تحقیقات انجام شده درباره بلند مرتبه سازی- فایل ۱۸ |
قلمروگرایی
نظارت
تصویر ساختمانی
مجاورت ساختمان مسکونی با امکانات دیگر
قلمرو گرایی: محیط های مسکونی با بهره گرفتن از حصار واقعی یا سمبلیک می توانند به زون هایی تقسیم شوند که قابل مدیریت برای ساکنان در جهت برآوردن غرایز علایق آن هاست. گذر از ورودی که راحت قابل مدیریت و کنترل است به فضای عمومی (که به سختی قابل مدیریت و کنترل است) مهم است. برای رسیدن به موارد ذکر شده:
همه فضاها در بیرون و درون ساختمان باید تحت کنترل یا تحت نفوذ ساکنان باشند. و فضای خارجی خانه ها وقتی که از خیابان یا پیاده رو به آن ها نگاه می شود باید کاملاً خصوصی یا نیمه خصوصی به نظر بیایند.
دیوارها، نرده ها و حیاط ها به طور واضح قلمرو را معنی کنند. ولی نشانه ها و وسایل سمبلیک نیز باید استفاده شود. همچنین تغییر سطح، پله ها، دروازه، سردرها و… .
در تراکم های بالا فضای پله باید تا حد المقدور تعداد کمی از واحدهای مسکونی را سرویس دهد. بنابراین ساکنان همدیگر را می شناسند و بیگانگان را شناسایی می کنند.
نواحی اشتراکی خارجی، همچون فضاهای بازی، پارکینگ، باغچه ها، فضای خشک کردن سبزیجات و … باید قابل دسترس باشند و در مجاورت و نزدیکی به ورودی های ساختمان، و یا قابل دسترس از فضای خصوصی باشند.
نظارت: ساکنان باید بتوانند به اتفاقاتی که داخل فضاهای عمومی داخل و خارج و حوالی ساختمان ها می افتد نظارت داشته باشند. برای اینکه به این هدف برسیم نکات زیر باید رعایت شوند:
پنجره ها نباید به صورتی قرار بگیرند که فقط پاسخگوی پلان داخلی خانه ها باشند بلکه نظارت به فضاهای عمومی داخلی و خارجی، در طول طراحی باید در نظر گرفته شوند.
کناره های ساختمان باید برای نظارت به خیابان های همسایه و فضای باز پنجره داشته باشند. ورودی های رو به رویی به ساختمان ها باید به سمت خیابان رو کنند.
بسیار قابل توجیه است اگر همه ناحیه های عمومی در داخل ساختمان ها - راه پله ها، لابی ها، آسانسور، پاگردها و غیره قابل مشاهده از خیابان بیرون ساختمان باشند و تا جایی که مقررات اجازه دهد. همچنین دید از پنجره های واحد های مسکونی داشته باشند.
پله فرار باید شفاف باشد. باید در بیرون ساختمان قرار بگیرد و بتواند هر استفاده کننده ای را به بیرون از ساختمان هدایت کند.
تصویر ساختمان: استفاده مناسب از متریال و طراحی معماری خوب می تواند ساکنان را از کلافه شدنی که به انزوا منتهی شود، جلوگیری کند. و این هدف با مسایل زیر به دست می آید.
از فرم و چیدمان هایی که کاملاً با هم متفاوت هستند، جلوگیری کنید.
بلوک های مسکونی را به مردم کم درآمد که مستعد انجام جرم هستند، اختصاص ندهید.
مطمئن شدن از اینکه مبلمان در طراحی داخلی محکم و برای ساکنان جذاب است.
متریال خشن و بازاری باعث انگیزش قوه ویرانگری می شود و ممکن است به سمت جرم پیش برود.
مجاورت ناحیه های مسکونی با امکانات دیگر: امنیت ناحیه های همسایگی با موقعیت استراتژی استفاده از امکانات عمومی تا حدی معین می شود. اما:
خانه ها باید با امکانات شهری و تجاری ترکیب شوند این مسئله کمک می کند تا امنیت در یک منطقه زیاد شود.
پارک ها و فضاهای بازی باید به وسیله خانه ها تحت نظر باشند برای اینکه نظارت طبیعی تامین شود.
