاسب را اسیر میکند و میگریزد. گرشاسب برای رهایی دوستش به دریا میآید و درمیان آب با آن غول مهیب در می آویزد و بر دوشش سوار میشود و به نیروی گرز هوش ازسرش میرباید سپس او را همچون گندرو دست و پا بسته به اسارت میبرد. بعدها در داستان آمده که نهنگال همچون گندور درغیاب سام خود را از بند میرهاند و به لشگرگاه سام حمله میکند و بسیاری از یاران او را می کشد و گنج های او را تاراج می کند. سام بار دیگر در مبارزهای هراس انگیز او را از پای در میآورد و جانش را میستاند.
موجود افسانهای دیگری که بتوان آن را با گندرو یکی دانست غول معروف داستان های عامیانه، یعنی عوج بن عنق است که وصفی که از این هیولای آبزی در سامنامه آمده بسیار شبیه به اوصاف گندرو درمتون کهن است.
کـه دریای چین تا میانش بدی همه روی گیتی نشانش بدی
که برروی دریای مغرب شکار نهنگان گـرفتی ز دریا کــنار
به دریا درون بودزانوش و بس نهنگان گریزنده از پیش و بس
به دریــا ز ناگه نهنگی گرفت چگونه نهنگی به غایت شگفت
بهخورشیدرخشنده بریانشکرد از آن تابش شید بیجانش کرد
یکـی کشتی باده در دست او سر کــوه خارا شده پست او
نشسته دو فرسنگ بالای او یک ونیم فرسنگ پهنای او[۹۴]
سام که هیکلی بس سترگ داشت به طوری که قدش نود رش و پهنایش چهل رش بود. در پیش این غول کودکی بیش نمینمود. امادر طی سه نبرد سهمگین توانست این غول مهیب را با ضربۀ گرز گاو روی خود بیوژند.
نام دیو دیگری که از دشمنان اصلی گرشاسب به شمار میرود و به دست او به هلاکت میرسد «سناویذکَ» است.در زامیاد یشت بند۴۳و ۴۴ او موجودی شاخدار و سنگین دست معرفیشده که در آوردگاه لاف میزند که «من هنوز نابرنایم. بدان هنگام که برنا شوم زمین را چرخ و آسمان را گردونۀ خویش سازم.اگر گرشاسب دلیر مرا نکشد،من سپند مینو را از گرزمان درخشان فروکشم و انگرَ مینو را از دوزخ تیره برآورم تا آن دو - سپندمینو و انگرمینو- گردونۀ مرا بکشند.»
گرشاسب دلیر جان او بگرفت و نیروی زندگانی اش را نابودکرد.
۳-۲-۵-پایان کارگرشاسب در اوستا:
گرشاسب در آیین مزدیسنا، در شمار جاودانان و بی مرگان است و از یاوران سوشیانس محسوب میشود و تاروز رستاخیز باید زنده بماند، اما به سبب گناهی که مرتکب شده موهبت جاودانگیاش را از دست داده و بهخواب عمیق فرو رفته است.دراساطیر ایرانی بزرگانی همچون جمشید، فریدون و کیکاووس نیز در شمار جاودانان بودهاند، اما به سبب گناهی که از آنان سرزده جاودانگی خود را ازدست دادهاند و مرگ نصیبشان شدهاست. اینکه فریدون،جمشید و کیکاووس با از دست دادن جاودانگیشان میمیرند، اما گرشاسب فقط به خواب عمیق فرو میرود، به دلیل نقش ویژهای است که گرشاسب درپایان جهان ایفا میکند.او نباید بمیرد،زیرا اگر او نباشد فرشگردی هم نخواهدبود.
در اوستا از گناهی که گرشاسب مرتکب شده و عقوبتی که به سبب این گناه متحملشده بهروشنی مطلبی نیامده است، تنها در وندیداد آمده:
«هفتمین کشوری که من اهورامزدا بیافریدم واکَرتَه است.اهریمن بد کنش درانجا «خَنَثَئیتی» پری را که به گرشاسب پیوست، بیافرید.»
نام این پری فقط دو بار در اوستا آمده است آن هم بدون هیچ توصیف یا توضیحی. بنابراین از اینکه این پری به چه طریق گرشاسب را فریب داده و به او پیوسته، اطلاعی بدست نمیتوان آورد و باید به حدس و گمان متوسل شد.
از آنجا که در گزارش پهلوی وندیداد نام این پری را kamakih گزارش کردهاند میتوان حدسزد که رابطه او باپهلوان جنبه مهرجویی و کام ورزی داشته است.
در آیین مزدیسنا پریان ازمظاهر شر انگاشته شدهاند و از آنان همیشه به زشتی یاد شده است. این موجودات اهریمنی که از نیروی جادو نیز برخوردار بودهاند، میتوانستند به کمک سحر و جادو تغییر شکل دهند و صورت کریه خود را به منظری زیبا و جذاب مبدل سازند و باعث فریب و اغواگری شوند. بسیار محتمل است که گرشاسب نیز فریب این پری را خورده و به او پیوسته باشد.
دراوستا به نقش رستاخیزی سام/ گرشاسب اشارهای نشده است فقط در فقرات ۶۱ و ۱۳۶ فروردین یشت آمده که ۹۹۹۹۹ فروهر از روان به خواب رفتهی گرشاسب پاسبانی میکنند.
۳-۳-چهره گرشاسب درمتون پهلوی:
درمتون پهلوی نیز مطالبی درمورد گرشاسب/ سام آمده است.در این متون بسیاری از اعمال گرشاسب به سام نسبت داده شده است. هرچند خود گرشاسب نیز دراین متون حضور دار د و این نشان از آن است که هنوز اسطورهی گرشاسب دچار شکستگی کامل نشده است.
بعضی از وصفهایی که در اوستا از گرشاسب شده،در این متون دیده نمیشود و برعکس در متون پهلوی بعضی اعمال گرشاسب ازجمله اعمال پهلوانی او به تفضیل بیان شده است.
۳-۳-۱-نام و صفات گرشاسب در متون پهلوی:
نام گرشاسب در متون پهلوی نیز به صورت keresaspa آمده است.همچون اوستا، نام گرشاسب در متون پهلوی در اغلب موارد به همراه نام خانوادگی او یعنی (sama) و گاهی به صورت سام و گاه گرشاسب آمده است.از صفاتی که برای گرشاسب در اوستا نام برده شده، در هیچ یک از متون پهلوی اثری دیده نمیشود.
۲-۳-۲-خاندان گرشاسب در متون پهلوی:
از تبار گرشاسب در متون پهلوی، فقط در بندهش مطالبی آمده است. بنابر روایت بندهش، گرشاسب پسر اثرط پسر سام پسر تورگ پسر سپئنیاسپ پسر دُورُوشاسب پسر توگ پسر فریتون است.[۹۵]همچنین درفصل ۳۱ از بندهش هندی فقرات ۳۶-۴۱ روایتی کوتاه در مورد فرزندان سام وجود دارد و آن چنین است: سام شش جفت فرزند داشت که از هر جفتی یکی پسر و دیگری دختر و هر دو را یک نام بود.نام این شش توأمان چنین بود: دمنگ – خسرو- مارگَندک- اپرنگ- سپرَنگ- دستان. هریک از شش پسر سام سلطنت یکی از ولایات او را داشتهاند و مرکز آن ولایات در شرق ایران واقع بود و ری و پشتخوارگر(طبرستان) نیز جزءآن شمرده می شده است. دستان برولایت سگان سی(سیستان) حکومت میکرد و روت ستَخم و اوزوارگ(زواره) ازپسران او بودند.[۹۶]
از روایاتی که راجع به برادر گرشاسب، اوروخشیه و پدرش اثرط درمتن اوستا مشاهده میشود،در متون پهلوی نشانی دیده نمیشود.
۳-۳-۳-اعمال مذهبی گرشاسب در متون پهلوی:
درهیچ یک از متون پهلوی اشارهای به ستایش ایزد وای و آناهیتا یا ایزدان دیگر به وسیله گرشاسب نشده است.
