به اشتراک گذاشتن منابع باعث می شود محصول سودآورتری مانند گندم دیم جایگزین جو دیم در مدل شهرستانی شود.
این موضوع نشان می دهد که به اشتراک گذاشتن منابع کمیاب در صورت امکان می تواند در افزایش سودآوری کل منطقه مفید باشد مضافأ این که در شرایط موجود اجرای این پیشنهاد با تخصیص بهینه سم و کود و نیز افزایش کارایی نظام بانکی امکان پذیر است.
اسد پور و همکاران (۱۳۸۶) در مقاله خود از مدل برنامه ریزی آرمانی یا چند هدفه در تعیین الگوی بهینه کشت در منطقه دشت ناز شهرستان ساری بهره گرفته اند.
برای لحاظ اهداف متعدد مدیر به ترتیب اهمیت و اولویت، سه ساختار متفاوت اولویت بندی از اهداف در نظر گرفته شده است و از بین این سه ساختار، بهترین ساختار، با بهره گرفتن از تابع فاصله ای Euclidean به منظور انتخاب بهترین الگوی بهینه کشت تعیین گردیده است. این روش به سبب تلاش برای رسیدن به اهداف متعدد که گاهی هم در تضاد می باشند برای مدیران، نسبت به روش های دیگر برنامه ریزی اقتصادی کاربردی تر است.
محصولات منطقه به ۳ دسته زیر تقسیم بندی شده اند:

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.

 

عکس مرتبط با اقتصاد

  1. محصولات بهاره شامل سویا بهاره، ذرت بذری، ذرت دانه ای و برنج
  2. محصولات پاییزه شامل کلزا و گندم
  3. محصولات تابستانه شامل ذرت علوفه ای و سویا تابستانه

مهمترین اهداف کلی مورد نظر مدیر در این واحد زراعی در ساختار مدل شامل:

  1. اهداف به کار گیری زمین
  2. اهداف تولید
  3. اهداف مصرف آب
  4. اهداف به کار گیری نیروی کار
  5. هدف سرمایه گذاری نقدی
  6. هدف دسترسی به درآمد ناخالص مطلوب

از آن جایی که زمین به عنوان مهمترین عامل تولیدی مورد نظر مدیر است، در الویت بندی ها به عنوان بالاترین الویت انتخاب شده است.
در بررسی های به عمل آمده در کشت و صنعت دشت ناز شهرستان ساری که به عنوان یک واحد بزرگ تولید محصولات کشاورزی مطرح است ملاحظه شد که این واحد زراعی به دلیل عدم برنامه ریزی صحیح در توسعه الگوهای بهینه کشت تا حد زیادی غیر کار آمد عمل می نماید در واقع الگوی کشت فعلی در بردارنده اهداف مطلوب مدیران این واحد زراعی نیست.
با معرفی این الگو مدیر می تواند بیشترین میزان دسترسی به اهداف خود را با رعایت آن به دست آورد و در ضمن این مدل کمبودها و اضافات منابع را نیز به مدیر گزارش می دهد بدلیل عدم تخصیص بهینه منابع اختلاف بین درآمد واقعی و درآمد مدل بهینه زیاد است. بدلیل عدم وجود الگوی بهینه، درآمد حاصل از عوامل تولید بسیار پایین است و در حقیقت در منطقه مورد بررسی اتلاف منابع اتفاق افتاده است.
نتایج و یافته های تحقیق نشان می دهد امکانات بالقوه و بالفعل برای بهبود دسترسی به اهداف مدیریت بخش کشاورزی در منطقه مورد مطالعه وجود دارد به طوریکه مقادیر بهینه الگوی کشت برای محصولات مختلف زراعی شامل گندم، برنج، ذرت دانه ای، ذرت علوفه ای، ذرت بذری، کلزا، سویا بهاره، سویای تابستانه با پیشنهاد جدید مدل می توانند درآمد ناخالص مزرعه را به ازاء هر هکتار تا مبلغ ۳۳۶۱۰۰ ریال افزایش دهند.
منصوری و کهنسال (۱۳۸۶) این تحقیق را ارائه و به کارگیری یک مدل برنامه ریزی آرمانی ترتیبی برای تعیین الگوهای بهینه کشت و مقایسه آن ها به منظور دستیابی همزمان به اهداف اقتصادی کشاورز و اهداف زیست محیطی انجام دادند.
هدف اصلی این مطالعه تعیین الگوهای بهینه کشت محصولات زراعی در ۲ ساختار
الف) با اولویت اهداف اقتصادی
ب) با اولویت اهداف زیست محیطی و مقایسه نتایج آن ها با الگوی برنامه ریزی خطی و شرایط فعلی به منظور ارائه سیاست های کمی می باشد.
در این تحقیق از اطلاعات مربوط به ۱۰ نوع محصول زراعی تولید شده برای سال زراعی ۸۳-۸۲ در مزرعه دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد استفاده شده است.
محصولات شامل گندم، جو، یونجه، ذرت علوفه ای، سیب زمینی، گوجه فرنگی، چغندرقند، سویا، نخود و لوبیا قرمز می باشد.
الگوی مورد استفاده شامل ۱۸ متغیر است که ۱۰ متغیر آن متغیر اصلی و ۸ متغیر آن جزء متغیرهای انحرافی می باشند. همچنین این الگو دارای ۴ هدف و ۱۸ محدودیت می باشد.
هدف ها شامل:

  1. هدف حداکثر بازده برنامه ای
  2. هدف حداقل نیروی کار
  3. هدف حداقل آب مورد استفاده
  4. هدف حداقل کود شیمیایی

برای برآورد مدل از ۲ ساختار اولویت بندی استفاده شده است در ساختار اول، اهداف اقتصادی شامل حداکثر در آمد ناخالص و حداقل استفاده از نیروی کار، در اولویت اول و اهداف زیست محیطی شامل حداقل استفاده از آب آبیاری و کود شیمیایی در اولویت بعدی قرار می گیرند. در ساختار دوم، ترتیب اولویت بندی برعکس می شود.
همچنین هر دو ساختار مربوط به برنامه ریزی آرمانی با نتایج مربوط به الگوی برنامه ریزی خطی که در تنها هدف مدیر حداکثر ساختن بازده برنامه ای است و با شرایط فعلی مقایسه می شود.
با توجه به مدل برنامه ریزی خطی کل سطح زیر کشت مزرعه ۸۱/۷۴ می باشد که نسبت به ۵/۸۷ هکتار در شرایط فعلی کمتر است.
محصولات گندم و جو به ترتیب ۲۱/۹ و ۷۳/۱۹ هکتار کاشته می شوند محصول سیب زمینی از ۲ هکتار در شرایط فعلی به ۱۰ هکتار افزایش می یابد و همچنین در مدل برنامه ریزی خطی که هدف مدیر صرفأ حداکثر کردن بازه برنامه ای است کاشت چغندرقند و نخود غیر اقتصادی است.
با توجه به الگوی برنامه ریزی آرمانی در ساختار اقتصادی که اهداف اقتصادی نسبت به اهداف زیست محیطی در الویت قرار دارد، سطح زیر کشت به ۳۹/۱۰۲ هکتار می رسد اما در ساختار زیست محیطی که اهداف زیست محیطی در اولویت قرار می گیرد کل سطح زیر کشت به ۸۲/۷۲ هکتار می رسد مشاهده می گردد سطح زیر کشت در دو ساختار تفاوت عمده ای دارد در هر ۲ ساختار برنامه ریزی آرمانی سطح زیر کشت گندم، جو و یونجه یکسانند اما در ساختار اقتصادی کاشت چغندرقند ۷۶/۲۷ هکتار است که نسبت به الگوای دیگر رقم بزرگی است همچنین در ساختار اقتصادی کاشت سیب زمینی، گوجه فرنگی، چغندرقند، سویا و لوبیا قرمز توجیه اقتصادی ندارد از سوی دیگر در ساختار زیست محیطی سیب زمینی، چغندرقند و سویا از الگوی پیشنهادی حذف می شوند.
مشاهده می شود تولید چغندرقند در هیچ یک از الگوها توجیه اقتصادی ندارد.
نتایج حاصل از این تحقیق در مورد مقایسه درآمد ناخالص در الگوهای مختلف نشان می دهد که در ساختار اقتصادی مربوط به الگوی برنامه ریزی خطی با بیشترین درآمد ناخالص مواجه هستیم که البته در مدل برنامه ریزی خطی با در نظر گرفتن سطح زیر کشت پیشنهادی به درآمد بالایی می رسیم. در ساختار زیست محیطی، درآمد ناخالص کمترین مقدار را داراست نیروی کار