نظریه پیشگیری از جرم از طریق طراحی محیطی
در واقع هدف نظریه پیشگیری از جرم از طریق طراحی محیطی، مشخص کردن شرایط کالبدی و محیط اجتماعی است که امکان و یا تسریع در ارتکاب جرم را فراهم می کند. همچنین هدف آن تغییر شرایط برای جلوگیری از اتفاق جرم است.
براساس این نظریه محیط کالبدی هم می تواند به ارتکاب جرم کمک کند و هم می تواند مانع از وقوع آن شود. هدف از آن پیامدهایی چون کاهش ترس از جرم (افزایش حساسیت امنیت)، افزایش کیفیت زیبایی محیط، افزایش حس وفاداری به قانون در بین شهروندان، به ویژه کاهش رغبت محیط برای حمایت از اعمال مجرمانه است (Rabinson, 1996: 129).
طرح های تخصصی پیشگیری از جرم دارای سه استراتژی اساسی می باشد، کنترل دسترسی طبیعی، نظارت طبیعی و تقویت منطقه ای (Atlas, 1999: 11).
تقریباً همزمان با شکل گیری نظریه پیشگیری از جرم از طریق طراحی محیط در جامعه علمی بریتانیا نظریه های مشابهی مطرح گردید. به طوری که در همان سال ها، پونیز در کتاب خود با عنوان طراحی علیه جرم اظهار داشت: برای جلوگیری از وقوع جرایم شهری باید به مکان های با امکان دسترسی سریع مجرمین ( و همچنین امکان خروج سریع) توجه کافی شود چرا که این مکان ها، عامل مهمی در وقوع جرایم هستند. (کلانتری، ۱۳۸۲، ۸۸)
وایت (۱۹۸۰) راه حل تقلیل جرایم محیطی و ایجاد امنیت را در ایجاد فضاهای جذاب شهری می داند. به نحوی که کاهش استفاده های ناهنجار از فضا موجب شود تا افراد ناباب مجبور به ترک فضا شوند. مدنی پور (۱۳۷۹) حضور افراد ناباب در مکان های عمومی را یکی از مهمترین عوامل کاهش جذابیت آنها برای استفاده عموم، به ویژه زنان می داند که این خود موجب می شود چنین فضاهایی در اشغال گروه های خاص قرار گیرد. برنامه ای به عنوان «پیشگیری از جرم از طریق طراحی محیطی» که از دهه ۱۹۸۰ در امریکا مورد استفاده قرار می گیرد بر فضای قابل دفاع، قلمروها، نظارت طبیعی، روشنایی، منظرسازی، کنترل دسترسی ها، حمایت کاربری ها و نگهداری تاکید دارد (clarke, 1997, loukation-sideris, 1999).
در مطالعاتی که در اوایل دهه ۷۰ توسط اسکار نیومن در رابطه با مجتمع های مسکونی انجام شد به برخی عوامل فیزیکی اشاره می شود که در ایجاد ترس از محیط و وقوع جرم، ارتباط نزدیکی دارند. تئوری «فضای قابل دفاع» راه حل مقابله با موضوع را در ایجاد قلمرو مناسب، ایجاد احساس مالکیت و تعلق خاطر به فضا، امکان وجود نظارت طبیعی از داخل ساختمان به فضای خارجی (ارتباط بصری) و بهبود شرایط فیزیکی و کالبدی منطقه اطراف می داند (نیومن،۱۹۷۲). مطالعات کاربردی اخیر در مورد جرایم محیطی نشان می دهد که جرایم محیطی در تعداد محدودی نقاط با موقعیت های خاص (کانون های جرم) اتفاق می افتد. نکته قابل توجه آن است که افزایش موقعیت هایی مشخص باعث افزایش جرم و کاهش موقعیت ها باعث کاهش جرم می شوند و این امر ارتباط مستقیم بین جرم و موقعیتی که در آن اتفاق می افتد را مشخص می دارد (taylor and harrel, 1996).
کیفیت درک شده از محیط سکونت
یک محیط مسکونی با کیفیت القا کننده حس رفاه و رضایتمندی به ساکنین، از طریق خصوصیات کالبدی، اجتماعی یا نمادین است (Lansing and Marans, 1969). چنین محیطی متضمن زندگی با کیفیت و پشتیبان اصلی فعالیت های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است.