۳-۳-۴-اعمال پهلوانی گرشاسب در متون پهلوی :
اغلب اعمال پهلوانی چه آنهایی که در اوستا به آن ها اشاره شده و چه آنهایی که در متن اوستا موجود نیست، درمتن روایات پهلوی آمده است.این اعمال از زبان روان گرشاسب هنگامی که در یک دادگاه ایزدی مورد محاکمه قرار گرفته برای تبرئه خود از گناهی که مرتکب شده بازگو میشود:
۱- کشتن اژدهای شاخدار: روان گرشاسب گفت: «… من اژدهای شاخدار را کشتم که بلعندهی اسب و بلعندهی انسان بود.اژدهایی که دندانهای او به اندازه بازوی من بود و گوشش به اندازه چهارده نمد. چشم او به اندازه گردونهای و شاخش به بلندی شاخهای. من یک نیمروز برپشت او تاختم تا سر او را بدست آوردم. گرزی برگردنش زدم و او را کشتم.اگر من این اژدها را نمیکشتم آفرینش تو نابود میشد و تو هرگز راه چاره اهریمن نمیدانستی».[۹۷]در مینوی خرد از این اژدها به نام «مار شاخدار» یاد شده است[۹۸].
در اوستا (هوم یشت) اشاره شده که گرشاسب نادانسته بر پشت این اژدها به گرم کردن غذایش مشغول میشود ولی دراین متن پهلوی اشاره ای به این موضوع نشده است.
۲- کشتن گندرِوَ : گرشاسب گفت: «گندرو را بکشتم که به یک بار، دوازده ده را جوید. چون به دندان گندور بنگریستم مردم مرده اندر دندان گندرو آویخته بودند.او ریش مرا گرفت و مرا به سوی دریا کشید. ما نه شبانه روز در دریا کارزار داشتیم و من از گندرو نیرومندتر بودم.ته پای گندرو را گرفتم. پوست او را تا سرکندم. دست و پای او را با آن بستم. او را از دریا به کنار کشیدم و به آخرورگ سپردم و پانزده اسب بکشتم و خوردم و درسایه ستور بخفتم.گندرو آخرورگ دوست مرا کِشید. او آن را که همچون زن من بود، کِشید: او پدر و دایه مرا کشید.همه مردم را از خواب بیدار کردند. برخاستم و باهرگامی هزار گام بجستم و آنچه از پای من بجست و بر هر چه کوفت، آتش بر آن افکند.به دریا شدم و ایشان را باز آوردم و گندرو را گرفتم و کشتم. اگر من او را نمی کشتم، اهریمن برآفرینش تو مسلط میشد».[۹۹]
در مینوی خرد تنها به کشتن دیو آبی گندرو اشاره شده است.[۱۰۰]درمتون پهلوی نیز گندرو دیوی است که در آب زندگی میکند، اما همان طور که ملاحظه میشود، به صفات اوستایی گندرو، یعنی «زرین پاشنه» و «زفرگشوده» اشاره نشده است.
۳- کشتن راهزنان: درمتن روایت پهلوی در این مورد آمده است که:
«گرشاسب گفت: بهشت و گروتمان به من بده، زیرا من راهزنان را کشتم که به تن چنان بزرگ بودند که چون میرفتند، مردمان می پنداشتند که آنان زیر ستاره و ماه و زیر دوش خورشید میروند.آب دریا تا زیر زانوانشان بود. من تا مچ پای آنان بودم. به مچ پای آنها زدم. آنها افتادند.آن ها کوه برروی زمین را درهم ریختند. اگرمن آن راهزنان برافتاده را نمیکشتم، اهریمن برتومسلط میشد.»[۱۰۱]
درگزیدههای زادسپرم آمده است : « و گرشاسب (به سبب) کشتن راهداران و همۀ دزدان، برای باز ایستادن آزار دزد کرداران خوانده شود.»[۱۰۲]
درباره هویت این راهزنان نه در اوستا و نه در متون پهلوی سخنی نیامده است و روایاتی که راجع به آنها در اوستا و سایر متون پهلوی آمده ظاهراً به دلیل آوازه و شهرت این داستان های پهلوانی در ایران باستان کامل نیست.گویا این راهزنان درمسیر عبور مردم راه را بر آنان می بستند و اموال و احشام آنها را غارت میکرده اند.
۴- مهارکردن باد: گرشاسب با باد نیز به سبب آنکه فریفته دیوان میشود و در جهان تباهی به بار میآورد در میآویزد و او را مهار میکند. توصیف این کردار پهلوانی گرشاسب در متن روایت پهلوی چنین آمده است:
«گرشاسب گفت:… من باد را آزردم و به ستوه آوردم. دیوان باد را بفریفتند و آنها به باد گفتند: در تو از هر آفریدهای نیرومندتری و چنین میاندیشی که کسی ازتو نیرومندتر نیست. گرشاسب براین زمین میرود و دیوان و مرزدمان را خوار میدارد و تو نیز که باد هستی، ترا نیز خوار میدارد.» باد چون آن سخن شنید چنان سخت برفت همه دار و درختی که بر سر راهش بود، کند و زمینی که بر راه بود، بپراکند و تاریکی برقرار شد و چون به سوی من که گرشاسب هستم آمد،او را توان اینکه پای مرا از زمین بردارد نبود.من برخاستم و آنچه اورمزد فرمان داد که زمین و آسمان را نگاه دار بکردم. اگر من آن کار را نمی کردم، اهریمن بر دام تو مسلط میشد.»[۱۰۳]
۵- کشتن مرغ کَمَک:یکی دیگر از اعمال پهلوانی گرشاسب پیکار او با دیو پرندهای موسوم به کمک است.این پرندۀ اهریمنی که در لغت به معنای «قیف» است، هنگام بارش باران با بالهای گشوده بر سراسر ایران شهر سایه میافکند و مانع رسیدن باران به زمین میشده است. هرچند در اوستا به نبرد میان گرشاسب و مرغ کمک _که میتواند گونۀ تحول یافتهای از مبارزه یک یل مژده آور باران با ابرهای تیره آسمان باشد که گاه به صورت دیو یا اژدهای بازدارندۀ آبها تصورشده است، اشارهای نشده، اما بسیاری از متون پهلوی و روایات متأخر زرتشتی به روایت آن پرداختهاند و در «سد درنثر» و با اختلافی اندک در متن روایات «داراب هرمز دیار» چنین آمده است که گرشاسب هنگام بازداشتن روانش از ورود به بهشت میگوید:
«ای دادار اورمزد! مرا بیامرز و روان مرا در بهشت جایگاه کن. بدان پاداش که چون مرغ کمک پدید آمد و پر بر سر همهی جهانیان بازداشت و جهان تاریک کرد و هر باران که میبارید، همه بر پیش او میبارید و به دم همه باز و به دریا میریخت و نمیگذاشت که قطرهای درجهان باریدی. همهی جهان از قحط و نیاز خراب شد و مردم میمردند و چشمه ها و رودها و خانیها خشک شد و مردم و چهارپای مانند آنکه مرغ گندم چیند، او می خورد و هیچ کس تدبیر آن نمیتوانست کردن.من تیر و کمان برگرفتم و هفت شبان روز مانند آنکه باران بارد، تیری انداختم و به هر دو بال میزدم، تا بالهای او چنان سست شد که به زیر افتاد بسیار خلایق در زیرگرفت و هلاک کرد. به گرز من منقار وی خرد کردم. اگر من آن نکردمی عالم را خراب کردی و هیچ کس بنماندی و این زور و قوت که تو دادار اورمزاد مرا داده بودی والا مرا این توانایی نبودی.»[۱۰۴]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:08:00 ق.ظ ]