مورد استفاده در برنامه ریزی آرمانی یکسان و در برنامه ریزی خطی به ۲۰۰۰ نفر روزکار در طول یکسان زراعی می رسد همچنین مقدار آب و کود شیمیایی مصرفی نیز در الگوی خطی نسبت به الگوی آرمانی و شرایط فعلی، مقدار بیشتری است و مشاهده می شود میزان استفاده از آن ها در ساختار زیست محیطی مربوط به برنامه ریزی آرمانی که در آن کاهش به کارگیری این ۲ نهاده در اولویت اهداف مدیر واحد قرار گرفته است نسبت به ۳ وضعیت دیگر کمتر است.
بنابراین استفاده از این مدل برنامه ریزی نشان می دهد تصمیم گیری برای کشاورزان در شرایط نامناسب زیست محیطی تسهیل می گردد – شرایط الگوی کشت به طور نسبی بهبود می یابد و از منابع و نهاده ها به نحو مطلوب تری بهره برداری می گردد.
نودهی و همکاران (۱۳۸۲) در مطالعه شان با بهره گرفتن از مدل های برنامه ریزی خطی فازی و برنامه ریزی چند هدفه فازی به تعیین الگوی بهینه کشت شهرستان کاشمر پرداخته اند. در این تحقیق برنامه بهینه واحد زراعی نمونه با بهره گرفتن از ۲ روش برنامه ریزی خطی فازی و مدل برنامه ریزی چند هدفه تعیین شده است آمار و اطلاعات مورد استفاده در این تحقیق از طریق تکمیل پرسشنامه الگوی بهینه کشت از واحد زراعی نمونه در شهرستان کاشمر بدست آمده است لازم به ذکر است آمار ثبت شده مربوط به سال زراعی ۸۱-۸۰ می باشد.
محصولات مورد بررسی شامل پنبه، جو آبی، گندم آبی، علوفه، طالبی، جو دیم، گندم دیم می باشد.
در حالت فازی سطح زیر کشت تمامی محصولات به جزء طالبی و پنبه مطابق سطح زیر کشت موجود واحد زراعی است در حالت فازی سطح زیر کشت طالبی برابر صفر و این محصول از مدل حذف شده است که این مطلب به دلیل محدودیت نیروی کار، آب و بالا بودن هزینه آبیاری می باشد.
قیمت سایه ای یا هزینه فرصت محصولاتی که در الگوی کشت قرار دارند برابر صفر است اما محصول طالبی هزینه فرصتی برابر ۸۷/۹ دارد که این رقم بیان می کند به ازای وارد شدن طالبی به مدل برنامه ریزی خطی فازی به ازای هر هکتار از محصول طالبی که وارد مدل می شود ۸۷/۹ واحد به بازده برنامه ای کل واحد زراعی افزوده می شود در حالی که در حال حاضر با حذف این محصول این مقدار از بازده برنامه ای را از دست می دهیم.
در بخش دوم تحقیق الگوی بهینه کشت توسط مدل برنامه ریزی فازی با چند هدف، ۲ هدف مد نظر گرفته شده است که عبارتند از:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...