مفهوم «کیفیت زندگی» شدیداً ریشه در تفکر در باب سلامت دارد. در مدل نیومن سلامت به عنوان یک شاخص قابل زندگی محسوب می شود، حال آنکه در سایر مدل ها کیفیت محیط به عنوان عنصر تعیین کننده سلامت مورد بحث قرار می گیرد. در مدل Blum (1974) سلامت به مثابه برآیند عوامل ژنتیکی، ماهیت و چگونگی حفظ سلامت، رفتار/ سبک زندگی و کیفیت محیط کالبدی و اجتماعی - فرهنگی تعریف می شود.
بهداشت و رفاه ساکنان خانه یک جز حیاتی از کیفیت زندگی و پایداری اجتماعی به حساب می آید. پژوهش ها در طی سال ها نشان از اثرات نامطلوب زندگی متراکم بر سلامت دارد. در مورد کشورهای در حال توسعه، اثراتی که تراکم بالا بر سلامت و رفاه دارد بسیار بیشتر و مضر تر از سطح خود در خانه های پر ازدحام و دارای تعمیر و نگهداری ضعیف و زیرساخت های ناکافی هستند.
دو حوزه گسترده از نگرانی های مرتبط به بیماری های تنفسی و استرس زا مربوط به بیماری هایی است که از آن ناشی می شود. بیماری های تنفسی که ناشی از آلودگی هوا در مناطق با تراکم بالا (ناشی از سطوح فعالیت ها و تعداد وسایل نقلیه) است (Schorr, 1964). و بیماری های روانی که اغلب به ازدحام بیش از حد در محلاتی با تراکم زیاد مرتبط است (Michelson, 1970).
مدل متأخری که در حوزه کیفیت زندگی ارائه شده مدل چینگ (Cheung, 1997) است که به بحث درباره ابعاد متفاوت «حیات مطلوب» می پردازد. بنیان این مدل بر چهار نظریه اخلاقی استوار است: لذت جویی، بینش دیاکتیکی، انسان گرایی و فرمالیسم این مدل کاملاً وابسته به محیط کالبدی است و می توان آن را مکملی بر اثر متقابل ادراکاتی دانست که حس «حیات مطلوب» را القا می کنند (van camp et.al 2003)
بر اساس نمودار ارائه شده توسط Mitchell (2000)، عناصر و مؤلفه های کیفیت زندگی و متغیرهای سازنده ی هر یک از آنها عبارتند از:
سلامت: سلامت کلی هر جامعه که محصول سلامت فیزیکی و روانی آحاد و اعضای آن است.
امنیت: درک از امنیت به واسطه، ایمن بودن محیط سکونت، امنیت اقتصادی فردی و وجود یک زندگی متعارف و قاعده مند شکل می گیرد.
رشد فردی: بهره مندی از فرصت کافی برای سرگرمی، امکان گذران اوقات فراغت به شکل مناسب و مطلوب و فرایند آموزش و یادگیری، جملگی دستیابی به آرمان رشد و تحول فردی را امکان پذیر می نماید.
توسعه ی اجتماعی: تحقق هدف رشد و توسعه در هر جامعه وابسته به عواملی نظیر کیفیت مشارکت سیاسی شهروندان، شبکه های اجتماعی و تعاملات جمعی و ساختار جامعه ی مورد نظر است.
محیط کالبدی: در ارتباط با مؤلفه های محیط فیزیکی توجه به متغیرهایی نظیر ادراک بصری و کیفیت منظر، آب و هوا، آلودگی و سرو صدای محیطی ضروری است.
در فرهنگی که تراکم بالایی در زندگی شکل می گیرد، اندازه ناکافی فضاهای زندگی بر بسیاری از جنبه های کیفیت زندگی تاثیر می گذارد (Troy, 1996). که به طور مستقیم بر کیفیت زندگی و عدالت اثر می گذارد و به انتخاب خانه های بهتر برای افراد محروم محدود می شود (Elkin et al., 1991). فضای زندگی نامناسب یا ازدحام در داخل خانه به عنوان اثری منفی بر سلامت، روابط اجتماعی، حفظ حریم خصوصی و نیز آموزش و پرورش به شدت مورد انتقاد قرار می گیرد (Bertaud, 2004). بنابراین سرانه فضای زندگی در ارزیابی کیفیت زندگی و پایداری هر محله مهم است.