وفاداری به برنداین سبک به این نکته اشاره دارد که کسانی که وفاداری به برند بیشتری دارند ترجیح می دهند پوشاک خود را از فروشگاه های و یا مراکز خرید معروف خریداری کنند. در ضمن این گروه مارک های گرانقیمت، معروف، پر فروش و آنهایی که بیشتر تبلیغ می شوند را خریداری می کنند. در ضمن این افراد معمولاً برندهای خاصی از پوشاک را مرتباً خریداری می کنند و تمایل دارند وقتی محصول یا برند مناسبی را پیدا کردند،فقط از همان خریداری کنند.
لازم به ذکر است که متأسفانه در بین پاسخ دهندگان این تحقیق اغلب افراد به این سئوال که “برندهای معروف ایرانی بهترین گزینه برای من هستند” جواب منفی داده اند. اگرچه این سؤال از سؤالات برندگرایی )وفاداری به برند( حذف شده اما نشان می دهد نه تنها افراد وفادار به برند بلکه اکثریت جامعه دیدگاه مناسبی به برندهای ایرانی ندارند.
پایان نامه - مقاله - پروژه
تحقیقی تحت عنوان « بررسی مؤلفه های سبک زندگی در تبلیغات تجاری تلویزیون » توسط (رسولی: ۱۳۸۲)براساس سه الگو، سبک زندگی را مورد بررسی قرارداده است :
۱٫بر اساس مؤلفه های منزلت و لایه بندی اجتماعی اقتصادی ۲٫ بر اساس عناصر زندگی سنتی و زندگی مدرن) بر پایه ارزشها و الگوها و اشکال فرهنگ دوران گذشته و امروز

 

    1. بر اساس الگوی مصرف

 

یافته های مربوط به سه الگوی منزلت، تجدد و مصرف این نکته را روشن می کند که مؤلفه های سبک زندگی مبتنی بر لایه بندی اجتماعی اقتصادی در تبلیغات تلویزیونی بیشترین فضا را به خوداختصاص داده است. چنان که چهل و پنج درصد کل مؤلفه های مربوط به سبک زندگی در این گروه مشاهده شده است . بنابراین می توان این گونه نتیجه گرفت که در میان سه دسته بندی مذکور تبلیغات تجاری به طور عمده بر پایه ملاکها و ارزشهایی بنیان نهاده می شوند که منعکس کننده یک جامعه لایه بندی شده و با توجه به تفاوتهای طبقاتی و قشری هریک از گروههاست. این تفاوتها بین مؤلفه های معطوف به اقشار و طبقات مرفه و متوسط با گروه‌های پایین جامعه بسیار معنی دار جلوه می کند. مهم ترین ارزش‌های مطرح در تبلیغ برای سبک زندگی مرفه مبتنی بر رفاه، ثروت و زیبایی و برای طبقات پایین جامعه مبتنی بر کار و تلاش بوده است.
دومین دسته بندی از سبک زندگی مربوط به سبک زندگی مدرن و سنتی است. این دسته بندی سی و نه درصد از مؤلفه های معطوف به سبک زندگی را تبلیغات تجاری تلویزیون در بر می گیر د. در نتیجه تبلیغات تجاری، پس از تأکید بر نمایش زندگی طبقاتی، به طرح ارزشها و الگوهای موردنظر از جامعه نوین می پردازد که عمده ترین آن‌ ها شامل فنآوری، مهارت، تخصص، عقل گرایی و تولید ثروت است.گونه سوم سبک زندگی، سبک مبتنی بر نمایش مصرف کالاهای فرهنگی و منزلتی است. این سبک شانزده در صد از مؤلفه های مربوط به سبکهای زندگی را در تبلیغات تجاری در برمی گیرد. تطبیق مؤلفه های مربوط به مصرف کالاهایی که ارزش فرهنگی دارند و به مثابه نوعی سرمایه برای اقشار و گروه‌های متوسط اجتماعی تلقی می شوند، در مقایسه با مصرف کالاهایی که ارزش منزلتی و اقتصادی دارند، حاکی از آن است که سبک مبتنی بر مصرف کالاهای منزلتی حضوری همه جانبه و فراگیر در تبلیغات تجاری دارد . همچنین نتایج این تحقیق نشان داده است، تبلیغاتی که مروج زندگی پرزرق و برق وتجملی است ۵/۱۷ درصد تبلیغات تجاری را شامل می‌شود.در این گونه تبلیغات که برعناصر فضاسازی، رنگ ونمایش انسانهای خوشبخت ومرفه جامعه تکیه دارد،به مخاطب این گونه القا می شودکه با خرید ومصرف کالاهای مورد اشاره در آگهی می توان به این نوع زندگی نزدیک شد(رسولی،۲/۱۳۸۲: ۳۴۷).
به نظر رسولی در پیامها تمایل قابل توجهی به معرفی کالاهای تجاری در آپارتمانهای لوکس و خانه های مجلل و گران قیمت وجود دارد. تمایل به پیوند دادن کالاهای تجاری با مکانهای مسکونی مجلل که به مثابه نمادهای منزلتی اعتبار شناخته می شوند، این فرض را در ذهن مخاطبان ایجاد می کند که مصرف کنندگان کالای مورد اشاره در تبلیغ متعلق به طبقات مرفه جامعه هستند و با خرید و مصرف این گونه کالاها می توان منزلت خویش را به شکل ظاهری ارتقاء داد.
سبک زندگی در چهار مقوله نحوه مصرف، نوع، میزان غذا و نحوه استراحت از یک همسانی دو به دو تبعیت می کند، استفاده از غذاهای ایرانی و عدم اسراف در نمایش غذاهای رنگارنگ و بیش از اندازه از یک سو و طرز مصرف آن روی میز و استفاده از مبل و کاناپه از سوی دیگر به عنوان شیوه جدیدی است که در جامعه ایرانی رایج گشته و حکایت از تلفیق سبکهای غربی در زندگی ایرانی دارد .
مقدمه
به دلیل اینکه این تحقیق به نوعی اشتراک موضوعی بین رشته بازاریابی و علوم اجتماعی می باشد، در تعاریف نیز سعی شده است به پیشینه هر یک از واژگان در رشته مرتبط به آن رجوع شود. سبک زندگی به عنوان رشته ای است که بیشتر در رشته علوم اجتماعی نضج گرفته و تکامل یافته است. به دلیل اینکه این مفهوم در بازاریابی نه تنها جایی برای خود فراهم کرده است، بلکه تلاش برای فهم و استفاده آن در این رشته چندی است که همه را به تکاپو کشانده است. امروزه ، بازاریابی دیگر آن رشته پیرو تولید های انبوه کارخانجات نیست؛ بلکه اگر شرکت و یا سازمانی درصدد موفقیت خود در راستای رسیدن به اهداف مترسم اهداف جامعه می باشد، گریزی ندارد جز اینکه سرمایه گذاری قابل توجهی در این زمینه نماید.
۳-۱ تعاریف تحقیق( تعاریف مفهومی و عملیاتی تحقیق)
واژه های علوم اجتماعی عموماً از نوع توصیفی هستند، زیرا آن ها اکثراً از زبان عامیانه گرفته شده و از این رو دارای معانی عامیانه و نامشخص می باشند و در صورتی که با همان معانی عامیانه در بحث های علو م اجتماعی به کار گرفته شوند، موجب سوء تفاهم و مجادله می شوند. از این رو باید مفاهیم و متغیرها را با صفاتی مشخص، دقیق و به سادگی تعریف نمود( رفیع پور، ۱۳۸۱ : ۱۴۳ و ۱۴۴). به طور خلاصه ، عملیاتی یا شاخص سازی کردن به معنی برگرداندن واژه به امور واقع قابل بررسی و مشاهده تجربی است. در کار شناخت، نه تنها تعداد شاخص ها مطرح است، بلکه رده بندی، نوع، ترکیب و وزن لازم برای هر یک از آنها نیز حائز اهمیت است( ساروخانی۲: ۸۵ و رفیع پور : ۱۶۰)
۳- ۲ انواع تحقیق
از نظر هدفاین تحقیق بر حسب هدف از نوع کاربردی می باشد.با پی بردن به تاثیر تبلیغات تجاری و شاخص های سبک زندگی بر قصد خرید می توان تا حد زیادی مبتنی بر این عوامل موثر ، قصد خرید را پیش بینی کرد.متغیرهای مستقل این تحقیق شامل شاخص های سبک زندگی (مصرف،ارزشها، هویت واوقات فراغت ) می باشند. متغیر وابسته شامل قصد خرید می باشد.
از نظر روشاین تحقیق از نوع تحقیق توصیفی می باشد. در این تحقیق از روش های پیمایشی و رگرسیون چندمتغیره استفاده می‌شود.
۳-۳متغیرهای تحقیق
شایان ذکر است که از میان شاخص های متعدد برای مقوله سبک زندگی، شاخص‌های مد نظر این تحقیق شامل چهار مورد ذیل هستند:
۱٫مصرف (الگوی مصرف)، ۲٫ارزش ها (الگوی ارزش)،۳٫ هویت،۴٫ اوقات فراغت (الگوی تفریح) .
با قائل شدن به دو عالَم (گفتمان)مدرن و دینی با توجه به اینکه فضای غالب گفتمانی در دنیای کنونی حول این دو شکل می­گیرد؛ بنابراین، برای هر کدام از این شاخص ها، زیرشاخه‌هایی به شکل زیر در نظر گرفته شده است:
الگوی مصرف (دینی و مدرن)، ارزش ها ( دینی و مدرن)، الگوی تفریح ( دینی و مدرن)، هویت ( دینی، مدرن)
زیر مجموعه زیرشاخه ها:
با توجه به مبانی نظری تحقیق در فصل دوم و همچنین نتایج پرسشنامه اساتید، موارد زیر مدنظر تحقیق حاضر است.
درنقطه مرکزی و معیار اصلی «مصرف دینی» مؤلفه «اعتدال»، « مطابق با نیاز بودن» و برای «مصرف مدرن» مؤلفه «لذت گرایی»، « نیاز کاذب»،«مصرف برای دوری از زندگی تکراری» و «مدگرایی» است. برای «الگوی تفریح دینی» مؤلفه «عبرت»، « در راستای هدف بودن» و برای «الگوی تفریح مدرن» مؤلفه « لذت گرایی و گذران وقت»، « تفریح به عنوان خود هدف» مد نظر است. برای « ارزش‌های دینی» مؤلفه « خدامحوری» و برای « ارزش‌های مدرن» مؤلفه « بشر محوری» مد نظر است. البته برای ارزش ها دو معیار فرعی دیگر نیز مطرح شده است که عبارتند از: «قرض گرفتن یا نگرفتن برای خرید پوشاک » و « تاثیر فقر دیگران و همنوعان در میزان و کیفیت خرید». برای «هویت دینی» مؤلفه «معرفی کننده به عنوان فردی دین مدار»، « توجه به نظرات خانواده در خرید و یا خانواده محوری» و برای «هویت مدرن» مؤلفه «نشان دادن به دیگران و تمایز از دیگران» مورد نظر است.
متغیرهای مستقل: الگوی مصرف (دینی و مدرن)، ارزش ها ( دینی و مدرن)، الگوی تفریح ( دینی و مدرن)، هویت ( دینی، مدرن)
متغیر تعدیلگر: تبلیغات
متغیر وابسته : قصد خرید
نگرش: شیوه ای که مصرف کنندگان نسبت به جنبه خاصی از محیطشان، فکر ، احساس وعمل می کنند.(هاوکینز[۱۸]، بست و کانی، ۲۰۰۱)
نگرش را با ویژگی هایی چون جذابیت ،ارزشمند بودن،سودمند بودن ،مربوط بودن ،مورد نیاز بودن و… کالا می توان اندازه گرفت. در مدل ABC نگرش مبتنی بر سه جنبه شناختی ، احساسی و رفتاری می­باشد.
تبلیغات: نوعی از ارتباطات است که از سوی شخص حقیقی یا حقوقی معینی، با هدف معرفی ،جلب توجه ویا تشویق نسبت به کالا،خدمت ، نیاز،موسسه و یا آموزه ای، با بهره گرفتن از وسایل گوناگون، خطاب به توده ،گروه یا فرد صورت می گیرد.(همایون،۲۶۳:۱۳۷۹)
سبک زندگی:شیوه زندگی قشرها،طبقات وگروه های اجتماعی مختلف را در جامعه سبک زندگی می نامند.هر یک از قشرهای اجتماعی سبک زندگی ویژه با رویکردها و باورداشت های خاص خود را دارند. سبک زندگی، کارهای روزمره، عادات لباس پوشیدن، خوردن، شیوه روبه روشدن با دیگران، گذران اوقات فراغت وبه طور کلی چگونگی انتخاب های افراد را در برمی گیرد.(سازگارا،۱۳۸۲)
به باور گیدنز شیوه زندگی مجموعه ای کم وبیش جامع از عملکردهاست که فرد آن‌ ها را به کار می گیرد چون نه تنها نیازهای جاری او را برآورده می سازند، بلکه روایت خاصی را هم که وی برای هویت شخصی خود برگزیده است در برابر دیگران متجسم می‌سازد. (گیدنز[۱۹]،۱۲۰:۱۳۸۵)
هنجار(الگوی) مصرف: منظور از هنجار(الگوی) مصرف،معیارها و موازینی هستند که فرد برمبنای آن ها، انتخاب ها وتصمیم های خود را در زمینه مصرف کالا، زمان ومکان سازمان می دهد(سازگارا ،۱۳۸۲و چاوشیان ،۱۳۸۱). مصرف شامل دو دسته مصرف مادی ومصرف فرهنگی می باشد.
مصرف مادی شامل معرف های زیر می باشد:
ترجیحات غذا،پوشاک واولویت های هزینه ای دیگر غیر از مایحتاج.
مصرف فرهنگی شامل مولفه های زیر است:
سلیقه ی هنری در باب استفاده از فیلم، کتاب ، موسیقی.میزان استفاده از رسانه های جمعی (رادیو،تلویزیون، ماهواره،اینترنت). خرید پوشاک را می توان رفتاری دانست که مشتمل بر مصرف مادی و فرهنگی است. در واقع نوعی فهم الگوی مصرف افراد است. الگوی مصرف به دو دسته دینی و مدرن تقسیم شده است.
ارزش ها(الگوی ارزشی):عقیده یا باور نسبتا پایدار را گویندکه فرد و یاجامعه باتکیه بر آن ، غایات خاصی را طلب می کند و رفتارهای خاصی را از خود بروز می دهد. (مهدی­زاده،۱۳۸۹) ارزش ها به دو دسته دینی و مدرن تقسیم و شاخص های متناسب با هریک تعیین شده است .
اوقات فراغت (الگوی تفریح): فضای گذران اوقات فراغت فضایی است کاملا مجزا از فضای کار. درواقع از لحاظ مکانی وزمانی اوقات فراغت به فضایی اطلاق می‌شود که فرد از محیط ومحل کار جداست وفعالیت های غیرحرفه ای خود را در این فضا تجربه می کند. (سازگارا،۱۷۵:۱۳۸۲) شاخص های اندازه گیری این متغیر عبارتند از:
گوش دادن به موسیقی، بیرون رفتن با دوستان، استفاده از رایانه،رفتن به باشگاه ورزشی، رفتن به سینما، رفتن به مسافرتهای زیارتی وتفریحی. این تحقیق در صدد بررسی تاثیر فراغت بر قصد خرید می باشد. در این تحقیق، الگوی تفریح دینی و مدرن مدنظر است.
هویت(الگوی هویتی)در اصطلاح علمی ،هویت به معنی چیستی شناسی یا کیستی شناسی است. این که افراد جامعه خود را «که» یا «چه» بدانند در واقع هویت خود را مشخص می نمایند.(توسلی،۱۳۷۴: ۳۲۴) هویت یعنی چیزی که ما به آن تعلق داریم.
«خود» به صورتی که شخص آن را به طور بازتابی و برحسب زندگینامه رسمی خویش درک می کند(گیدنز،۱۳۸۲:۳۲۶). در ورای بسیاری از اعمال ، عقاید وطرزفکرهای ما، تلقی ما نسبت به هویتمان وجود دارد. هویت سطوحی دارد:فردی ،اجتماعی و تاریخی. در این تحقیق هویت افراد به دو دسته دینی و مدرن تقسیم شده است.
قصد خرید: به تمایل مصرف کننده به خرید یک مارک به خصوص طبق روال عادی ، در آینده و مقاومت در برابر تغییر آن اشاره می کند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:08:00 ق.ظ ]