با توجه به رابطه بین تراکم، مقدار فضای زندگی و کیفیت زندگی، مهم است که به بررسی تاثیر تراکم محلات در اندازه فضای زندگی توجه شود.
(Burton, 1997) مسکن با تراکم بالا اغلب، با اندازه کوچک خانه و باغ یا فضای باز در ارتباط است. حجم کوچک خانه می تواند اثرات منفی بر روی کیفیت زندگی داشته باشد (Millward and Mostyn, 1989; Troy, 1996). در درون فرهنگی که در تراکم بالای زندگی شکل می گیرد، اندازه ناکافی فضاهای زندگی بر بسیاری از جنبه های کیفیت زندگی تاثیر می گذارد (Troy, 1996). که به طور مستقیم بر کیفیت زندگی و عدالت تاثیرگذار بر جامعه اثر می گذارد و به انتخاب خانه های بهتر برای افراد محروم محدود می شود (Elkin et al., 1991). فضای زندگی نامناسب یا ازدحام در داخل خانه به عنوان اثری منفی بر سلامت، روابط اجتماعی، حفظ حریم خصوصی و نیز آموزش و پرورش به شدت مورد انتقاد قرار می گیرد (Bertaud, 2004).
بنابراین سرانه فضایی که در ارزیابی کیفیت زندگی، رضایت از خانه و پایداری هر محله مهم است. با توجه به رابطه بین تراکم، مقدار فضای زندگی و کیفیت زندگی، به بررسی تاثیر تراکم محلات در اندازه فضای زندگی توجه شود.
رضایت از خانه و محله
(Dempsey, 2006) رضایت از محله به عنوان بخش مهمی از انسجام اجتماعی و پایداری محله در نظر گرفته می شود. نظریه «رضایتمندی سکونتی» برای تعیین یک چارچوب راهنما جهت شناخت خصوصیات ساختار خانوارها و بافت محل سکونت آنها (اعم از خانه و محله) که بر جوانب گوناگون رضایتمندی تأثیر گذار است، بکار می رود. (Galster, 1987: p93) این مفهوم بنا به تعریف Galster عبارت است از: «شکاف قابل مشاهده بین آمال و نیازهای ساکنین و واقعیت موجود بستر سکونتی آنها». (Mc Cray and Day, 1977) در تعریفی دیگر، رضایتمندی سکونتی معادل میزان رضایت تجربه شده ی فرد یا عضوی از یک خانواده از موقعیت سکونتی فعلی خود محسوب شده است.
هایدگر انتقاد گسترده ای از معماری بروتالیسم ایراد می کند. با وجود محدودیت های اولیه در ساکنان جدید - مسکن به عنوان بزرگ و مدرن دیده می شود - معماری مقصر شناخته می شود چون برای جدا و ایزوله کردن ساکنان، ایجاد فضاهای مرده برای رفتارهای ضد اجتماعی موفق بوده تا آنجا که برای حفظ سازگاری با الزامات زندگی مدرن، و پر هزینه در جهت خود شکوفا، قادر به انعطاف پذیری نبوده است. به طور مسلم، هایدگر نمادی از تغییر نگرش به سمت خانه های اجتماعی، همسایگی های شهری و مالکیت خانه است. در واقع توجه به تمامی این مسایل و مواردی که در بالا ذکر شد ما را در جهت دستیابی به مسکنی انعطاف پذیر هدایت می نماید که به تمامی نیازها و خواسته های انسان در تمامی سنین پاسخ می دهد.
از دیگر مشکلات می توان به انعطاف پذیری خانه ها توجه داشت، که به جذب و حفظ ساکنان، و کمبود فرصت هایی برای ساکنان در برنامه ریزی ها و تصمیمات بروز می کند، در نتیجه امکانات محلی ناکافی و انعطاف ناپذیر که تمامی آنها اجتماعی هستند شکل می گیرند. (Dempsey, 2006)
با افزایش سن و بچه دار شدن، این طراح است که می تواند با یک طراحی هوشمندانه و دقیق، فضا را طوری طراحی کند که با گذر زمان و تغییر نیازها، ساکنین بتوانند محیط را بر طبق خواسته هایشان تغییر دهند و شرایط زندگی ایده آل برای خود فراهم کنند.
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1400-07-23] [ 05:30:00 ق.ظ ]
|