اگرچه مسکن عمومی در ایالت متحده در طول سه دهه اخیر روبه کاهش گذاشته است و امروزه توجهات سیاسی بر جذب سرمایه ­گذاری­های خصوصی به اجاره­های پایین بازار اجاره خصوصی متمرکز شده ­اند (Berry, 2012) اما مسکن عمومی به خاطر طراحی دقیق و توانایی نسبی در برآوردن نیاز خانواده­های کم­درآمد تابه‌حال دوام آورده است (Hoffman, 2012) تا جایی که بین سال­های ۱۹۳۷ تا ۱۹۷۲ تقریبا ۳۰ میلیون مسکن ساخته شدند که ۴% آن­ها در ردیف مسکن عمومی قرار دارند (Mccutcheon, 1990).
بحران مسکن پس از جنگ
در طول تاریخ آمریکا، بدترین شرایط مسکن بعد از جنگ جهانی دوم به ­وجود آمد. بازگشت میلیون­ها نفر از نیروهای ارتش منجر به ایجاد کمبود شدید مسکن شد. در این زمان سیاستی اتخاذ شد که برخلاف مسکن عمومی، بر مبنای خرید فردی خانه­هایی بود که توسط صنعت خصوصی ساخته می­شدند. این سیاست یکی از مولفه­های G.I. Bill بود که به مشهورترین برنامه مسکن در تاریخ آمریکا تبدیل شد (Hoffman, 2012).
برنامهG.I. Bill به عنوان رستاخیز صنعت زمین و مسکن، امتیاز سیاست­های دولت به‌منظور ساخت مسکن انبوه برای سربازان بازنشسته در زمین­های ارزان­قیمت خارج از شهرها را کسب نمود. بزرگترین علت شهرت این برنامه مبنای گسترده اجتماعی آن بود که به افراد طبقه کارگر و طبقه متوسط کمک می­کرد (همان).
پایان نامه - مقاله - پروژه
مسکن درمانی برای بحران شهری[۷۸]
Lyndon Baines Johnson تصمیم به اتخاذ دو قانون مسکن ویژه گرفت. قانون مسکن اجتماعی ۱۹۶۸ و قانون مسکن ۱۹۶۸٫ قانون دوم به طور اختصاصی به تامین مسکن گروه کم­درآمد مربوط می­ شود. مطابق با این قانون سازمان مالکیت مسکن ملی[۷۹]موظف به ارائه وام یا تضمین وام­هایی که سازمان­های محلی به سازمان­های غیرانتفاعی، تعاونی­ها یا گروه ­های محدودی برای ساخت یا بازسازی خانه­های"ایمن، مناسب، ارازن­قیمت” ارائه می­دادند، شد. این وام مالکیت مسکن، نوآوری‌های زیادی را در بر می­گرفت از جمله: الزام نهادهای غیرانتفاعی به ارائه آموزش و مشورت به خریداران(Hoffman, 2012).
بحران سیاسی
سال­های بین ۱۹۶۸ و ۱۹۸۳ دوره دشوار برای اقتصاد آمریکا بود. در این دوران آمریکا از نرخ بالای بیکاری و افزایش قیمت انرژی و به‌ویژه بالا رفتن قیمت نفت رنج می­برد (Hoffman, 2012). بعد از چندین دهه انفجار ساخت­وساز، در دهه ۱۹۷۰ ماهیت مشکل مسکن در ایالات متحده تغییر یافت. به­نسبت بهبود مداوم در کیفیت و کمیت مسکن، کشور چندان با مشکل کمبود مسکن یا زندگی در مساکن زیراستاندارد مواجه نبود. در عوض بسیاری از خانواده­ها چالش­های مقرون­به­صرفگی را تجربه کردند، به این معنا که آن­ها مجبور بودند درصد زیادی از درآمد خود را برای مسکن مناسب هزینه نمایند. در راستای حل این مشکل، قانون ۱۹۷۴ توسعه اجتماعی و مسکن[۸۰]به تصویب رسید که منجر به دو تغییر مهم در توسعه سیاست مسکن ایالات­متحده شد: افزایش اهمیت بخش خصوصی در تامین خدمات مسکن مقرون­به­صرفه و تغییر جهت از یارانه تولید به یارانه تقاضا (Deng & Xiaodi, 2013). به دنبال تصویب قانون ۱۹۷۴ برنامه ­های سازمان مسکن و توسعه شهری[۸۱] ایجاد شدند (Deng & Xiaodi, 2013; Varady, 1982) که شامل منابعی از بودجه برای انتقال مستقیم پول، مسکن عمومی و برنامه بخش ۸ بودند (Varady, 1982). برخلاف مسکن عمومی، که واحدها تحت مالکیت حکومت قرار داشتند، برنامه ­های تحت لوای برنامه بخش ۸، یارانه مسکن را در راستای ایجاد مالکیت خصوصی واحدها ارائه می­دادند (Deng & Xiaodi, 2013). سازمان بودجه و مدیریت آمریکا (۱۹۷۷) به دو دلیل مهم از این طرح حمایت نمود. ۱٫ در اجرای طولانی، روشی کارآمدتر و ارزان­تر برای بهبود شرایط بد مسکن است، ۲٫ این روش بسیار قابل­قبول­تر از سیستم فعلی برای خود فقرا است، چراکه قدرت انتخاب مسکن بیشتری به آن­ها داده و به آنان این امکان را می­دهد که سهم بیشتری از بودجه خود را برای کالاها و خدمات ثانویه صرف نمایند (Varady, 1982).
از مهم‌ترین اولویت­های برنامه HUD تاسیس قانون مسکن عادلانه[۸۲] و پرداختن به تبعیض مسکن و تبعیض نژادی می­باشد (Smith, 1985). تحقیقات صورت گرفته در آمریکا نشان داده که برنامه ­های HUD در آمریکا منافعی بسیار زیادی دارد از جمله کاهش در هزینه­ های برنامه دولت در مناطق کم­درآمد، افزایش یکپارچگی نژادی و اقتصادی، بهره­وری بیشتر کارگران و نرخ بالای رشد اقتصادی (Varady, 1982).
سیاست مسکن فدرال برای بسیاری از نسل­ها، مالکیت مسکن را نسبت به مسکن اجاره­ای تشویق کرده است. از دهه ۱۹۸۰ سیاست­های فدرال به‌طور واضحی حتی کم­درآمدها را نیز به چنین امری تشویق می­کردند. در طول ریاست­جمهوری Reagan سازمان مسکن و توسعه شهری(HUD) برنامه­ای برای فروش واحدهای مسکن عمومی به ساکنین آن را تحت رهبری خود گرفت. در ۱۹۹۱ این کنگره اهدافی را برای Fannie Ma و Mac Freddie به‌منظور ارائه وام مسکن به وام­گیران کم­درآمد و خانه­هایی که در محلات محروم شهری واقع شده ­اند، تعریف کرد، این کار در تلاش برای تسهیل محدودیت­های قدرت پرداخت در این بخش از بازار صورت گرفت. رئیس‌جمهور کلینتون یک هدف ملی مالکیت اتخاذ کرد و بوش برنامه مالکیت گروه ­های کم­درآمد و اقلیت­ها را در سازمان HUD توسعه داد. در دهه گذشته این کنگره برنامه را با عنوان کپن­های انتخاب مسکن برای خریداران مسکن اتخاذ نمود[۸۳](Santiago, Galster, Kaiser, Santiago-San Roman, Grace, & T.W.Linn, 2010).
برنامه کوپن بخش ۸[۸۴] اولین رویکرد مستاجرمبنا برای تامین کمک­هزینه مسکن به خانوارهای کم­درآمد در ایالات­متحده بود. اهداف این برنامه توانمندسازی” خانوارهای بسیار فقیر، سالمندان و معلولین برای پرداخت مسکن بهداشتی، ایمن و شایسته در بازار خصوصی” می­باشد و جابجایی دریافت­کنندگان را به محله بهتر تسهیل می­ کند (Carlson, et al., 2012).
بدست آوردن و استفاده از کوپن بخش ۸ فرایند چند مرحله است که به­ طور طبیعی چند سال به‌طول می­انجامد. اشخاص با پر کردن فرم درخواست برای قدرت محلی که مجری برنامه مسکن عمومی می­باشد، این فرایند را شروع می­ کند. PHA پس از اخذ درخواست­ها، متقاضیان را در لیست انتظار قرار می­دهد. هر PHA می ­تواند لیست انتظار خاصی را برای متقاضیان خود با ویژگی­های خاص طراحی نماید. مدت زمان رسیدن درخواست هر شخص به بالای لیست چند سال طول می­کشد، بعد از اینکه نام متقاضی به این مرحله رسید، PHA کوپن آن­ها را می­دهد. بعد از دریافت کوپن، متقاضی در بازار مسکن خصوصی شروع به جستجوی مسکنی که حداقل استانداردهای سلامت، ایمنی PHA را دارا بوده و تحت مالکیت، مالکی باشد که مشتاق است ملک خود را تحت برنامه بخش هشت اجاره بدهد، می­ کند. از آنجا که برنامه بخش ۸ نیازمند ۳۰ درصد از درآمد خانواده­ها در پرداخت اجاره می­باشد، این برنامه به‌طور موثری نرخ نهایی مالیات‌بردرآمد تمام افراد ذی­نفع برنامه را افزایش می­دهد (Carlson, et al., 2012).
این برنامه تاکیدات سیاسی و سازمانی داشت و با ابداعات سیاسی و به‌طورکلی جو اقتصاد کلان سازگار بود و منجر به افزایش نرخ مالکیت به‌طور وسیع در میان خانوارهای کم­درآمد در اواسط دهه ۱۹۹۰ شد (Santiago, Galster, Kaiser, Santiago-San Roman, Grace, & T.W.Linn, 2010).
برنامه ­های کمک‌به‌اجاره بر اساس خانه­های اجاره­ای[۸۵] به قیمت مسکن که توسط خانوارهای کم­درآمد در بازار اجاره­ای خصوصی اجاره شده است از طریق کوپن یا کمک­های نقدی مستقیم یارانه داده می­ شود. بخش هشت برنامه HUD توسط سازمان­های مسکن ملی و محلی مطابق با قرارداد بسته شده با حکومت فدرال اجرا می­ شود. مطابق با برنامه بخش هشت به میزان اجاره برای خانواده­های با درآمد کمتر از ۵۰% از متوسط درآمد منطقه و خانواده­هایی که ۳۰% از درآمد ماهانه خود را صرف هزینه­ های مسکن می­ کنند یارانه تعلق می­گیرد. بر خلاف سیاست­های کمک به طرف عرضه، که به تولید و اجرای مساکن کم­درآمدها یارانه تعلق می­گرفت، در برنامه کمک به اجاره مستاجران کم­درآمد در بازار اجاره­ای خصوصی، یارانه تعلق می­گیرد. خانواده­های کم­درآمد می­توانند از کوپن­­ها برای اجاره­ی مساکنی که مالکیت خصوصی دارند در همسایگی­هایی که مورد دلخواه آن­هاست استفاده کنند بدون آن­که مجبور به هزینه کردن بیشتر از ۳۰% از درآمدشان برای مسکن باشند. از جمله مزایای این برنامه می­توان به موارد زیر اشاره کرد:

 

    1. بسیار مقرون­به­صرفه اند؛

 

    1. به خانواده­های زیر مجموعه، قدرت بیشتری برای انتخاب نوع و مکان مسکنشان می­دهد؛

 

    1. با توزیع سرمایه دولت میان کسانی که نیازمند هستند عدالت را برقرار می­ کند (Anderson, et al., 2003).

 

در ایالات­متحده، برنامه اعتبارات مالیاتی مسکن برای کم­درآمدها در دهه ۱۹۸۰ در راستای جذب سهام سرمایه ­گذاری خصوصی جهت بهبود مسکن اجاره­ای برای خانواده­های کم­درآمد با اجاره­های کمتر از بازار ایجاد شد. گسترش این برنامه همراه با کمک­های مالی فدرال قطع شد (Berry, 2012).
برنامه مالیات­های اعتباری مسکن کم­درآمدها در سال ۱۹۸۷ به تصویب رسید و به مهم‌ترین برنامه فدرال برای تولید و نگهداری از مساکن اجاره­ای در دولت تبدیل شد (Khadduri, et al., 2012). تحت­لوای این برنامه که در رابطه با اقدام اصلاحی مالیات سال ۱۹۸۶ معرفی شد، اعتبارات مالیاتی فدرال به توسعه­دهندگان مسکن در راستای کمک به تامین مالی ساخت‌وساز مساکنی که به خانوارهای کم­درآمد اجاره داده می­شوند، اختصاص می­یابند. این اعتبارات برای سرمایه ­گذاران خصوصی، شرکتی و سازمانی در ازای شرکت سهام‌داران برای ساخت مسکن به تصویب رسید و هزینه­ های مالی توسعه­دهندگان را کاهش داده و به آن ها اجازه داده که خانوارهای واجد شرایط را در اجاره­ای کم­تر از نرخ بازار از داشتن مسکن بهره­مند نمایند (Berry, 2012).
این اعتبارات بر اساس سرانه به سازمان­های مالی مسکن دولت اختصاص داده شده است. این سازمان­ها مناقصه­ای را برای توسعه­دهندگان ترتیب داده و اعتبارات را به­ صورت رقابتی در راستای کمک به افزایش حمایت از مسکن مقرون­به­صرفه اختصاص می­ دهند (همان).
این برنامه منبع ویژه­ای از مساکن چندخانواری برای بیش از ۲۰ سال بود، که بیشتر از ۲٫۲ میلیون واحد مسکن اجاره­ای را تامین می­کرد. واحدهای LIHTC تقریبا یک سوم از کل مساکن اجاره­ای چندخانواری را بین سال‌های ۱۹۸۷ تا ۲۰۰۶ تشکیل می­دادند (Khadduri, et al., 2012, p. xi) و تا به امروز زیر نظر این برنامه بیش از دو میلیون مسکن برای خانوارهای کم­درآمد ساخته شده است. این مقدار حدود یک چهارم مسکن­های اجاره­ای جدید که هر ساله ساخته می­شوند را تشکیل می­دهد، به­همین‌دلیل این برنامه بزرگترین برنامه کمک اجاره در ایالات­متحده و شاید بزرگترین مداخله سهام خصوصی تامین مالی مسکن اجاره­ای مقرون­به­صرفه در سطح جهان به­شمار می­رود (Berry, 2012).
یافته­های تحقیقات اخیر حاکی از آن است که با مداخله سازمان­های غیرانتفاعی در سازمان­های توسعه و دولت، خطر از دست دادن سهام LIHTC از مستاجران کم­درآمد پایین­تر می ­آید چراکه این سازمان­ها علاوه بر الزاماتی که برنامه LIHTC بر توسعه­دهندگان اعمال کرده است محدودیت­های مالی را برای آنان ایجاد می­ کنند. هم­زمان با گذشت زمان و نیاز به بروزرسانی­های عمده، سازمان­های دولتی و غیرانتفاعی شانس خرید سهام سرمایه ­گذاران اولیه که قصد خروج از مالکیت سهام را داشته باشند را دارد (همان).
HOPE VI (فرصت­های مسکن برای مردم در همه­جا) در سال ۱۹۹۳ تحت قانون تملک به تصویب رسید (Fosburg, et al., 1996).
HOPE VI به­عنوان تظاهرات تجدید­حیات شهری شناخت شده است و تلاش گسترده­ای برای تغییر مساکن عمومی کهنه و قدیمی می­باشد. در این برنامه انجمن و سازمان توسعه شهری و مسکن(HUD) تمایل خود را برای زدودن قوانین و برنامه ­های شصت ساله نشان داده و به عاملین محلی اجازه تصمیم ­گیری در ارتباط با انتخاب بهترین راه برای تامین و ارائه خدمات اجتماعی و مسکن به شهروندان را صادر نمودند (Fosburg, et al., 1996).
تحت برنامه HOPE VI ده­ها هزار واحد قدیمی مسکن عمومی تخریب شدند. طبق این برنامه حکومت فدرال منابع بی­سابقه­ای را برای تجدیدحیات پروژه­ های قدیمی ارائه داد. اولین کمک­هزینه­ های این برنامه در سال ۱۹۹۳ ارائه شد و پس از آن این برنامه شروع به رشد نمود و تا سال ۱۹۹۹ HUD 3.5 بیلیون دلار را به تجدیدحیات ۱۳۰ پروژه در سطح کشور اختصاص داد. در برخی از شهرها، حکومت­های محلی از کمک­هزینه­ها در راستای تخریب و دوباره­سازی املاک تخریب شده جهت توسعه مسکونی مختلط­درآمد استفاده می­ کنند (Popkin, et al., 2000).
سیاست­های تامین مسکن کم­درآمدها در استرالیا
تعداد فزاینده خانواده­ها در استرالیا مشکل دسترسی به مسکن مناسب در بازار خصوصی که نتیجه عدم مقرون­به­صرفگی، نابرابری، بی­کفایتی یا نیازهای مکانی و محلی را به وجود آورده است. در پاسخ به این مسئله، حکومت­های ایالتی و دولتی مسئولیت­هایی را برای تامین مسکن در راستای کمک به این خانواده­ها، بویژه خانواده­های کم­درآمد بر عهده گرفته­اند. طیف وسیعی از ابزارهای سیاسی برای کمک به تامین و نگهداری از مسکن به همه ساکنین در نظر گرفته شد. برای مثال کمک به مالک شدن، کمک به تامین مقرون­به­صرفگی در بازار خصوصی و بهبود گزینه­ های مسکن که مالکیت ­و مدیریت آن­ها به صورت اجتماعی است (Baker, et al., 2013).
استرالیا کشوری است که از مسکن خوب، با کیفیت متناسب با استانداردهای بین ­المللی برخوردار است. در طول چندین دهه “رویای بزرگ استرالیا” در رابطه با مالکیت خانواده­­های کارگر متوسط درآمد نائل شد و نرخ مالکیت زیر ۷۰% جمعیت به ثبات رسید. سیستم مسکن اجتماعی و بازار اجاره خصوصی برای خانواده­هایی که نمی­توانستند مالک خانه شوند یا گزینه­ای برای مالکیت مسکن نداشتند، گزینه­ های مسکن را ارائه می­دادند. با وجود تغییرات جمعیتی گسترده و افزایش تقاضا در استرالیا، امروزه بازار مسکن استرالیا به یکی از بازارهای غیرقابل پرداخت در دنیا تبدیل شده است (Baker, et al., 2013).
با این وجود سه شکل کمک به مسکن برای گروه هدف که عمدتا خانوارهای ­کم­درآمد می­باشند، در نظر گرفته شده ­اند. از جمله مسکن عمومی اجاره­ای[۸۶]، یارانه­ به اجاره برای کسانی که در مسکن اجاره­ای خصوصی[۸۷]زندگی می­ کنند و یارانه به مالکیت[۸۸]. حکومت ملی و فدرال، مسکن عمومی را تحت سرمایه ­گذاری و مدیریت خودشان قرار می­ دهند. در راستای اجرای عدالت اجتماعی، ورود به مسکن در این بخش محدود به مستاجران بسیار کم­درآمد با نیازهای چندگانه و پیچیده می­باشد. اگرچه در دولت­های مختلف کمی متفاوت است. اجاره­ها در مسکن عمومی حداکثر حدود ۳۰% از درآمد خانوار را به خود اختصاص می­ دهند. کوچک بودن اندازه این بخش و افزایش نیازهای اجتماعی به این معناست که بدست آوردن مسکن اجتماعی مشکل بوده و بسیاری از افراد حدود یک دهه را در لیست انتظار برای وارد شدن به این نوع مساکن به­سر می­برند. دومین شکل عمده­ی یارانه، کمک به مستاجران در بازار خصوصی(CRA) می­باشد. این یارانه اجاره به خانواده­های کم­درآمد که واجد شرایط برای ورود به مسکن اجاره­ای عمومی می­باشند اما ساکن بخش خصوصی اجاره­ای هستند تعلق می­گیرد. همچنین این یارانه کمک­هایی به قیمت مسکن ارائه می­دهد، این نوع یارانه به جای مقرون­به­صرفه نمودن بازار خصوصی اجاره­ای به کم کردن قیمت کمک می­ کند، با این نوع یارانه حتی بسیاری موجران عدم مقرون­به­صرفگی شدید مسکن را تجربه می­ کنند. سومین شکل عمده یارانه مسکن که به کم­درآمدها کمک می­ کند، یارانه رهن است. در استرالیا دو حکومت ملی و یک حکومت ناحیه­ای کمک به رهن را برای خانواده­هایی که درآمدشان آن­ها را فاقد شرایط برای وام مسکن می­ کند، ارائه می­ دهند. ساختار این یارانه ممکن است به دو شکل صورت گیرد. هم در ساختار زمان­بندی بازپرداخت، که پرداخت وام در طول مدت زمان بیشتری صورت می­گیرد و هم با ارائه وام به خانواده­هایی که ممکن است قادر به دریافت وام از بازار خصوصی نباشند (Baker, et al., 2013).
به نسبت افزایش پیچیدگی نقش حکومت در تاثیرگذاری بر بازار مسکن و اقتصاد، آگاهی در رابطه با نیاز به سیاست ارزیابی و هماهنگ کردن سیاست­ها رشد کرد. انتقادهای مهم در اواسط دهه ۱۹۷۰ از موثر بودن سیاست­های دولت آغاز شد. زمانی که سیاست­های مسکن استرالیا به عنوان سیاست­هایی مطرح شدند که به طور ویژه­ای نابرابری را افزایش داده و دسترسی به مسکن را کاهش داده است (Flood & Yates, 1989).
در استرالیا سیاست­های مسکن فی­نفسه منصفانه و کارآمد نبوده و گروه ­های درآمدی مختلف و مردم کم­درآمد را نادیده گرفته است. از سال ۱۹۷۵ که سازمان رسیدگی یا بررسی فقر هندرسون[۸۹]تاسیس شد، مقرون­به­صرفه بودن سکونتگاه­های اجاره­ای خصوصی به عنوان یکی از مشکلات کلیدی مسکن در نظر گرفته شد. اجاره­های بالا به نسبت درآمد، منجر به قرار گرفتن برخی خانوارها زیر خط فقر شد. یکی از دلایل این مشکل می ­تواند، سیاست­های حکومت باشد. برنامه اولین خریداران مسکن[۹۰] ، بیشتر مالکین را منتفع ساخت و به مردم کم­درآمد کمک چندانی نکرد، از سوی دیگر برخی اقتصاددانان معتقدند که سیستم مالیات نیز به بازار مسکن اجاره خصوصی بویژه مستاجران کم­درآمد کمک کرد (Rossiter & Vipond, 1985)
در مدل نئولیبرال، موانع برای عملکرد بازار آزاد برداشته شده و هزینه­ های دولتی حذف می­شوند و فقرا و اقشار ضعیف به بازار کار کشیده می­شوند. سیاست­های مسکن در استرالیا در طول دو دهه گذشته تا حد زیادی تحت تاثیر مدل نئولیبرال قرار گرفته­اند. بر خلاف بسیاری از ملل اروپایی، استرالیا بخش مسکن اجتماعی را بعد از ۱۹۴۵ توسعه نداد، اما در عوض طیفی از یارانه­های مستقیم و غیر مستقیم در راستای حمایت از سرمایه ­گذاری­های خصوصی در مسکن هم در بخش مالکیت خصوصی و هم در بخش اجاره خصوصی ارائه داد (Beer, et al., 2007).
بحث­های مرتبط با مقرون­به­صرفگی مسکن در استرالیا خود را از دو طریق نشان می­ دهند، اول اینکه بحث­های جدی و مداخلات سیاسی مهمی در رابطه با فشار مسکن و تامین مسکن مقرون­به­صرفه برای بسیاری از گروه ­های آسیب­پذیر وجود داشتند. دوم نگرانی کلی در رابطه با هزینه مسکن و توانایی استرالیایی­های جهان برای مالک شدن وجود داشت.
فشار مسکن، مفهوم مهمی در بحث­های مقرون­به­صرفگی در استرالیا به­شمار می ­آید چراکه این مفهوم مانند لنزی است که سیاست­گذاران از طریق آن نیاز به کمک را می­بینند. خانوارها در صورتی تحت فشار مسکن قرار دارند که پایین­تر از ۴۰ درصد از درآمد توزیعی و بیشتر از ۲۰، ۲۵ یا ۳۰ درصد از درآمد خود را صرف مسکن می­ کنند (همان)
در طول و از آخرین بحران مالی جهان، نقش حکومت­های استرالیایی در کمک به خانواده­هایی که توانایی پرداخت و نگهداری مسکن مناسب را ندارند، بسیار مورد توجه قرار گرفته است. در کنار کاهش شدید مقرون­به­صرفگی مسکن، استرالیا خود را موظف به بررسی تاثیرات استراتژی­هایی که به حل مقرون­به­صرفگی مسکن فقرا کمک می­ کنند، دانست (Beer, Baker, Wood, & Raftery, 2011).
حکومت­های استرالیا، سه نوع برنامه را برای کمک مستقیم به خانواده­های کم­درآمد در نظر گرفتند: مسکن اجاره­ای عمومی، یارانه برای مسکن اجاره­ای خصوصی و یارانه به گروه ­های هدف و غیرهدف با تمرکز بر مالکیت. مساکن اجاره­ای عمومی از سال ۱۹۴۵ در استرالیا با سرمایه ­گذاری حکومت شروع شد. دسترسی به مسکن اجاره­ای عمومی محدود به خانواده­های کم­درآمد بوده و اجاره­ آن­ها تقریبا یک­چهارم از درآمد خانواده را به خود اختصاص می­دهد. تقاضا برای مسکن اجاره­ای عمومی از عرضه پیشی گرفت اما کاستی­های مرحله اجرا این بخش را به زوال کشاند (همان).
[۹۱]CRAدومین فرم عمده یارانه مسکن به گروه هدف در استرالیا می­باشد و از اوایل ۱۹۹۰ به­عنوان نتیجه استراتژی مسکن ملی گسترش یافت. این نوع مسکن مکملی است که به خانواده­های کم­درآمد که واجد شرایط دریافت مسکن عمومی اجاره­ای هستند پرداخت می­ شود. مبلغی که در این برنامه به افراد و خانواده­ها ارائه می­ شود، نسبتا متوسط یا ناچیز[۹۲] است اما حکومت هنوز هزینه­ای در حدود ۲ بیلیون دلار در سال را به آن اختصاص می­دهد. بسیاری از خانواده­های زیرمجموعه این برنامه همچنان تحت فشار مسکن و در معرض ناامنی بازار مسکن اجاره­ای و بویژه سطح بالای بیرون رانده شدن از منزل به دلیل کنترل محدود افزایش اجاره در بازار مسکن خصوصی قرار دارند (همان). برنامه سوم در سال ۲۰۰۰ در فرم یارانه برای اولین خریداران مسکن ارائه شد (همان).
شاخص­ های مسکن
سیاست مسکن یک مسئله ملی می­باشد، شاخص­ های مسکن ابزارهای سیاسی مهمی در شرایط ملی مسکن به­حساب می­آیند (Heerma, 1993). در اکتبر ۱۹۹۰، بانک جهانی برنامه شاخص­ های مسکن[۹۳] را شروع کرد (Priemus, 1992; Angel, Mayo, Stephens, & Jr, 1993; Flood J. , 2012). متدولوژی و شاخص ­ها­ی این برنامه به طور وسیعی زائیده تفکرات دکتر Steven Mayo، از اقتصاددانان بانک جهانی و دکتر Schlomo Angel، یکی از دانشمندان اسرائیلی در زمینه توسعه شهری و زاغه­ها بودند. ماندگارترین میراث HIP شاخص H1 بود(میانگین قیمت خانه نسبت به­درآمد) بوده است. که شاخص اولیه بهداشت عمومی و کارآمدی بازار مسکن و زمین بوده است ( Flood J. , 2012). این برنامه به­دنبال ایجاد ابزارهایی برای مدیریت بخش مسکن بود و چند هدف داشت:

 

    1. ارائه مفهوم کلی و چارچوب تحلیلی برای پایش عملکرد بخش مسکن؛

 

    1. ارائه اطلاعات تجربی جدید در رابطه با سهم بالای سیاست­گذاران بخش مسکن در اجتماع و اقتصاد؛

 

    1. ایجاد چارچوب­های سازمانی که برای قاعده­مندی و اجرای سیاست­های آینده مسکن در سایه تحقیقات جدید، مناسب باشند (Angel, Mayo, Stephens, & Jr, 1993; Priemus, 1992)؛

 

    1. ایجاد مجموعه ­ای از ابزارهای تجربی برای اندازه ­گیری عملکرد بخش مسکن با بهره گرفتن از شاخص­ های کمی، شاخص­ هایی حساس نسبت به سیاست­ها و امتحان این ابزار­ها در طیف وسیعی از کشورها (Angel, et al., 1993).

 

برنامه شاخص­ های مسکن یک مرحله از انجام استراتژی جهانی برای مسکن تا سال ۲۰۰۰ بود که توسط گردهم­آیی سازمان ملل متحد[۹۴]در سال ۱۹۸۸ اتخاذ شد (Hardman, 1993; Priemus, 1992). استراتژی مسکن جهانی[۹۵] با این فرض که بسیاری از مساکن، توسط بخش خصوصی تامین می­شوند شروع شد. بر اساس این استراتژی، حکومت­ها نباید تامین کننده­ های مسکن باشند اما باید نقش توانمندسازی و تسهیل کننده داشته باشند. وظیفه آن­ها اطمینان از عملکرد متعادل بازار مسکن می­باشد نه تامین مسکن. شاخص ­ها از این نظر می­توانند مفید باشند که نیمرخی از شرایط مسکن را به ما ارائه داده و ویژگی­های مهم آن را مشخص می­ کنند (Heerma, 1993). شاخص­ های مسکن در راستای آگاهی دادن به حکومت جمع­آوری شده بنابراین حکومت با بهره گرفتن از آن­ها می ­تواند به چگونگی کارکرد بخش مسکن پی­ببرند (همان). هدف از سیستم شاخص باید تامین ابزاری برای پایش تاثیر مداخلات سیاسی بر عملکردهای بخشی از جمله نتایج توسعه اقتصادی و اجتماعی باشد (Lujanen, 1993). قابل ذکر است که شاخص­ های انتخاب شده به طور خودکار واقعیت­های موجود را نشان نمی­دهند. برای مثال کیفیت بالای داده ­های در دسترس در رابطه با ساخت­و­سازهای جدید امکان اینکه رویکردها با دقت انتخاب شوند را به ما می­دهد (همان). میان شاخص­ های مسکن تفاوت وجود دارد، شاخص­ های اجرایی و آمارهای مسکن بیشتر توصیفی هستند (Heerma, 1993).
شاخص­ های اجرایی ابزاری برای ارزیابی تاثیر و موفقیت سیاست­ها و سازمان­ها در ارائه تمام جنبه­ های خدمات هستند. خود مفهوم اجرایی، در برگیرنده چند عنصر است از جمله اقتصاد(خرید و فروش منابع با هزینه کم که با کیفیت و کمیت تعیین شده همساز باشد)، کارآمدی(حجم و کیفیت یک سرویس که از کمترین منابع استفاده کرده و قادر به ارائه ویژگی خاص باشد) ، تاثیرگذاری(ارائه سرویس مناسب که قدرت­های محلی را قادر به اجرای سیاست­ها و اهداف خود بکند) ، برابری و عدالت(تضمین توزیع عادلانه و برابر منابع و محصولات برای گروه ­های مختلف) و مانیتورینگ و پایش(سنجش منظم اجرای دقیق برای رسیدن به اهداف) (Smith & Walker, 1994). شاخص­ های اجرایی مسکن در سطح جهان که توسط بانک جهانی و مرکز سکونتگاه انسانی ملل متحد تعریف شده ­اند عبارتند از: مقرون­به­صرفگی مسکن، تامین مالی مسکن، کیفیت مسکن، تولید مسکن، یارانه­های مسکن(همان).
از دیگر سو اقتصاددانان، پژوهشگران شهری و مقامات دولتی همواره در جستجوی شاخص­ های قیمت مسکن در میان متغیرهای اقتصاد کلان و اقتصاد خرد و سیاست­های عمومی بوده ­اند. در حالی‌که فاکتورهای اقتصاد خرد به عرضه و تقاضای مسکن مربوط می­ شود، فاکتورهای اقتصاد کلان شامل حمایت­های مالی، ساخت­وساز خانه­های جدید و نرخ بهره می­باشند (Lee & Yu, 2010).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:07:00 ق.ظ ]